ميزان الحكمه جلد ۱۴

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱ -


هديه .

نقش هديه در ايجاد دوستى .

قرآن :.
((و (ايـنـك ) مـن ارمـغـانى به سويشان مى فرستم ومى نگرم كه فرستادگان (من ) با چه چيز باز مى گردند)).
ـ پـيامبر خدا(ص ): به يكديگر هديه دهيد, تا دل هايتان نسبت به هم با محبت شود به يكديگر هديه دهيد, زيرا هديه كينه ها را مى برد.
ـ امـام صادق (ع ): به يكديگر هديه دهيد تا دل هايتان نسبت به هم با محبت شود, زيرا هديه كينه ها را از بين مى برد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): براى يكديگر هديه ببريد, زيرا هديه بدخواهى ها را (از دل ها) بيرون مى كشد وكينه هاى دشمنى و نفرت ها را برطرف مى كند.
ـ هديه دادن , كينه ها را از سينه ها مى برد.
ـ هـديـه دادن مـحـبت مى آورد و برادرى را نگه مى دارد و كينه و دشمنى را مى برد براى يكديگر هديه ببريد تا دوستدار هم شويد.
ـ امـام على (ع ): اگر به برادر مسلمان خود هديه اى دهم كه به كارش آيد, خوشتر است نزد من از اين كه همانند آن هديه صدقه دهم .

حرمت هديه دادن به كار گزاران حكومتى .

ـ پيامبر خدا(ص ): هديه دادن به زمامدار,خيانت است .

ـ هدايايى كه به كارگزاران پيشكش مى شود, خيانت است .

ـ هدايايى كه به كارگزاران داده مى شود, تماما حرام است .

ـ هركس براى برادر خود وساطتى بكندو او به خاطرآن وساطت برايش هديه اى ببرد و او آن هديه را بپذيرد, هر آينه به در بزرگى ازدرهاى ربا وارد شده است .

ـ ابـوحـمـيـدساعدى مى گويد: پيامبر(ص )مردى از بنى اسد به نام ابن اتبيه ((1)) را مامور جمع آورى زكـات كـرد چـون امـوال زكات را آورد, عرض كرد: اين براى شماست و اين هم به خود من هديه شده است رسول خدا(ص ) بر منبر ايستاد و پس ازحمد و ثناى خداوند, فرمود: چه شده است كـه كـارگزار را مى فرستيم و وقتى مى آيد مى گويد: اين از آن توست و اين از آن من چرا در خانه پدر و مادرش نمى نشيند تا ببيند آيا باز هم براى او هديه مى آورند يانه ؟
سوگند به آن كه جان من در دسـت اوست (آن كارگزار) هيچ چيز بر ندارد مگر اين كه روز قيامت آن را بر دوش خود همى كشد, اگر چه اشترى خروشان باشد, يا گاوى نعره زن , يا گوسفندى كه بع بع مى كند.
ـ امـام عـلـى (ع ) آن جـا كـه از سـتـم بـيـزارى مـى جويد, مى فرمايد: و شگفت تر از اين , قصه آن شخصى است كه شبانگاهى درخانه ما را كوبيد و در دستش ظرف سر پوشيده (پر از حلوايى لذيذ) بـود, چـنـانـش نـاخوش نفرت داشتم كه گويى با آب دهان يا استفراغ مارى درآميخته است به او گـفـتم : آيا اين صله است , يا زكات , ياصدقه ؟
زيرا كه اين ها بر ما خاندان حرام است ! گفت : نه اين است و نه آن , بلكه هديه اى است گفتم : زن فرزند مرده (مادرت ) بر تو بگريد! آيا از طريق دين خدا وارد شـده اى تـا مـرابفريبى ؟
ابله شده اى , يا ديوانه , يا هذيان مى گويى ؟
سوگند به خدا, كه اگر هفت اقليم را با آن چه در زيرافلاك آن هاست به من دهند تا, با بيرون كشيدن پوست جوى از دهان مورچه اى , خدا را نافرمانى كنم ,هرگز نخواهم كرد.
ـ در مسير امير مؤمنان (ع ) به شام ,زمينداران انبار به ديدار آن حضرت رفتند و در حالى كه با خود تـعـدادى اسـب تـاتـارى داشـتـنـد, در ركـاب ايـشـان شـروع بـه دويـدن كـردنـد امـام (ع )ـم رد ـ فرمود:اين ستورانى كه باخودداريدبراى چيست ؟
و مقصودتان ازاين كارى كه كرديد چه بود؟
.
عـرض كـردنـد:اين كارى كه كرديم ,رسمى است كه با آن اميران خود را تعظيم واحترام مى كنيم و ايـن اسـب هـا را نـيـز بـراى شـمـا هـديه آورده ايم و براى مسلمانان نيز غذا تهيه كرده ايم و براى چهارپايانتان هم علوفه فراوانى آماده آورده ايم .

حـضـرت فـرمـود: امـا ايـن كه گفتيد اين رسم شماست كه با آن اميران خود را تعظيم و احترام مـى كـنيد,(بدانيد كه ) به خدا سوگند اين رفتار به اميران شما سودى نمى رساند و شما نيز با اين كار جسم و جان خويش را به رنج مى اندازيد پس ديگر اين كار را تكرار نكنيد.
و اما اين ستوران شما, اگر دوست داريد آن ها را از شما بپذيرم و به حساب خراجتان بگذارم آن هارا از شما مى گيرم .

و امـا غـذايـى كـه بـراى ما تهيه كرده ايد, ما خوش نداريم كه از اموال شما چيزى بخوريم مگر در قبال پرداخت بهايش .

