بلاها و بلاديدگان

فرج اللّه‏ هدايت‏نيا گنجى

- ۱ -


تقديم

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانِ فِى كَبَدٍ» همانا ما انسان را در رنج آفريديم. سوره بلد، آيه 4

اين اثر ناچيز را به ارواح پاك ائمه معصومين و وجود نازنين حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ارواح مطهّر همه شهيدان، به ويژه شهيد والامقام سيد محمّد رضا رضوى تقديم مىنمايم.

مقدمه

بلا در لغت

واژه بلا و ساير مشتقات آن (بلا، ابتلى، بلونا، نبلوا، نبتليه و...) بيش از سى و پنج مرتبه در قرآن كريم آمده است. آنچه در خصوص مفهوم و معناى واژه «بلا» مىتوان گفت اين است كه كلمه فوق غالباً به معناى «اختبار» و امتحان است. اهل لغت بلا را با اختبار، امتحان و تجربه مترادف دانسته (1) و آن را در فارسى «آزمايش» معنا كرده‏اند. (2)

امّا هميشه بلا به معناى امتحان و اختبار نيست. گاهى اوقات در معناى رنج، سختى و نقمت به كار مىرود و در اين صورت نقطه مقابل نعمت خواهد بود.

به هر چيز مكروه و ناپسند نيز بلا گفته مىشود. بنابراين، بلا بر سه وجه است: يا نقمت و رنج است، يا امتحان و آزمايش و يا مكروه و ناپسند. (3)

رابطه انسان و بلا

از نظر قرآن كريم وجود بلاها در زندگى انسان اجتناب‏ناپذير است. از آن روزى كه ديده به جهان مىگشايد، تا آن روزى كه چشم از جهان فرو مىبندد، همواره در رنج و بلا خواهد بود. در سوره شريفه «بلد» به شهر مقدس مكّه و به ابراهيم و فرزندش (اسماعيل) قسم ياد شده به اينكه «لَقَد خلَلَقنَا الاِْنْسانَ فِى كَبَدٍ». (4) همچنين قرآن غرض از خلقت انسان را «ابتلاء» مىداند و مىفرمايد:

«اِنّا خَلَقْنا الاِنسانَ مِن نُطْفَةٍ اَمشاجٍ نَبْتَليهِ» (5)

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مىآزمائيم.

اين آيات و دهها آيه ديگر به وضوح دلالت دارند بر اينكه هر شخص در زندگى خودش با بلايا و مصايبى مواجه خواهد شد و از آن گريزى نيست. به عبارت ديگر، «ابتلاء» از سنتهاى الهى بوده كه غير قابل تغيير است. در كلمات معصومين هم نمونه‏هايى دالّ بر اين مطلب مشاهده مىشود. امير بيان، حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:

«نبايد يكى از شما بگويد خدايا از فتنه و آزمايش به تو پناه مىبرم. زيرا كسى نيست كه گرفتار فتنه نباشد، ولى كسى كه پناه مىبرد بايد از فتنه‏هاى گمراه كننده (از راه حق) پناه ببرد.» (6)

در جاى ديگر از نهج‏البلاغه آمده است:

«سوگند به آن كسى كه پيغمبر را به حق فرستاد، هر آينه در هم آميخته شويد و (در غربال امتحان) از هم جدا گرديد و بر هم زده شويد مانند برهم زدن كفگير آنچه در ديگ طعام است، تا اينكه بازگشت كند پست‏ترين شما به مقام بلندترين شما و بلندترين شما به مقام پست‏ترين شما...» (7)

رابطه ايمان و بلا

بين ميزان ايمان هر شخص و مقدار ابتلاى او رابطه مستقيمى وجود دارد، تا آنجا كه گفته‏اند:

هر كه در اين بزم مقرّب‏تر است *** جام بلا بيشترش مىدهند

در روايات نورانى ما تعبيرات مختلفى در اين خصوص به چشم مىخورد كه به صورت تواتر معنوى به اين حقيقت مهم منتهى مىشوند. مثلاً، از امام صادق (عليه السلام) رسيده است كه ايشان فرمودند: «همانا مؤمن همانند كفه ترازو است، هر قدر كه ايمان او زياد مىشود، رنج و بلاى او نيز زياد خواهد شد.» (8)

از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند: «همانا مؤمن در دنيا به ميزان دينش بلا ديده و آزمايش مىشود.» (9)

در حديث ديگرى آمده است كه، راوى مىگويد: در نزد امام صادق (عليه السلام) از بلا و آنچه كه خدا بنده مؤمن خود را با آن مورد آزمايش قرار مىدهد صحبت به ميان آمد. حضرت فرمودند از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) سؤال شد كه پربلاترين مردم در دنيا چه كسانى هستند؟ پيامبر پاسخ دادند:

«النبيّون ثم الامثل فالامثل، و يبتلى المؤمن بعدُ على قدر ايمانه و حُسْن اعماله، فَمن صحَّ ايمانه و حسُن عمله اِشتَدَّ بلاؤه و من سخف ايمانه و ضعُف عمله قلَّ بلاؤه» (10)

معناى حديث شريف اين است كه پر بلاترين مردم در دنيا انبياء هستند و در مرحله بعد، هر كس كه بيشتر در پندار، گفتار و كردار شبيه و همانند پيامبران باشد. مؤمن به قدر ايمان و ميزان اعمال حسنه‏اش آزمايش مىشود؛ پس هر كس كه ايمانش صحيح باشد و عمل او نيكو، بلاى او شديد خواهد بود و كسى كه ايمانش سخيف و عملش ضعيف باشد، بلاى او كم خواهد بود.

