هر كارى حد و اندازهاى دارد كه اگر از حد خود بگذرد، ديگر زشت وناپسند
خواهد شد; مثلا غذا خوردن در هنگام گرسنگى كارى استخوب وپسنديده، اما
اگر تبديل به پرخورى شود، ناپسند خواهد بود. در عبادات نيزاينطور است;
اگر عبادت از حد خود گذشت، اسلام از آن نهى كرده است;يعنى طورى شد كه
تمام كار و زندگى انسان عبادت كردن باشد، چون اين كارموجب ضربهزدن به
خانواده مىشود.
مهمانى رفتن نيز مانند ساير اعمال واجب و مستحب، كارى بسيار خوبو
خداپسند است و مورد سفارش ائمه اطهارعليهم السلام مىباشد كه انسان
بايد برادردينىاش را به مهمانى دعوت كند و خود نيز به مهمانى برود.
اما حد و اندازه مهمانى چقدر است و انسان تا چند روز مجاز است درخانه
برادر دينىاش بماند؟ آيا تا هر وقت كه دلش خواست مىتواند در
آنجابماند و هر وقتخواست، برگردد؟ آيا اسلام حد و اندازهاى براى
مهمانىرفتن تعيين كرده است؟
مهمانى سه روز است
دين مقدس اسلام براى مهمانى نيز مانند ساير كارها، مدت معينى راتعيين
كرده و گفته است مؤمنان تا اين مدت مىتوانند بدون ايجاد مزاحمت وبا
آرامش در خانه برادر دينىشان بمانند، و بعد از اين مدت بايد براى
خودفكرى كنند و به عنوان مهمان نمىتوانند در آنجا بمانند وگرنه سربار
ديگرانخواهند بود.
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: اندازه و مدت مهمانى
سه روز است.پس هر چه بيشتر از سه روز بماند، صدقه براى صاحبخانه
محسوبمىشود. (1) .
از اين روايت استفاده مىشود نهايت مهمانى سه روز است و بيشتر ازسه روز
مانند صدقهاى است كه صاحبخانه به مهمان مىدهد، كه اگر مستحقنباشد،
نبايد از صدقه استفاده كند، زيرا صدقه مال فقرا و مستمندان است.
لطيفه: مهمان چهل روزه
روزى ظريفى به مهمانى دوستش رفت و سه شبانه روز در خانه او
ماند.صاحبخانه از دست مهمان به تنگ آمد و به زن خود گفت: من ديگرخسته
شدهام. اين مرد تا كى مىخواهد اينجا بماند؟!
زن جواب داد: من هم مثل تو خسته شدهام، اما ناراحت نباش! الآنمعلوم
مىكنم تا چه مدت اينجا مىماند.
زن نزد مهمان آمد و گفت: اى مهمان عزيز! تو را به آن خدايى كه تو راسه
شبانه روز مهمان ما گردانيد و فردا روزى تو را در جاى ديگر خواهد
داد،قسم مىدهم چون شوهرم بر من جفا مىكند، او را نصيحت كنى تا سر
عقلبيايد و مرا اذيت و آزار نرساند!
در اين اثنا شوهر نيز وارد شد و در كنار زن جاى گرفت.
مهمان روى به شوهر زن كرد و گفت: اى رفيق عزيز! تو را به آن خدايىكه
در اين چهل روز مرا مهمان شما ساخته و روزى مرا بر خوان احسان
شمانوشته، قسم مىدهم از اين به بعد بر زن جفا نكنى. (2) .
زياد در خانه ميزبان نماند
متاسفانه بعضى از مؤمنان وقتى به مهمانى دوست و يا فاميل خودمىروند،
آنقدر آنجا مىماند كه صاحبخانه مجبور مىشود تمام حقوقيك ماهه خود
را براى آنها خرج كند و در عين حال از مغازه قرض گيرد وچيزى از حقوق او
باقى نمىماند كه كمبودهاى خانوادهاش را تامين كند،در حالى كه تمام
خانواده اعم از زن و بچهها از آن حقوق ماهيانه حقى دارندو مرد بايد
اداى حقوق آنها را بكند، و با وجود مهمان چيزى باقى نمىماند.