عـرض كـردنـد: اى امـيـرمـؤمـنـان , مـا آن را قـيمت مى گذاريم و سپس بهايش را مى گيريم حـضرت فرمود: در اين صورت شما قيمت واقعى آن را نمى گوييد, بنابراين , ما به همان آذوقه اى كه خود داريم بسنده مى كنيم .

عـرض كـردنـد: اى امـير مؤمنان , ما در ميان عرب ها دوستان و آشنايانى داريم , آيا ما را از اين كه به آنان هديه دهيم يا آنان را از اين كه از ما هديه بپذيرند منع مى فرمايى ؟
.
حـضـرت فـرمـود : هـمـه عرب ها دوستان شما هستند و هيچ مسلمانى نبايد هديه شما را بپذيرد وچنانچه كسى از شما به زور گرفت به ما اطلاع دهيد.
عـرض كـردنـد: اى امـيـر مـؤمـنـان , مـا دوست داريم كه شماهديه وكرامتى مارابپذيريد حضرت فرمود:واى بر شما, ما از شما بى نيازتريم پس ايشان را ترك كرد و به راه خود ادامه داد.
ـ امـام عـلـى (ع ): هـر حـكمرانى كه به مردم امكان و اجازه ندهد تا مشكلات و نيازهاى خود را به گـوش او بـرسـانـنـد, در روز قـيـامـت خـداونـد نگذارد نيازهايش را به گوش او برساند و اگر (حكمرانى ) هديه اى بپذيرد آن خيانت باشد و اگر رشوه بگيرد مشرك است .

ـ دربـاره آيه ((بسيار مال حرام مى خورند)) ـ : مقصود كسى است كه مشكل برادر خود را برطرف كند و آن گاه هديه او را بپذيرد.
ـ پـيامبر خدا(ص ): اى على , به زودى مسلمانان به اموالشان مفتون خواهند شد و به خاطر دين (و ديـنـدارى ) شان بر خدا منت نهند و آرزوى رحمت او را كنند و از خشم او آسوده خاطر باشند و با شـبـهه هاى دروغين و هوس هاى غفلت زا حرام اورا حلال شمارند پس , شراب را به نام نبيذ حلال مى كنند و رشوه را به نام هديه و ربا را به نام بيع .

نهى از پذيرفتن هديه مشرك .

ـ پيامبر خدا(ص ): ما هديه هيچ مشركى را نمى پذيريم .

ـ ما پيشكش مشركان را نمى پذيريم .

ـ من عطاى مشركان را خوش ندارم .

ـ امـام عـلـى (ع ): رسـول خـدا(ص ) ازپـذيـرفـتن عطاى مشركان نهى فرمود, منظورش هداياى حربيان بود.
ـ (جـنـگـاورى معروف به ) ملاعب اسنه (نيزه باز) هديه اى براى رسول خدا(ص ) آورد پيامبر(ص ) پـذيـرش اسـلام را به او پيشنهاد كرد اما وى از مسلمان شدن امتناع ورزيد, پيامبر فرمود: من هم هديه مشركى را نمى پذيرم .

ـ عـيـاض بـن حـمـار مـجـاشـعـى بـراى رسول خدا(ص ) هديه اى آورد حضرت فرمود: مسلمان شده اى ؟
عرض كرد: نه پيامبر فرمود: من از پذيرفتن عطاى مشركان نهى شده ام .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) ـ به مردى كه پيش از مسلمان شدن اسبى را براى ايشان هديه آورد ـ : من عطاى مشركان را خوش ندارم .

ـ امام صادق (ع ): عياض در زمان جاهليت آدم مهم و پرمنزلتى بود و براى اهل عكاظ(بازار معروف و مـوسمى دوره جاهليت ) داورى مى كرد او هر وقت وارد مكه مى شد, جامه هاى گناه آلود و پليد خـود را از تـنش در مى آورد و جامه هاى رسول خدا(ص ) را به خاطر اين كه پاك بود,مى گرفت و آن هـا را مـى پـوشـيـد و كـعـبـه را طـواف مـى كـرد و چون طوافش تمام مى شد به پيامبر(ص ) برمى گرداند.
پـس از آن كـه رسول خدا(ص ) قدرت يافت , عياض هديه اى براى حضرت آورد رسول خدا(ص )از پـذيـرفـتـن آن سـربـاز زد و فـرمود: اى عياض , اگر مسلمان شوى هديه ات را مى پذيرم خداوند عـزوجل خوش ندارد كه من عطاى مشركان را بپذيرم بعدها عياض اسلام آورد و مسلمانى نيك و راستين شد وهديه اى به رسول خدا(ص ) تقديم كرد و پيامبر آن را از او پذيرفت .

ـ ابـراهـيـم كـرخـى : از امـام صـادق (ع )پرسيدم : مردى مالك آبادى بزرگى است و چون جشن مهرگان يا عيد نوروز مى شود برزگران اوهدايايى به او تقديم مى كنند كه البته مكلف به اين كار نـيـسـتـند, بلكه مى خواهند با اين كار خودشان را به اونزديك كنند (اين هدايا چه حكمى دارد؟
) حضرت فرمود: مگر نه اين كه آنان (دهقانان ) نماز گزارند؟
عرض كردم : چرا فرمود: بايد هديه آنان را بـپـذيـرد و مـتقابلا به آنان هديه اى بدهد چرا كه رسول خدا(ص ) فرمود: اگر (مسلمانى ) حتى پـاچه گوسفندى برايم هديه بياورد, مى پذيرم و اين كار جز دين است و اگر كافرى يا منافقى يك بار شتر هم به من هديه دهد نمى پذيرم اين جز دين است خداوندعزوجل براى من رضا نداده است كه عطاى مشركان و منافقان و خوراكى آنان را بپذيرم .

