حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۲۰ -


فصل سى و نهم : در تاويل جنب الله و وجه الله و يد الله وامثال اينها به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام و آيات در اين باب بسيار است
اول : واتبعوا احسن ما انزل اليكم ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة وانتم لا تشعرون * ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله وان كنت لمن الساخرين ( 1739) يعنى : و پيروى كنيد بهترين آنچه را فرو فرستاده شده بسوى شما از جانب پروردگار شما پيش از آنكه بيايد شما را عذاب خدا ناگهان و شما ندانسته باشيد تا نشود چنين كه گويد نفسى : زهى حسرت بر آنچه تقصير كردم در جنب خدا بدرستى كه بودم در دنيا از استهزاكنندگان يعنى به دين خدا و پيغمبر خدا و آنها كه به ايشان ايمان آورده بودند.
و جنب در لغت به معنى پهلو است و در اينجا مجاز است ؛ و اكثر مفسران گفته اند؛ مراد تقصير در طاعت خداست يا قرب خدا. ( 1740)
و در احاديث بسيار وارد شده است كه : جنب خدا، كنايه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام و اطاعت و ولايت ايشان است ، چنانكه بن ابراهيم در تفسير اين دو آيه گفته است كه : آنچه فرستاده شده بسوى شما يعنى قرآن و بهتر آنها كه در قرآن آمده است ولايت اميرالمؤ منين و ائمه عليه السلام است - چنانچه مراد از جنب الله امام است - و حضرت صادق عليه السلام فرمود: مائيم جنب الله . ( 1741)
و شيخ طبرسى در احتجاج از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است كه : شخصى از تاويل آيات مشكله قرآنى از آن حضرت سوال كرد و از جمله آنها از اين آيه سؤ ال كرد، حضرت فرمود كه : مراد از جنب الله ، برگزيدگان و دوستان خدايند و خواسته است براى ايشان در قرآن حجتى قرار دهد براى قرب منزلت خليفه خدا، نمى بينى مى گويند: فلان شخص در پهلوى فلان مى نشيند؟ يعنى مقرب است نزد او، پس اين رمزى است در قرآن براى بيان قرب ايشان نزد حق تعالى و از براى اين بعنوان رمز فرموده كه حجتهاى خدا و دوستان او بفهمند و دشمنان ايشان تحريف نكنند و از قرآن بيرون ننمايند چنانكه آيات ديگر را بيرون كردند، و خدا كور كرده ديده هاى دل ايشان را كه اينها را نمى فهمند. ( 1742)
و در خصال ايضا از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود: مائيم خزينه داران دين خدا و چراغهاى علم خدا، هر امام از امام كه از دنيا مى رود ديگرى بعد از او براى مردم ظاهر مى گردد، گمراه نمى شود كسى كه متابعت ما كند، و هدايت نمى يابد كسى كه انكار ما كند، و نجات نمى يابد كسى كه دشمنان ما را بر ما يارى كند تن و يارى كرده نمى شود كسى كه به ما ستم كند، پس از ما جدا مى شود از براى طمع دنيا و متاع آن كه بزودى از شما زايل مى گردد، بدرستى كه كسى كه اختيار كند دنيا را بر آخرت و دنيا را بر ما حسرت او رد قيامت عظيم خواهد بود، پس حضرت اين آيه را خواندند. ( 1743)
و كلينى از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده است كه در تفسير اين آيه فرمود كه : جنب الله ، جناب امير عليه السلام است و اوصياى بعد از او در آن مكان رفيعى كه ايشان دارند تا آخر ايشان . ( 1744)
و ايضا روايت كرده است كه جناب امير عليه السلام فرمود كه : منم عين الله و منم يدالله و منم جنب الله و منم باب الله . ( 1745)
و ابن شهر آشوب از ابوذر روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : اى ابوذر! دشمن على را مى آورند در قيامت كور و گنگ و در ظلمات قيامت مى افتد و بر نمى خيزد و فرياد مى كند: يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و در گردنش طوقى از آتش خواهد بود. ( 1746)
و عياشى از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: مائيم جنب الله . ( 1747)
و در بصائر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : على عليه السلام جنب الله است . ( 1748)
و ابن ماهيار از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : مائيم جنب الله ، خدا ما را از نور خدا خلق كرده لهذا چون كافر را جهنم مى برد مى گويند: يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله يعنى : حسرت بر آنكه تقصير كردم در ولايت محمد صلى الله عليه و آله و آل او عليه السلام . ( 1749)
و در معانى الاخبار و توحيد به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : حضرت امير عليه السلام در خطبه خود فرمود: منم هدايت كننده ، منم هدايت يافته ، منم پدر يتيمان و مسكينان و شوهر بيوه زنان و منم پناه هر ضعيفى و محل ايمنى هر خايفى و منم كشاننده مومنان بسوى بهشت و منم حبل الله المتين و منم عروة الوثقى و منم كلمه تقوى و منم چشم خدا و زبان راستگوى خدا و دست خدا و جنب خدا كه حق تعالى مى فرمايد يا حسرتى ما فرطت فى جنب الله و منم دست خدا كه بر سر بندگان خود پهن كرده به رحمت و مغفرت و منم درگاه اين امت ، هر كه مرا و حق مرا بشناسد پروردگار خود را شناخته زيرا كه من وصى پيغمبر اويم در زمين او و حجت خدايم بر خلق او، انكار نمى كند اين را مگر كسى كه گفته خدا و رسول را رد كند. ( 1750)
و به سند معتبر ديگر در توحيد از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت امير عليه السلام فرمود كه : منم علم خدا و منم دل داناى خدا و بيناى خدا و زبان گوياى خدا (و منم عين الله ) ( 1751) و منم جنب الله و منم يدالله . ( 1752)
و احاديث از اين نوع بسيار است بعضى گذشت و بعضى خواهد آمد.
