اسلام و سيماى تمدّن غرب

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۹ -


جغرافيا

مورخ شهير فرانسوى «دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «مسلمانان در كشتيرانى هميشه دلير بوده اند و از مسافرت به نقاط دوردست، هيچ گونه تزلزل و اضطرابى به خود راه نمى دادند، آنها در اوايل حكومت اسلام، روابط بازرگانى خود را با كشورهاى دور دست مانند چين و بعضى از قسمتهاى شوروى و مناطق دور افتاده آفريقا برقرار نموده كه در آن زمان، اروپائيها به هيچ وجه به اين موضوع پى نبرده بودند».(1)

«سليمان» سفرنامه خود را انتشار داد و اين سفرنامه نخستين كتابى بود كه در اروپا راجع به چين منتشر گرديد و در اوايل اين قرن هم سفرنامه ياد شده به زبان فرانسه ترجمه شد .

«ابن حوقل» يكى از دانشمندان بزرگ جغرافيايى اسلام است و در كتاب خود مى گويد: «من طول و عرض زمين را در اين كتاب نوشتم و كليه كشورها و مرزهاى اسلامى را شرح دادم و در مورد هر كشور، نقشه اى هم ضميمه آن ساختم كه نقاط گوناگون آن كشور را نشان مى دهد، مسائل مربوط به هر كشور مانند شهرها، قصبات، رودخانه ها، درياچه ها، محصولات، انواع زراعتها، راهها، فاصله آن با كشور يا كشورهاى همسايه، كالاهاى بازرگانى و بالأخره امورى كه علم جغرافيا را از نظر پادشاهان و وزرا و يا افراد هر طبقه، جالب و قابل توجه نشان مى دهد، همه آنها را در اين كتاب شرح دادم».(2)

سپس مورّخ نامبرده، پس از ذكر نام عده اى از دانشمندان جغرافيايى اسلام مانند: «ابوريحان بيرونى، ابن بطوطه و ابوالحسن» اضافه مى كند:

«مسلمانان در جغرافيا ترقيات و پيشرفتهاى زيادى كردند و سبب اصلى اين پيشرفت يكى مسافرت و سياحت آنها بوده و ديگر معلومات و اطلاعاتى بود كه از علم هيئت داشتند».(3)

هنر

دانشمند و مورّخ نامى فرانسوى «دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «مساجد و آموزشگاهها و يا مهمانسراهاى اسلامى را كه ملاحظه مى كنيم مى فهميم كه در اسلام، دين با تمدّن به طورى با هم آميخته شده كه نمى توان هيچيك را از ديگرى جدا نمود، ذوق فنّى هر ملّتى را از اينجا مى توان پى برد كه اقتباسهايى كه مى كنند، با گامى سريع به مقتضيات خود، تغييرات اساسى در آن داده و به رنگ، روحيات و نيازمنديهاى خود آنها را رنگ آميزى نموده و به صورت يك صنعت جداگانه در آورند.

و به موجب شواهد بسيارى كه در دست است، تا كنون هيچ ملّتى نتوانسته است در اين جهت بر مسلمين پيشى گيرد; چنانكه از مشاهده و ديدن بناها و ساختمانهاى قديم، نيروى ابداع و ابتكار آنها را به خوبى مى توان درك كرد و بهترين نمونه همانا «مسجد قرطبه» است كه در بناى آن از معمارى محلى استفاده نموده و در عين حال روشهاى تازه و شيوه هاى نوينى هم در آن به كار برده اند.

منبّت كارى چوب، عاج و صدف از صنايعى است كه مسلمانان آن را فوق العاده ترقى داده اند، مساجد قديمى، درهاى زيبا، منبرهاى خاتمكارى،سقفهاى منبت شده، پنجره و دريچه هاى تورى شكل و امثال آنها يادگارهايى است كه از مسلمانان باقيمانده و حتى امروز هم بدون صرف هزينه هاى بسيار، نظير آن را نمى توان ساخت.

آنها در فنّ كنده كارى عاج، اطلاعات كافى داشتند; چنانكه ميز كليساى «سنت

ايزيدور دولئون»(4) و صندوق عاجى كه در قرن يازدهم براى پادشاه «اشبيليه»
ساخته اند، شاهد زنده اى بر ادعاى ماست و همچنين جعبه عاج متعلق به كليساى «بايو»(5)كه در قرن دوازدهم ساخته شده و ظاهراً در گير و دار جنگهاى صليبى، اروپائيها آن را از مصر آوردند، جعبه ياد شده با نقره منبت كارى شده و روى آن هم زركوبى كرده اند.

چيزى كه بسيار موجب شگفتى است، اين است كه آنها ظريف ترين كارها را با ابزار و آلات ساده و در عين حال خشن انجام مى دادند و همين خود، بهترين نشانه فطانت و ذوق فنّى آنهاست. زيور آلات و مرصّع كاريهايى كه امروز در دمشق و قاهره ديده مى شود، با اينكه با مرصّع كاريهاى دوره خلفاى اسلامى، قابل مقايسه نيست، در عين حال مى توانيم بگوييم كه در حال حاضر در اروپا صنعتگرى پيدا نمى شود كه با ابزار و آلات ساده قديم كه در شرق استعمال مى كنند، بتواند مانند صنعتگران شرق از عهده منبت كارى يك تخت و يا مرصّع كارى يك كوزه يا دستبندى برآيد.