ـ حكيم بن حزام : به يمن مسافرت كردم و جامه اى ذويزنى خريدم و آن را در زمانى كه رابطه ميان رسـول خـدا(ص ) و قـريـش تيره بود به ايشان هديه كردم پيامبر فرمود: من هديه هيچ مشركى را نمى پذيرم و ردش كرد من آن جامه را فروختم و پيامبر آن را خريد و پوشيد.

تشويق به پذيرفتن هديه .

ـ پيامبر خدا(ص ): اگر پاچه گاو ياگوسفندى هم به من هديه دهند, آن را مى پذيرم .

ـ اگـر بـه خـوردن پـاچه گاو يا گوسفندى هم دعوت شوم , قبول مى كنم و اگر پاچه اى به من هديه دهند, آن را مى پذيرم .

ـ اگـر پـاچـه اى هـم بـه مـن هـديه شود, مى پذيرم و اگر به خوردن سردستى هم دعوت شوم , قبول مى كنم .

ـ عايشه : پيامبر(ص ) هديه رامى پذيرفت و در برابر آن پاداش مى داد.
ـ پيامبر خدا(ص ): از احترام مرد به برادرش اين است كه پيشكش او را بپذيرد و از همان چيزى كه نـزد خـود دارد بـه او پـيشكشى دهد و براى پيشكش دادن چيزى به او, خود را به تكلف و زحمت نيندازد.
ـ زن مـسـتـمندى هديه اى براى عايشه آورد, اما عايشه از روى ترحم و دلسوزى آن را قبول نكرد پـيـامـبر(ص ) به او فرمود: چرا آن را قبول نكردى و متقابلا هديه اى به او ندادى كه فكرنكند او را تـحـقـير كرده اى ؟
اى عايشه , فروتن باش , زيرا خداوند فروتنان را دوست مى دارد و ازافراد متكبر نفرت دارد.

انواع هديه .

ـ پيامبر خدا(ص ): هديه سه گونه است : هديه جبرانى , هديه رشوه اى و تملق آميز و هديه به خاطر خداوند عزوجل .

ـ امـام صـادق (ع ): هـديـه سـه گـونـه اسـت : هـديه جبرانى , هديه رشوه اى و تملق آميز و هديه براى خداى عزوجل .

بهترين هديه .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ): بهترين هديه (يابهترين عطا) سخن حكيمانه اى است كه بنده آن را بشنود و سپس ابتدا خود آن را بياموزد و آن گاه (به ديگران ) بياموزدش .

ـ بـهترين هديه اى كه انسان مسلمان به برادر خود مى دهد, سخن حكيمانه اى است كه خداوند به سبب آن بر هدايت او بيفزايد و ازهلاكت بازش دارد.
ـ بـهـتـريـن هديه اى كه مسلمانى به برادر خود دهد, سخن حكيمانه اى است كه خداى متعال به واسطه آن بر هدايت او بيفزايد ياوى را از هلاكت و تباهى نگه دارد.
ـ چه خوب عطيه و چه نيكو هديه اى است , سخن حكيمانه اى كه آن را مى شنوى !.
ـ امام على (ع ): چه خوب هديه اى است اندرز و موعظه !.
ـ جـبـرئيـل (ع ) ـ بـه پـيامبر(ص ) ـ : اى رسول خدا, خداوند تبارك و تعالى مرا با هديه اى سوى تو فـرسـتـاده اسـت كـه قـبـل از تـو آن را به هيچ كس نداده است رسول خدا(ص ) فرمود: گفتم : آن چـيـسـت ؟
جبرئيل گفت : شكيبايى و بهتر از آن گفتم : آن ديگر چيست ؟
گفت : خرسندى و بهتراز آن گفتم : آن چيست ؟
گفت : زهد و بهتر از آن گفتم : آن چيست ؟
گفت : اخلاص و بهتر ازآن گـفـتـم : آن چـيست ؟
گفت : يقين و بهتر از آن گفتم : آن چيست ؟
جبرئيل گفت : پلكان آن تـوكل بر خداى عزوجل است گفتم : توكل بر خداى عزوجل چيست ؟
گفت : دانستن اين نكته كـه مـخـلـوق نـه (مى تواند) زيانى بزند نه سودى برساند نه چيزى بدهد و نه جلو چيزى را بگيرد وچشم اميد بر كندن از مردم .

پس گرفتن بخشش .

ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه بخشش خودرا پس بگيرد, مانند كسى است كه استفراغش را بخورد.
ـ پيامبر خدا(ص ) (به عمربن خطاب كه اسبى را به يكى از جنگجويان مسلمان بخشيده بود تابا آن در راه خدا جهاد كند و خواست دوباره آن را از او بخرد چون فكر مى كردباقيمت ارزانى به او خواهد فروخت ) فرمود: آن را نخر و به صدقه اى كه داده اى برنگرد, اگر چه آن را به يك درهم به تو بدهد, زيراكسى كه صدقه خود را پس بگيرد, مانند كسى است كه استفراغش را بخورد.
ـ امـام صـادق (ع ): هـركـس صـدقـه اى دادو سپس آن صدقه به خودش برگردانده شد, آن را نه بـفـروشد و نه خودش استفاده كند, زيرا آن صدقه در حقيقت به منزله بنده آزاد شده اى است كه بعد از اين كه او را آزاد كرد ديگر درست نيست آن را بر گرداند.
ـ درباره مردى كه صدقه اى مى آوردتا به سائل بدهد, اما وقتى دم در مى آيد مى بيند او رفته است ـ : بايد آن را به سائل ديگرى بدهدو به مالش برنگرداند.

آداب هديه دادن .

