مهماندارى در اسلام

نورمراد محمدى

- ۶ -


هر كارى حد و اندازه‏اى دارد كه اگر از حد خود بگذرد، ديگر زشت وناپسند خواهد شد; مثلا غذا خوردن در هنگام گرسنگى كارى است‏خوب وپسنديده، اما اگر تبديل به پرخورى شود، ناپسند خواهد بود. در عبادات نيزاين‏طور است; اگر عبادت از حد خود گذشت، اسلام از آن نهى كرده است;يعنى طورى شد كه تمام كار و زندگى انسان عبادت كردن باشد، چون اين كارموجب ضربه‏زدن به خانواده مى‏شود.

مهمانى رفتن نيز مانند ساير اعمال واجب و مستحب، كارى بسيار خوب‏و خداپسند است و مورد سفارش ائمه اطهارعليهم السلام مى‏باشد كه انسان بايد برادردينى‏اش را به مهمانى دعوت كند و خود نيز به مهمانى برود.

اما حد و اندازه مهمانى چقدر است و انسان تا چند روز مجاز است درخانه برادر دينى‏اش بماند؟ آيا تا هر وقت كه دلش خواست مى‏تواند در آن‏جابماند و هر وقت‏خواست، برگردد؟ آيا اسلام حد و اندازه‏اى براى مهمانى‏رفتن تعيين كرده است؟

مهمانى سه روز است
دين مقدس اسلام براى مهمانى نيز مانند ساير كارها، مدت معينى راتعيين كرده و گفته است مؤمنان تا اين مدت مى‏توانند بدون ايجاد مزاحمت وبا آرامش در خانه برادر دينى‏شان بمانند، و بعد از اين مدت بايد براى خودفكرى كنند و به عنوان مهمان نمى‏توانند در آن‏جا بمانند وگرنه سربار ديگران‏خواهند بود.

رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: اندازه و مدت مهمانى سه روز است.پس هر چه بيشتر از سه روز بماند، صدقه براى صاحبخانه محسوب‏مى‏شود. (1) .

از اين روايت استفاده مى‏شود نهايت مهمانى سه روز است و بيشتر ازسه روز مانند صدقه‏اى است كه صاحبخانه به مهمان مى‏دهد، كه اگر مستحق‏نباشد، نبايد از صدقه استفاده كند، زيرا صدقه مال فقرا و مستمندان است.

لطيفه: مهمان چهل روزه
روزى ظريفى به مهمانى دوستش رفت و سه شبانه روز در خانه او ماند.صاحبخانه از دست مهمان به تنگ آمد و به زن خود گفت: من ديگرخسته شده‏ام. اين مرد تا كى مى‏خواهد اين‏جا بماند؟!

زن جواب داد: من هم مثل تو خسته شده‏ام، اما ناراحت نباش! الآن‏معلوم مى‏كنم تا چه مدت اين‏جا مى‏ماند.

زن نزد مهمان آمد و گفت: اى مهمان عزيز! تو را به آن خدايى كه تو راسه شبانه روز مهمان ما گردانيد و فردا روزى تو را در جاى ديگر خواهد داد،قسم مى‏دهم چون شوهرم بر من جفا مى‏كند، او را نصيحت كنى تا سر عقل‏بيايد و مرا اذيت و آزار نرساند!

در اين اثنا شوهر نيز وارد شد و در كنار زن جاى گرفت.

مهمان روى به شوهر زن كرد و گفت: اى رفيق عزيز! تو را به آن خدايى‏كه در اين چهل روز مرا مهمان شما ساخته و روزى مرا بر خوان احسان شمانوشته، قسم مى‏دهم از اين به بعد بر زن جفا نكنى. (2) .

زياد در خانه ميزبان نماند
متاسفانه بعضى از مؤمنان وقتى به مهمانى دوست و يا فاميل خودمى‏روند، آن‏قدر آن‏جا مى‏ماند كه صاحبخانه مجبور مى‏شود تمام حقوق‏يك ماهه خود را براى آنها خرج كند و در عين حال از مغازه قرض گيرد وچيزى از حقوق او باقى نمى‏ماند كه كمبودهاى خانواده‏اش را تامين كند،در حالى كه تمام خانواده اعم از زن و بچه‏ها از آن حقوق ماهيانه حقى دارندو مرد بايد اداى حقوق آنها را بكند، و با وجود مهمان چيزى باقى نمى‏ماند.

