بلاها و بلاديدگان

فرج اللّه‏ هدايت‏نيا گنجى

- ۵ -


2 ـ تقويت و تحكيم رابطه با اهل‏بيت (عليهم السلام)

اهل‏بيت (عليهم السلام) انسانهاى پاك و تربيت شده‏اى هستند كه پيروى و تبعيّت از آنها به موجب آيات عديده و اخبار بىشمار واجب است. اين وجوب صرفاً يك حكم تكليفى نيست بلكه آثار وضعى و بركات فراوانى را در دنيا و آخرت به همراه دارد. محبّت و مودّت اين خانواده نيز كه به نصّ صريح قرآن مجيد مزد رسالت رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مىباشد آثار زيادى دارد. قرآن كريم در سوره شريفه شعراء از زبان چند تن از پيامبران (عليهم السلام) عظام نقل مىفرمايد:

«و ما اسئلكم عليه من اَجرٍ اِنْ اَجْرِى اِلاّ على ربِّ العالمين» (1)

من اجرى ازشما براى رسالت نمىخواهم و چشم پاداش جز به خداى عالم ندارم.

اين آيه به نقل از حضرت نوح (عليه السلام) مىباشد و دقيقاً همين آيه از حضرت هود (2) ، صالح (3) ، لوط (4) و شعيب (عليهم السلام) (5) نقل شده است.

همه انبيا اين چنين بوده‏اند كه از امّت خويش مزدى براى رسالت خود درخواست نمىكردند. ولى حضرت خاتم الانبياء، محمّد مصطفى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از اين حكم عام، استثنا شده است و آن حضرت براى رسالت خود مزد طلب كرده‏اند:

«قل لا اسئلكم عليه اجراً الاّ المودّة فى القُربي» (6)

اين آيه كه از زبان پيامبر اسلام نقل شده، مىفرمايد كه «من از شما بر كار خويش اجر و مزدى نمىخواهم» و سپس در جمله بعدى با يك حرف استثنا (الاّ) فرموده است كه «مگر مودّت و محبّت خاندانم». يعنى مزد رسالت من علاقه و دوستى با فرزندان و خانواده من مىباشد.

در روايتى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است كه من از طرف رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مأمور شدم كه به مسجد بروم و از طرف پيامبر بگويم كه «لعنت خدا و لعنت ملائكه مقرّب و لعنت انبيا مرسل و لعنت من بر كسى كه به غير پدر و مادرش انتساب پيدا كند و بر كسى كه در حق اجيرش ظلم كند.» حضرت مىفرمايد، من اين جملات را در بين مردم بيان كردم. مردم از من تفسير آن را خواستند. از پيامبر درباره تفسير و توضيح اين دو جمله پرسيدم. آن حضرت فرمودند: بدانيد كه همانا من پدر شما هستم «الا و انا ابوكم» و من اجير شما هستم «الا و انا اجيركم». (7)

پرسش اساسى اين است كه پيامبر اسلام، چرا برخلاف انبياى سلف از امت خويش مزد رسالت مطالبه كرده‏اند و اصولاً اين مزد كه مادى نيست چه نفعى به حال او دارد؟ پاسخ اين سؤال مهم را خود قرآن كريم داده است. مىفرمايد:

«قل ما سألتكم من اجر فهو لكم، ان اجرى الاّ على اللّه‏ و هو على كلّ شىءٍ شهيد» (8)

اى رسول ما! بگو آنچه من از شما مزد رسالت خواستم آن هم براى شما باشد، تنها پاداش من بر خدا باشد و او بر هر چيزى آگاه است.

تعبير «فهو لكم» كه در اين آيه آمده به اين معنا است كه آنچه من از شما درخواست كرده‏ام نفعش به خود شما برمىگردد. ثمره آن در حيات دنيوى و اخروى شما ظاهر خواهد شد. شما هر وقت كه در درياى متلاطم و امواج هولناك شدايد و سختيها گرفتار شديد، اهل‏بيت من كشتى نجات شما خواهند بود. پيامبر مىفرمايد:

«انّما مثل اهل‏بيتى فيكم كمثل سفينة نوح، من ركبها نَجا و من تخلّف عنها غرق» (9)

همانا مثل اهل‏بيت من مثل كشتى نوح است كه هر كس سوار بر آن شد نجات يافت و هر كس آن را ترك گفت غرق شد.

اين حديث، اهل‏بيت را به كشتى نوح پيامبر (عليه السلام) تشبيه كرده است كه هر كس از امّت نوح (عليه السلام) حتى حيوانات كه سوار آن شده‏اند نجات پيدا كرده و بقيّه هلاك شده‏اند. پس در شدايد و سختىها و زمان نزول بلا چاره‏اى نيست جز اينكه به اهل‏بيت پناه ببريم و به آنها متوسّل بشويم. اين مطلبى است كه خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آن امر كرده و فرموده‏اند:

«ايّها النّاس! شُقّوا امواج الفتن بسُفن النّجاة» (10)

اى مردم! امواج فتنه‏ها را به كشتيهاى نجات و رستگارى شكافته، از آنها عبور كنيد.

مقصود حضرت از «سفن النّجاة» اهل‏بيت هستند. حديث پيامبر كه به آن اشاره شده و همچنين جملات بعدى حضرت على (عليه السلام) در اين خطبه، مؤيد آن است.