مسلمانان در فن كاشى كارى نيز مانند معمارى، باگامهاى سريعى جلو رفته و به درجه اى تكميل نمودندكه بعدها كسى نتوانست در رديف آنها قرار گيرد.

اوايل قرن دهم ميلادى بود كه در «اندلس»، مسلمانان شروع به مصرف كردن كاشيهاى مينا كارى نمودند، آنان براى اين منظور كارخانه هايى تأسيس كردند كه كاشيهاى محصول آنها به تمام دنيا صادر مى شد. كاشيهاى مينا كارى قرن سيزدهم كه در كاخ «الحمراء» به طرز بى نظيرى به كار رفته از نظر ما گذشته، آنها مانند جواهر درخشان و داراى پرداز فلزى مى باشند، كاشيهاى مزبور مانند كاشيهاى ايتاليايى كه بعداً به نام «مجالكا» معروف شده، براق و درخشان است و ايتاليايى ها كاشى كارى را از مسلمانان آموختند، يكى از يادگارهاى بزرگ مسلمين در كاشى كارى، گلدان مشهور «قصر الحمراء» است اين گلدان داراى يك متر و نيم ارتفاع و بدايعى در آن به كار برده شده است.(6)

«دكتر ماكس ميرهوف» مى گويد: «ذخائر علم و دانش ملل اسلامى، اكنون رفته رفته آشكار مى گردد و مورد استفاده عموم قرار مى گيرد، البته در اين چند سال اخير، آنچه كشف شده، روشنايى جديدى بر تاريخ قديم علوم دنياى اسلامى افكنده است، ولى مسلّماً اين كشفيات، هنوز كافى نيست و دنيا در آينده بيشتر به اهميت علوم اسلامى پى خواهد برد.

علوم عرب (مسلمانان) مانند ماه تابانى تاريكترين شبهاى اروپاى قرون وسطى را منور ساخت و چون علوم جديد ظاهر گشت، ماه بى رنگ شد، ولى همان ماه بود كه ما را در شبهاى تار هدايت كرد تا به اينجا رسانيد و مى توانيم بگوييم كه هنوز هم تابش آن با ماست».(7)

بسيارى ديگر از مورخين و دانشمندان اروپايى و آمريكايى درباره تأثير عميق علوم گوناگون اسلامى در نهضت علمى غرب، مطالب و حقايق جالبى ابراز داشته اند.

استاد دانشگاه كامبريج «جان برند ترند» مى نويسد: «هنگامى كه قسمت اعظم اروپا از لحاظ مادى و معنوى گرفتار بدبختى و اضمحلال بود، مسلمين اسپانيا، تمدّن باشكوهى ايجاد و وضع اقتصادى منظم و مرتبى به وجود آوردند.

اسپانياى مسلمان، رل قطعى و مهمى را در ترقى و نشو و نماى صنايع، علوم، فلسفه و شعر، بازى كرده و در قرن سيزدهم، كار به جايى رسيد كه نفوذ آن بزرگترين دانشمندان و متفكرين اروپا همچون «تماس اكيناس» و «دانته» را تحت تأثير قرار داد، پس بايد اسپانيا را مشعلدار تمدّن اروپا خواند».(8)

«چمبر» دانشمند انگليسى مى نويسد: «الحق قلم از بيان اينكه مسلمين چقدر آداب و رسوم انسانيت و سعادت زندگانى همراه خود آورده و داخل خاك ما كردند و تا چه درجه، باعث ترقى و تربيت اروپائيان شدند، عاجز است.

اگر مسلمانان به فرماندهى «طارق بن زياد» در سال 711 ميلادى به كنار جبل الطارق فرود نمى آمدند و از آنجا رهسپار سرزمينهاى اروپا نمى شدند، معلوم و آشكار مى گرديد كه ما مردم اروپا چه زيانها مى ديديم و تا چه اندازه از پيشرفتهاى كنونى دور مى افتاديم».(9)

«بوگولد» دانشمند انگليسى مى گويد: «دانشگاههاى اسلامى در بغداد و اندلس، به دانشجويان خارجى يهودى و مسيحى، خوشامد مى گفت و هزينه تحصيلات آنها را از خزانه دولتى مى داد و آنها را محترم مى داشت، صدها جوان اروپايى از اين آزادى و كمك مسلمين استفاده كرده و در آن مراكز علمى، به تحصيل علوم و معارف مى پرداختند».

«درابر» مورّخ شهير آمريكايى مى نويسد: «دانشمندان مسلمين در اغلب علوم قديم و جديد، دست داشتند و آنها را در علوم ميكانيك و موازين مايعات ايذر و ستانيك، علم مرتبات و حركات اوليه ديناميك، حل مسائل شيمى و فيزيك و مباحث تقطير، تصعيد و ت مهارتى كامل بود.

در دانشگاههاى اسلامى از كلّيه علوم، فيزيك، شيمى و هيئت گرفته تا دروس كشاورزى، امدادو اخلاق، فيلسوفهاى بزرگ وجود داشت و دانشگاهى ديده نشده كه مانند دانشگاه اسلامى شش هزار دانشجو داشته باشد».

«فيليپ حتى» مى گويد: «در قرطبه ميلها راه سنگ فرش بود كه از خانه هاى دو طرف روشنى مى گرفت در صورتى كه لندن و پاريس حتى هفت قرن بعد از آن تاريخ، چنين وضعى نداشت.

