طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن

آيت الله سيد على خامنه‏اى

- ۴ -


14. بعثت در نبوت

نبوت، يك برانگيختگى (بعثت) است، يعنى رستاخيز و انگيزشى پس از سكون و آرامشى. اين رستاخيز، نخست در باطن و روان خود نبى است و از آن پس در محيط پيرامونش و در جهان.

نبى، با مايه‏هاى سرشار و بالاتر از عادى، آماده تحمل بار مسئوليتى بدان عظمت و سنگينى است، ولى تا پيش از بعثت، اين مايه‏ها هنوز به ظهور و فعليت ناميده و او همچون يكى از افراد معمولى ديگر در مسير عادى اجتماع، به تلاش و فعاليت مشغول است، وحى الهى در او تحول و انگيزش و انقلابى بوجود مى‏آورد و رستاخيزى در روان او بپا مى‏كند. او مبعوث مى‏شود...

آيات اميد بخش سوره كوچك الضحى يادآور آغاز همين رستاخيز در باطن و روان پيامبر عزيز اسلام است:

و الضحى بهنگام بر آمدن روز و تابش نور، سوگند.

واليل اذا سجى و به شبانگاه كه تاريكى همه جا را بپوشاند، سوگند.

ما ودعك ربك و ما قلى كه پروردگارت ترا فرو نگذاشته و بر تو خشم نگرفته است.

و للاخرة خير لك من الاولى و براى تو پايان كار، نيكوتر از آغاز است.

و لسوف يعطيك ربك فترضى و پروردگارت چندان به تو ببخشد كه خشنود گردى.

الم يجدك يتيما فاوى آيا ترا يتيمى نيافت كه پناه داد!

و وجدك ضالا فهدى و گمگشته‏اى نيافت كه راهنمائى كرد؟

و وجدك عائلا فاغنى و عيالمند تهيدستى نيافت كه بى نياز كرد؟

اين رستاخيز باطنى - كه در جسم و اعصاب پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نيز اثراتى محسوس داشت - با نخستين نغمه‏هاى وحى كه سوره العلق متضمن آن است، آغاز شد:

اقرأ باسم ربك الذى خلق بخوان بنام پروردگارت كه آفريد.

خلق الانسان من علق آفريد انسان را از خون بسته (علق)

اقرأ و ربك الاكرم بخوان، و پروردگارت بزرگوارترين است.

الذى علم بالقلم آنكه بوسيله قلم بياموخت.

علم الانسان ما لم يعلم آموخت به انسان چيزى را كه نمى‏دانست.

كلا ان الانسان ليطغى نه چنان است، همانا انسان گردنكشى مى‏كند.

ان راه استغنى همينكه خود را بى نياز ببيند.

ان الى ربك الرجعى بيگمان بازگشت به سوى پروردگار تو است.

آيات موزون و دلنشين سوره والنجم نيز اشاره به همين تحول و دگرگونى باطنى پيامبر است:

والنجم اذا هوى قسم به اختر، چون فرو افتد.

ما ضل صاحبكم و ما غوى كه دوست شما گمراه نگشته و به خطا نيفتاده است.

و ما ينطق عن الهوى و از روى هوس و دلخواه، سخن نمى‏گويد.

ان هو الا وحى يوحى آنچه مى‏گويد بجز وحى خدائى نيست.

علمه شديد القوى كه آن بسى نيرومند، بدو آموخته است.

ذومرة فاستوى آن فرزانه خردمند، پس بر پاى ايستاده است.

و هو بالافق الاعلى و او در افق برتر و بالاتر است.

ثم دنا فتدلى پس نزديك گشت و نزديكتر (يا: نزديك گشت و در آويخت)

فكان قاب قوسين او ادنى پس به فاصله دو كمان رسيد يا از آن كمتر.

فاوحى الى عبده ما اوحى پس به بنده خود وحى كرد آنچه را وحى كرد.

ما كذب الفؤاد ما راى دل آنچه را ديده، دروغ نگفته است.

افتما رونه على ما يرى آيا بر آنچه ديده با او مجادله مى‏كنيد؟...