بنابراين، بين ايمان شخص و ميزان ابتلاى او رابطه وجود دارد. علاوه بر رابطه مذكور، رابطه ديگر اين است كه هر چه بلا بزرگ باشد، اجر و پاداش نيز زياد خواهد بود. يعنى اجر و پاداش به اندازه سنگينى بلا است.

امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هيچ قومى را دوست نداشته جز آنكه گرفتارشان ساخته است.» (11)

علامه مجلسى رحمه‏الله در ذيل اين حديث مىفرمايد: «اين حديث دلالت دارد بر اينكه بزرگى بلا سبب براى اجر زياد خواهد بود و علامت محبوب بودن بنده در نزد خدا آن است كه بلاى بزرگى ببيند.» (12)

ممكن است ايجاد شبهه گردد كه قاعدةً بايد بين دورى از خدا و ميزان رنج و عذاب او رابطه وجود داشته باشد، نه نزديكى به خدا و ايمان و عمل صالح. در پاسخ به اين شبهه بايد گفت: رسيدن به مقامات عاليه مقدماتى لازم دارد كه از جمله آن بلايا هستند؛ به اين معنا كه رنجها و مشكلات شخص را آبديده مىكند، او را مىسازد، روح و روان او را صيقل مىدهد و او را براى رسيدن به درجات بالاتر آماده مىكند. انسان بايد لياقت و صلاحيت خود را براى وصول به مقام خليفة اللهى نشان دهد و آن هم با موفقيت در اين آزمايش‏ها حاصل خواهد شد. كارى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) انجام داد و با موفقيت در تمام مراحل آزمايش، لياقت پيدا كرد كه به مقام امامت برسد:

«و اذا ابتَلى ابراهيمَ ربُّه بكلمات فاتمَّهنَّ، قال انّى جاعِلك للنّاس اماماً» (13)

كلمه «فاتمّهنّ» در اين آيه شريفه، به اين معناست كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) با سربلندى آن امتحانات را پشت سر گذاشت، فلذا خدا او را امام و پيشواى مردم قرار داد. اگر مىفرمايند «پر بلاترين مردم پيامبرانند»، به اين دليل است كه آنان امامان و پيشوايان مردم زمان خودشان هستند و رهبر و پيشواى مردم هم بايد امتحانش را پس بدهد. مؤمنين هم كه در مسير و در راه انبيا گام برمىدارند بايد همين مراحل را نيز پشت سر بگذارند كه البته ميزان آن تفاوت دارد. بنابراين، با اين توضيحات مفهوم اين جمله نورانى «الدّنيا سِجنُ المؤمن» (14) روشن مىشود. دنيا براى مؤمن به منزله زندان است. يعنى زندان جاى خوشگذرانى نيست، بلكه زندانى در زندان با رنج، عذاب، تنهايى و غربت روبرو است و پيوسته در آرزوى رهايى از زندان است.

اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) از خدا مىخواهد كه او را از مردم بگيرد، اگر فاطمه زهرا (عليها السلام) از خدا طلب مرگ مىكند و امام موسى بن جعفر (عليه السلام) از خدا مىخواهد كه او را خلاص كند، براى اين است كه از اين زندان دنيا آزاد شوند. اگر دنيا جاى راحتى و آسايش بود، خداوند آن را براى كافر به منزله بهشت قرار نمىداد:

«و لو لا ان يكونَ النّاسُ اُمّةً واحدةً، لجعلنا لِمَن يكفر بالرّحمن لبيوتهم سُقُفاً مِنْ فضّة و معارجَ عليها يظهرون * و لبيوتهم ابواباً و سُرُراً عليها يتّكِؤُن * و زُخرفاً و ان كُلّ ذلك لمّا متاع الحيوةِ الدّنيا، و الاخرةٌ عند ربِّك للمتّقين» (15)

اين آيه به قدرى گويا و صريح است كه نيازى به توجيه و توضيح آن نيست. به همين مضمون روايتى از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده است. آن حضرت فرمود:

«قال اللّه‏ عزّوجلّ، لولا اَن يَجد عبدى المؤمن فى قلبه لعصبت رأس الكافر بعصابة حديد لا يصدّع رأسه ابداً» (16)

خداوند مىفرمايد: اگر بنده مؤمنم دل آزرده نمىشد، سر كافر را با دستمالى آهنين مىبستم كه هرگز دچار درد سر نشود.

در بعضى روايات، تعابيرى به كار رفته است كه اگر بنده مؤمن بداند كه چقدر در رنج و بلا آثار دنيوى و اخروى براى او وجود دارد، دوست خواهد داشت كه با مقراض (قيچي) بدن او را تكّه تكّه كنند:

«لتمنّى انّه قُرّض بالمقاريض» (17)

امام صادق فرمود:

«دُعى النّبى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) الى طعام فلمّا دخل منزل الرّجل نظر الى دجاجة فوق حائط قد باضت فتقع البيضة على و تد فى حائط، فثبتت عليه و لم تسقط و لم تنكسِر، فتعجّب النّبى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) منها فقال له الرّجل: اعجبت من هذه البيضة؟ فو الّذى بعثك بالحقّ ما رزئت شيئاً قطّ، فنهض رسول‏اللّه‏ (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و لم يأكل من طعامه شيئاً و قال: من لم يرزء فما للّه‏ فيه من حاجة» (18)

پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را براى طعام دعوت كردند، چون پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به منزل مرد ميزبان درآمد، مرغى را ديد كه روى ديوار تخم مىگذاشت، سپس تخم مرغ افتاد و روى ميخى قرار گرفت، نه بر زمين افتاد و نه بشكست. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از آن منظره در شگفت شد. مرد عرض كرد: از اين تخم مرغ تعجب مىكنى؟ سوگند به خدايى كه ترا به حق مبعوث ساخت من هرگز بلايى نديده‏ام. رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) برخاست و غذاى او را نخورد و فرمود: كسى كه بلايى نبيند، خدا به او نيازى ندارد (لطف و توجهى به او ندارد).

