14. بعثت در نبوت
نبوت، يك برانگيختگى (بعثت) است، يعنى رستاخيز و انگيزشى پس از سكون و آرامشى. اين
رستاخيز، نخست در باطن و روان خود نبى است و از آن پس در محيط پيرامونش و در جهان.
نبى، با مايههاى سرشار و بالاتر از عادى، آماده تحمل بار مسئوليتى بدان عظمت و
سنگينى است، ولى تا پيش از بعثت، اين مايهها هنوز به ظهور و فعليت ناميده و او
همچون يكى از افراد معمولى ديگر در مسير عادى اجتماع، به تلاش و فعاليت مشغول است،
وحى الهى در او تحول و انگيزش و انقلابى بوجود مىآورد و رستاخيزى در روان او بپا
مىكند. او مبعوث مىشود...
آيات اميد بخش سوره كوچك الضحى يادآور آغاز همين
رستاخيز در باطن و روان پيامبر عزيز اسلام است:
و الضحى بهنگام بر آمدن روز و تابش نور، سوگند.
واليل اذا سجى و به شبانگاه كه تاريكى همه جا را
بپوشاند، سوگند.
ما ودعك ربك و ما قلى كه پروردگارت ترا فرو نگذاشته و
بر تو خشم نگرفته است.
و للاخرة خير لك من الاولى و براى تو پايان كار،
نيكوتر از آغاز است.
و لسوف يعطيك ربك فترضى و پروردگارت چندان به تو
ببخشد كه خشنود گردى.
الم يجدك يتيما فاوى آيا ترا يتيمى نيافت كه پناه
داد!
و وجدك ضالا فهدى و گمگشتهاى نيافت كه راهنمائى كرد؟
و وجدك عائلا فاغنى و عيالمند تهيدستى نيافت كه بى
نياز كرد؟
اين رستاخيز باطنى - كه در جسم و اعصاب پيامبر (صلىاللهعليهوآله) نيز اثراتى
محسوس داشت - با نخستين نغمههاى وحى كه سوره العلق
متضمن آن است، آغاز شد:
اقرأ باسم ربك الذى خلق بخوان بنام پروردگارت كه
آفريد.
خلق الانسان من علق آفريد انسان را از خون بسته (علق)
اقرأ و ربك الاكرم بخوان، و پروردگارت بزرگوارترين
است.
الذى علم بالقلم آنكه بوسيله قلم بياموخت.
علم الانسان ما لم يعلم آموخت به انسان چيزى را كه
نمىدانست.
كلا ان الانسان ليطغى نه چنان است، همانا انسان
گردنكشى مىكند.
ان راه استغنى همينكه خود را بى نياز ببيند.
ان الى ربك الرجعى بيگمان بازگشت به سوى پروردگار تو
است.
آيات موزون و دلنشين سوره والنجم نيز اشاره به همين
تحول و دگرگونى باطنى پيامبر است:
والنجم اذا هوى قسم به اختر، چون فرو افتد.
ما ضل صاحبكم و ما غوى كه دوست شما گمراه نگشته و به
خطا نيفتاده است.
و ما ينطق عن الهوى و از روى هوس و دلخواه، سخن
نمىگويد.
ان هو الا وحى يوحى آنچه مىگويد بجز وحى خدائى نيست.
علمه شديد القوى كه آن بسى نيرومند، بدو آموخته است.
ذومرة فاستوى آن فرزانه خردمند، پس بر پاى ايستاده
است.
و هو بالافق الاعلى و او در افق برتر و بالاتر است.
ثم دنا فتدلى پس نزديك گشت و نزديكتر (يا: نزديك گشت
و در آويخت)
فكان قاب قوسين او ادنى پس به فاصله دو كمان رسيد يا
از آن كمتر.
فاوحى الى عبده ما اوحى پس به بنده خود وحى كرد آنچه
را وحى كرد.
ما كذب الفؤاد ما راى دل آنچه را ديده، دروغ نگفته
است.
افتما رونه على ما يرى آيا بر آنچه ديده با او مجادله
مىكنيد؟...
