24. بهشت ولايت
يك جامعه در صورتى داراى ولايت است كه در آن
ولى مشخص بوده و عملا مصدر و الهام بخش همه نشاطها و فعاليتهاى زندگى باشد.
و يك فرد در صورتى داراى ولايت است كه شناخت درستى از ولى
داشته و براى هر چه بيشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او - كه مظهر
ولايت خدا است - دائما در تلاش و كوشش بسر برد. از آنجا كه
ولى جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمين است، از همه
امكانات و استعدادهائى كه در وجود انسانها براى تكامل و تعالى نهاده شده، به سود
آنان بهره بردارى مىكند و از اينكه حتى اندكى از اين زمينههاى مساعد در راه زيان
انسانيت به كار رود و يا نابود و خنثى گردد - كه اين نيز خود زيان بزرگى است - مانع
مىگردد. عدل و امن را كه براى رويش و بالندگى نهال انسان، همچون زمينى مستعد و آبى
گوارا و هوائى مساعد است، در محيط زيست آنان تأمين مىكند و از بروز جلوههاى
گوناگون ظلم (شرك، تعدى به غير، تعدى به خود) جلوگيرى مينمايد. همه را به سوى بندگى
خدا سوق مىدهد، خرد و بينش انسانى را ببارورى مىرساند، آنان را به كار و ابتكار
سوق مىدهد، ياد خدا (نماز) تقسيم عادلانه ثروت (زكوة) اشاعه نيكىها (امر به
معروف) و ريشه كن ساختن بديها و نابسامانيها (نهى از منكر) را برنامه اساسى خود
مىسازد و خلاصه، انسانيت و پديده انسان را به هدف و
غايت از آفرينشش نزديك و نزديكتر مىسازد.
تدبر در آيات زير، آفاق وسيعى از بهشت ولايت را در پيش چشم ما مىگشايد و از اين
سخن آگاهى بخش را كه: هيچ يك از فرمانهاى دين به اهميت ولايت
نيست آشكار مىسازد:
لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داوود و عيسى ابن
مريم كافران بنى اسرائيل بر زبان داود و عيسى بن مريم. مورد لعن واقع شدند.
ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون اين بر اثر آن بود كه
عصيان مىورزيدند و تعدى و تجاوز ميكردند.
كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه از كار ناپسندى كه در
پيش گرفته بودند، دست نمىشستند.
لبئس ما كانوا يفعلون چه بد و ناپسند بود آنچه
مىكردند.
ترى كثيرا منهم يتولون الذين كفروا بسيارى از ايشان
را مىنگرى كه كافران را ولى خويش مىگيرند.
لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم براى
خويشتن چه بد و ناخوش آيند چيزى از پيش فرستادند كه خدا برايشان خشم گرفت.
و فى العذابهم خالدون و در عذاب، هم ايشان
جاودانهاند.
ولو كانوا يؤمنون بالله و النبى و ما انزل اليه ما اتخذوهم
اولياء و اگر به خدا و پيامبر و آئين او ايمان مىآوردند هرگز، ايشان را ولى
خود نمىگرفتند.
ولكن كثيرا منهم فاسقون ولى بسيارى از ايشان فاسق و
از دين برون رفتهاند. (مائده / 78 - 81)
يا ايتها الذين امنوا لا تخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا
ولعبا اى كسانيكه ايمان آوردهايد! آن كسانى را كه آئين شما را ببازيچه و
مسخره مىگيرند.
من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء (كه
عبارتند) از اهل كتاب و كافران، به ولايت و بعنوان ولى انتخاب مكنيد.
و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين و از خدا پروا برداريد
اگر مومن هستيد.
و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا همان
كسانى كه چون غريو نماز بر مىداريد، آن را ببازيچه و مسخره مىگيرند.
ذلك بانهم قوم لا يعقلون اين بدانجهت است كه آنان
مردمى هستند كه نمىانديشند.
قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا بگو اى اهل كتاب!
آيا از ما جز اين چيزى را عيب مىگيريد:
ان امنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل كه
به خدا و آئين پيامبرمان و آئين پيامبران پيشين ايمان آوردهايم.
و ان اكثركم فاسقون و شما خود (از اين همه يا بخشى از
آن) برون رفته و بدان بى عقيدهايد.
قل هل انبتئكم بشر من ذلك مثوبة عندالله بگو: آيا شما
را به چيزى كه سزاى آن در نزد خدا از اين بدتر باشد، خبر دهم؟
من لعنه الله و غضب عليه آنكس كه خدايش طرد و لعن
فرموده و بر او خشم گرفته.
و جعل منهم القردة و الخنازير و از آنان، جمعى را
بوزينه و خوك نموده.
و عبد الطاغوت و آنكس كه طاغوت را عبوديت كرده.
