شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۲ -


زيانكارى اهل بطالت  
در مدينه مردى بود كه بطالش مى خواندند و مردم از حركات وى مى خنديدند. موقعى گفت : اين مرد يعنى امام سجاد (ع )، از اينكه او را بخندانم ، عاجزم نموده است . روزى امام در رهگذر عبور مى نمود و دو نفر از مواليش همراه حضرت بودند. مرد بطال رسيد عبا را از دوش حضرت برداشت و برد. امام عليه السلام كمترين اعتنايى نفرمود و همچنان به راه رفتن ادامه داد. آن دو نفر كه با حضرت بودند رفتند و عبا را گرفتند، برگشتند و به دوش حضرت افكندند. در اين موقع امام (ع ) پرسيد: اين كه بود؟ گفتند مردى است بطال كه مردم از حركاتش مى خندند. فرمود به او بگوييد: براى خداوند روزى است كه اهل باطل در آن روز زيانكار خواهند بود.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : كان على بن الحسين عليهما السلام لا يسافر الا مع رفقة لا يعرفونه و يشترط عليهم ان يكون من خدم الرفقة فيما يحتاجون اليه . فسافر مرة مع قوم فرآه رجل فعرفه . فقال لهم : اتدرون من هذا؟ قالوا لا. قال هذا على بن الحسين عليهما السلام . فوثبوا فقبلوا يده و رجله و قالوا يابن رسول الله ! اردت ان تصلينا نار جهنم ، لو بدرت منا اليك يد او لسان اما كنا قد هلكنا آخر الدهر، فما الذى يحملك على هذا. فقال : انى كنت قد سافرت مرة مع قوم يعرفوننى فاعطونى برسول الله صلى الله عليه و آله ما لا استحق به ، فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلك فصار كتمان امرى احب الى . (45)
تواضع امام سجاد (ع )  
امام صادق (ع ) فرمود: روش حضرت زين العابدين (ع ) اين بود كه مسافرت نمى نمود، مگر با همسفرهايى كه او را نشناسند و شرط مى نمود كه در احتياجاتشان خدمتگزار آنان باشد. در يكى از مواقع ، با جمعى سفر نمود. مردى حضرت را ديد و شناخت . به همسفرهاى امام (ع ) گفت : آيا اين آقا را مى شناسيد؟ گفتند: نه . گفت : اين على بن الحسين (ع ) است . به پا خاستند و دست و زانوى آن حضرت را بوسيدند. عرض كردند: يابن رسول الله ! آيا مى خواستى ما جهنمى شويم ؟ اگر از ناحيه ما با دست و زبان اساعه ادبى به شما مى شد، مگر نه اين بود كه تا آخر عمر هلاك بوديم . در اين كار چه انگيزه اى داشتيد. حضرت فرمود: يك بار مسافرت نمودم با كسانى كه مرا مى شناختند، به احترام رسول اكرم (ص ) بيش از استحقاقم مورد عنايت قرارم دادند. خائف بودم شما و هم آنچنان عمل كنيد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق كه موضوع نيمه آخر سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و من صالحى العباد: بارالها! مرا از بندگان صالح قرار ده .
معنى صالح  
صالح در لغت به معناى شايسته در زبان فارسى است .
هو صالح لكذا، اى فيه اهلية للقيام به . (46)
او براى انجام فلان كار صالح است ، يعنى در وى اهليت قيام به آن عمل وجود دارد. مثلا براى تهيه يك ساختمان مهم ، گفته مى شود: فلان مهندس ‍ براى اين كار صالح و شايسته است ، يا براى انجام يك عمل جراحى دقيق مى گويند: فلان دكتر جراح براى انجام اين عمل صلاحيت و شايستگى دارد. كسى كه از مهندس ساختمان يا دكتر جراح نام مى برد، آن دو فقط از بعد معلومات و اطلاعاتى كه دارند مى نگرد و صلاحيتشان را از جهت تحصيلات علمى و تخصصى اعلام مى نمايد. اما حضرت سجاد (ع ) در اين جمله دعا و همچنين ديگر اولياى گرامى اسلام در ساير ادعيه و روايات كه از عباد صالح نام مى برند، صلاحيت آنان را از بعد عبوديت و بندگى خداوند، يعنى از جنبه انسانى آنها مى نگرند.
الصالح القائم بما عليه من حقوق الله و حقوق العباد و الكمال فى الصلاح منتهى درجات المؤ منين و متمنى الانبياء و المرسلين . (47)
اداى حق خالق و خلق  
صالح كسى است كه با اراده جدى قيام نمايد تا حقوق خداوند و حقوق بندگان خدا را ادا كند و صلاح كامل ، درجه نهايى اهل ايمان و خواسته انسان سازى هاى اليه ، يعنى انبياء و مرسلين ، است .
قرآن شريف در موارد متعدد، بعد از ذكر ايمان ، از اعمال صالحه نام برده است .
ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات ، (48)
و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ، (49)
و العصر ان الانسان لفى خسر. الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات
. (50)
ارزش ايمان و عمل صالح  
ذكر اين دو از پى هم ، روشنگر اين حقيقت است كه سعادت انسانها وابسته به داشتن ايمان و عمل صالح است . اگر كسى واجد اين دو سرمايه گرانقدر باشد، به كمال واقعى و حسن ختام دست مى يابد، و اگر فاقد اين دو يا فاقد يكى از اين دو بود، به سعادت شايسته مقام انسان نايل نمى گردد. مقام بندگان صالح در پيشگاه خداوند آنقدر رفيع است كه در قرآن شريف نام آنان در كنار نام انبيا و صديقين و شهدا آمده است :
و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا . (51)
مقام رفيع صالحين  
آنان كه خداوند و رسول خدا را اطاعت مى نمايند، با كسانى هستند كه خداوند آنان را به نعمتهاى خود متنعمشان ساخته ، از پيمبران و صديقين و شهدا و صالحين و اينان چه رفقاى نيكو و دلپذيرى هستند.
