ياد او

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۳ -


لزوم اهتمام به انجام نماز شب و مستحبات و پرهيز از بهانه جويى 
بى ترديد در جامعه شيعه و مسلمان چندين ميليونى ايران كه نظام اسلامى بر آن حاكم است . سزاوارترين افراد به رعايت مستحبات و خواندن نماز شب و داشتن خلوت ها و نجواهاى شبانه با خداوند، روحانيون و كسانى هستند كه با كتاب و سنت سروكار دارند و ريزه خوار خوان علوم سرشار ائمه اطهار عليه السلام هستند. از ديگران كه آشنايى چندانى با معارف اسلامى و آداب شرعى با بى اعتنايى و بى توجهى ما مواجه گردد، پس اين دستورات براى كيست و چه كسى بايد به آنها عمل كند؟! در روز قيامت ، در قبال اين سستى ها و كوتاهى ها چه پاسخى خواهيم داشت ؟! البته شكى نيست كه در وهله اول براى ما تحصيل علم واجب است ؛ اما كسى نمى گويد تحصل علم را كنار نهيم و به انجام مستحبات بپردازيم ، بلكه سخن در اين است كه ما مى توانيم قدرى از اوقاتى را كه براى كارهاى غير ضرورى و بعضا بى فايده (نظير: تماشاى فيلم و سريال و مطالعه روزنامه ) صرف مى كنيم ، بكاهيم و به نماز شب و انجام ساير مستحبات اختصاص ‍ دهيم . چه بسا ما زمان زيادى را صرف امور پوچ و بى فايده مى كنيم و آن گاه با اين كه قرآن بر سجده هاى شبانه تاءكيد دارد، در قبال آن احساس خستگى و بى حوصلگى مى كنيم . خداوند درباره مؤ منان و اولياى خود مى فرمايد: كانوا قليلا من الليل ما يهجعون . و بالاسحار هم يستغفرون آنان اندكى از شب را مى خوابند و سحرگاهان به استغفار مى پردازند.(104) هم چنين به رسولش فرمان مى دهد كه شب را به عبادت و راز و نياز سپرى كند و تنها اندكى از آن را به استراحت اختصاص دهد. (105) اما ما استراحت و خواب عميق را بر عبادت و مناجات شبانه ترجيح مى دهيم . خداوند خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى اءن يبعثك ربك مقاما محمودا؛ و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو (به منزله ) نافله اى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
در احوالات پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه آن حضرت پس از نيمه شب از خواب برخاستند و به مناجات و راز و نياز و انجام بخشى از نماز شب مى پرداختند. سپس مجددا دقايقى به استراحت مى پرداختند و دوباره از خواب برخاستند و به راز و نياز و انجام بخش ديگرى از نماز شب مى پرداختند، و به همين ترتيب چند بار تا اذان صبح ، پس از استراحت هايى كوتاه ، بر مى خاستند و به عبادت مى پرداختند. اين در حالى است كه آن حضرت حتى در حال خواب نيز خدا را فراموش نمى كردند.
حال وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گونه بوده اند، آيا اگر ما لااقل ده دقيقه از آخر شب را به خواندن نماز شب اختصاص ندهيم . به آن حضرت جفا نكرده ايم ؟ اجازه ندهيم وسوسه هاى شيطانى و بهانه تراشى ها و اشتغال و اهتمام به پاره اى امور، باعث كوتاهى در انجام نماز شب و توجه به خداوند گردد.
يكى از اساتيد اخلاق مرحوم حاج آقا حسين فاطمى رحمة الله نقل مى كردند كه طلبه اى از مرحوم شيخ انصارى رحمة الله سؤ ال كرد: ارزش و ثواب مطالعه بيشتر است يا نماز شب ؟ در آن زمان كشيدن قليان شايع و رايج بود. از اين رو مرحوم شيخ از آن طلبه مى پرسند: تو قليان مى كشى ؟ او در جواب مى گويد: بله . شيخ مى فرمايد: به جاى يكى از آن قليان ها نماز شب بخوان .
بنابر اين بايد مراقب باشيم كه شيطان ما را وسوسه نكند كه استراحت را بر انجام نافله شب ترجيح دهيم و اين توفيق بزرگ الهى را از دست بدهيم .
گرچه تكاليف و وظايف واجب ما بسيار است و فرصت نمى كنيم به همه آنها عمل نماييم ، اما آيا نبايد قدرى از وقت خود را به خودسازى و نافله شب اختصاص دهيم ؟ براى ما چه چيزى واجب تر و لازم تر از خودسازى و توجه به خداوند و ياد او است ؟ آيا تاءكيدها و توصيه هاى قرآن اهميت اين امور را نمى رساند؟ آيا براى اين كه ما پند بگيريم و به نافله شب و خودسازى و مناجات با خداوند تشويق و ترغيب شويم ، حتما بايد شخص ‍ خاصى ما را بدان ها توصيه كند؟! آيا تاءكيد و توصيه قرآن كافى نيست ؟! باى توصيه به سجده هاى طولانى شبانه و راز و نياز با خداوند آيا توصيه اى بالاتر از توصيه خدا و قرآن وجود دارد؟! ما به دستور و توصيه اى بالاتر از توصيه خدا و قرآن وجود دارد؟! ما به دستور و بى شك مربى و معلمى والاتر از قرآن نيست ، اما ما از آن غافليم و در به در به دنبال كسانى هستيم كه بسيار پايين تر از قرآن اند و اصولا مقايسه آنها با قرآن غلط است !
البته در آغاز براى ما دشوار است كه وقت زيادى را براى نافله شب و مناجات شبانه اختصاص دهيم .از اين رو بايد با اهتمام و جديت ، حركتى مستمر و طولانى در پيش گيريم تا به مرحله اى برسيم كه چنان نماز شب و سجده هاى طولانى براى ما لذت بخش گردد كه اگر ساعت ها بدان اختصاص دهيم باز هم احساس خستگى و كسالت نكنيم و نشاط و شادابى خويش را از دست ندهيم . چنان كه در امور دنيوى نيز انسان به يكباره به مقصد نمى رسد و نياز به تمرين و تلاش و حركت دارد.
در هر صورت ، سعى كنيم در هر مرحله اى كه هستيم هر مقدار كه از ما ساخته است انجام دهيم . اگر نمى توانيم يك ساعت به مناجات و نافله شب بپردازيم ، ده دقيقه از نيمه شب را به آن اختصاص دهيم اگر موفق نمى شويم نماز شب را در وقت اداء بخوانيم ، سعى كنيم بعد از نماز صبح آن را قضا كنيم . حتى مى توانيم در حال حركت و راه رفتن نافله شب را قضا كنيم . در آغاز نبايد انتظار داشته باشيم كه حالت توجه و حضور قلبى كه اولياى خدا به هنگام ذكر خداوند دارند از ما ساخته باشد؛ و نبايد به اين بهانه كه حالت توجه و اقبال قلب در ما نيست ، از انجام آنچه كه از ما ساخته است نيز خوددارى كنيم ؛ چه اين كه بين ما و آنها فرسنگ ها فاصله است .
تفاوت ذكر الله اكبرى كه اميرمؤ منان عليه السلام مى گويد با ذكرى كه ما مى گوييم از زمين تا آسمان است .ما اگر ساليان زيادى تلاش و تمرين كنيم و حركتى طولانى و مستمر در راه تعالى و رسيدن به مقامات متعالى ذكر طى كنيم و در ميانه راه توقف و عقب گرد هم نداشته باشيم ، ممكن است اندكى به مقام ذكر آن حضرت نزديك شويم . حال اگر در بين راه توقف كنيم و عقب گرد داشت باشيم و امروزمان بدتر از ديروز و امسالمان بدتر از پارسال باشد و به قساوت بيشترى مبتلا شويم ، در اين صورت اميدى به تكامل ما نيست و نمى توانيم در راه على عليه السلام حركت مى كنيم و شيعه آن حضرت باشيم .
مجالس ذكر 
چنان كه ملاحظه كرديم ، در برخى از روايات بر پرداختن به ذكر خدا در خلوت و تنهايى تاءكيد و توصيه شده است و علماى اخلاق نيز بر آن تاءكيد دارند. اما اين توصيه و تاءكيد مطلق و هميشگى نيست ، بلكه در مواردى نيز به تشكيل مجالس عمومى ذكر و شركت در مجلسى كه براى ذكر خدا بر پا گرديده توصيه شده است . در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شده كه حضرت فرمودند:
ارتعوا فى رياض الجنة . قالوا: يا رسول الله و ما رياض الجنة ؟ قال : مجالس الذكر، اغدوا و روحوا و اذكروا...؛ (106) بخراميد در باغ هاى بهشت . اصحاب گفتند: اى رسول خدا، باغ هاى بهشت چيستند؟ حضرت فرمودند: باغ هاى بهشت مجالس ذكرند. در بامداد و شامگاه به ياد خدا باشيد.
سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله بيان گر يك نكته مهم تربيتى و تاءثير مهمى است كه اجتماع هاى شايسته مى توانند در حركت انسان به سوى كمال داشته باشند. افراد عادى ، معمولا در تنهايى رغبت و علاقه چندانى به انجام برخى شعاير و برنامه هاى دينى ندارند اما اگر ديگران در كنار خود ببينند، نشاط و انگيزه در آنها پديد مى آيد. مثلا با همه فضيلت و اهميتى كه احياى شب قدر و انجام مراسم و اعمال آن دارد، بيشتر ما در تنهايى نشاط و انگيزه لازم براى بيدار ماندن در آن شب و انجام اعمال آن را نداريم . اما اگر شب قدر به مسجد برويم نشاط و انگيزه در ما پديد مى آيد و با ساير مردم آن شب را تا صبح بيدار مى مانيم و به عبادت و انجام برنامه هاى شب قدر مى پردازيم و چندان احساس خستگى و كسالت نمى كنيم . برخى از شعاير مذهبى ، نظير عزادارى ، اصولا به صورت انفرادى انجام نمى شوند و تشكيل جلسه و جمع شدن افراد، براى انجام آنها لازم است . تشكيل اجتماعات براى انجام اين شعاير موجب تشويق موجب تشويق و ترغيب ديگران و دعوت به خير مى گردد. بر اين اساس ، پيامبر صلى الله عليه و آله شركت در مجالس ذكر ( و هر مجلسى كه براى بزرگداشت و احياى دين و توسل به اهل بيت عليه السلام برپا مى گردد) را به مثابه وارد شدن به باغ هاى بهشت معرفى مى كنند. رسول خدا صلى الله عليه و آله سپس ‍ اضافه مى كنند.
و من كان يحب اءن يعلم منزلته عند الله فلينظر كيف منزلة عنده ، فان الله تعالى ينزل العبد حيث اءنزل العبد الله من نفسه ، و اعلموا اءن خير اءعمالكم عند مليككم و اءزكاها و اءرفعها فى درجاتكم و خير ما طلعت عليه الشمس ‍ ذكر الله تعالى اخبر عن نفسه فقال : اءنا جليس ممن ذكرنى .
و كسى كه مايل است منزلت خود را در نزد خدا بداند، بنگرد منزلت خدا در نزد او چگونه است . همانا رتبه هر كس نزد خدا به اندازه رتبه خدا نزد وى است .همانا برترين اعمال شما نزد مالك شما و پاكيزه ترين آنها و مؤ ثرترين آنها در بالا بردن درجات شما و بهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كرده است ذكر خداوند متعال است .
زيرا كه خداوند از خويش خبر داد و فرمود: من هم نشين كسى هستم كه مرا ياد كند.
اهميت توجه به حضور پروردگار 
بار يافتن به محضر بزرگان و توفيق هم نشينى با آنها افتخار بزرگى براى انسان است . در هر جامعه اى برخى از رهبران و بزرگان از چنان عزت و عظمتى برخوردارند كه مردم حتى براى اين كه چند لحظه توفيق يابند به محضرشان نايل شوند سختى هايى را تحمل مى كنند. در روزگار ما حضرت امام عليه السلام از شخصيتى بى نظير و عظمت و عزتى بى مانند در نظر مردم برخوردار بود. عشق و علاقه فراوان مردم به ايشان ، به حدى بود كه مردم براى ملاقات ايشان سر از پا نمى شناختند. در گرما و سرما و از راه هاى
دور به جماران مى رفتند تا تنها براى چند لحظه در طول عمرشان ، امام را ملاقات كنند و براى آنها افتخارى بالاتر از ديدار امام نبود. حال تصور كنيد كه آيا ملاقات با خداوند مهم تر و والاتر است يا ملاقات با شخصيت هاى بزرگى چون امام كه بنده اى از بندگان خدا هستند؟ آن هم ملاقات با كسى كه هميشه حاضر و ناظر است و همواره امكان ملاقات با او براى انسان فراهم است و نياز به مقدمه چينى و تمهيدات گسترده ندارد.
ما، هم مى توانيم و هم به ما توصيه شده ، كه همواره به ياد خدا باشيم و ارتباط خود را با ساحت مقدس ربوبى حفظ كنيم و به استحكام آن بپردازيم . مستحبات و آداب شرعى كه براى رفتارها و كارهاى گوناگون ما در نظر گرفته شده ، براى آن است كه ما هيچ گاه خداوند را فراموش نكنيم و همواره به خداوند توجه داشته باشيم . اگر به ما فرموده اند كه قبل از خوردن غذا بسم الله الرحمن الرحيم و پس از صرف غذا الحمدالله بگوييم ، براى اين است كه توجه ما به خداوند قطع نگردد، و وقتى اين توجه باقى بود، سعى مى كنيم غذاى حلال بخوريم و از خوردن غذاى حرام و يا شبهه ناك خوددارى كنيم . رعايت اين آداب در سراسر زندگى ، علاوه بر اين كه افتخار هم نشينى و درك محضر خداوند را براى ما فراهم مى سازد، زمينه تعالى و تكامل معنوى ما را نيز مهيا مى گرداند. نفس انسان ضعيف است و هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شيطانى و جاذبه هاى مادى و دنيوى هر لحظه ممكن است ما را به غفلت گرفتار سازند و باعث شكست ما در پيمودن مسير گردند؛ اما اگر ما بر خداوند متعال توكل داشته باشيم و ارتباط خود را با مبداء فيض و رحمت حفظ كنيم ، اين عوامل خنثى و بى اثر مى گردند و مدد الهى حريم دل ما را از گزند آن عوامل غير الهى و افتادن در ورطه غفلت حفظ مى كند. در روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده كه خداوند سبحان فرمود:
اذا علمت اءن الغالب على عبدى الاشتغال بى نقلت شهوته فى مساءلتى و مناجاتى . فاذا كان عبدى كذلك فاءراد اءن يسهو خلت بينه و بين اءن يسهو.اءولئك اءوليائى حقا، اءولئك الابطال حقا، اءولئك الذين اذا اءردت اءن اءهلك اءهل الارض عقوبة زويتها عنهم من اءجل اءولئك الابطال ؛ (107)
وقتى دانستم كه بنده ام بيشتر وقتش را صرف ياد و توجه به من مى كند، ميل و رغبتش را متوجه مناجات و درخواست از خودم مى كنم .
وقتى بنده ام چنين شد اگر در معرض سهو و غفلت قرار گيرد من بين او و غفلت و فراموشى از ياد خودم حايل مى گردم ( و نمى گذارم مرا فراموش ‍ كند) . ايشان به حق دوستان من هستند، ايشان به حق قهرمان هستند؛ ايشان كسانى هستند كه هرگاه خواستم مردم را عقوبت كنم و آنان را هلاك گردانم ، به جهت آن قهرمانان عذابم را از مردم بر مى دارم . هر كسى در دنيا به چيزى گرايش و دل بستگى دارد و مقصدى را مى پويد. خداوند مى فرمايد كسانى كه در دنيا بيشتر وقتشان صرف من مى شود و تنها من دل بستگى و توجه دارند و در راه انجام خواسته هاى من قدم بر مى دارند، من ميل و گرايش و علاقه آنها را مناجات و راز و نياز و درخواست از خودم قرار مى دهم تا تنها از گفتگوى با من لذت ببرند.
هنگامى كه بنده با همت ، تلاش و فداكارى و مقاومت در برابر هواهاى نفسانى و وساوس شيطانى ، و شكيبايى در برابر خواسته هاى دل به چنين مرحله رسيد، اگر عوامل طبيعى و دنيا خواستند او را از ياد و توجه به من غافل سازند و باعث فراموشى او گرداند، من مانع مى شوم و او را متذكر و متوجه خود مى كنم .
كسانى كه در مسير خود سازى و تهذيب نفس تجربه دارند، مى دانند كه گاهى عواملى زمينه غفلت و گناه را در انسان فراهم مى آورند و در مقابل ، خداوند متعالى به جهت عنايتى كه به انسان دارد، از راه هاى گوناگون او را متوجه خود مى كند و از غفلت و افتادن به ورطه گناه باز مى دارد؛ مثلا صدايى مى شنود و يا صحنه اى در برابرش مجسم مى گردد و يا نورى در قلبش مى تابد و باعث بيدارى و هوشيارى او مى گردد. بلا تشبيه مثل اين كه شخصى دوست و محبوبى دارد كه پيوسته به ياد او است و لحظه اى او را فراموش نمى كند . حال اگر در مجلسى كه محبوبش نيز حضور دارد، گفتگو و صحبت با ديگران او را از محبوبش غافل گرداند، ناگهان از آن سوى مجلس محبوبش او را صدا مى زند و متوجه خود مى گرداند. كسانى هم كه عاشق خدا هستند و دل به خدا سپرده اند و در راه رسيدن به خدا و ايجاد ارتباط مستحكم با او فداكارى و تلاش جانكاه از خودشان داده اند، اگر احيانا عوامل غفلت زا بخواهند آنان را از ياد و توجه به معشوق حقيقى خويش باز دارند، معشوق و محبوب وفادار آنها مانع مى شود و حريم دل آنها را در برابر نفوذ شياطين حفظ مى كند.
سپس خداوند درباره اين دسته از بندگان خود كه به چنين مقام و منزلت عظيمى رسيده اند، مى فرمايد: آنان دوستان واقعى من قهرمانان حقيقى هستند و به پاس مقام آنها در نزد خود، اگر جامعه و مردم نيز به جهت طغيان و گناه مستحق عقوبت و هلاكت گردند، به بركت وجود اين بندگان خالص و پاك باخته عقوبت و هلاكت را از آنها بر مى دارم .