بارى، پس از اين انگيزش درونى و باطنى است، كه راه نبى عوض مىشود و تلاشش رنگ
ديگرى مىگيرد و با جد و جهادى مداوم، مىكوشد تا در جامعه و در متن زندگى انسانها،
رستاخيزى و تحولى از بنياد، پديد آورد.
و اين همان مسئوليت رسالت است.
15. رستاخيز اجتماعى نبوت
نبى، در وضع اجتماعى نابسامان و منحرف ظهور مىكند براى سامان دادن و آراستن و
نظام انسانى صحيح و مطابق فطرت و تكامل بخش، به اجتماع بشرى بخشيدن، يعنى
باطل را به حق برگردانيدن.
بشر كه سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد، آنگاه به مسير طبيعى و فطرى خود
كه راه تكامل او است در مىآيد كه در مجراى نظامى فطرى و الهام يافته از فطرت جهان
و انسان قرار گيرد و با مقرراتى كه با ساختمان روحى و جسمىاش متناسب باشد (حق)
اداره شود. در اين صورت است كه با شتاب طبيعى به سوى تعالى و تكامل مقدر خويش پيش
مىرود.
دست جهالت و غرض، در طول تاريخ، راه انسانيت را برگردانيده و با تحميل نظامهاى
غير انسانى، او را از اين مسير فطرى برون برده است (باطل) و انبياء بر سر آنند كه
او را به اين مسير باز گردانند.
از اين بيان مىتوان دانست كه: نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود، دگرگونى
بنيانى و همه جانبهاى بايد پديد آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحيح و حق
بدل كند. و اين است آن رستاخيزى كه پس از بعثت نبى، در متن جامعه پديد مىآيد.
با اين رستاخيز عظيم است كه همه آئينها و سنتها و برنامهها و قانونها
(دينها)ى جاهلى بر مىافتد و آئين و برنامه و نظام صحيح - كه همان دين خدا است -
بجاى آن مىنشيند.
در آيات نخستين سوره قصص با تدبر بنگريم... كلياتى درباره نظام ضد انسانى فرعون و
نظام الهى و فطرى موسى كه مىبايست جايگزين آن شود و سنت خدا در اين مورد را بوضوح
مشاهده خواهيم كرد:
تلك ايات الكتاب المبين اين است آيههاى كتاب روشن.
نتلوا عليك من نبأ موسى و فرعون بخشى از ماجراى عظيم
موسى و فرعون را بر طبق حقيقت بر تو فرو مىخوانيم براى مردمى كه مىگروند.
ان فرعون علا فى الارض همانا فرعون برترى مىگرفت بر
روى زمين.
و جعل اهلها شيعا و مردمان را به طبقه و گروهها
تقسيم كرد.
يستضعف طائفة منهم: يذبح ابناءهم و يستحيى نساءهم يك
طبقه را مورد ستم و در پنجه ضعف و ناتوانى مىگرفت: پسران آنها را مىكشت و زنانشان
را زنده نگاه مىداشت.
انه كان من المفسدين همانا او از مفسدان (تباه
كنندگان فطرت و زندگى و جهان) بود.
و نريدان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و اراده ما
بر آنست كه بر مستضعفان و آنان كه در پنجه ضعف و ناتوانى نگاهداشته شدهاند، منت
نهيم.
و نجعلهم اثمة آنان را رهبران و پيشوايان (زمامداران)
قرار دهيم.
و نجعلهم الوارثين و آنان را ميراث بران (حكومت و
قدرت) بسازيم.
و نمكن لهم فى ألارض و آنان را در زمين، متمكن و
مستقر نمائيم.
و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون
و به فرعون و هامان و سپاهيانشان چيزى را كه از آن پرهيز مىكردند، بنمايانيم.
در چند آيه قرآن، با لحن و سخنى مشابه، ضرورت غلبه آئين خدا بر همه آئينها و
دينها كه همان استقرار نظام الهى به جاى نظام جاهلى است - مكرر گرديده است (در
سورههاى التوبه، الفتح، الصف) و اينك آيهاى چند از سوره صف:
و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى چه كسى
ستمكارتر است از آنكه بر خدا دروغ مىبندد و در حاليكه
الى الاسلام به سوى اسلام دعوت مىشود.