در اين آيه تصريح شده است كه خداوند، نعمت خود را به اين چهار گروه اعطا نموده است ، و در سوره حمد، نمازگزاران سراسر جهان روزى چند بار مى گويند:
اهدنا الصراط المستقيم . صراط الذين انعمت عليهم . (52)
بارالها! ما را به راه راست هدايت كن . راه كسانى كه تو به آنان نعمت داده اى .
دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم ، از نظر معنوى بازارى است كه پيوسته معاملاتى در آن انجام مى شود، بعضى از آن معاملات سودآور است و برخى زيان بخش . سرمايه نقدى كه تمام مردم دنيا براى معامله عرضه مى شود، توحيد و شرك ، كفر و ايمان ، فضيلت و رذيلت ، پاكى و ناپاكى ، و از اين قبيل . هر كسى از پى كالايى مى رود كه طالب آن است .

متاع كفر و دين بى مشترى نيست
گروهى اين ، گروهى آن پسندند .
سود و زيانى كه در اين بازار عايد مردم مى گردد، تابع معاملات خوب و بدى است كه انجام مى دهند.
عن ابى الحسن الثالث عليه السلام قال : الدنيا سوق ، ربح فيها قوم و خسر آخرون . (53)
بازار دنيا و نقد عمر  
امام هادى (ع ) فرموده : دنيا بازارى است كه بعضى در آن سود مى برند و بعضى زيان مى بينند.
پيمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شده اند كه در اين بازار آشفته ، مردم را از ضلالت برهانند، كالاهاى سالم و سودبخش را معرفى كنند و آنان را از معاملات زيانبار مصون دارند.
يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم . تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون . (54)
تجارت نجات بخش  
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را دلالت نمايم به تجارتى كه از عذاب دردناك نجاتتان مى بخشد؟ آن تجارت اين است كه ايمان مى آوريد به خدا و رسولش و با مال و جانتان در راه او جهاد مى نماييد و اگر بدانيد انجام اين وظايف براى شما از هر تجارتى سودبخش تر است .
على (ع )، جانشين بر حق رسول اكرم (ص )، نيز در مقام راهنمايى مردم به تجارت نافع ، فرموده است :
لاتجارة كالعمل الصالح و لا ربح كالثواب . (55)
نه هيچ تجارتى مثل عمل صالح است و نه هيچ سودى همانند اجر الهى است .
خلاصه اگر كسى بتواند سرمايه گرانبهاى عمر را در بازار دنيا صرف معاملات سودبخش ، يعنى اعمال صالحه ، نمايد و بدين وسيله خويشتن را در صف عباد صالح قرار دهد، به مقام شامخ انسانيت نايل گرديده و روز جزا از اجر نامحدود حضرت بارى تعالى برخوردار مى گردد. قدر و منزلت عباد صالح نزد خداوند آنقدر بلند پايه و رفيع است كه امام معصوم ، حضرت زين العابدين (ع )، در جمله دوم دعاى خود، از پيشگاه او در خواست مى نمايد:
و من صالحى العباد.
بارالها! مرا از عباد صالح قرار ده .
پيوستن به صالحين  
بموقع است در پايان بحث تذكر داده شود كه خويشتن را عبد صالح خواستن و به گروه عباد صالح پيوستن ، از نظر علمى و عمل كارى است بس ‍ مشكل و دشوار؛ مثلا امر به معروف و نهى از منكر يكى از فرايض مهم اسلامى و از جمله اعمال صالحه است . مشكل اول اين دستور دينى ، وقوف علمى به ابعاد مختلف عمل و شناخت معروف و منكر است ، و مشكل دوم ، عوارض ناشى از امر و نهى و تشخيص موارد روا از ناروا است . گاهى اين فرد مسلمان عملى را منكر تصور مى كند و مى خواهد عاملش را نهى نمايد، با اينكه آن عمل گناه نيست و نهى از آن اگر موجب شرمندگى و ايذاء عامل عمل شود، نهى كننده نه تنها عمل صالحى انجام نداده ، بلكه با ايذاء يك مسلمان مرتكب گناه شده است . در جايى كه عمل ، منكر واقعى است و نهى از آن لازم باشد، نهى كننده بايد تكاليف دينى خود را بداند و به گونه اى عمل كند كه از مرز شرع مقدس تجاوز ننمايد.
چه بسا افرادى در گذشته و حال كارهايى را انجام داده و مى دهند به تصور عمل صالح ، در حالى كه عملشان غير صالح و نشى از جهل و بى اطلاعى از مقررات اسلام است .
نا آگاهى يك مسلمان  
امام صادق (ع ) در روايت مفصلى كه اختلاف درجات مردم را در شناختهاى معنوى بيان نموده ، قضيه اى را شرح داده كه خلاصه اش اين است : مرد مسلمانى همسايه اى داشت نصرانى ، با او از اسلام سخن گفت و مزاياى اين دين مقدس را براى او بيان نمود.