قرنها بعد اگر كسى جرأت مى كرد و در يك روز بارانى پاريس از آستانه خانه بيرون مى شد تا قوزك، به گل مى رفت، موقعى كه دانشگاه آكسفورد نظر مى داد كه استحمام، يك رسم بت پرستى است، نسلهاى متوالى از دانشوران قرطبه از استحمام در حمامهاى مجلل بهرهور شده بودند».(10)

«برولث» در كتاب «انسان سازى»(11) چنين مى نويسد: «بى شك مى توان اصل هر فرعى را كه در افق سرزمينهاى اروپا تابيد، به عوامل فرهنگى اسلامى بازگشت داد. دانش هديه اى بود كه تمدّن عرب اسلام به دانش جديد بخشيد و با آنكه مى توان اصل هر فرعى را كه در افق سرزمينهاى اروپا تابيده، به عوامل فرهنگى اسلامى بازگشت داد، ولى اهميت اين عوامل، وقتى آشكارتر مى شود كه اثرات آن را در پيدايش اين نيروى عظيمى كه جهان جديد را مجهز به نيروى شگرفى نموده، مشاهده كنيم، نيرويى كه در علوم طبيعى و روح كاوش علمى نهفته است.

آنچه دانش ما مديون دانش عرب (مسلمين) است، اكتشافات ناگهانى و افكار نورسته نيست، بلكه مطلب بسى بالاتر از اين است كه ما تصور مى كنيم، چه دانش ما هستى خود را در گرو دانش عرب دارد، ما به خاطر داريم كه چگونه دانش ما با روزگار قديم ما بيگانه بوده و اصلاً آنجا دانشى وجود نداشت.

آنچه ما به نام دانش مى خوانيم، همه در اروپا بر اثر روشهاى جديدى كه در زمينه آزمايش و مشاهده و اندازه گيرى پديد آمد، تحقق گرفت و رياضيات بدانگونه تحول يافت كه هرگز در يونان شناخته نمى شد، آرى، اين روح فعّال و اين روشهاى علمى را عرب به جهان اروپا ارمغان آورد».

* * *

ماكه وارث يك تمدّن درخشان و با عظمت اسلامى هستيم، چرا امروز در چنين شرايطى زندگى مى كنيم؟ چه شد كه ما از مقام رهبرى جهانيان ساقط شديم و تمدّن و علوم نيروى سياسى ما ضعيف گشت و سير ترقى ما متوقف شد، جايمان را با غربيها عوض كرديم و ما در مصنوعات و علوم نيازمند آنها شديم و آنها بى نياز گشتند؟!

چه باعث شد كه مسلمين با آن همه سوابق درخشان كه در شرق و غرب عالم داشتند، بايد امروز با اين سرافكندگى روزگار خود را بگذرانند؟

كار ملّت اسلام با صورت سازى و به صدا در آوردن طبل توخالى رونق نگرفت، بلكه طرز تربيت اسلام بود كه اين تطور و تحول عجيب را به وجود آورد، اجتماعى كه از همه نظامهاى اجتماعى دور بودند و تمام نيروها و قواى آنها در راه نفاق و اختلاف و كشمكش به كار مى افتاد، به اين سرعت شگرف، داراى وحدت، عظمت و اتحاد كلمه شدند و در زمان كوتاهى فرمانرواى ملّتهاى بزرگ گرديدند و قدرت و حكومت آنها بر سر دولتهاى نيرومند، سايه افكند.

سازمان يك ملّت نيرومند، به پايه هاى اساسى، محكم، اصول، آداب، اخلاق و نظامهاى كامل نيازمند است تا قابل بقا و پيشرفت باشد، اسلام با توپ و تانك و اسلحه به ملّت، قدرت و توانايى نداد، بلكه عملاً تقويت افكار را شروع نمود و انديشه ها را در صراط مستقيم واقعيت قرار داد و روح عدالت، الفت، برادرى را در كالبد اجتماع دميد.

تاريخ، به خوبى نشان مى دهد كه مسلمانان هرگاه از روح تعليمات آسمانى خود، فاصله گرفتند، امواج زبونى و بدبختى، آنها را در بر گرفت، مسلمانانى كه در گذشته اساس يك تمدّن شكوهمند و خيره كننده را پى ريزى كردند به طور قطع، به روح اسلام نزديك تر از ما بودند، هنگامى كه قوس حيات فردى و اجتماعى كشورهاى اسلامى، سير صعودى خود را از دست دادو خورشيد فروزان تمدّن اسلامى در سراشيبى افول قرار گرفت كه توازن بين علم، فكر، مادّه و روح نابود گرديد، پرچم تلاش و فعاليّت و جهاد از دست مسلمانان افتاد و ملل غرب آن را به دوش گرفتند و مشغول پيشروى شدند تا اينكه افكار و علوم تمدّنشان در جهان نفوذ كرد، بدون آنكه توصيه اى يا نامى در كتب مذهبى و دستورات دينى خود در اين موضوع داشته باشند.

در زمينه صفات و مزاياى اخلاقى نيز وضع مسلمين دگرگون شد، صميميّت، صحت عمل، صداقت و راستى و ساير مزاياى اخلاقى، يكى پس از ديگرى از وجودشان رخت بربستند، وقتى مسلمانان از اين مرزها گذشتند، ديگر با اسلام وداع كردند! آنگاه ره گمراهى در پيش گرفتند، گمراهى و انحراف از برنامه مقدس آسمانى كه از نخستين روز اعلام آن، رهايى از هرگونه مظاهر تباهى، جهل و بدبختى بود.