در بيان ديگر نيز آمده است كه امام باقر (عليه السلام) فرمودند: «همانا خداى عزّوجلّ مؤمن را با بلا دلجويى مىكند، چنان كه مرد با هديه‏اى كه از سفر براى خانواده‏اش مىبرد از آنها دلجويى مىكند، و خدا مؤمن را از دنيا پرهيز مىدهد، چنان كه پزشك بيمار را پرهيز مىدهد.» (19)

ما در جامعه مىبينيم كه پدرى براى فرزند خردسال خود هديه‏اى خريده، به منزل مىآورد و به او نشان مىدهد. بچّه تقلاّ مىكند كه آن را از دست پدر بگيرد ولى پدر دستش را بالا مىكشد. مجدّداً دستش را پايين آورده تا آن را به بچّه‏اش بدهد ولى وقتى بچّه مىخواهد آن را بگيرد، پدر دستش را مىكشد. كسى كه اين صحنه را از دور مىبيند، با خود مىگويد چه پدر سنگدلى! چرا بچّه‏اش را اذيت مىكند و او را مىرنجاند؟ در حالى كه واقعيّت غير از اين است. پدرش از اين كار لذّت مىبرد. از روى شدّت علاقه‏اش به بچّه است كه اين كار را مىكند تا خنديدن، گريستن و بهانه‏گيرى او را ببيند و از اينكه بچّه‏اش او را صدا مىزند، خوشش مىآيد. از طرف ديگر، اگر پدر از يكى از بچّه‏هايش ناراضى و دلگير باشد، دوست ندارد كه او را ببيند و اگر اين عدم نارضايتى شدّت پيدا كند حتّى خوش ندارد كه صداى او را هم بشنود. لذا سعى مىكند او را از خود براند. خواسته‏هايش را طورى برآورده مىسازد كه حتّى صداى او هم از روى نيازمندى بلند نشود.

آرى، چه خوب گفته‏اند: «البلاء للولاء» بلا براى دوستان است.

موقّتى بودن بلا

در بحث گذشته از ضرورت وجود بلا و سختى در زندگى انسان سخن به ميان آمد و توضيح داده شد كه انسان در دنيا پيوسته درگير مشكلات بوده و هر چه كه به ايمان او افزوده مىشود به ميزان ابتلاى او نيز افزوده خواهد شد. آنچه كه در اين قسمت توضيح آن ضرورى به نظر مىرسد اين است كه رنج و بلا و مصيبت در دنيا براى مؤمنين موقّتى بوده و پس از آن رفاه و آسايش خواهد بود. اگر مؤمنين بتوانند با صبر و بردبارى با مشكلات مقابله كنند، دوران سختى و مشكلات به سر خواهد رسيد و روزگارى خوش و خوب از پى آن خواهد بود و همانطور كه در بخشهاى بعدى نيز متذكّر خواهيم شد بلايا و مشكلات، مقدّمه رسيدن به تكامل و پيشرفت هستند و اصولاً تنازع در دنيا هميشه عامل ترقّى بوده و هست. لذا در بيانى از امام صادق (عليه السلام) آمده است:

«اهل حق هميشه در سختى بوده‏اند. بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى است.» (20)

همانند انسانى كه با تلاش و كوشش بسيار و با زحمت فراوان خانه‏اى براى خود مىسازد و يك عمر از مزاياى آن برخوردار خواهد بود. در قرآن كريم به اين حقيقت مهم اشاره شده است؛ آنجا كه مىفرمايد:

«فانّ من العُسر يُسْراً * انّ مع العُسْرِ يُسْراً» (21)

حتماً با سختى آسانىاى همراه است (و اين جمله را مجدّداً تأكيد كرده و فرمود) حتماً با سختى آسانىاى همراه است.

در اين آيه شريفه كلمه «مع» به معناى «همراه» به كار رفته است. يعنى همراه سختى آسانىاى هست و با اين جمله كه «پس از هر سختى آسانىاى هست» تفاوت دارد. يعنى يك چيزى بالاتر از جمله معروف «پايان شب سيه سپيد است» خواهد بود. در حديثى كه در سطور پيش نقل شد، صحبت از اين بود كه پس از رنج و بلا آسايش طولانى خواهد بود. مثل ملّتى كه براى مقابله با تهاجم دشمن از همه چيز خود دست مىكشد؛ جان مىدهد، جوان مىدهد، مال مىدهد و در عوض به امنيت و آسايش هميشگى نائل مىشود. ولى در اين آيه شريفه، صحبت از اين است كه همراه با سختى، آسايش است. اين همان تلازم راحتى با سختى است كه از قرآن استفاده مىشود:

«لقد خلقنا الانسان فى كبدٍ» (22)

اين بخش را با سخنى از على (عليه السلام) پايان مىبريم:

«دنيا سرايى است (اهل) آن را غم و اندوه فرا گرفته و به مكر و دغا شهرت يافته است... اهلش در آن هدفهاى تير بلا هستند كه دنيا تيرهاى خود را به جانب ايشان مىافكند (هر يك را به دردى مبتلا مىسازد) و به مرگ نابودشان مىنمايد.» (23)