مرد نصرانى دعوت او را اجابت كرد و اسلام را پذيرفت . نيمه شب فرا رسيد. مرد مسلمان در خانه تازه مسلمان را كوبيد. صاحب خانه گفت : كيستى ؟ گفت : من فلانى هستم . پرسيد: كارى دارى ؟ پاسخ داد: برخيز، وضو بگير، لباس در بر كن ، و با هم براى نماز برويم . مرد تازه مسلمان وضو گرفت ، لباس پوشيد، با او به مسجد رفت . دو نفرى نماز خواندند تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز صبح خواندند، آنقدر ماندند تا هوا كاملا روشن شد. تازه مسلمان به پا خاست كه به منزل برود. مرد مسلمان گفت : كجا مى روى ؟ روز كوتاه است و فاصله تا ظهر كم است . او را نشاند تا نماز ظهر را خواند، باز گفت : فاصله تا نماز عصر كم است . او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم در وقت فضيلت خواند. تازه مسلمان به پا خاست كه به منزل برود. به او گفت : الآن اواخر روز است . او را نگاه داشت تا نماز مغرب را خواند. باز تازه مسلمان برخاست به منزل برود، به وى گفت : فقط يك نماز باقى مانده و آن نماز عشاء است ، او را نگاه داشت تا وقت فضيلت عشاء رسيد، نماز عشاء را هم خواند و سپس از هم جدا شدند. نيمه شب فرا رسيد، مجددا مسلمان در خانه تازه مسلمان را كوبيد. صاحبخانه گفت : كيست ؟ جواب داد: فلانى هستم . پرسيد: چه كار دارى ؟ گفت : برخيز وضو بگير، لباس بپوش ، با من بيا براى نماز. تازه مسلمان گفت : برو براى اين دين كسى را پيدا كن كه از من فارغ البال تر باشد، من كم بضاعتم و عائله دار. امام (ع ) فرمود: ادخله فى شى ء اخرجه منه . (56)
شناخت راه سعادت  
اين مرد مسلمان زحمت كشيد، او را از نصرانيت و ضلالت به اسلام آورد و دوباره با اعمال نادرست خود به نصرانيتش برگرداند.
مسلمانانى ككه علاقه دارند راه عباد صالح را بپيمايند و تمام اعمالشان صحيح و طبق دستور شرع مقدس انجام شود، بايد در شناخت تعاليم الهى كوشا و جدى باشند و از راهنمايى و ارشاد دين شناسان ، آنطور كه بايد استفاده نمايند و تا در اداى فرايض و سنن ، صراط مستقيم را بپيمايند و در بيراهه هر قدر هم خفيف باشد، قدم نگذارند. اولياى گرامى اسلام ، همواره مراقب دوستان و پيروان خود بودند و به صور مختلف آنان را متوجه وظايفشان مى نمودند و اگر در موردى غفلتى را مشاهده مى كردند، همانند پدرى مهربان تذكر مى دادند و مسير صحيح را ارائه مى نمودند.
روى ان النبى صلى الله عليه و آله دخل على مريض فقال : ما شاءنك ؟ قال صليت بنا صلاة المغرب فقراءت القارعة . فقلت : اللهم ان كان لى عندك ذنب تريد ان تعذبنى به فى الاخرة فعجل ذلك فى الدنيا، فصرت كما ترى . فقال (ص ): بئس ما قلت ، الا قلت : ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار، فدعا له حتى افاق . (57)
درخواست نابجا  
رسول اكرم (ص ) بر مريضى وارد شد. پرسيد: شما را چه شده است ؟ عرض كرد: نماز مغرب را با به جماعت برگزار فرموديد، سوره قارعه را تلاوت نموديد. عرض كردم : بارالها! اگر از من نزد تو گناهى است كه اراده داراى مرا در قيامت به كيفر آن عذاب نمايى ، در آن عذاب تعجيل كن و در دنيا معذبم نما. بر اثر آن دعا، چنين شدم كه ملاحظه مى فرمايى .
فرمود: بد سخنى به زبان آوردى . چرا نگفتى بارالها! در دنيا به ما حسنه اعطا كن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار. سپس رسول اكرم (ص ) درباره عارضه اش دعا نمود و بهبودى يافت .
63 : و ارزقنى فوز المعاد و سلامة المرصاد . 
به خواست خداوند توانا، اين دو جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، موضوع بحث و سخنرانى امروز است . امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا، به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! پيروزى هاى روز جزا و نعمتهاى جاوادان عالم آخرت را به من روزى فرما. در جمله دوم عرض مى كند: بارالها! مرا از قنطره مراقبت روز حساب به سلامت بگذران .
دو درخواست سعادت بخش  
اين دو خواسته حضرت على بن الحسين عليهما السلام كه در دعا ذكر شده ، با يكديگر مرتبطاند. كسى كه صراط قيامت را بخوبى طى مى كند و از قنطره مرصاد به سلامت مى گذرد، در بهشت جاودان وارد مى شود، به سعادت ابدى كه پيروزى واقعى است دست مى يابد، و از نعمتهاى جاودان عالم آخرت برخوردار مى گردد.
براى روشن شدن جمله اول دعاى امام ، بايد ابتدا معناى كلمه فوز را بدانيم . راغب مى گويد:
الفوز الظفر بالخير مع حصول السلامة . (58)
فوز عبارت از پيروزى و ظفر يافتن به خير است ، در صورتى كه سلامت محفوظ بماند.
پس اگر كسى در خلال فعاليت براى نيل به پيروزى ، سلامت خود را از دست بدهد، او پيروز نيست ، مثلا تاجرى براى معاملات مهمى به كشورى دور دست مى رود، معاملاتش را بخوبى انجام مى دهد، سود فراوان مى برد، ولى در خلال فعاليتهايى كه داشته ، روزى بر اثر يك تصادف ناگهانى ، هر دو چشم را از دست مى دهد و نابينا مى گردد.
توضيحى درباره فوز  
اين تاجر در سفر تجارت به فوز و پيروزى نايل نيامده است ، زيرا با چشم نابينا مراجعت مى نمايد. كلمه فوز از نظر لغت شامل تمام پيروزى هاى مادى و معنوى و همچنين دنيوى و اخروى است ، پس اگر كسى به نعمتهاى جاودان آخرت دست يابد، او نيز به فيوز رسيده است . ولى فوز و پيروزى در نظر يك انسان مادى و از ديدگاه يك ملسمان واقعى تفاوتهايى دارد كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود.
اول : ماديگران ، هستى را مساوى با ماده مى دانند و موجود غير مادى را نفى مى كنند. به نظر اينان ، انسان همانند ساير موجودات عالم پديده اى است صد در صد مادى و مولود تصادف و اتفاق . حياتش از طبيعت است و مرگش نيز از طبيعت ، پرونده هستيش با آغاز زندگى طبيعى باز مى شود و با فرا رسيدن مرگ براى هميشه بسته خواهد شد.
