بلاها و بلاديدگان

فرج اللّه‏ هدايت‏نيا گنجى

- ۶ -


4 ـ امام حسن مجتبى (عليه السلام)

يكى از مظلوم‏ترين اشخاص تاريخ «امام مجتبى، سبط اكبر رسول خداست. گذشته از حوادث تلخ ارتحال پيامبر و شهادت مادر كه در كودكى با آن مواجه شد، ديدن غربت پدر ـ اميرالمؤمنين ـ و نيز مشاهده سر شكافته و موهاى خضاب شده به خون او از حوادث دردناك زندگى او محسوب مىشود. با اين همه، اوج تنهايى و درد و رنج امام مجتبى (عليه السلام) از زمان شهادت پدرش آغاز مىگردد. آنگاه كه با او بيعت كردند، به او وعده يارى دادند و براى نبرد با سپاه شام با او پيمان بستند؛ لكن وقتى كه هنگام كارزار فرا رسيد، خود فروشى و دين فروشى كردند. به بهانه‏هاى مختلف تمرّد نموده و از اطاعتش سرباز زدند. كار را به جايى رساندند كه امام مجتبى چاره‏اى جز پذيرش صلح با معاويه نمىبيند. (1) امام، وحدت و انسجام مسلمين را بر خلافت و فرمانروايى بر آنان ترجيح مىدهد و خانه‏نشينى اختيار مىكند و روزگار غربت اسلام و مظلوميت خودش را به نظاره مىنشيند.

پس از پذيرش صلح با معاويه ـ عليه اللّعنة و الهاوية ـ بر امام جفاى زيادى روا داشتند. به خيمه‏اش هجوم برده و دارايى او، حتى مصلاى زير پا و ردا از دوش او ربودند. (2) به او نسبت شرك دادند:

«اشركتَ يا حسن كما اشرك ابوك من قبل، ثمّ طعنه فى فخذه فشقّه حتّى بلغ العظم...». (3) به قصد كشتن بر او هجوم برده و او را به سختى مجروح نمودند.

از آن زمان امام سخت‏ترين دوران عمرش را مىگذرانيد. امام به سوى مدينه حركت كرد و در آنجا خانه‏نشينى اختيار كرد: «خرج الحسن (عليه السلام) الى المدينة فاقام بها كاظماً غيظه، لازماً منزله، منتظراً لامر ربّه جلّ اسمُه...» (4)

گروههاى مسلمان جاهل دسته دسته از كنارش عبور مىكردند و به حضرتش توهين روا مىداشتند. به او سلام مىدادند و مىگفتند: «يابن رسول اللّه‏! اَذللتَ رقابنا...» (4) تو ما را ذليل كردى! بنابر روايات وارده، آن حضرت را مجموعاً چهار بار مسموم كردند. (6) همسرش را فريب داده و او را به مسموم نمودن امام ترغيب كردند و اين در حالى است كه پدر و برادر امام مجتبى نيز با همدستى پدر و برادر او به شهادت رسيده‏اند. (7) سمّ چنان كارى بود كه به فرموده خود امام مجتبى، پاره‏اى از معده‏اش از بدن او خارج شده و امام آن را مشاهده نمود. (8) پرونده مظلوميت امام با شهادتش بسته نشد. كسانى كه از حضرتش كينه به دل داشتند، مانع توديع جسد او با قبر پيامبر شده و جنازه مطهر او را هدف تير قرار دادند.

اينك قبر بى چراغ او در قبرستان بقيع، ابرى از غربت بر آن سايه انداخته است. برخلاف قبر پيامبر، اميرالمؤمنين و حضرت سيدالشهداء كه داراى گنبد و بارگاه با شكوهى هستند، قبر امام مجتبى بىنشانه است. آرى! امام حسن (عليه السلام) در غربت به مادرش رفته است. حضرت زهرا (عليها السلام) مفقود الجسد است و پسرش نيز غربت را از او به ارث برده است. او مظلوم بود و مسموم از دنيا رفت. (9) درود خدا به آن مادر و اين فرزند.

5 ـ امام حسين (عليه السلام)

در صفحات گذشته از مصايب، دردها و رنجهاى پيامبر، على، زهرا و حسن مجتبى (عليهم السلام) سخن گفتيم و اينك نوبت شهيد دشت بلا، يعنى حسين بن على (عليه السلام) است. اما بايد اعتراف نمود كه ما را توان شرح بلاياى او نيست. كس كه در ماتمش ارض و سماء گريسته است. كسى كه در عزايش مرغان هوا و ماهى دريا به سوگ نشسته است. همان كه برايش آدم، نوح، ابراهيم، عيسى و موسى (عليهم السلام) ندبه خوانده‏اند و پيامبر خاتم نيز داغدار شده است. كسى كه پيش از تولدش بر او گريه‏هاى بسيار كرده و پس از شهادت او نيز جمع زيادى جامه عزا بر تن پوشيده‏اند.