دين اسلام از اين عمل بسيار زشت‏شديدا نهى كرده و دستور داده است‏آن‏قدر در خانه دوست‏خود نمانيد كه به رنج و زحمت‏بيفتد.

رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: مهمانى سه روز است، و بعد از سه روزصدقه‏اى است كه براى صاحبخانه نوشته مى‏شود. كسى حق ندارد به‏عنوان‏مهمان بر برادر دينى خود وارد شود تا آن‏كه او را با خودش به گناه اندازد.

يكى از اصحاب پرسيد: اى رسول‏خدا! چگونه به گناهش اندازد؟

حضرت فرمود: تا آن‏كه چيزى برايش نماند كه با آن زندگى كند. (3) .

لطيفه: مهمان پر رو
مردى به منزل يكى از اقوامش رفت و آن‏قدر در آن‏جا ماند كه صاحبخانه‏به ستوه آمد و خسته شد.

روزى صاحبخانه به او گفت: چون اقامت‏شما در اين‏جا طول كشيده،ممكن است عيال و بچه‏هاى شما نگران شوند و فكر كنند براى شما اتفاقى‏افتاده است. بهتر است‏سرى به آنها بزنى.

مهمان پر رو گفت: بله، اتفاقا امروز خود من هم به همين فكر افتادم كه‏ممكن است‏خانواده نگران شوند، و به همين جهت‏به آنها نامه نوشتم تاهمگى به اين‏جا بيايند! (4) .

ميزبان را فرارى ندهد
رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «مهمانى سه روز و كمتر از سه روز است، وهيچ مسلمانى حق ندارد آن‏قدر مهمان برادرش شود كه او را فرارى دهد!».

يكى از اصحاب پرسيد: چگونه او را فرارى مى‏دهد؟!

فرمود: «وقتى ديگر هيچ چيزى براى خوردن نداشته باشد، از خانه فرارى‏مى‏شود». (5) .

اين‏همه سفارشى كه در اسلام براى پذيرايى از مهمان شده كه انسان‏بايد به او خدمت كند، نگذارد به مهمان سخت‏بگذرد، مخصوص اين‏سه روز است; يعنى در اين سه روز مهمان است و بايد با او مانند مهمان‏رفتار شود، اما وقتى از سه روز گذشت، بايد با او مانند يكى از اهل خانواده‏رفتار شود و هر چه براى زن و بچه فراهم مى‏شود و در خانه موجود است،براى مهمان نيز بياورند و وى نيز نبايد انتظار پذيرايى بيشتر از آن راداشته باشد.

رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: مهمان دو شب مى‏تواند در خانه‏ميزبان بماند و وقتى شب سوم شد (سه روز گذشت) او نيز يكى از اهل خانه‏محسوب مى‏شود و هر چه گيرش آمد، بايد بخورد و انتظار پذيرايى بيشتر رانبايد داشته باشد. (6) .

بيشتر از سه روز را كار كند
اگر مهمانى از سه روز گذشت و به هر دليل مهمان نتوانست‏برود، وظيفه‏ديگرى بر عهده‏اش مى‏آيد و آن اين‏كه، او بايد در عوض مدتى كه در منزل‏صاحبخانه مى‏ماند، براى آنها كار كند و يا در كارهاى خانه كمك كند. و اگربرايش ممكن نبود، بايد دنبال كار بگردد و به اين وسيله پولى به دست آورده وبراى خود و اهل آن خانواده غذا تهيه كند.

متاسفانه بعضى از افراد به عادت بدى مبتلا شده‏اند و آن اين‏كه وقتى به‏مهمانى كسى مى‏روند، بدون توجه به درآمد آن خانواده، يك هفته، دو هفته‏و حتى يك ماه مى‏مانند، غذاى آماده ميل مى‏كنند و به تعبيرى خوش‏مى‏گذرانند، بدون اين‏كه كوچك‏ترين كمكى به آن خانواده كنند.

حكايت: كار كردن به‏جاى خوردن صدقه
از جمله كسانى كه در زمان حكومت هارون‏الرشيد فرارى شد و خود راپنهان كرد، قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام است كه از ترس جان خويش‏به طرف شرق متوارى گشت.