اگر مسلمانان از اسلام اصيل و واقعى دور نمى شدند، در ميان اجتماع متحد آنها، آن شكاف عميق پديد نمى آمد، بلكه موفق مى شدند تمام كشورهاى گيتى را فتح كنند و امروز آيين ديگرى غير از اسلام در جهان حكومت نمى كرد.

«لاكاس» كه از همراهان «ناپلئون» در جزيره «سنت هلن» بود، مى گويد:

«هنگامى كه ناپلئون در مصر به سر مى برد مكرر اظهار شگفتى مى كرد كه چگونه پيغمبر اسلام و ساير رجال تاريخى اسلام، موفق شدند در كشورهاى بيگانه به آسانى قدم گذارده و آن مناطق را زير نفوذ خود در آورند؟

همين عامل، سبب خوشبينى امپراتور نسبت به اسلام گرديد و همان اوقات اظهار مى داشت من دين اسلام را اختيار خواهم كرد».

اكنون به طور كلى، نظام اسلامى از ميدان نظام اجتماعى، از صحنه سياست و از چهار چوب قوانين دول اسلامى و از دايره زندگى مسلمانان كنار گذاشته شده است .

از نقطه نظر اساس و ريشه، اجتماع اسلامى با اين اجتماع كنونى، تفاوت بسيار دارد; زيرا هر اجتماعى كه تابع نظامها، قوانين و مقررات غير اسلامى باشد، اساساً اجتماع اسلامى نيست.

خلاصه، در حال حاضر، جامعه مسلمانان نه داراى افكار اسلامى هستند نه اخلاق اسلامى، هيچ يك از شعب تمدّن آنها طبق روش اصولى و صحيح اسلامى بنيانگذارى نشده; خلاصه، بين اسلام و عمل، رابطه اى باقى نمانده است، بنابراين، اين انحطاط و شكست را بايد به حساب مسلمين گذاشت نه اسلام .

مسلمين امروز براى اينكه بتوانند در انقلاب جهان به صورت مؤثرى سهيم شوند، بايد وضع جهان را درك كرده و موقعيت خود را ارزيابى نمايند و براى جبران عقب ماندگى و اصلاحات عمومى خود، شروط رسالت روحى و رسالت مادى را در نظر بگيرند تا به نتيجه برسند.

خلاصه، تا مسلمانان به سرچشمه گواراى تمدّن اسلامى و مصدر حقيقى تعليمات گرانبهاى اسلام، رجوع نكنند، قدرت و عظمت ديرينه خود را باز نمى يابندو همچنان از كاروان بشريت، عقب خواهند ماند، مسلمين بايد به اسلام اصيل و كامل كه شامل دنيا و آخرت است، برگردند و پيوند خود را با طرز فكر اسلامى استوار ساخته و پيمانى را كه در گرويدن به اسلام با خود و خدا بسته اند، محترم شمارند و اين راهى است كه بارديگر مى تواند مسلمانان را به همان عظمت و بزرگى وشرافت برساند.

اسلام و نوشابه هاى الكلى

سازمان تعليم و تربيت اسلام، يك سازمان اجتماعى جهانى است كه در زمينه مدنيّت، سعادت انسانى را تأمين مى كند، دعوت اسلامى بر پايه خطاب به عقل، وجدان و درون استوار است، بسيارى از آيات قرآن كريم با سبك استدلالى، معارف اعتقادى و عملى را بيان كرده و با دلايل كافى، هدفها و مقاصد خود را به غريزه واقع بينى انسان عرضه مى نمايد، در حقيقت اسلام براى نيروى احساس كننده و مدركه در وجود آدمى، ارزش و اعتبار خاصى قايل شده است.

اسلام مى خواهد بشرى كه از پديده هاى دستگاه آفرينش است و به وسيله نيروى عقل و خرد، از صف حيوانات جدا گرديده، با ادراك و شعور فطرى به سوى مقصدى كه در ساختمان وجود وى پيش بينى گرديده و به دست عقل سپرده شده است، پيش برود.

اسلام اداره امور زندگى فردى و اجتماعى را به دست عقل سپرده و به قدرى به اين موهبت عظيم، اهميت و ارزش داده كه آن را راهنما و حجت درونى معرفى مى كند و از هر چيزى كه تلاش عقل را خنثى نموده و فعاليّت طبيعى اين موهبت خدا دادى را مختل سازد، به شدّت جلوگيرى نموده و حتى يك لحظه اجازه تباه ساختن آن را نمى دهد.

«مشروبات الكلى» از جمله امورى است كه مستقيماً روى دستگاه عقل اثر مى گذارد و آثار شومى را از جهت اخلاق، بهداشت و روان در جوامع بشرى به بار مى آورد، كدام ضايعه براى آدمى اسفناك تر از آن است كه به وسيله ميليونها ليتر

مشروبات الكلى، تعقل و ادارك صحيح و پاكش از دست برود و از مسير ناموس تكامل جهان، منحرف شود، از جامعه اى كه عقل و ادراكش يعنى مميز انسانيت خويش را با استعمال مشروبات الكلى از دست مى دهد، نبايد انتظار سعادت و خوشبختى عمومى داشت.

قانونگذار مصلحت انديش اسلام، مصرف مسكرات را كه مزاحم و كشنده عقل است، شديداً قدغن كرده و حتى اجازه نوشيدن يك قطره از آن را هم نداده است.

