روزى امام حسن عليه السلام بر سر منبر مى گفت : اگر ما خواهيم ، حق تعالى براى ما
شام را عراق گرداند و عراق را شام ، و زن را مرد و مرد را زن .
مردى بر پاى خواست و گفت : اين كى تواند بود؟! حسن (بن ) على عليه السلام بانگ بر
وى زد و گفت : شرم ندارى كه در ميان مردان سخن گويى . تو زن شده اى و زنت مرد شده و
شما به شام رويد و در راه با يكديگر جمع شويد. تو را فرزندى خنثى در وجود آيد.
چنان شد كه وى خبر داد. بعد از آن پيش وى آمدند و تضرع و زارى كردند. آن حضرت دعا
كرد تا با حالت اول شدند.
زنهار تا ايشان را از ديگران نشمرى و با هر كس برابر نكنى و به چشم ظاهر در ايشان
نظر نكنى . بيت :
ما را به چشم سر مبين ، ما را به چشم سر ببين
|
آخر صدف من نيستم ، من در شهوار آمدم
|
از نور پاكم اى پسر، نه مشت خاكم مختصر
|
آنجا بيا ما را ببين ، كه اينجا سبكبار آمدم |
|