بخش اوّل : فلسفه نزول بلا

اصولاً چرا انسان در دنيا پيوسته بلا ديده و در رنج و سختى دست و پا مىزند؟ چرا بلاها، زندگى را در كام انسان تلخ كرده و مانع كاميابى او مىشوند؟ چه مىشد اگر دنيا سراسر نعمت بود و نور؟ چه مىشد اگر هيچ نقمت و ظلمتى در دنيا وجود نمىداشت؟ اين سؤالات و دهها سؤال ديگر، چيزهايى هستند كه براى اكثر مردم مطرح است و دنبال پاسخ آن مىگردند. حتى ممكن است مسأله از حد يك پرسش معمولى خارج شده و به صورت يك شبهه‏اى درآيد كه ناخودآگاه جنبه اعتراض به خود بگيرد. (24)

بنابراين، اين يك پرسش اساسى و مهم است و مهمتر از آن پاسخ آن است. خوشبختانه آيات پر نور قرآن و روايات پر فروغ اهل‏بيت به اين سؤالات پاسخ داده‏اند. برآنيم تا با استفاده از اين گنجينه گرانبها پاسخى براى اين سؤالات ارائه نمائيم.

با تتبّع در آيات و روايات مىتوان اهداف زير را در مورد بلاها عنوان كرد:

1 ـ تذكّر و تنبّه

2 ـ كفّاره گناهان

3 ـ كيفر گناهان

4 ـ امتحان و آزمايش

پيش از شروع در بحث لازم است به اين نكته توجه شود كه زندگى انبيا و پيشوايان معصوم هم سراسر رنج و بلا بوده است ولى اين نه از باب مجازات و كيفر بلكه از باب درجه و كرامت است. با توجه به همين مطلب، آنگاه كه اهل‏بيت امام حسين (عليه السلام) را به صورت اسير به دارالاماره يزيد بن معاويه ـ عليهما اللّعنة و الهاوية ـ بردند، يزيد رو به امام سجاد (عليه السلام) كرد و گفت: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم». (25) كنايه از اينكه آنچه بر سرتان آمد به خاطر گناهان شما بود. امام زين‏العابدين (عليه السلام) در پاسخ پسر معاويه فرمود:

«ليست هذه الاية فينا، انّ فينا قول اللّه‏ عزّوجلّ: «ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الاّ فى كتاب من قبل ان نبرأها» حديد: 22» (26)

اين آيه درباره ما نيست. همانا درباره ما اهل‏بيت اين آيه مصداق دارد كه خداوند فرمود: هر رنج و مصيبتى كه در زمين يا از نفس خويش به شما مىرسد همه در كتاب (لوح محفوظ) پيش از آنكه در دنيا ايجاد كنيم ثبت است.

ملاحظه مىشود كه امام در اين پاسخ عالمانه و دندانشكن خود فرموده‏اند كه مصايب ما كيفر گناهان ما نيست و اساساً اين آيه مربوط به ما اهل‏بيت نيست. بلكه مصايب و رنجهاى ما در لوح محفوظ ثبت است و ما به خاطر آنها پاداش داده خواهيم شد.

بنابراين، هدف ابتلاى پيامبران و اولياى خدا آن است كه آنان استحقاق بيشترى براى اعطاى درجات و وصول به مقامات كسب كنند. (27)

1 ـ تذكّر و تنبّه

زندگى ماشينى امروز به گونه‏اى است كه انسان كمتر متوجه خطاها و اشتباهات خود مىشود و قاعدتاً متنبّه نشده و توفيق توبه پيدا نخواهد كرد. مانند شاگردى كه به جاى درس خواندن، به تفريحات و ماجراجويى مىپردازد و اگر تذكّرات و هشدارهاى معلّم نباشد، آخر سال نتايج ضعيفى از يك سال تحصيل نصيب او خواهد شد. اگر دانش‏آموزى به خاطر اعمال بد خود از سوى معلّم مربوطه توبيخ نشود، روز به روز بر غفلت او افزوده شده و فاصله او با دانش‏آموزان موفّق بيشتر مىشود، تا آنجا كه شايد ديگر فرصت جبران گذشته را از دست بدهد. ممكن است خود آن شاگرد، توبيخات و تنبيهات معلّمش را ناخوش بدارد و بعضاً انتقاد كند ولى در واقع وسيله موفقيّت و عامل بازگشت او خواهد بود.

ما انسانها دقيقاً چنين وضعى داريم. در اين جهان آفرينش شاگردى هستيم كه درس انسانيت مىآموزيم. در اين مسير راهزنانى مترصّد هستند تا ما را منحرف كرده و از هدف باز دارند. حوادث تلخ دنيا نقش تنبيه و توبيخ را ايفا كرده و چوب بيدارباش ما هستند. در روايات ما به صراحت به اين مطلب مهم اشاره شده است. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است:

«اذا اراد اللّه‏ بعبد خيراً فاذنب ذنباً تبعه بنقمة و يذكرّه الاستغفار...» (28)

اگر خداوند اراده فرمايد كه به بنده‏اى خيرى برساند، وقتى آن بنده گناهى مرتكب شود، در همين دنيا بلا و مصيبتى (نقمتي) را براى او ايجاد خواهد كرد و بدين وسيله استغفار را به ياد او خواهد آورد.

