اسلام و سيماى تمدّن غرب

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۸ -


انقلاب فرهنگى

اسلام، از ابتداى طلوع خود، به حمايت و طرفدارى از علم و دانش، برخاست. تحصيل دانش را بر هر فردى لازم شمرد و براى همگانى شدن فرهنگ و آموزش و پرورش، احتكار علم را ممنوع ساخت و دانشمندان و اساتيد علم را به آموزش شاگردان و توسعه و گسترش فرهنگ و دانش، تشويق و ترغيب نمود.

پيشواى عاليقدر اسلام، علاوه بر اينكه از لحاظ اخلاقى و تكاليف فردى، براى ترويج علم و فرهنگ، همه گونه ترغيب و تشويقهاى لازم را مى نمود، عملاً نيز از هر موقعيتى براى بالابردن سطح معلومات مسلمانان و توسعه سواد و دانش، استفاده مى فرمود، اين يك نمونه تاريخى به خوبى نشان دهنده اين حقيقت است كه تا چه اندازه، پيشواى اسلام براى آشنا ساختن مردم، به سواد و دانش، اهتمام داشته اند.

پس از پايان جنگ بدر و پيروزى مسلمانان، گروهى از مشركين در اين جنگ به اسارت مسلمانان درآمده بودند، در ميان آنها افرادى ديده مى شدند كه به منظور خريدن و آزاد ساختن خويش، مالى در اختيار نداشتند، اما از نعمت سواد برخوردار بودند، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور فرمود هر كدام از مشركين در برابر آزادى خود، بايد ده نفر از مسلمانان را سواد خواندن و نوشتن بياموزد، طبق دستور پيغمبر عمل شد و بدين وسيله گروهى از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خواندن و نوشتن را آموختند.

على(عليه السلام) ضمن يك رشته سخنان پر ارج خود، توسعه علم و دانش و گسترش و بسط فرهنگ را از وظايف حكومت اسلامى مى شمارد آنجا كه مى فرمايد: «اى مردم! من بر

شما حقى دارم و شما نيز بر من حقى، اما حق شما بر من اين است كه همواره شما را
اندرز و نصيحت نموده و خير خواهتان باشم و سرمايه هاى ملى و حقوقتان را زيادتر كنم و براى آنكه در جهل و نادانى نمانيد و در مقام عمل، خوش رفتار و مؤدّب باشيد، نسبت به آموزش و پرورش و تعليم و تربيت شما قيام كنم».(1)

«مأمون» خليفه عباسى، در سال 215 هجرى «بيت الحكمه» را كه يك انجمن علمى بود و يك رصد خانه و كتابخانه عمومى داشت، در بغداد به وجود آورد و براى اينكار، دويست هزار دينار كه به پول آن روز بيش از هفت ميليون تومان است، خرج كرد و گروهى از مترجمان ورزيده را كه به زبانهاى بيگانه و علوم مختلف، آشنايى كامل داشتند; مانند: «حنين، بختيشوع، ابن طريق، ابن مقفع، حجاج بن مطر، سرجيس راسى و...» در آنجا گماشت و از بيت المال براى آنها مقررى معين كرد.(2)

«مأمون» افرادى مانند «ابن طريق» و «حجاج بن مطر» را كه آشنايى به زبانهاى مختلف داشتند، به كشورهاى بيگانه اعزام داشت تا هر نوع كتب علمى، طبّى، فلسفى، رياضى و ادبى را كه به زبانهاى هندى، پهلوى، كلدانى، سريانى، يونانى، لاتينى، فارسى، نوشته شده بود، تهيّه كرده و به بغداد بفرستند، آنها طبق دستور مأمون، كتابهاى پر ارزش زيادى جمع آورى نموده و به بغداد نزد مأمون فرستادند تا جايى كه مى نويسند: كتابهاى ارسال شده آنها بالغ بر صد بار شتر بوده است».(3)

زمانى كه در سرتاسر اروپا يك مركز فرهنگى يافت نمى شد، مسلمانها در سرزمين هاى خود، داراى مراكز علمى و فرهنگى فراوان بودند و در تمام شعبه هاى علوم، متخصص و افراد ورزيده داشتند، با آغاز جنگهاى صليبى، امواج درخشان فكرى و تمدّن اسلامى به خارج از مرزهاى اسلام سرازير شد و اروپا از سرچشمه علوم مسلمين، سيراب گرديد.

«دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد:

«در آن روزگارى كه كتاب و كتابخانه براى مردم اروپا ارزش و مفهومى نداشت و در جميع صومعه ها نزد تمام كشيشهاى اروپا بيش از پانصد جلد كتاب كه همه آنها هم كتب مذهبى بوده، يافت نمى شد كشورهاى اسلامى به حد كافى، كتاب و كتابخانه داشتند تا جايى كه در كتابخانه بيت الحكمه بغداد، چهار ميليون و در كتابخانه سلطنتى قاهره، يك ميليون و در كتابخانه طرابلس شام، سه ميليون كتاب موجود بوده است و تنها در اسپانيا ساليانه حدود هفتاد تا هشتاد هزار جلد كتاب تهيّه مى شده است».(4)

«جى لواسترانژ» مى نويسد: «دانشگاه مستنصريه، ساختمانى داشت بسيار با شكوه و مزيّن، داراى اثاثيّه عالى و محلى بسيار وسيع كه روى هم رفته نظير آن در دنياى اسلامى ديده نشده بود. اين دانشگاه داراى چهار مدرسه جداگانه حقوق بود، هر مدرسه اى داراى 75 شاگرد بود و هركدام استادى داشت كه شاگردان را مجاناً تعليم مى داد، اين چهار استاد، هر يك حقوق ماهيانه اى داشتند و به هر يك از اين سيصد شاگرد، يك دينار طلا ماهيانه داده مى شد، علاوه بر اين، آشپزخانه دانشگاه، به كلّيه شاگردان و استادان، روزانه جيره معينى نان و گوشت مى داد.

طبق اظهار «ابن الفرات» در آنجا كتابخانه اى بود كه كتب ارزشمند و ناياب در رشته هاى مختلف علوم، در آن بود و كتب آن در دسترس شاگردان قرار داشت، قلم و كاغذ، از دانشگاه داده مى شد و هر كه مى خواست از روى كتب، يادداشتهايى بر مى داشت. دانشگاه، حمام و بيمارستان مخصوص داشت، پزشك بيمارستان، هر روز صبح، دانشگاه را باز ديد مى كرد و براى بيماران، نسخه مى نوشت. انبارهاى مدرسه پر از مواد خوراكى، آشاميدنى و دارو بود و بايد اين واقعيت را در نظر گرفت كه اين همه توسعه وسايل علم ودانش در اوايل قرن سيزدهم ميلادى بوده است».(5)

«دكتر ماكس ميرهوف» مى نويسد: «در استانبول بيشتر از هشتاد كتابخانه در مساجد هست كه دهها هزار كتاب و نسخ خطى قديمى در آن موجود است. در قاهره، دمشق، موصل، بغداد و همچنين در ايران و هند، كتابخانه هاى بزرگ ديگرى حاوى آثار برجسته وجود دارد كه تا كنون از اين كتابهاى نفيس و گرانبها فهرستى برداشته نشده و شماره آنهايى كه چاپ و تفسير گشته، بسيار كم است، حتى فهرست كتابخانه «اسكرپال» در اسپانيا كه شامل قسمت بزرگى از كتب و رسائل علوم اسلامى در مغرب است، هنوز كامل نيست. البته در اين چند سال اخير، آنچه كشف شده روشنايى جديدى بر تاريخ قديم علوم دنياى اسلامى افكنده است، ولى مسلماً اين كشفيات، هنوز كافى نيست و دنيا در آينده بيشتر به اهميّت علوم اسلامى پى خواهد برد».(6)

«دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «جديتى كه مسلمانان در فرا گرفتن علوم از خود نشان دادند، حقيقتاً حيرت انگيز است، آنها هروقت شهرى را مى گرفتند، نخستين اقدام آنها، بناى مسجد و آموزشگاه بوده است.

در بلاد معظمه، آموزشگاههاى زيادى وجود داشته است; چنانكه «بنجامن توول» ـ كه در سال 1173 ميلادى وفات كرده ـ مى نويسد: من در اسكندريه بيست آموزشگاه را ديدم كه دائر بوده است.

علاوه بر آموزشگاههاى عمومى در بغداد، قاهره، قرطبه و غيره، دانشگاههايى تأسيس يافته بودند كه در آنها لابراتوار، رصدخانه، كتابخانه هاى بزرگ و ساير ادوات تحقيق مسائل، وجود داشت; چنانكه در اندلس، هفتاد كتابخانه عمومى موجود بوده است. در قرطبه در كتابخانه «الحاكم دوّم»، ششصد هزار جلد كتاب وجود داشت كه 44 جلد آن مخصوص فهرست كتابخانه بوده، در صورتى كه «شارل عاقل»، در چهارصد سال بعد كه كتابخانه دولتى پاريس را تأسيس نمود، بعد از زحمتهاى زياد، فقط توانست نهصد جلد كتاب جمع آورى كند كه يك ثلث آن هم كتابهاى مذهبى بوده است».(7)

«خدمت مسلمين اين نبود كه علم را از راه تحقيق و اكتشاف ترقى داده، روح مخصوص به قالب آن بدمند، بلكه به وسيله تحرير و نگارش كتب و مدارس عاليه، آن را در دنيا اشاعه و انتشار دادند، از جمله به دنياى علوم و فنون و معارف اروپا از اين راه احسانى نمودند كه واقعاً نمى توان براى آن حدى تصورنمود; چنانكه دريكى از ابواب آتيه تحت عنوان آثار علمى و ادبى مسلمين، بيان خواهيم كرد كه آنها تا چندين قرن استاد اروپا بوده و فقط به وسيله آنان، علوم و فنون قديمه يونان و روم در اروپا شايع گرديد».(8)

