شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۳ -


كلام حضرت مسيح (ع )  
زمانى كه خداوند حضرت مسيح بن مريم را مخاطب ساخت و فرمود: آيا تو به مردم گفتى كه جز خداوند، مرا و مادرم را به الهيت بگيريد؟ حضرت مسيح در پاسخ ، اول خداوند را تنزيه نمود، سپس گفت : من مجاز نيستم چيزى را كه حق نيست و به زبان آورم ، اگر چنين حرفى را گفته بودم ، قطعا تو مى دانستى ، تو از آنچه در ضمير من است آگاهى و من از ذات مقدست آگاهى ندارم كه تو به تمام حقايق نهفته و پنهان عالم و دانايى .
امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا كه موضوع بحث امروز است ، درباره خداوند و درباره خودش كلمه نفس را به كار برده و عرض مى كند:
اللهم خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها .
بارالها! از نيات و اعمال منتسب به من ، آن را براى خود برگير كه موجب خلاصيم از خشم و عذاب تو گردد.
مرحوم علامه ، سيد على خان ، در كتاب رياض السالكين در تفسير و توضيح اين جمله از كلام حضرت زين العابدين (ع )، چند احتمال را نقل نموده و يك احتمال را نيز از خودش ذكر كرده است ، علاقه مندان به نظريه ها و احتمالات گفته شده ، مى توانند به آن كتاب مراجعه نمايند. آن را كه گوينده احتمال مى دهد، در اينجا با ذكر دو مقدمه به عرض شنوندگان گرامى مى رساند:
مقدمه اول : كارهايى كه مى تواند آدمى را از خشم و عذاب خدا خلاص ‍ كند، اداى فرايض و اجتناب از محرمات ، و خلاصه ، آن اعمالى است كه مرضى ذات اقدس او باشد.
منشاء اعمال خوب و بد  
مقدمه دوم : انگيزه هاى درونى و افكار و انديشه هاى باطنى ، منشاء اعمالى است كه انجام مى دهيم و خوب و بد آنها وابسته به نيات و افكار پسنديده و ناپسند ماست . ايمان به توحيد منشاء يكتاپرستى است و انديشه شرك ، مايه بت پرستى ؛ با انگيزه ياد خدا نماز مى خوانيم و غفلت از خداوند، نماز را از يادمان مى برد. براى مصون ماندن از آتش ، روزه مى گيريم و با غفلت از ثواب و عقاب الهى ، روزه از ستون وظايف ما حذف مى شود. سخنان ما نيز از اعمال ماست ، گاهى به انگيزه ايمان و براى رضاى خداوند سخنى مى گوييم و مردم را به انجام فريضه مى خوانيم و علامت تنزه و تقدس فكر ما اين است كه خودمان طبق گفته خود عمل مى كنيم . اما گاهى به انگيزه ريا كارى و اغفال مردم به اين و آن تذكر و دستورى مى دهيم . اما خودمان عمل نمى نماييم . اين سخن نه تنها مايه نجات و سعادت نيست ، بلكه تضاد قول و عمل مى تواند پرونده مسئوليتى را در پيشگاه خداوند براى ما باز كند و مورد موآخذه و پرسشمان قرار دهد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : لكل قول مصداق من عمل يصدقه او يكذبه . فاذا قال ابن آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الى الله تعالى و اذا قال و خالف عمله قوله رد قوله على عمله الخبيث و هوى به الى النار . (88)
بيان رسول اكرم (ص )  
رسول اكرم (ص ) فرمود: هر گفته اى مصداقى از عمل دارد كه گفته را تصديق يا تكذيب مى نمايد؛ وقتى فرزند آدم سخنى مى گويد و عملش گفته او را تصديق مى نمايد، قولش به وسيله عمل به پيشگاه الهى بالا مى رود، و اگر سخنى بگويد و عملش با قولش مخالف باشد، سخنش بر مى گردد به عمل خبيث و آلوده اى كه مرتكب شده و در آتش دوزخ سرنگون مى گردد.
رابطه سخن و عمل و رفعت قول منطبق با عمل ، در قرآن شريف آمده است :
اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه . (89)
كلام طيب به سوى خداوند صعود مى كند و به درجه رفيع مى رسد و چيزى كه آن را بالا مى برد، عمل صالح است .
صعود عمل صالح  
عمل صالح كه به معناى اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از محرمات اوست ، مايه خلاصى افراد از خشم و عذاب خداوند است . از آيه اى كه مذكور افتاد و همچنين از حديث رسول اكرم (ص ) اين نتيجه به دست آمد كه عمل صالح ، خود به سوى بارى تعالى صعود مى كند و سخن طيب را نيز با خود بالا مى برد. اما حضرت زين العابدين (ع ) در عبادت دعا عرض مى كند:
اللهم خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها .
بارالها! نيات خوب و اعمال صالحه اى را كه نفسم را از عذاب خلاص ‍ مى كند، از من بگير و نزد خودت ببر.
محتواى آيه قرآن و دعاى حضرت سجاد (ع )، رفعت اعمال صالحه و بالا رفتن آن به سوى خداوند است با اين تفاوت كه در آيه ، صعود به صورت فعل لازم آمده و فرموده است كه عمل صالح خود به سوى بارى تعالى صعود مى نمايد، و در عبارت دعا به صورت فعل متعدى آمده و از خداوند درخواست مى كند كه تو نيات خوب و اعمال صالحه مرا كه مايه خلاصى نفسم مى شود، از من بگير و نزد خودت ببر، و هر دو عبارت آيه و دعا به يك نتيجه مى رسد و آن : بالا رفتن عمل صالح و نيل به رفعت واقعى است .
جمله دوم دعا  
حضرت على بن الحسين عليهما السلام در جمله دوم دعا كه موضوع بحث و سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و ابق لنفسى من نفسى ما يصلحها .