مطالعه در احوالات ائمه معصومين و زندگى سراسر رنج و مصيبت آنها بهترين مسكّن آلام انسان خواهد بود. وقتى گرفتارى و مشكلى پيش آمد كرد، با به خاطر آوردن مشكلات دنيوى اهل‏بيت مىتوان به آرامش دست يافت. رسول معظّم اسلام، اين عزيزترين بنده خدا بيشتر از هر كس ديگر در اين دنيا رنج و بلا ديد. اميرالمؤمنين پيوسته در سختى و رنج بود. حضرت زهرا (عليها السلام) مظلومترين زن تاريخ بوده و هست. فرزندان پاك او نيز هر يك از ديگرى مظلوم‏تر بوده و هستند. هر كس كه در راه عبوديّت و بندگى توفيق بيشتر داشته باشد، سهم او از اين مشكلات و بليّات نيز بيشتر خواهد بود «البلا للولاء». ارتباط با اهل‏بيت از سنگينى بلا مىكاهد و تحمل آن را آسان مىسازد. آنها واسطه فيض هستند. آسمان به خاطر آنهاست كه مىبارد. زمين به خاطر آنهاست كه مىرويد و بلا هم به واسطه آنها دفع مىشود. (11)

آنها طبيب دوّار (12) ، چراغهاى تاريكى (13) ، معدن علم (14) ، چشمه حلم (15) و... مىباشند.

«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد الفلك الجاريّة فى اللُّجج الغامرة، يأمن من ركبها و يغرق من تركها، المتقدّم لهم مارق و المتأخّر منهم زاهق و اللاّزم لهم لاحق.» (16)

3 ـ تقوى و پرهيزكارى

اينكه تقوى چيست، متّقى كيست، ويژگيهاى متّقى و آثار و بركات دنيوى و اخروى آن كدام است، بررسى اين مطالب خود نيازمند تأليف كتابى جداگانه است و از موضوع اين كتاب نيز خارج است. آنچه كه مربوط به بحث ماست، نقش تقوى در تسهيل مقابله با مشكلات و رويارويى با بليّات است؛ لكن پيش از آن، اشاره مختصرى نيز به آثار تقوى مىنمائيم.

قرآن كريم براى تقوى فوايدى را بر شمرده است كه در ابعاد مختلف قابل توجه است:

الف: بصيرت در دين و دنيا (معرفت)

«يا ايّها الّذين آمنوا ان تتّقوا اللّه‏ يجعل لكم فُرقاناً» (17)

«و اتّقوا اللّه‏ و يعلّمكم اللّه‏» (18)

ب: آرامش خاطر (روحى و رواني)

«فمن اتّقى و اصلح فلا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون» (19)

ج: نزول بركات و رزق بىحساب (اقتصادي)

«و لو انّ اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض» (20)

د: غلبه بر دشمن و دفع شرّ آنان (سياسى و نظامي)

«و ان تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئاً» (21)

و: گشايش در كارها و خروج از بن بستها (اجتماعي)

«و من يتّق اللّه‏ يجعل له من امره يسراً» (22)

آنچه بيان شد، آثار و بركات دنيوى تقوى و پرهيزگارى است و علاوه بر همه اينها، متّقين در آخرت نيز از رحمت واسعه الهى برخوردار بوده و در بهشت ابد، نزد خداى سرمد متنعّمند:

«انّ المتّقين فى جنّات و نهر * فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» (23)

پس از نقل اين آيات به بحث خود برمىگرديم و مىگوييم كه يكى از راههاى مقابله با مشكلات و موفّقيت در امتحانات الهى «تقوى و پرهيزكاري» است. در مواقع بحرانى و زمان روآوردن گرفتارى، مؤثرترين راه براى خروج از بن‏بستها «پارسايى و پرهيزكاري» است. همانطور كه قرآن مجيد فرموده است: «هر كه متّقى و پرهيزكار باشد خدا (مشكلات) كار او را آسان مىگرداند.» (24) در همين سوره شريفه، در آيه ديگر فرموده است:

«و من يتَّق اللّه‏ يجعل له مخرجاً» (25)

هر كس پرهيزكار باشد، خدا راه بيرون شدن (از بلا و حوادث عالم را) بر او مىگشايد.

امير بيان، على (عليه السلام) در ارتباط با آيه فوق بيان جالبى دارند كه نقل آن مفيد خواهد بود. آن حضرت مىفرمايند:

پس بترسيد از خداوندى كه شما در برابر نظر او هستيد... و بدانيد هر كه تقوى پيشه گرفته و از خدا بترسد حق تعالى راه بيرون شدن از فتنه و تباهيها و روشنايى از تاريكيها را به او نشان مىدهد. (26)

امام (عليه السلام) پس از كلمه «مخرجاً» در آيه كريمه، جمله «من الفتن و نوراً من الظلم» را اضافه كرده‏اند و در واقع آن را تفسير فرموده‏اند به اينكه راه خروج از فتنه‏ها و بليّات و تاريكيهاى جهل و نادانى فقط تقواى الهى و پرهيزكارى است.