حسين يعنى كربلا و كربلا يعنى سرزمين «كرب» و «بلا» (10) و «رنج» و «عزا». كربلا يعنى عظيم‏ترين رنجها و مصايب، يعنى بزرگترين آزمون تاريخى.

كربلا يعنى گرد و غبار؛ كربلا يعنى خون و شمشير؛ كربلا يعنى تشنگى و گرسنگى.

كربلا يعنى جگرهاى تفتيده، كربلا يعنى لبهاى خشكيده، كربلا يعنى پاهاى تاول‏زده.

كربلا يعنى دشت لاله‏گون، كربلا يعنى زين واژگون، كربلا يعنى جسم غرقه خون.

در حادثه جانگداز عاشورا به دفعات لفظ «بلا» به چشم مىخورد. امام ضمن سفارش خواهرش زينب و ديگران به صبر و شكيبايى، به آنان مىفرمايد: «استعدُّوا للبلاء» خودتان را براى بلا آماده كنيد.

شب عاشورا وقتى قاسم بن الحسن از عمويش مىپرسد كه آيا من هم فردا كشته مىشوم، امام در پاسخ او مىفرمايد: مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: «احلى من العسل». مرگ در كام من از عسل شيرين‏تر است. آنگاه امام به او فرمود: آرى پسر برادر، تو هم به شهادت مىرسى، ولى پس از آنكه به بلاى سختى گرفتار مىشوى:

«بعد ان تبلو ببلاءٍ عظيم». (11)

امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد: من شب عاشورا نشسته بودم، عمّه من زينب در كنارم پرستارى من مىكرد. پدرم در حالى كه شمشيرش را آماده مىكرد اشعارى را نيز زمزمه مىكرد. (12) من از حالت امام و آنچه كه مىگفت فهميدم كه بلا نازل شده است: «و علمتُ انّ البلاء قد نزل». (13)

گرچه بازگو نمودن مصايب و حوادث روز عاشورا مقدور نيست ولى به اختصار مهم‏ترين عناوين آن را ذكر مىكنيم:

تشنگى، گرسنگى، شنيدن حرفهاى ركيك از دشمن، كشته شدن اطفال بىگناه، كشته شدن برادران، كشته شدن فرزندان، كشته شدن برادرزادگان، برهنه كردن اجساد شهدا، غارت خيمه‏ها و زيورآلات زنان و كودكان، سنگباران كردن خيمه‏ها، سر شهيد به گردن اسب آويختن، اسب تاختن بر بدنهاى شهدا، غل كردن بيمار، مقابله كردن سرها و اسراء، جاى بد به اسرا دادن، جسارت به سر مقدس و دندانهاى مقدّس، كشتن زن، آتش زدن خيمه‏ها، غارت لباس و پوشش زنان، آزار رسانيدن به بيمار، بر شتر بىجهاز سوار كردن زنان و كودكان، آزار رسانيدن و تازيانه زدن بر اطفال، پاره كردن گوش كودكان براى غارت گوشواره‏ها و... (14)

6 ـ حضرت ابراهيم (عليه السلام)

«و اذا ابتلى ابراهيمَ ربُّه بكلمات فاَتمّهنَّ قال اِنّى جاعِلك للناسِ اماماً» (15)

حضرت ابراهيم (عليه السلام) از پيامبران اولوالعزم است و قرآن درباره شخصيت او تعابير بلندى دارد. از جمله اينكه او خليل اللّه‏ است. (16) او به تنهايى يك امّت است. (17) بسيار راستگو است. (18) از بندگان مؤمن است. (19) از صالحين است، (20) و تعابير ديگرى از اين قبيل.

يك نفر با اين ويژگيها، از بدو تولّد، با انواع رنجها و سختيها مورد امتحان واقع شد، به طورى كه به خاطر حفظ جانش دوران نوجوانى خود را در ميان يك غار زندگى كرد و در طول اين مدّت جز مادرش، كسى از محل اقامت او اطلاع نداشت. پس از اينكه وارد شهر شد، مبارزه بىامان خود را بر عليه شرك و بت‏پرستى آغاز كرد و در اين راه آنچنان سعى و تلاش كرد كه «قهرمان توحيد» لقب گرفت.

