هشت درِ بهشت (ترجمه الصلوة )

ملامحسن فيض كاشانى

- ۲ -


گاه گويى اعوذ و گه لاحول   ليك فعلت همه مكذّب قول
به زبانت اعوذ مى رانى   يار شيطانى و نمى دانى
طرفه (14) حالى كه دزد بيگانه   شده همراه صاحب خانه
مى زند همچون او فغان و نفير   در به در كوه به كوه كه دزد بگير
((بسم الله )): به نام خداى سزاى پرستش .
((الرّحمان )): نيك بخشنده بر بندگان به هستى و حيات
((الرّحيم )): نكو بخشاينده بر ايشان به بقا و حفظ از آفات .
((الحمد للّه )): هر ثنا و ستايش كه از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست و خواهد بود سراسر خداى راست كه مسمّى و موصوف است به همهّ اسماء و صفات كماليّه از جلاليّه و جماليّه .
آن به تسبيح و جلال و حمد سبّوحى سزا   و آن به تقديس و كمال و نعت قدّوسى جدير(15)
آن سزاى آفرين كز حمد او زنده است جان   و آن بدايع آفرين كز شكر وى روشن ضمير
((ربّ العالمين )): آفريننده و پرورنده و دارنده ، و كار ساز عالميان از ملائكه و جنّ و انس و وحوش و بهائم و سباع (16) و انواع حيوان و غير آن .
((الرحمن )): بخشنده وجود بار ديگر در آخرت ، پس از فناى جهانيان .
((الرّحيم )): بخشنده ديگر بار به راءفت و رحمت بر مؤ منان ، و جان دادن اشيان در بهشت جاودان .
((مالك يوم الّدين )): خداوند روز پاداش ، يا مالك و متصرّف محض ‍ در روز رستاخيز، يا حافظ بندگان به روز باز پسين تا در دادن و ستدن كم و كاستى نشود و كارى بر غلط نرود، يا داور روز شمار كه ميان به حق حكم كند.
و بر قرائت ملك ، يعنى : پادشاه روز جزا، كه سلطنت در آن روز جز او را نباشد، چنانچه فرمود: لمن الملك اليوم للّه الواحد القهّار.(17)
((ايّاك نعبد)): تو را مى پرستم و بس ، كه غير تو در خور (شايسته ) عبادت نيست .
بيان حقيقت عبادت در شهادت به توحيد گذشت ، و در اين موضع چون بر عبوديّت خود مر خداى را تصريح مى كند و اين امر را به او - جلّ شاءنه - مى نمايد و طرف خطاب وى علّام الغيوب است ، پس دروغ در آن افحش ‍ (آشكارتر) و اشنع (زشت تر) است . لاجرم بايد همه ترك هوس كرد و كركس ‍ مردار خوار هواى نفس را در قفس آورد.
چون شمع به سوز زنده مى بايد بود   دل سوخته سر فكنده مى بايد بود
تا كامروا شوى ز آنجا مى خوش   ناكامى كش كه بنده مى بايد بود
و بندگى از بهره او بايد كرد، نه از بهر خود.
حافظ
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن   كه خواجه خود روش بنده پرورى داند
و گفته اند: نكته اينكه ((نعبد)) به صيغه جمع آمده است نه مفرد، آن است كه در احكام شرعيّه مقرّر است كه ((تبعّض صفقه )) نشايد، به اين معنا كه : هر كه متاعى چند در يك عقد بخرد و بعضى از آن عيب ناك بر آيد، خريدار را بايد كه يا همه را قبول يا ردّ نمايد، و اگر مشترى به معامله رضايت دهد او را نرسد كه بعضى را نگاهدارد و بعضى را كنار گذارد. پس ‍ چون بنده عبادت خود را با عبادت ديگران در آميزد، حق تعالى كريمتر از آن است كه عبادات بى عيب همه را به علّت عبادتى با عيب ردّكند.