بارى، پس از اين انگيزش درونى و باطنى است، كه راه نبى عوض مى‏شود و تلاشش رنگ ديگرى مى‏گيرد و با جد و جهادى مداوم، مى‏كوشد تا در جامعه و در متن زندگى انسانها، رستاخيزى و تحولى از بنياد، پديد آورد.

و اين همان مسئوليت رسالت است.

15. رستاخيز اجتماعى نبوت

نبى، در وضع اجتماعى نابسامان و منحرف ظهور مى‏كند براى سامان دادن و آراستن و نظام انسانى صحيح و مطابق فطرت و تكامل بخش، به اجتماع بشرى بخشيدن، يعنى باطل را به حق برگردانيدن.

بشر كه سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد، آنگاه به مسير طبيعى و فطرى خود كه راه تكامل او است در مى‏آيد كه در مجراى نظامى فطرى و الهام يافته از فطرت جهان و انسان قرار گيرد و با مقرراتى كه با ساختمان روحى و جسمى‏اش متناسب باشد (حق) اداره شود. در اين صورت است كه با شتاب طبيعى به سوى تعالى و تكامل مقدر خويش پيش مى‏رود.

دست جهالت و غرض، در طول تاريخ، راه انسانيت را برگردانيده و با تحميل نظام‏هاى غير انسانى، او را از اين مسير فطرى برون برده است (باطل) و انبياء بر سر آنند كه او را به اين مسير باز گردانند.

از اين بيان مى‏توان دانست كه: نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود، دگرگونى بنيانى و همه جانبه‏اى بايد پديد آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحيح و حق بدل كند. و اين است آن رستاخيزى كه پس از بعثت نبى، در متن جامعه پديد مى‏آيد.

با اين رستاخيز عظيم است كه همه آئين‏ها و سنت‏ها و برنامه‏ها و قانون‏ها (دين‏ها)ى جاهلى بر مى‏افتد و آئين و برنامه و نظام صحيح - كه همان دين خدا است - بجاى آن مى‏نشيند.

در آيات نخستين سوره قصص با تدبر بنگريم... كلياتى درباره نظام ضد انسانى فرعون و نظام الهى و فطرى موسى كه مى‏بايست جايگزين آن شود و سنت خدا در اين مورد را بوضوح مشاهده خواهيم كرد:

تلك ايات الكتاب المبين اين است آيه‏هاى كتاب روشن.

نتلوا عليك من نبأ موسى و فرعون بخشى از ماجراى عظيم موسى و فرعون را بر طبق حقيقت بر تو فرو مى‏خوانيم براى مردمى كه مى‏گروند.

ان فرعون علا فى الارض همانا فرعون برترى مى‏گرفت بر روى زمين.

و جعل اهلها شيعا و مردمان را به طبقه و گروه‏ها تقسيم كرد.

يستضعف طائفة منهم: يذبح ابناءهم و يستحيى نساءهم يك طبقه را مورد ستم و در پنجه ضعف و ناتوانى مى‏گرفت: پسران آنها را مى‏كشت و زنانشان را زنده نگاه مى‏داشت.

انه كان من المفسدين همانا او از مفسدان (تباه كنندگان فطرت و زندگى و جهان) بود.

و نريدان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و اراده ما بر آنست كه بر مستضعفان و آنان كه در پنجه ضعف و ناتوانى نگاهداشته شده‏اند، منت نهيم.

و نجعلهم اثمة آنان را رهبران و پيشوايان (زمامداران) قرار دهيم.

و نجعلهم الوارثين و آنان را ميراث بران (حكومت و قدرت) بسازيم.

و نمكن لهم فى ألارض و آنان را در زمين، متمكن و مستقر نمائيم.

و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون و به فرعون و هامان و سپاهيانشان چيزى را كه از آن پرهيز مى‏كردند، بنمايانيم.

در چند آيه قرآن، با لحن و سخنى مشابه، ضرورت غلبه آئين خدا بر همه آئين‏ها و دين‏ها كه همان استقرار نظام الهى به جاى نظام جاهلى است - مكرر گرديده است (در سوره‏هاى التوبه، الفتح، الصف) و اينك آيه‏اى چند از سوره صف:

و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى چه كسى ستمكارتر است از آنكه بر خدا دروغ مى‏بندد و در حاليكه

الى الاسلام به سوى اسلام دعوت مى‏شود.

