شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۵۳ -


حضرت على (عليه السلام) فرمود: اين وصيت را رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من آموخت و آن حضرت فرمود جبرئيل اين وصيت را به من تعليم داد)). پايان .
پس اين آيه در اين كه شفاعت وساطت در افاضه است صراحت دارد، چه اين كه التماس عفو و مغفرت نيازى به مؤ نه اى بيش از سوال و خواست ندارد و فرمود: و كم من ملك فى السموات لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد اءن ياءذن الله لمن يشاء و يرضى (1472) يعنى : ((چه بسا فرشتگانى در آسمان ها هستند كه شفاعت آنها سودى نمى رساند، مگر بعد از اين كه خداوند كسانى را كه مى خواهد و به آنها رضايت دارد اجازه دهد)). و فرمود: فما تنفعهم شفاعة الشافعين و در فقره ((مستشفع بكم )) همانند آيات فوق را شرح كرديم .
قمى (1473) گفت : پدرم از ابن ابى عمير از معاوية بن عمار از ابى العباس ‍ مكبر روايت كرد كه گفت : ((يكى از موالى همسر على بن الحسين (عليه السلام) به نام ابو ايمن بر امام باقر (عليه السلام) وارد شد، گفت : اى ابو جعفر! مردم را مى فريبيد و مى گوييد شفاعت محمد، شفاعت محمد.
امام باقر (عليه السلام) خشمگين شد به طورى كه صورتش دگرگون شد، آنگاه فرمود: واى بر تو اى ابو ايمن آيا عفت شكم و فرج تو را مغرور ساخت و فريفت ، آگاه باش اگر شدت هاى روز قيامت را مى ديديد خود را به شفاعت محمد نيازمند مى ديدى ، واى بر تو، آيا شفاعت جز در مواردى است كه شخص مستحق دوزخ شده است . آنگاه فرمود در روز قيامت همه اولين و آخرين نيازمند به شفاعت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند و سپس فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) داراى شفاعت در امت است و ما در شيعيان خويش داراى شفاعت هستيم و شيعيان مى توانند در خانواده هاى خويش شفاعت كنند، آنگاه فرمود: مومنين به اندازه جمعيت قبائل ربيعه و مضر مى توانند شفاعت نمايند، مومن حتى براى خادمش شفاعت مى كند و مى گويد: پروردگارا! حق خدمت مرا مراعات نما، اين خادم مرا از گرما و سرما حفظ مى كرد، و اين فرمايش حق - تعالى - است كه فرمود: لا تنفع الشفاعة الا من اءذن له الرحمن و رضى له قولا
گويم : مراد از شفيعان كسانى هستند كه مبداء ايشان آن نور است و خداوند به ولايت او رضايت دارد.
و قمى (1474) به اسنادش به ابى الورد از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: ((هنگامى كه روز قيامت شود خداوند مردم را در يك جا جمع مى كند، مردم پا برهنه و عارى در محشر مى ايستند و چندان توقف آنها طولانى مى شود كه عرق فراوان كرده و نفس نفس مى زنند، در اين حال پنجاه سال مى ايستند. چنان كه خداوند فرمود: و خشعت الاءصوات للرحمان فلا تسمع الا همسا(1475) يعنى : ((صدها براى رحمن پايين مى آيد و لذا جز صداى كوتاه نمى شنوى )). آنگاه ندا دهنده اى از طرف عرش فرياد مى زند پيامبر امى كجاست ؟ مردم مى گويند: شنيديم ، نام او را بگو، مى گويد: پيامبر رحمت كجاست ؟ محمد بن عبدالله امى كجاست ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از همه مردم پيشى مى گيرد و به حوض مى رسد، اين حوض به وسعت ابله و صنعاء است ، آن حضرت در كنار حوض مى ايستد و امام شما شيعيان را مى خواند، اميرالمومنين در جلوى مردم قرار مى گيرد و با او مى ايستد.
آنگاه به مردم اجازه مى دهند تا بدانجا روند، عده اى وارد حوض مى شوند و عده اى را باز مى گردانند، هنگامى كه رسول خدا برخى از دوستان ما را مى بيند كه ايشان را بر مى گردانند، گريه مى كند و مى گويد: پروردگارا ايشان شيعه على هستند، فرمود: خداوند فرشته اى به سوى او روانه مى كند و مى گويد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) چه چيز باعث گريه تو شده است ؟ پاسخ مى دهد: براى عده اى از شيعيان على مى گريم كه ايشان را از حوض برگردانيده و به سوى جهنم مى كشانند.
فرمود: فرشته به آن حضرت مى گويد: خداوند مى فرمايد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) من شيعيان على را به تو بخشيدم و از گناهان ايشان در گذشتم . چه اين كه ايشان تو را دوست مى داشتند و آنها را به تو و به كسانى كه به آنها قائل بودند ملحق مى كنم ، آنها را از زمره تو مى نمايم ، ايشان را به حوض وارد مى كند.
حضرت ابو جعفر ادامه داد و فرمود: وقتى چنين ديدند چه بسيار مردمى كه در آن روز گريه مى كنند و صدا مى زنند: يا محمدا، هيچ شيعه اى كه ولايت ما را قبول كرده و ما را دوست گرفته و از دشمنان ما برائت جسته و كينه نسبت به آنها پيدا كرده نيست مگر اين كه در حزب ما و با ماست و در حوض ما وارد مى شود)).