به طفيل همه قبولم كن   اى خداى من و خداى همه
((و ايّاك نستعين )): و تنها از تو يارى مى خواهيم در پرستش تو، و انجاح (بر آورده شدن ) حوائج و دفع آفات و رفع مشكلات (را از تو مى خواهيم )
و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد، يعنى : از ديگرى در هيچ امرى يارى نخواهد، مگر آنكه آن كس را در آن امر واسطه و سبب و مسخّر مشيّت ربّ داند، و داند كه اگر حق تعالى نخواهد، در دل آن كس نيفكند كه يارى او كند، پس فى الحقيقه حق يارى او مى كند و دست ديگران التى است در يد قدرت حق تعالى و تقدّس .
درگه خلق همه زرق و فسون است و هوس   چشم اميد به دادار جهان بايد و بس
بر در مخلوق بودن ، عمر ضايع كردن است   خاك آن در شو كه چشم بندگان زان روشن است
گويند: يكى از مشايخ چون در نماز به ((ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )) رسيد، از هوش رفت بيفتاد! چون سبب پرسيدند، گفت : ترسيدم كه مرا گويند: چون او را بندگى كنى و بس ؛ و از او يارى خواهى و بس ، پس چرا حاجت خود به ديگران گوئى و از اين و آن يارى جوئى ؟!
يارى از وى جو مجو از زيد و عمرو   سر خوش از وى باش نى از بنگ و خمر
((اهدنا الصّراط المستقيم )): ما را راه نماى به راهى راست در اقوال و افعال و اخلاق ، كه آن راه متوسّط است ميانه افراط و تفريط و غلوّ و تقصير؛ يا ثابت دار ما را به طريق قوى (18) كه دين اسلام است و سنّت سيّد انام صلّى الله عليه و آله و على آله الكرام و طريقه حقّة ائمّه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين .
و در اخبار اهل بيت عليهم السّلام است كه : مراد از صراط مستقيم حضرت على ابن ابى طالب سلام الله عليه است .(19) و به روايت ديگر: امام مفترض الطّاعة است . پس معنى آنكه : به ما بشناسان امام به حق را تا متابعت و پيروى وى كنيم ، و به راهى كه او رفته برويم و امور خود را تسليم اوامر او نمائيم و دستور او پذيريم ، و محبّت او در دل گيريم تا در آخرت با او محشور شويم و در آن سرا به سعادت عظمى رسيم ؛ يا ثابت دار ما را بر معرفت و محبّت و متابعت امام .
و در حديث نبوى وارد شده است : ((من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهليّة )):(20) هر كه مرد و امام زمان خود را نشناخت ، مرد به مردن زمان جاهليّت ، يعنى : بى ايمان .
بزرگى گفته است : بنماى ما را راه راست ، به اين معناست كه : ما را به محبّت ذاتى خود مشرّف دارد، تا از توجّه و اتّكاء بغير تو آزاد گشته و به تمامى درگير و گر تو باشيم ، جز تو ندانيم و جز تو نخوانيم ، و جز تو را نگزينيم تا در همه حال جز تو را نبينيم .
مطلوب هر كس از تو مرادى و مطلبى   مقصود ما ز دنيا و عقبا لقاى تست
((صراط الّذين انعمت عليهم )): بنماى ما را راه آنان كه به فضل خود بر ايشان انعام كردى به نعمت نبوّت و رسالت و ولايت و صديقيت و شهادت و صلاحيّت ، يا راه آنان كه اهل قربند و ايشان را به كمال نعمت ظاهر كه قبول شريعت است ، و به جمال نعمت باطن كه اطّلاع بر اسرار حقيقت است آراسته و معزّز و مكرّم داشته اى .
((غير المغضوب عليهم )): نه راه آنان كه كافر شدند و خود خشم گرفته اى بر ايشان يا راه جهودان كه به سبب تمرّد و تجاوز و معانده و قتل انبيا و تحريف تورات بر آن خشم گرفتى يا هر كس طرف تفريط را دارد، و ضربت عليهم الذّلة و المسكنة و باؤ ا بغضب من الله ذالك بما عصوا و كانوا يعتدون (21) زده شد بر ايشان ذلّت و بدبختى و حاضر شدند به غضب خداوند به جهت عصيانشان و بودند تعدّى كنندگان .