بى شك كسانى كه به اين پايه از معرفت و ارتباط با خدا رسيده اند اهل ذكرند. اهل ذكر كسى است كه پيوسته به ياد خدا است و لحظه اى از ياد خدا غافل نمى گردد، نه كسى كه هر از چند گاهى ذكرى مى گويد ولى توجه به خدا و ياد او در رفتار و كردار و زندگى اش نمودى ندارد.به فرموده على عليه السلام در اين خطبه ، اگر كسى اهل ذكر باشد ياد خدا را جايگزين دنيا مى كند و به جاى دل بستگى به دنيا و مظاهر آن ، دل بسته ياد خدا مى شود و عالى ترين لذت او در انس با خدا خواهد بود.
حقيقت مقام انس با خدا و محبت او 
در دل اهل ذكر واقعى جايى دارد محبت و علاقه به دنيا وجود ندارد؛ چرا ممكن نيست انس با خدا و ياد او با علاقه به دنيا جمع گردد. آنان پس از ارتباط با خداوند و درك و دريافت محبت توصيف ناپذير خداوند، علاقه اى به غير خدا ندارند، ترجيح محبت غير خدا بر محبت خدا را فاقد توجيه منطقى و عقلانى مى دانند. جلوه بسيار كوچك و محدودى از ارتباط و محبت بين خدا و اهل ذكر را مى توانيم بى مادر و فرزند مشاهده كنيم .در ميان روابط طبيعى و محبت هاى موجود بين انسان ها، محبت بين مادر و فرزند عميق تر و خالص تر است . اين محبت به قدرى شديد است كه مادر از جان و سلامتى خود براى زنده ماندن و رشد كودكش مايه مى گذارد و جوانى و راحتى و شادابى خود را به پاى او قربانى مى كند. متقابلا كودك نيز حاضر نيست لحظه اى از مادر جدا شود و اگر مشغول بازى شود و خود را به كارى سرگرم سازد، پس از مدتى كه احساس دل تنگى كند به آغوش مادر پناه مى برد. تنها در آغوش مادر است كه احساس آرامش مى كند. البته ارتباط مادر و كودك و محبت آن دو به يكديگر، با ارتباط بنده با خدا و محبت خداوند به بنده قابل مقايسه نيست و محبت مادر به كودك بى نهايت نازل تر از محبت خداوند به بنده است .
اساسا خالق و علت حقيقى ايجاد كودك ، خداى متعال است و مادر و پدر تنها نقش واسطه و ابراز را ايفا مى كنند. با اين وصف ، چگونه مى توان اين رابطه را با رابطه بين بنده با خداوند مقايسه كرد؟ رابطه اى كه اساس وجود و حيات انسان به آن بستگى دارد و از چنان عظمت و شكوهى برخوردار است كه خداوند روح انسان را به وجود منسوب كرده ، مى فرمايد:
فاذا سويته و نفحت فيه من روحى فقعوا له ساجدين ؛ (108) پس ‍ وقتى او را هموار كردم و از روح خود در او دميدم ، شما فرشتگان پيش او به سجده در افتيد.
همه حاضر تشكيل دهنده وجود انسان از خداوند است و مبداء و آفريننده همه آنها خدا است ؛ اما از بين آنها خداوند روح را به خود نسبت داده است . اين انتساب حاكى از عظمت و شرافت روح انسانى و ارتباط وثيق وجودى آن با خداوند است . با وجود اين ارتباط ناگسستنى تكوينى ، فطرت انسان اقتضا مى كند كه با خداوند انس بگيرد و به او توجه داشته باشد و با ياد او احساس آرامش كند. اما على رغم خواست فطرت ، روح انسان بر اثر ارتباط با دنيا و لذت هاى آن ، آفت مى بيند و از مسير فطرى و مصالح واقعى او نيست بر ارتباط با خداوند ترجيح مى دهد. چنان كه انسان به مقتضاى طبيعتش از هواى سالم و لطيف لذت مى برد و از هواى كثيف و دود منجر است ، اما وقتى به دود ناراحت كننده سيگار عادت كرد، آن دود براى او هواى سالم و لطيف لذت بخش تر مى گردد!
اقتصادى فطرت انسان خالصانه و ناگسستنى با خداوند است .
همان گونه كه گذشت ، بر اساس رابطه وجودى كه بين خداوند و انسان وجود دارد، اقتصادى اين انس و محبت بسيار بيش از انس با مادر و محبت به او مى باشد، اگر محبت بسيار بيش از انس با مادر و محبت به او مى باشد. اگر محبت همه مادرها را، از ابتداى خلقت تا انتهاى آن ، جمع كنيم ، در برابر محبت خداوند به بنده خود از قطره اى نسبت به دريا نيز كمتر است . خداوند، خود مظهر محبت و آفريننده همه محبت ها و خوبى ها است و انس و محبت مادر به فرزند نمود و جلوه اى از محبت خدا است . اگر كسى به مقام درك انس با خدا رسيد و لذت ياد خداوند در كامش نشست ، ديگر هيچ يك از لذت هاى دنيا براى او لذت بخش نخواهد بود و لذت مناجات خدا و انس با او را با هيچ لذت ديگرى معاوضه نمى كند.
بدين جهت است كه امام سجاد عليه السلام در مناجات الذاكرين مى فرمايد:
و اءستغفرك من كل بغير ذكرك و من كل راحة بغير اءنسك و من كل سرور بغير قربك و من كل شغل بغير طاعتك ؛ (109) خدايا، من از هر لذتى به غير ياد تو حاصل آيد و از هر سرور و شادى كه به جز از راه قرب تو باشد و از هر كارى به جز طاعت و بندگى تو، طلب مغفرت مى كنم .
محبت و انس كودك به مادر باعث مى گردد كه وقتى گرسنگى و خستگى او را رنج مى دهد و يا مورد اذيت كسى قرار مى گيرد، گريان به آغوش مادر پناه بر و آرامش يابد و ناراحتى و رنج از دلش زدوده شود.
كسى هم كه با خداوند انس دارد و به لذت حقيقى و والاى درك جوار و قرب الهى نايل گشته است ، هنگامى كه مصيبت و گرفتارى و خطرى براى او پيش مى آيد به خداوند پناه مى برد و در پناه خداوند احساس آرامش و لذت مى كند و با تكيه بر قدرت لايزال الهى از هيچ قدرتى نمى هراسد و در مقابل سيل خطرها و گرفتارى ها خم به ابرو نمى آورد.
عالى ترين مراتب انس و ارتباط با خدا در حضرت معصومين عليه السلام وجود دارد و مراتب نازل تر آن در علماى ربانى يافت مى شود. مطالعه احوال آن بزرگان مى تواند ما را به مقام انس با خدا و ياد او، و لذت بردن از مناجات با خداوند رهنمون گردد. درباره مرحوم شيخ انصارى نقل شده كه در نيم روز گرم تابستان نجف ، در نهايت خستگى و تشنگى به خانه مى آيد و در خواست آن خنك مى كند. در آن زمان وسط حياط چاهى حفر مى كردند كه منتهى به سرداب عميق مى شد و با طناب ظرف آبى را درون آن مى آويختند تا خنك گردد. مرحوم شيخ در گير و دار آماده شدن آب خنگ فرصت را غنيمت مى شمرد و به نماز مى ايستد. اتفاقا حالى پيدا مى كند و از اين رو بعد از حمد و سوره اى طولانى مى خواند و به قدرى نماز را طول مى دهد كه آب خنكى كه كنار ايشان نهاده بودند گرم مى شود. در نماز، چنان طعم لذت ياد خدا در دل ايشان نشسته و كامشان به خنكاى ياد خدا خنك گرديده بود كه تشنگى و گرما را فراموش مى كنند و با بى رغبتى تنها دهان خود را با آن آب مرطوب مى سازند و آب را به كنارى مى نهند.
اهل ذكر و مشاهده جهان آخرت 
كسانى كه لذت انس با خدا را چشيده اند و دل خود را ماءواى ذكر خدا ساخته اند و به خلوت نجواى با معشوق خويش بار يافته اند، دنيا و لذت ها و خوشى هاى آن برايشان كم فروغ گرديده و با روشن شدن چشمشان به حقايقى فراتر از دنيا و ماديات ، ديگر رغبت ماندن در اين دنيا را ندارند، چه رسد كه دل بسته آن باشند؛ چنان كه حضرت امير عليه السلام مى فرمايند: فكانما فطعوا الدنيا الى الاخرة و هم فيها فشاهدوا ما وراء ذلك ...؛ آنها با اين كه در دنيا زندگى مى كنند، اما هواى رفتن از دنيا و پيوستن به آخرت دارند. به درجه اى از معرفت رسيده اند و تا بدان جا در مسير خودسازى و تكامل اوج گرفته اند كه سراى آخرت را مشاهده مى كنند و از آنچه بر برزخيان مى گذرد آگاهى دارند. آنها هر كجا كه باشند دلشان با خدا است . حتى وقتى با كسى سخن مى گويند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظه اى دل از انس با خدا نمى كنند. آنان كه با حقايق عالم هستى اطلاع يافته اند و عصاره ارزش ها و كمالات بر آنها عينيت يافته و به پوچى و بى مقدارى دنيا و مظاهر آن پى برده اند، از دنيا طلبى مردم تعجب مى كنند. آنان در شگفتند كه چگونه مردم چون ديوانگان و لاشخوران بر سر مردار گنديده دنيا به جان هم مى افتاده اند و هر كس سعى مى كند با حيله و نيرنگ گوى سبقت از ديگران بربايد و عرصه را بر رقيبان خويش تنگ سازد. براى آنان بسى مايه تاءسف است كه چگونه مردم دل به دنيا بسته اند و با لذت هاى آن خو گرفته اند و از عالى ترين لذت ها، يعنى انس با خدا، چشم پوشيده اند؟ به راستى چرا بسيارى از مردم به جاى خدا بر قدرت هاى مادى و دنيايى تكيه دارند؟ مگر نه اين است كه هر چيزى در پرتو قدرت خداوند تحقق مى يابد؟
در مقابل ، مردم نيز وقتى مى بينند اهل ذكر و شيفتگان انس با خدا اعتنايى به دنيا و لذت هاى آن ندارند، تعجب مى كنند كه چرا اينها بى اعتنا از كنار اين لذت ها مى گذرند؟ و چرا در نظر آنان كاخ ‌ها و انبان هاى طلا و پول با مشتى خاك و خاشاك يكسان است ؟! غافل از اين كه آنها به لذتى رسيده اند كه لذت هاى دنيا و نظرشان بى مقدار و بى ارزش گرديده است .