«در اواخر قرون وسطى كه اروپا در آتش جهل و نادانى مى سوخت و مردم، در بيچارگى و بدبختى عجيبى به سر مى بردند، سلاطين و رجال آن سامان، براى معالجه به كشورهاى اسلامى مى آمدند و دانشجويان آنها براى كسب علم و دانش و معرفت، به سوى دانشگاههاى اسلامى مى شتافتند و سرزميهاى اسلامى، با داشتن دانشگاههايى مانند دانشگاه قاهره، بغداد، قسطنطنيه، قرطبه و اسكندريه كه با مدرنترين وسايل تحقيق و آزمايش آن روز، مجهز بوده، در جهان دانش، احساس غرور و عظمت مى كرد».(9)

«ژوزف ماك كاپ» در باره ترقى و پيشرفت فرهنگى مسلمين قرون اوليّه مى نويسد: «حتى طبقه پايين اجتماع، تشنه خواندن كتاب بودند، كارگران به غذاى كم و جامه ژنده قناعت مى كردند براى آنكه بتوانند تا آخرين شاهى خود را كتاب خريدارى نمايند. يكى از كارگران، كتابخانه اى داشت كه دانشمندان، با كمال ذوق بدانجا مى شتافتند، غلامان آزاد شده و يا غلام زادگان را بيشتر، جزء دانشمندان نامى آن زمان در وفيات الاعيان ابن خلكان، مى بينيم، بسيارى از زنان را نيز در زمره مشاهير آن زمان مى يابيم».(10)

«نهرو» در مورد تمدّن خيره كننده و پيشرفتهاى علمى و جنبش فرهنگى مسلمين در اندلس چنين مى نويسد: «قرطبه، شهرى بسيار بزرگ بود كه يك ميليون نفر جمعيت داشت. اين شهر به يك باغ بزرگ شباهت داشت كه طول آن حدود بيست كيلومتر بود و حومه آن حدود چهل كيلومتر مى شد. گفته مى شود كه شصت هزار كاخ، قصر و منزل پرشكوه و دويست هزار خانه كوچكتر در اين شهر بود و هشتاد هزار مغازه و دكان و 3800 مسجد و هفتصد گرمابه عمومى داشت، ممكن است اين ارقام، اغراق آميز باشد اما لااقل تصورى از اين شهر براى ما به وجود مى آورد.

در اين شهر كتابخانه هاى فراوان وجود داشت. معتبرترين و مهمترين آنها كتابخانه سلطنتى امير بود كه چهارصد هزار نسخه كتاب داشت. دانشگاه قرطبه در سراسر اروپا و حتـى در آسياى غربى مشهور بود و مدارس مجانى و رايگان براى فقيران نيز بسيار بود.

يكى از مورخان مى گويد: در اسپانيا تقريباً همه كس خواندن و نوشتن را مى دانست در حالى كه در اروپاى مسيحى، صرف نظر از طبقه روحانيان مذهبى، حتى اشخاصى كه از عاليترين طبقات هم بودند، در جهل كامل بسر مى بردند».(11)

پزشكى

«دكتر ميرهوف» درباره پيشرفت مسلمين در پزشكى مى نويسد:

«در جنگهاى صليبى، مسلمين به پزشكان اروپايى مى خنديدند; زيرا معلومات آنهارا بسيار پست و ابتدايى مى دانستند.

مسيحيان كتابهاى: ابن سينا، جابر، حسن بن هيثم و رازى را به لاتينى ترجمه كردند كه اكنون ترجمه هاى آنها در دست است، اگر چه مترجمين آنها معلوم نيست و در قرن شانزدهم كتابهاى ابن رشد و ابن سينا در ايتاليا ترجمه شد و اين كتابها در دانشگاهها ى ايتاليا و فرانسه تدريس مى گرديد».(12)

«بعد از مرگ رازى، طولى نكشيد كه بوعلى سينا (370 ـ 429) مانند خورشيدى در جهان دانش درخشيد، گرچه بيشتر، او را يك نفر فيلسوف و فيزيكدان مى شناسند، ولى باز نفوذ طبّ او در اروپا، حيرت انگيز است».(13)

«البته غير از رازى و ابن سينا، پزشكان عاليقدرى مانند: ابوالقيس اندلسى، ابن زهر اندلسى، عباس ايرانى، على بن رضوان مصرى، ابن بطلان بغدادى، ابومنصور موفق هراتى، ابن وفيد اسپانيايى، ماسويه بغدادى، على بن عيسى بغدادى، عمار موصلى و ابن رشد اندلسى در نواحى مختلف اسلامى وجود داشتند و رساله ها و كتابهاى ارزنده و نفيسى از خود به يادگار گذاشته اند كه همه آنها بارها به زبان لاتينى و غيره ترجمه شده و مورد استفاده دانشمندان اروپا قرارگرفته اند».(14)