اجتماعى كه اسلام در آن، شراب را تحريم كرد، يك اجتماع شرابخوار بود و اين عادت زشت و نامطلوب درميان آنها رواج كامل داشت، دنياى چهارده قرن قبل را به نظر بياوريد كه جهل و فساد، پنجه به انديشه و نهاد مردم افكنده بود، بدبختى، خودخواهى، شرارت و تباهى درميان مردم حكمفرما بود، در چنين محيطى يك رجل آسمانى و يك مرد الهى قيام كرد و بر اساس ايمان و تقوا پايه هاى سعادت بشر را استوار نمود و با دستورات پر ارج و عميق خود، شاهراه حيات را به جامعه نشان داد.

موفقيت اسلام در ترك اين عادت عمومى و اجراى حكم تحريم، بسيار حيرت آور است.

البته اسلام براى ريشه كن ساختن اين عادت پليد، راه تدريج و مدارا را در پيش گرفت و براى نخستين بار به مفاسد فردى و اجتماعى آن به طور سر بسته اشاره كرد و از آن به عنوان «اثم» نام برد.(12)

ولى براى آخرين بار به طور صريح و روشن، مفاسد و زيانهاى آن را گوشزد نموده و حكم تحريم قطعى آن صادر گرديد.

«شراب مسكر، در ميان شما ايجاد كينه و دشمنى نموده و شما را نسبت به مقدسات قوانين و مقرراتى كه پايبندى آنها يگانه راه سعادت شما است، بى اعتنا و بى بند و بار مى كند».(13)

وقتى آيه تحريم نازل شد، گروهى در همان حين، مشغول ميگسارى بودند كه پس از استماع اين حكم، بى تأمّل در معابر و كوچه ها خُمهاى شراب را شكسته و محتويات آن را بر زمين ريختند.

«انس بن مالك» مى گويد: «وقتى آيه نازل شد، ما در منزل ابى طلحه مجلس شرابى داشتيم، در آن هنگام منادى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ندا كرد: اى گروه مسلمين! آگاه باشيد كه شراب حرام شد و بايد در كوچه ها ريخته شود. ابو طلحه از من تقاضا كرد و گفت تو هم شرابها را بيرون بريز و من طبق دستور او عمل كردم و شرابهارا به كوچه ريختم، بعضى ها ظرفهاى شراب را در كوچه ها مى شكستند و بعضى ديگر آنها را به وسيله آب، تطهير كردند، به قدرى در كوچه هاى مدينه شراب ريخته شد كه تامدّتها هر گاه باران مى باريد، رنگ و بوى شراب در زمين ظاهر مى گشت».(14)

به طورى اين قانون در ميان مسلمين نفوذ كرد، وقتى در سرزمينهايى كه به دست سپاه اسلام گشوده مى شد، در مدّتى كوتاه بساط ميگسارى برچيده مى گشت، با اين كه در اين زمان، درميان مسلمانها انواع مفاسد و تبهكاريها ـ كه ارمغان مدنيّت است ـ ريشه دوانيده، مع الوصف هنوز ميليونها مسلمان در گوشه و كنار جهان يافت مى شوند كه تا آخرين دقايق حيات و زندگى، لب به مى آلوده نمى كنند و حتى تصور ميگسارى در مغز آنان خطور نمى نمايد.

يكى از نواقص قوانين بشرى اين است كه تلوّن انسانى در قانون، اثر مى بخشد و با تلوّن قانون، زندگى و حيات بشر در معرض دگرگونى واقع مى شود، به دو تجربه قابل توجه، دقّت فرماييد:

اوّل: تجربه اى كه آمريكا مى خواست با وضع قانون تحريم مسكرات و با اعمال زور، مردم را به ترك اين عادت زيانبخش ـ كه سر چشمه بسيارى از تباهيها و بدبختيها است ـ وادارد و اخلاق و رفتار جامعه را اصلاح كند.

دوّم: تجربه اى كه در صدر اسلام با نزول آيه تحريم در ميان مسلمانان واقع شد، اين دو حادثه را مى توان با هم مقايسه نمود و از آنها عبرت گرفت.

قبل از الحاق ماده هجدهم اصلاحى به قانون اساسى آمريكا،(15) تبليغات وسيع و دامنه دارى از طرف گروهى از مردم خيرخواه اجتماع بر ضد شرابخوارى در آن كشور آغاز گرديد، آنها مدّت ده سال به وسيله تأليف كتب و نشان دادن فيلمهاى گوناگون از زندگى نكبت بار افراد الكلى و ايراد سخنرانى، مفاسد و زيانهاى روحى، جسمى، اخلاقى و اقتصادى مشروبات الكلى را به مردم گوشزد نموده و با كوششى خستگى ناپذير، ملّت آمريكا را از ميخوارگى برحذر مى داشتند.

از آغاز نهضت تا سال 1925، حدود شصت و پنج ميليون دلار خرج تبليغات شد و در نتيجه بنا به خواست اكثريت مردم آمريكا به مجلس قانونگذارى پيشنهاد شد كه قانون منع شرابخوارى را تصويب كند، پس از بررسى دقيق موضوع و ملاحظه نفع و زيان آن، قانون تحريم در كنگره و مجلس سناى آمريكا به تصويب رسيد.

اما هنوز قانون به مرحله عمل در نيامده بود كه مردم علاقه مند و معتاد به الكل عوض شدند و دست از عقيده قبلى خود برداشتند، به دنبال آن، ميخانه هاى سرّى دائر شد و زيانبخش ترين مشروبات در آن جا به فروش و به مصرف مى رسيد.

