آورده اند كه مردى زنى را در عقد نكاح خود درآورد. چون جهازش نقل مى كردند، در آن
ميان گربه اى ديد آراسته . پرسيد كه اين چيست ؟ گفتند: عروس اين را دوست مى دارد.
گفت : جهاز و گربه را به پيش وى بريد و بگوييد كه همانجا مى باش و گربه را ره دوست
مى دار. بيت :
ما را خواهى ز خويشتن دست بشوى
|
خود را يله
(812)كن پس آنگهى ما را جوى
|
تا مشعله عشق تو افروخته شد
|
جان و دل عشاق همه سوخته شد
|
آن را كه دلش به وصلت افروخته شد
|
از هر دو سراى چشم او دوخته شد |
|