قرآن شريف نظريه اينان را در عبارتى كوتاه بيان فرموده است :
و قالوا ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون . (59)
نظريه بى اساس  
گفتند: حيات و مرگ منحصر در زندگى دنياست و نيرويى كه ما را هلاك مى كند و به زندگى پايان مى بخشد، طبيعت است . اما گفته اينان ريشه علمى و برهانى ندارد، فقط از روى گمان سخن مى گويند.
فوز و پيروزى در نظر اين گروه منحصر به امور مادى و شئون دنيوى است ؛ مى كوشند تا مال و مقامى به دست آورند، محبوبيت و جاهى كسب كنند، و هر چه بيشتر به لذايذ و شهوات دست يابند و از اين قبيل ، به انسانيت و سجاياى انسانى نمى انديشند و كمترين توجهى به بقاى روح و حيات بعد از مرگ ندارند. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون . (60)
علم و آگاهى اينان از ظواهر دنيا مادى است و از جهان معنى و عالم آخرت غافل و بى خبرند.
پايمال شدن انسانيت  
گرايش به ماديات در جهان امروز اوج گرفته و انسانيت پايمال شده است . بسيارى از مردم حيات انسان را در دو كلمه خلاصه نموده اند: توليد و مصرف . مى گويند : انسانها بايد بكوشند تا هر قدر مى توانند بر توليد بيفزايند، از اين راه ، مال به دست آورند، و موجبات رفاه خويشتن را در بهتر خوردن و نوشيدن و بيشتر لذت بردن و كامروا شدن فراهم آورند. مسلمانان واقعى و مؤ منين به قرآن شريف به مطالعه در نظام حيرتزاى اجراى كيهانى و آفرينش موجودات زنده حيوانى و نباتى و غرايز و تمايلاتى كه براى ادامه حيات در نهادشان قرار گرفته و با سرشتشان آميخته است ، به اين نتيجه رسيده اند كه عقل سليم و فكر مستقيم ، محال مى داند كه اين همه آثار حكيمانه و علمى ، ناشى از طبيعت كور و محصول تصادف و اتفاق بى شعور باشد. از اين رو، با دليل عقلى به خداوند عالم و قادر و حكيمى ايمان آورده اند كه او خالق ماده و به وجود آورنده طبيعت است و از پى ايمان به آفريدگار، همچنان به راه خود ادامه داده و با چراغ عقل ، قدم به قدم پيشروى كردند، دعوت پيمبر الهى را با بصيرت و بينش اجابت نمودند، به موجودات غير مادى از قبيل روح و وحى معتقد شدند و عوالم بعد از مرگ و قيام قيامت را باور آوردند و به روز حساب و پاداش و كيفر بارى تعالى عقد قبلى يافتند.
منطق خدا پرستان  
بنابراين در نظر كسانى كه به اسلام ايمان دارند، فوز و پيروزى بشر منحصر به موفقيتهاى مادى و دنيوى نيست ، بلكه انسان واقعى بايد به موازات پيروزى هاى مادى و تاءمين زندگى دنيا، در ياد پيروزى هاى معنوى و عوالم بعد از مرگ تهيه نمايد.
عن على عليه السلام قال : ايها الناس ! انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممركم لمقركم . (61)
خود سازى براى آخرت  
على (ع ) فرموده : بيگمان دنيا منزلگاه عبور است و آخرت جايگاه باقى و قرار، پس ، از دنياى گذرگاه توشه اى براى جايگاه باقى و دائم خود برداريد.
خلاصه ، فوز و پيروزى براى پيروان اسلام در اين است كه فعاليتشان دو بعدى باشد و براى دنيا و آخرت ، يعنى عالم قبل از مرگ و عالم بعد از مرگ ، سعى و كوشش نمايند و اگر جز اين عمل كنند، وابستگى خود را از اولياى گرامى اسلام قطع نموده اند. در كلام حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام آمده است :
ليس منا من ترك دنياه لدينه او ترك دينه لدنياه . (62)
جمع بين دنيا و آخرت  
از ما نيست آن كس كه دنياى خويش را براى دين ترك گويد يا آنكه دين خود را براى دنيا از دست بدهد.
دوم : هدف اصلى ماديگرايان ، فوز و پيروزى و دست يافتن به مقصود است . اينان ابا ندارند از اينكه در خلال عمل ، حق ضعيفى را پايمال كنند يا نسبت به مظلومى تجاوز و تعدى نمايند. رفتار ظالمانه و كشتارهاى بيرحمانه و ضد انسانى كشورهاى قوى امروز دنيا نسبت به ملل ضعيف ، گواه واضح و روشن اين مطلب است ؛ اما مسلمان واقعى به پيروى از تعاليم الهى بايد مراقبت كند كه براى نيل به هدف خود مرتكب گناه نشود و بر خلاف رضاى بارى تعالى قدم بر ندارد، زيرا در اسلام پيروزى و فوزى كه از راه گناه نصيب مسلمان شود، شكست است نه پيروزى .
عن على عليه السلام قال : ما ظفر من ظفر بالاثم و الغالب بالشر مغلوب . (63)
پيروزى كاذب  
امام على (ع ) فرموده : فتح و پيروزى نصيب آن كس نشده كه از راه گناه پيروز گرديده است . كسى كه با شر و بدى غلبه مى كند، در واقع مغلوب و مقهور است .
سوم : فوزهايى كه در طول زندگى نصيب يك انسان مادى مى شود، ممكن است از جهت ارزش متفاوت باشند. اگر بخواهند آنها را بسنجند و با هم مقايسه نمايد، به نظرش مى رسد پيروزى هاى مهم و گرانقدر، فوزهاى عظيم اند و ساير پيروزى ها، فوزهاى عادى .