مى گويند شخصى كه شهر را نديده بود و از اوضاع و احوال آن بى خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دكان قنادى شد. وقتى ديد شيرينى هاى متنوع و رنگارنگ در آن دكان چيده اند و شيرينى فروش آرام نشسته و از آنها نمى خورند تعجب كرده و پنداشت كه چشمان او نابيناست ، از اين رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتى متوجه شد كه او با وجود بينايى شيرينى ها را نمى خورد با تعجب گفت : آيا اينها را مى بينى و نمى خورى ؟!
يكى از اساتيد ما مى فرمود كه در زمان مرحوم شيخ انصارى كه طلبه ها در نهايت فقر و گرفتارى زندگى مى كردند. شخصى چند كيسه طلا نزد شيخ آورد و در دالان خانه شيخ قرار داد و از شيخ رسيد خواست ، اما مرحوم شيخ از دادن رسيد امتناع كرد. كيسه هاى طلا زير دست و پا لگد مى شد و هر چه آن شخص اصرار و التماس مى كرد، مرحوم شيخ نمى پذيرفت ، آن شخص گفت : من امانت دارم ، اين امانت را به من سپرده اند كه به شما برسانم ؛ گناه من چيست كه به من رسيد نمى دهى ؟ يكى از نزديكان مرحوم شيخ به ايشان عرض كرد كه چرا شما آن امانتى را تحويل نمى گيريد و رسيد نمى دهيد؟ مرحوم شيخ فرمود: اين واسطه اى كه طلاها را از صرافى گرفته و اين جا آورده مسيحى است و من نمى خواهم دست مسيحى به رسيدى برسد كه روى آن اسم خدا را مى نويسم ، هر وقت واسطه مسلمانى فرستادند رسيد مى دهم ، مرحوم شيخ قسم خورد كه نظر من اين طلاها با مشتى خاكستر فرقى ندارد؛ تازه اينها امانتى است كه بايد به اهلش برسانم ، اگر از خودم هم مى بود اهميتى براى من نداشته چون چند صباحى در اختيارم مى بود و بالاخره آنها را مى گذاشتم و مى رفتم .
به هر جهت ، براى اين كه انسان به تعالى برسد و به رفتار و انديشه علوى مزين گردد و ثروت دنيا آن قدر برايش ارزش نداشته باشد كه براى رسيدن به آن دست به هر خلافى بزند، بايد يا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جاى توجه به خداوند، به دنيا عشق بورزد، مستحق نكوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالى مى گردد. خداوند درباره اينان به پيامبرش فرمود:
ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان اءمره فرطا؛ (110) و از آن كسى كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است ، روى برتاب .
خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد، از كسانى كه فقط دل بسته زندگى دنيا هستند و شهوت و كام جويى از دنيا را بر ياد خدا و توجه به آخرت مقدم داشته اند، دورى كن . اين دسته به جهت توجه افراطى به دنيا، چنان از خداوند غافل شده اند كه بسا صرف وقت در امور عبادى و معنوى و توجه به خداوند را مايه تضييع عمر و به هدر دادن آن تلقى مى كنند! و چه بسا كارشان به جايى مى رسد كه وقتى نام خدا و اولياى خدا برده مى شود، سعى مى كنند حرف را عوض كنند. بر عكس حضرت ابراهيم عليه السلام ، هنگام كه جبرئيل گفت : سبوح قدوس فرمود: اگر يك بار ديگر نام محبوبم را ببى همه مالم را مى دهم . اما دنيا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمى برند، بلكه چنان زرق و برق دنيا آنها را فريب داده و دل باخته دنيا شده اند كه به فرموده قرآن وقتى نام خدا برده مى شود، ناراحت هم مى شوند:
و اذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يومنون بالاخرة و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون ؛ (111) هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، متوجه مى گردد؛ اما هنگامى كه معبودهاى ديگر ياد مى شود، شادمان مى شوند.
طبيعى است وقتى كسى به آخرت ايمان نداشت ، زندگى دنيا براى او مقصد و هدف مى گردد و جز زندگى دنيا چيزى نمى خواهد و از آنچه او را از لذايذ دنيا باز دارد بيزار است . از اين رو نمى خواهد كه در حضور او نام خداوند برده شود و يا قرآن قرائت گردد و ياد مرگ به ميان آيد؛ چرا كه عيش او را آشفته مى كند. اين مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام كسى است كه به تدريج از فطرت خود فاصله مى گيرد و به جاى حركت در مسير فطرت خود و پرستش مبداء آفرينش و عمل به خواست او علم طغيان و سر پيچى را بر مى افرازد. او پس از آن كه در دام هواى نفس خويش و وسوسه هاى شيطان گرفتار آمد، دنيا پرستى و دل سپردگى به لذت ها و شهوات دنيايى ، محور رفتار و انديشه اش مى گردد.چنين كسى ممكن نيست گرايش و توجهى به ياد خدا و ذكر او داشته باشد؛ چرا كه بين ياد خدا و شيفتگى به دنيا تضادى آشكار است .
موانع ذكر از منظر قرآن 
حال كه سخن به اين جا رسيد جا دارد اشاره اى به موانع ذكر از ديدگان قرآن داشته باشيم .
1.از جمله موانع ذكر، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنيا است . خداى متعال در اين باره مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنو لا تلهكم اءموالكم و لااءولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاءولئك هم الخاسرون ؛ (112) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، و كسانى كه چنين كنند، آنان خود زيان كارانند.
گرايش به توحيد، خدا پرستى و توجه به پروردگار، امرى فطرى است . از آغاز شكفتگى نيروى عقل ، يكى از انديشه هايى كه فكر انسان را به خود مشغول مى دارد همين است كه آفريدگار خود را بشناسد و با اين حال و با همه كوشش هاى پيامبران الهى ، گروه اندكى راه فطرت و عقل سليم را بر مى گزينند و در هر عصرى معمولا تعداد گمراهان بيشتر است . خداوند با اشاره به همين حقيقت مى فرمايد: قليلا ما تذكرون ؛ (113) چه اندك پند مى گيرند.
بر اين اساس ، خداوند تاءثير گرايش هاى مادى و دنيوى را در جلوگيرى از توجه بيش از حد به اموال و اولاد، روح انسان را آلوده مى سازد و صفا و جلاى آن را از بين مى برد.اگر غفلت از ياد خدا باعث مى گردد كه انسان از هدف اصلى حيات باز بماند و به مسايلى كه به همين حيات محدود و چند روزه دنيوى مربوط مى شود و تباهى جاودان را در پى دارد مشغول گردد.
2. يكى ديگر از موانع ذكر ظاهر بينى و جدى نگرفتن حيات است .
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد .
يعلمون ظاهرا من الحياة الذنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛ (114) از زندگى دنيا ظاهرى مى شناسند، و حال آن كه از آخرت غافلند.
انسان مؤ من جهان هستى را مخلوق خدايى حكيم و آگاه مى داند و بر اين اساس از كنار هيچ موضوعى ، هر چند كوچك ، به سادگى نمى گذرد و در مواجهه با هر چيزى به ياد آفريدگار حكيم مى افتد. اما فرد بى ايمان حيات را پديده اى اتفاقى و حوادث جهان را امورى تصادفى مى بيند و مرگ را نهايت اين جهان مى نگرد. او تنها به ظواهر زندگى دنيا توجه دارد و از سرانجام كار غافل است .
3. از ديگر موانع ذكر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در اين باره مى خوانيم .
ويوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا، يا و يلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا، لقد اءضلنى عن الذكر بعد اد جاءنى و كان الشيطان للانسان خذولا؛ (115) و روزى است كه ستم كار دست هاى خود را به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم .واى بر من ، كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود كه مرا به گمراهى كشانيد پس از آن كه نزد قرآن به من رسيده بود، و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است .