او مبارزه با بت‏پرستى را ابتدا از خانواده خود آغاز كرد (21) و قسم ياد كرد كه تمام بتها را مىشكند و چنين نيز كرد. (22) نمرود (پادشاه زورگوى زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام)) و اعوان و انصارش براى اين كار او را مجازات كردند. آنگونه كه هيزم زيادى جمع‏آورى كرده و آتش روشن كردند. وقتى كه آتش شعله‏ور شد، چون حرارت آتش مانع نزديك شدن به آن مىشد، لذا ابراهيم (عليه السلام) را با منجنيق پرتاب كرده و به ميان آتش انداختند. اما اين اعمال وحشيانه نه تنها حضرت ابراهيم را از كار و تصميمش منصرف نكرد، بلكه او در تمام اين لحظات تنها به ياد خدا بود. در احاديث آمده است كه در بين آسمان و زمين كه به طرف شعله‏هاى آتش نزديك مىشد، جبرئيل به ملاقاتش آمد و براى كمك رسانى به او اعلام آمادگى كرد. گفت: «اَلك الحاجة؟» آيا به كمك نياز دارى؟ حضرت جواب داد: «امّا اليك فلا!» كمك مىخواهم ولى نه از تو؛ بلكه از خداى بزرگ و خالق يكتا درخواست يارى دارم.

خداوند هم به بهترين وجهى از بنده‏اش نگهدارى كرد و او را از شرّ فتنه‏هاى نمروديان محافظت فرمود. به آتش فرمان داد تا سرد و سالم باشد. آتش نيز به فرمان خداى سبب سوز و سبب ساز بر حضرت ابراهيم سرد و گلستان شد:

«يا نار كونى بَرْداً و سَلاماً على ابراهيم» (23)

آزمايشات حضرت ابراهيم در اينجا به پايان نرسيده و فقط مراحلى از آن را با موفقيت پشت سر گذاشت؛ چنانكه تعبير «كلمات» در آيه «و اذا ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات» بر آن دلالت دارد.

نمروديان پس از شكست از اقدامات خود تصميم گرفتند كه ابراهيم (عليه السلام) را تبعيد كنند و با دور كردن او از شهر و ديار خويش، در جهل و تاريكى باقى بمانند.

7 ـ حضرت اسماعيل (عليه السلام)

ابراهيم (عليه السلام) كه در آرزوى داشتن يك فرزند، جوانى را پشت سر گذاشته بود و خداوند او را در سن پيرى صاحب اولاد فرمود، (24) طبيعى است كه به فرزندش خيلى علاقه دارد. پس از مدّتى خداوند به حضرت ابراهيم (عليه السلام) امر مىكند كه دست زن و فرزندش (هاجر و اسماعيل) را گرفته و آنها را به يك بيابان «لم يزرع» اسكان دهد. حضرت ابراهيم (عليه السلام) جهت امتثال فرمان الهى آنها را در سرزمين حجاز، در يك نقطه‏اى كه به دور از آبادى است و محل آمد و شد نيز نيست اسكان مىدهد. خود آن حضرت در اين شرايط به خدا عرض مىكند:

«ربّنا انّى اَسكنتُ من ذُرّيتى بوادٍ غيرِ ذى زَرْعٍ» (25)

پروردگارا! من ذرّيه و فرزندان خود را به وادى بىكشت و زرعى مسكن دادم.

آنگاه از خداوند مسألت مىنمايد كه دلهاى مردم را به سوى آنان متمايل گرداند و به آنان رزق عنايت نمايد تا آنان نماز را اقامه نمايند.

«رَبّنا ليقيموا الصّلوة» (26)

پس از موفقيت در اين آزمون الهى، مرحله ديگرى از امتحان او آغاز شده و مأمور شد كه فرزند دلبند خود را قربانى كند:

«فَلمّا بلَغ معه السّعى قال يا بُنى اِنّى اَرى فى المَنامِ اَنّى اَذبحُك فَانْظُرْ ماذاتري» (27)

آنگاه كه آن پسر رشد يافت و با او به سعى و عمل شتافت، ابراهيم گفت اى فرزند گرامى! من در عالم خواب چنين ديدم كه ترا در راه خدا قربانى كنم.