((و لا الضالين )): و نه راه گمراهان ، يعنى : آنان كه در طرق مختلفه و سبل منحرفه افتادند، يا راه ترسايان كه به علّت افراط در شاءن مسيح (22) - على نبيّنا و آله عليه السّلام - گمراه گشتند، يا هر كه جانب افراط را داراست . لقد كفر الّذين قالوا انّ الله ثالث ثلاثة و ما من اله الّا اله واحد.(23)
خدا را كه مانند و فرزند و جفت   نباشد شنيدى كه ترسا چه گفت
تعالى شاءنه عما يقولون (: شاءن و مقام خدا بالاتر از چيزهايى است كه گمراهان درباره او مى گويند.)
درب چهارم : سوره قدر و توحيد
از اهل بيت منقول است : در نمازهاى فريضه بهترين سوره اى كه بعد از فاتحة خوانده مى شود، سوره قدر و توحيد است .(24)
بدان كه : قدر سوره قدر را غير از شيعه كسى نداند. از حضرت امام محمّد باقر منقول است : فضيلت كسى كه بصير به تفسير اين سوره بود و اعتقاد به مفاد آن داشته باشد، بر كسى كه مثل او نباشد (همانند) فضيلت روشنى بر تاريكى .(25)
و در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) است : اولى آن است كه در ركعت اول بعد از حمد سوره قدر خوانده شود، كه در آن اشارتى از مقام قدسى پيغمبر و اهل بيت اوست - سلام الله عليهم - پس نمازگزار را بايد كه محض ‍ تقرّب به خداى عزّوجلّ ايشان را وسيله سازد، چه به سبب آنان به معرفت او - جلّ جلاله - رسيده است . و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد كه در عقب آن دعا - كه همان قنوت است - مستجاب گردد.(26) و در كافى روايتى به عكس اين نقل شده است ، و بنابراين به هر كدام كه عمل كنند نيكوست .
ابو على بن راشد گويد: خدمت حضرت امام على النّقى مشرّف شدم و گفتم : فدايت شوم ((محمد بن الفرج )) را تعليم كرده اى كه فاضلترين سوره اى كه در فرائض (نمازهاى واجب ) خوانده شود توحيد است و مرا به علّت قلّت و كسر كلام و آيات و سرعت اتمام صلوة ، دل تنگ گردد. فرمود: دل تنگ مدار، كه به خدا قسم فضيلت در اين دو سوره است .(27)
سوره قدر
ثقات (28) اماميّه روايت كنند كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) شبى به خواب ديد كه بنى اميّه بر منبر او بالا رفتند به صورت بوزينگان ، و مردمان را واپس مى رانند. آن حضرت را از اين رويا خاطر بر آشفت ، حق تعالى اين سوره را فرو فرستاد:(29)
((بسم الله الرحمن الرحيم ))
((انّا انزلناه )): همانا ما فرو فرستاديم قرآن را،
فى ليلة القدر: در شب قدر - يعنى : اندازه نهادن - و آن شبى كه حق - سبحانه و تعالى - در آن تقدير كند و اندازه نهد آنچه را كه در آن سال بيايد.
و گفته اند: مراد از اين آيه ابتداى نزول قرآن در آن شب بوده ، يا تمام قرآن در آن شب از لوح محفوظ صادر شده و پس از آن جبرئيل آن را در خلال بيست سال آيه آيه سوره سوره به حسب مصالح و موارد نازل ساخته است .(30)
و از اهل بيت (عليهم السلام ) منقول است : در شب قدر ملائكه نازل مى شوند و تمام احكام و امور كليّه و جزئيّه بندگان را تا شب قدر سال آينده بر معصوم عليه السّلام عرضه مى دارند،(31) بدان گونه كه اگر پيغمبر است بر سبيل وحى بر جزء و كل آگاه گردد و فرشته را نيز رؤ يت كند، و اگر وصىّ پيغمبر است به طريق تحديث (32) چنانچه فرشته با او سخن گويد و آوازش ‍ بشنود و او را نبيند. و اين علوم كه در آن شب ايشان را حاصل شود تفصيل و بيان آن علمى است كه قبل از آنش بر سبيل اجمال مى دانسته اند.