نقل كرده اند كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر به نام عقبه و ابى با هم دوست بسيار صميمى بودند. هر گاه عقبه از سفر باز مى گشت مهمانى بزرگى به راه مى انداخت و هر چند اسلام را نپذيرفته بود، ولى به پيامبر صلى الله عليه و آله علاقه مند بود و آن حضرت را نيز دعوت مى كرد. يك بار پس از گستردن سفره مهمانى ، پيامبر فرمود: من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آن كه به يگانگى خدا و رسالت من گواهى دهى . او نيز چنين كرد. اما وقتى دوستش ، ابى ، از ماجرا مطلع شد او را سرزنش كرد كه از آيين نياكانت منحرف شده اى . عقبه گفت : او حاضر نبود از غذاى من بخورد مگر با اسلام آوردن من ، و من شرم داشتم كه كسى غذا نخورده از سر سفره من برخيزد. ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم ، مگر آن كه در برابر پيامبر بايستى و به او توهين كنى . و او نيز چنين كرد و بدين ترتيب دنيا و آخرت خود را تباه ساخت . او در جنگ بدر در صف مشركان شركت كرد و كشته شد. آيات مذكور در شاءن او نازل شده است .
بدون شك يكى از عوامل مؤ ثر در شكل گيرى شخصيت انسان هم نشينان و دوستان او هستند. معاشرت با افراد منحرف ، و رفتار و سخنان آنان در ذهن و روح و رفتار فرد اثر مى گذارد و معمولا اين تغيير چنان آرام و تدريجى است كه شخص متوجه آن نمى شود.
4. تسلط شيطان بر انسان نيز از موانع مهم ذكر به شمار مى آيد.خداوند در اين باره مى فرمايد:
استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله ...؛ (116) شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است .
كلمه استحوذ به معناى تسلط كامل شيطان بر شخص است ، به گونه اى كه گويا اختيار از او سلب شود. اين حالت وقتى براى كسى پيش مى آيد كه با آگاهى و اراده خود مدت ها در گناه و انحراف غرق گردد. امام حسين عليه السلام ، روز عاشورا، خطاب به لشكر يزيد فرمود:
لقد استحوذ عليكم الشيطان فاءنساكم ذكر الله العظيم ؛ (117) همانا شيطان بر شما چيره شده و خدا را از يادتان برده است .
5. از جمله موانع ذكر، يكى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در اين باره مى فرمايد:
ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون ؛ (118) بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان كند، پس به زودى خواهند دانست .
خداوند براى بشر مواهب و نيروهايى قرار داده كه اگر به جا و درست مورد استفاده قرار گيرند، مى توانند در راه تاءمين رفاه مادى و تكامل معنوى و روحى انسان به كار آيند و دنيا و آخرت او را آباد سازند. اما متاءسفانه بشر غالبا از اين امكانات استفاده نا به جا مى كند و با افراط و تفريطها آنچه را بايد در خدمت تعالى خويش قرار دهد، در مسير سقوط مادى و معنوى خود به كار مى گيرد. از جمله اين ويژگى ها آرزو كردن است كه اگر به نحو معقول و منطقى و با آينده نگرى باشد، نه تنها مفيد، بلكه لازم است . اما وقتى اين عامل از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز در آيد، عامل بدبختى و غفلت مى گردد.
6. هواپرستى را نيز بايد از موانع مهم ذكر دانست . خداوند در اين باره مى فرمايد:
و لا تطع من اءغفلنا قلبه من ذكرنا و اتبع هواه و كان اءمره فرطا؛ (119) و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و از هوس خود پيروى نمى انديشد؛ و هواپرستى او را از ياد خدا كه سرچشمه توجه به همه صفات عالى انسانى است محروم مى كند. (120)
سازگارى خدا پرستى و آخرت گرايى با فعاليت هاى فردى و اجتماعى 
اگر گفته مى شود كه دنيا پرستى با خدا پرستى در تضاد است و دل بستگى به دنيا باعث غفلت از ياد خدا مى گردد. بدان معنا نيست كه انسان دست از كار و تلاش و فعاليت بكشد و به وظايف شخصى و اجتماعى خود نپردازد و لذايذ و نعمت هاى دنيا را بر خود حرام كند. آنچه مورد نكوهش و موجب غفلت است محبت و دل بستگى به دنيا است . انجام وظايف و تاءمين نيازهاى مادى و دنيوى و كار و تلاش ، با دل بستگى ، عشق و شيفتگى به دنيا متفاوت است . تاءمين نيازمندى ها و روزى حلال و اداره زندگى و كار و تلاش ‍ از وظايفى است كه خداوند براى انسان واجب كرده است . از اين رو به عنوان اطاعت و امتثال امر خداوند، در آن زمينه ها نيز بايد تلاش كنيم .
به علاوه ، كار و تلاش موجب حفظ عزت و كرامت جامعه اسلامى در برابر كفار، و استقلال و عدم وابستگى به بيگانگان مى گردد. مگر امير مؤ منان عليه السلام كار نمى كرد؟ آن حضرت به دست خود قنات ها، چاه هاى آب و نخلستان هاى فراوانى احيا كردند و آنها را وقف فقرا نمودند.
از اين رو كسب و كار و انجام فعاليت هاى فردى و اجتماعى ، خود به خود نه تنها، مانع ذكر و ياد خداوند و غفلت از او نمى گردد، بلكه اگر از سر عشق و محبت دل بستگى به دنيا نباشد.و از نتايج فعاليت انسان فقرا و نيازمندان و جامعه اسلامى بهرمند گردند، خود مى تواند نتيجه و ثمره عشق به خدا و تبعيت از فرمان او باشد؛ چنان كه على عليه السلام چنين بود. شرافت انسان به اين است كه در گير و دار خواست ها و خواهش هاى متضاد و در عين اشتغال به كار و فعاليت و زندگى روزمره ، توجهش به خدا باشد. اسلام نيز در صدد پرورش چنين انسان هايى است كه در ضمن فعاليت هاى روزمره و در همه شؤ ون زندگى توجهشان به خدا باشد و هر چيزى را براى خدا بخواهند، نه اين كه از اجتماع كناره گيرند و تشكيل خانواده ندهند و به كار و زندگى نپردازند و فقط در گوشه اى تسبيح به دست بگيرند و ذكر بگويند. هنر آن است كه انسان در عين تلاش و فعاليت ، به ياد خداوند باشد و هر كارى را در جاى خود قرار دهد.اتفاقا اين برداشت با آيه 36 و 37 سوره نور كه حضرت در طليعه خطبه خويش تلاوت فرموده اند هم آهنگ است . در اين آيات خداوند نمى فرمايد كه شب بيداران و سحر خيزان و زاهدان ، به كسب و كار نمى پردازند، بلكه مى فرمايد كسب و كار و فعاليت هاى روزمره زندگى آنها را از ياد خدا غافل نمى سازد؛ پس كسب و كار و انجام فعاليت هاى اجتماعى براى اولياى خدا مفروض گرفته شده است .
سر اين كه كسب و تجارت مؤ منان را از ياد خدا باز نمى دارد اين است كه آنان در گير و دار كسب و كار به خدا توجه دارند و مى دانند كه خداوند رزاق و تاءمين كننده روزى آنها است . از اين رو حلال و حرام را رعايت نموده و سعى مى كنند در حق ديگران ظلم و اجحاف و خيانت نكنند و حقوق آنان را ادا كنند. در اين صورت ، خداوند ارتباط دل آنها را با خود مستحكم تر مى كند و اگر دلشان به جاى ديگرى متوجه شد، آن را به خود متوجه مى گرداند و نمى گذارد كه ظواهر دنيا باعث دل بستگى و محبت آنها به دنيا گردد. البته رسيدن به اين مرحله بسيار دشوار است . ما اگر بخواهيم به اين مرحله برسيم كه پيوسته با خدا ماءنوس و به ياد او باشيم و حتى در هنگام پرداختن به كسب و كار و انجام فعاليت هاى اجتماعى نيز از خداوند غافل نگرديم ، بايد سعى كنيم از محبت و علاقه خود به دنيا و ثروت آن بكاهيم . در اين ، يكى از راه هاى كاستن از محبت به دنيا و ثروت آن ، انفاق چيزهايى است كه دوست مى داريم ، چنان كه خداوند فرمود:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ...؛ (121)
هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.
كسى كه خواهان انس با خدا و ايجاد دوستى و محبت با خداوند است ، بايد آنچه را با زحمت و تلاش به دست آورده و اشياى گران قيمتى را كه به آنها علاقه دارد و دل بستگى مى آورد، به ديگران ببخشد. براى رسيدن به مقام ذكر واقعى ، انسان بايد سعى كند دل بسته پست و مقام نگردد و اگر كسى را شايسته تر از خود يافت كه بهتر بتواند با جامعه خدمت كند، به نفع او از پست و مقام خود كنار رود. هم چنين بايد از توان خود براى خدمت به مردم استفاده كند و اگر فرصتى پيش آمد، حاضر شود از آبروى خود كه ارزشمندترين سرمايه او است ، در راه خدا بگذرد، خلاصه اين كه ، دوام ذكر مستلزم است كه دل به هيچ يك از اين امور نبازد زيرا دلباختگى به آنها هم چون زنجيرى پاى او را مى بندد و جلوى پرواز او به سوى خدا و مقام قرب را مى گيرد.