شناخت پيروزى بزرگ  
اما در نظر يك انسان پيرو قرآن شريف ، پيروزى هاى دنيوى هر قدر هم مهم باشد، فوزى است عادى و معمولى و فوز عظيم فقط در گرو پيروزى هاى معنوى و توفيقهاى الهى است كه در شاءن دين نصيبش گرديده است ، زيرا اين قسم پيروزى هاست كه انسانيت را احياء مى كند، آدمى را از شرافت معنوى و كرايم اخلاق برخوردار مى سازد، او را به كمال لايقش مى رساند، و سعادت جاودانش را در عالم آخرت تاءمين مى نمايد. در قرآن كريم آياتى كه راجع به فوز عظيم آمده ، همه مربوط به اعمال صالحه و فداكارى در راه خداوند است ، با اين تفاوت كه ظرف تحقق بعضى از آنها در دنياست و ظرف تحقق بعضى ديگر در روز جزاست ، و در اينجا پاره اى از آن آيات به عرض شنوندگان محترم مى رسد:
و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما . (64)
قرآن و معرفى فوز عظيم  
كسى كه خدا و رسولش را اطاعت نمايد، بى گمان به پيروزى و فوز عظيم نايل گرديده است .
وقهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم . (65)
آنان را از گناه و بدكارى نگاهدارى فرما كه هر كس را تو از سيئات محافظت نمايى ، او را مورد تفضل و رحمت قرار داده اى و اين خود، پيروزى و فوزى است عظيم .
فاستبشروا ببيعكم الذى با يعتم به و ذلك هو الفوز العظيم . (66)
در زمينه اين امر كه خداوند، جان و مال مؤ منين را خريدارى نموده است در مقابل بهشت . اينان در راه حق مقاتله مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند، آنگاه در پايان آيه ، خداوند فرموده : پس اى اهل ايمان به خود بشارت دهيد و اين معامله ، پيروزى و فوزى است عظيم .
اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدين فيها ذلك الفوز العظيم . (67)
خداوند براى رستگاران باغهايى را مهيا فرموده كه از زير درختانش نهرها جارى است و آن جايگاه ابدى رستگاران است و نيل به اين رحمت دائم ، پيروزى و فوزى است بزرگ .
فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم . (68)
خداوند در چند آيه نعمتهاى اهل بهشت را ذكر نموده ، آنگاه مى فرمايد: نعمتهاى آنان تفضلى است از طرف پروردگارت و اين خود پيروزى و فوزى است عظيم .
وعدالله المؤ منين و المؤ منات جنات تجرى من تحتها الانهار. خالدين فيها و مساكن طيبة فى جنات عدن و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم . (69)
رضوان الهى يا بزرگترين فوز  
خداوند به مردان و زنان با ايمان وعده داده است بهشتهايى را كه از زير درختانش نهرها جارى است و در منازل پاكيزه بهشت ، على الدوام و براى هميشه سكونت خواهد داشت و خشنودى خداوند براى آنان از اين باغها مهمتر و ارزنده تر است و اين خود فوزى است بزرگ . خداوند در قرآن شريف مكرر از فوز عظيم نام برده ، ولى در تمام موارد منشاء آن را به امور دنيوى اگر از مجراى گناه به دست آيد، طبق حديث حضرت على (ع ) كه مذكور افتاد، آن پيروزى و ظفر نيست ، بلكه شكست و مغلوبيت است و اگر از مجارى مشروع و صحيح به دست آيد، هر قدر هم مهم باشد، چيزى جز فوز و پيروزى و عادى و معمولى نيست . امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا كه موضوع سخنرانى و بحث امروز است ، از پيشگاه بارى تعالى درخواست مى كند:
و ارزقنى فوز المعاد.
بارالها! مرا مشمول رحمت واسعه خود قرار ده و از فوز و پيروزى معاد و نعمتهاى جاودان آن به من روزى فرما.
امام و تمناى فوز معاد  
ملاحظه مى كنيد كه حضرت زين العابدين (ع ) در دعاى خود از فوز مادى و پيروزى هاى دنيوى سخن نمى گويد و توجه امام به فوز عظيم عالم آخرت است و از پروردگار توانا مى خواهد كه او را از پيروزى معاد و نعمتهاى جاودان آن برخوردار سازد. ناگفته نماند كه فعاليتهاى مالى براى افراد با ايمان كه به منظور اطاعت امر بارى تعالى انجام مى پذيرد، مى تواند جنبه معنوى به خود بگيرد و از گروه فوز عظيم به حساب آيد. به طورى كه مذكور افتاد، فوز در لغت به معناى ظفر يافتن به خير است با حصول سلامت . كلمه خير در تمام امورى است كه شرعا و عقلا پسنديده و خوب و شناخته شده ، به كار مى رود و مال از جمله چيزهايى است كه قرآن شريف آن را خير خوانده و فرموده است :
كتب عليكم اذا حضر احد كم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين . (70)
زمانى كه مرگ يكى از شما فرا مى رسد، اگر مالى دارد براى والدين و ارحام و نزديكان وصيت نمايد.
افرادى كه براى تاءمين معاش و زندگى خود و خانواده خويش از پى مال مى روند و خود را به گناه آلوده نمى كنند، قطعا عملشان مقدس است و درآمدشان از مصاديق فوز و پيروزى است و در روايات اولياى اسلام ، شرافت كار اين گروه ، همانند عمل مجاهد فى سبيل الله است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله . (71)
ارزش تلاش براى معاش  
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه براى معاش خانواده خود كار مى كند و تحمل مشقت مى نمايد، همانند كسى است كه در راه خداوند براى اعلاى كلمه حق جهاد مى كند.
عن الصادق عليه السلام قال : المال ود البنون حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد يجمعها الله لاقوام . (72)
امام صادق (ع ) فرموده است : مال و اولاد، بذر دنياست و عمل صالح ، بذر آخرت است ؛ اما در مواقعى خداوند اين سه را براى مردمى شايسته و لايق جمع مى كند.
