بلاها و بلاديدگان

فرج اللّه‏ هدايت‏نيا گنجى

- ۷ -


2 ـ قوم ثمود

يكى از چيزهايى كه خيلى عجيب است، لجاجت و مقاومت بشر در برابر حق و حقيقت است. اين طبيعى است كه انسان تا چيزى برايش روشن و ثابت است آن را نپذيرد، ولى پس از استدلالهاى روشنگر و ارايه آيات و معجزات بيّن و آشكار، سركشى و تمرّد دور از عقل و منطق است. ولى متأسفانه تاريخ اقوام و ملل، از اينگونه مسائل فراوان به خودش ديده است. تقريباً هر پيامبرى كه ظهور كرد با مقاومت و سرسختى قوم خود مواجه شد. ابتدا او را مسخره مىكردند؛ سپس از او درخواست معجزه و كارهاى خارق‏العاده مىكردند ولى پس از ديدن معجزه باز هم لجاجت كرده و ايمان نمىآوردند. قرآن كريم در جاهاى متعدّد اين مسائل را نقل كرده است. از جمله در سوره شريفه «قمر» به بيان بعضى از اين قضايا پرداخته و تمرّد و سركشى اقوام و سپس عذاب الهى را كه بر آنان نازل شده بازگو نموده است. قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط، قوم فرعون و عذابهاى نازله بر اين اقوام در سوره فوق بيان شده است. در اينجا به تناسب بحثمان به بيان ماجراى قوم ثمود مىپردازيم:

خداوند براى هدايت قوم ثمود و نجات آنان از جهل و گمراهى، حضرت صالح پيامبر (عليه السلام) را به سوى آنان فرستاد. حضرت صالح (عليه السلام) در هدايت قوم خود سعى بليغ كرد ولى هر چه بيشتر تلاش كرد، كمتر نتيجه گرفت. قوم ثمود او را تكذيب كرده و بهانه‏جويى را آغاز كردند. گفتند كه صالح، بشرى از جنس ماست؛ آيا سزاوار است كه ما از او پيروى كنيم؟ (1) يا اينكه مىگفتند، آيا بين ما افراد بشر تنها بر او وحى مىرسد؟ او مرد دروغگويى است. (2)

آنان از سر لجاجت و سركشى به صالح (عليه السلام) گفتند كه اگر در ادّعاى خود صادق هستى و براستى پيامبر خدايى، بايد «شقّ الجَبل» كرده و از ميان سنگ و كلوخ ناقه‏اى (شتر ماده) بيرون آورى! حضرت صالح (عليه السلام) خواسته آنان را اجابت كرد. آنگاه به آنان فرمود كه اين ناقه آيت و نشانه خدا بر شماست. آب نهر بين او و شما تقسيم شده است؛ به اين صورت كه روزى شما از آب نهر بنوشيد و روز ديگر اين ناقه. (3)

سپس به آنان هشدار داد كه مبادا در صدد كشتن و پى كردن ناقه برآئيد كه در اين صورت به عذاب الهى گرفتار خواهيد شد. (4) امّا نصايح حضرت صالح (عليه السلام) براى آنان سودى نداشت و عاقبت شتر را پى كردند. (5) خداوند هم آنان را مجازات كرد و بر آنان يك صيحه فرستاد كه همگان را مانند گياه خشك گردانيد. (6) اين خلاصه ماجراست و شاهد بحث ما در اين داستان، آيه 27 سوره قمر است. مىفرمايد:

«انّا مُرسلوا النّاقة فتنةً لهم فارْتَقِبهم وَ اصْطَبِر»

ما براى امتحان آنها ناقه صالح را فرستاديم و (صالح را گفتيم) مراقب حالشان باش و بر آزارشان صبر پيشه‏گير.

در اين آيه تصريح شده است كه قضيه ارسال ناقه براى آزمايش قوم ثمود بوده است، ولى متأسفانه آنان در اين امتحان ناموفق بوده‏اند.

3 ـ قوم حضرت سليمان (عليه السلام)

در زمان حضرت سليمان و در سرزمين بابِل، سحر و ساحرى بين مردم شيوع پيدا كرده بود، به طورى كه مردم يكديگر را با سحر و جادو آزار مىرسانيدند. خداوند، دو فرشته به نامهاى «هاروت» و «ماروت» را مأمور كرد كه به مردم سحر تعليم دهند تا بتوانند با ساحران مقابله كرده و سحر آنان را دفع نمايند. قرآن كريم در سوره بقره در اين خصوص مىفرمايد:

«... و ما يُعلّمانِ مِن احدٍ حتّى يَقولا انّما نَحنُ فتنة» (7)

آنها به احدى تعليم سحر نمىدادند مگر بعد از اينكه زنهار مىدادند كه ما فتنه و آزمايشيم.