((و ما ادريك ما ليله القدر)): و چه چيز دانا كرد تو را تا دانى چيست شب قدر؟ يعنى شب قدر با عزّ و شرف كه هر كه در آن عبادت كند، عزيز و شريف گردد؛ يا عمل خيرى كه در آن واقع شود، نزد خدابس با قدر بود، يا تو را، كه پيغمبرى و ساير ائمّه معصومين (عليهم السلام ) را كه اوصياى تواءند فتوحات وافره و فيوضات متواتره (33) دست دهد.
((ليلة القدر خير من الف شهر)): شب قدر بهتر از هزار ماه ((بنى اميّه ))، كه بعد از تو به حكومت رسند و ايشان را شب قدرى نباشد، و اهل بيت تو را در اين شب قدرها و قربهاست ، و شيعيانش را نيز بركتها رسد و كرامتها دست دهد.
قاسم بن فضل گفت : ما شمرديم مدّت تسلّط بنى اميّه را، هزار ماه بود نه يك روز كم و نه يك روز بيش ؛
و حكمت در اخفاء و ابهام اين شب به سبب قدر گذاشتن و مغتنم داشتن همه شبهاى محتمله است ، يا شب زنده دارى آن به ذكر و احياء آن به عبادت ، يا آنكه در واقع آن را شبى معيّن نيست بلكه متبدّل شود و در ليالى سنه (= شبهاى سال ).
اى خواجه چه جوئى ز شب قدر نشانى   هر شب شب قدر است اگر قدر بدانى
((تنزّل الملائكة و الرّوح فيها)): فرود مى آيند فرشتگان و ملك (فرشته ) روح بر امام عصر عليه السّلام در اين شب .
((باذن ربّهم )): به فرمان آفريدگارشان .
((من كل امر)): از هر امرى كه بندگان را در كار است از امور دنيه و دنيويه .
((سلام )): پيوسته مبارك و پى در پى بركت است . هى : اين شب .
((حتّى مطلع الفجر)): تا دميدن سپيده - از شامگاه تا بامگاه - بر هر كه حق تعالى توفيق درك دريافت آن را داده است ، از بهترين بندگانى كه به سبب صفاى روح و فضيلت فكر و حسن عمل برگزيده است ايشان را و اراده كرده است كه بر بعض امور مقضيّه (34) و مقتضيّه (35)مطّلع شوند.
و اين معنا نيز از صحيفه سجّاديّه - دعاى دخول ماه رمضان - مستفاد مى شود، و در كافى نيز از آن حضرت نقل شده است ، معنى آنكه : سلام مى كند بر تو اى محمّد (صلى الله عليه وآله ) ملائكه و روح ، از نخستين وقتى كه نازل مى شوند تا طلوع صبح .(36)
سوره توحيد
روايت كنند كه جمعى از كفّار آن حضرت را گفتند: نسب و حسب خداى خود را باز گوى تا او را بشناسيم . حق تعالى اين سوره را فرستاد:(37)
بسم الله الرحمن الرحيم
((قل هو الله احد)): بگو اى محمّد كه اوست خداى يگانه ، متوحّد(38) به ذات ، متفرّد(39) به صفات .
((الله الصمد)): خدائى كه بى نياز است از همه ، و اوست پناه نيازمندان ، نخورد و نياشامد، و پاينده است و جاودان .
احد است و شما را از او معزول   صمد است و نياز از او مخذول
آن احد نى كه عقل داند و فهم   و آن صمد نى كه حسن شناسد و وهم
((لم يلد)): نزاده كسى را؛ ردّ يهود است كه گفتند: عزير پسر خداست !(40)
((و لم يولد)): و زاده نشده است ؛ ردّ نصارى است كه گويند: عيسى بن مريم فرزند خداست !(41)
((ولم يكن له كفوا احد)): و نيست و نبوده او را همتا؛ ردّ مجوس است كه گفته اند! او را همتاست و قائل به خداى خير و شر شده اند!
((كذالك الله ربّى )): چنين است پروردگار من .