دوم : كل شى ء هالك الا وجهه ( 1753) يعنى : همه چيز هالك و فانى است مگر وجه خدا؛ اكثر مفسران گفته اند: مراد از وجه خدا، ذات خداست ؛ و گفته اند: همه چيز پيش از قيامت فانى مى شود و باز برمى گردد ( 1754) و بعضى گفته اند: مراد دين خداست يا عبادتى كه از براى خدا كنند. ( 1755)
و ابن بابويه در توحيد از ابن ( 1756) خثيمه روايت كرده است كه گفت : از حضرت صادق عليه السلام پرسيديم از تفسير اين آيه ، فرمود كه : وجه خدا، دين خداست ، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و حضرت امير عليه السلام دين خدا و وجه خدا و عين خدا بودند در ميان بندگان خدا كه اعمال آنها را به نور خدائى مشاهده مى كردند،
و زبان خدا بودند كه خدا به سبب ايشان سخن مى گفت و علوم خدا را به خلق مى رسانيدند، و دست خدا بودند يعنى رحمت خدا بودند بر خلق او، و مائيم وجه خدا كه بندگان به جهت ما به خدا مى توانند رسيد و تا خدا مى خواهد كه احوال خلايق را منظم نمايد ما را در ميان آنها وامى گذارد، و چون خواهد كه آنها را عذاب بناميد و در ايشان خيرى نمى بيند ما را از ميان آنها بيرون مى برد پس آنچه خواهد از عذاب بر ايشان مى فرستد. ( 1757)
و ايضا به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه : بدرستى كه خداوند عزيز خلق كرد ما را پس نيكو كرد خلق ما را و صورت بخشيد ما را پس نيكو آفريد صورت ما را و گردانيد ما ديده بان خود در ميان بندگان ، و زبان گوياى خود در ميان خلق خود، و دست گشاده خود بر بندگان خود، و روى خدا كه هر كه قرب خدا را خواهد از جهت ايشان بايد بسوى خدا برود، و باب خدا كه مردم را بر او دلالت مى كند، و خزينه داران خدا در آسمان خدا و در زمين خدا، به بركت ما بارور مى شوند درختان و به كمال مى رسند ميوه ها و جارى مى شوند نهرها،، و به بركت ما باران از آسمان مى بارد و گياههاى زمين مى رويد، و به عبادت ما خدا عبادت كرده مى شوند، اگر ما نبوديم خدا عبادت كرده نمى شد. ( 1758) يعنى ما به طريق بندگى خدا را به خلق تعليم كرديم يا آنكه عبادت كامله خدا از غير ما به عمل نمى آيد يا آنكه ولايت ما شرط قبول عبادت است ، اگر ولايت ما نباشد هيچ عبادتى مقبول نمى گردد.
و ابن شهر آشوب و ديگران به سندهاى بسيار از حضرت باقر و صادق عليه السلام روايت كرده اند در تفسير اين آيه كه : مائيم وجه خدا كه از جانب ما بسوى خدا بايد رفت . ( 1759)
و ابن ماهيار و صفار روايت كرده اند كه : سلام بن مستنير از حضرت باقر عليه السلام از تفسير اين آيه پرسيد، حضرت فرمود: بخدا سوگند كه مائيم وجه الله كه تا روز قيامت هستيم و برطرف نمى شويم و خدا امر كرده مردم را به اطاعت ما و ولايت ما، و هر يك از ما كه از دنيا مى رود البته ديگرى از ما قيام مى نمايد به امر اطاعت تا روز قيامت . ( 1760)
و به روايت صفار: فرمود كه : هلاك نمى شود در قيامتت كسى كه به اطاعت ما و اعتقاد به امامت ما بيايد. ( 1761)
و على بن ابراهيم به سند موثق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه در تفسير اين آيه فرمود: آيا مردم گمان مى كنند كه مراد آن است كه همه چيز فانى مى شود و روى خدا باقى مى ماند؟ خدا از آن عظيمتر است كه او را به صفت مخلوقات او وصف كنند و او را مثل ديگران روئى بوده باشد، وليكن آيه آن است كه همه چيز هالك و باطل است مگر دين خدا، و دين خدا برپا است و مائيم آن وجهى كه دين خدا و معرفت او را و عبادت او را از ما بايد فراگيرند، و تا خدا را به بندگان حاجتى هست يعنى ايشان را قابل عبادت و معرفت خود مى داند ما را در ميان ايشان مى گذارد، و چون خدا در بندگان خيرى نداند ما را بالا مى برد بسوى مرحمت و كرامت خود و آنچه خواهد نسبت به ما بعمل مى آورد. ( 1762)
و ابن بابويه و كلينى روايت كرده اند از حضرت باقر عليه السلام كه : مائيم مثانى كه خدا به پيغمبر ما داده است ، و مائيم وجه الله كه در زمين در ميان شما مى گرديم ، شناخت ما را هر كه شناخت ، و هر كه نشناخت مرگ در پيش اوست ، او بعد از مرگ خواهد شناخت ، و آن شناختن فايده به نخواهد كرد. ( 1763)
سوم : كل من عليها فان * و يبقى وجه ربك ذوالجلال والاكرام ( 1764) يعنى : آنچه بر روى زمين است فانى مى شود و در معرض ‍ فنا است ، و باقى مى ماند وجه پروردگار تو كه صاحب بزرگوارى و مكرمت است ؛ اكثر مفسران گفته اند كه : وجه خدا، ذات مقدس ‍ اوست . ( 1765)
و على بن ابراهيم گفته است كه : مراد دين خداست ، و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود كه : مائيم وجه خدا كه بسوى خدا از جهت ما بايد آمد. ( 1766)
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى تبارك اسم ربك ذى الجلال والاكرام ( 1767) يعنى : با بركت است نام پروردگار تو كه صاحب جلال و اكرام است و حضرت فرمود: مائيم جلال و كرامت خدا كه گرامى داشته است بندگان را به آنكه اطاعت ما را بر ايشان واجب گردانيده ( 1768)
مولف گويد كه : قرآن مجيد به لغت عرب نازل شده است و مدار عرب بر مجازات و استعارات است ، و كلامى را كه از استعاره و تشبيه و مجاز خالى باشد فصيح و بليغ نمى دانند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليه السلام نيز بر اين و تيره سخن مى فرمودند و مدار فصحاى عجم نيز بر اين است چنانكه مى گويند: فلان كس را روئى هست نزد مرد، و وجه را بر جهت اطلاق مى كنند و دست را بر نعمت ، و شايع است كه عرب مى گويند: فلان كس را بر فلان يدى هست و بر قدرت اطلاق مى كنند، و مى گويند: فلان مرد دستى بهم رسانيده .