مردم براى فرار از مجازات قانونى به وسايل مختلف، به خريد و فروش مشروبات اقدام نمودند، به طورى مراكز قاچاق مشروب فروشى زياد شد كه به چندين برابر سابق رسيد، قبل از تصويب اين قانون، تعداد كارخانجات مشروب سازى، بالغ بر چهارصد كارخانه بود، اما هفت سال پس از تحريم، هشتاد هزار بنگاه سرّى مشروب سازى به وجود آمد، به تدريج پاى كودكان پسر و دختر نيز به اين مراكز باز شد، گروهى مشروب فروش دوره گردبراى يافتن مشترى، به منازل مردم، گردشگاهها، مدارس و مسافرخانه ها رفت و آمد مى كردند، كم كم شراب قاچاق از شهرها به روستاها نيز سرايت كرد، آمار جرايم و جنايات روبه افزايش گذاشت، طبق آمار ديوان قضايى آمريكا در مدت سيزده سال در راه اجراى قانون تحريم مشروبات، دويست نفر كشته شدند، نيم ميليون نفر زندانى گرديدند و در حدود چهارصد ميليون ليره اموال مردم مصادره شد و از قانون شكنان و متخلفين، بيش از يك ميليون و نيم ليره جريمه اخذ گرديد.

جرائم و جنايات در ميان كودكان نيز زياد شد به حدى كه قضات آمريكا اعلام داشتند: در تاريخ كشور ما سابقه ندارد اينقدر كودكان در حال مستى، دستگير شوند، طبق گزارش مأمورين، از سال 1920 تا مدت هشت سال عربده جويى و شرابخوارى جوانان، افزايش سريع داشته و تعداد مبتلايان به الكل، به سه برابر قبل از تحريم، بالغ  گرديد.

در اثر افزايش مصرف نوشابه هاى الكلى، بيمارى و مرگ، قوس صعودى پيمود، در سال 1918 قبل از تصويب قانون تحريم، در نيويورك تعداد بيماران ناشى از الكل به 3741 نفر و مردگان به 252 نفر مى رسيد، اما پس از تحريم در سال 1927، تعداد افرادى كه در اثر نوشيدن مشروبات الكلى بيمار شدند، بالغ بر يازده هزار نفر و مردگان به رقم 7500 نفر رسيد.

خلاصه: با تمام خسارتهاى مالى و جانى كه «آمريكا» تحمل كرد، اجراى قانون تحريم مسكرات، با شكست روبرو گرديد، دولت، عقب نشينى كرد و قانون تحريم را پس گرفت، ابتدا در آوريل 1933 مصرف مشروباتى كه 32 درصد الكل داشت، تجويز گرديد، ولى پس از چند ماه، اوايل دسامبر 1933 اعلاميه رسمى صادر گشت و طبق آن، ماده هجدهم اصلاح قانون اساسى، مبنى بر تحريم مشروبات الكلى، لغو گرديد

و مردم دنياى متمدّن پس از آنكه چهارده سال از قانون تحريم، رنج بردند، دوباره به سوى باده نوشى آزاد باز گشتند.

زمانى در «انگلستان» نيز به علت افزايش سرسام آور نوشابه هاى الكلى، زمام داران وقت به منظور كاهش دادن مصرف مشروبات، مالياتهاى سنگين بر آن وضع نموده، به تصويب پارلمان رسانيدند، پس از تصويب اين قانون، چنان انگليسيها به هيجان آمدند كه به علامت عزا و اعتراض، مؤسسات و مغازه ها را تعطيل كردند، دولت هم به ناچار، از تصميم خود و اجراى قانون، صرف نظر كرد.

اين تزاحم و تضاد در وضع قانون گذارى، مولود تضاد خير و مصلحت اجتماع با تمايلات و هوسهاى آنان است در اسلام تنها سلامت و سعادت جامعه در نظر گرفته شده و به هيچ وجه به خواسته ها، تمايلات و هوسهاى مردم توجهى نشده است.

هرقدر دامنه علم، وسعت و گسترش مى يابد و آزمايشات، تحقيقات و تجربيات بيشترى به عمل مى آيد، زيانهاى گوناگون الكل، روشنتر مى گردد، گذشته از قتلها، بى عفتى ها، اختلافات خانوادگى و ضايعات اجتماعى كه الكل موجب آنها مى شود، در قلمروطب نيزضربه هاى مهلك الكل برپيكر سلامت بشر، موضوعى غيرقابل انكار است.

با اينكه از يكى دو قرن به اين طرف، ميليونها كتاب و هزاران مجلّه اختصاصى به زبانهاى مختلف درباره زيانهاى الكل انتشار يافته و اقدامات و فعاليتهاى قابل توجهى براى جلوگيرى از آن به عمل آمده است، مع الوصف، همه آن اقدامات با نتيجه اى كه اسلام به وسيله يك حكم قطعى تحريمى از آن گرفت، هرگز قابل مقايسه نيست و حتى به عنوان نمونه نتوانسته اند مردم يك شهر را از اين بلاى خانمانسوز نجات دهند.

اما در صدر اسلام، نه مجلس و تشكيلاتى به وجود آمد و نه كسى بر ضد مسكرات، تبليغاتى به راه انداخت و نه اسلام براى اجراى قانون تحريم خود، حتى يك دينار خرج كرد، فقط رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مسلمانان اعلام كرد كه خداوند، شراب را حرام فرموده است، اين حكم وقتى ابلاغ شد كه براى ملّت عرب، لذّتى بالاتر از صرف شراب نبود و در ميان كلّيه جوامع آن روز، به غير از عده اى از يهوديان، ميخوارگى معمول بود و مردم به اين سم مهلك، مبتلابودند.