ـ امـام عـلـى (ع ): از كـسـى كـه از تـو عـيـادت نـمـى كند, عيادت كن و به كسى كه به تو هديه نمى دهد,هديه بده .

هديه كردن به اماكن متبركه .

ـ امـام عـلـى (ع ): اگـر حتى دو رودخانه جارى از زر و سيم داشته باشم , كمترين چيزى به كعبه هديه نمى كنم , چون نصيب حاجيان مى شود نه مستمندان .

ـ يـاسـيـن : از امام باقر(ع ) شنيدم كه مى فرمايد: گروهى از مصر آمدند و در اين بين يكى ازآن ها درگذشت اما پيش از آن كه بميرد به مردى وصيت كرد از اموال او هزار درهم به كعبه تقديم كند چـون آن مـرد وارد مكه شد, در اين باره كه آن مبلغ را به چه كسى بايد بدهد پرس وجو كرد بنى شـيـبـه را بـه او مـعـرفى كردند آن مرد نزد بنى شيبه رفت و موضوع را به آنان گفت بنى شيبه گفتند: تو وظيفه ات را انجام داده اى , درهم ها را به ما بده مرد برخاست و از مردم جوياشد او را به ابوجعفر محمدبن على (ع ) راهنمايى كردند حضرت باقر(ع ) فرمود: آن مرد نزد من آمد و تكليف آن درهـم ها را از من پرسيد من به او گفتم : كعبه از اين چيزها بى نياز است ببين چه كسى به زيارت ايـن خانه آمده و در راه مانده است , يا خرجى اش تمام شده , يا شترش را گم كرده , يا چيزى ندارد كه نزد خانواده اش برگردد, آن درهم ها را به اين هايى كه برايت اسم بردم بده .

آن مرد نزد بنى شيبه برگشت و گفته ابو جعفر(ع ) را به اطلاع ايشان رساند بنى شيبه گفتند:او آدم گمراه و بدعتگذارى است و اطلاعى ندارد و نبايد به حرف هايش گوش داد و تو را به حق اين خانه و به حق چه و چه سوگند مى دهيم كه اين حرف ما را به اطلاع او برسانى .

آن مـرد مى گويد: نزد ابو جعفر(ع ) برگشتم و گفتم : من به ديدار بنى شيبه رفتم و گفته شما رابـه اطـلاع ايشان رساندم , اما آن ها گفتند كه شما چنين و چنان هستيد و چيزى بلد نيستيد و سـپـس مـرا بـه خـداى بـزرگ سوگند دادند كه آن چه را گفتند به شما برسانم حضرت باقر(ع ) فرمود: من نيز تو را به همان چيزى كه آنان سوگند دادند سوگند مى دهم كه پيش آن ها بروى و بـگـويى : من همين قدر مى دانم كه اگر زمام امرى از امور مسلمانان را به دست گيرم دست هاى آنان (بنى شيبه ) را قطع خواهم كرد و به پرده هاى كعبه خواهم آويخت و آن گاه خودشان را روى سـكـومى ايستانم و سپس دستور مى دهم جارچى جار زند كه : هان ! اينان دزدان (اموال ) خدايند, آن هارا بشناسيد.
پيرى .

پيرى .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): آدميزاد راست ايستاده است و نود و نه عامل مرگ در كنارش صف كشيده اند هرگاه اين عوامل مرگ به اواصابت نكنند به پيرى مى رسد.
ـ امام على (ع ): حاصل زندگى درازبيمارى و پيرى است .

ـ در بـاب يادآورى انواع نعمت ها, ـ :و براى شما عمرهايى مقدر فرموده كه (مدت ) آن ها را از شما پـوشيده داشته و از آثارپيشينيانتان عبرت هايى براى شما به جا نهاده است , از بهره ها و لذت هايى كـه بـردند و از عمرى كه , پيش از چنگ انداختن مرگ در گلوى آن ها, نصيبشان گرديد پيش از رسـيـدن به آرزوهامرگ به سراغشان شتافت و سيلاب بنيان برافكن اجل ها آنان را از آرزوهايشان جـدا سـاخت دروقت سلامت بدن ها توشه اى براى خود فراهم نكردند و در اوان زندگانى خويش پند و عبرت نگرفتند آيا آنان كه در شادابى جوانى هستندجزخميدگى پيرى را انتظار مى كشند؟
و آنان كه از خرمى تندرستى بهره مندند جزرنج هاى بيمارى را چشم دارند؟
.
ـ امـام عـلى (ع ) ـ در وصف بهشت ـ : بهشت را درجاتى است يكى برتر از ديگرى ومنزل هايى است يكى متفاوت با ديگرى , نعمت هايش پايان نمى پذيرد و اقامت كننده در آن كوچ نمى كند و جاويدان در آن پير نمى شود و ساكن آن بينوا نمى گردد.

آن چه در هنگام پيرى انسان جوان مى شود.

ـ پيامبر خدا(ص ): آدمى پير مى شود ودوچيز در او جوان مى گردد:آزمندى وآرزو.
ـ آدمـيـزاده پـير مى شود و دو چيز در وجود او جوان گردد: آزمندى به مال و ثروت و آزمندى به زندگى .

آن چه موجب پيرى مى شود.

ـ امام على (ع ): اندوه ,نيمى ازپيرى است .

ـ اندوه , يكى از دو پيرى است .