پس ائمه ما عليه السلام وجه الله اند يعنى ايشان را گرامى داشته و چنانكه رو گرامى ترين اعضاء است ؛ و ايضا هر كه به جان كسى مى رود از جهت روى او مى رود و هر كه خواهد راه خدا و قرب او را بايد بسوى ايشان بيايد، و ايضا ايشان جهتى اند كه خدا امر كرده مردم را كه به اين جهت بروند و همه چيز هالك و باطل است مگر دين و طريقه ايشان و اطاعت ايشان ؛ و عين به معنى ديده و به معنى جاسوس و به معنى برگزيده هر چيز آمده ، و عين خدا ايشانند يعنى ناظر و گواهند بر مردم ، و آدمى به ديده نظر مى كند و بر احوال مردم مطلع مى شود خدا ايشان را به بندگان موكل گردانيده كه بر احوال ايشان مطلع باشند و ديده بانند از جانب خدا بر ايشان و برگزيده خلقند.
چنانكه ابن اثير از علماى عامه است نقل كرده كه : مردى در طواف نظر مى كرد به زنان مسلمانان ، حضرت امير عليه السلام سيلى بر روى او زد، او به نزد عمر آمد و از آن حضرت شكايت كرد، عمر گفت : به حق زده تو را عينى از عيون خدا! ابن اثير گفته : يعنى مخصوصى از مخصوصى از مخصوصان خدا و دوستى از دوستان خدا.( 1769)
و ايضا ايشان يدالله اند يعنى نعمت و رحمت الهى اند براى بندگان يا مظهر قدرت خدايند، و جنب الله به اعتبار آنكه جانبى اند كه خدا امر كرده خلق را كه به جانب ايشان بروند يا مقربين خلقند نزد خدا، يا آنه هر كه قرب اليه را خواهد بايد كه قرب و اطاعت ايشان را اختيار كند.
و كفعمى از امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده است : كه معنى جنب الله آن است كه هيچكس نزديكتر نيست بسوى خدا از پيغمبر او، و هيچكس مقربتر نيست بسوى پيغمبر خدا از وصى او، پس او در قرب خدا به منزله كسى است كه ؛ در پهلوى كسى باشد همچنان كه فرموده يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله يعنى در ولايت دوستان خدا.
و فرمود كه : ائمه عليه السلام را باب الله مى گويند، زيرا كه خدا به سبب تقدس ذات اقدس او از خلق پنهان گرديده و پيغمبر خود و اوصياى بعد از او را براى خلق ظاهر گردانيده و علم خود را به ايشان تفويض كرده كه هر چه مردم را به آن احتياج باشد از معرفت خدا و احكام و اوامر و نواهى او از ايشان اخذ كنند، پس ايشان به منزله درگاه خدا و دربان اويند، و چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله جميع علوم و حكمتها را به اميرالمؤ منين عليه السلام تعليم كرد و فرمود كه : من مدينه و شهرستان علمم و على درگاه آن است و واجب گردانيد خدا بر خلق كه تذلل و انقياد و استكانت كنند براى على عليه السلام به آنكه فرمود در قصه بنى اسرائيل كه : داخل درگاه شويد از روى سجود و خضوع و تعظيم و بگوئيد كه : حط كن گناهان ما را تا بيامرزم گناهان شما را و بزودى زيادتيهاى ثواب خواهيم داد نيكوكاران را، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرموده : اهل بيت من به منزله باب حطه بنى اسرائيلند در اين امت ، پس در اين آيه اشاره شد به تعظيم اهل بيت عليه السلام و تذللل نزد ايشان .
فرمود: كه مراد به محسنى و نيكوكاران آنهايند كه شك نمى كنند در فضيلت آن درگاه و علو قدر آن ، و در جاى ديگر خدا فرموده واتوا البيوت من ابوابها ( 1770) يعنى : بيائيد بسوى خانه ها از جان درهاى آنها و درهاى آنها ائمه عليه السلام هستند كه خانه هاى علمند و معدنهاى حكمتند و ايشانند ابواب خدا و وسيله هاى مردم بسوى خدا و دعوت كنندگان مردم بسوى بهشت و راهنمايان بسوى بهشت تا روز قيامت . ( 1771)
فصل چهلم : در آنكه ائمه عليه السلام خانه هاى علمند و معدن حكمتهايند، و شيعيان ايشان محل رحمت الهى اند، و آنكه ايشانند حزب الله و بقية الله ومحل علوم انبياء و آيات در اين مضامين بسيار است .
اول : ولو شاء ربك لجعل امة واحدة ولا يزالون مختلفين * الا من رحم ربك ولذلك خلقهم * ( 1772) يعنى : اگر مى خواست پروردگار تو هر آينه مى گردانيد مردم را امت واحده يعنى بر يك دين و مذهب وصيت نامه پيوسته ايشان خواهند بود مختلف در طريقه و مذهب مگر آن كه را رحم كند پروردگار تو، و از براى اين آفريد ايشان را؛ و بدان كه خلاف است كه اسم اشاره در لذلك راجع است به اختلاف ، يعنى آنها را از براى اختلاف آفريد، يا به رحم يعنى ايشان را از براى رحم كردن آفريد، و قول اخير انسب است به مذهب اماميه و ساير فرق عدليه ، و احاديث معتبره نيز بر اين دلالت دارد.( 1773)
چنانچه على بن ابراهيم از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : يعنى پيوسته ايشان مختلف خواهند بود در دين مگر آن كه را رحم كند پروردگار تو، يعنى آل محمد صلى الله عليه و آله و شيعيان ، و اتباع ايشان ، ولذلك خلقهم يعنى : خدا ائمه و شيعيان را از اهل بيت خلق كرده كه در دين خدا اختلاف نمى كنند.( 1774)
و عياشى روايت كرده است كه : مردى از امام زين العابدين عليه السلام از تفسير اين آيه سوال كرد، حضرت فرمود : آنها كه اختلاف مى كنند؛ مراد آنهايند كه مخالف مايند از اين امت و همه ايشان با يكديگر اختلاف كرده اند و در دين ؛ و آنها كه خدا بر ايشان رحم كرده ، دوستان مايند از مومنان و خدا ايشان را از طينت ما خلق كرد، مگر نشنيده اى قول حضرت ابراهيم عليه السلام را كه رب اجعل هذا بلدا آمنا وارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله واليوم الآخر ( 1775) يعنى : پرودگارا! بگردان اين بلد را - يعنى مكه را - شهرى محل ايمنى و روزى ده اهلش را از ميوه ها هر كه ايمان بياورد از ايشان به خدا و روز قيامت حضرت فرمود كه : مراد مائيم و دوستان او و شيعيان او و شيعيان وصى او، قال و من كفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار ( 1776) يعنى : فرمود كه : هر كه كافر باشد پس او را متمتع مى گردانم اندكى در دنيا پس مضطر مى گردانم او را بسوى عذاب جهنم ، حضرت فرمود كه : مراد به كافران ، كسى است كه انكار وصى حضرت ابراهيم كرد و متابعت وصى او نكرد از امت ، و بخدا سوگند كه حال اين امت نيز چنين است ، ( 1777) يعنى آنها كه متابعت وصى او نكردند كافر شدند و آنها كه متابعت وصى پيغمبر كردند نجات مى يابند و داخل مؤ منانند و چند روزى به بركت آن كه متابعت وصى پيغمبر كردند نجات مى يابند و داخل مؤ منانند و چند روزى به بركت آن حضرت از نعمتهاى دنيا بهره مند مى شوند و بازگشت ايشان در آخرت بسوى آتش است .