و الله لا يهدى القوم الظالمين و خدا مردم ستمكاره را
هدايت نمىكند.
يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم بر آنند كه نور خدا
را با دهانهايشان خاموش كنند.
و الله متم نوره ولو كره الكافرون و خدا نور خويش را
(در محيط زندگى انسانها) هرچه كاملتر مىكند اگر چه كافران ناخوش دارند.
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق او است كه
پيامبرش را با (ره آوردى از)... هدايت و آئين راست بفرستاد.
ليظهره على الدين كله تا او را (آن را) بر همه
آئينها پيروز گرداند (نظام توحيدى را بر نظام جاهلى غلبه دهد.)
ولو كره المشركون هر چند مشركان (كه از استقرار نظام
توحيدى زيان مىبينند) ناخوش دارند. (آيات / 7 - 9)
16. هدفهاى نبوت
دانستيم كه نبى در واقعيت اجتماعى، رستاخيزى پديد مىآورد و همه آن بنيانهاى جاهلى
كه در جامعه هست بر مىاندازد. اما هدف از اين عمل چيست؟
برترين و عاليترين هدف انبياء آنست كه انسانها را از آب و گل پستىها و پليديها
رها ساخته با جارى نمودن سرچشمههاى استعداد در آنان، ايشان را به عاليترين مدارج
ترقى و تعالى انسانى برسانند.
انسان با مايههاى غنى و سرشارى از نيكى و فضيلت، آفريده شده است ولى قرار گرفتن
در كانال تربيت صحيح است كه مىتواند اين مايهها را بظهور و بروز برساند و او را
به تكاملى هر چه بيشتر نايل سازد. هدف از فرستادن پيامبران در نهايت، انجام همين
تربيت و سازندگى است كه قرآن با تعبيرات: تزكيه و
تعليم بدان اشاره نموده است. انسان با تربيت صحيح انبياء به پيراستگى و
آراستگى مىرسد و مقصود غائى از آفرينشش تأمين مىگردد.
ولى براى اينكه بشر بتواند از مواهب طبيعى كه در وجودش نهاده شده بهرهمند شود و
به تعالى برسد، چه راهى را بايد در پيش گرفت. در ميان پاسخهاى گوناگون، پاسخ انبياء
آنست كه بايد محيطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبيعى او برايش فراهم آورد.
اين محيط، همان جامعه عادلانه الهى توحيدى است. با قرار
گرفتن در اين جامعه و نظام متناسب آن است كه سير آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرى
اش، تسهيل و تسريع مىگردد و انسان، با شتابى طبيعى در راه درست و تعالى بخش گام
مىزند.
پس پيامبران و مبعوثان وحى، در نيمه راه آن مقصد نهائى، هدف و مقصد نزديكترى دارند
كه همانا - تشكيل جامعه و نظام توحيدى و اسلامى است،
جامعهاى بر اساس عدالت، توحيد، تكريم انسان... و پيراسته از ظلم، شرك، خرافه و جهل
و هر چيزى كه انسان را خوار و پست مىسازد.
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات همانا فرستاديم پيام آوران
خود را با دلايل روشن و آموزشهاى روشنگر.
و انزلنا معهم الكتاب و با آنان مجموعهاى از مقررات
و قوانين و روشهاى زندگيساز فرستاديم.
والميزان و آئينى براى ايجاد تعادل و توازن اجتماعى.
ليقوم الناس بالقسط تا انسانها زندگى عادلانه (و محيط
عدالت و برابرى) برپا كنند.
و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و آهن
(نيروى قهر و وسيله دفاع از ارزشهاى اصيل و معتبر) را نيز كه در آن قدرتى شگرف و
بهره هائى براى مردم هست، فرستاديم.
و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب و تا آنانكه خدا
و پيامبرانش را با ايمان به غيب يارى مىكنند، مشخص گردند.