بارالها! از نفس خودم براى خودم آن را باقى بگذار كه مرا اصلاح مى نمايد. نمى دانيم امام معصوم ابقاى چه چيزهايى را براى اصلاح نفس خود از خداوند درخواست مى نمايد، اما اگر يك مرد الهى غير معصوم چنين تقاضايى را از حضرت بارى تعالى بنمايد، مى توان گفت كه امور متعددى مورد نظر اوست و از خداوند مى خواهد با لطف و رحمت خويش آن ذخاير سعادت بخش و گرانقدر را تا پايان عمر در وجودش نگاهدارى نمايد تا بتواند در پرتو آنها به اطاعت حضرت حق ادامه دهد و در راه صلاح و رستگارى خويش قدم بر دارد. در اينجا با استفاده از آيات و روايات ، پاره اى از آن عوامل به عرض شنوندگان محترم مى رسد. اولين و بزرگترين عطيه اى را كه آفريدگار حكيم در وجود بشر به وديعه گذارده و در تمام امور، انسانها را به خير و صلاح هدايت مى نمايد، عقل است . على عليه السلام درباره اين ذخيره الهى فرموده است :
بالعقل صلاح كل امر. (90)
با چراغ عقل ، تيرگى ها برطرف مى شود و صلاح و فساد تمام امور روشن مى گردد.
عن موسى الكاظم عليه السلام قال : يا هشام ! من اراد الغنى بلا مال و راحة القلب من الحسد و السلامة فى الدين فليتضرع الى الله فى مساءلته بان يكمل عقله . (91)
ارزش عقل  
امام كاظم عليه السلام فرموده : اى هشام ! كسى كه خواهان غنى و بى نيازى است بدون داشتن مال ، و طالب سلامت و راحت قلب است از بيمارى حسد و مى خواهد دينش همواره سالم بماند، دست تضرع و دعا به پيشگاه خداوند بر دارد و از او بخواهد كه عقلش را كامل فرمايد.
عن على عليه السلام قال : افضل حظ الرجل عقله ، ان ذل اعزه و ان سقط رفعه و ان ضل ارشده و ان تكلم صدقه . (92)
على (ع ) فرموده : برترين حظ و نصيب مرد عقل اوست ، اگر ذليل شود عزيزش مى گرداند، اگر فرو افتد بلندش مى كند، اگر گمراه شود هدايتش ‍ مى نمايد، و اگر سخن بگويد كلام صواب را به زبانش جارى مى كند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ما قسم الله للعباد شيئا افضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و اقامة العاقل افضل من شخوص ‍ الجاهل و لا بعث الله نبيا و لا رسولا حتى يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته . (93)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : خداوند بين بندگان خود چيزى را برتر و بالاتر از عقل تقسيم نفرموده است ؛ خواب عاقل از شب بيدارى جاهل افضل است ؛ منزل نشستن عاقل از بيرون رفتن جاهل از منزل براى جهاد يا براى كار افضل است ؛ و خداوند هيچ نبى و رسولى را بين مردم مبعوث نفرمود، مگر آنكه عقلش را تكميل نمايد، به طورى كه عقل او از جميع عقلهاى امت برتر و بالاتر باشد.
اعمال قوه عقل  
عقل براى شناخت حق از باطل و تشخيص صواب از خطا همانند چشم است براى تميز راه از چاه و شناخت جاده از بيراهه ؛ كسى كه چشم سالم دارد، اگر موقع راه رفتن پلكها را روى هم بگذارد يا با پارچه آن را ببندد، با انسان فاقد چشم فرقى ندارد؛ او كه با چشم بسته راه مى رود مانند انسان نابينا هر لحظه ممكن است با ديوار يا درختى برخورد كند و زخمى شود يا در گودالى فرو افتد و استخوانش بشكند. كسى كه عقل دارد و از گرانبهاترين نعمتهاى الهى كه فصل مميز انسان و حيوان است برخوردار مى باشد، اگر آن را در راه احياى انسانيت و تعالى و تكاملى كه شايسته انسان است به كار نگيرد، به خير و شر انسانى خود نينديشد، و از چراغ عقل براى يافتن راه صلاح و رستگارى خود استفاده ننمايد. و تنها به زندگى حيوانى و منافع و لذايذ مادى قانع باشد، او بعد انسانى خود را كه معيار برترى و فضيلت اوست ، عملا پايمال نموده و مانند انسان فاقد عقل زندگى كرده است . به كار گرفتن عقل وسيله نيل به مقام رفيع انسانيت است ؛ تعقل و تفكر، راه حق را ارائه مى كند، آدمى را به پيروى از آن ترغيب مى نمايد، و موجبات تعالى و تكامل وى را فراهم مى آورد. استفاده ننمودن از عقل و بى اعتنايى به تعقل و تفكر، آدمى را در محيط تيره و تاريك جهل زندانى مى كند، از پيشرفتهاى سعادت بخش محرومش مى نمايد، و سرانجام پرونده عمرش با بدبختى و تيره روزى بسته مى شود.
عن على عليه السلام قال : العقل يهدى و ينجى و الجهل يغوى و يردى . (94)
على (ع ) فرموده : عقل هدايت مى كند و نجات مى بخشد. جهل گمراه مى كند و به پستى سوق مى دهد.
عقل و اصلاح نفس  
نتيجه آنكه دارا بودن عقل يك مطلب است و به كار بستن عقل مطلب ديگر. كسى كه عقل دارد و به شايستگى تعقل مى كند و با انديشه و فكر عقايد صحيح و باطل را تميز مى دهد، اخلاق انسانى را از درنده خويى و صفات حيوانى جدا مى كند، اعمال روا و ناروا را از هم تفكيك مى نمايد، و خلاصه ، در پرتو عقل به حق و صواب گرايش مى يابد و از ناحق و خطا اجتناب مى كند، بيگمان به يكى از عوامل مهم اصلاح نفس و احياى انسانيت نايل آمده و خويشتن را به شايستگى مى سازد. اما كسى كه واجد عقل است ، ولى آن را در پرده هاى تعصب و تقليد پيچيده و اسير هواى نفس و شهواتش ساخته است ، او به نور عقل منور نمى شود و از نعمت هدايت و انسانيت برخوردار نمى گردد. چنين انسانى از مصاديق واقعى اين آيه شريفه است :
ان الذين كفروا سواء عليهم اءاءانذرنهم ام لم تنذرهم لا يؤ منون . (95)
آنان كه عقلهاى خود را زير پرده هاى تاريك لجاج و عناد پنهان نموده اند، هشدارشان بدهى يا ندهى ايمان نمى آورند.
اين قبيل افراد به جرم كفران نعمت عقل ، استحقاق كيفر دارند و در دنيا و آخرت به عذاب الهى معذب خواهند شد. اولياى گرامى اسلام براى اينكه قدر و منزلت عقل را در تاءمين سعادت انسانها به مردم بفهمانند و آنان را به ارزش اين عطيه بزرگ الهى آگاه سازند، ضمن روايات متعدد با تعبيرهاى متفاوت ، اين واقعيت را بيان نموده اند، و در اينجا به ذكر دو حديث كوتاه اكتفا مى شود:
عن على عليه السلام قال : العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج . (96)
على (ع ) فرموده : عقل ، راه واضح هدايت است از درون انسانها، و شرع ، عقل راهنماى مردم است از برون آنان .