و در توحيد از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تفسير لذلك خلقهم يعنى : خلق كرد ايشان را براى آنكه بكنند كارى كه به آن مستوجب رحمت خدا گردند، پس ايشان را رحم كند. ( 1778)
دوم : ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين * يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ولا هم ينصرون * الا من رحم الله ( 1779) يعنى : بدرستى كه روز فصل - يعنى قيامت كه نيك و بد از هم جدا مى شوند - وعده گاه كافران است همه ، روزى كه كفايت نمى كند دوستى از دوستى هيچ چيز را و نه ايشان يارى كرده مى شوند مگر كسى كه رحم كند خدا او را.
كلينى و ابن ماهيار روايت كرده اند از زيد شحام كه گفت : در سفرى در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم در شب جمعه فرمود كه : قرآن بخوان كه امشب شب قرآن است ، خواندم تا به اين آيه رسيدم ، فرمود كه : سنيانند كه دوست ايشان و امام ايشان نفعى به ايشان نمى تواند رسانيد، و آنكه خدا استثنا كرده كه مگر كسى كه خدا رحم كند او را، مائيم ، و شفاعت ما به شيعيان مى رسد و ولايت به ايشان نفع مى رساند. ( 1780)
و ابن ماهيار به سند ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه : مائيم اهل رحمت خدا.( 1781)
سوم : بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين ( 1782) يعنى : حضرت شعيب عليه السلام به قوم خود گفت : بقيه اى كه خدا در ميان شما گذاشته بهتر است از براى شما اگر باشيد مؤ منان ؛ و مفسران را در بقيه اقوال بسيار هست ؛ بعضى گفته اند روزى حلال است كه از ترك ترازوى دزدى وكيل باقى مى ماند؛ يا باقى گذاشتن خدا نعمت خود را براى شما؛ يا ثواب باقى آخرت . ( 1783)
و در احاديث بسيار از ائمه اطهار عليه السلام منقول است كه : مراد، انبياء و اولياء هستند كه خدا ايشان را در زمين گذاشته براى هدايت خلق ، يا اوصياى پيغمبرانند كه خدا بعد از فوت پيغمبران در ميان امت گذاشته و عمده آنها حضرت صاحب الامر عليه السلام است .
چنانكه كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه : چون هشام بن عبدالملك امام محمد باقر عليه السلام را به شام برد، چون به در خانه هشام رسيد آن ملعون به اصحاب خود گفت از بنى اميه و غير ايشان كه : چون من ساكت شوم از سخن گفتن با او هر يك از شما او را سرزنش و مذمت كنيد و، پس امر كرد كه آن حضرت را داخل كردند، چون حضرت داخل شد اشاره كرد بسوى جميع اهل مجلس ‍ و بر همه يك مرتبه سلام كرد و نشست ، پس خشم آن ملعون بر آن حضرت زياد شد كه بر او بخصوص سلام به خلافت نكرد و بى رخصت در مجلس او نشست ، و شروع كرد آن ملعون به مذمت آن حضرت و در ميان سخنان بسيار گفت : اى محمد بن على ! پيوسته مردى از شما شق عصاى مسلمانان مى كند، يعنى جمعيت آنها را پراكنده مى كند، و مردم را بسوى خود مى خواند و دعوى امامت مى كند از روى سفاهت و بيخردى و كمى علم و آنچه لايق خودش ‍ بود گفت ، پس چون ساكت شد هر يك از آن ملاعين آنچه خواستند گفتند، و چون همه ساكت شدند حضرت برخاست و فرمود : ايهاالناس ! چه خيال كرده ايد و اين چه راه ضلالت است كه مى پوئيد و شيطان شما را به كجا مى برد؟ و به بركت ما خدا هدايت كرد اول شما را به دولت ما ختم خواهد كرد آخر شما را، و اگر از براى شما پادشاهى كمى بزودى ميسر شده ما را پادشاهى عظيمى خواهد بود در آخر و بعد از دولت ما دولتى نخواهد بود زيرا كه مائيم اهلى عاقبت نيكو، چنانكه حق تعالى مى فرمايد والعاقبة للمتقين ( 1784) يعنى : عاقبت نيكو از براى پرهيزكاران است .