حضرت در همين راستا بيان ديگرى دارند و مىفرمايند:

«و لو انّ السّموات و الارضين كانتا على عبدٍ رَتْقاً ثمَّ اتّقى اللّه‏ لجعل اللّه‏ له منهما مخرجاً.» (27)

اگر آسمانها و زمينها بر بنده‏اى بسته شود، پس آن بنده خدا ترس و پرهيزكار باشد، خداوند براى او راه خلاصى قرار دهد.

4 ـ صبر و بردبارى

كلمه صبر و مشتقّات آن، حدود چهل بار در قرآن كريم آمده است كه اين نشانه اهميّت آن است. توصيه و سفارش به صبر، (28) استعانت از صبر، (29) ثمرات صبر، (30) صبر در مقابل استهزا كنندگان، (31) اهل‏بيت و صبر، (32) صبر و وصول به مقامات، (33) بشارت به صابرين، (34) پاداش صابران (35) و موارد ديگر، موضوع آيات مربوط به صبر است كه مقام را گنجايش نقل همه آن نيست. آنچه كه مرتبط به بحث ماست اين نكته است كه با تقويت نيروى صبر و پايدارى به راحتى مىتوان با مشكلات و بليّات مقابله كرد و در امتحانات الهى موفّق شد. توجه به آثار صبر و در نظر گرفتن پاداش بىحساب صابرين و از طرفى گذرا بودن حوادث اين جهان به انسان توان مقاومت اعطا مىكند.

مصايب حضرت سيّد الشّهداء فوق تصوّر بوده است، كسى همانند او درگير مشكلات و گرفتاريها نشده است ولى در همه آن موارد آن حضرت با مقاومت و صبر بر مشكلات فايق آمد. خود آن حضرت مىفرمايد:

«شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت...» (36)

احترام مرا در هم شكستند، من راه صبر و شكيبايى را در پيش گرفتم؛ ولى چون خواستند خونم را بريزند از شهر خود خارج شدم.

همچنين در وصيّت به اهل‏بيتش در شب عاشورا فرموده‏اند:

«خواهرم! راه صبر و شكيبايى را در پيش بگير و بدان كه همه مردم مىميرند و آنها كه در آسمانها هستند زنده نمىمانند. همه موجودات از بين رفتنى هستند مگر خداى بزرگ... خواهرم ام كلثوم، فاطمه، رباب! پس از مرگ من گريبان چاك نكنيد، سيلى به صورت نزنيد و سخنى كه از شما شايسته نيست بر زبان نرانيد.» (37)

پس چاره‏اى از صبر و پايدارى نيست. حوادث پى در پى مىآيد و ترديدى در آن نيست. اينكه بىقرارى كنيم يا پايدارى، در اصل قضيّه تفاوتى نمىكند. پس چه بهتر كه تعادل خويش را حفظ كنيم و تحمل داشته باشيم كه به پاداش صابرين هم برسيم و در غير اين صورت، اگر بىقرارى و گله و شكوه نمائيم، علاوه بر رنج و الم و مصيبت، معصيت هم كرده‏ايم و اين خسران بزرگى است.

صبّار و شكور

اين تعبير در چهار جاى قرآن آمده است كه در هر جا اين دو كلمه، به همين صورت در كنار هم آمده است. دقّت در وضع اين دو كلمه از حيث معناى لغوى و همچنين در كنار هم قرار گرفتن آن دو، نكته دقيقى را مىرساند:

«انّ فى ذلك لايات لكلّ صبّار شكور» (38)

همانا در آن براى شخص صبور و شكرگزار دلايل روشنى خواهد بود.

كلمه «صبّار» بر وزن «فعّال» صيغه مبالغه است به معنى كسى كه بسيار صبر مىكند. «شكور» بر وزن «فَعُول» صيغه مبالغه است به معنى كسى كه زياد شكر مىكند.

سؤال اساسى اين است كه چرا اين دو كلمه در كنار هم ذكر شده است؟

براى پاسخ‏گويى به اين پرسش لازم است مرورى به مطالب و مباحث گذشته داشته باشيم. در بخشهاى گذشته توضيح داديم كه خداوند نعمتهايى داده است، آن هم نعمتهايى كه به تعبير قرآن غير قابل احصا و شمارش است. (39) اين نعمتهاى بىشمار مستلزم شكر و سپاسگزارى است. همچنين بلاها و مصايبى را نيز نازل مىكند كه مقتضى صبر و پايدارى است. اين نعمت و نقمت و به تعبير ديگر اين مِنحت و محنت هر دو وسيله آزمايش بندگان است. حتى نعمتها نيز در فرهنگ قرآنى بلاى حسن است «بلاءً حسناً». (40)

با اين توضيح، معناى آيه شريفه چنين است: «صبّارٌ على البلاء شكورٌ للنّعم». يعنى كسى كه در مقابل بلا پايدارى نمايد و در برابر نعمتها سپاسگزارى كند كه اين تنها راه انجام وظيفه و اداى تكليف در برابر خالق متعال مىباشد.