كسانى كه به منظور اطاعت از دستور شرع مقدس و براى تاءمين معاش از پى مال مى روند و خود را به گناه آلوده نمى كنند و همچنين فرزندان خويش را براى اداى وظيفه دينى و انجام مسئوليتى كه دارند خوب تربيت مى نمايند و مشروع و با ايمانشان بار مى آوردند، ممكن است اين هر دو در روز جزا به حساب فوز معاد آنان گذارده شود و از پاداش الهى بهره مند گردند. اما كسانى كه به انگيزه حرص و به منظور گردآورى ثروت از پى مال مى روند، در معرض خطرات گوناگون قرار دارند؛ انسان بودن خود را از ياد مى برند، به تعالى معنوى و كمال روحانى خويش ستم مى كنند، برده و بنده مال مى شوند و در راه دست يافتن به آن ، گناهانى را مرتكب مى گردند.
بردگان ثروت و مال  
اينان افرادى هستند بدبخت و سيه روز، براى اقناع غريزه حرص ، فضيلت و شرف را پايمال مى كنند، هر ذلتى را تحمل مى نمايند، و به پستى ها تن مى دهند.
سئل امير المؤ منين عليه السلام : اى ذل اذل ؟ قال الحرص . (73)
از على (ع ) سؤ ال شد: ذلت بارترين خوارى ها كدام است ؟
فرمود: حرص .
يعنى ذلتى كه بر اثر خلق ناپسند حرص دامنگير انسان مى شود، از ديگر ذلتها ذلتها فزونتر و بيشتر است . اشخاص حريص ، هر قدر ثروتمندتر مى گردند، حريصتر مى شوند و سرانجام با ناكامى از دنيا مى روند. اين گروه كه سرمايه گرانقدر عمرشان براى جمع مال مصروف گرديده ، در قيامت از فوز معاد محروم اند. قرآن شريف اين مطلب را صريحا اعلام نموده و فرموده است :
و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من نصيب . (74)
كسى كه تمام اراده و همش بذر دنيا باشد، ما از آن برخوردارش مى نماييم ، ولى در آخرت نصيبى نخواهد داشت .
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعا كه موضوع سخنرانى و بحث امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و سلامة المرصاد.
بارالها! مرا از قنطره مراقبت روز حساب به سلامت بگذران .
مرصاد به معناى كمينگاه است .
يقال : رصدته اذا قعدت له على طريقه تترقبه و ارصدت له العقوبة ، اذا اعددتها له . (75)
معنى مرصاد  
اگر گفته شود: او را رصد نمودم ، يعنى براى مراقبت وى در مسيرش نشستم ، و اگر گفته شود: عقوبت را براى او ضد نمودم ، يعنى وسايل مجازاتش را آماده و مهيا ساختم .
على عليه السلام درباره مهلتى كه خداوند به گناهكاران مى دهد، كلمه مرصاد را در خطبه خود آورده و چنين فرموده است :
و لئن امهل الظالم فلن يفوت اخذه و هو له بالمرصاد على مجاز طريقه . (76)
اگر خداوند، ستمكار را مهلت داده است ، گرفتن و به بند كشيدنش فوت نمى شود، او در كمينگاه مراقب ظالم است و راه عبور وى را زير نظر دارد.
كلام على (ع ) در واقع تفسير و تبيين اين جمله از قرآن شريف است :
اعملوا ماشتم انه بما تعملون بصير . (77)
هر چه را كه مى خواهيد عمل كنيد و هر خلافى را كه مايليد مرتكب شويد، اما بدانيد كه خداوند به تمام كارهاى شما بينا و بصير است .
امام صادق (ع ) در تفسير آيه ان ربك المرصاد فرموده است :
المرصاد قنطره على الصراط لا يجوزها عبد بمظلمة عبد . (78)
بنده اى كه مظلمه بنده اى را در ذمه و بر عهده داشته باشد.
صراط مستقيم تكوينى  
تمام جنبندگان و موجودات زنده كره خاك ، براى گذراندن ايام حيات ، راهى را طى مى كنند و با پيمودن آن به حيات خويش ادامه مى دهند و به كمالى كه لايق آن هستند مى رسند. آن راه ، صراط مستقيم تكوينى آفريدگار حكيم است كه براى آنها تعيين فرموده است ؛ و چون موجودات زنده روى زمين ، غير از انسان ، در اعمال خويش پيروى غرايزى هستند كه با سرشتشان آميخته ، از خود اراده و اختيارى ندارند، زمامشان در دست خداوند است و صراط مستقيم الهى به خبر مى پيمايند.
ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم . (79)
هيچ جنبنده اى نيست ، مگر آنكه مقهور ذات اقدس الهى است و ناصيه اش ‍ را در قبضه قدرت خود دارد و پروردگارم در صراط مستقيم است .
بشر در پيمودن راه راست ، دو بعدى است : در بعد حيوانيش مانند ساير حيوانات ، صراط مستقيم الهى را كه هدايت تكوينى اوست ، به جبر مى پيمايد؛ مثلا قلب و عروق ، كليه و كبد، معده و روده و ديگر اعضاى مشترك بين حيوان و انسان ، اعمالشان جبرى است و بدون خواست خودشان تحقق مى يابد. اما مردم در بعد انسانى داراى اراده و اختيارند، مى توانند صراط مستقيم الهى را كه دين حق است و به وسيله پيمبر او ارائه شده بپيمايند و مى توانند از راه راست روى گردانند و به انحراف گرايش ‍ يابند. پيشواى گرامى اسلام راه مستقيم خود را ارائه مى كند و در كمال آزادى به زبان دعوت از مردم درخواست مى نمايد كه صراط مستقيم او را تبعيت كنند و از راههاى انحرافى كه مايه گمراهى آنان است ، پرهيز نمايند:
و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله . (80)
صراط مستقيم تشريعى  
اين است راه مستقيم من ، از آن تبعيت نماييد و از ديگر راهها پيروى نكنيد كه نتيجه آن پراكندگى و دور شدن از صراط حق است .
صراط مستقيم ، راه خداوند بزرگ است و صراط انحرافى ، راه هواى نفس . صراط خداوند، مردم را در جميع شئون زندگى به عدل مى خواند:
ان الله ياءمر بالعدل .