ان الله قوى عزيز به يقين خدا نيرومند و شكستناپذير
است. (حديد / 25)
و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة (بارالها)
و بنويس براى ما در اين عالم و در عالم واپسين، نيكى اى.
انا هذنا اليك به درستى به تو ما راه يافتيم.
قال عذابى اصيب به من اشاء بفرمود: عذاب من، هر كه را
اراده كنم، بدان آسيب مىرسانم.
و رحمتى وسعت كل شى و رحمت من گسترده است بر همه چيز.
فساكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوة آن را براى
مردمى كه تقوا پيشه كرده و زكوة ادا كنند برخواهم نوشت.
و الذين هم باياتنا يؤمنون و براى آنانكه به آيتهاى
من ايمان مىآورند.
الذين يتبعون الرسول النبى الامى آنانكه پيام آور
صاحب خبر امى را پيروى مىكنند.
الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل همان
كه او را نزد خود در كتابهاى تورات و انجيل نوشته مىيابند.
يأمرهم بالمعروف كه به نيكىها فرمانشان مىدهد
و ينهيهم عن المنكر و از بدىها برحذرشان مىدارد.
و يحل لهم الطيبات و چيزهاى مطبوع (و مطابق سرشت
انسانى) را برايشان روا مىدارد.
و يحرم عليهم الخبائث و ناپاكىها و بدىها را از
ايشان باز مىگيرد.
و يضع عنهم اصرهم و بار گران آنها را از دوششان بر
مىدارد.
و الاغلال التى كانت عليهم و زنجيرهائى را كه بر (دست
و پا و گردن) ايشان بسته شده باز مىكند.
فالذين امنوا به پسى آنانكه بدو گرويدند.
و عزروه و او را بزرگ و ارجمند شمردند.
و نصروه و او را يارى دادند.
و اتبعوا النور الذى انزل معه و فروغ روشنگرى را كه
با او فرود آمده پيروى كردند.
اولئك هم المفلحون آنهايند پيروزمندان و به هدف
رسندگان. (اعراف / 155 - 156)
17. نخستين نغمههاى دعوت
در دعوت انبياء نخستين شعار، همان نغمه توحيد است كه حساسترين و اساسىترين نقطه -
بلكه روح و عنصر اصلى - مكتب آنان محسوب مىگردد. اگر در برنامه انقلابى مكتبهاى
ديگر، روال كار بر تدريج است و شعارهاى نخستين، چيزى جز
زمينه سازى براى پيشبرد هدفها نيست، در برنامه انبياء سخن آخر در آغاز گفته مىشود
و هر كس در ابتداى ايمان و پيوستگى، جهت و هدف و فرجام كار را مىفهمد و از روى
بصيرت كامل بدان مىگرود.
آنانكه در جريان دعوت پيامبران قرار گرفتهاند و آنرا مىپذيرند و هم آنانكه از آن
سرپيچيده و با آن مىستيزند، با مطرح شدن توحيد بخوبى
مىفهمد كه در اين مكتب جديد، مبارزه با تحكمات بشرى و اختلاف طبقاتى و استثمار و
ستمگرىها به هر شكل... بطور طبيعى مطرح است، همچنانكه در دوران سازندگى اجتماعى و
تشكيل نظام مطلوب، مراعات آزادى و تكريم انسان و عدالت اجتماعى و رفاه عمومى و بر
افتادن ستم و بيداد... بطور طبيعى مورد نظر است. و همين مشخص بودن هدف و جهت و راه
مكتب انبياء است كه دشمنان معارض آن را - همه جا و هميشه بيك صورت - مشخص و معين
مىسازد. همچنانكه تعهد و تكليف و جهتگيرى پيروان انبياء را در دورههاى پس از
ايشان معلوم مىكند و از انحرافهاى مسلكى و مكتبى آنان جلوگيرى مىنمايد.
قرآن در موارد متعدد و از زبان پيامبران بزرگ اولين شعار نبوت را
عبوديت خدا و اجتناب از طاغوت نقل مىكند. يعنى
توحيد:
و لقد بعثنا فى كل امة رسولا و همانا برانگيختيم در
هر امتى، پيامبرى.
ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت كه عبوديت كنيد خدا
را و دورى بگزينيد از طاغوت.
فمنهم من هدى الله بعضى از آنان را خدا هدايت كرد
و منهم من حقت عليه الضلالة و بر بعضى از آنان گمراهى
قرار گرفت.
فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين پس
در زمين گردش كنيد، پس بنگريد فرجام كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (نحل / 36)
لقد ارسلنا نوحا الى قومه همانا نوح را به سوى قومش
فرستاديم.
فقال يا قوم اعبدوا الله پس گفت اى قوم من! خدا را
عبوديت كنيد.
ما لكم من اله غيره جز او شما را معبودى نيست.
انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم من بر شما از عذاب روزى
بزرگ، بيمناكم. (اعراف / 59)
و باز از قول پيامبرى ديگر پس از آيهاى چند:
و الى عاد اخاهم هودا و به سوى قوم عاد، برادرشان هود
را فرستاديم.
قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره گفت اى
قوم من، خدا را عبوديت كنيد، بجز او شما را معبودى نيست.
افلا تتقون آيا پروا نمىگيريد؟
قال الملأ الذين كفروا من قومه برگزيدگان قوم كه كافر
بودند گفتند:
انا لنريك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين حقا تو
را در نابخردى مىبينيم و گمان داريم كه تو از جمله دروغگويانى.
قال يا قوم ليس بى سفاهة گفت اى قوم من، در من
نابخردى نيست.
ولكنى رسول من رب العالمين بلكه من پيام آور پروردگار
و زمامدار جهانيانم.
ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين پيامهاى
پروردگارم را به شما مىرسانم و شما را خيرخواهى امين مىباشم.
اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم
آيا در شگفتيد كه يادآورى براى شما از سوى پروردگارتان بر مردى از ميان شما فرا رسد
كه شما را بدان بيم دهد؟
و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و بياد آوريد
كه شما را جانشينان پس از قوم نوح ساخت.
و زادكم فى الخلق بصطة و شما را در خلقت و اندام،
فزونى بخشيد.
فاذكروا الاء الله لعلكم تفلحون نعمتهاى خدا را بياد
آوريد، مگر به پيروزى و موفقيت نايل گرديد.
قالوا اجئتنا لنعبدالله وحده و نذر ما كان يعبدا باؤنا
گفتند آيا نزد ما آمدهاى تا خدا را بتنهائى عبوديت كنيم و ذواتى را كه پدران ما
عبادت مىكردهاند واگذاريم؟
فأتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين اگر راست مىگوئى
هر چه را كه بدان تهديدمان مىكنى بياور!:
قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب گفت: حقا كه از
جانب پروردگارتان بر شما پليدى و خشم مقرر گشته است.
اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و اباؤكم آيا با
من درباره نامها (ى پوچ و بيمعنا)ئى كه شما و پدرانتان از پيش خود نهادهايد.
مجادله مىكنيد؟
ما نزل الله بها من سلطان كه خدا هيچ قدرتى (حجتى
بدان. نداده است؟
فنتظروا انى معكم من المنتظرين پس منتظر شويد، من نيز
با شما جزو منتظران خواهم بود. (اعراف / 64 تا 71)
18. گروههاى معارض
دانستيم كه بعثت، يك رستاخيز اجتماعى يعنى دگرگونى عميق و بنيادى جامعه است به سود
طبقات ستمديده و محروم و به زيان طبقات برخوردار و عزيزان بى جهت. اين سخن ما را به
فصل شورانگيزى از مباحث نبوت - كه از جهتى مهمترين مباحث آن نيز هست - مىرساند.
يعنى فصل درگيرىها وصف آرائىها.
بسى روشن است كه نغمه مخالفت با امتيازات طبقاتى در هيچ نقطهاى از جهان و از
تاريخ، بدون پاسخ نمىماند و همانگونه كه طرفتداران و حاميانى - غالبا از طبقات
محروم - به دست مىآورد، دشمنان و مخاصمانى نيز - از طبقات ضربت خورده و مورد هجوم
- در برابر خود مىسازد. و اين منشاء پديد آمدن مبارزات و درگيريها ميان دو جبهه
مىگردد و از همين نقطه است كه دهها مسئله مهم در پيرامون نبوت، مطرح مىگردد
(ببعضى از آنها اشارتى خواهيم كرد.)