اولئك شر مكانا و اضل عن سواء السبيل آنها موقعى بدتر
دارند و از راه ميانه گمگشتهتر و گمراهترند. (مائده / 62 - 65)
25. در پيرامون ولايت (1)
در پيرامون اصل ولايت - با آن گستردگى و جامعيتى كه در قرآن باين اصل داده شده است
- مسائل فراوانى مطرح مىگردد كه گاه هر يك از آنها نيز مىتواند خود مانند اصلى در
شناخت جهت گيريهاى اسلامى بشمار آيد. در آيات زير برخى از آنها را با تدبر و دقت
مىتوان بدست آورد:
1. ولى جامعه اسلامى - يعنى آن قدرتى كه همه فعاليتها
و نشاطهاى فكرى و عملى را رهبرى و اداره مىكند - خدا است و هر آنكه خدا وى را -
بنام يا به نشان - به ولايت بگمارد:
انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة
و يؤتون الزكود و هم راكعون ولى و رهبر و حاكم شما فقط خدا است و رسولش و
مؤمنانى كه نماز را بپا مىدارند و زكوة را در حاليكه در ركوع اند ادا مىكنند. (مائده / 60)
ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الى اهلها همانا
خدا به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش ادا كنيد.
و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل و چون ميان
مردم حكم و قضاوت مىكنيد، بر طبق عدالت كنيد.
ان الله نعما يعظكم به همانا كه خدا شما را به نيكو
چيزى پند ميدهد.
ان الله كان سميعا بصيرا بيقين، خدا شنوا و بينا است.
يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله اى كسانيكه ايمان
آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد.
و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و پيامبر را و آن
كسانى را كه در ميان شما (از سوى خدا و به تعيين او) صاحب فرمانند.
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون
بالله و اليوم الاخر و هنگامى كه در چيزى منازعه كرديد - اگر به خدا و روز
قيامت ايمان داريد - آن چيز را به خدا و پيامبر ارجاع نمائيد.
ذلك خير و احسن تأويلا اين نيكوتر و نيكو عاقبتتر
است (براى شما.)
من يطع الرسول فقد اطاع الله هر كس از رسول پيروى كند
پس بتحقيق كه خدا را اطاعت كرده است،
و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا و هر كس كه اعراض
كند (از پيروى رسول) پس نفرستاديم تو را برايشان نگهبان. (نساء: 80)
الم تر الى الذين يزعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل
من قبلك آيا نمىنگرى به كسانيكه مىپندارند به آئين الهى تو و آئينهاى
آسمانى پيش از تو ايمان آوردهاند.
يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت با اينحال مىخواهند
براى حل و فصل امور خود به طاغوت مراجعه كنند.
و قد امروا ان يكفروا به در حاليكه (از طرف خدا)
مأمور شدهاند كه به طاغوت كفر و انكار بنمايند.
و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا و شيطان
مىخواهد كه آنان را بسى دور از راه راست، گمگشته و گمراه سازد. (نساء / 59 - 60)
2. ولايت خدا و پذيرش آن از طرف مومنان باشى از يك فلسفه و زيربناى فكرى است كه در
جهان بينى اسلام مقرر گرديده و بنابراين، يك امر طبيعى است:
و له ما سكز فىاليل و النهار و از آن اوست هر آنچه
در شب و روز آرميده است،
و هو السميع العليم و او شنواى دانا است.
قل اغيرالله اتخذ وليا بگو: آيا ولى و فرمانروائى بجز
خدا برگزينم.
فاطر السموات و الارض كه پديد آورنده آسمانها و زمين
است.
و هو يطعم و لا يطعم و اوست كه مىخوراند و خورانيده
نمىشود.
قل انى امرت ان اكون اول من اسلم بگو من مأمور شدهام
كه نخستين كسى باشم كه تسليم گرديده و اسلام آورده است.
ولا تكونن من المشركين و مبادا كه در شمار مشركان در
آئى. (انعام / 13 - 14)
26. در پيرامون ولايت (2)
3. هر ولايتى بجز ولايت خدا و جانشينانش، ولايت شيطان و طاغوت است. پذيرش ولايت
شيطان موجب آنست كه شيطان بر همه نيروهاى سازنده و آفرينندهاى كه در وجود آدمى
نهاده شده، تسلط يافته و آنها را در مجراى هواها و هوسهاى خويش در آورد. طاغوت از
آنجا كه جز براى بهرهمنديهاى خود، براى هيچ چيز ديگر اصالتى قائل نيست و منافع
جامعه را جز از دريچه سود شخصى نمىنگرد و اساسا به نيازهاى انسانى و امكانات وى در
طبيعت، واقف نيست، رهبرىاش براى جامعه انسانى، منشأ زيان و خسارت و بر باد رفتن
بسى از انرژيهاى ارزنده او است. بر اثر همين بى اطلاعى و بى اعتنائى است كه در
جامعه و جهان تحت ولايت طاغوت، انسانها از نور معرفت و انسانيت و از فروغ زندگى
آفرين آئين خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغيان، محبوس و
اسير ميگردند.