عن الحسن بن الجهم قال : سمعت الرضا عليه السلام يقول : صديق كل امرى ء عقله و عدوه جهله . (97)
عقل ، دوستى راستگو  
حسن بن جهم مى گويد از حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام شنيدم كه فرمود: دوست هر انسان عقل اوست و دشمنش جهل و نادانى او.
امام (ع ) ممكن بود براى عقل به جاى كلمه صديق ، خليل يا رفيق يا حبيب بگويد ولى نفرمود، و كلمه صديق را به كار برد براى آنكه بفهماند خليل و حبيب و رفيق ، دوستانى هستند كه ممكن است در مواقعى به دوست خود دروغ بگويند، اما عقل دوستى است كه صداقت و راستى با سرشتش آميخته و هرگز در راهنمايى ، خيانت نمى كند و دروغ نمى گويد.
از مجموع آنچه مذكور افتاد، اين نتيجه به دست آمد كه اگر يك فرد الهى غير معصوم بخواهد از خداوند درخواست نمايد عواملى را كه مايه اصلاح و خودسازى من است و در نهادم وجود دارد تا پايان عمر ابقاء فرما، تمنايش ‍ محفوظ ماندن عقل با توفيق تعقل باشد، زيرا عقلى كه بر اثر انديشه و تفكر، صواب را از خطا تميز مى دهد و به راه انسانيت و سعادتمان هدايت مى نمايد، سزاوار است كه ابقاى آن اولين درخواست ما از پيشگاه بارى تعالى باشد.
نفس ملهمه  
يكى ديگر از ذخايرى كه پروردگار حكيم به بشر اعطا فرموده و در خودسازى و اصلاح انسانها اثر بسيار مفيد دارد، نفس ملهمة است . اگر اين ذخيره گرانقدر تا پايان عمر در ما بيدار و فعال بماند و ما نيز طبق دستورش عمل نماييم ، قطعا به سجاياى انسانى و فضايل اخلاق متخلقمان مى سازد. در آغاز بحث به مناسبت جمله اول دعاى امام :
اللهم خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها .
توضيح داده شد كه مراد از نفس خداوند و نفس امام (ع ) كه در اين عبارت آمده و در كنار هم ذكر شده است ، ذات اقدس الهى و ذات امام (ع ) است و به طورى كه مذكور افتاد، در قرآن شريف كلمه نفس در دو مورد براى خداوند به كار رفته و ذات مقدس بارى تعالى اراده شده است . كتاب مجيد از كلمه نفس در مورد انسان ، مكرر استفاده نموده و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است ، من جمله فرموده :
و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها . (98)
قسم به نفس بشر و قسم به خداوندى كه آن را موزون و معتدل آفريده و گناه و ناپاكيش و همچنين تقوى و پاكيش را به وى الهام فرموده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام فى قول الله عزوجل فالهمها فجورها و تقويها قال : بين لها ما تاءتى و ما تترك . (99)
امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه فرموده است : خداوند براى نفس انسان بيان نموده ، آن را كه خوب است و بايد عمل كند و آن را كه بد است و بايد ترك گويد.
وجدان اخلاقى و اصلاح نفس  
خوب و بدهايى را كه آفريدگار جهان به تمام نفوس الهام فرموده و به طور طبيعى در ضمير همه انسانها از هر قوم و نژاد مستقر ساخته ، گر چه عددى معدود و محدود دارند، اما اثرشان در اصلاح نفوس و تهذيب اخلاق و اعمال جامعه بسيار مفيد و ثمر بخش است . اداى امانت ، وفاى به عهد، و انصاف از جمله ملهمات الهى است ، تمام مردم جهان ، حتى اطفال خردسال به طور طبيعى و بدون معلم و مربى مى فهمند كه اداى امانت خوب است و خيانت در امانت بد، وفاى به عهد خوب است و عهد شكنى بد، انصاف خوب است و عمل خلاف انصاف بد. روان شناسان امروز اين الهام را وجدان اخلاقى ناميده و عقيده دارند كه به كار بستن نداى وجدان فطرى ، از عوامل گسترش پاكى و درستكارى و مايه سلامت روح است ، و سر پيچى از دستور وجدان ، علاوه بر زيانهاى اجتماعى ، موجب شكنجه هاى روانى و بيمارى هاى روحى است . وجدان اخلاقى قاضى واقع بين و نيرومندى است كه نمى توان با اغفال يا تهديد، مسيرش را تغيير داد و به قضاوت غير واقعى و ناحق وادارش نمود. براى آنكه احكام نفس ملهمه كه حاوى دستور الهى است به خوبى اجرا شود و مردم در مقابل آن سر پيچى ننمايد، آفريدگار توانا در نهاد هر فردى ضامن اجرايى را آفريده است . قرآن شريف از آن ضامن اجرا به لفظ لوامه تعبير نموده و فرموده است :
لا اقسم بيوم القيامة . و لا اقسم بالنفس اللوامة . (100)
قسم به روز قيامت . و قسم به نفسى كه متخلفين از الهام الهى را ملامت مى نمايد و مجازاتشان مى كند.