پس آن ملعون امر كرد كه حضرت را به زندان بردند، و در اندك وقتى جميع اهل زندان محبت و ولايت آن حضرت را اختيار كردند، پس ‍ زندانبان به نزد هشام آمد و گفت : من مى ترسم كه اگر چند روز ديگر اين مرد در اين شهر باشد اهل شام همه معتقد او گردند و نگذارند تو بر اين مسند بنشينى ، پس آن ملعون امر كرد كه آن حضرت و اصحابش را به تعجيل ببرند بسوى مدينه و تاكيد كرد كه در عرض راه مردم بازار از براى ايشان بيرون نياورند و به ايشان نفروشند و نگذارند كه كسى خوردنى و آشاميدنى به ايشان بدهد و ايشان را سه روز به تعجيل آوردند و خوردنى و آشاميدنى به ايشان ندادند تا به شهر مدين كه شهر شعيب است رسيدند و اهل مدين نيز در دروازه را به روى ايشان بستند و چيزى براى ايشان بيرون نياوردند و اصحاب آن حضرت از گرسنگى و تشنگى بى طاقت شدند و هر چند مبالغه كردند اهل شهر در نگشودند، حضرت چون اين حالت را مشاهده نمود بر كوه بلندى كه بر آن شهر مشرف بود بالا رفت و آواز بلند ندا كرد چنانكه آن شهر بلرزيد و فرمود كه : اى اهل شهرى كه ظالم و ستمكارند اهل آن ! منم بقيه خدا و حق تعالى از پيغمبر شما در قرآن ذكر كرده كه بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين وما انا عليكم بحفيظ ، مرد پيرى در آن شهر بود چون اين ندا را شنيد به نزد قوم خود آمد و گفت : بخدا سوگند كه اين همان دعوت پيغمبر ما شعيب عليه السلام است ، اگر بازار براى اين مرد بيرون نبريد خدا بزودى شما را به عذاب خود مى گيرد از بالاى سر شما و از زير پاى شما، اين مرتبه شما باور كنيد سخن مرا و اطاعت من بكنيد و بعد از اين هرگز نكنيد كه من ناصح و خير خواه خواهم بود و از براى شما، پس مبادرت كردند در بازارها و آذوقه هاى بسيار بيرون آوردند. چون اين خبر به هشام لعين رسيد فرستاد آن مرد پير را برد و كسى ندانست كه چه بر سر او آمد. ( 1785)
و اين حديث با معجزات بسيار و قصه هاى طولانى بعد از اين در احوال آن حضرت خواهد آمد انشاءالله ، و در احوال امام رضا عليه السلام انشاءالله خواهد آمد كه چون آن حضرت متولد شد حضرت امام موسى عليه السلام او را در بر گرفت و اذان و اقامه در گوشهايش گفت و كامش را به آب فرات برداشت ، پس به نجمه مادر آن حضرت داد و گفت : بگير كه اين بقيه خداست در زمين . ( 1786)
و ايضا به سند معتبر از احمد بن اسحاق منقول است كه : حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام روزى بيرون آمد و طفلى بر دوشش ‍ بود مانند ماه شب چهارده در جثه طفل سه ساله و فرمود كه : اين فرزند من است و همنام حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، پس آن طفل به زبان عربى فصيح گفت : منم بقية الله ، در زمين و انتقام كشنده از دشمنان خدا ( 1787)
و ايضا از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : چون حضرت صاحب الامر عليه السلام ظاهر شود اول سخنى كه مى گويد همين آيه را مى خواند بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين پس مى گويد :
منم بقيه خدا و حجت خدا و خليفه خدا بر شما، و هر كه به آن حضرت سلام كند خواهد گفت كه : : السلام عليك يا بقية الله فى ارضه ( 1788)
و ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : مائيم كعبه خدا و مائيم قبله خدا و مائيم بقيه خدا.( 1789)
و در كافى به سند معتبر روايت كرده است كه : شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه : آيا وقتى كه سلام به حضرت قائم عليه السلام كنند او را اميرالمؤ منين مى گويند؟ فرمود : كه : نه ، اين اسمى است كه خدا حضرت امير عليه السلام را به آن مسمى ساخته و پيش از او كسى به اين نام مسمى نشده و بعد از او كسى اين نام را بر خود نمى گذارد مگر كافرى ، راوى گفت : فداى تو شوم پس بر او چگونه سلام مى كنند؟ فرمود كه : مى گويند :السلام عليك يا بقية الله ، پس حضرت اين آيه را خواند. ( 1790)
چهارم : و من يتول الله ورسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ( 1791) يعنى : كسى كه ولى خود قرار دهد خدا و رسول او را و آنها كه ايمان آوردند - يعنى ائمه معصومين عليه السلام به قرينه آيه سابقه كه به اتفاق در شان اميرالمؤ منين عليه السلام است - پس ‍ بدرستى كه حزب خدا يعنى لشكر خدا غالبونند -، و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه : مراد به آنها كه ايمان آوردند كه آنهايند كه امين خدايند از اوصياى پيغمبر در هر عصرى . ( 1792) و در توحيد از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله مى آيد در قيامت و چنگ زده اند به نور ما و شيعيان ما حزب خدايند و حزب خدا غالبونند - و مراد به نور خدا، دين خداست - و شيعيان ما در قيامت به دين ما متمسكند. ( 1793)
و حق تعالى در جاى ديگر فرموده است در وصف منافقان اولئك حزب الشيطان * الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون ( 1794) يعنى : ايشان لشكرها و ياوران شيطانند و بدرستى كه ياوران شيطان ، ايشان زيانكارانند.
پس در وصف مؤ منان گفته است اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ( 1795) يعنى : ايشان لشكرها و ياوران شيطانند و بدرستى كه ياوران شيطان ، ايشان زيانكارانند.
پس در وصف مؤ منان گفته است اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ( 1796) يعنى : اين جماعت لشكرهاى خدايند و بدرستى كه لشكرهاى خدا ايشانند رستگاران .
و حافظ ابونعيم از محدثان عامه روايت كرده است از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه سلمان فارسى مى گفت : هر وقت من نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى آمدم دست مى زد بر دوش من و مى فرمود : اين و گروهش از جمله رستگارانند.( 1797) يعنى مطلق شيعيان كه در شيع تابع سلمان شده اند، يا عجمانى كه محبت و موالات اهل بيت عليه السلام را اختيار خواهند كرد، و اين ظاهرتر است .