به نظر مىرسد كه اين مرحله از آزمايش او از همه مراحل سخت‏تر بود. انسانى كه در شرايط معمولى حتى تحمل گرسنگى، تشنگى، سردى و گرمى فرزند براى او مشكل است، چگونه مىتواند شاهد دست و پا زدن فرزندش باشد؛ چگونه مىتواند با دست خود سر از تنش جدا كند و در عين حال اين كار نه از روى قساوت كه از سر محبّت و عطوفت باشد. ابراهيم كه قلبش سرشار از ايمان به خداست، در مقابل خواست او تسليم است و فرزند او نيز همگام و هم عقيده با اوست و ذرّه‏اى شك و ترديد در دل او راه ندارد. او در پاسخ پدرش فرمود:

«قال يا اَبت اِفعل ما تُؤمر ستجِدُنى انْ شاء اللّه‏ُ مِن الصّابرين» (28)

گفت اى پدر! هر چه مأمورى انجام ده كه انشاء اللّه‏ مرا از بندگان صبور و شكيبا خواهى يافت.

گرچه مسأله ذبح اسماعيل محقّق نشد ولى همه مقدّمات آن از سوى ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) انجام شد. ابراهيم خنجر در دست دارد، اسماعيل در منا به سوى قبله خوابيده است و آماده تحقّق فرمان خداوند است. به ظاهر همه چيز آمده است و تا دقايقى ديگر اسماعيل «ذبيح اللّه‏» خواهد شد. اما باطن قضيه چيز ديگرى است. اين صرفاً يك امتحان است، يك محك و آزمايش است. خنجر مأمور است كه حنجر نازك اسماعيل را نبريده و قلب ابراهيم را نخراشد!

«فلمّا اَسلَما و تلَّه لِلجَبين * و نادَيناه اَنْ يا ابراهيم * قد صدَّقتَ الرُّؤيا انّا كذلك نجزى المُحسنين * انّ هذا لهو البلاء المبين» (29)

پس چون هر دو تسليم حق گشتند و او را براى كشتن به روى افكند، در آن حال خطاب كرديم كه اى ابراهيم! تو مأموريت عالم رؤيا را انجام دادى كه ما نيكوكاران را چنين پاداش نيكو دهيم و اين ابتلا، همان امتحانى است كه حقيقت حال اهل ايمان را روشن مىكند.

آرى اين پدر و پسر در يكى از سخت‏ترين آزمايشات تاريخ موفّق شده و سربلند بيرون آمدند. پس از آنكه حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين آزمايشات موفّق و سربلند شد، آنگاه خداوند او را به مقام امامت و پيشوايى اهل ايمان و تقوى نائل گردانيد.

8 ـ حضرت موسى (عليه السلام)

ماجراى حضرت موسى (عليه السلام) و فراز و نشيبهاى زندگى او شيرين‏ترين داستانهاى قرآنى است. آن حضرت كه از انبياى اولوالعزم نيز هست، از تولّد گرفته تا مبارزاتش، همه در امتحانات الهى بوده است. تولّد مخفيانه، به آب انداخته شدن، زندگى در دربار فرعون، مبارزه با فرعون، هجرت از وطن، مبارزه با سامرى، مبارزه با قارون و... اينها نمونه‏هايى از آزمايشات آن حضرت بوده كه در همه آن موارد نيز موفق و سربلند بوده است.

از جمله ماجراى كشته شدن يكى از فرعونيان به دست موسى (عليه السلام) است كه به عنوان يك آزمايش در قرآن از آن ياد شده است. ماجرا از اين قرار بوده كه در درگيرى بين يكى از فرعونيان با فردى ديگر از طبقه مستضعف و محروم، آن شخص وابسته به دربار فرعون سعى داشت كه با زور و اجبار آن فرد محروم را به كار گمارده و از او بهره‏گشى نمايد. فرد محروم كه قادر به دفاع از خويشتن نبود از موسى (عليه السلام) يارى طلبيد. حضرت موسى (عليه السلام) به كمك او شتافت و با ضربه مشتى آن شخص ظالم را به هلاكت انداخت. فرعون كسانى را به عقب موسى روانه كرد تا او را دستگير كرده و به قتل برسانند. موسى مجبور شد كه از شهر خارج شده و جان خود را نجات دهد. (30) قرآن از اين ماجرا به آزمايش ياد مىكند و مىفرمايد:

«... و قتلت نفساً فنجيّناك من الغمّ و فتنّاك فتوناً» (31)

9 ـ حضرت داود (عليه السلام)

قرآن كريم، كيفيت آزمايش حضرت داود (عليه السلام) را در سوره «ص» بازگو كرده است. خلاصه داستان چنين است:

حضرت داود (عليه السلام) در محراب خود مشغول عبادت بود كه ناگاه دو فرشته به صورت دو انسان بر او وارد شدند. آن دو فرشته به حضرت داود (عليه السلام) كه از اين مسأله ترسيده بود گفتند: نترس، ما دو نفر با هم اختلاف داريم و براى قضاوت پيش تو آمده‏ايم. يكى از آن دو گفت: اى داود! اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من تنها يك ميش دارم. در عين حال برادرم مىگويد اين يكى را هم به من واگذار و در اين مورد با من تندى مىكند. حضرت داود (عليه السلام) بدون استماع سخنان آن ديگرى قضاوت مىكند و مىگويد: او از اينكه خواسته است آن يك ميش را هم از تو بگيرد بر تو ستم روا داشته است. پس از اين ماجرا، قرآن مىفرمايد:

«و ظنَّ داود انّما فتنّاه فاستغفر ربّه و خرّ راكعاً و اَنابَ» (32)

داود پى برد كه ما او را سخت امتحان كرده‏ايم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبيد و با تواضع و فروتنى به درگاه خدا بازگشت.

10 ـ حضرت سليمان (عليه السلام)

قرآن مجيد، دو مورد از آزمايشات حضرت سيلمان (عليه السلام) را نقل كرده است. يك مورد آن در سوره شريفه «نمل» و مورد ديگر در سوره شريفه «ص» است. داستان اوّل چنين است:

«هُد هُد» براى سليمان (عليه السلام) خبر آورد كه من زنى را ديده‏ام كه بر مردمى حكومت و پادشاهى مىكند؛ اين زنِ فرمانروا و قوم او خورشيد پرست هستند. حضرت سليمان (عليه السلام) تصميم گرفت كه براى اين فرمانروا نامه بنويسد و او را به يكتاپرستى دعوت نمايد. آن زن فرمانروا پس از دريافت نامه سليمان و با خبر شدن از محتواى آن، موضوع را با مشاورين خود در ميان گذاشت. پس از ارسال هدايايى براى حضرت سليمان (عليه السلام) و بىاعتنايى آن حضرت نسبت به آن هدايا، عاقبت تصميم مىگيرند كه به اتّفاق يك هيأتى به ديدار سليمان (عليه السلام) بروند. حضرت سليمان (عليه السلام) به منظور نمايش قدرت حكومتى خود، به اطرافيان رو كرد و فرمود: كدام يك از شما قادريد تخت «بلقيس» را پيش از آنكه او نزد من آيد حاضر نمائيد؟ عفريت جنّ گفت: من پيش از آنكه تو از جايگاه خود برخيزى آن را حاضر مىسازم. ديگرى كه به كتاب الهى علم داشت گفت: من پيش از آنكه تو چشمانت را بر هم گذارى و بگشايى آن را نزدت حاضر مىكنم. حضرت سليمان (عليه السلام) با پيشنهاد او موافقت كرد. پس از آنكه تخت را در نزد خود حاضر ديد، گفت:

«فلمّا رَاه مستقرّاً عِنده فقال هذا مِن فَضْلِ رَبّى ليَبلونى ءاَشْكُر اَمْ اَكفُر» (33)

اين از فضل خداى من است تا مرا آزمايش كند كه نعمتش را شكر مىگويم يا كفران مىكنم.

در اين ماجرا حضرت سليمان (عليه السلام) قدرتى را كه خدا به او داد وسيله آزمايش خود تلقّى كرده است.

امّا مورد دوم، مربوط است به اينكه خداوند به منظور آزمايش حضرت سليمان (عليه السلام) جسد طفل ناقص الخلقه‏اى را در مقابل او نهاد، به طورى كه حضرت سليمان (عليه السلام) با ديدن آن صحنه، متنبّه شده و توبه كرد. قرآن كريم در اين خصوص مىفرمايد:

«و لقد فَتنّا سليمانَ وَ اَلْقَينا على كُرسيّه جَسَداً ثُمَّ اَنابَ» (34)

و ما سليمان را در مقام امتحان آورديم و كالبدى در تخت وى افكنديم، سپس به درگاه خدا توبه كرد و گفت: خدايا! به لطف و كرمت از خطاى من درگذر....

11 ـ حضرت ايوب (عليه السلام)

«و اذكُر عبدَنا ايّوب اذْ نادى ربَّه اِنّى مَسَّنى الشَّيطانُ بنُصبٍ و عَذاب» (35)

موضوع رنج و بلاى حضرت ايّوب در دو سوره قرآن كريم آمده است. يكى در سوره «انبياء» و ديگرى در سوره «ص» است. آن گونه كه در قرآن اشاره شد، آن حضرت گرفتار رنج و عذاب شده و بر اساس روايات وارده، اين رنج و بلا براى آزمايش او بوده است. او مورد هجوم انواع بلاها قرار گرفت، اموالش از دست رفت، اولادش همه مردند. مدّت طولانى بيمار بود، به گونه‏اى كه قرآن نقل مىكند:

«و ايّوب اِذ نادى ربَّه مَسّنى انّى الضُّر» (36)

ياد كن (اى رسول ما!) حال ايّوب را وقتى كه دعا كرد پروردگارا! مرا بيمارى و رنج سخت رسيده است.