هنوز صداى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خاموش نشده بود كه مردم، از آن دست كشيدند و براى هميشه با اين مايع لعنتى، وداع كردند.

يكى از امتيازات بزرگ قوانين الهى بر قوانين بشرى اين است كه سازمانهاى قانون گذارى بشرى، براى احساسات و عواطف انسانها حسابى باز نمى كنند و راهى براى دعوت مردم در رعايت نمودن قانون و عمل بر طبق مقررات، ندارند. خود دارى مردم از قانون شكنى و تجاوز از مرزهاى مقررات، تنها به خاطر ترس از مجازات و گرفتارى در چنگال دستگاه هاى جزايى است، اما مكتب الهى، روى عواطف انسانيّت تكيه مى كند و در نخستين مرتبه، عمل به قوانين را از طريق صفات عاليه انسانى از مردم مى خواهد و از كلّيه نيروهاى درونى و عواطف انسانى در عمل به مقررات استفاده مى كند.

مردم از قانون و مجازات، وحشت مى نمايند، ولى مخفيگاههايى هم دارند كه قانون به هيچ وجه در آنجا نافذ نيست، انسان به حكم طبيعت به دنبال لذائذ مى رود، ولى صرفاً به خاطر دولت از لذائذ و كامجويى ها صرف نظر نخواهد كرد، بلكه با تمام قوا مى كوشد، هوس دل را نيز در خفاى قانون، سيراب كند.

اگر دولت در صدد تعقيب جرايم اخلاقى به وسيله قوانين عرفى بر آيد، مسلماً نمى تواند كليه جرايم را ببيند و مجرمين را تعقيب نمايد، در اين صورت، اثبات بسيارى از جرايم غير ممكن گرديده و مجرمين بدون مجازات، خواهند ماند.

تا وقتى در درون توده مردم، دادگاه و محكمه اى تشكيل نيافته و وسايل محدوديت خواسته ها و تمايلات آنها فراهم نگرديده است، هر گامى به سوى اصلاح، با شكست مواجه خواهد گرديد.

اگر مردم به خدا ايمان داشته و از كيفر آن نيروى مخلد و جاويدى كه آفريننده نظام هستى است و در تمام شؤون زمين و آسمان، نافذ است، بترسند، به كجا فرار مى كنند و كدام مخفيگاه است كه خدا آنجا نباشد؟

و لذا جز به وسيله ارتباط با خدا هيچ تضمينى براى خود دارى و امتناع مردم از انجام بسيارى از جرايم وجود ندارد، در اثر ايمان به خدا تصوير زندگى كمال مى يابد; زيرا وقتى انسان معتقد شد كه با تمام شدن اين زندگى، همه چيز پايان نمى پذيرد، آرامش خاصّى در روانش به وجود مى آيد و در سراسر زندگى، به اعتدال گام بر مى دارد.

علاوه بر اين، قانون خدايى يك دستور العمل ثابت و غير متزلزل را در كليه امور به دست انسان مى دهد كه به هيچ وجه در آن تلوّن راه ندارد و از طوفان تغيير و انقلاب بر كنار است، ممكن نيست چيزى كه ديروز حرام و قدغن بوده، امروز بلامانع شود; زيرا اين قوانين بر اساس واقع بينى وضع شده و هدفى جز اجراى حق ندارد و حق هم امرى ثابت و از تحول و تزلزل بر كنار است و لذا قوانين و مقرراتى كه نمايش دهنده حق است، بايد ثابت و پايدار بماند و خواست ، اراده و تمايلات گوناگون مردم نمى تواند به حدود آن تجاوز و تعدى كند.

دنياى متمدّن امروز، افتخار مى كند كه آزادى اراده را براى افراد انسان تأمين كرده و در وضع قوانين خود، «حاكميّت اراده ملى» را به عنوان يك اصل مقدس، پذيرفته است.

اما با تجزيه و تحليل در اساس و مبناى اين مدعا، روشن مى شود كه حاكميت اراده و آزادى مردم «اكثريت»، خود مستلزم محكوميت اراده و سلب آزادى از مردم «اقليت» است (دقت كنيد).

بدين ترتيب، هرگاه اكثريت مثلاً 51 درصد مردم، خواستار وضع قانونى باشند كه اقليت 49 درصد مردم با آن نظر موافق ندارند، دراين صورت قانون بنا به خواست اكثريت تصويب و به مورد اجرا در مى آيد و اقليت به حكم اجبار بايد نظر اكثريت را بپذيرد و به آن تن دردهد، بديهى است، اين يك پذيرش اجبارى است كه به هيچوجه مورد رضايت اقليّت نيست.

حال ببينيم مگر اقليّت، انسان نيست كه بايد از حق آزادى محروم شود و اراده اش هيچگونه ارزش و اعتبارى نداشته باشد؟ مگر حقيقت بردگى غير از محروم ساختن عدّه اى از حق آزادى است؟ آيا تحميل عقيده اكثريت بر اراده و عقيده اقليّت غير از اسارت گروهى از مردم در چنگال گروهى ديگر است؟ و آيا غير از اين مى تواند مفهومى داشته باشد؟

پس به حقيقت در متن اين آزادى، «بردگى» نهفته است.

اما در قوانين الهى، مردم از اسارت و بردگى همنوع آزاد گشته اند، در آنجا مسأله اراده اقليّت و اكثريت مطرح نيست، اين قوانين بر مبناى مصالح عموم و به نفع عموم پى ريزى گرديده و هدف آن، تأمين سعادت و نيك بختى جامعه بشرى است.

