حكومت هشام ، همه جاى كوفه را تحت تسخير درآورده بود، و سانسور شديد در همه جا
حكومت مى كرد، عده زيادى از مردم كوفه را اجبارا در مسجد اعظم كوفه زندانى كردند، و
اعلام نمودند كه هر كس امشب (چهارشنبه ) در منزلش بماند تاءمين جانى ندارد، مردم
كوفه از اين اعلام وحشت كردند و گروه گروه به مسجد مى رفتند.
در اين بحران خطرناك و شديد، زيد علنا پرچم مخالفت برافراشت و اعلان جنگ كرد و از
هر سو، براى خود كمك مى طلبيد.
بامداد چهارشنبه ، يوسف بن عمر كه در حيره به سر مى برد، عده اى از اطرافيان روى
تلى كه كوفه از آن پيدا بود قرار گرفتند، و در همانجا نظارت مى كردند و گروه گروه
سپاه براى كمك ((حكم بن صلت ))
مى فرستادند.
در اين درگيرى بود كه زيد مجددا از مردم كمك خواست و با شهامت بى نظيرى خطبه جامعى
خواند و مردم را به يارى حق و امر به معروف و نهى از منكر، دعوت مى كرد و از آنها
بيعت مى گرفت .
از سخنان او در اين وقت اين است كه گفت : ((به خدا
سوگند من شرم دارم كه در روز رستاخيز كنار حوض كوثر به حضور پيامبر (ص ) شرفياب
گردم با اينحال كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك نموده باشم .))(160)
سپس گفت : سوگند به پروردگار - علت نهضت من پيروى از كتاب خدا (قرآن ) و سنت پيامبر
(ص ) است ، در اين صورت باكى ندارم كه مرا در ميان انبوه آتش بيفكنند ولى پس از اين
مراحل به سوى ، رحمت خدا بشتابم .(161)
اما از قديم بى وفائى مردم كوفه مشهور و چون ماركى براى آنها ضرب المثل بود تا آنجا
كه پس از شروع جنگ از 15 هزار (يا 40 هزار و يا 80 هزار بيعت كننده تنها در كوفه )
اگر تعجب نكنيد فقط پانصد يا سيصد نفر همراه زيد باقى ماندند، بقيه رسما از زيد
بيزارى جستند.
زيد تنها راه سعادت را در اين مى ديد كه با همان سپاه اندك با دشمن بجنگد، تا كشته
شود، آن دامنى كه او را پرورده بود، هرگز به او اجازه نمى داد كه تسليم گردد.
درگيرى جنگ به اوج شدت رسيد، زيد همچون نهنگ دريا كه در برابر امواج متلاطم قرار
گيرد ولى به پيش روى و شكافتن امواج ادامه دهد، همچنان مجاهده مى كرد.
از رجزهاى او در هنگامه نبرد اين رباعى بود:
فسيرى الى الموت صبرا جميلا
|
((ذلت زندگى و عزت مرگ هر چند هر دو ناگوار بنظر برسد،
ولى اينك كه چاره اى جز يكى از اينها نيست ، استقامت نيك ، در شتافتن به سوى مرگ با
عزت است .))
شعار زيد و همراهانش اين بود كه فرياد مى زدند يا منصور امت .
يعنى : اى دينى كه مورد يارى قرار گرفته اى مرگ و شهادت را در راه خود نصيب ما
بگردان اين همان شعارى است كه مسلمين در جنگ بدر، آنرا تكرار مى كردند.
چند بار زيد و سپاه پانصد نفريش ، سپاه مجهز دشمن را وادار به فرار كردند، از اينرو
سرانجام ، محل جنگ در محله ((كناسه ))
كه از محله هاى نسبتا دور كوفه است واقع شد، در آنجا نيز بر سپاه دشمن غالب شد، و
كار جنگ به محل ((جبانه ))
كشيد، و در آنجا نيز حمله هاى متعددى درگرفت ، و يوسف بن عمر ثقفى ، لحظه به لحظه ،
سپاهيان تازه نفسى به صحنه جنگ مى فرستاد، تا سرانجام زيد وارد مركز كوفه گرديد.
نصر بن حزيمه يكى از ياران شجاع و آگاه زيد، زيد را متوجه مسجد اعظم كوفه ساخت ،
بلكه بتواند مردم كوفه را كه در آنجا زندانى شده بودند بيرون آورده و به كمك بطلبد،
وقتى كه زيد با عده اى به طرف مسجد روانه شدند، سپاه دشمن سر راه آنها را گرفتند و
در همانجا جنگ سختى درگرفت ، ولى زيد و همراهان با كشتن بسيارى از سپاه دشمن ، آنها
را از سر راه خود رد كردند و خود را كنار ((باب الفيل
)) مسجد اعظم كوفه رساندند، و فرياد مى زدند كه اى مردم كوفه از مسجد
بيرون آئيد، ولى سپاه دشمن ، اطراف مسجد و پشت بام مسجد را گرفته بودند و با تير و
سنگ مانع بيرون آمدن آنها مى شدند. |