و خواندن سوره بعد از حمد، مخصوص دو ركعت اوّل است ، و در ركعت سوّم و چهارم اگر حمد نخواند و به جاى آن تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير گويد، بر اينگونه : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اكبر، هم رواست .
و بايد كه قرآن را با تاءنّى و ترتيب و ترتيل خوانند، و در آن تدبّر كنند و دل فارغ دارند و توجّه كامل بجاى آرند. حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: هر كه قرآن خواند و خاضع نگشت و دلش نرم نشد و بيم در دل او پديد نيامد، بتحقيق خرد پنداشته است بزرگ خداى را - جلّ و علا -.(42)
و بايد كه در حال قيام به خضوع و خشوع تمام باشد، و جز به سجده گاه خود نظر نيفكند، و كف دستها را بر رانها گذارد، و قدمها محاذى (مقابل ) يكديگر دارد به دورى سه انگشت يا يك وجب ، و انگشتان پا را طرف قبله قرار دهد، و پس از فراغ حمد و سوره جمى درنگ كند بعد به ركوع
برود.
درب پنجم : در ركوع
مستحبّ است كه قبل از ركوع تكبير گويد در حال قيام ، و پس از خم شدن دستها را بر زانوها گذارد، و زن بالاتر از زانو، چنانكه ، دست راست را بر زانوى راست و دست چپ را بر زانوى چپ نهد، و دستها را بر پهلوها بچسباند و زانوها را پس برد و پيش نيارد، و انگشتان را از هم دور كند، و پشت را راست بدارد به نوعى كه اگر قطره آبى بر آن ريخته شود بر جاى ماند، و گردن را موازى پشت كند و پيش افكند و نظر بر بين قدمين اندازد.(43)
دعاى قبل از ركوع
و مستحب است قبل از ركوع بگويد: ((الّلهمّ لك ركعت )): بار خدايا از بهر تو ركوع كردم ، ((و لك خشعت )): و براى تو فروتنى نمودم ، ((و لك اسلمت )): مر تو را (براى تو) فرمانبردار شدم ، و بك آمنت : و به تو ايمان آوردم ، ((و عليك توكّلت )): و بر تو توكّل كردم يعنى : كارهاى خود به تو واگذاشتم ، ((و انت ربّى )): و توئى پروردگار من ، ((خشع لك )): افتادگى كرد مر تو را (براى تو)، ((قلبى )): قلب من ، ((سمعى )): گوش من ، ((و بصرى )): و چشم من ، ((و شعرى )): و موى من ، ((و بشرى )): و پوست تن من ، ((و لحمى )): و گوشت من ، ((و دمى )): و خون من ، ((و مخّى و عظامى و عصبى )): و مغز و استخوان من ، ((و ما اقلّته قدماى )): و آنچه بر داشته آن را قدمهاى من ، ((غير مستنكف )): در حالتى كه نيستم از پرستش تو شرم آور و به ننگ اندر، ((و لا مستكبر)): و نه گردنكش ، ((و لا مستحسر)): و نه از اين بابت تعبناك و خسته و ناخشنود.(44)
نپيچم سر ز فرمانت ، به تيغم گر زنى هر دم   مرا جان بهر آن بايد كه قربان رهت گردم
يكى از حضرت امير المومنين على (عليه السلام ) پرسيد: راست داشتن در ركوع اشاره به چيست ؟ فرمود: تاءويلش آنكه به فرمان تواءم گرچه به تيغم بزنى .(45)
گر تيغ بارد از كوى آن ماه   گردن نهيم الحكم للّه .
ذكر ركوع
((سبحان ربّى العظيم )): پاك و پاكيزه مى دانم و منزّه و مقدّس ‍ مى شناسم پروردگار بزرگ خود را، از هر چه جناب و عظمت او را لايق نباشد، و جلال و جبروت وى را نسزد و نشايد.
((و بحمده )): در حالتى كه اشتغال به ستايش او دارم كه مرا توفيق عبادت خود داد، تا تنزيه (46) او كنم و تقديس (47) او به جاى آرم .
و مستحب است كه تسبيح را تكرار كند تا سه نوبت يا پنج نوبت يا هفت نوبت يا يازده به قدر نشاط و عدم ملال ، مگر امام در نماز جماعت از سه نوبت نمى گذارد، بلكه دعاى مقدّم را نيز نمى خواند.