اكنون براى شناخت تفصيلى اين گروهها به قرآن بر مىگرديم... قرآن در يكجا با لحنى
عام از وجود معارضان دعوت انبياء ياد مىكند. در جاى ديگرى سه نام را كه مشخص كننده
سه طبقه مىباشند (فرعون، هامان، قارون، سمبل طبقه فرمانروايان، رجال و سران، اشراف
و ثروت اندوزان) در كنار يكديگر مىآورد و در جاهاى ديگرى از اين سه طبقه باضافه
طبقه ديگرى كه همان رجال مذهبى و روحانيانند، جدا جدا نام مىبرد. و مجموعا چهار
عنوان، نمايشگر چهار گروه (يا طبقه) در جبهه بندىهاى ستيزه گرانه ضد انبياء، در
قرآن جلب نظر مىكنند:
طاغوت، ملاء، مترفين، احبار و رهبان.
در آيات زير نمونهاى از آيات فراوان قرآن در اين زمينه را مىتوان يافت:
و كذلك جعلنا لكل بنى عدوا شياطين الانس والجن و
همانند تو براى همه پيامبران دشمنان و مخاصمانى از شيطانهاى انس و جن قرار داديم.
يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا كه بعضى از آنان
با سخنانى فريبنده و خوش ظاهر و جهالتانگيز، به بعضى ديگر الهام مىدهند.
ولو شاء ربك ما فعلوه و اگر پروردگارت اراده مىكرد
آنان چنين نمىكردند.
فذرهم و ما يفترون پس آنان را با همه افتراهاشان به
كنارى نه (به آنها بى اعتنائى كن و از توطئههاى آنان نوميد و دل افسرده مشو.)
و لتصغى اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة و در
نتيجه و عاقبت، دل كسانيكه به آخرت ايمان نياوردهاند، بدان سخنان گوش فرا دهد.
و ليرضوه و بدان خشنود گردند.
و ليقترفوا ما هم مقترفون و به همان فرجام آنان دچار
آيند. (انعام / 112 - 113)
و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين همانا موسى
را همراه با آيت هايمان و با حجتى آشكارا، فرستاديم.
الى فرعون و هامان و قارون به سوى فرعون و هامان و
قارون.
فقالوا ساحر كذاب پس گفتند كه جادوگرى دروغ پرداز
است.
فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا چون حق را از جانب
ما به آنان ارائه داد، گفتند:
اقتلوا ابناء الذين امنوا معه و استخيوا نساءهم پسران
آن كسانى را كه بدو ايمان آوردهاند بكشيد و زنانشان را زنده نگاهداريد.
و ما كيد الكافرين الا فى ضلال دشمنى و نقشه چينى
كافران، گمراه و بى اثر است. (مومن / 23 - 25)
و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها در هيچ
آبادىاى بيم دهندهاى نفرستاديم جز آنكه اشراف و ثروتمندانشان گفتند:
انا بما ارسلتم به كافرون ما به آنچه شما آوردهايد
كافر و بى اعتنائيم.
و قالوا نحن اكثرا موالا و اولادا و گفتند ما از ثروت
و فرزندان بيشترى برخورداريم.
و ما نحن بمعذبين و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (سبا / 34 - 35)
يا ايها الذين امنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان
اى مردمى كه ايمان آوردهايد! همانا بسيارى از عالمان و زاهدان.
ليأكلون اموال الناس بالباطل اموال مردمان را بدون
استحقاق مىخورند.
و يصدون عن سبيل الله و مردم را از پيمودن راه خدا
باز ميدارند.
والذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله
و آنانكه طلا و نقره را اندوخته مىكنند و در راه خدا آنرا انفاق نمىنمايند.
فبشر هم بعذاب اليم پس به عذابى المانگيز بشارتشان
بده. (توبه / 34)