ـ اندوه , بدن را آب مى كند.
ـ در خطبه شقشقيه ـ : و با خودانديشيدم كه آيا با دستى بريده (بى يار و ياور) حمله كنم يا آن كه در برابر اين تيرگى كور (وگمراه كننده ) شكيبا بمانم , تيرگيى كه بزرگسال در آن پير مى شود و خـردسـال مـويـش سـپيدمى گردد و مؤمن در آن چندان رنج مى برد تا به ديدار پروردگارش بشتابد.
ـ آن گاه فرستادگان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى سوى ايشان فرستاد, تا از آنـان بـخواهند پيمان الهى را كه در فطرتشان است به جاى آورند, و نشانه هاى قدرت خدا را به ايـشـان نـشان دهند: از آسمانى كه بر فراز سرشان بر افراشته شده است , تا زمينى كه زيرپاهايشان نـهـاده شـده و نـعـمـت هـايـى كـه زنـده نـگاهشان مى دارد و مرگ هايى كه نابودشان مى كند و گرفتارى ها و بيمارى هايى كه پيشان مى گرداند.
ـ امـام صادق (ع ): چهار چيز است كه پيرى زودرس مى آورد: خوردن گوشت نمك سود, نشستن روى زمين نمناك , بالا رفتن ازپلكان و نزديكى كردن با پير زنان .

نابودى .

عوامل نابودى (1).

قرآن :.
((و پـروردگـار تـو (هـرگز) نابود كننده آبادى ها نبوده است , تا (پيشتر) در مركز آن ها پيامبرى بـرانـگـيزد كه آيات ما را برايشان بخواند و ما آبادى ها را ـ تا مردمشان ستمگرنباشند, نابود كننده نبوده ايم )).
((آيـا نـديـده اند كه پيش از آنان چه بسيار امت ها را نابود كرديم ؟
(امت هايى كه ) در زمين به آنان امـكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم و (باران هاى ) آسمان را پى در پى براى آنـان فـرو فـرسـتـاديم و رودبارها از زير(شهرهاى ) ايشان روان ساختيم پس , ايشان را به (سزاى ) گناهانشان نابود كرديم و پس از آنان نسل هاى ديگرى پديدآورديم )).
((سـپـس , وعـده (خـود) به آنان را راست گردانيديم و آن ها و هر كه را خواستيم نجات داديم و افراط كاران را به نابودى كشانديم )).
ـ پيامبر خدا(ص ): عوامل نابود كننده عبارتند از: فرمانبرى از بخل , هوس پيروى شده ,خودپسندى .

ـ امـام عـلـى (ع ): سه چيز نابود كننده هستند: فرمانبرى از زنان , فرمانبرى از خشم و فرمانبرى از شهوت .

ـ همانا بدعت هاى شبهه ناك نابود كننده اند, مگر اين كه خداوند (انسان را) از آن ها حفظ كند.
ـ رهـا كـن حـسـادت و دروغ و كـينه راكه اين سه , دين (انسان ) را لكه دار مى كنند و آدمى را به نابودى مى كشانند.
ـ امـام صـادق (ع ): دو كـار هـلاكـتباراست : به راى خود براى مردم فتوا دهى يا ندانسته از چيزى پيروى كنى .

ـ بـه عـبـدالـرحـمـان بن حجاج ـ : زنهاراز دو كار كه هركس هلاك شده با اين دو كار به هلاكت رسيده است : زنهار از اين كه با راى خودبه مردم فتوا دهى يا ندانسته از چيزى پيروى كنى .

ـ به مفضل بن مزيد : تو را از دو كارنهى مى كنم كه بر اثر آن ها مردان به هلاكت در افتادند: اين كه به باطل خدا را اطاعت كنى وندانسته به مردم فتوا دهى .

ـ پـيامبر خدا(ص ): به راستى كه درهم ودينار پيشينيان شما را نابود كرد و همين دو نابود كننده شماست .

ـ امـام عـلـى (ع ): مـردم تـا زمـانى كه متفاوت باشند, همواره در خير و خوبى هستند و همين كه يكسان شدند نابود شوند.
ـ خـدمـت تن به اين است كه آن چه از خوشى ها و خواهش ها و مال و منال مى خواهد به او بدهى و اين خود مايه نابودى جان است .

ـ امـام حسن (ع ): نابودى مردم در سه چيز است : تكبر و آزمندى و حسادت , زيرا تكبر باعث نابودى دين است و به سبب همين خصلت ابليس لعنت شد, آزمندى دشمن جان است و به واسطه همين خـوى آدم از بـهـشـت رانـده شد و حسادت راهنماى به سوى بدى و نابكارى است و بر اثر همين حسادت بود كه قابيل , هابيل را كشت .

ـ امام صادق (ع ): خداوند شش گروه رابه سبب شش خصلت نابود مى كند: فرمانروايان را به سبب سـتـمـگـرى , عـرب هـا را بـه سبب تعصب ,ملاكان را به سبب كبر, بازرگانان را به سبب خيانت , روستائيان را به سبب نادانى و فقيهان را به سبب حسادت .

ـ در سفارش به عبداللّه بن جندب ـ :اى پسر جندب , آن كه به عمل خويش تكيه كند, هلاك شود و آن كه در گناهان بى باك شود و به رحمت خدا اميدوار باشد, نجات نيابد.
مـى گـويـد: عـرض كـردم : پـس چه كسى نجات مى يابد؟
فرمود: آنان كه ميان بيم و اميد به سر مى برند, ازشوق بهشت و ترس از عذاب گويى دل هايشان در چنگال پرنده اى است .