و يا فرموده‏اند:

بر مؤمن چهل شب نگذرد، جز آنكه پيشامدى برايش شود كه غمگينش سازد تا موجب تذكّرش گردد. (29)

مرحوم علاّمه مجلسى پس از نقل رواياتى در مورد امتحان، فرموده‏اند: از آيات استفاده مىشود كه بلاها و مصايب، نعمتهاى خداوند هستند تا انسان پند گرفته، متذّكر شود و معصيت را ترك كند. (30) آنگاه مرحوم علاّمه به كلامى از حضرت امير تمسّك كرده كه در نهج‏البلاغه بيان شده است و ما در يك فرصت مناسب در همين كتاب به توضيح آن مىپردازيم. اما اينجا به چند فراز ديگر از نهج‏البلاغه امير بيان، على (عليه السلام) مىپردازيم كه براى بحث ما بسيار مفيد است:

«انَّ اللّه‏ يبتلى عباده عند الاعمال السّيّئة بنقص الثّمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخيرات، ليتوب تائب و يُقلع مقلِع و يتذكّر متذكّر و يَزدجِر مزدجرو قد جعل اللّه‏ الاستغفار سبباً لدُرور الرّزق و رحمة الخلق فقال سبحانه: (استغفروا ربّكم انّه كان غفّاراً، يرسل السّماء عليكم مدراراً و يمددكم باموالٍ و بنين).» (31)

خداوند بندگان خود را كه به كارهاى ناشايسته مشغولند، به كم شدن ميوه‏ها و بازداشتن بركات و بستن خزينه‏هاى نيكوئيها مىآزمايد تا توبه كننده متنبّه گردد و توبه نمايد و گناه را از خود رانده، ترك نمايد و پند پذيرد و سرخُرده مُنزَجر گردد. خداوند استغفار را سبب فراوانى روزى و رسيدن رحمت و مهربانى قرار داده است كما اينكه در قرآن كريم فرموده است:

«از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده گناهان است. ابر را مىفرستد كه پى در پى بر شما ببارد و شما را به مالها و پسران كمك مىكند.» (32)

در قسمتى ديگر از نهج‏البلاغه آمده كه بلا بايد براى انسان موعظه باشد و اگر بلا به شخص فايده نرساند، هيچ چيز ديگر به او فايده نخواهد رساند: «و مَن لم يَنفعه اللّه‏ بِالبلاءِ و التَّجارُب لَم يَنتَفع بشَىءٍ مِنَ العِظَة.» (33)

آنچه كه تا اينجا بيان كرده‏ايم به منزله مقدّمه‏اى است براى آياتى از قرآن كه اينك بيان مىشود. قرآن كريم در چند مورد به اين نكته (تنبّه و تذكّر) اشاره فرموده است. در مورد حضرت داود پيامبر مىفرمايد:

«...و ظنّ داود انّما فتنّاه فاستغفر ربّه و خرّ راكعاً و اناب * فغفرنا له ذلك...» (34)

داود دانست كه ما او را سخت امتحان كرديم. در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبيد و با تواضع و فروتنى به درگاه خدا بازگشت. خدا هم او را از آن گفته عفو كرد.

در جاى ديگر درباره سليمان پيامبر (عليه السلام) مىفرمايد:

«و لقد فتنّا سليمان و القينا على كرسيّه جسداً ثم اناب * قال ربّ اغفرلى وهب لى ملكاً لا ينبغى لاحد من بعدى انّك انت الوهّاب» (35)

يعنى: ما سليمان را در مقام امتحان آورديم و كالبدى بر تخت وى افكنديم. آنگاه به درگاه خدا توبه كرد و گفت: بار پروردگارا! به لطف و كرمت از خطاى من درگذر و مرا ملك و سلطنتى عطا فرما كه پس از من احدى را نرسد.

ملاحظه مىشود كه در آيات فوق، ابتدا كلمه «فتنّا» مطرح مىشود و پس از آن توبه و انابه و بازگشت به سوى خدا. از نحوه ارتباط آن دو (فتنه و توبه) استفاده مىشود كه فتنه سبب و علت براى تذكّر، توبه و انابه است. قرآن كريم كسانى را كه از حوادث متنبّه نمىشوند مذمّت مىكند و مىفرمايد:

«اَوَلا يرون انّهم يفتنون فى كلّ عام مرّة او مرّتين ثمّ لا يتوبون و لا هم يذّكرون» (36)

آيا نمىبينند كه آنها در هر سالى يك بار يا دو بار البته امتحان مىشوند، باز هم از كردار زشت خود پشيمان نشده و به اعمال زشت خود ادامه مىدهند.

در بعضى روايات از كلمه «يفتنون» به بيمارى تفسير شده است. يعنى سالى يك يا دوبار به وسيله مريضى مورد امتحان واقع مىشوند. (37)

2 ـ كفّاره گناهان

بلاها و مصايبى كه مؤمن به آن مبتلا مىشود، نقش بسزايى در غفران و يا تكفير (پوشانيدن) گناهان او دارد. بلايا و مشكلاتى كه يك شخص مؤمن در زندگى دنيا به آن گرفتار مىشود، اين فايده بسيار بزرگ را دارد كه گناهان گذشته او را محو مىكند. يعنى، بلا همانند ايمان و عمل صالح، توبه، اجتناب از گناهان بزرگ (38) و... عواملى هستند كه بر اعمال بد گذشته تأثير گذاشته و نقش پاك كنندگى دارند و كليدهاى رحمت و مغفرت پروردگار متعال هستند. در اينجا براى آشنايى بيشتر به رواياتى در اين زمينه اشاره مىشود:

امام صادق (عليه السلام) مىفرمايند:

«وقتى بنده (مؤمن)، گناهانش زياد شود و چيزى نباشد كه كفّاره گناهان او باشد، خداوند او را به حزن و اندوه در دنيا مبتلا مىكند تا كفاره گناهان او باشد؛ پس اگر به حزن و اندوه مبتلا نشود، در اين صورت خداوند او را در قبرش عذاب مىكند تا وقتى كه روز قيامت خداى عزّوجلّ را ملاقات مىكند چيزى از وزر و وَبال او باقى نمانده باشد تا بر عليه او گواهى دهد و سبب عذاب او گردد.» (39)

در درجه اول، اعمال حسنه مكفِّر سيّئات و گناهان خواهد بود، (40) در درجه دوم، حزن و اندوه (بلا) و در مرحله بعد عذاب قبر. همه اينها براى آنست كه بنده مؤمن روز قيامت اهل عذاب نباشد؛ چون يا گناهان خود را جبران كرده و يا مجازات آن را در دنيا (در قالب بلا) و يا در عالم قبر تحمل كرده است كه قاعدةً سبك‏تر بوده و تحمل آن آسانتر است.