تخلف از دستور وجدان  
اگر آدمى به قضاوت وجدان ترتيب اثر داد و آن را به موقع اجرا گذارد، انجام وظيفه نموده و از تعرض نفس لوامه مصون خواهد بود، اما اگر از اجراى حكم وجدان خوددارى نمايد و مرتكب گناه شود، نفس لوامه با شكنجه هاى طاقتفرسا و ملامتهاى جانكاه او را عذاب مى كند، راحت و آسايش را از وى سلب مى نمايد و به طورى كه متخصصين بيمارى هاى روانى در كتب علمى آورده اند، ممكن است شكنجه هاى درونى منشاء بيمارى هاى بسيار سخت و غير قابل درمان گردد. الهام الهى در شناخت فجور و تقوى و تميز بد از خوب ، آنچنان نورانيتى به انسانها بخشيده كه هر فردى مى تواند امور مورد نظر خود را به نفس ملهمه خويش عرضه كند، اگر درستى و صحت آن را با اطمينان خاطر و آرامش ضمير يافت ، آن عمل خوب است و اگر با ناآرامى و بى قرارى تلقى نمود، بد است ، و اين مطلب در يك قطعه از حديث مفصلى كه از رسول اسلام (ص ) نقل شده ، آمده است :
من ذلك ان وابصة الاسدى اتاه فقال لا ادع من البر و الاثم شيئا الا سالته عنه . فلما اتاه قال له بعض اصحابه : اليك يا وابصة عن رسول الله . فقال النبى صلى الله عليه و آله : دعه . ادن يا وابصة ! فدنوت . فقال : اتسال عما جئت له او اخبرك ؟ قال اخبرنى . قال : جئت تسال عن البر و الاثم . قال نعم . فضرب بيده على صدره ، ثم قال : يا وابصة ! البر ما اطماءن به الصدر و الاثم ما تردد فى الصدر و جال فى القلب و ان افتاك الناس و افتوك . (101)
معيار خوب و بد  
قسمتى از آن حديث مفصل اين است كه وابصه اسدى حضور پيمبر اكرم (ص ) است شرفياب شد. با خود گفت : هيچ خوبى و گناهى را فروگذار نمى كنم مگر آنكه از پيشواى اسلام مى پرسم . وقتى نزد حضرت نشست ، يكى از اصحاب به او گفت : وابصة ! قدرى از پيمبر فاصله بگير. پيشواى اسلام (ص ) فرمود: او را واگذار، و خود حضرت به وى گفت : نزديك بيا. نزديك رفتم . آنگاه به من فرمود: آيا تو مى پرسى از آنچه كه براى آن آمده اى يا من به تو خبر دهم ؟ عرض كرد: شما بگوييد. فرمود: آمده اى از عمل خوب و گناه سؤ ال نمايى . عرض كرد: بلى . حضرت دستى به سينه اش زد. سپس فرمود: اى وابصه ! نيكى آن چيزى است كه سينه به آن مطمئن باشد و گناه چيزى است كه در صدر با ترديد تلقى شود و در قلب ، ناآرام و بى قرار باشد، هر چند يك يا چند نفر با تو از خوبى آن سخن بگويند.
ناگفته نماند كه در كنار وجدان فطرى ، وجدان دينى و تربيتى نيز در ضمير اقوام و ملل جهان وجود دارد، با اين تفاوت كه وجدان فطرى الهام الهى است كه به قضاى حكيمانه بارى تعالى در ضمير همه انسانها به وديعه سپرده شده و درك تمام مردم جهان نسبت به خوبها و بدهاى آن يكسان است ، اما وجدان دينى و تربيتى مردم يكسان نيست ، زيرا آداب و رسوم ملل عالم و همچنين عقايد دينى آنان متفاوت است و قهرا وجدانهاى متفاوت خواهند داشت و روايت رسول اكرم (ص ) در مورد مسلمانان و پيروان قرآن شريف هر دو قسمت را شامل مى شود، هم وجدان الهامى را در بر مى گيرد و هم وجدان دينى اسلامى را.
تفاوت وجدان فطرى و تربيتى  
در وجدان فطرى اداى امانت خوب است و خيانت در امانت بد؛ اداى امانت كه بر وفق فطرت است با آرامش ضمير و اطمينان خاطر انجام مى شود، اما خيانت در امانت كه بر خلاف الهام الهى و وجدان فطرى است ، موجب ناآرامى ضمير و تشويش خاطر است . براى يك مسلمان واقعى كه داراى وجدان اسلامى است ، رد كردن پول ربا و خوددارى از قبول آن با آرامش ضمير و اطمينان خاطر انجام مى شود. اما اگر بخواهد در موردى با صورت سازى و در قالب يك عمل ساختگى ربا را حلال كند، ضميرى مشوش و قلبى نا آرام دارد، چه بسا بر اثر همان نگرانى و تشويش ‍ خاطر از گرفتن آن پول چشم پوشى نمايد. نتيجه آنكه اگر مسلمان غير معصومى در پيشگاه الهى جمله دوم دعاى امام سجاد (ع ) را به زبان آورد و بگويد:
و ابق لنفسى من نفسى ما يصلحها.
بارالها! از نفس خود من براى خودم آن را ابقاء فرما كه نفسم را اصلاح مى نمايد مى توان گفت از عوامل اصلاح آدمى يكى نفس ملهمه است و آن ديگر، وجدان اسلامى است ، يعنى بارالها! موجباتى را فراهم آور كه اين دو نيروى انسان ساز و سعادت بخش همواره در ضميرم بيدار و فعال باشند تا مرا به اصلاح نفسم وادار نمايند، و همچنين درخواست مى كند كه نفس ‍ لوامه در وجودم از فروغ و درخشش باز نماند تا من براى مصون ماندن از شكنجه و ملامت آن از مسير مستقيم خارج نشوم . و به راه صلاح و رستگارى همچنان ادامه دهم .
در مقابل عواملى كه آدمى را به صراط مستقيم هدايت مى كند و مايه اصلاح و سعادت است ، هواى نفس يا نفس اماره وجود دارد كه صاحبش را به انحراف سوق مى دهد و به گناه و بدى ترغيبش مى نمايد. هواى نفس به قدرى نيرومند و قوى است كه براى تحقق بخشيدن به مقاصد و دستورات خود، از موضع قدرت فرمان مى دهد. از اين رو نفس اماره اش مى خوانند.
ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى . (102)
قدرت نفس اماره  
هواى نفس ، آدمى را به بدى و گناه امر مى كند، مگر آنكه تفضل و رحمت الهى شامل شود و از خطر محافظتش نمايد.
فرمان هواى نفس در بعضى از افراد به قدرى نافذ و مؤ ثر است كه تا حد پرستش از آن اطاعت مى نمايند.
اراءيت من اتخذ الهه هواه . (103)
آيا ديدى آن كس را كه به الهيت هواى نفس خويش گرايش يافته و بى قيد و شرط اطاعتش مى نمايد؟
حضرت زين العابدين عليه السلام در جمله دوم دعا از پيشگاه خداوند درخواست نموده :
و ابق لنفسى من نفسى ما يصلحها.
بارالها! آن را از نفس خودم براى خودم باقى بگذار كه مايه اصلاح من است .
و سپس دليل نيازمندى خود را به ابقاى عوامل اصلاح چنين بيان نموده است :
فان نفسى هالكة او تعصمها.
زيرا نفس من در معرض هلاكت است ، مگر آنكه تو آن را محافظت فرمايى و از خطرش برهانى .