ـ امـام كاظم (ع ): هر كه درباره (ذات )خدا سخن گويد نابود شود, هر كه رياست طلب باشد نابود شود و هركه خودپسندى به او راه يابد نابودشود.
ـ امام صادق (ع ): خداوند هيچ امتى راعذاب نكرد, مگر آن گاه كه به حقوق برادران تهيدست خود بى اعتنايى كردند.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): نابودى امت من درسه چيز است : در عصبيت (تعصبات قبيله اى و قومى ) و مذهب قدرى و روايت هاى بى اساس و غيرمعتبر.
ـ گـمان مى كنم كه شنيده ايد ابو عبيده چيزى از بحرين آورده است بشارت باد شما را و به آينده خـوشى كه در انتظار شماست اميدوار باشيد,زيرا به خدا سوگند كه من از فقر بر شما نمى ترسم , بلكه ترس من براى شما از اين است كه دنيا همچنان كه به روى پيشينيان شما باز شد به روى شما نـيز باز شود و همچون آنان بر سر آن به رقابت برخيزيد ودر نتيجه , دنيا شما را نيز همانند آنان به نابودى افكند.
ـ اين امت در آغاز به سبب زهد ويقين درست شد و در پايان به واسطه بخل و آرزو نابود مى شود.
ـ امام على (ع ): ناتوانى , نابودى به بار مى نشاند.
ـ امـام كـاظـم (ع ): سـه چـيـز مهلك است :پيمان شكنى , رها كردن سنت و جدا شدن از جماعت (مسلمانان ).
ـ امام على (ع ): مبادا كه مركب هاى طمع تو را به شتاب برانند و در آبشخورهاى هلاكت فرود آورند .

ـ پيشينيان شما, در حقيقت , به سبب درازى آرزوها و از ياد بردن اجل هايشان به هلاكت در افتادند .

ـ پـيـشـينيان شما كه نابود شدند درحقيقت بدان سبب به هلاكت در افتادند كه مرتكب گناهان مى شدند و ملايان و علما آنان را نهى نمى كردند.
ـ گذشتگان شما را در حقيقت كسانى نابود كردند كه مردم را از حق (خودشان ) باز داشتند وآنان هم به ناچار آن را (با رشوه ) خريدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پيروى كردند.
ـ شـايـسـتـه نيست كسى كه حاكم برناموس و خون و غنايم و احكام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است , بخيل باشد و ياكسى كه به سنت (پيامبر) عمل نكند و در نتيجه , امت را به نابودى كشاند.
ـ بـه خـانـواده پـيـامبر خود بنگريد و راه آنان را در پيش گيريد و در پى ايشان حركت كنيد, زيرا هرگز شما را از راه راست به درنمى برند و هرگز به نابوديتان نكشانند اگر آنان نشستند, شما نيز بنشينيد و اگر برخاستند, شماهم برخيزيد و از آنان پيشى نگيريد كه گم خواهيد شد و عقب هم نمانيد كه به نابودى خواهيدافتاد.
ـ گمراهى راهنما, مايه نابودى راهجوست .

ـ مهلك ترين چيز, ادامه يافتن گمراهى است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـرگاه شنيديد كسى مى گويد: مردم همه در هلاكتند, خودش از همه بيشتردر هلاكت است .

عوامل نابود كننده (2).

قرآن :.
((بگو: به نظر شما, اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا به شما برسد, آيا جز گروه ستمكاران (كسى ) نابود خواهد شد؟
)).
((پس , همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند, صبر كن و براى آنان شتابزدگى به خرج مده روزى كـه آن چـه راوعـده داده مـى شـونـد بنگرند, گويى كه آنان جز ساعتى از روز را (در دنيا) نمانده اند (اين ) بلاغى است پس , آيا جز مردم نافرمان نابود خواهند شد؟
)).
ـ امام على (ع ): نابود شد, كسى كه قدرو اندازه خود را ندانست .

ـ نابودشد, كسى كه كار خود را سامان نداد.
ـ نابود شد, كسى كه هوس گمراهش كرد و شيطان او را به بيراهه كشاند.
ـ نابود شد, كسى كه از خود راضى گشت و به وسوسه هاى فريبنده نفس خويش اعتماد كرد.
ـ نابود شد, كسى كه يقين را به شك فروخت و حق را به باطل و آخرت را به دنيا.
ـ نـابـود شد, كسى كه به دنيا آرام گرفت و دين خويش را كابين آن كرد و در نتيجه , به هر طرف دنيا برگشت , او نيز برگشت , اودنيا را آرمان و معبود خود گرفته است .

ـ نابود شد, كسى كه (به نا حق ) مدعى شد و ناكام شد, كسى كه دروغ بست .

ـ امام سجاد(ع ): كسى كه حكيمى نداشته باشد تا راهنمايى اش كند, به نابودى در افتد و كسى كه احمقى نداشته باشد تا از اوپشتيبانى كند, به ضعف و خوارى افتد.
ـ امام على (ع ): مال اندوزان با آن كه زنده اند, مرده اند و دانشمندان تا روزگار برجاست , برجايند.
ـ انسانى كه قدر و اندازه خود رانشناسد, نابود شود.
ـ در (راه ) من دو گروه هلاك شوند:دوست افراطى و دشمن كينه توز.
ـ هر كه سينه خود را در برابر حق سپركرد, نابود شد.
ـ هر كه خود راى باشد, نابود شود.
ـ هر كه به هلاكت دنيا و آخرت تن در دهد, در هر دو جهان هلاك شود.
ـ هر كه خراج را بدون آبادانى بطلبد,شهرها را ويران كند و بندگان را به نابودى كشد و حكومتش جز اندكى نپايد.
ـ هركه شكيبايى او را نرهاند, بيتابى نابودش كند.
ـ هر كه نفس خويش را سرگرم غير خودكند, در تاريكى ها سرگردان ماند و در هلاكت ها فرو رود .

ـ عظمت خداوند پاك را با عقل خويش مسنج , كه در زمره هلاك شدگان خواهى شد.
ـ خـداونـد پيامبرى هدايتگر با كتابى گوياو فرمانى برپا فرستاد كه به واسطه آن به هلاكت نيفتد, مگر كسى كه (ذاتا) هلاك شدنى است .