روايت شده است كه وقتى آيه صد و بيست و سه سوره شريفه نساء (41) نازل شد، بعضى گفته‏اند: ديگر بعد از نزول اين آيه چگونه شاد باشيم؟ پيامبر فرمود:

«الست تمرض؟ الست تحزن؟ الست تصيبك الاذاء؟ قال: بلى، قال: فهو ما تجزون به.» (42)

آيا مريض نمىشى؟ آيا آزار و اذيّتى به تو نمىرسد؟ آيا محزون نمىشوى؟ پس اين همان چيزى است كه با آن مجازات مىشويد.

مرحوم فيض كاشانى رحمه‏الله ذيل اين حديث مىفرمايند: معناى اين كلام اين است كه يعنى تمام آنچه به تو اصابت مىكند كفّاره گناهان تو خواهد بود. (43)

با اين بيان، انسان بايد خود را براى بلا آماده كند، نه اينكه از آن فرار كند. به همين دليل است كه حضرت اباعبداللّه‏ (عليه السلام) در روز عاشورا به اهل‏بيت خود امر مىفرمايد كه «استعدّوا للبلاء» خودتان را براى بلا آماده كنيد. (44)

در بعضى روايات به اين نكته تصريح شده است كه شيعيان به خاطر گناهانشان در همين دنيا به انواع سختىها و مشكلات مبتلا مىشوند تا پاك شده و بدون هيچگونه وزر و وَبالى به صحراى محشر وارد شوند و اين از بركات ولايت و اتّصال معنوى شيعيان به اهل‏بيت است. چون عذاب اُخروى در مقايسه با بلاهاى دنيوى زمين تا آسمان تفاوت دارد و نمىشود آن دو را با هم مقايسه كرد. (45) سختيهاى اين دنيا، هر چقدر هم كه زياد و سنگين باشد، در عين حال بشر قادر به تحمل آن هست و به اين اميد كه بالاخره روزى تمام مىشود در مقابل آن صبر مىكند. اما عذاب آخرت اَجل و مدت ندارد و الفاظى چون «تا»، «الي» و «حتي» درباره آن بىمعناست. لذاست كه خداوند به بركت دوستى و ارتباط و اتصال شيعيان به اهل‏بيت به آنان لطف كرده و در مقابل خطاكاريهاى آنان، در همين دنيا آنان را به وسيله ابتلاى به رنج و بلا پاك مىگرداند. اينك براى مزيد بيان روايت ذيل نقل مىشود.

«قال الصادق (عليه السلام): قال اميرالمؤمنين (عليه السلام) لعبداللّه‏ بن يحيى:

الحمدللّه‏ الّذى جعل تمحيص ذنوب شيعتنا فى الدّنيا بمحنتهم لتسلم بها طاعاتهم و يستحقّوا عليها ثوابها. فقال عبداللّه‏ بن يحيى: يا اميرالمؤمنين! و انّا لانجازى بذنوبنا الاّ فى الدّنيا؟ قال: نعم، اما سمعت قول رسول اللّه‏ (صلّى الله عليه وآله وسلّم) الدّنيا سجن المؤمن و راحة الكافر؟ انّ اللّه‏ تعالى يطهّر شيعتنا من ذنوبهم فى الدّنيا بما يبتليهم من المحن و بما يغفره لهم فانّ اللّه‏ تعالى يقول: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير» (46) حتّى اذا وردوا القيامة توفّرت عليهم طاعاتهم و عباداتهم.» (47)

معناى حديث شريف اين است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرموده‏اند: «مولى الموحّدين، اميرالمؤمنين، على (عليه السلام) به عبداللّه‏ بن يحيى فرموده‏اند:

حمد و سپاس خدايى را سزاست كه رنج و محنت شيعيان ما در دنيا را سبب پاك شدن گناهانشان قرار داده است تا به سبب آن، طاعات و عباداتشان سالم مانده و بر آن مستحق ثواب گردند. عبداللّه‏ ين يحيى گفت: اى اميرالمؤمنين! آيا ما به واسطه گناهان خودمان فقط در دنيا مجازات مىشويم؟ امام فرمودند: بله، آيا اين سخن رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را نشنيده‏اى كه فرمود: «دنيا زندان مؤمن و آسايش كافر است؟» همانا خداوند شيعيان ما را به واسطه ابتلاى به رنج و محنت از گناهان پاك مىگرداند و همچنين با بخشيدن آنان؛ كما اينكه خداوند متعال مىفرمايد: «هر چه كه از مصايب به شما مىرسد به خاطر آن چيزى است كه با دست خود كرده‏ايد و خداوند مقدار زيادى را نيز مىبخشد.» تا وقتى وارد قيامت مىشوند به خاطر طاعات و عبادات فراوان مستحق پاداش و اجر و ثواب گردند.»