عامل هلاكت و تباهى انسان هواى نفس اوست و اين دشمن بزرگ ، انسانها را به گناهان و اعمال ناروا مى خواند و راه هلاكتشان را هموار مى نمايد.
عن على عليه السلام قال : هواك اعدى عليك من كل عدو فاغلبه و الا اهلكك . (104)
دشمنترين دشمنان  
على (ع ) فرموده : هواى نفست دشمنترين دشمنان توست ، آن را مغلوب و مقهور نما و گرنه هلاكت خواهد كرد.
براى مصون ماندن از خاطرات هواى نفس ، بايد از ذات اقدس الهى نصرت خواست و با نيروى ايمان و مراقبت در انجام وظايف دينى ، هواى طغيانگر را مهار نمود و عنان نفس سركش را به دست عقل داد، كسى كه چنين پيروزى بزرگى نصيبش گردد، به مقام شامخ انسانيت نايل آمده است .
عن على بن الحسين عليهما السلام قال : لكن الرجل كل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامرالله و قواه مبذولة فى قضاء الله . (105)
امام سجاد (ع ) فرموده : مرد واقعى ، مرد خوب ، و مرد تمام ، آن انسانى است كه هواى نفس خود را پيرو اوامر الهى قرار دهد و نيروهاى خويش را در راه فرمان بارى تعالى به كار گيرد.
65 : اللهم انت عدتى ان حزنت ، و انت منتجعى ان حرمت ، و بك استغاثتى ان كرثت 
حضرت زين العابدين عليه السلام ، در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! اگر محزون و غمگين گردم ، پناهگاه معنوى و ذخيره روحى من تويى ؛ بارالها! اگر محروم شوم ، اميدوارى و اتكايم به ذات اقدس توست ؛ بارالها! اگر به مشقت و سختى شديد گرفتار شوم ، ناصر و فرياد رسم تويى .
معنى دو لغت  
به خواست خداوند توانا، موضوع بحث و سخنرانى امروز، اين سه جمله از دعاى امام سجاد (ع ) است . براى تبيين و تفسير كلام امام (ع )، بايد قبلا معناى بعضى از لغات را كه در آنها آمده است ، بدانيم . علامه سيد على خان در معناى عده و معناى حزن چنين مى گويد:
اللهم بالضم ما اعددته و هياءته لحوادث الدهر من المال و السلاج ، و الحزن كيفية نفسانية تحصل لوقوع مكروه او فوات محبوب فى الماضى . (106)
عده عبارت از چيزى است كه آماده نموده اى براى مقابله با حوادث روزگار از مال و سلاح ، و حزن حالتى است نفسانى كه در آدمى پديد مى آيد و منشاء آن حدوث واقعه اى است ناملايم يا از دست رفتن چيزى است محبوب كه در گذشته روى داده است .
منشاء حزن انسانها  
حزن و اندوه ، حالتى است كه به طور طبيعى در ضمير انسان ، بر اثر مواجه شدن با مصائب و ناملايمات ، پديد مى آيد و اين رويداد، منحصر به اشخاص عادى نيست ، بلكه افراد بزرگ و با اراده همانند پيمبران و پيشوايان الهى نيز در مواقعى محزون و غمگين مى شوند و اين مطلب ضمن بعضى از آيات و روايات آمده است .
حضرت يعقوب (ع ) در غم فراق يوسف سخت متاءثر و مهموم گرديد:
قال يا اسفى على يوسف و ابيضت عيناه من الحزن . (107)
گفت : اى افسوس بر يوسف عزيز. در غم فرزند، بسيار گريست تا جايى كه از شدت حزن و اشك ، وضع چشمش دگرگون شد.
پيامبر (ص ) و مرگ فرزند  
پيشواى بزرگ اسلام ، حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله در مورد مرگ فرزند خود ابراهيم فرمود:
تحزن النفس و يقزع القلب و انا عليك ، يا ابراهيم لمحزونون و لا نقول ما يسخط الرب . (108)
نفس ، محزون و غمگين است و قلب در جزع و بى قرارى . اى ابراهيم ! همه ما در مرگت محزونيم ، ولى سخنى كه موجب سخط بارى تعالى گردد به زبان نمى آوريم .
حزن على (ع ) در مرگ فاطمه (س )  
امير المؤ منين سلام الله عليه در مرگ حضرت صديقه طاهره ، زهرا عليها السلام ، بسيار متاءثر و متاءلم گرديد. موقع دفن آن حضرت ، رسول اكرم (ص ) را مخاطب ساخت ، خطبه اى خواند و در ضمن فرمود:
اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد . (109)
غم و اندوهم طولانى خواهد بود و شبم با بيدارى خواهد گذشت . مالك اشتر براى على (ع ) افسرى رشيد و صديقى با ايمان بود. بر اثر توطئه خائنانه اى مسموم گرديد و از دنيا رفت . مرگش براى آن حضرت بسيار سنگين و اندوهبار بود.
بكى عليه اياما و حزن عليه حزنا شديدا و قال : لا ارى مثله بعده ابدا . (110)
چندين روز در مرگش گريست و حزن و اندوه امام (ع ) در غم مالك ، شديد بود، و فرمود: بعد از او نمى بينم كسى را همانند وى باشد و جايگزينش ‍ گردد.
طبيعى بودن حزن  
نتيجه آنكه حزن و اندوه مانند گريستن براى بشر يك امر طبيعى است و در تمام مردم ، حتى انبيا و اولياى الهى وجود دارد، با اين تفاوت كه افراد عادى وقتى با حزن و اندوه مواجه مى شوند، ممكن است سخنانى ناروا بگويند، به ذات اقدس الهى و قضاى حكيمانه اش اسائه ادب نمايند، و خود را در معرض خشم خداوند قرار دهند، اما اولياى خدا و مردان با ايمان همواره به قضاى بارى تعالى راضى هستند؛ نه تنها كلام ناروا به زبان نمى آورند، بلكه او را عده و ذخيره خود مى دانند، در مصائب و شدايد به وى پناه مى برند، با نيروى ايمان و استمداد از ذات مقدسش خاطر آزرده خويش را آرام مى كنند و از اندوه و غم رهايى مى يابند، و جمله اول دعاى حضرت زين العابدين (ع ) در اين قطعه ناظر به همين امر است :
اللهم انت عدتى ان حزنت .
بارالها! اگر محزون و غمگين گردم ، پناهگاه معنوى و ذخيره روحى من تو هستى .