و الله لا يهدى القوم الظالمين و خدا مردم ستمكاره را هدايت نمى‏كند.

يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم بر آنند كه نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند.

و الله متم نوره ولو كره الكافرون و خدا نور خويش را (در محيط زندگى انسانها) هرچه كاملتر مى‏كند اگر چه كافران ناخوش دارند.

هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق او است كه پيامبرش را با (ره آوردى از)... هدايت و آئين راست بفرستاد.

ليظهره على الدين كله تا او را (آن را) بر همه آئين‏ها پيروز گرداند (نظام توحيدى را بر نظام جاهلى غلبه دهد.)

ولو كره المشركون هر چند مشركان (كه از استقرار نظام توحيدى زيان مى‏بينند) ناخوش دارند. (آيات / 7 - 9)

16. هدفهاى نبوت

دانستيم كه نبى در واقعيت اجتماعى، رستاخيزى پديد مى‏آورد و همه آن بنيانهاى جاهلى كه در جامعه هست بر مى‏اندازد. اما هدف از اين عمل چيست؟

برترين و عاليترين هدف انبياء آنست كه انسانها را از آب و گل پستى‏ها و پليديها رها ساخته با جارى نمودن سرچشمه‏هاى استعداد در آنان، ايشان را به عاليترين مدارج ترقى و تعالى انسانى برسانند.

انسان با مايه‏هاى غنى و سرشارى از نيكى و فضيلت، آفريده شده است ولى قرار گرفتن در كانال تربيت صحيح است كه مى‏تواند اين مايه‏ها را بظهور و بروز برساند و او را به تكاملى هر چه بيشتر نايل سازد. هدف از فرستادن پيامبران در نهايت، انجام همين تربيت و سازندگى است كه قرآن با تعبيرات: تزكيه و تعليم بدان اشاره نموده است. انسان با تربيت صحيح انبياء به پيراستگى و آراستگى مى‏رسد و مقصود غائى از آفرينشش تأمين مى‏گردد.

ولى براى اينكه بشر بتواند از مواهب طبيعى كه در وجودش نهاده شده بهره‏مند شود و به تعالى برسد، چه راهى را بايد در پيش گرفت. در ميان پاسخهاى گوناگون، پاسخ انبياء آنست كه بايد محيطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبيعى او برايش فراهم آورد. اين محيط، همان جامعه عادلانه الهى توحيدى است. با قرار گرفتن در اين جامعه و نظام متناسب آن است كه سير آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرى اش، تسهيل و تسريع مى‏گردد و انسان، با شتابى طبيعى در راه درست و تعالى بخش گام مى‏زند.

پس پيامبران و مبعوثان وحى، در نيمه راه آن مقصد نهائى، هدف و مقصد نزديكترى دارند كه همانا - تشكيل جامعه و نظام توحيدى و اسلامى است، جامعه‏اى بر اساس عدالت، توحيد، تكريم انسان... و پيراسته از ظلم، شرك، خرافه و جهل و هر چيزى كه انسان را خوار و پست مى‏سازد.

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات همانا فرستاديم پيام آوران خود را با دلايل روشن و آموزشهاى روشنگر.

و انزلنا معهم الكتاب و با آنان مجموعه‏اى از مقررات و قوانين و روشهاى زندگيساز فرستاديم.

والميزان و آئينى براى ايجاد تعادل و توازن اجتماعى.

ليقوم الناس بالقسط تا انسانها زندگى عادلانه (و محيط عدالت و برابرى) برپا كنند.

و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و آهن (نيروى قهر و وسيله دفاع از ارزشهاى اصيل و معتبر) را نيز كه در آن قدرتى شگرف و بهره هائى براى مردم هست، فرستاديم.

و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب و تا آنانكه خدا و پيامبرانش را با ايمان به غيب يارى مى‏كنند، مشخص گردند.