دين اسلام از اين عمل بسيار زشتشديدا نهى كرده و دستور داده
استآنقدر در خانه دوستخود نمانيد كه به رنج و زحمتبيفتد.
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: مهمانى سه روز است، و
بعد از سه روزصدقهاى است كه براى صاحبخانه نوشته مىشود. كسى حق ندارد
بهعنوانمهمان بر برادر دينى خود وارد شود تا آنكه او را با خودش به
گناه اندازد.
يكى از اصحاب پرسيد: اى رسولخدا! چگونه به گناهش اندازد؟
حضرت فرمود: تا آنكه چيزى برايش نماند كه با آن زندگى كند. (3) .
لطيفه: مهمان پر رو
مردى به منزل يكى از اقوامش رفت و آنقدر در آنجا ماند كه صاحبخانهبه
ستوه آمد و خسته شد.
روزى صاحبخانه به او گفت: چون اقامتشما در اينجا طول كشيده،ممكن است
عيال و بچههاى شما نگران شوند و فكر كنند براى شما اتفاقىافتاده است.
بهتر استسرى به آنها بزنى.
مهمان پر رو گفت: بله، اتفاقا امروز خود من هم به همين فكر افتادم
كهممكن استخانواده نگران شوند، و به همين جهتبه آنها نامه نوشتم
تاهمگى به اينجا بيايند! (4) .
ميزبان را فرارى ندهد
رسول اكرمصلى الله عليه وآله مىفرمايد: «مهمانى سه روز و كمتر از سه
روز است، وهيچ مسلمانى حق ندارد آنقدر مهمان برادرش شود كه او را
فرارى دهد!».
يكى از اصحاب پرسيد: چگونه او را فرارى مىدهد؟!
فرمود: «وقتى ديگر هيچ چيزى براى خوردن نداشته باشد، از خانه
فرارىمىشود». (5) .
اينهمه سفارشى كه در اسلام براى پذيرايى از مهمان شده كه انسانبايد
به او خدمت كند، نگذارد به مهمان سختبگذرد، مخصوص اينسه روز است;
يعنى در اين سه روز مهمان است و بايد با او مانند مهمانرفتار شود، اما
وقتى از سه روز گذشت، بايد با او مانند يكى از اهل خانوادهرفتار شود و
هر چه براى زن و بچه فراهم مىشود و در خانه موجود است،براى مهمان نيز
بياورند و وى نيز نبايد انتظار پذيرايى بيشتر از آن راداشته باشد.
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: مهمان دو شب مىتواند
در خانهميزبان بماند و وقتى شب سوم شد (سه روز گذشت) او نيز يكى از
اهل خانهمحسوب مىشود و هر چه گيرش آمد، بايد بخورد و انتظار پذيرايى
بيشتر رانبايد داشته باشد. (6) .
بيشتر از سه روز را كار كند
اگر مهمانى از سه روز گذشت و به هر دليل مهمان نتوانستبرود،
وظيفهديگرى بر عهدهاش مىآيد و آن اينكه، او بايد در عوض مدتى كه در
منزلصاحبخانه مىماند، براى آنها كار كند و يا در كارهاى خانه كمك
كند. و اگربرايش ممكن نبود، بايد دنبال كار بگردد و به اين وسيله پولى
به دست آورده وبراى خود و اهل آن خانواده غذا تهيه كند.
متاسفانه بعضى از افراد به عادت بدى مبتلا شدهاند و آن اينكه وقتى
بهمهمانى كسى مىروند، بدون توجه به درآمد آن خانواده، يك هفته، دو
هفتهو حتى يك ماه مىمانند، غذاى آماده ميل مىكنند و به تعبيرى
خوشمىگذرانند، بدون اينكه كوچكترين كمكى به آن خانواده كنند.
حكايت: كار كردن بهجاى خوردن صدقه
از جمله كسانى كه در زمان حكومت هارونالرشيد فرارى شد و خود راپنهان
كرد، قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام است كه از ترس جان خويشبه طرف
شرق متوارى گشت.
