عمار ياسر يكى از سران و اعضاى مركزى سازمان شرطة الخميس
بود، او از ياران مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) بود
و هرگز در كورانهاى عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بعد از آن ، نلغزند و
به سوى چپ و راست نرفت و چون كوهى استوار در خط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و
على (عليه السلام ) ماند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره عمار فرمود:
ايمان سراپاى عمار را گرفته و با گشوت بدنش آميخته شده است . و روزى به او فرمود:
(ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك ضياح من لبن . پس
از چند سالى گروه متجاوز (سپاه معاويه ) ترا مى كشند و آخرين غذاى تو در دنيا، شير
مخلوط با آب است .)
عمار ياسر در زمان خلاف على (عليه السلام ) از سرداران سپاه آخ حضرت در جنگ جمل و
صفين به حساب مى آمد بود، او جنگ صفين 94 سال داشت ، اما او با اين سن و سال چون
قهرمان جوان با دشمن مى جنگيد. حبه عرنى گويد: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه
قبل از شهادت ) به جمعى از ياران گفت : آخرين روزى دنيوى مرا بدهيد آنگاه براى او
مقدارى شير مخلوط به آب آوردند، از آن نوشيد و سپس گفت : امروز با دوستم محمد صلى
الله عليه و آله و سلم و حزبش ملاقات خواهم كرد ( و الله لو
ضربانو حتى بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا على الحق ؛ سوگند به خدا اگر
دشمنان ما را آنچنان ضربه بزنند كه همچون شاخه هاى خشك نخل خرماى سرزمين هجر بريده
بريده شويم در عين حال يقين دارم كه ما بر حق هستيم .)
اين مرد بزرگ در يكى از روزهاى جنگ به ميدان شتافت و با دشمن جنگيد، سرانجام براثر
ضربه نيزه يكى از دشمنان از پشت اسب به زمين افتاد و به شهادت رسيد. شب فرا رسيد،
على (عليه السلام ) در كنار كشته ها مى گشت ، چشمش به پيگر به خون طپيده عمار افتاد
منقلب شد و قطرات اشك از ديدگانش جارى گشت در كنار پيكرش نشست ، سر عمار را به
بالين گرفت و با قلبى آكنده از اندوه و چشمى پر از اشك ، اين اشك را در سوك عمار
خواند:
ابا موت كم هذا التفرق و عنوة
|
الا ايها الموت الذى لست تاركى
|
يعنى : اى مرگ كه قطعا سراغ من نيز مى آيى مرا راحت كن كه همه دوستانم را از دستم
گرفتى ، تو را نسبت به اين دوستانم تيز بين مى بينم ، كه گويى چراغ بدست ، دنبال
آنها مى گردى ، و به روايتى فرمود: كسى كه خبر شهادت عمار را بشنود و متاءثر نگردد
بهره هاى از اسلام ندارد.
به اين ترتيب مى بينم حضرت على (عليه السلام ) نسبت به دوستان مخلص و با وفايش
اظهار محبت مى كرد و صميمانه به آنها درود مى فرستاد. |