فاذا قرأت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم چون
قرآن خواندى پس به خدا از آسيب شيطان مطرود، پناهنده شو.
انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون
محققا او را بر آنكسانى كه ايمان آوردهاند و بر پروردگارشان توكل و اتكاء مىكنند،
تسلط و نفوذى نيست.
انما سلطانه على الذين يتولونه سلطه و نفوذ او فقط بر
كسانى است كه ولايت و فرمانروائى او را مىپذيرند.
و الذين هم به مشركون و كسانى كه او را شريك خدا قرار
مىدهند (و بخشى از ولايت خدا را بدو مىسپارند.) (نحل / 100 - 103)
و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى هر كس پس
از آنكه راه هدايت بر او آشكار گشته است با پيامبر بستيزه برخيزد.
و يتبع غير سبيل المومنين و راهى جز مسير عمومى جامعه
ايمانى بپيمايد.
نوله ما تولى هر آنچيز و (هر آنكس) را كه به ولايت
پذيرفته است، بر او ولى و فرمانروا مىسازيم.
و نصله جهنم و به دوزخش مىافكنيم.
و ساءت مصيرا و چه ناخوش سرانجامى است.
ان الله لا يغفر ان يشرك به محققا خداوند از كسى كه
براى او شريكى (در ولايت و فرمانروائيش) گرفته در نمىگذرد.
و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و كمتر از آنرا براى هر
كه بخواهد مىبخشايد.
و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا و هر آنكه براى
خدا شريكى قائل شود به گمراهى و گمگشتگى بس دور دچار شده است.
ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا
سواى او جز زنانى چند و جز شيطانى سركش را به كمك نمىخوانند (و به ولايت
نمىگزينند.)
لعنه الله شيطانى مطرود خداوند.
و قال لا تخذن من عبادك نصيبا مفروضا كه گفته (و عهد
كرده كه) محققا از بندگان تو بهره و سهمى مقرر براى خود خواهم گرفت.
ولا ضلنهم ولا منينهم و محققا آنان را گمراه خواهم
كرد و بپندارها و آرزوهاى دور و دراز سرگرمشان خواهم ساخت.
ولا مرنهم فليبتكن اذان الانعام و محققا به آنان
فرمان ميدهم تا گوش چارپايان را بشكافند (نمونهاى از پندارها و مقررات جاهلانه غير
الهى.)
ولا مرنهم فليغيرن خلق الله و محققا فرمانشان مىدهم
تا آفرينش خدائى را دگرگون كنند (آدميان را از مجراى فطرت خارج سازند.)
و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر حسرانا مبينا
و هر كه شيطان را ولى و فرمانرواى خويش سازد، بى ترديد زيان و خسارتى نمايان كرده
است.
يعدهم و يمينهم شيطان آنان را به وعده و آرزوهاى دور
و دراز سرگرم مىسازد.
و ما يعدهم الشيطان الا غرورا و شيطان به آنان جز
وعدههاى غرورانگيز و فريبنده نمىدهد. (نساء / 115 - 120)
الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور
خدا ولى و فرمانرواى مومنان است آنانرا از تاريكيهاى (جهل، غرور، هوس، شرك، ظلم) به
نور (معرفت، دانش، حكمت) مىكشاند.
اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون آنان مصاحبان آتشند
و در آن جاودانهاند. (بقره / 259)
27. در پيرامون ولايت (3) (هجرت)
4. ولايت طاغوت و شيطان در نظام جاهلى و طاغوتى، مومن را با هزاران پيوند و رابطه،
به قدرت طاغوت وابسته مىسازد و او را با تور نامرئى نظام جاهلى محاصره كرده، آزادى
را از او سلب نموده، بى اختيار به سوى سرانجامى كه در انتظار آن نظام است مىكشاند
و از به كار رفتن نيروى او در راه خدا و در مسيرى كه آئين و برنامه و خط مشى اسلامى
مقرر نموده باز ميدارد.
اين واقعيت تخلفناپذير، مسئله هجرت را مطرح مىسازد:
هجرت يعنى گريختن از قيد و بندهاى نظام جاهلى و رساندن خويش به محيط آزاد اسلامى،
از آنجا كه همه عوامل و انگيزهها آدمى را به هدف خداپسند نزديك مىسازد آنجا كه
جريان طبيعى جامعه به سمت تعالى و تكامل فكرى و روحى و مادى است، آنجا كه راههاى
نيكى گشوده و درهاى بدى و شرارت، فروبسته است... يعنى جامعه اسلامى.