غرايز و شهوات را تعديل مى كند، ارضاى آنها را با اندازه گيرى صحيح و در حدود مصلحت ، مجاز مى داند، صراط هواى نفس به غرايز آزادى عمل مى دهد، راه اعمال شهوات را باز مى گذارد، و اين اجازه نامحدود، مردم را به فساد و تباهى سوق مى دهد و راه تعدى و تجاوز را هموار مى نمايد. صراط مستقيم الهى مردم را بزرگوار و كريم النفس بار مى آورد، وجدان اخلاقى و تمايلات عالى انسانى را در ضميرشان بيدار مى كند، درهاى دگر دوستى و تعاون را به رويشان مى گشايد، و خلاصه ، آنان را انسان واقعى مى سازد و از مزاياى عالى انسانى برخوردارشان مى نمايد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ان الصورة الانسانية هى الطريق المستقيم الى كل خير و الجسر الممدود بين الجنة و النار . (81)
انسانيت يا صراط مستقيم  
امام صادق (ع ) فرموده : صورت انسانى راهى است مستقيم براى نيل به هر خير و خوبى و پلى است كه بين بهشت و دوزخ كشيده شده است .
اما صراط انحرافى هواى نفس ، با آزاد گذاردن غرايز و شهوات ، مردم را به حيوانيت سوق مى دهد، خلق و خوى حيوانى را در نهادشان تقويت مى كند، ذخاير اختصاصى انسان را كه معيار بزرگى نوع بشر است سركوب مى نمايد و مانع فعاليتشان مى شود و بر اثر پيروى از هواى نفس ، آمار جرايم بسرعت بالا مى رود، آدمكشى و جنايت ، دزدهاى مسلحانه و زناى به عنف ، و ديگر اعمالى از اين قبيل افزايش مى يابد و در نتيجه ، رهروان صراط هواى نفس ، حيواناتى بار مى آيند انسان نما. على (ع ) درباره اين گروه فرموده است :
الصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان . (82)
هوى پرستى يا حيوانيت  
اينان به صورت انسان اند، اما در باطنشان قلب حيوانى مى تپد و افكار و اعمالشان حيوانى است .
حب و ذات خود دوستى ، خشم و انتقامجويى ، شهوت و لذت گرايى ، حب جاه و مقام خواهى ، مالدوستى و ثروت اندوزى ، و ديگر غرايز و تمايلاتى از اين قبيل ، به قضاى حكيمانه الهى در نهاد بشر آفريده شده است . وجود هر يك از آنها در زندگى انسان لازم و ضرورى است ، به شرط آنكه هر كدام در جاى خود با اندازه گيرى اعمال گردد.
اندازه گيرى غرايز  
اين تمايلات در وجود ما همانند داروهاى تب بر است براى مريض ؛ اگر به دستور پزشك در فواصل معين و به اندازه لازم مصرف كند، موجب بريدن تب ، اعاده سلامت ، و ادامه حياتش مى گردد، و اگر بيش از اندازه به كار برده شود، موجب مسموميت بيمار و باعث مرگش خواهد شد. نسخه طبيب ، خط مشى مريض را در مورد دوا معين مى كند؛ اگر عملا آن را به كار بندد، بيماريش درمان مى شود و از نعمت سلامت بهره مند مى گردد، و اگر رعايت ننمايد، بايد تسليم مرگ شود. صراط مستقيم الهى همانند نسخه طبيب حاذق ، حدود اعمال غرايز و شهوات را تعيين نموده است . اگر آدمى آن صراط را بدرستى بپيمايد، در دنيا با حسن عاقبت مى ميرد و در آخرت با پيمودن صراط قيامت ، در بهشت خلد مسكن خواهد داشت .
اثر صراط خدا و هوى  
اگر صراط هواى نفس را بپيمايد و به افراط و زياده روى گرايش يابد، در همين جهان به آتش غرايز معذب مى شود و روز جزا، از صراط قيامت در جهنم سقوط مى نمايد. صراط مستقيم الهى بر اساس توحيد استوار است . راهنماى آن صراط در دنيا، رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام اند. كسى كه در دنيا از آنان پيروى مى كند و با راهنمايى و هدايتشان آن راه را مى پيمايد، از صراط قيامت به سلامت مى گذرد، و آن كس كه در دنيا از معرفت و هدايتشان تخلف مى نمايد، در صراط قيامت دچار لغزش ‍ مى شود و در آتش فرو مى افتد.
عن المفضل قال : سالت ابا عبدالله عليه السلام عن الصراط. فقال هو الطريق الى معرفة الله عزوجل و هما صراطان ، صراط فى الدنيا و صراط فى الاخرة ، و اما الصراط الذى فى الدنيا فهو الامام المفترض الطاعة ، من عرفه فى الدنيا و اقتدى بهداه مر على صراط الذى هو جسر جهنم فى الاخرة و من لم يعرفه فى الدنيا زلت قدمه عن الصراط فى الاخرة فتردى فى نار جهنم . (83)
صراط دنيا و صراط آخرت  
مفضل مى گويد: از امام صادق (ع ) درباره صراط پرسش نمودم ، فرمود: صراط راه شناخت خداوند است و آن دو صراط است ، يكى صراطى است در دنيا و آن ديگر صراطى است در آخرت . اما صراط دنيا امامى است كه از طرف بارى تعالى اطاعتش بر مردم واجب شده است ، كسى كه او را بشناسد، به وى اقتدا كند و عملا از هدايتش پيروى نمايد، از صراط قيامت كه پلى است بر روى جهنم ، به سلامت مى گذرد، و كسى كه امام را در دنيا نشناسد، قدمش در صراط آخرت مى لغزد و در آتش دوزخ سقوط مى كند.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه از دعا كه موضوع سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و سلامة المرصاد.
بارالها! مرا از قنطره مراقبت حساب مردم در روز جزا به سلامت بگذران .