به عقيده يك شخص ديندار، چون قانون گذار مطلق خداست و ايمان دارد كه اطاعت و فرمانبردارى از آن قوانين، در مسير مصالح و خير او و منافع ملتهاست، به همين سبب مراقب اعمال خويش است كه همواره در چهار چوب اطاعت خداوند و دستورات و مقررات الهى باقى بماند و بدون اين كه نيروى قاهرى بالاى سرش باشد در ظاهر و خفا به مرز ممنوعات نزديك نمى شود.

آزمايشات مكرر در مورد قوانين بشرى، ثابت مى كنند اين گونه قوانين كه از افكار بشرى سرچشمه گرفته است، قادر نيست انگيزه اخلاقى را در وجود انسانها تحريك نموده و آنها را بر شهوات و اميال نامطلوب خود، غالب و پيروز گرداند. جهان انسانيّت هر قدر در علوم و فنون پيشرفت كند و سطح افكار ملل بالا برود باز هم در چنگال اهريمنى هوا و هوس، گرفتار خواهند بود، نجات از بند تمايلات شهوانى و جلوگيرى از زشتيها و پليديها فقط در سايه ايمان به خدا و گردن نهادن به قوانين الهى امكان پذير است، تجربه بشر در طول قرنهاى متمادى اين حقيقت را به اثبات رسانيده است يا بايد به هدايت خداوند گرويد و يا در درياى شهوات و اميال گوناگون، غوطه خورد.

در اينجا اعترافهاى چندتن از دانشمندان غير مسلمان در مورد ارزندگى قانون تحريم مسكرات اسلام را نقل مى كنيم.

يكى از دانشمندان انگليسى مى گويد: «از محاسن قانون اسلام، حرمت شراب است; زيرا فرزندان آفريقا كه از آن خوردند، به جنون نزديك گرديدند و آنان كه در اروپا

دائم الخمر باشند، عقلشان از دست مى رود، بايد شراب براى آفريقائيان حرام گردد و اروپائيان كيفر دردناكى نسبت به ضررى كه زده اند، ببينند. اصولاً شراب در سرزمينهاى شمال، انسان را كودن و نافهم مى گرداند و در سرزمينهاى جنوبى، ديوانه مى سازد».(16)

«ولتر» مى گويد: «دين محمد(صلى الله عليه وآله) آيينى است معقول، جدى، پاك و دوستدار بشريّت، معقول است از اين جهت كه هرگز به جنون شرك گرفتار نگشت و براى خدا همدست و همانند نساخت و اصول خود را بر پايه اسرارى متناقض و دور از عقل استوار نكرد، جدى است از اين جهت كه قمار، شراب، وسايل لهو و لعب را حرام دانست و به جاى آنها پنج نوبت نماز در روز تعيين نمود، پاك است به اين جهت كه تعدادى بى حصر زنانى را كه بر بستر فرمانروايان آسيا مى آرميدند، به چهار زن محدود كرد، دوست دار بشريت است به اين جهت كه زكات و كمك به همنوع را از سفر به حج واجب تر شمرد، اين همه، نشانه هاى حقيقت اسلام است».(17)

«مسيو جول لابوم» مى گويد: «عربها در شرابخوارى افراط مى كردند و به قمار بازى مباهات مى نمودند، مرد هرچه مى خواست زن مى گرفت و هرگاه مى خواست طلاق مى داد، اين زنان بيوه، جزء تركه مرد حساب مى شدند و بعد از در گذشت مرد، فرزندان وى آنها را به زنى مى گرفتند، اسلام همه اين رسمها ]ى فاسد[ را بر انداخت».(18)

«پروفسور ادوار مونته» مى گويد: «قرآن، قربانى انسان، قتل دختران، استعمال مسكرات، بازى قمار كه در ميان اعراب متداول بود، قدغن كرد و در نتيجه ترقياتى كه از اين اصلاحات پديد آمد، آنقدر بزرگ بود كه محمد(صلى الله عليه وآله) را از بزرگترين نيكوكاران بشر، قلمداد مى كند».(19)


پى‏نوشتها:

1) تمدّن اسلام و عرب، ص 630.
2) كتاب جغرافيا.
3) تمدّن اسلام و عرب.
4) . Saint Isidore Hispalensis
5) . Bayeux
6) تمدّن اسلام و عرب.
7) ميراث اسلام،ص 100، 101 و 134.
8) ميراث اسلام، ص 152.
9) فتوح العرب و كنوز الادب، ص 26.
10) تاريخ عرب، ج 1، ص 673.
11) . Making of Humanity
12) اعراف/ 33: (قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ...).
13) مائده/ 91: (اِنَّما يُريدُ الشَّيطانُ اَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ المَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ).
14) محدث بحرانى، البرهان فى تفسير القران.
15) ماده هجدهم بند يك: يك سال پس از تصويب اين ماده، توليد، فروش و حمل مشروبات مسكره در داخل و ورود آنها به كشور و صدور آنها از كشورهاى متحده و كليه مناطق و سرزمينهايى كه تحت حاكميت كشورهاى متحده آمريكا است، به منظور شرب، ممنوع خواهد بود.
16) طنطاوى، تفسير، ج 1، ص 196.
17) اسلام از نظر ولتر.
18) دائرة المعارف فريد و جدى.
19) افكارو عقايد.