روزى در كنار فرات راه مىرفت. چشمش به دو دختر كوچك افتاد كهبايكديگر
بازى مىكردند. يكى از آنها براى اثبات ادعاى خود گفت: نه،اينطور
نيستبه حق امير، صاحب بيعت در روز غدير!
قاسم جلو رفت و پرسيد: منظورت از امير كيست؟
دختر گفت: مرادم ابوالحسن پدر امام حسن و امام حسينعليهم السلام است.
قاسم خشنود شد كه به محل دوستان اجداد خود رسيده است. از اين روگفت:
دختر خانم! آيا مرا نزد رئيس قبيله راهنمايى مىكنى؟
دختر جواب داد: آرى، اتفاقا پدر خودم رئيس قبيله است. دختر از جلورفت و
قاسم هم از پشتسر حركت كرد. قاسم خود را به پدر دخترمعرفى كرد.
قاسم سه روز با كمال احترام و پذيرايى شايسته بهعنوان مهمان درآنجا
ماند. روز چهارم پيش رئيس قبيله رفت و گفت: شنيدهام از كسى كهپيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله فرمود: مهمان بودن سه روز است، و بعد از آن
هرچه بخورد،از باب صدقه و انفاق خواهد بود. به اين جهت دوست ندارم از
صدقهاستفاده كنم. تقاضا دارم مرا به كارى وادارى كه مشغول آن شوم تا
آنچهمىخورم، صدقه نباشد.
شيخ گفت: بعدا كارى كه در شان تو باشد برايت تهيه مىكنم. ولى
قاسمدرخواست كرد آب دادن به مجلس خود را به او واگذارد.
شيخ پذيرفت و آن كار را به او محول كرد.
مدتى قاسم در آنجا به همين كار اشتغال داشت، تا اينكه نيمه
شبىپيرمرد از اتاق بيرون رفت. قاسم را ديد كه در دل شب به پيشگاه
پروردگاردست نياز دراز كرده و با توجه مخصوصى غرق مناجات است و هيچ چيز
اورا به خود مشغول نمىكند.
از ديدن حال قاسم محبتى از او در دلش جاى گرفت.
صبح كه شد، بستگان خود را جمع كرد و گفت: مىخواهم دخترم را به اينمرد
صالح و پرهيزگار تزويج كنم.
همه قبول كردند و شيخ دختر خود را به ازدواج او درآورد. خداوند بهقاسم
دخترى عنايت كرد. آن بچه دوران كودكى را تا سه سالگى گذراند. دراين
موقع قاسم مريض شد و بيماريش شديد گرديد.
روزى شيخ بالاى سر قاسم نشسته بود. از خانواده و فاميل او سؤال كرد
وقاسم جوابهايى داد كه شيخ را وادار به كنجكاوى بيشتر كرد و
متوجهقسمتى از جوابهاى قاسم شد.
پيرمرد پرسيد: فرزندم! شايد تو هاشمى باشى؟
قاسم گفت: بله، من قاسم بن موسى بن جعفرعليهم السلام هستم.
پيرمرد بر سر و صورت خود زد و گفت: چقدر پيش پدرتموسى بن جعفرعليهما
السلام شرمنده شدم از اينكه تو را به كار گرفتم.
قاسم پوزش خواست و جواب داد: تو مرا گرامى داشتى و از منپذيرايى كردى.
انشاءالله با ما در بهشتخواهى بود.
قاسم بعد از اينكه وصيتهاى خود را كرد و از همه حلاليت طلبيد،دختر
خود را به پيرمرد سپرد و رحلت كرد.
شيخ نيز دختر قاسم را به مادر بزرگش رساند و او را تحويل داد. (7) .
پىنوشتها:
1) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .
2) حكايتها و لطيفهها ، ص 50 ، با اندكى تصرف .
3) فروع كافى ، ج 6 ، ص 283 ، ح 2 .
4) گنجينه لطايف ، ص 425 ، با اندكى تصرف .
5) مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ب 32 ، ص 255 .
6) وسائلالشيعه ، ج 16 ، ب 36 ، ص 456 .
7) شجره طوبى ، ص 210 ، با اندكى تصرف .
13) حلية المتقين ، ص 223 .