غرض در عبارت «انّما نحن فتنة» است. هشدار دادند كه مواظب باشيد، شما آزمايش مىشويد: «فَلا تَكْفُر» پس كافر نشويد. يعنى مبادا اين علم را در موارد نامشروع بكار بنديد كه در اين صورت كافر خواهيد شد. (8)

با اينكه به آنها گفته شده كه ما وسيله آزمايش شما هستيم و مواظب باشيد كه در اين آزمايش موفّق بيرون آئيد ولى آنها از اين تعليمات استفاده‏هاى سوء كردند و به وسيله آن بين زن و شوهر را برهم زده و تفرقه و جدايى ايجاد مىكردند. (9)

فصل دوّم ـ مجازات شدگان

اهتمام زياد قرآن به نقل قصص انبيا و چگونگى نزول عذاب بر امّتهايشان با هدف عبرت‏گيرى آيندگان جاى بسى تأمّل است. گرچه نقل اين آيات و بررسى همه آنها بر حجم اين كتاب مىافزايد ولى به دليل اهمّيت قضيّه و اثرات مثبت اين قبيل حكايات قرآنى، مناسب است كه مقدارى از آن آيات بيان شود.

1 ـ حضرت نوح (عليه السلام) و چگونگى نزول بلا بر امّت او

حضرت نوح (عليه السلام) اولين پيغمبر اولوالعزم و پدر دوم نسل حاضر بشر است. (10) او از نظر قرآن بنده‏اى مؤمن (11) ، شكور (12) و عبدى صالح (13) است. در زمان آن حضرت فساد در زمين شايع گشت و مردم از دين توحيد و از سنّت عدالت اجتماعى رويگردان شده و به پرستش بتها روى آوردند. خداى سبحان نام چند بت آن روز را كه عبارت بودند از «وُدّ»، «سُواع»، «يَعُوث»، «يَعُوق» و «نَسْر» ذكر كرده است. (14)

در زمان او فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر شده و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوىتر بودند حقوق ضعفا را پايمال مىكردند و جبّاران، زيردستان را به ضعف بيشتر كشانيده و به دلخواه خود بر آنان حكومت مىكردند.

حضرت نوح (عليه السلام) در چنين وضعيّتى براى هدايت مردم گمراه آن روز مبعوث شد و در طول ساليان دراز پيامبرى خود، پيوسته مردم را پند و اندرز مىداد. امر به معروف و نهى از منكر، اقامه نماز، رعايت مساوات و عدالت، اجتناب از فواحش و منكرات، راستگويى، وفاى به عهد و پيمان و آغاز كارهاى مهم به نام و ياد خداوند چيزهايى بود كه آن حضرت مردم را به آن دعوت مىكرد. پس از سالهاى طولانى دعوت مردم، جز عدّه اندكى به او ايمان نياوردند. وقتى حضرت نوح (عليه السلام) با آنان صحبت مىكرد، آنان انگشت خود را در گوششان مىكردند يا لباسهايشان را بر سرشان مىكشيدند تا صداى آن حضرت را نشنوند. (15) آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بود (16) ولى قوم او جز به استهزا و مسخره كردن و نسبت جنون به او عكس‏العملى از خود نشان ندادند. كار به آنجا كشيد كه حضرت نوح (عليه السلام) قومش را نفرين كرد و از خداوند خواست تا آنان را هلاك نمايد. (17)

حضرت نوح (عليه السلام) به فرمان خداوند، اقدام به ساختن كشتى كرد. وقتى آن جناب مشغول ساختن كشتى بود، مردم دسته دسته از محل كار او گذشته و او را مسخره مىكردند كه در يك بيابان بى آب، كشتى به چه كار مىآيد. (18) پس از پايان كار كشتى و آماده شدن آن، امر خداى تعالى مبنى بر نزول بلا و عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشيدن كرد. در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود ـ به جز آنان كه مقدّر شده بود هلاك شوند، يعنى همسرش كه خيانتكار بود و فرزندش كه از سوار شدن امتناع ورزيده بود ـ همه آنان كه ايمان آورده بودند سوار كند. (19) آنگاه ريزش آب از آسمان و جوشش آن از زمين آغاز شد. رفته رفته آب زمين را فرا گرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين كَند و بدين وسيله خداوند امّت ظالم و تبهكار حضرت نوح (عليه السلام) را هلاك كرد. (20)