بررسى امكان توجه دائم به خداوند 
گرچه از دام ذكر مدح و ستايش فراوانى شده است ، اما پرسش اين جا است كه تداوم ذكر با كيفيت بالا و عميق چگونه با زندگى روزمره انسان سازگار و قابل جمع است ؟ چگونه مى توان در عين اشتغال به تحصيل و درس و كسب و كار و انجام ساير مسؤ وليت ها به ياد خدا نيز بود؟ كسى كه مشغول مطالعه است بايد همه حواس او متمركز در مطالعه باشد و كسى كه به كارهايى مشغول است كه هيچ سنخيتى با عبادت و توجه به خدا ندارد، چگونه مى تواند در عين انجام آن اشتغالات به ياد خدا نيز باشد؟ و اگر جمع بين توجه به خدا با انجام مسؤ وليت ها و وظايف روزمره براى عموم مردم ميسر نيست ، چه فايده اى بر مدح و ستايش از تداوم ذكر مرتب مى شود؟
در بررسى اين مساءله ، اولا بايد ديد كه آيا ثبوتا امكان دارد شخص غير معصومى در همه شؤ ون زندگى به ياد خدا باشد و از او غافل نگردد. در صورت امكان چنين امرى ، بايد بررسى شود كه آيا در مقام عمل ، اين امر اختصاص به افراد نادرى دارد، يا افراد عادى نيز تا حدودى مى توانند در همه حال به ياد خدا باشند؟ اگر پاسخ اين پرسش نيز مثبت باشد، آن گاه نوبت به اين سؤ ال مى رسد كه انسان چه بايد بكند تا همواره به ياد خدا باشد؟
اما از لحاظ مقام ثبوت ، در امكان بر خوردار بودن از ذكر و توجه داريم به خداوند ترديدى نيست ، چنان كه طليعه اين خطبه نيز بر آن اشعار دارد. آيات و روايت نيز در مجموع مؤ يد اين مطلب هستند. براى تقويت اين مساءله به ذهن مى توان به نمونه هايى در زندگى روز مره اشاره كرد؛ براى مثال ، گاهى در زندگى مسايلى پيش مى آيد كه تمام فكر و ذكر و حواس ‍ انسان را به خود مشغول مى دارد و انسان مدام در فكر آنها است ، اما در عين حال اين توجه هميشگى مانع انجام فعاليت هاى روزمره او نمى گردد. اگر كسى خداى ناكرده به داغ عزيزى مبتلا شود. چنين وضعى پيدا مى كند.
حتى گاهى كسى سال ها پس از مرگ عزيزش ، باز او را فراموش نمى كند و با ديدن هر چيزى كه به او تعلق داشته ، به ياد عزيزش مى افتد. بسيارى از خانواده و مادران شهدا، پس از سال ها هنوز عزيزشان را فراموش نكرده اند.
آنان گرچه به امور روزمره زندگى و وظايف خود مشغولند، اما در ته دل به ياد عزيز سفر كرده شان نيز هستند و اين توجه ، مانع فعاليت هاى آنها نمى شود. حتى در چنين وضعيتى مراسم شادمانى بر پا مى كنند و در مراسم ازدواج و عروسى شركت مى جويند، ولى در عين حال از ژرفاى دل به ياد عزيزشان نيز هستند.
بنابراين چنان نيست كه نشود در هنگام انجام فعاليت هاى روزمره توجه مستمر به چيزى خارج از حوزه اين فعاليت ها داشت و جمع آن توجه با اشتغالات روزمره محال باشد.
از يك نظر، حتى مى توان گفت چنين توجه مستمرى به فعاليت هاى زندگى نوعى وحدت و هماهنگى مى بخشد و از پراكندگى و هرز رفتن نيرو جلوگيرى مى كند. از يك سو ما در بسيارى از كارها، مانند مطالعه ، نياز به تمركز فكر داريم . از سوى ديگر پراكنده كارى هاى زندگى تمركز فكرى انسان را از بين مى برد. حال ما محورى براى توجهات خود داشته باشيم كه عادت كنيم همواره توجهمان را بر آن متمركز نماييم يعنى عادت كنيم همواره به ياد خدا باشيم ، همى استمرار ياد و توجه و تمركز يافتن فكر حول محورى ثابت ، مانع پراكندگى حواس مى گردد.
البته تمركز فكر در دو امر مستقل از هم براى ما ميسر نيست . ما نمى توانيم در عين توجه به امور غير الهى ، توجه و فكرمان را بر ساحت قدس الهى نيز متمركز كنيم و از او غافل نگرديم . اما گرچه انسان نمى تواند هم زمان توجه خود را كاملا بر دو چيز متمركز گرداند، ولى در روان شناسى ثابت شده كه انسان مى تواند در يك آن و هم زمان ، به چند چيز توجه كند و چند ادراك داشته باشد. البته تعداد آن درك ها و گستره آنها، به لحاظ تفاوت قدرت ذهنى افراد، يكسان نيست .
بنابر اين ، اين كه انسان در هنگام اشتغال به كارهاى روزمره زندگى ، در عمق دل به خداوند نيز توجه داشته باشد، امرى نامعقول و سخنى ناصواب نيست و در حوزه توجه ها و محبت هاى دنيوى ، نمونه هاى فراوانى نظير آن يافت مى شود. فراوانند كسانى كه علاقه و محبت شديدى به كسى دارند و در عين اشتغال به امور مختلف زندگى ، در همه حال به ياد او هستند و فراموشش نمى كنند، از اين رو توجه همزمان به چند چيز امرى غير ممكن نيست . آنچه ميسر نمى شود داشتن توجه تام به چند چيز متفاوت و مستقل از هم است . البته براى افراد عادى حتى تمركز يافتن در يك چيز نيز بسيار دشوار است و با رضايت و تمرين زياد و مداوم است كه در اين كار قادر مى گردند.براى افراد عادى بسيار دشوار است كه حتى دو ركعت نماز با حضور قلب كامل بخوانند و از آغاز تا انجام آن هيچ توجهى به غير خداوند نداشته باشند.
در هر صورت ، توجه به خداوند در همه حالات به اين معنا نيست كه انسان در كنار انجام كارهاى خود توجهش كاملا متمركز در ياد خدا باشد، بلكه براى ما همين حد كفايت مى كند كه چون كسى كه عزيزى از دست داده و او را فراموش نمى كند، ما نيز خدا را فراموش نكنيم و فعاليت ها و كارهاى روزمره مانع توجه ما به خداوند نگردد. البته نبايد فراموش كنيم كه رسيدن به اين مقصود نيازمند تلاش و تمرين است . هم چنين بايد توجه داشته باشيم كه بين حالات روحى و مراتب كمال انسانى تعامل وجود دارد.
به ياد خدا بودن و توجه به او موجب كمال و رشد روح و نفس انسان مى گردد؛ از سوى ديگر هر چه درجه كمال نفس بيشتر شود كميت و كيفيت توجه به خداوند نيز بالاتر مى رود. باز اين مرتبه بالاتر توجه ، مرتبه بالاترى از كمال نفس را به همراه مى آورد؛ و به همين ترتيب اين تاءثير و تاءثر متقابل ادامه مى يابد. وقتى انسان در صدد انجام وظايف خويش بر مى آيد و ياد خدا در دلش زنده مى شود، اگر آن ياد و توجه را با اذكار لفظى و عبادات تقويت نمايد، با خدا انس پيدا مى كند، و وقتى انس با خدا دوام يافت و مستقر گشت ، محبت به خدا در دل پديد مى آيد و از آن پس بنده ، خود به خود به ياد محبوب مى افتد و نمى تواند او را فراموش كند.
چنان كه گفتيم آنچه برا سالك در آغاز كار اهميت دارد اذكار لفظى و داشتن برنامه منظم عبادى است . در قرآن نيز به اين امر اشاره شده و حضرت نيز در طليعه اين خطبه به آن اشاره كرده اند .در اين آيه سخن از اين نيست كه در طول شبانه روز به تسبيح خدا مشغولند؛ چون در اين صورت از ديگر وظايف اجتماعى خود باز مى مانند، بلكه ملاك داشتن برنامه منظم براى عبادت و تسبيح است . اگر چنين برنامه اى وجود داشته باشد، اثر آن ، ياد و توجهى است كه در دل باقى مى ماند كه اگر تقويت گردد و تداوم يابد، انسان به مرحله اى مى رسد كه لحظه اى از ياد خداوند غافل نمى شود.
استمرار عبادت و توجه به خدا و راه كار آن 
چيزهاى بى ارزش و بى مقدار به راحتى به دست مى آيند، اما به دست آوردن چيزهاى با ارزش و نفيس دشوار است و باى به دست آوردن آنها بايد تلاش كرد. از اين رو با توجه به ارزش و والايى ذكر خدا و تاءثير شايانى كه در تاءمين سعادت اخروى و دنيوى انسان دارد، اگر كسى بخواهد دائم الذكر شود، بايد سال ها تمرين و تلاش كند؛ چنان كه اگر كسى بخواهد در يك رشته اى قهرمان شود، بايد مدت ها تمرين و تلاش كند تا به خواسته خود برسد. ما همان گونه كه براى رسيدن به بسيارى از خواسته هاى دنيايى خود سال ها زحمت مى كشيم تا به آنها برسيم ، براى رسيدن به كمالات اخروى نيز بايد تلاش كنيم و چنان نيست كه به راحتى به آنها دست يابيم .در اين راه نيز نبايد انتظار داشته باشيم كه ره صد ساله را يك شبه طى كنيم . بايد همواره در صدد ترك گناهان و پاك ساختن حريم دل از آلودگى هاى معنوى بود و برنامه اى منظم و مستمر براى عبادات در نظر گرفت . اگر انسان برنامه اى منظم براى عبادت نداشته باشد و هر وقت ميلش كشيد عبادت كند - مثلا يك روز ده جزء قرآن بخواند و پس از آن چندين ماه به قرآن نگاه نكند - تغيير و تحول قابل توجهى در او پديد نخواهد آمد.