پاورقى:‌


1 ـ «بَلاــُـ بَلْواً و بلاءً الرّجل: اختبره، جَرَّ به و امتحنه»، المنجد فى اللّغة، ذيل واژه بلا.
«بَلَوتُه، اختبرتُه، ابلَيْتُ فلاناً اذا اختبرتُه»، راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، ذيل واژه بلا.
«و البلاء ما يختبر و يمتحن...»، مجلسى، محمّد باقر، مراة العقول: ج 9، ص 321.
2 ـ معين، محمّد، فرهنگ فارسى: ج 1، ص 562.
3 ـ «و يقال: البلاء على ثلاثة اوجه: نعمةٌ و اختبارٌ و مكروهٌ» مجمع البحرين، ذيل واژه بلا.
4 ـ «ما انسان را در رنج آفريديم.»، بلد: 4.
5 ـ انسان: 2.
6 ـ «لا يقولنّ احدكُم اللّهم اِنّى اعوذُ بِك مِن الفتنةِ لاَنّه ليس احدٌ الاّ و هو مُشتَمِلٌ على فتنةٍ و لكن مَن استعاذَ فلْيَسْتَعِذْ مِن مُضِلاّت الفِتَن...» فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، حكمت 90، ص 1127.
7 ـ «و الّذى بَعثه بالحقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَربَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ القِدْرِ حتّى يَعُودَ اَسفلُكم اعلاكم و اعلاكم اسفلَكم...» نهج‏البلاغه: خ 16، ص 66 و 67.
8 ـ «انّما المؤمن بمنزلة كفّة الميزان، كلّما زيد فى ايمانه، زيد فى بلائه». علامه مجلسى، محمّد باقر، بحارالانوار: ج 67، ص 210.
9 ـ «انّما يبتلى المؤمن فى الدّنيا على قدر دينه». همان مأخذ.
10 ـ همان مأخذ: ص 207.
11 ـ «عن ابى عبداللّه‏ (عليه السلام) قال: انَّ عظيم الأجر لمع عظيم البلاء و ما احبّ اللّه‏ُ قوماً الا ابتلاهم» كلينى، محمّد بن يعقوب، اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب شدة ابتلاء مؤمن، حديث 3.
12 ـ مراة العقول، دار الكتب الاسلامية، چ دوّم ـ 1363، ج 9، ص 326.
13 ـ ترجمه : «به ياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را بجاى آورد، خداوند بدو گفت: من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم.» بقره: 124.
14 ـ محمّد رى شهرى، ميزان الحكمه، مكتب الاعلام الاسلامى، ج 3، ص 318.
15 ـ ترجمه: «و اگر نه اين بود كه همه مردم يك نوع و يك امّتند، ما آنان كه كافر به خدا مىشوند (از پستى و بىمقدارى دنيا) سقف خانه‏هايشان را از نقره قرار مىداديم و چندين طبقه كه با نردبان بالا روند؛ و نيز بر منزلهايشان درهاى بسيار و تختها كه بر آن تكيه زنند قرار مىداديم، و عمارتهايشان را به زر و زيور مىآراستيم و اينها همه متاع (پست و فاني) دنياست و آخرت ابدى نزد خدا و مخصوص اهل تقوى است.» زخرف: 33، 34 و 35.
16 ـ اصول كافى، كتاب ايمان و كفر، باب شدت ابتلاء مؤمن، حديث 24.
17 ـ بحارالانوار: ج 67، ص 212. اصول كافى، كتاب ايمان و كفر باب شدت ابتلاء مؤمن، حديث 15.
18 ـ بحارالانوار: ج 67، ص 214. اصول كافى، كتاب ايمان و كفر باب شدت ابتلاء مؤمن، حديث 20.
19 ـ اصول كافى، همان مأخذ، حديث 17.
20 ـ «انّ اهل الحقّ لم يزالوا منذ كانوا فى شدّة، اَما انّ ذلك الى مدّة قليلة و عافية طويلة» اصول كافى، كتاب ايمان و كفر باب شدت ابتلاء مؤمن، حديث 16.
21 ـ انشراح: 5 و 6.
22 ـ ترجمه: «همانا انسان را در رنج و سختى آفرينش داده‏ايم». بلد: 4.
23 ـ «دارٌ بالبلاء محفوفَةٌ و بالغَدْرِ معروفةٌ... و انّما اهلها فيها اغراضٌ مستهدَفَةٌ، ترميهم بسِهامِها و تُفنيهم بِحمامِها». نهج‏البلاغه، خ 217، ص 217 و 716.
24 ـ