2 ـ داستان حضرت هود نبى (عليه السلام) و چگونگى نزول بلا بر قوم عاد

حضرت هود (عليه السلام) از قوم عاد و از پيامبرانى بود كه براى دفاع از حق و كوبيدن شرك و دوگانه پرستى و مبارزه با فساد و تبهكارى قيام نمود و در اين راه سختيهاى فراوانى را متحمّل شد. قوم عاد نيز مردمى بودند از عرب و از انسانهاى ما قبل تاريخ كه در الجزيره سكونت داشتند. آنها مردمى بودند داراى اجساد و قدمهاى بلند، داراى بسط در خلقت و صاحب قدرت و قوّت بودند. در شهرنشينى و تمدّن داراى قدمت و ترقّى بوده و شهرهاى آباد، زمين بارور و داراى باغات خرما و كشاورزى بودند. در معرّفى آنان همين بس كه قرآن كريم درباره آنها فرموده است:

«الم تر كيف فعل ربّك بعاد * ارَمَ ذات العماد * الّتى لم يُخلَق مثلها فى البلاد» (21)

اين قوم، با اين همه نعمت و رفاه و آسايش، به جاى شكر و سپاسگزارى از منعِم، به شرك روى آوردند. به خاطر فخرفروشى و از روى هوى و هوس بر بلنديهاى زمين قلعه‏ها و بناهايى مانند برج مىساختند به گونه‏اى كه گويا هميشه در جهان خواهند ماند.

آنچه كه حضرت هود (عليه السلام) در هدايت و ارشاد آنان كوشش كرد كمتر نتيجه گرفت. آنان امتناع كرده، نبوت او را انكار كردند و او را به جنون و سفاهت نسبت دادند. از روى تمسخر به او مىگفتند: از خدايت بخواه كه در عذاب ما تعجيل نمايد.

پس خداوند بلا و عذابش را نازل فرمود. «باد نازا» و بدون ثمر را فرو فرستاد كه هر چيز را كه بر او مىوزيد همانند خاكستر مىكرد. (22) «باد تند صرصر» در روزگاران نحس، هفت شب و هشت روز متوالى، از آن كه گويى مردم مانند چوبهاى تو خالى درخت خرما كنده شده، به اين طرف و آن طرف و به خاك مىافتادند و همانند پاره‏هاى چوب خشك خرما از بيخ كنده مىشدند. (23) بدين وسيله خداوند همه را هلاك ساخت و گروهى كه به او ايمان آورده بودند را به رحمت خودش نجات داد.

3 ـ داستان قوم سبا و كيفيت مجازات آنها

حكايت مربوط به قوم سبا در سوره‏اى به همين نام (سوره سبا) نقل شده است. مردم سبا قومى قديمى از عرب بودند كه در يمن زندگى مىكردند. درباره زندگى و اوضاع اقتصادى و اجتماعى آنها قرآن مىفرمايد:

براى قوم سبا در وطنشان (يمن) از جنوب و شمال دو سلسله باغ و بوستان بود. ميان شهر سبا و شهرهاى پر از نعمت و بركت آن اطراف، قريه‏هايى نزديك به هم قرار داشته است، با فاصله‏اى كوتاه و سير سفرى معيّن كه رفت و آمد بين آنها با راحتى و ايمنى صورت مىگرفت. خداوند به آنها فرمود كه از رزق خداى خود بخوريد و شكر او را به جاى آوريد كه هم شهرى نيكو و زيبا داريد و هم خدايى غفور و مهربان. امّا آنان ناشكرى كرده و نافرمانى نمودند و بر خود ستم روا داشتند. خداوند نيز آنان را مجازات كرد و البته مجازات آنان چيزى جز نتيجه طبيعى اعمال زشتشان نبوده است. خداوند سِيلى سخت (سيل عَرِم) بر هلاك آنها فرستاد و به جاى آن دو باغ پر نعمت، دو باغ ديگرى به آنها داد كه بار درختانش تلخ و ترش و بد طعم و كمى هم درخت سدر بود. (24)

«ذلك جزَيْناهم بما كفروا و هل نُجازى الاّ الكفور» (25)

4 ـ داستان قارون و عاقبت تكبّر و تفاخر او

قارون از قوم موسى (بنىاسرائيل) بوده است كه ـ به عنوان يك شخصيت منفى ـ، قرآن سرگذشت او را نقل كرده است. قرآن مىفرمايد: ما آنقدر گنج و مال به او داديم كه بر دوش بردن كليد آن گنجها صاحبان قوّت را خسته مىكرد. او يك ثروتمند بزرگ و در عين حال متكبّر و مغرور بوده است. قوم او به او مىگفتند: اينقدر مغرور و شادمان به ثروت خود مباش، چرا كه خداوند مردم پر غرور و نشاط را دوست ندارد. از آنچه خدا روزيت كرده است، بكوش تا ثواب آخرت را تحصيل كني؛ در روى زمين فتنه و فساد نكن كه خدا مفسدين را دوست ندارد.