در اصول كافى بابى به استمرار و مداومت بر عبادت و عمل اختصاص داده شده است . در يكى از روايات آن باب امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
اياك اءن تفرض على نفسك فريضة فتفارقها اثنى عشر هلالا؛ (122)
مبادا عملى را بر خود واجب گردانى و تا دوازده ماه از آن دست بردارى .
هم چنين آن حضرت در روايت ديگرى مى فرمايند:
كان على بن الحسين صلوات الله عليهما يقول انى لاحب اءن اءداوم على العمل و ان قل ؛ (123) امام سجاد عليه السلام مى فرمود: من دوست دارم كه بر عمل مداومت داشته باشم ، گرچه كم باشد.
توصيه علما و بزرگان اين است كه انسان در آغاز عبادت و عملى ، سبك مختصر را برگزيند تا بتواند آن را استمرار و تداوم بخشد و برايش به صورت ملكه در آيد، نه اين عمل و عبادتى سنگين و دشوار را انتخاب كند كه تداوم آن ممكن نگردد. پس از آن به مرحله بالاتر وارد شود و عمل مفصل ترى را انتخاب كند و بر انجام آن مداومت داشته باشد. چنان نيست كه اگر اينان شبى را بيدار ماند و به عبادت و راز و نياز گذارند بارش بسته شود و به نتيجه برسد. اگر كسى بخواهد از ذكر و ياد خدا نتيجه بگيرد، بايد برنامه اى براى ذكر داشته باشد و در طول سال به آن عمل كند. خواه آن برنامه انجام ساعتى عبادت در روز باشد، يا خواندن چند صفحه قرآن در هر روز باشد و يا با صلاحديد و نظر يكى از اساتيد و اولياى خدا، ذكرى را برگزيند و هر روز آن را بخواند. وقتى كه اين برنامه ادامه يافت ، انجام عبادت و ذكر براى انسان راحت و هموار مى گردد و او مى تواند وقت بيشترى را صرف عبادت و ذكر كند. با ترك گناه و تداوم دادن به برنامه عبادتى ، انسان به تدريج در مى يابد كه روزنه هاى بيشترى از نور به رويش گشوده مى شود و رفته رفته احساس مى كند كه مى تواند ذكر دايم داشته و در همه حالات به خدا متوجه باشد.
البته بهترين برنامه هاى عبادى در قرآن ارايه شده است ؛ نظير توصيه قرآن به ذكر و تسبيح خداوند در صبحگاه و شامگاه و عبادت و سجده در بخشى از شب .
و اذكر اسم ربك بكرة و اءصيلا.من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا؛ (124) و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن و بخشى از شب را در برابر او سجده كن و شب هاى دراز او را به پاكى ستاى .
اين دستور برنامه كاملى در ذكر خدا و ارتباط با مبداء وجود داشت .
بى ترديد مقصود از چنين تسبيح و عبادتى كه بخشى از شب را فرا مى گيرد فراتر از نمازهاى واجب ، و عبارت است از نمازها و اذكار مستحبى كه انسان در صدد انجام آنها بر مى آيد و برنامه دراز مدت و مستمرى را براى آنها در نظر مى گيرد.
كشف حجاب ها براى اهل ذكر 
اگر ما به دستورات و توصيه هاى اهل بيت عليه السلام توجه مى كرديم ، راه هاى سعادت و نيك بختى را در آنها مى يافتيم .اما افسوس كه دون هستى ما باعث شده كه توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى كه در سخنان ائمه عليه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشيم . اگر انسان به اين دستورات توجه كافى مبذول دارد بى ترديد به سرمنزل مقصود خواهد رسيد. چنان كه دوستان خدا و اهل ذكر اين راه را طى كردند و به مرحله اى از تعالى و كمال والاى انسانى رسيدند كه طبق فرمايش حضرت در اين خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزيند و چندان به آنان عنايت و توجه دارد كه با فكر و عقل آنها نجوا مى كند و راه هاى ناديده را به رويشان مى گشايد و چشم و گوششان را بينا و شنوا مى گرداند:
فكشفوا غطاء ذلك لاهل الدنيا حتى كاءنهم يرون ما لايرى الناس و يسمعون ما لا يسمعون ...؛ آن گاه كه آنان بر عالم غيب اطلاع يافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخيان را به عيان مشاهده كردند و به حقانيت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم ناديده و غيب را از برابر چشمان مردم نيز كنار مى زنند و چنان كه خود از وراى عالم خاكى اطلاع يافته اند، مردم را نيز به عالم غيب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام كار را در برابرشان مجسم مى كنند. آنان به سخنان فصيح و دل نشين و اندرزهاى خود، حقايق عالم غيب و آنچه را براى دنياييان پنهان است به مردم مى نمايانند تا بيم و هراس ‍ از فرجام كردار زشت و ميل به عالم آخرت را در آنان برانگيزانند. آنان كه در اثر شدت يقين چشم و گوش دلشان باز شده ، چيزهايى را مى بينند كه مردم از ديدنش محرومند و صداهايى را مى شنوند كه مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.
اوج اين حالت همان مقامى است كه اميرمؤ منان عليه السلام از آن خبر داد و فرمود:
لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا؛ (125) اگر پرده هاى عالم غيب كنار روند بر يقين من افزوده نمى گردد.
علت ناتوانى نفس انسان از درك احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبير بدن و پرداختن به نيازمندى هاى دنيوى است . اما اهل ذكر با تداوم و استمرار بخشيدن به ذكر خدا و رياضت و خودسازى ، دل هاى خويش را از كدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنيا پيراسته ساخته اند، آن سان كه دل هاى آنان آيينه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقايق الهى در آنها نقش ‍ مى بندد. از اين رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى كنند با بصيرت و يقين راه هدايت را بر مى گزينند و مى پويند و ساير مردم را نيز بدان هدايت و راهنمايى مى كنند. آنان هم چنان كه مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى كنند، آنچه را از حقايق كه به چشم بصيرت خويش ديده و با گوش عقل خود شنيده اند به آنها خبر مى دهند.
بسيارى از ما معمولا از ياد آخرت و عالم برزخ غافليم و تنها وقتى به زيارت مردگان مى رويم به ياد آخرت مى افتيم و احيانا كارى براى آن انجام مى دهيم . بر عكس ما، اولياى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشيارى و شهود باطنى رسيده اند كه توجهشان بيشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نيم نگاهى هم به دنيا دارند. بى شك وجود آنها نعمت و حجت بر ديگران است . آنان حقانيت راه خدا و پيامبران را آشكار مى سازند. نمونه اين افراد را در هر زمانى كم و بيش مى توان پيدا كرد. ما در يزيد عالمى داشتيم به نام حاج شيخ غلام رضا رحمة الله كه زندگى و رفتارش نشان مى داد كه عالم آخرت را مى بيند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسير منزل تا مسجد كه بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و كمتر كسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود كه گاهى اگر به او سلام مى كردند، متوجه نمى شد.
هنگامى كه وارد مسجد مى شد و مى ديد مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذكر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزيده ها! چرا قبل از نماز بى كار نشسته اند، مى ترسيد شما را به بهشت ببرند؟ بلند شويد نافله بخوانيدما حتى در جايى كه امر به معروف واجب است كوتاهى مى كنيم و به بهانه عدم دخالت در كار ديگران ، امر به معروف نمى كنيم . اما مرحوم حاج شيخ غلام رضا از اين كه مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانيت به آنها تذكر مى داد كه نافله بخوانند. دليل ناراحتى و عصبانيت او اين كه حقيقت را مى ديد و درك مى كرد كه مردم چه سرمايه هنگفت و عظيمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى كه به نافله و ذكر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند كه از گرسنگى به تنگ آمده و نيازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است كه ظرفى پر از غذاى لذيذ در برابرش نهاده اند! او مى ديد كه مردم تا چه حد به اين نافله ها احتياج دارند و چه تاءثيرى براى دنيا و آخرتشان دارد، و در عين حال غافلند. بنابراين جا داشت كه به جهت دل سوزى و مصلحت انديشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.
هم چنين مرحوم علامه طباطبايى رحمة الله نمونه بارز و برجسته كسانى بود كه اهل ذكر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ايشان نشان مى داد كه توجهشان به جاى ديگر است و چندان مايل نبود با كسى سخن بگويد و گفتگو كند، چون از توجه ايشان به خدا كاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى كرد و بيشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر كسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى كرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى كرد. اين رفتارها براى اين بود كه توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ايشان سلام مى كردند، اما ايشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند.
ايشان خيلى كم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذكر و توجه بودند.
اهميت محاسبه نفس 
از جمله ويژگى هايى كه حضرت براى اهل ذكر بر مى شمارند، محاسبه نفس ‍ و بررسى رفتار خويش است . به همين مناسبت جا دارد در اين جا به بحث محاسبه نفس و اهميت و ضرورت آن اشاره اى داشته باشيم .