«مسلمانان در بسيارى از علوم، گوى سبقت را از هم عصريان خود ربودند و چشم دنياى اروپا را خيره ساختند، آنگاه كه مسلمانان وارد اروپا گرديدند، هنوز دنياى اروپا ميكروب وبا را كشف نكرده بود و همه مردم اسپانيا مى گفتند وبا يك بلاى آسمانى است كه به جهت تنبيه بندگان گنه كار از آسمان نازل مى گردد، ولى پزشكان مسلمان ثابت كردند كه طاعون، چيزى غير از مرضى مسرى نيست».(15)

«دكتر ميرهوف» در باره كتاب «قانون» ابن سينا مى نويسد: «كتاب قانون، يكى از شاهكارهاى پزشكى در عالم اسلام به شمار مى رود، در اواخر قرن پانزدهم، اين كتاب شانزده مرتبه در اروپا چاپ و منتشر گرديد كه پانزده دفعه آن به لاتينى و يكى به عبرى بود. و در قرن شانزدهم، بيشتر از بيست دفعه چاپ شد. و از همين جا اهميت كتاب قانون بوعلى به خوبى به دست مى آيد.

تفسيرهايى كه براى آن به لاتينى و عبرى نوشته شده بسيار است، اين كتاب تا نيمه دوّم قرن هفدهم بارها به چاپ رسيد و مدت مديدى جزء كتابهاى درسى به شمار مى آمد و شايد هيچ كتاب طبّى تا كنون به اين اندازه رواج نداشته است. و با اين همه پيشرفتهاى پزشكى، هنوز هم مورد مطالعه و استفاده دانشمندان است».(16)

«ويل دورانت» مى نويسد: «معروفترين و متقدمترين طبيب اسلامى محمد بن زكرياى رازى است، او متجاوز از دويست جلد كتاب و رساله تأليف كرده كه اغلب آنها طبى و بى نهايت سودمند و جالب توجه است، مهمترين و ارزنده ترين كتابهاى او دو كتاب زير است:

1 ـ «آبله و سرخك» اين كتاب ابتدا به لاتينى و سپس به زبانهاى ديگر اروپايى، ترجمه گرديد و از سال 1498 تا 1866 يعنى چهار قرن، چهل مرتبه به زبانهاى گوناگون به چاپ رسيد.

2 ـ «الحاوى الكبير»اين كتاب محصول يك عمر مطالعه و آزمايشهاى طبى اوست كه مشتمل بر تمام مسائل علم طب و در حدود بيست جلد است كه فعلاً ده جلد آن بيشتر در دست نيست و پنج جلد از مجموعه كتاب «الحاوى» مربوط به امراض و بيماريهاى چشم بوده است. اين كتاب در 1279 ميلادى به لاتين ترجمه شد و تنها در سال 1542 پنج بار به طبع رسيد و مهمترين مرجع علم طب در جهان، محسوب مى شد و يكى از نه كتابى بوده كه كتابخانه دانشكده طب پاريس را در سال 1394 تشكيل مى داد».(17)

«ترقى فن جراحى نيز از دانشمندان اسلام شروع شد و مدارس طبّى اروپا تا ازمنه اخير، بر روى تصانيف آنها دائر بود و حتى داروى بيهوشى كه از اكتشافات خيلى جديد شمرده مى شود، بر جراحان اسلامى پوشيده نبود و با «بذر البنج» مريض را بيهوش مى كردند».(18)

«رازى، روشهاى تازه اى از قبيل استعمال آب سرد در تب دايم، استعمال بادكش در سكته، مرحم جيوه و استفاده از روده حيوان در بخيه زدن زخم و ... كشف كرد».(19)

«كتابهاى بوعلى سينا به تمام زبانهاى دنيا ترجمه شده و تا مدت شش قرن، اصل و مبناى طب شناخته گرديد. و مخصوصاً در دارالفنون فرانسه و ايتاليا، فقط كتابهاى بوعلى سينا جزء كتب درسى در طب مقرر شده بود. و در فرانسه، پنجاه سال بيشتر نگذشته است كه كتب ياد شده از برنامه هاى درسى خارج شده است».(20)

«دانشمندان اسلامى، چيزهاى تازه اى در علم پزشكى و جرّاحى به وجود آوردند كه تفصيل آنها را بايستى در كتب مبسوط به دست آورد و از آن جمله است: تشخيص بيمارى سل از راه ناخن، معالجه يرقان، جلوگيرى از خون ريزى به وسيله آب سرد، خرد كردن و بيرون آوردن سنگ مثانه و كليه، جراحى فتق و ...».(21)

بزرگترين جراحان اسلامى ابوالقاسم اندلسى معروف به ابوالقيس است كه در قرن يازده ميلادى مى زيسته و بسيارى از آلات جرّاحى را شخصاً اختراع نمود كه تصاوير آنها در كتب او موجود است.