قارون در برابر نصاياى قوم خود مقاومت مىكرد و مىگفت:

«انّما اوتيته على علمٍ عندي» (26)

من اين مال و ثروت فراوان را با علم و تدبير خود به دست آورده‏ام. چون راه جمع‏آورى مال را بلد بوده‏ام و ديگران بلد نبودند. با همين اعتقاد و به منظور فخر فروشى، روزى با زينت و تجمّل بسيار از خانه خارج شد. عدّه‏اى مردم ظاهر بين دنيا طلب گفتند: اى كاش همانقدر كه به قارون از مال دنيا دادند به ما هم عطا مىكردند. ولى در مقابل، صاحبان عقل و تدبير گفتند: واى بر شما! ثواب خدا بسى بهتر و برتر است. عاقبت، خداوند همانگونه كه قدرتمندتر از او را نابود كرد، او و خانه‏اش را در زمين فرو برد و هيچ كس را ياراى يارى او نبوده است. (27)

«فخَسفنا بِهِ و بداره الارض فما كان له من فِئة يَنصرونه من دون اللّه‏ و ما كان من المنتَصرين» (28)

با دقت در اين داستانها و نظاير آن نتايج زير به دست مىآيد:

1 ـ دعوت انبيا از مردم براى خداپرستى و هدايت و ارشاد آنان به سوى فلاح و رستگارى.

2 ـ استهزا و تمسخر نسبت به پيامبران الهى و جدّى نگرفتن هشدارهاى آنان.

3 ـ نزول عذاب و بلا براى مجازات آنها.

ملاحظه مىشود كه نزول عذاب و بلا بر امّتها نتيجه عصيان و نافرمانى آنان است و خداوند بدون دليل انسانها و امّتها را مؤاخذه نمىنمايد.

نكته مهم و اساسى در اين آيات اين است كه مىفرمايد اين كيفر بعضى از اعمال آنهاست. يعنى مجازات واقعى آنها (انسانهاى تبهكار) خيلى بيشتر از آن چيزى است كه مؤاخذه شده‏اند.

«ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبتْ ايدى النّاس ليُذيقَهم بعض الّذى عملوا لعلّهم يرجعون» (29)

تعبير «لعلّهم يرجعون» به اين معناست كه ما وقتى گرايش مردم به عصيان و نافرمانى را مىبينيم، علايم و نشانه‏هايى از عذاب و كيفر را به آنان نشان مىدهيم تا متنبّه شده و از راه انحراف بازگردند. اما اگر لجاجت كرده و به جرم و گناه خود اصرار ورزيدند، آنگاه هلاكت و عذاب بر آنها حتمى خواهد بود.

«و ما اصابكم من مصيبةٍ فبما كسبتْ اَيديكم و يعفوا عن كثير» (30)

آرى، اين بلا و عذاب خيلى كمتر از استحقاق واقعى بشر است. اگر بنا باشد خداوند انسانها را به خاطر شرارتشان مجازات نمايد، در اين صورت هيچ جنبنده‏اى بر روى زمين باقى نخواهد ماند.

«و لو يؤاخذُ اللّه‏ النّاس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابّة...» (31)

«الهى! عامِلْنا بفضلك و لا تُعامِلْنا بعدلِك»

منابع و مآخذ

1 ـ قرآن كريم

2 ـ صحيفه سجاديه

3 ـ مفاتيح النان، شيخ عباس قمى

4 ـ المنجد فى اللّغة، لويس معلوف

5 ـ مجمع البحرين، فخرالدين الطّريحى

6 ـ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى

7 ـ مرآة العقول، محمد باقر مجلسى

8 ـ نهج البلاغه، با ترجمه فيض الاسلام

9 ـ كافى، محمد بن يعقوب كلينى

10 ـ ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى

11 ـ الدّر المنثور فى التفسير المأثور، جلال‏الدين سيوطى

12 ـ المحجة البيضاء، مولى محسن فيض كاشانى

13 ـ مقتل الحسين، سيد عبدالرزّاق مقرّم

14 ـ تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى

15 ـ وسايل الشيعه، محمد بن الحسن الحرّ العاملى

16 ـ مختصر تفسير الطبرى بهامش القرآن الكريم

17 ـ تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى

18 ـ تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن جعفر

19 ـ سيره ابن هشام، ابو محمد عبدالملك بن هشام

20 ـ چهل حديث، امام خمينى (ره)