ـ مـن شما را به راه روشنى كشاندم كه درآن به هلاكت نيفتد, مگر كسى كه (طبعا) هلاك شدنى است .

ـ در يـادكرد از پيشامدهاى آينده ـ :خود را بى باكانه در ميان شعله هاى فروزان آتش فتنه اى كه با آن رو بـه رو مـى شويد, ميندازيد و از سر راه آن كنار رويد و وسط راه را برايش باز بگذاريد, زيرا به جـان خـودم سوگند كه در زبانه آتش آن فتنه ,مؤمن نابود مى شود و نامسلمان در آن به سلامت مى ماند.

حرمت به نابودى افكندن خود.

قرآن :.
((و در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را با دستان خود به نابودى نيفكنيد و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد)).
ـ هـنـگـامـى كـه مامون امام رضا(ع ) را به پذيرفتن ولايت عهدى مجبور كرد, به ايشان گفت : تو هـمـواره با من برخوردهايى مى كنى كه من خوش ندارم و خودت را از خشم من ايمن مى دانى به خدا سوگند مى خورم , كه اگر ولايت عهدى را نپذيرى , تورا به پذيرفتن آن مجبور مى كنم و اگر باز هم نپذيرى , گردنت را مى زنم حضرت فرمود: خداوندعزوجل مرا نهى فرموده است از اين كه بـا دست خود خويشتن را نابود كنم حال كه چنين است هر كارى كه به نظرت مى رسد بكن و من ولايت عهدى را مى پذيرم , به شرط اين كه هيچ كس را عزل و نصب نكنم .

ـ امـام رضـا(ع ) ـ در پـاسـخ بـه فـرزنـد صـلـت كه پرسيد: چرا با وجود آن كه به دنيا اظهار زهد مـى كـنـى ولايت عهدى راپذيرفتى ؟
ـ :خدامى داند كه من اين كار را ناخوش داشتم , اما وقتى ميان پذيرفتن ولايت عهدى و كشته شدن مخير شدم , پذيرفتن آن رابر كشته شدن ترجيح دادم .

ـ هـنـگـامـى كـه ولايـت عهدى راپذيرفت ـ :بار خدايا, تو مرا از اين كه با دست خود خويشتن را به نـابـودى انـدازم نـهـى فـرمـودى , ولـى مـجبورو ناچار شدم , چه اين كه اگر ولايت عهدى او را نمى پذيرفتم از جانب عبداللّه مامون در آستانه كشته شدن قرار مى گرفتم من نيز همانند يوسف و دانـيال (ع ) مجبور و ناچار شدم , زيرا هريك از ان دو نيز (از روى ناچارى و اجبار) از جانب طاغوت زمان خود عهده دار ولايت شدند.
ـ امـام صادق (ع ): اگر مردى دار و ندارخود را در راهى از راه هاى خدا انفاق كند, كار درست و به جـايى نكرده است مگر نه اين كه خداوند متعال مى فرمايد: ((خويشتن را با دستان خود به نابودى نكشانيد و نيكوكارى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد)) يعنى ميانه روان را؟
.
ـ اسـلـم ابـوعمران : ما در قسطنطنيه بوديم و فرمانده سپاه مصر عقبة بن عامر بود و سردار لشكر شام فضالة بن عبيد صف بزرگى ازسپاه روم بيرون آمد و ما در برابر آنان صف آرايى كرديم در اين هـنـگام يكى از سربازان مسلمان بر سپاه روم تاخت و خود را به دل آنان زد مسلمانان فرياد زدند و گـفـتـنـد: سـبـحـان اللّه , بـه دست خود خويشتن را به نابودى مى دهد ابو ايوب , صحابى رسول خـدا(ص ), بـرخـاست وگفت : اى مردم , شما اين آيه را چنين تاويل مى كنيد, در حالى كه اين آيه دربـاره مـا جـماعت انصار نازل شد, زيرا هنگامى كه خداوند دين خود را قدرت بخشيد و ياورانش زياد شدند,عده اى از ما پنهان از رسول خدا(ص ) به عده اى ديگر گفتند: اموال و دارايى هاى ما از بـيـن رفـت و حـالا كه خداوند اسلام را قدرت بخشيده و ياورانش فزونى گرفته اند, بهتر است به امـوال واملاك خود بپردازيم و آن چه را از بين رفته است آباد و جبران كنيم در اين هنگام خداوند درپـاسـخ بـه آن چه ما گفته بوديم , اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: ((و در راه خدا انفاق كنيد وخويشتن را با دست هاى خود به نابودى نيفكنيد)) بنابراين , مقصود از اين نابودى همان پرداختن ما به اموال و آباد كردن آن ها و فرو گذاشتن جنگ و جهاد از سوى ما بوده است .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در سـفـارش بـه فـرزنـد بـزرگـوار خود حسن (ع ) ـ : بدان اى فرزندم كه تو تـحت تعقيب مرگى هستى كه هيچ گريزانى را از چنگ آن رهايى نيست پس , مواظب باش مرگ درحالى به سراغت نيايد كه گناه مى كرده اى و به خود وعده توبه از آن مى داده اى , اما مرگ ميان توو اين وعده ات فاصله اندازد و آن گاه دريابى كه خودت را به نابودى افكنده اى .

همت .

بلند همتى .

ـ امام على (ع ): بهترين همت هابلندترين آن هاست .

ـ امام باقر(ع ): هيچ شرافت و افتخارى چون بلند همتى نيست .

ـ امام على (ع ): نيكوترين خصلت ها ارجمندى همت هاست .

