على (عليه السلام ) عمروبن عبدود را در كنار خندقى كه دور مدينه حفر شده بود بر روى
زمين خوابانيد و سرش را از تنش جدا كرد آنگاه سر او را به پيشگاه رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم برد، پيكر بى سر او را در ميدان رها كرد تا اقوام و خويشان
او جنازه بى سر او را از خاك برداشته و مكه برگردانند. خبر قتل عمرو در سپاه احزاب
زلزله اى عظيم انداخت و بسيج آنها را از هم پريشان ساخت . خواهر عمرو تنها زنى بود
از خويشاوندان او بود كه به مدينه آمده بود سر و پاى برهنه به سراغ جنازه ى برادرش
رفت ، مردم انتظار مى كشيدند اين زن خود را بر روى هيكل سر بريده و پا بريده عمرو
بيندازد و شيون كند، اما او وقتى جنازه برادرش را ديد آرام گرفت تا اينكه گفت آن
حريف كريم و شرافتمند كه برادرم را كشته كى بود؟ گفتند: على بن ابيطالب (عليه
السلام ) آهى كشيد و گفت من هم اينطور حدس مى زنم زيرا تا وقتى ديدم زره زراندود و
گرانبهاى برادرم هنوز بر تنش مى درخشد دريافتم كه قاتلش مردى كريم و نجيب مى باشد و
بعد شعرى گفت : كه معنى آن عبارت است اگر جز على (عليه السلام )، ديگرى برادرم را
بخاك مى افكند تا پايان ابديت در عزاى برادرم مى گريستم ، ولى چه بگويم كه قاتل او
مردى بى نظير است ، مردى كه پدرش بر تارك مكه همچون تاج مى درخشيد.
لو كان قاتل عمرو غير قاتله
|
و كان يدعى ابوه بيضة البلد(227) |
|