21 ـ تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى

22 ـ تفسير نورالثقلين، شيخ عبد على بن جمعه العروسى الحويزى

23 ـ امالى، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النّعمان

24 ـ امالى، شيخ صدوق، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى

25 ـ مسند الامام الشهيد، شيخ عزيزاللّه‏ العطاردى

26 ـ الارشاد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النّعمان

27 ـ سفينة البحار، شيخ عباس قمى

28 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى

29 ـ الاحتجاج، طبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابىطالب

30 ـ شبهاى پيشاور، سلطان الواعظين شيرازى

31 ـ نفس المهموم، شيخ عباس قمى

32 ـ حماسه حسينى، مرتضى مطهرى

پاورقى:‌


1 ـ قمر: 24.
2 ـ قمر: 25.
3 ـ قمر: 28.
4 ـ شعراء: 156.
5 ـ شعراء: 157.
6 ـ قمر: 31.
7 ـ بقره: 101.
8 ـ مقصود كفر در مرحله عمل است، نه كفر در مرحله اعتقاد. ترجمه تفسير الميزان: ج 1، ص 356.
9 ـ مرحوم علامه رحمه‏الله در ذيل آيه فوق مىفرمايند: «مفسيرين در تفسير اين آيه اختلاف عجيبى براه انداخته‏اند، به طورى كه نظير اين اختلاف را در هيچ آيه‏اى از ايشان نمىيابيم».
سپس موارد متعددى از اين اختلافات را نقل كرده و آنگاه مىفرمايد: «اگر احتمالها و اختلافهايى را كه ذكر كرديم در يكديگر ضرب كنيم، حاصل ضرب، سر از عددى سرسام‏آور درمىآورد و آن يك ميليون و دويست و شصت هزار احتمال است (4 × 93 × 410) و به خدا سوگند اين مطلب از عجائب نظم قرآن است كه يك آيه‏اش با مذاهب و احتمالهايى مىسازد كه عددش حيرت‏انگيز و محيّر العقول است و در عين حال، كلام همچنان بر حسن و زيبايى خود متّكى است و به زيباترين حسنى آراسته است و خدشه‏اى بر فصاحت و بلاغتش وارد نمىشود.» همان مأخذ: ص 351 تا 353.
10 ـ چون تمامى افراد بشر امروز از طرف پدر ومادر به آن‏جناب منتهى مىشوند و همه ذريّه او هستند. علامه طباطبايى، سيد محمّد حسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمّد باقر موسوى همدانى، ج 10، ص 376.
11 ـ صافات: 81.
12 ـ اسرى: 3.
13 ـ تحريم: 10.
14 ـ نوح: 23.
15 ـ نوح: 7.
16 ـ عنكبوت: 14.
17 ـ نوح: 26.
18 ـ هود: 37 و 38.
19 ـ هود: 40.
20 ـ به سوره هود، آيات 25 تا 49 مراجعه شود.
21 ـ ترجمه: «اى رسول ما! آيا نديدى كه خداى تو با عاد چه كرد؟ و نيز به اهل شهر ارم كه صاحب عظمت و قدرت بودند چگونه كيفر داد؟ در صورتى كه مانند آن شهر در استحكام و بزرگى و تنعّم، در بلاد عالم نبود.» فجر: 8.
22 ـ قمر: 18 و 19.
23 ـ الحاقه: 6 و 7.
24 ـ سبا: 15 تا 21.
25 ـ ترجمه، «اين كيفر كفران آنها بود. آيا ما با رحمتى كه به بندگان داريم تا كسى كفران نكند مجااتش خواهيم كرد.» سبا: 17.
26 ـ قصص: 78.
27 ـ قصص: 76 تا 82.
28 ـ ترجمه: «پس ما هم او را با خانه به زمين فرو برديم و هيچ حزب و گروهى جز خدا نتوانست او را يارى كند و هيچ نصرت نيافت.» قصص: 81.
29 ـ ترجمه: «فساد و پريشانى به كرده خود مردم در همه برّ و بحر زمين پديد آمد تا ما هم كيفر بعضى از اعمالشان را به آنها بچشانيم، باشد كه به درگاه خدا بازگردند.» روم: 41.
30 ـ ترجمه: «وآنچه از رنج و مصايب به شما مىرسد همه از دست اعمال زشت شماست، در صورتى كه خدا بسيارى از اعمال بد را عفو مىكند.» شورى: 30.
31 ـ ترجمه: «اگر خداوند از كردار زشت خلق مؤاخذه كند در روى زمين هيچ جنبنده‏اى باقى نگذارد...» فاطر: 45.