بخش پنجم : بلا ديدگان تاريخ

در گذشته، افراد و اقوامى بلا ديده و آزمايش شده‏اند كه بعضى با موفقيت آن را پشت سر گذاشته و بعضى هم ناموفق و شكست خورده از كار درآمده‏اند. از طرف ديگر خداوند اقوامى را با انواع بلاها مجازات كرده است. دقت و تأمّل در داستان اينگونه افراد و اقوام باعث عبرت بوده و آموزنده است. ما اين بخش را در دو فصل مورد بررسى قرار مىدهيم:

فصل اول: امتحان شدگان

فصل دوم: مجازات شدگان

فصل اوّل ـ امتحان شدگان

الف ـ امامان و پيامبران

بر اساس روايات وارده، هر كس كه ايمانش بيشتر باشد، ميزان ابتلاى او نيز بيشتر خواهد بود و اين نه از باب كيفر و مجازات، بلكه از باب ترفيع درجه و نيز آزمايش و امتحان خواهد بود. به همين دليل بيشترين بلاها و سختيها را انبياء و ائمه معصومين ـ سلام اللّه‏ عليهم اجمعين ـ در دنيا متحمل شده‏اند. (41) تاريخ بهترين گواه اين حقيقت است. نقل داستان همه بلا ديدگان مؤمن و متّقى نه ممكن است و نه لازم. به اختصار به داستان بعضى از آنان اشاره مىشود:

1 ـ حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)

رسول گرامى اسلام، اين آخرين فرستاده خدا بيش از هر انسان ديگرى در دنيا رنج و بلا ديده است. بلاهاى او از روزى كه زاده شد آغاز و تا زمانى كه از اين جهان ديده فرو بست ادامه داشت. پدر بزرگوارش ـ عبداللّه‏ بن عبدالمطلّب ـ را پيش از ولادت و به قولى دو ماه پس از آن (42) و مادرش ـ آمنه بنت وهب ـ را نيز در زمان كودكى از دست داد (43) و اين بزرگ‏ترين ضربه روحى است كه يك كودك مىتواند به خود ببيند. آن حضرت يتيم بزرگ شد تا ناز پرورده بار نيايد.

پس از آنكه بار سنگين نبوت بر دوش او نهاده شد، بخش ديگرى از مشكلات و سختىهاى وى آغاز شد.

با انواع و اقسام شكنجه‏هاى روحى و جسمى و تضييقات اجتماعى، حتى از نزديكان خود مواجه شد. گاهى او را مجنون خطاب مىكردند و گاهى نيز او را شاعر مىخواندند. (44) بعضىها او را ساحر مىناميدند (45) و حضرتش را مورد تمسخر و استهزاء قرار مىدادند؛ كما اينكه در مورد ساير انبياء نيز چنين كرده‏اند:

«و ما يَأْتيهِم مِن رَسولٍ الاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن» (46)

هيچ پيامبرى به سوى آنان نمىآمد مگر اينكه او را مسخره مىكردند.

مشركين همواره پيامبر را مورد استهزاء قرار مىدادند و آن حضرت از اين جهت دلگير مىشد. خداوند او را دلدارى داده و فرمود:

«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَر وَ اعْرِضْ عَنِ المُشْرِكين * اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِءينَ» (47)

آنچه را مأموريت دارى آشكارا بيان كن، و از مشركان روى گردان * ما شرّ استهزا كنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.

مشركان به طور دسته جمعى به طرف پيامبر حركت مىكردند، چون به او مىرسيدند، مىگفتند: «يا ساحِر، يا ساحِر». (48) آنان چون به پيامبر و گروه مسلمانان مىگذشتند مىخنديدند و با اشاره تمسخر مىكردند و وقتى آنان را مىديدند، مىگفتند: اينها گمراهانند. (49)

آنچه گذشت، گوشه‏اى از آزارهاى روحى بود كه پيامبر از سوى قوم خود مىديد. (50) مشركين آن حضرت را از حيث جسمى نيز مورد اذيت و آزار قرار مىدادند و در اين راه از هيچ كوششى دريغ نمىكردند. روايات مربوط به اين باب نيز فراوان است. گاهى شكمبه گوسفند بر سرش مىانداختند (51) و بعضى مواقع عمامه‏اش را بر گردنش انداخته و حضرتش را مورد آزار قرار مىدادند. (52) اينها و مواردى از قبيلِ آتش روشن كردن بر سر راه آن حضرت، شكستن دندان و پيشانى او، خاك ريختن بر سرش و... نمونه‏هايى از آزارهاى جسمانى است كه آن حضرت در طول دوران رسالت با آن مواجه شده است. توطئه قتل، تهمت به ناموس و مسايل ديگرى كه در جوامع روايى ما نقل شده است. حتى در آخرين روزهاى عمرش، در حالى كه بيمار و تب‏دار است، در حضورش به نزاع پرداخته و با سخنان نيشدار دلگيرش نمودند كه اين ماجرا به حديث «قلم و دوات» مشهور است. (53) اين قسمت را با روايتى از امام صادق (عليه السلام) يا امام باقر (عليه السلام) به پايان مىبريم:

«عن الصّادقين (عليهما السلام) انّ رسول اللّه‏ (صلّى الله عليه وآله وسلّم) قد كان لقى من قومه بلاءً شديداً...» (54)

2 ـ حضرت على (عليه السلام)

سخن گفتن از رنجها و سختىهاى اميرالمؤمنين و مظلوميت او از توان نگارنده خارج است. او كه عزيزترين بنده خدا بود، غريب‏ترين آنها نيز محسوب مىشود. براى آشنايى با دردهاى شهيد كوفه قسمت‏هايى از سخنان خود آن حضرت را مىآوريم و در واقع از زبان خود اميرالمؤمنين قصه مظلوميت او را مىخوانيم:

«بار خدايا! من در برابر قريش و همدستانشان از تو استمداد مىجويم كه پيوند خويشاونديم را قطع كردند، پيمانه حقّم را واژگون ساختند و همگى براى مبارزه با من در برابر حقى كه از همه به آن سزاوارتر بودم متّفق گشتند...» (55)

«من در امر خود نظر افكندم، نه ياورى ديدم و نه مدافع و همكارى جستم، مگر اهل بيتم كه مايل نبودم جانشان به خطر بيفتد. بنابراين چشمان پر از خار و خاشاك را بر هم گذاردم و همچون كسى كه استخوان در گلويش گير كرده باشد، آب دهان فرو بردم و با خويشتن‏دارى و فرو خوردن خشم كه از حنظل تلخ‏تر و از تيزى دم شمشير براى قلب دردناك‏تر بود شكيبايى ورزيدم.» (56)

«عاقبت ديدم بردبارى و صبر خردمندانه‏تر است، لذا شكيبايى نمودم، در حالى كه به كسى مىماندم كه خاشاك چشمش را پر كرده و استخوان راه گلويش را گرفته است و با چشم خود مىديدم كه ميراثم را به غارت مىبرند.» (57)

«ازدحام فراوانى كه همچون يالهاى كفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند و چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر ـ حسن و حسين ـ زير پا له شوند. آنچنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه مرا سخت به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد. مردم همانند گوسفندانى مرا در ميان گرفتند، اما هنگامى كه بپا خواستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعى پيمان خود را شكستند، گروهى سر از اطاعتم باز زدند و از جمع دين داران بيرون رفتند و دسته‏اى ديگر براى رياست و مقام از اطاعت حق سرپيچيدند.» (58)

«فَوَ اللّه‏ ما زِلْتُ مَدْفُوعاً عن حَقّى مُسْتَأثِراً على مُنْذُ قَبَض اللّه‏ُ نبيَّه ـ صلى اللّه‏ عليه و سلّم ـ حتّى يَؤُمَّ النّاسُ هذا» (59)

به خدا سوگند! پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تا كنون از حق خويشتن محروم مانده‏ام و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشته‏اند.»

آن حضرت آنچنان از جفاى خلق دلگير مىشود و احساس تنهايى مىكند كه از طريق بازگو نمودن درد دلهاى خويش با چاه خود را تخليه مىكند. از يك طرف پيوسته او را سرزنش مىكردند (60) و از طرفى او را تهديد كرده و براى قتل او توطئه مىنمودند. (61) جلوى چشم او به ناموسش اهانت نمودند و خانه‏اش را به آتش كشيدند. (62) بىجهت نيست كه گفته‏اند:

«انّ اللّه‏ اختصّ اميرالمؤمنين (عليه السلام) بشىءٍ من البلاء لم يختصّ به احداً من اوليائه» (63)

خداوند بنده برگزيده‏اش على (عليه السلام) را به بلاهايى مخصوص گردانيده كه هيچ يك از اوليائش را به چنين بلاهايى مبتلا نكرده است.

در روايات مربوط به معراج پيامبر آمده است: «.. انّى مختصّهُ بشىءٍ من البلاء لم اختصّ به احداً من اوليائى، قال: قلت: ربّ! اخى و صاحبى، قال: انّه قد سبق فى علمى انّه مبتلى و مبتلى به...» (64)

3 ـ حضرت زهرا (عليها السلام)

در خصوص ابتلائات و امتحانات اين بانوى يگانه و سيده زنان عالم همين بس كه يكى از القاب آن مخدّره «ممتحنه»، يعنى آزمايش شده است. در زيارت نامه آن حضرت آمده است:

«يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّه‏ُ الَّذى قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَكنكِ صابِرَةٌ» (65)

اى بانوى آزموده، آزمودت خدايى كه ترا آفريد، پيش از آنكه بيافريندت، پس يافت ترا شكيبا به آنچه آزمودت.

آنچه كه حضرت فاطمه (عليها السلام) در مدت كوتاه عمر خويش، به ويژه پس از ارتحال پدر بزرگوارش از رنجها و مصايب با آن روبرو شد فوق تصور است. صبر و بردبارى و نيز پارسايى و پرهيزكارى او در خصوص آن همه مصايب بيش از توان و طاقت اشخاص عادى است. بيش از پنج سال از عمر مباركش نگذشته بود (66) كه از طرف مادر يتيم شد و كانون مهر و محبّت خود را از دست داد. هنوز خاطرات خوش زندگى در آغوش مادر را فراموش نكرده بود كه از سوى پدر نيز يتيم شد (67) و سايه با بركت پيامبر اسلام را از دست داد و از نعمت وجود كسى كه «رحمت عالميان» (68) بود محروم شد. پيامبر كه براى مردم «رؤف و رحيم» (69) بود، براى تنها دختر خود چگونه پدرى مىتواند باشد؟ پاسخ اين پرسش را مىتوان در اشعار جانسوز فاطمه در عزاى پيامبر خدا جستجو نمود. (70)

هنوز آب غسل پيامبر خشك نشده بود كه شاهد غارت اموال (71) خود و حق شوهرش شد. (72)

«بَلى كانَتْ فِى اَيْدينا فَدَكٌ مِن كُلِّ ما اَظَلَّتْه السَّماء، فَشَحَّتْ عَليها نُفُوسُ قَوْمٍ، و َسَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرين» (73)

بله، از تمام آنچه آسمان سايه بر آن افكنده است (از مال دنيا) فدك در دست ما بود كه گروهى بر آن بخل ورزيدند (به غصب از دست ما گرفتند) و ديگران (امام و اهل بيت) بخشش نموده از آن گذشتند.