چون حاصل آدمى در اين شورستان *** جز خوردن غصّه نيست تا كندن جان

خرّم دل آنكه زين جهان زود برفت *** و آسوده كسى خود نيامد به جهان

اى چرخ فلك خرابى از كينه توست *** بيدادگرى شيويه ديرينه توست

اى خاك اگر سينه تو بشكافند *** بس گوهر قيمتى كه در سينه توست
رباعيات منسوب به خيام
25 ـ ترجمه: «و آنچه از رنج و مصايب به شما مىرسد همه از دست اعمال شماست.» شورى: 30.
26 ـ ميزان الحكمة: ج 1، ص 493.
27 ـ على (عليه السلام): «انّ البلاء للظّالم ادبٌ و للمؤمن امتحانٌ و للانبياء درجةٌ و للاولياء كرامةٌ» بحارالانوار: ج 67، ص 235.
28 ـ بحارالانوار: ج 67، ص 229.
29 ـ «... عن محمّد بن مسلم قال: سمعت اباعبداللّه‏ (عليه السلام) يقول: المؤمن لا يمضى عليه اربعون ليلة الاّ عرض له امرٌ يحزنه، يذكّر به.» اصول كافى، باب الايمان و الكفر، باب شدّة ابتلاء المؤمن، حديث 11.
30 ـ بيان ايشان چنين است: «و يظهر من الآيات انّ البلايا و المصائب نعم من اللّه‏ ليتّعظوا و يتذكّروا بها و يتركوا المعاصى كما قال اميرالمؤمنين (عليه السلام): و لو انَّ الناس حين تنزل بهم النقم و تزول عنهم النّعم فزعوا الى ربّهم بصدق من نيّاتهم و وله من قلوبهم لردّ عليهم كلّ شارد و اصلح لهم كلّ فاسد.» بحارالانوار: ج 67، ص 199.
31 ـ نهج‏البلاغه: خ 143، ص 433.
32 ـ نوح: 10.
33 ـ نهج‏البلاغه: خ 175، ص 573. «و كسى را كه خدا به سبب گرفتارى و آزمايش در امور نفع نرسانيده به موعظه و پند سود نبرده است؛ (زيرا تأثير بلا و آزمايش در امور محسوسه از تأثير پند و اندرز بيشتر است)».
34 ـ ص: 24.
35 ـ ص: 34.
36 ـ توبه: 126.
37 ـ «اى يمرضون و يعتلّون.» بحارالانوار: ج 93، ص 18.
38 ـ عنكبوت: 7؛ نساء: 31، 17 و 18.
39 ـ «قال الصادق (عليه السلام): انّ العبد اذا كثرت ذنوبه و لم يجد ما يكفّرها به ابتلاه اللّه‏ تعالى بالحزن فى الدّنيا ليكفّرها به فان فعل ذلك به و الاّ فعذّبه فى قبره ليلقاه اللّه‏ عزّوجلّ يوم يلقاه و ليس شىء يشهد عليه بشىء من ذنوبه.» بحارالانوار: ج 67، ص 235.
40 ـ «انّ الحسنات يذهبن السّيّئات ذلك ذكرى للذّاكرين» هود: 114.
41 ـ «من يعمل سوءاً يجزبه» ترجمه: «هر آنكه كار بد كند كيفر آن را خواهد ديد.»
42 ـ سيوطى، جلال الدين، الدّر المنثور فى التفسير المأثور، دارالفكر، چ اوّل ـ 1403، ج 2، ص 226.
43 ـ «يعنى انّ جميع ما يصيبك يكون كفارة لذنوبك.» كاشانى، مولى محسن، المحجّة البيضاء: ج 7، ص 232.
44 ـ امام در آخرين وداع خود با اهل‏بيت اين جمله را فرموده‏اند كه متن كامل آن چنين است: «ثمّ انّه ودّع عياله ثانيا: و امرهم بالصّبر و لبس الازر و قال: استعدّوا للبلاء و اعلموا انّ اللّه‏ حاميكم و حافظكم و سينجّيكم من شرّ الاعداء و يجعل عاقبة امركم الى خير و يعذّب عدوّكم بانواع العذاب و يعوّضكم عن هذه البليّة بانواع النّعم و الكرامة فلا تشكوا و لا تقولوا بالسنتكم ما ينقص من قدركم.»
ترجمه: «او با اهل و عيالش وداع كرد و آنان را به صبر و شكيبايى دعوت و به پوشيدن لباسها (ى چابك و جمع و جور) توصيه نمود: آنگاه فرمود، براى روزهاى سخت و غم‏بار آماده باشيد و بدانيد كه خداوند پشتيبان و حافظ شماست و در آينده نزديك شما را از شرّ دشمنان نجات خواهد داد و عاقبتِ شما را مبدّل به خير و دشمن شما را به عذابهاى گوناگون مبتلا خواهد نمود و در عوضِ اين سختى و مصيبت، انواع نعمتها و كرامتها را در اختيار شما قرار خواهد داد. پس گله و شكوه نكنيد و آنچه ارزش شما را كم كند بر زبان نياوريد.» مقرّم، سيد عبدالرزّاق، مقتل الحسين، دارالكتب الاسلامى، بيروت ـ لبنان، الطبعة الخامسه ـ 1399 ه••، ص 276.
45 ـ «و انت تعلم ضعفى عن قليل من بلاء الدنيا و عقوباتها و ما يجرى فيها من المكاره على اهلها على انّ ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه، يسير بقائه، قصير مدّته، فيكف احتمالى لبلاء الاخرة و جليل وقوع المكاره فيها و هو بلاء تطول مدّته و يدوم مقامه و لا يخفّف عن اهله لانّه لايكون الاّ عن غضبك و انتقامك و سخطك و هذا ما لا تقوم له السّموات و الارض يا سيّدى فكيف لى و انا عبدك الضّعيف الذّليل الحقير المسكين المستكين.»
ترجمه: «و تو ناتوانيم را مىدانى به اندكى از بلاى دنيا و شكنجه‏هاى آن و آنچه جارى مىشود در آن از بديها و پيش آمدها بر اهل آن. با آنكه اين بلا و مكروهى است كه تأخيرش اندك است، بقاى آن آسان است و مدّت آن كوتاه است. پس چگونه است صبر من به بلاى آخرت و بزرگى رسيدن بديها در آن، در حالى كه آن بلايى است كه مدت آن طولانى است و اقامت آن پاينده است و بر اهل آن سبك نشود؛ چون آن نيست مگر از خشم و غضب تو وانتقام و سخط تو و اين چيزى است كه آسمان و زمين قدرت مقاومت در برابر آن را ندارد، اى آقاى من! پس چگونه شود به من، درحالى كه من بنده‏اى هستم ضعيف، خوار، كوچك، گدا و بيچاره.» دعاى شريف كميل
46 ـ شورى: 30.
47 ـ بحارالانوار: ج 67، ص 232، ح 48.