روزى در كنار فرات راه مى‏رفت. چشمش به دو دختر كوچك افتاد كه‏بايكديگر بازى مى‏كردند. يكى از آنها براى اثبات ادعاى خود گفت: نه،اين‏طور نيست‏به حق امير، صاحب بيعت در روز غدير!

قاسم جلو رفت و پرسيد: منظورت از امير كيست؟

دختر گفت: مرادم ابوالحسن پدر امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام است.

قاسم خشنود شد كه به محل دوستان اجداد خود رسيده است. از اين روگفت: دختر خانم! آيا مرا نزد رئيس قبيله راهنمايى مى‏كنى؟

دختر جواب داد: آرى، اتفاقا پدر خودم رئيس قبيله است. دختر از جلورفت و قاسم هم از پشت‏سر حركت كرد. قاسم خود را به پدر دخترمعرفى كرد.

قاسم سه روز با كمال احترام و پذيرايى شايسته به‏عنوان مهمان درآن‏جا ماند. روز چهارم پيش رئيس قبيله رفت و گفت: شنيده‏ام از كسى كه‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمود: مهمان بودن سه روز است، و بعد از آن هرچه بخورد،از باب صدقه و انفاق خواهد بود. به اين جهت دوست ندارم از صدقه‏استفاده كنم. تقاضا دارم مرا به كارى وادارى كه مشغول آن شوم تا آنچه‏مى‏خورم، صدقه نباشد.

شيخ گفت: بعدا كارى كه در شان تو باشد برايت تهيه مى‏كنم. ولى قاسم‏درخواست كرد آب دادن به مجلس خود را به او واگذارد.

شيخ پذيرفت و آن كار را به او محول كرد.

مدتى قاسم در آن‏جا به همين كار اشتغال داشت، تا اين‏كه نيمه شبى‏پيرمرد از اتاق بيرون رفت. قاسم را ديد كه در دل شب به پيشگاه پروردگاردست نياز دراز كرده و با توجه مخصوصى غرق مناجات است و هيچ چيز اورا به خود مشغول نمى‏كند.

از ديدن حال قاسم محبتى از او در دلش جاى گرفت.

صبح كه شد، بستگان خود را جمع كرد و گفت: مى‏خواهم دخترم را به اين‏مرد صالح و پرهيزگار تزويج كنم.

همه قبول كردند و شيخ دختر خود را به ازدواج او درآورد. خداوند به‏قاسم دخترى عنايت كرد. آن بچه دوران كودكى را تا سه سالگى گذراند. دراين موقع قاسم مريض شد و بيماريش شديد گرديد.

روزى شيخ بالاى سر قاسم نشسته بود. از خانواده و فاميل او سؤال كرد وقاسم جواب‏هايى داد كه شيخ را وادار به كنجكاوى بيشتر كرد و متوجه‏قسمتى از جواب‏هاى قاسم شد.

پيرمرد پرسيد: فرزندم! شايد تو هاشمى باشى؟

قاسم گفت: بله، من قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام هستم.

پيرمرد بر سر و صورت خود زد و گفت: چقدر پيش پدرت‏موسى بن جعفرعليهما السلام شرمنده شدم از اين‏كه تو را به كار گرفتم.

قاسم پوزش خواست و جواب داد: تو مرا گرامى داشتى و از من‏پذيرايى كردى. ان‏شاءالله با ما در بهشت‏خواهى بود.

قاسم بعد از اين‏كه وصيت‏هاى خود را كرد و از همه حلاليت طلبيد،دختر خود را به پيرمرد سپرد و رحلت كرد.

شيخ نيز دختر قاسم را به مادر بزرگش رساند و او را تحويل داد. (7) .


پى‏نوشتها:

1) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .
2) حكايت‏ها و لطيفه‏ها ، ص 50 ، با اندكى تصرف .
3) فروع كافى ، ج 6 ، ص 283 ، ح 2 .
4) گنجينه لطايف ، ص 425 ، با اندكى تصرف .
5) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .
6) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ب 36 ، ص 456 .
7) شجره طوبى ، ص 210 ، با اندكى تصرف . 13) حلية المتقين ، ص 223 .