ان الله قوى عزيز به يقين خدا نيرومند و شكست‏ناپذير است. (حديد / 25)

و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة (بارالها) و بنويس براى ما در اين عالم و در عالم واپسين، نيكى اى.

انا هذنا اليك به درستى به تو ما راه يافتيم.

قال عذابى اصيب به من اشاء بفرمود: عذاب من، هر كه را اراده كنم، بدان آسيب مى‏رسانم.

و رحمتى وسعت كل شى و رحمت من گسترده است بر همه چيز.

فساكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوة آن را براى مردمى كه تقوا پيشه كرده و زكوة ادا كنند برخواهم نوشت.

و الذين هم باياتنا يؤمنون و براى آنانكه به آيت‏هاى من ايمان مى‏آورند.

الذين يتبعون الرسول النبى الامى آنانكه پيام آور صاحب خبر امى را پيروى مى‏كنند.

الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل همان كه او را نزد خود در كتابهاى تورات و انجيل نوشته مى‏يابند.

يأمرهم بالمعروف كه به نيكى‏ها فرمانشان مى‏دهد

و ينهيهم عن المنكر و از بدى‏ها برحذرشان مى‏دارد.

و يحل لهم الطيبات و چيزهاى مطبوع (و مطابق سرشت انسانى) را برايشان روا مى‏دارد.

و يحرم عليهم الخبائث و ناپاكى‏ها و بدى‏ها را از ايشان باز مى‏گيرد.

و يضع عنهم اصرهم و بار گران آنها را از دوششان بر مى‏دارد.

و الاغلال التى كانت عليهم و زنجيرهائى را كه بر (دست و پا و گردن) ايشان بسته شده باز مى‏كند.

فالذين امنوا به پسى آنانكه بدو گرويدند.

و عزروه و او را بزرگ و ارجمند شمردند.

و نصروه و او را يارى دادند.

و اتبعوا النور الذى انزل معه و فروغ روشنگرى را كه با او فرود آمده پيروى كردند.

اولئك هم المفلحون آنهايند پيروزمندان و به هدف رسندگان. (اعراف / 155 - 156)

17. نخستين نغمه‏هاى دعوت

در دعوت انبياء نخستين شعار، همان نغمه توحيد است كه حساسترين و اساسى‏ترين نقطه - بلكه روح و عنصر اصلى - مكتب آنان محسوب مى‏گردد. اگر در برنامه انقلابى مكتب‏هاى ديگر، روال كار بر تدريج است و شعارهاى نخستين، چيزى جز زمينه سازى براى پيشبرد هدف‏ها نيست، در برنامه انبياء سخن آخر در آغاز گفته مى‏شود و هر كس در ابتداى ايمان و پيوستگى، جهت و هدف و فرجام كار را مى‏فهمد و از روى بصيرت كامل بدان مى‏گرود.

آنانكه در جريان دعوت پيامبران قرار گرفته‏اند و آنرا مى‏پذيرند و هم آنانكه از آن سرپيچيده و با آن مى‏ستيزند، با مطرح شدن توحيد بخوبى مى‏فهمد كه در اين مكتب جديد، مبارزه با تحكمات بشرى و اختلاف طبقاتى و استثمار و ستمگرى‏ها به هر شكل... بطور طبيعى مطرح است، همچنانكه در دوران سازندگى اجتماعى و تشكيل نظام مطلوب، مراعات آزادى و تكريم انسان و عدالت اجتماعى و رفاه عمومى و بر افتادن ستم و بيداد... بطور طبيعى مورد نظر است. و همين مشخص بودن هدف و جهت و راه مكتب انبياء است كه دشمنان معارض آن را - همه جا و هميشه بيك صورت - مشخص و معين مى‏سازد. همچنانكه تعهد و تكليف و جهت‏گيرى پيروان انبياء را در دوره‏هاى پس از ايشان معلوم مى‏كند و از انحراف‏هاى مسلكى و مكتبى آنان جلوگيرى مى‏نمايد.