پنجم : قل ارايتم ما تدعون من دون الله ارونى ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرك فى السموات ائتوتى بكتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان كنتم صادقين ( 1798) يعنى : بگو - يا محمد به مشركان و بت پرست : - خبر دهيد ما را از آنچه را مى خوانيد آنها را از غير خدا بنمائيد به من كه هر چه چيز آفريده اند در زمين يا ايشان را شركتى هست در آفريدن و تدبير آسمانها، بياوريد مرا كتابى كه از پيش از اين يا اثاره يعنى بقيه اى از علم اگر هستيد راستگويان ؛ مفسران گفته اند : اثاره از علم بقيه علومى است كه نقل كنند از گذشتگان . ( 1799)
و كلينى و صفار و ديگران از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : مراد به كتاب ، تورات و انجيل است ؛ و اثاره علم ، علوم اوصياى پيغمبران است . ( 1800)
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : كتاب جفر و مصحف فاطمه عليه السلام داخل در اثاره علم است . ( 1801)
فصل چهل و يكم : در بيان آياتى كه در محبت ملائكه نسبت به ايشان و شيعيان ايشان نازل شده
حق تعالى مى فرمايد : الذين يحملون العرش ومن حمله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به ويسغفرون آمنوا ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم * ربنا وادخلهم جنات عدن التى وعدتهم ومن صلح من آبائهم وازواجهم وذرياتهم انك انت العزيز الحكيم * و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم * ان الذين كفروا ينادون لمقت الله الله اكبر من مقتكم انفسكم اذ تدعون الى الايمان فتكفرون ( 1802) يعنى : آنها كه بر مى دارند عرش را و آنها؟ بر دور عرشند تنزيه و تسبيح مى گويند پروردگار خود را و به حمد او مشغولند و ايمان دارند به او و طلب آمرزش مى كنند براى آنها كه ايمان آورده اند، مى گويند : پروردگارا! فرا گرفته اى همه چيز را به رحمت و علم پس بيامرز آنها را كه توبه كرده اند و پيروى نموده اند راه تو را و نگاه دار ايشان را از عذاب جهنم ، اى پروردگارما! و داخل گردان ايشان را بهشتهاى جاويد كه وعده داده اى ايشان را و هر كه شايسته است از پدران ايشان و زنان ايشان و فرزندان ايشان بدرستى كه توئى غالب و دانا، و نگاه دار ايشان را از سيئات يعنى بديها، و هر كه را تو نگاه دارى از بديها در آن روز پس بتحقيق كه رحم كرده اى بر او و آن است فيروزى بزرگ ، بدرستى كه آنها كه كافر شدند ندا كرده مى شوند - يعنى در روز قيامت - كه : هر آينه خشم و غضب خدا بر شما عظيمتر است از خشمى كه بر خود داريد چون خوانده مى شديد بسوى ايمان پس كفر مى ورزيدند.
كلينى به سند معتبر از ابوبصير روايت نموده است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : خدا را ملكى چند هست كه مى ريزند گناهان را از پشت شيعيان ما چنانكه باد برگ را در فصل خزان از درخت مى ريزد چنانكه حق تعالى مى فرمايد و يستغفرون للذين آمنوا بخدا سوگند كه غير شما را اراده نكرده و استغفار ايشان از براى شماست .( 1803)
و در عيون از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود : بدرستى كه ملائكه خدمتكاران ما و خدمتكاران شيعيان مايند؛ پس حضرت اين آيه را خواندند و فرمودند كه : مراد به مؤ منان در اين آيه آنهايند كه ايمان به ولايت ما آورده اند. ( 1804)
و على بن ابراهيم به سند معتبر روايت كرده است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند ملائكه بيشترند يا فرزندان آدم عليه السلام ؟ حضرت فرمود : بحق آن خداوندى كه جانم در قبضه قدرت اوست كه البته ملائكه در آسمانها بيشترند از عدد ذره هاى خاك در زمين ، و در آسمان موضع قدمى نيست مگر آنكه در آن ملكى است كه خدا را تسبيح و تقديس مى كند، و در زمين هيچ درختى و كلوخى نيست مگر آنكه در آن ملكى است كه موكل است به آن و هر روز عمل آن را به خدا عرض مى كند با آنكه خدا داناتر است به آن عمل از او، واحدى از ملائكه نيست مگر آنكه هر روز تقرب مى جويد بسوى خدا به اظهار ولايت ما اهل بيت و طلب آمرزش مى كند از براى دوستان ما و شيعيان ما و لعنت مى كند دشمنان ما را و از خدا سوال مى كند كه بر ايشان بفرستد عذاب را فرستان شديدى . ( 1805)
و ايضا روايت كرده است از حضرت باقر عليه السلام در تفسير آيه وكذلك حقت كلمة ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار ( 1806)
يعنى : و همچنين لازم شده حكم پروردگار تو بر آنها كه كافر شدند، بدرستى كه ايشان اصحاب آتش جهنمند، حضرت فرموده : يعنى بنى اميه ؛ و قول حق تعالى الذين يحملون العرش مراد، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است و اوصياى بعد از اوست كه حامل عرش و علم خدايند، ومن حوله مراد، كه ايمان آورده اند يعنى شيعيان آل محمد صلى الله عليه و آله ، فاغفر للذين تابوا يعنى : بيامرز آنها را كه توبه كرده اند از محبت و ولايت ابوبكر و عمر و جميع بنى اميه ، واتبعوا سبيلك يعنى : و متابعت كرده اند ولى خدا اميرالمؤ منين عليه السلام را، و من صلح من آبائهم تا آخر آيه ، يعنى : هر كه صالح و شايسته است از پدران و زنان و فرزندان ايشان ، حضرت فرمود كه : صلاح ايشان آن است كه ولايت على عليه السلام را اختيار كرده اند و اقرار به امامت او و فرزندانش نموده اند، وقهم السيئات و نگاه دار ايشان را از بديها كه ولايت دشمنان اهل بيت عليه السلام است ، ومن تق السيئات يومئذ فقد رحمة يعنى : هر كه را از براى ولايت آنها نگاه دارى در دنيا پس البته محل و محبت دشمنان آل محمد عليه السلام نجات يابد؛ پس فرمود : ان الذين كفروا يعنى : بنى اميه اند، اذ تدعون الى الايمان فتكفرون مراد به ايمان ، ولايت على عليه السلام است . ( 1807)
و ابن ماهيار مجموع اين مضامين را به اختصار از جابر جعفى از امام باقر عليه السلام روايت كرده است . ( 1808)
و ايضا از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت نموده است كه فرمود : فضيلت من بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده است در ضمن اين آيه الذين يحملون العرش تا آخر آيه ، زيرا كه در وقتى كه اين آيه نازل شد بغير از من كسى به آن حضرت ايمان نياورده بود. ( 1809)
و ايضا از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : ملائكه در مدت هفت سال و چند ماه استغفار نمى كردند مگر از براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و از براى من ، و در حق ما نازل شد اين آيات و در آن وقت مؤ منى بغير از ما نبود. ( 1810)
و ايضا از طريق مخالفان روايت كرده است كه : ملائكه سالها صلوات بر على عليه السلام مى فرستادند، زيرا كه بغير از آن حضرت كسى ايمان نياورده بود و ديگرى نماز نمى كرد. ( 1811)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : سبيل خدا در اين آيه على عليه السلام است ، و الذين آمنوا شيعيان آن حضرتند.( 1812)
فصل چهل و دوم : در بيان آنكه آيات صبر و مرابطه و عسر و يسر در شان ائمه و شيعيان ايشان است و آيات در اين باب بسيار است
اول : والعصر * ان الانسان لفى خسر يعنى : بحق عصر سوگند ياد مى كنم كه بدرستى كه انسان در زيانكارى است ؛ بعضى گفته اند : مراد به عصر، آخر روز است ، و بعضى گفته اند : عصر حضرت رسول صلى الله عليه و آله است ؛ ( 1813) الا الذين آمنوا و عملو الصالحات مگر آنها كه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته و توصوابالحق و توصوا بالصبر ( 1814) وصيت نمودند يكديگر را به حق ، و وصيت كردند يكديگر را به صبر.