امام صادق (ع ) و فرزند بيمارش  
عن قتيبة بن الاعشى قال : آتيت ابا عبدالله عليه السلام اعود ابنا له فوجدته على الباب فاذا هو مهتم حزين . فقلت جعلت فداك ، كيف الصبى ؟ فقال : انه لما به . ثم دخل فمكث ساعة ، ثم خرج الينا وقد اسفر وجهه و ذهب التغير و الحزن . فطمعت ان يكون قد صلح الصبى . فقلت : كيف الصبى جعلت فداك ؟ فقال : قد مضى الصبى لسبيله . فقلت جعلت فداك ، لقد كنت و هو حى مغتما حزينا، و قد رايت حالك الساعة و قد مات غير تلك الحال ، فكيف هذا. فقال : انا اهل البيت انما نجزع قبل المصيبة فاذا وقع امرالله رضينا بقضاءه و سلمنا لامره . (111)
قتيبة بن اعشى مى گويد: حضور امام صادق (ع ) شرفياب شدم ، به منظور عيادت از فرزند بيمارش . ديدم حضرت دم در با قيافه اى مهموم و محزون ايستاده ، عرض كردم : حال طفل چطور است ؟ فرمود: همانطور كه بود. سپس داخل اندرون منزل شد. پس از ساعتى برگشت ، اما چهره اش گشاده و آثار اندوه و حزن بر طرف شده بود.
رضا به قضاى خداوند  
از مشاهده اين حالت به نظرم آمد كه طفل بيمار از خطر رسته و بهتر شده است . عرض كردم . يابن رسول الله ! حال كودك چگونه است ؟ فرمود: از دنيا رفت . عرض كردم : او وقتى زنده بود، شما محزون و غمگين بوديد و اكنون كه از دنيا رفته ، آن حالت تاءثر نيز از چهره شما برطرف گرديده ، اين چگونه است ؟ فرمود: ناراحتى و جزع ما اهل بيت ، قبل از وقوع مصيبت است ، اما موقعى كه مصيبت آمد و امر الهى تحقق يافت ، راضى به قضاى او و تسليم امر او هستيم .
كسانى كه از تعاليم سعادت بخش اسلام به شايستگى بهره مند گرديده و خوب بار آمده اند، به پيروى از اولياى گرامى اسلام ، در رويدادهاى حزن انگيز قوى و مقام اند، به پناه خداوند مى روند و با نيروى ايمان ضمير ناراحت و نگران خويش را آرام مى كنند و ايام عمر را با ياد خداوند به سلامت مى گذرانند.
ام سليم از جمله زنان با ايمان در عهد رسول اكرم (ص ) است . شوهرش ابى طلحه نيز از مسلمانان واقعى از اصحاب صديق و با ارزش پيشواى اسلام بود و در ركاب آن حضرت صميمانه انجام وظيفه مى كرد. او در اوقاتى كه مسئوليت سربازى به عهده نداشت در مدينه به سر مى برد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فرا گرفتن معارف اسلامى و تعاليم دينى صرف مى كرد و قسمتى را به كسب معاش اختصاص مى داد و در قطعه زمينى سرگرم كار و فعاليت مى شد.
مادرى صابر و بردبار  
محصول ازدواج اين زن و شوهر با فضيلت ، فرزند پسرى بود كه متاءسفانه در سنين نوجوانى بيمار شد و در منزل بسترى گرديد. مادر از او پرستارى مى كرد. شب هنگام ، موقعى كه ابى طلحه از كار بر مى گشت و به منزل مى آمد، ابتدا بر بالين فرزند بيمار مى رفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مى داد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و استراحت مى پرداخت . چندى بر اين منوال گذشت تا روزى طرف عصر، در غياب پدر، نوجوان از دنيا رفت . مادر با ايمان بدون اينكه خود را ببازد و در مرگگگ فرزند بى تابى و جزع كند، جنازه را به كنارى كشيد و رويش را پوشاند. شب فرا رسيد. ام سليم براى اينكه خواب و آسايش شوهر خسته اش در آن شب مختل نشود، تصميم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابى طلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالين فرزند برود. ام سليم منعش نمود و گفت :
سخنى آرامش بخش  
طفل را به حال خودش بگذار كه امشب با سكون و راحتى آرميده است . اين سخن را به گونه اى ادا كرد كه شوهرش آنرا مژده تخفيف بيمارى تلقى نمود و مطمئن شد كه مرض فرزندش كاهش يافته و هم اكنون بدون التهاب خوابيده است . رفتار ام سليم آنقدر جالب و اطمينان بخش بود كه شوهر در آن شب با وى آميخت . صبح شد. ام سليم گفت : ابى طلحه ! اگر كسانى به بعضى از همسايگان خود چيزى را به عاريه بدهند و آنان مدتى از آن بهره مند گردند اما موقعى كه صاحبان ، مال عاريه خود را طلب كنند، عاريه داران اشك ببازند كه چرا متاع عاريتى را پس مى گيريد، به نظر تو حال اين قبيل اشخاص چگونه است ؟ ابى طلحه جواب داد: اينان ديوانگان اند؟ ام سليم گفت : پس ما نبايد از ديوانگان باشيم ، خداوند امانت خود را پس ‍ گرفت و فرزندت ديروز عصر از دنيا رفت . در اين مصيبت صبر كن ، تسليم قضاى الهى باش ، و براى تجهيز جنازه فرزندت اقدام نما.
فاتى ابو طلحه النبى صلى الله عليه و آله فاخبره الخبر. فتعجب النبى من امرها و دعا لها و قال : اللهم بارك لهما فى ليلتهما . (112)
ابى طلحه حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب شد و جريان امر را به عرض ‍ رساند. حضرت از كار زن به شگفت آمد و درباره اش دعا كرد و از پيشگاه الهى براى زن و شوهر در آميزش آن شب درخواست خير و بركت نمود. زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنيا آورد و نامش را عبدالله گذاردند.