مرحوم كلينى رحمه‏الله در اصول كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:

«انّ اللّه‏ عزّوجلّ يبتلى المؤمن بكلِّ بليّة و يُميته بكلِّ ميتة و لا يبتليه بذهاب عقله، اَما تَرى ايّوب كيف سلّط ابليس على مالِه و على وُلده و على اهلِه و على كلّ شىءٍ منه و لم يسلّط على عقله، ترك له ليوحّد اللّه‏ به.» (37)

از تعبير به «على كلّ شىءٍ منه» استفاده مىشود كه خداوند تمام دارائيهاى او را از مال، ولد، سلامتى، بستگان و... از او گرفت و اين به خاطر امتحان و آزمايش او بوده است.

حضرت ايّوب هم در تمام اين بلاها و گرفتاريها صبر كرده به نحوى كه «صبر ايّوب» شهرت پيدا كرده و ضرب‏المثل شده است. خداوند پس از آزمايش او به انواع بلاها، سرانجام دعاى او را مستجاب كرد و اهل و اولادش را به او برگردانيد و اضافه‏تر نيز به او عنايت كرد و سلامتى او را نيز به او عنايت فرمود:

«فَاستَجَبْنا له فكَشَفنا ما به من ضُرٍّ و اتيناه اهلَه و مثَلهم معهم رحمةً من عندنا و ذكرى للعابدين» (38)

مرحوم علامه طباطبايى رحمه‏الله ذيل اين آيه فرموده‏اند:

«تا هم به او رحمتى كرده باشيم و هم بندگان عابد ما متذكر شوند و بدانند كه خداى تعالى اولياى خود را به منظور آزمايش مبتلا مىكند، آنگاه اجرشان مىدهد و اجر نيكوكاران را ضايع نمىسازد.» (39)

مرحوم علامه مجلسى رحمه‏الله نيز در شرح حديث فوق الذكر مىفرمايند كه اين بيماريها از باب امتحان و اختبار بوده است، نه از باب كيفر و مجازات، آن گونه كه ظاهر لفظ «عذاب» در آيه 41 سوره «ص» به آن اشاره دارد. ايشان مىفرمايند كه لفظ عذاب در اينجا به معناى عقاب نيست، بلكه به معناى آزار است. پس منافاتى با عصمت پيامبران ندارد. (40)

ب ـ اقوام و قبايل

1 ـ بنى اسرائيل

داستان حضرت موسى (عليه السلام) و قوم او از آن مواردى است كه قرآن مجيد اهتمام زيادى به آن دارد. جهت آن هم اين است كه داستان فوق مشتمل بر نكات تاريخى، اجتماعى، اخلاقى و سياسى ارزنده‏اى است كه براى اقوام و ملل، بسيار مفيد و نافع بوده و همانطور كه قرآن كريم بيان نموده، براى آيندگان عبرت‏آموز خواهد بود. (41) يكى از صحنه‏هاى آموزنده داستان حضرت موسى (عليه السلام) و قوم او، قضيه گوساله سامرى است. آيات مربوط به اين ماجرا را مىتوان در سوره‏هاى «اعراف» و «طه» ملاحظه كرد. خلاصه ماجرا چنين است كه موسى (عليه السلام) بر اساس فرمان خداوند و طبق وعده‏اى كه با خداوند داشت به ميقات رفت و چهل شبانه‏روز در آنجا به سر برد. (42) وقتى برگشت ديد كه قومش با تحريك «سامري» گوساله‏پرست شدند. (43) موسى (عليه السلام) وقتى اين وضع را ديد آنان را مورد توبيخ قرار داد كه:

«اى مردم!مگر خداى شما به شما وعده احسان نداد، آيا وعده خدا طولانى شد يا مايل شديد كه مستوجب قهر و غضب خداى خود شويد؟» (44)

قوم موسى عذر آوردند كه سامرى ما را فريب داد و گفت خداى شما همين گوساله است. موسى (عليه السلام) بر سامرى خشم گرفت و فرمود اين فتنه‏اى بود كه تو برپا كردى. اينك از ميان ما بيرون شو و منتظر عذاب الهى باش. (45) آنگاه به برادرش هارون رو كرد و فرمود:

«اى هارون! تو چرا نافرمانى امر من كردى و وقتى قوم را گمراه ديدى اقدامى نكردى و از پى من نفرستادى؟»

هارون در پاسخ گفت:

«اى برادر مهربان! بر من خشم مگير، من ترسيدم كه بگويى تو ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى.» (46)

آنچه كه بيان شد خلاصه‏اى از آيات مربوط به داستان فوق است. هدف ما از نقل اين ماجرا آيه 85 تا 90 سوره «طه» است. در آيه 85 مىفرمايد:

«قال فانّا قد فَتنّا قومك مِن بعدِك و اَضلّهم السّامري»

خداوند فرمود: ما قوم تو را پس از تو آزمايش كرديم و سامرى آنان را گمراه كرد.