قرآن در موارد متعدد و از زبان پيامبران بزرگ اولين شعار نبوت را عبوديت خدا و اجتناب از طاغوت نقل مى‏كند. يعنى توحيد:

و لقد بعثنا فى كل امة رسولا و همانا برانگيختيم در هر امتى، پيامبرى.

ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت كه عبوديت كنيد خدا را و دورى بگزينيد از طاغوت.

فمنهم من هدى الله بعضى از آنان را خدا هدايت كرد

و منهم من حقت عليه الضلالة و بر بعضى از آنان گمراهى قرار گرفت.

فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين پس در زمين گردش كنيد، پس بنگريد فرجام كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (نحل / 36)

لقد ارسلنا نوحا الى قومه همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم.

فقال يا قوم اعبدوا الله پس گفت اى قوم من! خدا را عبوديت كنيد.

ما لكم من اله غيره جز او شما را معبودى نيست.

انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم من بر شما از عذاب روزى بزرگ، بيمناكم. (اعراف / 59)

و باز از قول پيامبرى ديگر پس از آيه‏اى چند:

و الى عاد اخاهم هودا و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم.

قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره گفت اى قوم من، خدا را عبوديت كنيد، بجز او شما را معبودى نيست.

افلا تتقون آيا پروا نمى‏گيريد؟

قال الملأ الذين كفروا من قومه برگزيدگان قوم كه كافر بودند گفتند:

انا لنريك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين حقا تو را در نابخردى مى‏بينيم و گمان داريم كه تو از جمله دروغگويانى.

قال يا قوم ليس بى سفاهة گفت اى قوم من، در من نابخردى نيست.

ولكنى رسول من رب العالمين بلكه من پيام آور پروردگار و زمامدار جهانيانم.

ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و شما را خيرخواهى امين مى‏باشم.

اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم آيا در شگفتيد كه يادآورى براى شما از سوى پروردگارتان بر مردى از ميان شما فرا رسد كه شما را بدان بيم دهد؟

و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و بياد آوريد كه شما را جانشينان پس از قوم نوح ساخت.

و زادكم فى الخلق بصطة و شما را در خلقت و اندام، فزونى بخشيد.

فاذكروا الاء الله لعلكم تفلحون نعمت‏هاى خدا را بياد آوريد، مگر به پيروزى و موفقيت نايل گرديد.

قالوا اجئتنا لنعبدالله وحده و نذر ما كان يعبدا باؤنا گفتند آيا نزد ما آمده‏اى تا خدا را بتنهائى عبوديت كنيم و ذواتى را كه پدران ما عبادت مى‏كرده‏اند واگذاريم؟

فأتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين اگر راست مى‏گوئى هر چه را كه بدان تهديدمان مى‏كنى بياور!:

قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب گفت: حقا كه از جانب پروردگارتان بر شما پليدى و خشم مقرر گشته است.

اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و اباؤكم آيا با من درباره نامها (ى پوچ و بيمعنا)ئى كه شما و پدرانتان از پيش خود نهاده‏ايد. مجادله مى‏كنيد؟

ما نزل الله بها من سلطان كه خدا هيچ قدرتى (حجتى بدان. نداده است؟

فنتظروا انى معكم من المنتظرين پس منتظر شويد، من نيز با شما جزو منتظران خواهم بود. (اعراف / 64 تا 71)

18. گروه‏هاى معارض

دانستيم كه بعثت، يك رستاخيز اجتماعى يعنى دگرگونى عميق و بنيادى جامعه است به سود طبقات ستمديده و محروم و به زيان طبقات برخوردار و عزيزان بى جهت. اين سخن ما را به فصل شورانگيزى از مباحث نبوت - كه از جهتى مهمترين مباحث آن نيز هست - مى‏رساند. يعنى فصل درگيرى‏ها وصف آرائى‏ها.

بسى روشن است كه نغمه مخالفت با امتيازات طبقاتى در هيچ نقطه‏اى از جهان و از تاريخ، بدون پاسخ نمى‏ماند و همانگونه كه طرفتداران و حاميانى - غالبا از طبقات محروم - به دست مى‏آورد، دشمنان و مخاصمانى نيز - از طبقات ضربت خورده و مورد هجوم - در برابر خود مى‏سازد. و اين منشاء پديد آمدن مبارزات و درگيريها ميان دو جبهه مى‏گردد و از همين نقطه است كه دهها مسئله مهم در پيرامون نبوت، مطرح مى‏گردد (ببعضى از آنها اشارتى خواهيم كرد.)