عبدالله بن ابى طلحه  
بر اثر مراقبتهاى والدين با ايمان ، به شايستگى پرورش يافت و از حسن تربيت برخوردار گرديد. پاك زندگى كرد و به پاكى از دنيا رفت . او عبدالله بن ابى طلحه ، از اصحاب حضرت على بن ابيطالب عليه السلام بود. ابى طلحه و ام سليم مانندد ساير پدران و مادران ، به نوجوان خود علاثه مند بودند و عادتا انتظار مى رفت كه در چند روز اول مرگ وى بى تابى و جزع كنند، ولى چنين نشد، آنان مصيبت درگذشت او را با نيرومندى تحمل نمودند و در اين حادثه علاج ناپذير، حد اعلاى صبر و شكيبايى را از خود نشان دادند، زيرا به خدا ايمان واقعى داشتند، طفل را از او مى دانستند و مرگش را نيز به فرمان او؛ به رضاى حق راضى و به قضايش تسليم شدند تا مورد عنايت و تفضل او قرار گيرند و رحمت واسعه بارى تعالى شامل حالشات گردد.
تحمل در پرتو ايمان  
اگر آن زن و شوهر با ايمان در اين حادثه بى تابى و جزع مى نمودند، به سر و صورت مى كوفتند، و خواب و آرام را از دست مى دادند، نظام خلقت با اعمال آنان دگرگون نمى شد، نوجوان در گذشته به دنيا برنمى گشت ، و فشار مصيبت كاهش نمى يافت ، اما آنان با ايذاء و آزار خود به سلامت خويشتن آسيب مى رساندند و مصيبت تازه اى بر مصيبت مرگ فرزند مى افزودند، بعلاوه از اجرى كه خداوند براى افراد صابر مقرر فرموده ، محروم مى گشتند. رضاى به قضاى الهى يكى از بزرگترين نشانه هاى ايمان به خداوند است . انسانى كه به مقدرات بارى تعالى راضى است ، در فقر و غنى ، در سلامت و بيمارى ، در حوادث مطلوب و نامطلوب ، و خلاصه در جميع احوال ، قلبى مطمئن و ضميرى آرام دارد، در ناملايمات زندگى به طبع بشرى ، محزون و غمگين مى گردد، اما رضاى به امر بارى تعالى آن غم را بسرعت از صفحه خاطرش مى زدايد و زندگى را بدون تشويش و اضطراب مى گذراند. اما بايد بدانيم كه نيل به اين مقام بسيار رفيع ، نياز به ايمان قوى دارد و قوت ايمان سرمايه گرانقدرى است كه به آسانى نصيب افراد نمى شود، ممكن است كسانى در بدآمدهاى زندگى و حوادث ناگوار ادّعا كنند كه به قضاى الهى كمال رضايت و خشنودى را داريم ، اما در همان موقع خودشان مراتب نارضايى باطنى را در ضمير خويش احساس مى نمايند. براى آنكه شنوندگان محترم بدانند كه در نظر اولياى بزرگ اسلام ، رضاى به قضاى خداوند تا چه حد مهم و مشكل است ، در اين روايت كه به عرض مى رسد، دقت كامل را مبذول دارند:
عن على بن الحسين عليهما السلام قلا: الزهد عشرة اجزاء: اعلى درجة الزهد ادنى درجة و اعلى درجة الورع ادنى درجة اليقين و اعلى درجة اليقين ادنى درجة الرضا. (113)
حضرت على بن الحسين عليه السلام فرموده : زهد و بى اعتنايى به دنيا ده جزء دارد. بالاترين درجه زهد، پايينترين درجه تقوى است ، و بالاترين درجه تقوى پايينترين درجه يقين است ، و بالاترين درجه يقين پايينترين درجه رضا به قضاى الهى است .
بشر به طور طبيعى داراى حب ذات است ، به خود و به تمام امور مربوط به خويشتن علاقه دارد، مايل است چرخ زمان بر وفق ميل او بگردد و در تمام شئون زندگى كامروا و مقضى المرام باشد، اما اين كار ناشدنى است و گردش ‍ زمان به اقتضاى مقررات حكيمانه خلقت و بر اساس نظامى است كه آفريدگار جهان برقرار فرموده است ، نه بر وفق خواسته و ميل اين و آن .
نظام جهان بر وفق مصلحت  
عن على عليه السلام قال : ان الله سبحانه يجرى الامور على ما يقضيه لا على ما ترتضيه . (114)
على (ع ) فرموده : خداوند توانا امور جهان را طبق آنچه مقتضى است به جريان مى اندازد، نه بر وفق رضا و خشنودى افراد.
بنابراين ، كسى كه به خداوند ايمان حقيقى دارد، در تمام پيشامدهاى مسرت بخش يا اندوهبار، راضى به قضاى اوست و با تمام وجود در مقابل امرش سر تسليم فرود مى آورد، و اين حالت روانى گرانقدر، نشانه ايمان راستين است .
قلت لايبعبداللّه عليه السلام : باى شى ء يعلم المؤ من بانه مؤ من ؟ قال : بالتسليم للّه و الرضا فيما ورد عليه من سرور او سخط. (115)
علامت ايمان واقعى  
راوى حديث مى گويد: از امام صادق (ع ) سؤ ال كردم : به چه چيز شناخته مى شود كه مؤ من داراى ايمان واقعى است ؟ فرمود: به تسليم در مقابل خداوند و راضى بودن به تمام آنچه بر وى وارد مى شود از خشنودى ها و خشمها.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و انت منتجعى ان حرمت
اسلام و تعاون  
بار الها! اگر محروم شوم ، اميدوارى و اتكايم به ذات اقدس توست .
در آيين مقدس اسلام ، مسئله مواسات و تعاون مسلمانان با يكديگر از جمله تعاليم بسيار مهم اجتماعى و اخلاقى است ؛ هر مسلمانى در هر مرتبه و مقامى كه باشد، موظف است به حاجات برادران دينى خود توجه نمايد، آنان را مورد حمايت قرار دهد و نيازهايى را كه دارند با قلم و قدم ، با مال و جاه ، برآورده سازد و بداند كه اين خود عبادتى است بزرگ و آن كس كه در انجام اين وظيفه مقدس همّت گمارد و به حلّ مشكلات مسلمانان بپردازد، در پيشگاه الهى از اجر بزرگ برخوردار خواهد بود. اگر با داشتن قدرت به درخواست برادر خويش ترتيب اثر ندهد و بى تفاوت از كنارش بگذرد، نه تنها روايات زيادى كه از اولياى گرامى اسلام رسيده ، با اين عمل به شاءن معنوى و ايمان خويش آسيب رسانده و زمينه طرد و محروميت خود را فراهم آورده است . براى مزيد اطلاع شنوندگان محترم ، در اينجا به ذكر چند حديث اكتفا مى شود:
مجازات رد نيازمند 
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ايما رجل من شيعتنا اتى رجلا من اخوانه فاستعان به فى حاجته فلم يعنه و هو يقدر الا ابتلاه الله بان يقضى حوائج غيره من اعدائنا يعذبه اللّه عليها يوم القيامة . (116)
امام صادق (ع ) فرمود: هر يك از شيعيان ما نزد يكى از برادران خود برود و از وى براى حاجت خويش كمك بخواهد و كمك نكند با آنكه قادر بوده است ، خداوند او را مبتلا مى كند به اينكه حوايج دشمنان ما را برآورده سازد و در قيامت در مقابل اين عمل عذابش نمايد.