خداوند به موسى (عليه السلام) كه در ميقات به سر مىبرد خبر داد كه قوم او در جريان يك امتحان گوساله‏پرست شدند.

واقعاً آيه آموزنده‏اى است. بر اساس اين آيه كريمه، ممكن است قومى آزمايش شوند و در جريان آن آزمايش كلاًّ منحرف شده و مرتد شوند. بنىاسرائيل خدا پرست با يك آزمايش گوساله پرست مىشوند. چه تضمينى وجود دارد كه اين قضيه تكرار نشود. در آيه ديگر فرموده است:

«و لَقد قال لَهم هارون مِن قبل يا قوم انّما فتنتُم به و انّ ربَّكم الرَّحمن فاتّبعونى و اطيعوا اَمرى * قالوا لَن نبرح عليه عاكفين حتّى يرجع الينا موسي» (47)

و هارون پيش از آنكه موسى باز آيد گفت: اى قوم! بهوش باشيد كه اين گوساله اسباب فتنه و امتحان شما است و محقّقاً (بدانيد) كه آفريننده شما خداى مهربان است؛ پس شما پيرو من شويد و امر مرا فرمان بريد. قوم در پاسخ نصايح هارون گفتند ما به پرستش گوساله ثابت مانيم تا وقتى كه موسى به ما باز گردد.

با اينكه هارون آنان را موعظه كرد و به آنان متذكّر شد كه اين وسيله امتحان شماست، در دين ثابت قدم باشيد، امّا در عين حال فريب خوردند. اين حادثه بايد وسيله عبرت ما باشد. امروز نيز گوساله سامرى در چهره‏ها و جلوه‏هاى گوناگون وجود دارد و خلق اللّه‏ را مىفريبد و افراد سست ايمان و ضعيف النّفس از پى هر صدايى مىدوند و آيات روشن و تكان دهنده قرآن كريم در آنان تأثيرى ندارد.

پس بايد هوشيار و مراقب باشيم كه در آزمايشات گوناگون موفّق و سربلند بيرون آييم.

نكته ديگرى كه از اين ماجرا فهميده مىشود، اهميّت وجود و حضور رهبر در جامعه است. از اين جهت كه وقتى حضرت موسى (عليه السلام) براى مدّتى هر چند كوتاه از ميان قوم خود مىرود، آنان تحت تأثير وسوسه‏هاى سامرى حيله‏گر گوساله‏پرست مىشوند. از اين فهميده مىشود كه جامعه بدون رهبر و امّت بدون امام پيوسته در معرض انحراف و گمراهى قرار دارد.