حكمت ركوع و سجود
حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: ركوع ادب است و سجود قرب است ، و كسى كه ادب نيكو بجا نياورد شايسته قرب نگردد، پس ركوع كن ركوع كسى كه فروتنى كننده باشد مر خداى را عزّوجل به دل ، و خود را بس خوار دارد و بسى بى مقدار داند در زير سلطه سلطنت خداى سبحان ، و نگاه دارد جوارح خود را نگهداشتن كسى كه ترسان و هراسان شود بر آنچه او را فوت شود از فوائد بسيار و فزون از شمار ركوع كنندگان .(48)
ذكر بعد از سر برداشتن از ركوع
و چون از ركوع سر برداشت و بر جاى ماند، مى گويد: ((سمع الله لمن حمده )): يعنى : خداى شنيد و اجابت نمود و جزاى خير داد مر آنان را كه به صدق وى را عبادت كردند و بستودند.
و غرض از اين كلمه دعاست نه ثناست ، و مقصود آنكه خدا بشنيد حمد حامدان را و مشكور گردانيد سعى آنان را؛ و اين كلمه از ماءموم ساقط است .
((و الحمد للّه ربّ العالمين )): و همه ثناها و ستايشها مر خداى راست كه پروردگار جهانيان است .
((اهل الكبرياء و العظمه )): اوست صاحب سرورى صورى و مالك برترى معنوى .
((و الجود و الجبروت (49))): و داراى بخشش ، و فرمانروا بر همه خلائق را به قدرت محض و غلبه كامل .
سر سرفرازان به درگاه او   بماند فرو تا نماند فرو
درب ششم : سجود
مستحب است قبل از سجود تكبير بگويد در حال قيام ، چون به سجود رود نخست دو كف دست بر زمين نهد، سپس زانوها را - و زن به عكس اين كند - و بايد كه انگشتان هر دو دست را به جانب قبله قرار دهد و از هم نگشايد، و هيچ يك از دستها را به پهلو نچسباند، و زانوها را از هم دور دارد، و از پيشانى مقدار يك درهم يا بيشتر به سجده گاه برساند، و بر خاك سجده كند نه بر چوب و سنگ و امثال آن از چيزهائى كه سجده بر آنها جايز است ، و بهتر آن است بر خاك مزار ائمّه معصومين (عليه السلام ) باشد، به خصوص ‍ تربت كربلا.(50)
دعاى پيش از ذكر سجده
و قبل از تسبيح بگويد: ((ربّى (الّلهمّ) لك سجدت )): پروردگار من ! از بهر تو سجده كردم ، ((و بك آمنت )): و به تو ايمان آوردم ، ((و لك اسلمت )): و تو را فرمان بردم ، ((و عليك توكّلت )): و كار خود به تو واگذاشتم ، ((و اءنت ربّى )): و توئى پروردگار من ، ((سجد وجهى للّذى خلقه )): سجود روى من مر آن كس را كه آفريده است او را به دانائى و توانائى ، ((و شقّ سمعه و بصره )): و بر گشود گوش و چشم او را به شنوائى و بينائى ، و الحمد للّه ربّ العالمين : و همه ستايشها و ثناها مر خداى راست كه پروردگار جهانيان است ، ((تبارك الله احسن الخالقين )): بزرگ و برتر و دائم و ثابت است خداى كه بهترين آفرينندگان است .(51)
از ابر افكنده قطره اى سوى يم   ز صلب آورد نطفه اى در شكم
از آن قطره لؤ لؤ ى لالا كند   و زين صورت سرو بالا كند
ذكر سجده
((سبحان ربّى الاءعلى )): منزّه و مقدّس مى خوانم و پاك و پاكيزه مى دانم پروردگار برتر و فراتر خود را، از هر چه جناب متعال او را نسزد و عزّت و جلال او را نشايد.
((و بحمده )): در حالتى كه مشغول ستايش و نيايش اويم ، كه توفيق بخشيده است مرا كه تنزيه و تقديس او را بجاى آورم .