عن النبى صلى الله و آله قال : من احتاج اليه اخوه المسلم فى قرض و هو يقدر عليه يفعل حرم الله عليه ريح الجنة . (117)
رسول اكرم (ص ) فرمود: كسى كه براى گرفتن وام ، نزد برادر دينى خود برود و او بتواند خواسته اش را انجام دهد و ندهد، خداوند نسيم بهشت را بر وى حرام خواهد نمود.
عن الصادق عليه السلام قال : ما من يمتنع من معونة اخيه المسلم و السعى له فى حوائجه قضيت او لم تقض الا ابتلاه الله بالسعى فى حاجة من ياءثم عليه ولا يوجر. (118)
صبر فاقد اجر  
حضرت جعفربن محمد عليه السلام فرمود: هيچ بنده اى نيست كه از يارى برادر مؤ من خود در حاجتش امتناع كند، خواه آن حاجت برآورده مى شد يا نمى شد، مگر آنكه خداوند او را گرفتار سعى در حاجت كسى مى نمايد كه به وى ستم خواهد كرد واو در مقابل صبرى كه مى نمايد، در پيشگاه خداوند ماءجور نخواهد بود.
عن ابى الحسن عليه السلام قال : من قصد اليه رجل من اخوانهمستجيرا بهع فى بعض احواله فلم يجره بعد ان يقدر عليه فقد قطع ولاية اللّه عز و جل . (119)
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: آن كسى كه يكى از برادران دينيش به درخواست پناهندگى نزد وى برود و او با داشتن قدرت ، پناهش ‍ ندهد، با اين عمل ، پيوند ولايت خود را با خداوند قطع نموده است .
امام سجاد (ع ) در زمينه محروميت از يارى برادران مسلمان به پيشگاه اليه عرض مى كند:
و انت منتجعى ان حرمت .
بار الها! اگر از مواسات برادران محروم شوم به تو روى مى آورم و اميد و اتكايم به ذات اقدس توست .
افراد با ايمان در مواقع حرمان ، دست تمنى به سوى خداوند بر مى دارند و از صميم قلب و عمق ضمير، حل مشكل خود را از وى طلب مى كنند و پروردگار مهربان دعاهاى خالصانه آنان را در كمال عطوفت و بدون منت اجابت مى نمايد، ولى اين اجابت بدان معنى نيست كه هر چه بخواهند بى قيد و شرط اجابت گردد، بلكه به موجب پاره اى از روايات ، اجابت دعوت آنان به قدر مصلحت و در حدودى است كه به صلاح و سعادتشان آسيب نرساند و آنان را از صراط مستقيم منحرف ننمايد.
روايت از رسول اكرم (ص )  
عن ابيجعفر عليه السلام قال : قلا رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله قال اللّه عزوجل : ان من عبادى المؤ منين عبادا لا يصلح لهم امر دينهم الا بالغنى والسعة والصحة فى البدن فابلوهم بالغنى والسعة وصحة البدن فيصلح عليهم امر دينهم ، وان من عبادى المؤ منين لعبادا لايصلح لهم امر دينهم الا بالفاقة والمسكنة والسقم فى ابدانهم فابلوهم بالفاقة والمسكنة والسقم فيصلح عليهم امر دينهم وانا اعلم بما يصلح عليه امر دين عبادى المؤ منين . وانّ من عبادى المؤ منين لمن يجتهد فى عبادتى فيقوم من رقاده او لذيذ و ساده فيتهجد لى الليالى فيتعب نفسه فى عبادتى فاضربه بالتعاس الليلة والليلتين نظرا منى له وابقاء عليه فينام حتى يصبح فيقوم وهو ماقت لنفسه عليها ولو اخلّى بينه و بين ما يريد من عبادتى لدخله العجب من ذلك فيصيره العجب الى الفتنة باعماله فياءتيه من ذلك ما فيه هلاكه لعجبه باعماله و رضاه عن نفسه . (120)
خداوند و مصلحت مؤ من 
امام باقر (ع ) از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه خداوند فرمود: بعضى از بندگان مؤ من هستند كه دينشان از صلاح و درستى بهره مند نمى شود، مگر به غنى و توسعه زندگى و صحت بدن . به آنان اعطا مى كنم تا دينشان صالح و سالم بماند. بعضى از بندگان مؤ من هستند كه از صلاح دين بهره مند نمى شوند مگر به فقر و تنگدستى و بيمارى ، آنان را به اين امور مبتلا مى كنم و بر اثر آنها دينشان سالم مى ماند و من به صلاح دين بندگان با ايمان واقف و آگاهم . همچنين از بندگان مؤ من كسى است كه به امر عبادت سعى بسيار دارد، از خواب برمى خيزد، بستر مطبوع خود را ترك مى گويد، خويشتن را در عبادت به تعب مى اندازد. من به لطف خود چرت را يكى دو شب بر وى مسلط مى كنم و به خواب مى رود، صبح كه بر مى خيزد از اينكه خواب مانده است به نفس خود بغض دارد و بر آن عيب مى گيرد. اگر او را به حال خودش وا مى گذاردم ، دچار عُجب مى شد و حالت روانى عجب ، او را به راه هلاك و تباهى سوق مى داد.
خلاصه ، افراد با ايمان در موقعى كه از مواسات برادران دينى محروم مى شوند، به ذات اقدس الهى روى مى آورند و تمنيات خود را به او عرضه مى كنند و از وى خواستار مى شوند. خداوند دعاى آنان را با رعايت صلاح و سلامت دينشان اجابت مى نمايد و به گونه اى عمل مى كند كه ايمانشان مصون و محفوظ بماند و اين به مصلحت آنان است .
امام سجاد (ع ) در جمله سوم اين قطعه دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
وبك استغاثتى ان كرثت .
بار الها! اگر به مشقت و سختى شديد گرفتار شوم ، از تو يارى مى طلبم كه معين و دادرسم در مواقع طاقتفرسا تو هستى .

 

next page

back page