ضرورت و اهميت محاسبه نفس بر كسى پنهان نيست و نگاهى اجمالى به آيات و روايات فراوانى كه در اين زمينه وارد شده ، ضرورت و جايگاه حياتى آن را براى ما آشكار مى سازد. علماى اخلاق نيز اكيدا سفارش ‍ كرده اند كه انسان در پايان هر روز به بررسى و محاسبه رفتار خويش بپردازد و بنگرد به وظايف الهى و واجباتى كه بر عهده او بوده عمل كرده يا نه . اگر پس از بررسى پى برده كه به وظايف خويش عمل كرده است و رفتارش بر طبق موازين شرع بوده است ، خداوند را سپاس گويد كه توفيق انجام وظايف را به او عنايت كرده است و سعى كند در روزهاى بعد همان مسير سالم و صحيح را ادامه دهد؛ اما اگر به وظايف الهى خويش عمل نكرده ، يا آنها را ناقص انجام داده و به لغزش و انحراف آلوده گرديده است ، سعى كند با انجام اعمال نيك و مستحبات ، به خصوص نمازهاى نافله ، كاسى ها را جبران كند و در برابر ترك وظايف الهى و انجام معصيت خداوند، خويشتن را سرزنش كرده استغفار نمايد تا خداوند از گناهانش در گذرد.
درباره اهميت محاسبه نفس اما كاظم عليه السلام مى فرمايند:
ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب اليه ؛ (126)
از ما نيست كسى كه هر روز حساب خود را نرسدت پس اگر عمل نيكى انجام داده از خداوند زياد شدن اعمال خير را طلب كند و اگر كار بدى مرتكب شده ، از خداوند آمرزش بخواهد و به سوى او بازگشت كند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اصحابشان مى فرمايند:
اءلا اءنبئكم باءكيس الكيسين و اءحمق الحمقاء؟ قالوا بلى يا رسول الله . قال : اءكيس الكيسين من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت ، و اءحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواء و تمنى على الله الامانى ؛ (127) آيا شما را از زيرك ترين زيركان و نادان ترين نادانان آگاه نسازم ؟ اصحاب گفتند: بله ، اى رسول خدا. حضرت فرمود: زيرك ترين انسان ها كسى است كه به حساب نفس خويش رسيدگى كند و براى پس از مرگ خويش عمل كند، و احمق ترين احمق ها كسى است كه پيرو هواى نفس خويش باشد و پيوسته آرزوهاى خود را از خداوند در خواست كند.
فايده محاسبه نفس 
از جمله فوايد محاسبه نفس اين است كه وقتى انسان به لغزش هاى خود پى برده ، فورا آنها را جبران مى كند و نمى گذارد آثار آنها در روح و روانش ‍ باقى بماند. اگر انسان از خود حساب نكشد، متوجه نمى شود كه چقدر گناه كرده است ، و وقتى به گناهان خود توجه نكرد، آن گناهان در روح او اثر مى گذارند و با هر گناه نقطه سياهى در دلش پديد مى آيد تا جايى كه با افزايش گناهان ، سياهى و تاريكى دل را فرا مى گيرد و چه بسا كه نقطه اى نورانى در آن باقى نمى ماند. اين نكته مضمون برخى روايات است ؛ و از جمله آنها مى توان به اين روايت از امام صادق عليه السلام اشاره كرد:
اذا اءذنب الرجل خرج فى قلبه نكته سوادء، فان تاب انمحت ، و ان زاد زادت ، حتى تغلب على قلبه فلا يفلح بعدها اءبدا؛ (128) هر گاه شخصى گناهى كند، در دلش نقطه اى سياه بر آيد. پس اگر توبه كند، محو شود و اگر بر آن گناه بيفزايد، آن سياهى فزونى گيرد تا بر دلش چيره گردد و هرگز رستگار نشود.
آرى ، اگر انسان به محاسبه نفس خود نپردازد، آثار واقعى و تكوينى گناه از بين نمى رود و دلش را سياه و تيره مى كند؛ اما او توجهى ندارد. مانند كسى كه لباس سفيدى بپوشد و مرتب لكه هايى بر آن بنشيند و او چشم بر هم نهد و ننگرد كه لباسش كثيف و آلوده شده است . مسلما با زياد شدن لكه ها، آن لباس چنان آلوده و نفرت انگيز مى شود كه نفرت هر بيننده اى را بر مى انگيزد، اما انسان چون چشم بر هم نهاده ، غافل و بى خبر است .
بزرگ ترين عيب و زيان ترك محاسبه نفس اين است كه آثار گناه در روح باقى مى ماند و روز به روز انسان آلوده تر گشته ، قلبش ظلمانى تر و تاريك تر مى گردد و بيشتر از خداوند فاصله مى گيرد. در حالى كه توجه ندارد و چه بسا خيال مى كند كه فرد شايسته و خوبى شده است و به خود مى بالد كه من چنين و چنانم ، در صورتى كه واقعيت اين است هر روز بيش از پيش سقوط مى كند و در پرتگاه شقاوت و بدبختى فرو مى غلطد:
قل هل ننبئكم بالاخسرين اءعمالا. الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسبون صنعا؛ (129)
بگو: آيا شما را از زيان كارترين مردم آگاه گردانم ؟ آنان كسانى اند كه تلاششان در دنيا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مى دهند.
علامه طباطبايى رحمة الله درباره آيات فوق مى فرمايند: خسران و زيان رد كسب و كارى كه به هدف سود برى انجام مى گيرد، هنگامى رخ مى دهد كه هدف از كسب و كار حاصل نگردد و يا از سرمايه كاسته شود و يا تلاش ‍ انسان هدر رود. در آيه شريفه از هدر رفتن تلاش ، به گم شدن و تباهى تعبير شده ؛ مثل اين كه انسان راه را گم كند و با سير و حركت خود به مقصد نرسد. گاهى زيان ديدن انسان در كسب و تلاش ، به جهت نا آزمودگى در كار است و ياد به جهت ناآشنايى به راه ، و يا به دليل عوامل ناخواسته ديگر است . اميد اين كه اين زيان و خسران بر طرف گردد وجود دارد، چون اميد مى رود كه زيان كار بيدار گردد و كارش را از سر گيرد و از دست رفته را باز مى پندارد كه سود برده است ؛ ضرر مى كند و بر اين باور است كه چيزى جز نفع عايدش نشده است . اين بدترين خسران و زيان است كه اميدى به برطرف شدنش نيست .
وظيفه انسان در دنيا تنها تلاش براى سعادت است و نبايد جز آن خواسته اى داشته باشد. اگر در مسير حق قرار گرفت و به هدف دست يافت ، به سعادت واقعى رسيده است ، و اگر از مسير منحرف شد و به انحراف و اشتباه خود پى نبرد، در تلاش و سعى خود زيان ديده است و لكن اميدى به نجات او هست . اما اگر از مسير حق منحرف شد و به غير حق دست يافت و بر آن پافشارى كرد و هر گاه پرتوى از حق براى او ظاهر گشت ، نفسش پرده اى بر آن كشيد و او را به بزرگ بينى و تعصب جاهلى گرفتار ساخت ، چنين فردى زيان كارترين افراد در عمل و تلاش است ؛ چرا كه اميدى به برطرف شدن زيان و خسران او نيست و انتظار نمى رود به سعادت برسد.
(130) با توجه به اين كه از جمله فوايد محاسبه نفس اين است كه انسان به لغزش هاى خود پى مى برد و در صدد برطرف ساختن آنها بر مى آيد و نمى گذارد كه آثار تكوينى گناه در روح او باقى بماند و در نتيجه در عالم قيامت هم حساب رسى اعمال و كردارش دشوار نخواهد بود و شرمنده و سرافكنده و حسرت زده نخواهد شد .اين حقيقت را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، با دو تعبير كه لازم و ملزومند، بيان فرموده اند:
حاسب نفسك قبل اءن تحاسب فهو اءهون لحسابك غدا؛ (131)
قبل از آن كه به حساب تو رسيدگى شود، خود به حساب اعمالت برس ، چرا كه اين محاسبه ، حساب فرداى قيامت را آسان مى كند.
محاسبه اعمال در دنيا حساب روز قيامت را آسان مى كند و اگر انسان خود به حساب عمالش برسد و در صدد علاج و جبران لغزش ها و انحرافات خود بر آيد حساب روز قيامت او سبك مى گردد. اما اگر چنين نكند، گناهان روى هم انباشته مى گردد و باعث افزون گشتن گرفتارى هايش در روز قيامت مى شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله در ادامه مى فرمايند:
و زن نفسك قبل اءن توزن و تجهز للعرض الاكبر يوم تعرض لاتخفى على الله خافية ؛ و خويشتن را بسنج پيش از آن كه تو را بسنجند و براى عرضه به پيشگاه خداوند در روز رستاخيز آماده باش كه هيچ چيز بر خداوند پنهان نمى ماند.
ميزان و سنجش اعمال از باورهاى اعتقادى ما است و ما معتقديم كه در روز قيامت كفه اعمال نيك و بد ما را با يكديگر مقايسه مى كنند. حال اگر ما خود به سنجش اعمالمان بپردازيم و بنگريم كه گناهانمان سنگين تر شده است ، تلاش مى كنيم كه بارمان را سبك كنيم ، اما اگر در مقام سنجش اعمال خويش بر نيامديم و گناهانمان را نسنجيديم و به تاءثير آنها بر روحمان پى نبرديم ، روزى پاى ميزان الهى حاضر مى شويم و آن جا رسوا و دچار حسرت مى گرديم .