پس بنابر اصل ولايت هجرت يك تعهد فورى و ضرورى براى
مومن است به تعهد منتقل شدن از محيط جاهلى به جامعه اسلامى و قدم نهادن به منطقه
ولايت الله.
دقت و ملاحظه در آيات هجرت در قرآن، مطالب گوناگونى را
در اين زمينه آشكار مىسازد به اين آيات الهام بخش، گوش فرا دهيم:
و دوا لو تكفرون كما كفروا آنها دوست دارند كه شما
هم، مانند آنان كافر گرديد،
فتكونون سواء پس با آنها يكى شويد (و در صف كفر قرار
گيريد)
فلا تتخذوا منهم اولياء بنابراين، با آنها پيوند
ولايت برقرار نكنيد،
حتى يهاجروا فى سبيل الله تا اينكه آنها نيز در راه
خدا هجرت كنند (و از همكارى و يارى طاغوت و شرك در آيند)
فان تولوا پس اگر روى گرداندند (و بر دشمنى و كفر
خويش باقى ماندند)
فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم هرجا يافتيدشان،
دستگير كنيد و بكشيد،
ولا تتخذوا منهم وليا ولا نصيرا و مبادا از بين آنان
براى خود ولى و ياورى بگيريد. (نساء / 88 - 89)
ان الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل
الله آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد
كردند.
والذين او واو نصروا و آنانكه مهاجران و پيكارگران را
پناه دادند و يارى كردند.
اولئك بعضهم اولياء بعض اينچنين مردمى با يكديگر
ولايت (و پيوند دوستى و همكارى) دارند.
والذين امنوا و لم يهاجروا اما كسانى كه ايمان آوردند
و هجرت نكردند،
ما لكم من ولايتهم من شىء حتى يهاجروا شما با آنان
ولايت نداريد، جز اينكه آنها هم هجرت كنند،
و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النضر آرى، اگر بخاطر
مخاطره دينى از شما يارى خواستند، بر شماست كه ياريشان كنيد،
الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق جز اينكه شما را
عليه قومى بخوانند كه با آنها پيمان داريد
والله بما تعملون بصير و خدا به آنچه مىكنيد بيناست.
و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض و آنانكه كفر
ورزيدند، گروهى از آنان با گروهى ديگر پيوند ولايت دارند
الا تفعلوه تكن فتنه فى الارض و فساد كبير اگر چنين
نكنيد (و ولايت خود را با گروه مهاجرين و هم ايمانان برقرار) نكنيد و به ديگران
بپيونديد) فتنه و فساد بزرگى در زمين برپا خواهد شد.
و الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و آنها
كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند
و الذين او و اونصروا و آنها كه مهاجران را پناه
دادند و يارى كردند
اولئك هم المومنون حقا اينچنين مردمى مومنان حقيقى
هستند
لهم مغفرد ورزق كريم براى آنان آمرزش الهى و روزى
فراهم است. (انفال / 73 - 75)
ان الذين توفيهم الملئكة ظالمى انفسهم كسانى كه
فرشتگان جانشان را ميگيرند (و مرگشان فرا مىرسد) در حاليكه به خويشتن ستم
كردهاند،
قالوا فيم كنتم به آنها ميگويند: در چه وضعى زندگى
مىكرديد؟
قالوا كنا مستضعفين فى الارض جواب ميدهند: ما در زمين
تو سرى خور و ضعيف نگاه داشته شده بوديم.
قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها
مىگويند: آيا زمين خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت كنيد؟!
فاولئك مأويهم جهنم وساءت مصيرا اينچنين مردمى (كه تن
به ذلت مىدهند و حاضر نيستند حركت و هجرت كنند) در دوزخ جاى دارند و و آن بد
جايگاهى است.
الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان جز
مردان و زنان و كودكان ناتوان،
لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا كه هيچ توان چاره
انديشى ندارند و راه به جايى نمىبرند.
فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم چه بسا خدا آنان را عفو
كند
و كان الله عفوا غفورا و خدا بخشنده و آمرزشگر است.
و من يهاجر فى سبيل الله و هر كس كه در راه خدا هجرت
كند،
يجد فى الارض مراغما كثيرا وسعة در زمين راههاى باز
فراوان و محيطهاى آزادى خواهد يافت
و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله و هر كس
كه از خانهاش بيرون رود تا به سوى خدا و پيامبرش هجرت نمايد،
ثم يدركه الموت و در اين راه مرگش فرا رسد،
فقد وقع اجره على الله اجر و پاداش وى بر خداست
و كان الله غفورا رحيما و خدا آمرزنده و مهربان است.
(نساء / 99 تا 101)