عده‏اى براى رسيدن به اهداف پليد خود، آن پاره تن پيامبر را دروغگو خوانده و بدترين اهانت‏ها را به او روا داشتند. (74)

به خانه‏اش حمله‏ور شده و قصه «حور در آتش» را به وجود آوردند و حبيبه خدا را بين در و ديوار قرار دادند كه قِصّه پر قُصّه آن را بايد از ميخ در و سينه فاطمه پرسيد:

و لَسْتُ اَدْرى خَبرَ المِسْمارِ *** سَلْ صَدْرَها خَزينَةَ الاسرارِ (75)

چه مصيبتى بدتر از اينكه مادرى شاهد به شهادت رسيدن طفل خردسال خود باشد. (76) چه مصيبتى بالاتر از اينكه همسرى شاهد دستان بسته شوهرش باشد. چه رنجى بالاتر از اين كه زنى ريسمان به گردن امام (77) و نيز پدر بچه‏هاى خود ببيند و چه...

روايت مصايب آن بانوى معصومه را مىتوان از بيت الاحزان فاطمه شنيد. مىتوان از زبان حال على (عليه السلام) بر سر قبر همسر جوانش پى برد. او وقتى فاطمه‏اش را به خاك سپرد، خطاب به پيامبر مىفرمايد:

فاِنّا للّه‏ِ و انّا اِلَيه راجعون. فَلَقَد اسْتُرْجِعَتِ الوَديعة و اُخِذَت الرَّهينة. امّا حُزنى فسَرْمَد، واَمّا لَيلى فَمُسَهَّد اِلى اَنْ يُختارَ اللّه‏ُ لى دارَكَ الَّتى اَنت بها مُقيمٌ. وَ سَنُنبِّئكَ ابنتُكَ بِتَضافُرِ اُمّتِكَ على هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤالَ و اسْتَخْبِرها الحالَ. هذا و لَمْ يُطِلِ العَهُدو لَمْ يَخْلُ مِنك الذِّكْرُ...» (78)

ما از آن خدائيم و به سوى او باز مىگرديم. اى پيامبر! امانتى كه به من سپرده بودى هم اكنون باز داده شد و گروگان را به صاحبش رساندم. امّا اندوهم هميشگى و در ژرفاى غم غوطه‏ورم. خواب از چشمم رفته و شبهايم همراه بيدارى است. تا آن دم كه خداوند سر منزل تو را كه در آن اقامت گزيده‏اى برايم انتخاب كند.

به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّتت اجتماع كرده و بر او چه ستمها كردند. سرگذشت وى را از او بىپرده بپرس و چگونگى را از وى خبر گير. وضع اينچنين است، در حالى كه هنوز از رحلت تو چندان نگذشته و يادت فراموش نگرديده است.