«هالر» مى نويسد: «تمام جراحانى كه بعد از قرن چهاردهم آمده اند، منابع علمى آنها كتب ابوالقيس بوده است، كتابهاى او بارها به زبان لاتينى به طبع رسيده و آخرين چاپ آن در سال 1816 ميلادى صورت گرفته است».(22)

دارو سازى

«دكتر گوستاولوبون» مى نويسد: «مسلمين در طرز معالجات، اكتشافات چندى نموده كه از آن جمله در تب (تيفوئيد)، آب سرد استعمال مى نمودند كه بعد از چند قرن كه متروك بود، دوباره اروپا آن را معمول مى دارد. مسلمانان در فرمول تركيبى و شيميايى گويى موجد و مخترع مى باشند و بيشتر تركيبات آنها تا اين زمان ميان ما معمول مى باشد.

مسلمين در استعمال داروها طرق خاصى را كه اكتشاف نمودند، بعد از ساليان دراز، امروز تمام آنها به نام اكتشافات جديد ميان ما معمول مى باشد.

آنها مانند امروز، درمانگاههاى مجانى داشتند كه روزهاى مخصوص، مردم بدانجا مراجعه مى نمودند و براى نقاطى كه بناى بيمارستان در آنجا ميسور نبود، اطبا را در اوقات مخصوص با دوا و ساير اسباب لازم به آن نقاط مى فرستادند».(23)

«جرجى زيدان» مى نويسد: «دانشمندان اروپا كه در رستاخيز علمى اخير خود در فنّ دارو سازى مطالعه و تحقيق نمودند، دريافتند كه مسلمانها پايه گذار اين علم بوده اند و آنها بودند كه براى نخستين بار، طريقه دارو سازى را ترتيب داده و داروهاى تازه اى پيدا كردند. آنها نخستين مردمى هستند كه به طرز امروز، داروخانه باز كردند و به قول ماك كاپ، تنها در بغداد، شصت دارو فروشى به خرج خليفه داير بود».(24)

و دليل اين مطلب آنكه هنوز اسامى پاره اى از داروها و گياهان كه اروپائيان دارند، همان اسامى عربى، هندى، فارسى است كه عربها وضع كرده اند.(25)

بيمارستان

«جرجى زيدان» مى نويسد: «هنوز قرن سوّم به پايان نرسيده بود كه در مكه و مدينه و ساير شهرستانها، بيمارستانها ساخته شد و مقتدر عباسى و وزيرانش در ساختمان آنها با يكديگر مسابقه گذاشتند و تنها در بغداد در مدّت كمى، چهار بيمارستان مهم تأسيس گرديد، تا آنكه در سال 368 هجرى، در قسمت غربى بغداد، عضد الدوله ديلمى، بيمارستان عضدى را ساخت كه داراى 24 پزشك متخصص بود و هر كدام در رشته مخصوصى تخصص داشتند و به واسطه مزايايى كه اين بيمارستان دارا بود، تا مدّتى سرآمد تمام بيمارستانهاى اسلامى، به شمار مى رفت».(26)

«بيمارستانهاى اسلامى آن روز، در كمال نظم و ترتيب اداره مى شد و بدون توجه به ملّيّت و مذهب و شغل، همه بيماران، با نهايت دقت معالجه مى شدند و هر مرضى، سالن يا سالنهاى مخصوصى داشت، طب و دارو سازى در همان محل تدريس مى شد و شاگردان، علاوه بر تحصيل علمى، تمرين عملى نيز داشتند. مسلمانان، بيمارستانهاى سيار مثل امروز داير كرده بودند و با شتر و قاطر آن را به اين طرف و آن طرف مى بردند، از آن جمله در اردوى سلطان محمود سلجوقى، بيمارستانى بود كه چهل شتر آن را مى كشيد».(27)

«دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «بيمارستانهاى مسلمين، موافق اصول حفظ الصحه و بهداشت بنا شده و از بيمارستانهاى امروز اروپا بهتر بوده است، اين بيمارستانها خيلى وسيع و جريان هوا و آب در آنها زياد بوده است، وقتى كه به محمد بن زكرياى رازى دستور داده شد كه بهترين نقطه بغداد را از حيث آب و هوا براى بناى بيمارستان انتخاب نمايد، او براى اين منظور، امتحانى كه به عمل آورد، محققين امراض مسريه امروز هم آن را تصديق دارند، او نقاط مختلفه شهر را در نظر گرفت و در هر نقطه اى قطعه گوشتى را آويزان كرد و آن نقطه اى كه گوشت ديرتر در آن عفونت برداشت، اجازه دادكه بيمارستان را در همان نقطه بنا كنند.

بيمارستانهاى مسلمين مانند بيمارستانهاى امروز، براى بيماران، داراى سالنهاى بزرگ بوده و اطاقهايى هم به محصلين براى تحصيل طب اختصاص مى دادند و مقصودى هم كه از اين كار داشتند اين بود كه محصلين طب از معاينه مرض استفاده نموده و به وسيله تجربه و مشاهده، تحصيلات خود را تكميل نمايند.