على بن ابراهيم روايت كرده است كه : حضرت صادق عليه السلام اين سوره را چنين خواندند : والعصر ان الانسان لفى خسر و انه فيه آخر الدهر الذين آمنوا و عملوا صالحات و ائتمروا بالتقوى و ائتمروا بالصبر يعنى : بحق عصر كه آدمى هر آينه در زيانكارى است و بدرستى كه در آن زيانكارى هست تا آخر عمر مگر آنها كه ايمان آوردند و اعمال شايسته كردند و قبول امر نمودند به پرهيزكارى را و قبول امر كردند به صبر و شكيبائى را. ( 1815)
و در احتجاج از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود كه : بخدا سوگند كه سوره والعصر در شان اميرالمؤ منين عليه السلام نازل شد. ( 1816)
و در اكمال الدين روايت كرده است ان الانسان لفى خسر مراد، دشمنان ماست كه در زيانكارى اند، الا الذين آمنوا يعنى : آنها كه ايمان آورده اند به آيات ما، و عملوا الصالحات ، يعنى : مواسات با برادران مؤ من كرده اند در مال خود، وتوصوا بالحق ، يعنى وصيت كرده اند به يكديگر را به امامت ولايت ائمه حق ، و توصوا بالصبر يعنى : وصيت كرده اند بر صبر در فتنه هاى زمان غيبت حضرت قائم عليه السلام و بر دين خود ثابت مانده اند. ( 1817)
و على بن ابراهيم و ابن ماهيار و ديگران به سندهاى معتبر از آن حضرت روايت كرده اند كه : خدا استثنا كرده است برگزيده هاى خود را از خلق و فرموده كه : همه در زيانكارى اند مگر آنها كه ايمان آورده اند به ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام و فرايض خدا را بعمل آوردند و وصيت نمودند و بازماندگان خود را به ولايت و صبر كردن بر مشقتها كه به ايشان مى رسد از جهت اختيار دين حق . ( 1818)
دوم : يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون ( 1819) يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و بسيار شكيبائى ورزيد و آماده دشمن باشيد و بپرهيزيد از عذاب خدا شايد رستگار گرديد.
اكثر مفسران گفته اند : يعنى صبر كنيد بر دين حق و ثابت قدم باشيد در جنگ كافران و در كمين دشمنان باشيد كه در سرحدها بر سر مسلمانان نيايند.( 1820)
و به سندهاى معتبر ابن بابويه و ديگران از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : يعنى صبر نمائيد بر مصيبتها و شكيبائى كنيد در تقيه از مخالفان و جدا نشويد از امامى كه پيشواى شماست . ( 1821)
و عياشى از آن حضرت روايت كرده است كه : يعنى صبر نمائيد بر ترك معاصى ، و مصابره كنيد بر مشقت طاعات خدا، و مرابطه كنيد در راه خدا و مائيم راه خدا كه در ميان خود و خلق خود قرار داده ، و هر كه در كمين دولت ما باشد و انتظار آن كشد چنان است كه در حمايت حضرت رسول صلى الله عليه و آله جهاد كرده است ، و پرهيزكارى خدا آن است كه امر كنند مردم را به نيكيها از بديها و كدام منكر و بدى بدتر مى باشد از ظلمى كه اين امت به ما كردند كه و ما را شهيد نمودند. ( 1822)
و ايضا به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه : يعنى صبر كنيد بر اداى فرايض و شكيبائى نمائيد در مصيبتها و خود را ببنديد به متابعت ائمه عليه السلام . ( 1823)
و ايضا از يعقوب سراج روايت كرده است كه گفت : به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم ، : آيا زمين باقى مى ماند بدون عالمى از شما كه مردم پناه برند بسوى او و دين خود را از او يعقوب ! خالى نمى باشد زمين از عالمى از ما كه امامت او بر مردم ظاهر باشد و مردم حلال و حرام خود را اخذ كنند، و اين معنى از كتاب خدا ظاهر و هويدا است ؛ پس حضرت اين آيه را خواندند كه يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون و فرمود : يعنى صبر كنيد بر دين خود و صبر كنيد بر آزار دشمنان خود كه مخالفند در دين با شما و خود را به امام خود بچسبانيد و از خدا بپرهيزيد در آنچه شما را به آن امر كرده است و بر شما واجب گردانيده است .( 1824)
و به روايت ديگر فرمود كه : صبر نمائيد بر آزارها كه در راه محبت ما مى كشيد و با امام خود موافقت كند در تقيه از دشمنان او و از امام خود جدا مشويد. ( 1825)
و به روايت ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : يعنى صبر كنيد به ترك معاصى ، و مصابره كنيد به تقيه از دشمنان دين ، و مرابطه نمائيد بر ائمه عليه السلام ، و بپرهيزيد از مخالفت پروردگار خود شايد رستگار شويد.( 1826)
و نعمانى و كلينى و ديگران روايت كرده اند كه : عبدالله بن عباس ‍ شخصى را فرستاد نزد حضرت امام زين العابدين عليه السلام كه از تفسير اين آيه سؤ ال كند، حضرت در غضب شدند و فرمودند : مى خواستم آن كسى را كه تو را فرستاده است كه از من سؤ ال كنى خود اين آيه را از من مى پرسيد و من به او گفتم كه در شان فرزندان او و ما نازل شده است ، و آن مرابطه كه ما به آن مامور شده ايم هنوز وقتش نشده است و از نسل ما كسى هست كه به اين مامور خواهد شد و گروه بسيارى را فوج فوج از دين خدا بدر خواهند كرد و زود باشد كه زمين را رنگين كنند از خون جوجه اى چند از جوجه هاى آل محمد عليه السلام كه پيش از وقت از آشيانه هاى خود پرواز كنند و طلب كنند امرى را كه به آن نتوانند رسيد، و مؤ منان در آن زمانها انتظار ظهور قائم آل محمد عليه السلام را كشند و صبر كنند بر جور مخالفان تا حكم كند خدا ميان ايشان و او بهترين حكم كنندگان است . ( 1827)
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه : چون حق تعالى خلق كرد ارواح طيبه پيغمبرش و وصى او و دخترش ‍ فاطمه و دو فرزندش حسن و حسين و ساير ائمه عليه السلام و خلق نمود ارواح شيعيان ايشان را، از همه پيمان گرفت كه صبر كنند و تقيه بعمل آورند و از متابعت ائمه دست برندارند و از مخالفت خدا بپرهيزند. ( 1828)
سوم : اولئك يؤ منون اجرهم مرتى بما صبروا ويدرؤ ن بالحسنة السيئة و مما رزقناهم ينفقون * واذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه وقالوا لنا اعمالنا ولكم اعمالكم سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين ( 1829) يعنى : اين جماعت داده مى شوند مزد خود را دو مرتبه به سبب آنكه صبر كردند و دفع مى كنند به خوبى بدى را، و از آنچه روزى كرديم ايشان را در راه ما انفاق مى كنند، و چون شنوند سخن لغو را اعراض نمايند از آن و بگويند : ما را است كرده هاى ما و شما را است كرده هاى شما، سلام بر شما باد متعرض نمى شويم بيخردان را؛ اكثر مفسران گفته اند كه : اين آيات در شان آنها نازل شده است كه صبر كردند از آنها كه ايمان آورده بودند از اهل كتاب مانند سلمان و اضراب او. ( 1830)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه : در شان ائمه عليه السلام نازل شده كه صبر كردند به جور مخالفان و دفع مى كردند بدى كسى را كه نسبت به ايشان بدى مى كرد به نيكيهاى خود و اعراض ‍ مى نمودند از دروغ و لهو و( 1831) غنا.