پاورقى:‌


1 ـ شعراء: 109.
2 ـ همان مأخذ: 127.
3 ـ همان مأخذ: 145.
4 ـ همان مأخذ: 164.
5 ـ همان مأخذ: 180.
6 ـ شورى: 23.
7 ـ شيخ مفيد رحمه‏الله، امالى، مجلس چهل و دوم، حديث سوم.
8 ـ فاطر: 47.
9 ـ بحار: ج 23، ص 105؛ ميزان الحكمة: ج 1، ص 194.
10 ـ نهج‏البلاغه: كلام 5، ص 57.
11 ـ «بكم فتح اللّه‏ و بكم يختم و بكم ينزّل الغيث و بكم يمسك السّماء ان تقع على الارض و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضُّرُّ.»، شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيرة.
12 ـ نهج‏البلاغه: خ 107، ص 321.
13 ـ همان مأخذ.
14 ـ همان: خ 108، ص 337.
15 ـ همان مأخذ.
16 ـ ترجمه: آنان همانند كشتى جارى در اقيانوس بيكران هستند، هر كس سوار كشتى شود ايمن مىگردد و هر كه آن را ترك كند غرق مىشود. پيشى گيرنده بر ايشان از دين بيرون رفته است. عقب مانده از آن نابود گردد و همراه و ملازم ايشان به مقصد خواهد رسيد. مفاتيح‏الجنان: دعاى شعبانيه.
17 ـ ترجمه، «اى اهل ايمان! اگر پرهيزكار باشيد، خدا به شما فرقان (يعنى قدرت تشخيص حق از باطل) عنايت مىفرمايد.» انفال: 29.
18 ـ ترجمه: «پرهيزكار باشيد، خدا به شما تعليم مصالح امور كند.» بقره: 282.
19 ـ ترجمه: «پس هر كه تقوى پيشه كرد و به كار شايسته شتافت، هيچ ترسى از گذشته و آينده بر آنها نخواهد بود.» اعراف: 35.
20 ـ ترجمه: «و چنانچه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده و پرهيزكار مىشدند، همانا درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مىگشوديم.» اعراف: 96.
21 ـ ترجمه: «و اگر صبر كنيد و پرهيزكار باشيد از مكر و عداوت آنان به شما هيچ آسيبى نخواهد رسيد.» آل عمران 120.
22 ـ ترجمه: «و هر كس پرهيزكار شد، خدا گناهانش را بپوشاند و به او پاداش بزرگ عطا كند.» طلاق: 5.
23 ـ ترجمه: «محققاً، اهل تقوى در باغها و كنار نهرها(ى بهشت) منزل گزينند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزّت و سلطنت جاودانه متنعّمند.» قمر: 54 و 55.
24 ـ طلاق: 4.
25 ـ طلاق: 2.
26 ـ «فاتّقوا اللّه‏ الذى انتم بعينه... و اعلموا انّه من يتّق اللّه‏ يجعل له مخرجاً من الفِتن و نوراً من الظّلم...» نهج‏البلاغه: خ 182، ص 602.
27 ـ همان مأخذ: كلام 130، ص 403.
28 ـ عصر: 3.
29 ـ بقره: 45 و 153.
30 ـ انعام: 34.
31 ـ مؤمنون: 111.
32 ـ انسان: 7 تا 12.
33 ـ سجده: 24.
34 ـ بقره: 155.
35 ـ هود: 11، نحل: 96، فرقان: 75.
36 ـ العطاردى، شيخ عزيزاللّه‏، مسند الامام الشهيد، انتشارات عطارد، جزء الاولى، ص 463، ح 58؛ در بعضى منابع روايت فوق اينگونه آمده است: «انّ بنى امّيه شتَموا عِرضى فَصَبرتُ و اَخَذُوا مالى فَصَبرت وَ طَلَبوا دَمى فَهربت...» ر.ك: امالى صدوق، قم، 1373 ق، ص 93.
37 ـ «يا اختاه تعزّى بعزاء اللّه‏ و اعلمى انّ اهل الارض يموتون و اهل السّماء لا يبقون و انّ كلّ شىءٍ هالك الاّ وجه اللّه‏... يا اختاه يا امّ كلثوم يا فاطمة يا رباب انظرن اذا قتلت فلا تشققن على جيباً و لا تخمشن وجهاً و لا تقلن هجراً.» اين روايت با مضامين مختلف نقل شده است. ر.ك: شيخ مفيد، الارشاد، تهران، 1387 ق، ص 214؛ تاريخ يعقوبى، من منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت ـ لبنان، ج 2، ص 157؛ تاريخ طبرى، قاهره، 1971 ق، ج 2: ص 420.
38 ـ اين جمله در سوره ابراهيم: 5، شورى: 33، سباء: 19 و لقمان: 31 آمده است.
39 ـ ابراهيم: 34، نحل: 18.
40 ـ انفال: 17.
41 ـ ر.ك: بحار الانوار: ج 67، ص 207.
42 ـ مرحوم كلينى (ره) قول دو ماه را اختيار نمود. كافى، كتاب الحجه، ابواب التاريخ، باب مولد النبى و وفاته.
43 ـ به نقل مرحوم كلينى پيامبر در زمان فوت مادرش چهار ساله بود. كافى، مأخذ پيشين.
44 ـ «و يَقَولُونَ اَئِنّا لَتارِكُوا الِهَتِنا لِشاعرٍ مَجنونٍ» صافات: 36.
45 ـ «كذلك ما اتى الّذين من قبلهم من رسولٍ الاّ قالو ساحراً او مجنون» ذاريات: 52.
46 ـ حجر: 11.
47 ـ حجر: 95 و 94.
48 ـ بحار الانوار: ج 18، ص 168 و 167.
49 ـ مطففين: 34 ـ 29.
50 ـ در خطبه قاصعه نهج البلاغه داستان غم انگيزى از اين ماجراهاى تلخ از زبان على (عليه السلام) بيان شده است. آن حضرت مىفرمايد: «من با پيامبر خدا بودم، زمانى كه گروهى از بزرگان قريش نزد او آمدند و گفتند: اى محمّد! تو امر بزرگى (نبوّت و پيغمبري) ادعا مىكنى كه پدران تو و نه كسى از خاندان تو آن را ادعا نكرده است، و ما از تو كارى درخواست مىنمائيم كه اگر آن را بجا آورى و بما بنمايى مىدانيم كه پيغمبر و فرستاده (از جانب خدا) هستى، و اگر بجا نياورى، مىدانيم جادوگر و دروغگو هستى. پيامبر فرمود: چه مىخواهيد؟ گفتند: اين درخت را براى ما بخوان تا با ريشه‏هايش (از زمين) كنده شود و جلوى رويت بايستد. پيامبر فرمود: خداوند بر همه چيز توانايى دارد؛ اگر اين خواهش شما را برآورم، آيا ايمان مىآوريد و بحق گواهى مىدهيد؟ گفتند: آرى...