خطر مظلمه خلق  
طبق روايتى كه از امام صادق (ع ) مذكور افتاد، مرصاد قنطره رفيعى است در صراط كه اگر كسى مظلمه ديگرى را بر عهده داشته باشد، نمى تواند از آن قنطره بگذرد. اينكه حضرت زين العابدين (ع ) درخواست مى كند كه خداوند او را از قنطره رسيدگى به مظلمه مردم سالم بگذراند، براى اين است كه دوستان و پيروان خود را از خطر آن آگاه سازد و به آنان بفهماند آن كس كه مظالم مردم را به ذمه دارد، نمى تواند از آن منزل بگذرد و اگر كسى مديون ديگرى نبوده و از آن منزل گذشت ، در صورتى كه لغزشهاى ديگرى در پرونده خويش بين خود و خداوند داشته باشد، از عفو و رحمت بارى تعالى بى نصيب نخواهد بود. بنابراين ، دوستداران اهل بيت عليهم السلام لازم است از سخن امام سجاد (ع ) به خود آيند، باقيمانده عمر را مغتنم بشمرند، اگر در طول سنين زندگى به اموال يا اعراض ديگران تعدى نموده و هم اكنون به ذمه دارند، فورا به تصفيه آنها اقدام كنند، اگر بر ذمه آنانى مالى است ، از پى اداى آن بروند، پول را بپردازند يا صاحبش را راضى كنند.
تصفيه حساب مردم  
اگر صاحب مال از دنيا رفته ، با وراث متوفى تصفيه حساب نمايند، اگر نمى دانند زنده است يا مدره و اگر مرده باشد و وراثش را نمى شناسند، به عنوان مظالم مقدار بدهى خود را به نيت صاحب مال و به مستحقين بدهند و بدين وسيله حساب خود را با متوفى تصفيه كنند تا در روز جزا بتوانند از قنطره حقوق مردم به سلامت بگذرند. و اگر به عرض و آبروى ديگرى تجاوز نموده ، مثلا از وى غيبت كرده اند، اگر غيبت شده حيات دارد، او را با عذرخواهى راضى نمايند؛ اگر بدانند كه رضايت خواستن از او باعث فساد مى شود، همچنين اگر غيبت شده از دنيا رفته است ، براى آن دو مكرر در پيشگاه خداوند استغفار نمايند و طلب آمرزش كنند و بدين وسيله ذمه خود را برى نمايند. در اين باره اخبار زيادى رسيده و فقط به ذكر يك حديث اكتفا مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : كفارة الاغتياب ان تستغفر لمن اغتبته . (84)
رسول اكرم (ص ) فرموده : كفاره غيبت اين است كه براى كسى كه غيبتش را نموده اى ، طلب مغفرت كنى .
64 : اللهم خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها، و ابق لنفسى من نفسى ما يصلحها،  فاننفسى هالكه او تعصمها
امام (ع ) و دو درخواست مهم  
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، دو مطلب مهم را به عرض مقدس حضرت بارى تعالى مى رساند. اول عرض مى كند: بارالها! از نيات و اعمال من ، آن را براى خود برگير كه موجب خلاصى من از خشم و عذاب تو گردد. دوم عرض مى كند: بارالها! آن را از من براى خودم واگذار كه مايه خودسازى و اصلاح نفسم باشد، چه آنكه نفس من در معرض تباهى و هلاكت است ، مگر آنكه تو مصونيتش بخشى و محافظتش نمايى .
به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، اين دو جمله است كه امام زين العابدين (ع ) در مقام دعا به پيشگاه الهى عرض نموده و تمناى اجابتش را دارد. كلمه نفس در لغت عرب به معناى متعددى آمده و ذكر همه آنها در اين مقام غير ضرورى و موجب تطويل كلام است . در قرآن شريف و روايات اولياى گرامى اسلام ، كلمه نفس در موارد متعدد آمده و بيشتر معانى لغوى آن كلمه به مناسبت مقام ، در آن آيات و روايات اراده شده است ، آنچه در شرح و توضيح كلام حضرت على بن الحسين عليهما السلام ضرورت دارد، اين است كه معلوم شود امام (ع ) از كلمه نفس كه در ابتداى دعا براى خداوند و براى خود ذكر نموده و در كنار هم آورده ، چه اراده فرموده است ، و سپس آيات و اخبارى كه حاوى اين كلمه است و در بحث انسان سازى و مكارم اخلاق ، مفيد و مؤ ثر است ، توضيح داده شود.
النفس هى ذات الشى ء و حقيقته و بهذا تطلق على الله تعالى . (85)
معنى نفس در كتاب مجيد  
نفس عبارت از ذات و حقيقت چيزى است و به همين معنى كلمه نفس درباره خداوند اطلاق مى شود. در قرآن شريف ، خداوند كلمه نفس را درباره ذات اقدس خود به كار برده و فرموده است :
و يحذركم الله نفسه و الله رعوف بالعباد . (86)
خداوند شما را مى ترساند از نفس خود، يعنى از عذابى كه براى گناهكاران مقرر فرموده ، كه آفريدگار، به بندگان رئوف و مهربان است .
اينكه در پايان آيه تحذير، سخن از راءفت به ميان آورده ، اشاره به اين حقيقت است كه تحذير بارى تعالى ناشى از راءفت و رحمت اوست ؛ مى خواهد مردم را از عذاب برهاند، همانند طبيب حاذق و مهربانى كه مريض خود را از خوردن غذاها و ميوه هاى مضر بر حذر مى دارد تا او را از عذاب بيمارى رهايى بخشد و از نعمت سلامت برخوردارش سازد. در آيه ديگر آمده كه حضرت مسيح (ع )، كلمه نفس را درباره خداوند به كار برده و پيش از آن ، از نفس خود ياد كرده است .
و اذ قال الله يا عيسى بن مريم اءاءنت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله ، قال سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك انك انت علام الغيوب . (87)

 

next page

back page