مسلمين مانند امروز براى ديوانگان بيمارستانهاى مخصوصى تأسيس كرده بودند و داروخانه هاى مجانى داشتند».(28)

«ماك كاپ» مى نويسد: «در قاهره، بيمارستان بسيار بزرگى درست كرده بودند كه در آن فواره هاى آب، باغچه هاى پر از گل و چهار حياط بزرگ وجود داشته، و هر بيمار بيچاره در آن پذيرفته مى شد و پس از بهبودى، پنج سكّه طلا دريافت مى كرد».(29)

«در شهر قرطبه، ششصد مسجد، نهصد حمام عمومى، پنجاه بيمارستان همگانى وجود داشت».(30)

شيمى

«جابر بن حيان» شاگرد امام صادق(عليه السلام) يكى از شخصيّتهاى بزرگ علمى است كه در فنّ شيمى، مهارت فوق العاده داشته است.

«ماكس ميرهوف» درباره او مى گويد: «جابر، در تمام دنيا به پدر كيمياى عرب معروف است. هنوز حدود صد جلد كتاب شيمى از جابر در دست است و نفوذ كتب او در تاريخ كيميا و شيمى اروپا آشكار مى باشد».(31)

«مرحوم علاّمه سيّد هبة الدين شهرستانى» مى نويسد: «من پنجاه جلد از كتب جابر را به خط قديم ديده ام كه در همه آنها هر موضوع علمى را كه بيان مى كند، به امام صادق(عليه السلام) نسبت مى دهد».

سپس علاّمه شهرستانى اضافه مى كند: «پانصد جلد از كتب جابر، به چاپ رسيده و بيشتر آن فعلاً در كتابخانه هاى برلن و پاريس موجود است و دانشمندان اروپا، جابر را به استاد حكمت لقب داده اند و نام او را با عظمت ياد مى كنند. دانشمندان اروپا همه اعتراف دارند كه نوزده عنصر ازعناصرى كه تا به امروز كشف شده، جابر آن را كشف كرده است. جابر مى گويد: برگشت تمام اين عناصر به يك عنصر است و آن عبارت از عنصر قوى برق و آتش است كه در باطن كوچكترين ذرّه از ذرّات ماده مستور است. اين گفته جابر، با نيروى عجيب الكترون كه در دايره اتم كشف گرديده است، نزديك به يكديگرند و با هم مطابقت مى كنند».(33)

«دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «مسلمانها يك سلسله موادى را كشف كردند كه در استعمالات روزانه شيمى و صنعت، محل حاجت مى باشد، اگر چه دانشمندان اسلامى، غالباً داراى اين علم بودند، ولى جاى تأسف است كه بسيارى از تأليفات آنان كه در اين زمينه بوده، مفقود شده است، از ديدن تركيبات شيميايى در كتب موجوده آنها به دست مى آيد كه در اين فن پايه فكر و دامنه معلومات آنها تا چه اندازه وسيع و دامنه دار بوده است، در رنگ سازى، استخراج فلزات، ساختن فولاد، چرم سازى، مهارتى كه داشته اند، ثابت مى كند كه آنها در پيشه و هنر هم از علم شيمى استفاده مى كرده اند.

اينكه در كتب شيمى مى نويسد: لاوازيه، موجد اين علم است، درست نيست; زيرا هميشه بايد به اين نكته توجه داشت كه هيچ علمى اعم از شيمى يا غير آن، دفعتاً به وجود نمى آيد; چنانكه اگر لابراتوارهاى هزار سال پيش مسلمين و اكتشافات مهمه آنها در اين علم نمى شد، هيچ وقت لاوازيه نمى توانست قدمى به جلو بگذارد».(34)

«جرجى زيدان» مى نويسد: «شكى نيست كه مسلمين با تجربيات و عمليات خويش، علم جديد شيمى را پايه گذارى كردند، آنها بودند كه بسيارى از تركيبات شيمى را كشف كردند و بر اساس آن، اكتشافات شيمى جديد، استوار گرديد. دانشمندان اقرار دارند كه مسلمين، اسيد نيتريك، اسيد سولفوريك، اسيد نيترو، هيدرو كلريك، پوتاس، جوهر نشادر، نمك نشادر، نيترات دارژان، كلوريد سولفوريك، نيترات پوتاس، الكل، قليا، زرنيخ، بوريك و غيره را كشف كردند.

علاوه براين، علماى شيمى اسلام چيزهايى را كشف كردند كه اجمالاً به ما رسيده، ولى از چگونگى آنها هنوز هم اطلاع درستى نداريم».(35)

«سر اراوارد» در تاريخ شيمى مى نويسد: «در زمان خلفاى عباسى، علم شيمى، پيشرفتهاى قابل ملاحظه اى نمود و مسلمين، تقطير، تبخير، تصعيد را به كار مى بردند و براى نخستين بار، سديم، كربن، كربنات، دوپطاس، كلريد و آمونيم، سولفاد و پتاسيم و آلمينيوم، سولفات فريك، برات دو سديم، نيترات دو كواريور، مركوريك سالفيد، كروسيوسابليميت را مى دانسته و به كار مى برده اند».(36)