تا ملال حاصل نشده مكرّر تسبيح را بگويد، مگر امام (جماعت ) كه بر سه نوبت اقتصار(اكتفا) مى كند.
ذيل : ذكر واجب ركوع و سجود، تسبيح كبير ((سبحان ربّى الاءعلى و بحمده )) به يك بار، يا تسبيح صغير ((سبحان الله )) است به سه بار.
حقيقت سجود
امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: به خدا كه زيان نكرد هر كه حقيقت سجود را چنانكه بايد به فعل آورد، اگر چه در همه عمر به يك نوبت باشد، و ظفر نيافت آنكه فريب داد نفس خود را مثل اين حال ، غافل و بى خبر از آنچه حق تعالى مهيّا كرده است از بهر سجود كنندگان از خير دنيا و سعادت آخرت ، و دور نگشت از خداى هرگز هر كه در سجود نيكو نزديك شد به خداى عزّوجلّ، و نزديك نگردد به او هرگز هر كه نيك بجا نياورد ادب سجود را و نگاه ندارد حرمت آن را و دل بغير حق تعالى دهد در سجود، در اين صورت عبادت چنين كسى چگونه خواهد بود؟! پس سجود كن سجود آن كس كه بس به پستى گرايد و بسيار فروتنى نمايد آفريدگار را - عزّو جلّ - و خود را خوار و ذليل او گرداند، و داند كه از خاكى آفريده شده كه همه بر آن پاى مى نهند، و از نطفه اى پديد آمده كه همه آن را پليد مى شمرند.(52)
در حديث نبوى وارد شده است : نزديكتر وقتى و حالى كه بنده به خداست ، حالت و فرصت سجود است كه حق تعالى درباره آن فرمود: ((و اسجد و اقترب (53))): يعنى به سجده در آى و نزديك شو.(54)
و از امثال اين اخبار و غير آن مستفاد مى شود كه : بهترين افعال نماز سجود است ؛ بنابراين طول كشيدن و فروماندن در آن به اخلاص و آگاهى بس ‍ نيكوست .
بزرگى گويد: ركوع دعوى بندگى است و سجدتين دو گواه است بر آن .
ديگرى گفت : به قدر نيستى تو هستى حق تو را جلوه گر گردد، نمى بينى كه در ركوع ((سبحان ربّى العظيم )) گوئى و در سجود ((سبحان ربّى الاءعلى ))، اگر تو نباشى او باشد و بس تعالى و تقدّس .
از هستى خويش تا تو غافل نشوى   هرگز به مراد خويش واصل نشوى
از بحر ظهور تا به ساحل نشوى   در مذهب اهل عشق كامل نشوى
و در اين معنا مترجم گويد:
پاى بر سر خود نه ، دوست را در آغوش آر   تا به كعبه وصلش دورى تو يك كلام است
دعاى پس از سر بر داشتن از سجده
و مستحبّ است چون سر از سجود بردارد بر ران چپ نشيند، و پشت قدم پاى راست را بر شكم قدم پاى چپ بگذارد و در خاطر بگذراند كه : بار خدايا! حق را برانگيزان و باطل را تباه گردان (55)؛ و چون قرار گيرد تكبير بگويد و استغفار كند، و افضل آن است كه بگويد:
((الّلهمّ اغفرلى )): بار خدايا! مرا بيامرز، ((و ارحمنى )): و مرا رحمت كن ، ((و اجبرنى )): و شكستگى هاى مرا درستى ده و نقصهانهاى مرا تلافى فرماى ، ((و اهدنى )): و مرا راه بنماى ، ((انّى لما الىّ من خير فقير)): همانا من بر آنچه كه فرو فرستاده اى مرا از نيكيها نيازمندم .(56)
و اگر اقتصار بر استغفار كند، و گويد: ((استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه : يعنى : آمرزش مى طلبم از پروردگار خود و به سوى او باز مى گردم ))، نيز كافى است .
بعد از آن تكبير ديگر گويد از براى سجده دوّم ، در حال جلوس ، و پس از سر بر داشتن از سجده نيز تكبير گويد و اندكى درنگ كند.