پاورقى:‌


1 ـ و اللّه‏ ما سلّمت الامرَ اليه الاّ انّى لم اَجِد اَنصاراً، و لو وجدتُ اَنصاراً لقاتَلتهُ لَيلى و نَهارى حتّى يحكمَ اللّه‏ُ بينى و بينَه، و لكنّى عرفتُ اهلَ الكوفة و بَلوتُهم و لا يصلح لى منهم مكان فاسِداً، انّهم لاوَفاء لهم و لا ذمّة فى قولٍ و لا فعلٍ، انّهم لمختلفون و يقولون لنا، انّ قلوبهم معنا و انّ سيوفهم لمشهورة علينا». طبرسى، الاحتجاج، ج دوّم ص 71.
2 ـ شيخ مفيد، الارشاد، آل البيت، ج 2، ص 11.
3 ـ الارشاد، ماخذ پيشين، ص 12.
4 ـ الارشاد، ماخذ پيشين، ص 15.
5 ـ «عن الاعمش، عن سالم بن ابى الجعد، قال: حدّثنى رجلٌ منّا قال: اتيت الحسن بن على (عليهما السلام) فقلت: يابن رسول اللّه‏! اَذْلَلتَ رقابَنا و جعلتنا مَعشَر الشيعة عبيداً...» بحارالانوار: ج 44، ص 147؛ الاحتجاج، ج دوّم ص 71.
6 ـ بحارالانوار: ج 44، ص 145.
7 ـ «عن ابى عبداللّه‏ (عليه السلام) قال: انّ الاشعث بن قيس شرك فى دم اميرالمؤمنين، و ابنته جعدة سمّت الحسن، و محمّد ابنه شرك فى دم الحسين (عليهم السلام)». بحارالانوار: ج 44، ص 142.
8 ـ «لقد لفظت قطعة من كبدى فجعلت اُقلّبها بعودٍ معي». الارشاد، مأخذ پيشين، ج 2، ص 16. همچنين رجوع شود به بحارالانوار: ج 44، ص 158، ح 28.
9 ـ «ظلّ مظلوماً و مات مسموماً...» بحارالانوار: ج 44، ص 135.
10 ـ مقرّم، سيد عبدالرّزاق، مقتل الحسين، ص 276.
11 ـ شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ذكر وقايع شب عاشورا.
12
«يا دهر افّ لك من خليلِ *** كم لك بالاشراقِ و الاصيلِ
مِن صاحب او طالب قتيلِ *** و الدّهر لا يقنع بالبديلِ
و انّما الامر الى الجليلِ *** و كلُّ حى سالِكٌ سبيلي»
13 ـ شيخ مفيد، الارشاد: ج 2، ص 93.
14 ـ ر.ك: مطهرى، مرتضى، حماسه حسينى، جلد سوم، ص 167.
15 ـ ترجمه: «بياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پيشوايى خلق برگزينم.» بقره: 124.
16 ـ نساء: 125.
17 ـ نحل: 120.
18 ـ مريم: 41.
19 ـ صافات: 111.
20 ـ بقره: 130.
21 ـ انبياء: 52.
22 ـ انبياء: 57 و 58.
23 ـ انبياء: 29.
24 ـ «الحمدللّه‏ الّذى وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق، انّ ربّى لسميع الدّعاء» ابراهيم: 39.
25 ـ ابراهيم: 37.
26 ـ ابراهيم: 39.
27 ـ صافات: 102.
28 ـ صافات: 102.
29 ـ صافات: 103 ـ 106.
30 ـ داستان فوق در سوره شريفه قصص، آيات 15 تا 21 نقل شده است.
31 ـ ترجمه: «... و يك نفر از فرعونيان را كشتى، ما از غم آن نيز ترا نجات داده‏ايم و ديگر بارت به امتحانى سخت بيازموديم.» طه: 40.
32 ـ ص: 24.
33 ـ نمل: 40.
34 ـ ص: 34. در خصوص اين آيه و اينكه منظور از «جسد» چيست، مفسّرين اختلاف كرده‏اند. بعضى گفتنه‏اند جسدِ طفل ناقص الخلقه‏اى بوده است كه همسر او به دنيا آورده بود. بعضى ديگر گفته‏اند: خداوند حضرت سليمان (عليه السلام) را با بيمارى سخت و درد شديد كه حضرت مانند جسم بىروح روى تخت افتاده بود، مورد آزمايش قرار داد.
35 ـ ترجمه، «و (اى رسول ما!) ياد كن از بنده ما ايوب، هنگامى كه به درگاه خدا فرمود: پروردگارا! شيطان مرا سخت رنج و آزار رسانده است.» ص: 41.
36 ـ انبياء: 83.
37 ـ ترجمه: «همانا خداى متعال، مؤمن را به هر بلايى آزمايش كند و به هر مرگى بميراند ولى به رفتن عقلش مبتلا نكند. مگر ايوب را نمىبينى كه خدا چگونه شيطان را بر مال و فرزند و همسر او و هر چه داشت مسلط كرد، ولى بر عقلش مسلط نكرد تا با آن خدا را به يگانى بپرستد؟» اصول كافى، كتاب ايمان و كفر، باب شدت ابتلاء مؤمن، حديث 22.
38 ـ ترجمه: «پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و درد و رنجش را برطرف ساختيم و به لطف و رحمت خود اهل و فرزندانش را با عده‏اى ديگر به مثل آنها به او عطا كرديم تا اهل عبادت متذكر شوند.» انبياء: 84.
39 ـ ترجمه تفسير الميزان: ج 14، ص 443.
40 ـ مرآة العقول: ج 9، ص 340 و 341.
41 ـ «فاعتبروا يا اولى الابصار» حشر: 2.
42 ـ اعراف: 142.
43 ـ اعراف: 148.
44 ـ طه: 86.
45 ـ طه: 97.
46 ـ طه: 91 الى 94.
47 ـ طه: 90 و 91.