اكنون براى شناخت تفصيلى اين گروه‏ها به قرآن بر مى‏گرديم... قرآن در يكجا با لحنى عام از وجود معارضان دعوت انبياء ياد مى‏كند. در جاى ديگرى سه نام را كه مشخص كننده سه طبقه مى‏باشند (فرعون، هامان، قارون، سمبل طبقه فرمانروايان، رجال و سران، اشراف و ثروت اندوزان) در كنار يكديگر مى‏آورد و در جاهاى ديگرى از اين سه طبقه باضافه طبقه ديگرى كه همان رجال مذهبى و روحانيانند، جدا جدا نام مى‏برد. و مجموعا چهار عنوان، نمايشگر چهار گروه (يا طبقه) در جبهه بندى‏هاى ستيزه گرانه ضد انبياء، در قرآن جلب نظر مى‏كنند:

طاغوت، ملاء، مترفين، احبار و رهبان.

در آيات زير نمونه‏اى از آيات فراوان قرآن در اين زمينه را مى‏توان يافت:

و كذلك جعلنا لكل بنى عدوا شياطين الانس والجن و همانند تو براى همه پيامبران دشمنان و مخاصمانى از شيطانهاى انس و جن قرار داديم.

يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا كه بعضى از آنان با سخنانى فريبنده و خوش ظاهر و جهالت‏انگيز، به بعضى ديگر الهام مى‏دهند.

ولو شاء ربك ما فعلوه و اگر پروردگارت اراده مى‏كرد آنان چنين نمى‏كردند.

فذرهم و ما يفترون پس آنان را با همه افتراهاشان به كنارى نه (به آنها بى اعتنائى كن و از توطئه‏هاى آنان نوميد و دل افسرده مشو.)

و لتصغى اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة و در نتيجه و عاقبت، دل كسانيكه به آخرت ايمان نياورده‏اند، بدان سخنان گوش فرا دهد.

و ليرضوه و بدان خشنود گردند.

و ليقترفوا ما هم مقترفون و به همان فرجام آنان دچار آيند. (انعام / 112 - 113)

و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين همانا موسى را همراه با آيت هايمان و با حجتى آشكارا، فرستاديم.

الى فرعون و هامان و قارون به سوى فرعون و هامان و قارون.

فقالوا ساحر كذاب پس گفتند كه جادوگرى دروغ پرداز است.

فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند:

اقتلوا ابناء الذين امنوا معه و استخيوا نساءهم پسران آن كسانى را كه بدو ايمان آورده‏اند بكشيد و زنانشان را زنده نگاهداريد.

و ما كيد الكافرين الا فى ضلال دشمنى و نقشه چينى كافران، گمراه و بى اثر است. (مومن / 23 - 25)

و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها در هيچ آبادى‏اى بيم دهنده‏اى نفرستاديم جز آنكه اشراف و ثروتمندانشان گفتند:

انا بما ارسلتم به كافرون ما به آنچه شما آورده‏ايد كافر و بى اعتنائيم.

و قالوا نحن اكثرا موالا و اولادا و گفتند ما از ثروت و فرزندان بيشترى برخورداريم.

و ما نحن بمعذبين و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (سبا / 34 - 35)

يا ايها الذين امنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد! همانا بسيارى از عالمان و زاهدان.

ليأكلون اموال الناس بالباطل اموال مردمان را بدون استحقاق مى‏خورند.

و يصدون عن سبيل الله و مردم را از پيمودن راه خدا باز ميدارند.

والذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله و آنانكه طلا و نقره را اندوخته مى‏كنند و در راه خدا آنرا انفاق نمى‏نمايند.

فبشر هم بعذاب اليم پس به عذابى الم‏انگيز بشارتشان بده. (توبه / 34)