«دكتر ميرهوف» درباره «رازى» چهره درخشان شيمى مى نويسد: «كتاب بزرگ صنعت كيمياى او در اين اواخر، در كتابخانه يك شاهزاده هندى پيدا شد، رازى در اين كتاب، مواد مختلف را طبقه بندى كرده و خواص شيميايى هر يك را به درستى شرح مى دهد».(37)

«ويل دورانت» مى نويسد: «شيمى به عنوان يكى از علوم، تقريباً از ابتكارات مسلمانان است; زيرا آنها مشاهده دقيق و تجزيه علمى و توجه به ثبت نتايج را بر محصول كار يونانيان كه ـ چنانكه مى دانيم ـ به بعضى تجربيات و فرضيات مبهم انحصار داشت، بيفزودند، تعداد زيادى از مواد را تجزيه كردند، درباره سنگها تأليفاتى داشتند، مواد قليايى و اسيدها را امتياز دادند، درباره صدها داروى طبّى، تحقيق كردند و صدها داروى تازه ساختند، از فرضيه تبديل فلزات عادى به طلا و نظاير آنها به شيمى واقعى دست يافتند، با بسيارى از كتابهاى دانشمندان اسلامى كه مؤلف برخى از آنها شناخته نشده و به زبان لاتينى ترجمه شده، علم شيمى در اروپا پيشرفت كرده است».(38)

صنايع

در عصر هارون، خليفه عباسى، «ساعت»، نخستين اثر بزرگ صنعتى بود كه به وسيله مسلمانان، اختراع شد. هارون ساعت اختراعى را به عنوان هديه براى «شارلمان»(39)پادشاه فرانسه فرستاد.

«دكتر گوستاو لوبون» در باره اين موضوع مى نويسد: «هداياى زيادى، هارون الرشيد به وسيله سفير شارلمان پادشاه فرانسه و امپراتور مغرب زمين، براى او هديه فرستاده بود كه از همه مهمتر، ساعتى بوده است كه وقت را نشان مى داد و سر هر ساعتى زنگ مى زد، شارلمان و مصاحبين او از ديدن اين ساعت، مات و مبهوت شده بودند و در تمام دربار او يكنفر يافت نمى شد كه كيفيت ساخت آن را بفهمد چيست؟(40) وقتى مسلمانان اندلس به وسيله مسيحيان، قتل عام و يا اخراج شدند و اين كشور به تصرف مسيحيان درآمد، صنايع آنجا سقوط كرد».

«دكتر گوستاو لوبون» مى نويسد: «انحطاط اندلس بعد از اخراج عرب به اندازه اى شديد بوده كه شايد در تمام صفحات تاريح قومى، به طور نمونه پيدا نشود كه به اين سرعت تا اين درجه انحطاط پيدا كرده باشند.

علم، فنون، فلاحت، زراعت، حرفه و بالأخره همه آن چيزهايى كه اسباب ترقى يك كشور است، دفعتاً از نظرها غايب گرديدند.

كارخانه هاى بزرگ بسته شد، امور زراعتى يكسره مختل گرديد، اراضى حاصلخيزى كه بود، تمام باير ماند، قهراً شهرها هم كه بدون زراعت و حرفه، معمور و آباد نمى ماند، روبه خرابى نهاد. شماره نفوس «مادريد» كه بالغ بر چهارصد هزار نفر بود، به دويست هزار نفر تقليل يافت.

در «اشبيليه» كه از دولت مسلمانان 1600 كارخانه دائر بوده و 130000 كارگر در آنها كار مى كردند، به سيصد كارخانه منحصر شد و به موجب اطلاعى كه از طرف هيأت مقننه به «فيليپ» چهارم رسيد، معلوم مى شود كه شماره نفوس آن به يك چهارم رسيده بود».(41)

همين دانشمند فرانسوى، مسلمانان را مخترع كاغذ پنبه اى معرفى مى كند و چنين مى نويسد: «در قرون وسطى تا مدتها تحريرهاى اروپا روى پوست بوده است و آن به قدرى هزينه برمى داشت كه مانع از انتشار و اشاعه كتاب مى گرديد و در عين حال، به قدرى كمياب شده بود كه گروه رهبانان روم و يونان، تأليفات قديمى را جمع آورى نموده كلمات آن را پاك مى كردند و به جاى آن، مسائل مذهبى مى نگاشتند و اگر مسلمانان كاغذ را اختراع نكرده بودند، همين رهبانها تمام كتابهاى قديم را كه زير نظر آنان قرار گرفته بود، بر باد مى دادند و همين اختراع مسلمين، به حقيقت خدمت پرارزشى به عالم دانش كرد».

«كاسيرى»(42) در كتابخانه «اسكوريال»(43) كتابى از كاغذ به دست آورد كه در سال 1009 ميلادى نوشته شده و در كتابخانه اروپا از قديمى ترين كتب خطى شناخته مى شود و از اين كتاب، معلوم مى گردد كه مسلمانان قبل از همه به جاى پوست، كاغذ مصرف نموده اند.