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : مراد به صبر، تقيه ؛ و به حسنه نيز تقيه است ؛ و به سيئه ، فاش كردن اسرار ائمه عليه السلام است و ترك تقيه است . ( 1832)
چهارم : و جعلنا بعضكم لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيرا ( 1833) يعنى : و گردانيديم بعضى از شما را از براى بعضى آزمايش ‍ آيا صبر مى كنيد، و بود پروردگار تو بينا.
ابن ماهيار از حضرت موسى عليه السلام روايت كرده است كه : جمع كرد حضرت رسول صلى الله عليه و آله حضرت امير و فاطمه و حسنين عليه السلام را در خانه و در را بر ايشان بست و فرمود كه : اى اهل من و اى اهل خدا! بدرستى كه خدا شما را سلام مى رساند و اينك : من دشمنان شما را از براى شما فتنه گردانيدم پس شما چه مى گوئيد؟ گفتند : صبر مى كنيم يا رسول الله از براى امر خدا بر آنچه نازل مى شود از قضاى خدا تا برويم به نزد او و ثواب جزيل او را بيابيم بتحقيق كه شنيده ايم خدا صابران را وعده هاى نيكو داده ؛ پس ‍ حضرت رسول صلى الله عليه و آله به آواز بلند گريست كه هر كه در بيرون خانه بود شنيد، پس اين آيه نازل شد وكان ربك بصيرا يعنى : خدا مى دانست كه ايشان راضى مى شوند به اين فتنه و صبر خواهند كرد. ( 1834)
پنجم : و لقد ارسلنا موسى بآياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله فى ذلك لآيات لكل صبار شكور ( 1835) يعنى : بتحقيق كه فرستاديم موسى را به آيتهاى خود كه : بيرون بر قدم خود را از تاريكيهاى كفر و جهالت بسوى نور ايمان و علم ، و به يادآور ايشان را روزهاى خدا را، بدرستى كه در اينها علامتها و آيتها هست براى هر بسيار صبر كننده بسيار شكر كننده .
اكثر مفسران گفته اند كه : روزهاى خدا ايام عذابهائى است كه بر كافران گذشته فرستاده است . ( 1836)
و عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : مراد به ايام خدا، نعمتهاى اوست . ( 1837)
و ابن بابويه از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : ايام خدا : روز ظهور حضرت قائم عليه السلام است ؛ و روز رجعت ائمه عليه السلام و بعضى از دوستان و دشمنان ايشان به دنيا؛ و روز قيامت . ( 1838)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه : روز ظهور حضرت قائم عليه السلام است ؛ و روز مرگ ؛ و روز قيامت . ( 1839)
و ابن ماهيار از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است كه : صبار، آنهايند كه صبر مى كنند به آنچه بر آنها وارد شود از جانب خدا از شدت و بلا و نعمت و رخا و صبر مى كنند بر هر آزارى كه از دشمنان ما مى كشند به سبب محبت ما و شكر مى كنند خدا را بر نعمت ولايت ما اهل بيت كه خدا به ايشان عطا فرموده است . ( 1840)
ششم : و اصبروا على ما يقولون واهجرهم هجرا جميل * وذرنى والمكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا ( 1841) يعنى : خطاب كرد به حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه : صبر كن بر آنچه مى گويند كافران و منافقان و جدائى گزين از ايشان جدائى كردن نيكو، و واگذار مرا با تكذيب كنندگان صاحبان نعمت و مهلت ده ايشان را اندك زمانى .
ابن ماهيار روايت كرده است كه : يعنى صبر كن يا محمد بر تكذيبى كه تو را مى كنند، بدرستى كه من از ايشان انتقام خواهم كشيد به مردى كه از تو بهم رسد و او قائم من است كه مسلط خواهم كرد او را بر خونهاى ظالمان . ( 1842)
و كلينى از حضرت كاظم عليه السلام روايت كرده است كه : يعنى صبر كن بر آنچه منافقان در حق تو مى گويند و دورى كن از ايشان دورى كردنى نيكو، و بگذار مرا با آنها كه تكذيب تو مى كنند در نصب كردن تو وصى تو على بن ابى طالب عليه السلام را. ( 1843)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه : خدا در اين آيه امر كرده پيغمبر خود را به صبر تا آنكه نسبتهاى بسيار بد به او دادند و به امر الهى صبر كرد.( 1844)
و در احتجاج از حضرت امير عليه السلام روايت كرده است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله پيوسته با منافقان صحابه مدارا مى كرد و تاليف ايشان مى نمود و نزديك خود مى طلبيد و در جانب راست خود ايشان را مى نشانيد تا آنكه خدا او را رخصت داد در دور كردن ايشان و فرمود واهجرهم هجرا جميلا ( 1845)