ـ شرافت به همت هاى والاست نه به استخوان هاى پوسيده .

ـ هركه بر نردبان همت ها بالا رود, ملت ها او را بزرگ دارند.
ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در دعـا ـ : و مـا را ازكـسانى قرار ده كه جان هايشان را به بلندى شتاباندى و هـمـت هـاى آنـان را از جـسـتـن عزت در ميان مردم فرود آوردى و از اين رو دل هايشان همواره سرگشته و در پرواز بود تا اين كه سرانجام درباغ هاى پر نعمت بهشت فرود آمدند.
ـ امام على (ع ): هرگاه در طلب چيزى بر مى آيى , بلند همت باش .

ـ پـيـامـبـرخدا(ص ): خداوندمتعال كارهاى والا و شريف را دوست دارد و كارهاى پست و حقير را خوش ندارد.
ـ امام باقر(ع ): ابوذر, كه خدايش رحمت كناد, از خوف خداى عزوجل چندان گريست كه به چشم درد مبتلا شد به او گفته شد:اى ابوذر, خوب است دعا كنى خداوند چشمانت را شفا بخشد ابوذر گفت : من از اين كار غافلم و اهميت چندانى هم به آن نمى دهم گفتند: چه چيز تو را از آن غافل ساخته است ؟
گفت : دوامر بزرگ : بهشت و دوزخ .

ـ امـام على (ع ): آن كس از همه بيشتردرمضيقه وتنگ حالى است كه خواهش هاى او بسيار باشد و خواست و آرمانش بزرگ وخرجى اش زياد, و كمك (خرج ) او اندك .

ـ دل (و جـان ) آن كـس بـيـشتر از همه در رنج است كه همتش بلند باشد, و مردانگى اش بسيار و توانايى اش اندك .

ـ در همت ميانه رو باش , تا از كسى كه دنبال پيدا كردن لغزش هاى توست , ايمن بمانى .

نقش همت در شرافت .

ـ امام على (ع ): (ارزش ) انسان به همت اوست , نه به ثروتش .

ـ قدر مرد, به قدر همت اوست .

ـ هركه همتش والا باشد, ارزشش عظيم شود.
ـ انسان را چيزى به مانند همت اوبلند نگردانيد و او را چيزى چون شهوتش پست نكرد.

آن چه سزاوار اهتمام است .

ـ امـام عـلـى (ع ): هم خود را مصروف آخرتت گردان و اندوهت را مصروف خودت , زيرا چه بسيار انـدوهـگـيـنى كه اندوهش او را به شادى جاويدان رساند و چه بسيار با هم و غمى كه به آرزويش دست يافت .

ـ تـمـام همت و كوشش خود را براى رهايى از جايگاه بدبختى و كيفر و نجات از سراى بلا وعذاب قرار ده .

ـ همت و تلاش خود را به آخرتت اختصاص ده .

ـ آن فريب خورده اى كه از دنيا به بالاترين خواست خويش رسد, همچون كسى نيست كه ازآخرت به كمترين بهره اش دست يابد.
ـ پيامبر خدا(ص ): اى مردم , به آبادكردن آخرت خويش كه بدان مكلفيد روى آوريد و همت خود را مصروف نزديك شدن به طاعت او كنيد.
ـ از جـمـله سخنان نجواآميز خداوندمتعال با موسى (ع ) اين بود: چگونه همت تو متوجه آن چه نزد من است نباشد, در حالى كه لاجرم به سوى من بر مى گردى !.
ـ امام على (ع ): و بايد هم و غم توبراى جهان پس از مرگ باشد.
ـ هر كه هم و غمش براى آن چه نزد خداوند سبحان است نباشد, به آرزوهاى خود نرسد.

كسانى كه به اوج همت و خواست خود مى رسند.

قرآن :.
((و كسانى كه در راه ما كوشيده اند, به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت , خدا با نيكوكاران است )).
ـ امام على (ع ): هر كه ديده انديشه اش را شب ها بيدار نگه دارد, به اوج همت و خواست خود برسد.
ـ هر كه نهايت توان خود را به كارگيرد, به نهايت خواست خود دست يابد.
ـ هركه آخرت هم و غم او باشد, درخير و خوبى به اوج خواست خود برسد.

عاليترين همت ها.

ـ امام سجاد(ع ) در دعا : (بار خديا,)از گواهى و شهادت , عادلانه ترين آن را از تو مسالت دارم و از عبادت با نشاطترين آن را و از همت عاليترين آن را.
ـ نـيـز در دعـا : هـمـتـم بـه تـمـامـى مـتوجه توست و رغبتم به توست , تو مراد منى نه غير تو و شب زنده دارى و بى خوابى كشيدن هاى من براى توست نه براى جز تو.
ـ نـيـز در دعـا : مـرا پيكرى روحانى بخش و دلى آسمانى و همتى پيوسته به تو و يقينى صادق در محبت به تو.
ـ نـيـز در دعـا : اى كـسـى كه عارفان را به طول (يا عطر) مناجاتش مانوس كرد و جامه ولايت و دوستى اش را بر قامت ترسندگان پوشاند, كى شاد بشود كسى كه همتش متوجه جز تو باشد و چه وقت بياسايد كسى كه عزم واراده اش جز تو را بخواهد!.
ـ نيز در دعا : آرزويم مرا به سوى توراند و همتم اى معبود بى نياز و تواناى من , وقف تو شد و رغبتم به آن چه نزد توست , بسيارگرديد.
ـ امام على (ع ): والاترين همت هاپايبندى به پيمان (ياحق و حرمت ديگران ) است .

ـ بهترين همت ها, وفا كردن به وعده است

نتايج بلند همتى .