آنگاه در باره كسانى كه اختراع كاغذ ابريشمى را به چينى ها نسبت مى دهند بعد از اعتراف به اين موضوع، اضافه مى كند: «كاغذ ابريشمى به درد آن روز اروپا نمى خورد; چون در اروپا ابريشم نبود، پنبه بود، مسلمانان بودند كه كاغذ پنبه را اختراع كرده و از اين جهت اروپا را مرهون خود ساختند و از كاغذ كتابهاى قديمى مسلمين به دست مى آيد كه آنها اين فن را تا نهايت درجه، ترقى داده و حتى بهتر از آنها تا كنون كاغذى ساخته نشده است و اين حقيقت نيز ثابت است كه از كهنه، كاغذ ساختن كه بسى دشوار و نيازمند به دستكارى بسيارى است، اختصاص به مسلمانان داشته است».(44)

رياضيات

«بارون كارول دوو» مى نويسد: «مسلمانان، موفقيتهاى بزرگى در علوم گوناگون به دست آوردند، آنها استعمال اعداد را به مردم آموختند ...

آنان جبر و مقابله را به صورت علم صحيحى در آوردند و آن را ترقى دادند، سپس اساس هندسه تحليلى را بجا گذاشتند، بدون شك آنها مخترع مثلثات سطحى و كروى بودند كه در حقيقت در يونان وجود نداشت.

در دورانى كه دنياى مسيحى مغرب، با بربريت در جنگ و جدال بود، اعراب (مسلمان) همچنان سرگرم مطالعه علوم بودند و در حفظ معنويات خويش، مى كوشيدند».(45)

«مسلمين در ظرف مدتى كم، در علوم رياضى، ترقيّات فراوان كردند و در هندسه، جبر، مثلثات و غيره كشفيات بسيار نمودند و مسلم است كه قسمت عمده علوم رياضى امروز، از بين مسلمانان به اروپا رفت و بهترين دليل آن، اين است كه اصطلاحات فنون مزبور، هنوز به صورت عربى باقى مانده; چنانكه لغت «Algebra»، «الجبر» عربى است. و ارقام معمولى حساب را در زبان فرانسوى «Cipher» يعنى رقم عربى مى خوانند.

علماى رياضى بزرگى دراسلام پيدا شده و كشفهاى مهمى نمودند، كه هنوز نيز در دنيا مورد توجه است، كشف اسطرلاب «Astrolabe» را مسلمانان كردند، مثلثات و اصطلاحات آن را علماى رياضى عرب يا ايرانى كشف نمودند، بزرگانى نظير «ابوريحان بيرونى و خيام» از ميان ايرانيان مسلمان برخاستند و در فنون رياضى، آثار بسيارى از خود به جاى نهادند.

«ولز» انگليسى در كتاب «آزمايش در تاريخ عمومى» مى گويد: «تمام علوم رياضى را از مسلمانان داريم».(46)


پى‏نوشتها:

1) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 189.
2) ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 11، ص 147.
3) دائرة المعارف قرن بيستم، ج 6، ص 609.
4) تاريخ تمدّن اسلام و عرب، ج 3، ص 329.
5) ميراث اسلام، ص 230.
6) ميراث اسلام.
7) تمدّن اسلام و عرب، ص 557 ـ 558.
8) همان، ص 562.
9) دائرة المعارف قرن بيستم، ج 6.
10) عظمت مسلمين در اسپانيا، ص 170.
11) جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاريخ جهان، ص 413.
12) ميراث اسلام، ص 132.
13) همان، ص 116.
14) همان، ص 118.
15) همان، ص 128.
16) همان، ص 116.
17) ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 7، ص 759.
18) تمدّن اسلام و عرب، ص 637.
19) همان، ص 630.
20) همان، ص 633.
21) تاريخ تمدّن اسلام، ج 7، ص 78.
22) تمدّن اسلام و عرب.
23) تمدّن اسلام و عرب، ص 65 ـ 637.
24) عظمت مسلمين در اسپانيا، ص 183.
25) تاريخ تمدّن اسلام، ج 3، ص 279.
26) تاريخ تمدّن اسلام، ج 3، ص 279.
27) همان، ج 3، ص 282.
28) تمدّن اسلام و عرب، ص 635.
29) عظمت مسلمين در اسپانيا، ص 183.
30) جهان اسلام، ص 82 ـ 83.
31) ميراث اسلام، ص 112.
33) الدلائل و المسائل.
34) تمدّن اسلام و عرب، ص 612.
35) تاريخ تمدّن اسلام، ج 1، ص 279.
36) عظمت مسلمين در اسپانيا، ص 181.
37) ميراث اسلام، ص 12.
38) ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 11، ص 155.
39) . Charlemagne
40) تمدّن اسلام و عرب.
41) تمدّن اسلام و عرب.
42) . CasiCrie
43) . Escorial
44) تمدّن اسلام و عرب.
45) ميراث اسلام، ص 293.
46) مجموعه انتشارات تبليغات اسلامى.