پس از آن پيامبر رو كرد به درخت و فرمود: اى درخت! اگر تو به خدا و روز رستخيز ايمان دارى و مىدانى كه من پيغمبر خدا هستم، با ريشه‏هاى خود كنده شو و به فرمان خدا جلوى من بايست! سوگند به خدايى كه آن حضرت را به حق برانگيخت، درخت با ريشه‏هايش كنده شد و آمد در حالى كه صداى سخت داشت و صدايى مانند صداى بالهاى مرغان، تا بين دو دست پيامبر، مانند مرغ پر و بال زنان ايستاد، و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا و بعضى از شاخه‏هايش را بر دوش من افكند و من در طرف راست آن حضرت بودم. پس چون آن گروه آن را ديدند از روى سرفرازى و گردنكشى گفتند: بفرما تا نيمى از آن پيش تو آيد و نيمه ديگر جاى خود بماند. پس درخت را به آن درخواست فرمان داد. آنگاه نيمه آن به سوى آن حضرت رو آورد كه به شگفت‏ترين روى آوردن و سخت‏ترين صدا كردن مىماند، و نزديك بود به رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بپيچد. پس، از روى ناسپاسى و ستيزى گفتند: امر كن اين نيمه باز گردد و به نيمه خود بپيوندد، همانگونه كه بود. پس پيامبر امر فرمود، درخت بازگشت...
پس همه آن گروه گفتند: بَل ساحِرٌ كذّاب! عجيبُ السّحر خفيف فيه. يعنى جادوگر بسيار دروغگويى است، شگفت جادويى كه در آن چابك است...». نهج البلاغه: خطبه 234، ص 819 ـ 815.
51 ـ «فكان ذات يوم جالساً فى الحجر فبعثوا الى سلى الشّاة فالقوه على رسول اللّه‏ (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، فاغتمّ بذلك...» بحارالانوار: ج 18، ص 187، ح 17.
52 ـ «و كان النّبى يطوف فشتمه عقبة بن ابى معيط، و القى عمامته فى عنقه، و جرّه من المسجد...»، بحارالانوار: ج 18، ص 204.
53 ـ بحار الانوار: ج 22، ص 472 و 473.
54 ـ شيخ عباس قمى، سفينة البحار، اسوه، چ اوّل ـ 1414 ه••. ق، ج اوّل ص 72.
55 ـ نهج البلاغه: كلام 208، ص 689.
56 ـ همان.
57 ـ نهج البلاغه، خطبه 3، ص 46.
58 ـ همان، ص 51.
59 ـ نهج البلاغه: خطبه 6، ص 59.
60 ـ نهج البلاغه، خطبه 34، ص 817.
61 ـ بحار الانوار: ج 29، ص 126 و 133؛ و طبرسى، الاحتجاج، اسوه، چ اوّل 1413 ه••، ج اوّل ص 231.
62 ـ بحارالانوار: ج 28، ص 390 و 308 و نيز رجوع شود به ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 21 «على انّ جماعة من اهل الحديث قد رَوَوْا نحوه».
63 ـ شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج اوّل ذيل واژه بلا.
64 ـ بحار الانوار: ج 18، ص 372.
65 ـ شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، زيارت نامه حضرت فاطمه (س).
66 ـ به نقل مرحوم كلينى (ره)، حضرت زهرا (س) پنج سال پس از بعثت متولد شد و وفات حضرت خديجه در سال دهم بعثت اتفاق افتد كه در اين صورت، حضرت زهرا به هنگام فوت مادرش، پنج ساله بوده است.
67 ـ وفات پيامبر در سال يازدهم هجرت اتفاق افتاده است.
68 ـ «وَ ما اَرْسَلناكَ الاّ رحمةً للعالمين»، انبياء: 107.
69 ـ «لَقَد جاءكم رسولٌ مِنْ اَنفسِكم عزيزٌ عليه ما عَنِتُّم حَريصٌ عليكم بِالمؤمنين رَؤُفٌ رَحيمٌ»، توبه: 128.
70 ـ ر.ك: بحارالانوار، ج 43، ص 177.
71 ـ پس از وفات پيامبر، فدك توسط طراحان سقيفه مصادره شد.
72 ـ بر اساس روايات متعدد خلافت حق مسلم على (عليه السلام) است كه توسط طراحان سقيفه غصب شد.
73 ـ نهج البلاغه، نامه 45، ص 967.
74 ـ آنگاه كه حضرت زهرا (س) جهت اثبات ادعاى خود در مورد فدك، على (عليه السلام) را به عنوان شاهد معرفى كرد، خطاب به او گفتند: «انّما هى ثعالة شهيدها ذنبها» و به نقلى گفته‏اند: «انّما هو ثعالة شهيده ذنبه». اين معادل همان ضرب المثل معروف است كه «به روباه گفتند: شاهد تو كيست؟ گفت: دم من». ر.ك: ابن ابىالحديد معتزلى، شرح نهج‏البلاغه، ج 16، ص 214 ـ 215؛ ابن جرير طبرى، دلائل الامامة، مؤسسه بعثت قم، چ اوّل 1413، ص 123؛ سيد محمّد باقر صدر، فدك فى التاريخ، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، چ اوّل 1415، ص 167؛ شيخ محمّد رضا مظفر، السقيفة، چ دوّم 1415، بهمن قم، ص 104.
75 ـ اين بيت از اشعار مرحوم كمپانى است.
76 ـ در ماجراى هجوم به خانه زهرا، طفل به دنيا نيامده او به نام «محسن» به شهادت رسيد.
77 ـ «و قلت: اِنّى اُقادُكما يُقادُ الْجَملُ الَمخْشُوشُ حَتّى اُبايِعَ»، نهج البلاغه: نامه 28، ص 898.
78 ـ نهج البلاغه، خطبه 193، ص 651.