اكنون كه حقيقت شفاعت و وساطت در افاضه و استفاضه بيان شد و شفيع همان نورى است كه خداوند شيعيان و دوستان آل محمد (عليهم السلام ) را از آن آفريده و آن اضافه فطرت ايشان است و همين نور است كه ميوه ولايت و محبت ايشان را در دنيا براى وى به ارمغان مى آورد. چنان كه در اخبار(1476) طينت آمده است :
فرمود: ذلك القرابة بيننا و بينهم و قلوبهم تحن الينا؛ يعنى : ((به خاطر همين بين ما و شيعيان نزديكى ايجاد شده و دلهاى ايشان به سوى ما گرايش ‍ پيدا مى كند)). و بر اى نور ويژگى اذن در التماس عفو و مغفرت براى مظاهر آن متفرع مى شود و به همى خاطر شفاعت به محمد و آل محمد (عليهم السلام ) اختصاص يافت و نه ديگر مردم . و به همين جهت هر كس على (عليه السلام) را دوست داشته و پيرو او باشد گرچه از اهل گناهان كبيره باشد و يا از امت هاى گذشته باشد شفاعت آنها به او مى رسد و ديگران از اين شفاعت نصيبى ندارند.
در گرايش اهل ايمان به ولايت ائمه (عليهم السلام ) كه باعث نجات و شفاعت است
تحقيق اين مطلب به گونه اى كه دلها استوار گردد اين است كه هر كس على را دوست داشته باشد، مبداء ظهور و طينت وى از عليين است ، عليين مرتبه اسم الله است كه اسماء حسنى به طور كامل فروع و شاخه هاى آنند، و همه خيرات از شؤ ون آنند، لذا هيچ شاخه اى از شاخه هاى طاغوت از ايشان صادر نمى شود، مگر از باب لغزش هاى كوچك و يا غفلت و غليان شهوت مى باشد و لذا ذاتى او نيست .
به همين خاطر از باب عناد، و انكار زشتى گناه نيست ، به همين خاطر پشيمانى وجود او را مى گيرد، گرچه اين پشيمانى بعدها انجام گيرد، چنان كه خداوند در وصف متقين فرمود: والذين اذا فعلوا فاحشة اءو ظلموا اءنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون # اءولئك جزاؤ هم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الاءنهار خالدين فيها و نعم اءجر العالمين (1477) يعنى : ((و كسانى كه عمل زشتى انجام داده و يا به خود ستم كردند، خداوند را به ياد آوردند و براى گناهان خويش طلب بخشش كردند و چه كسى جز خدا گناهان را مى بخشد و بر آنچه انجام داده اند اصرار نمى ورزند و ايشان مى دانند، پاداششان آمرزش پروردگارشان و بهشتى است كه از زير آن نهرها جارى است ، در آن جاودان بمانند و پاداش خوشى براى عمل كنندگان است )).
در كافى (1478) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((فواحش )) عبارتند از زنا، دزدى ، و ((لمم )) عبارت از اين است كه كسى به گناه آلوده شود و از خداوند طلب بخشش كند)). و از آن حضرت روايت شده (1479) كه فرمود: ((هيچ گناهى نيست كه بنده مومن با آن عادت كند و زمانى تركش كند، و باز بدان آلوده گردد، و لذا خداى - تعالى - فرمود: الذين يجتنبون كبائر الاثم والفواحش الا اللمم (1480) فرمود: ((اللمام )) بنده اى است كه به گناهى بعد از گناهى آغشته مى شود ولى از طبيعت وى ناشى نشده است . و در روايتى فرمود:(1481) ((الهنة بعد الهنة )) يعنى گناهى بعد از گناه . و در روايت ديگرى (1482) ((لمم )) گناهى است كه بنده مرتكب مى شود و ديرگاهى بدان دست نمى زند، آنگاه دوباره مرتكب آن مى شود)).
گويم : به همين خاطر مولاى ما(1483) سيد الساجدين (عليه السلام) فرمود: الهى لم اءعصك حين عصيتك و اءنا بربوبيتك جاحد و لا باءمرك مستخف و لا لعقوبتك متعرض و لا لو عيدك متهاون و لكن خطيئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى و اءعاننى عليها شقوتى و غرنى سترك المرخى على فقد عصيتك و خالفتك بجهدى يعنى : ((خدايا! من به هنگامى كه تو را نافرمانى كردم ، پرورش و ربوبيت تو را منكر نبودم و فرمان تو را سبك نشمردم و نمى خواستم خود را در معرض عقوبت تو قرار دهم و يا وعيد تو به عقاب را سست بشمارم ، وليكن گناهى بر من طارى شد و نفسم مرا وسوسه كرد و هواى من بر من چيره شد و شقاوت من كمك و ياور وى شد، و پرده اى كه بر من پوشيده اى مرا فريب داد و من تو را نافرمانى كردم و مخالفت ...))
و مولى اميرالمومنين (عليه السلام)(1484) فرمود: الهى ان كانت قطيعة و لكنى ما اردت بها قطيعة يعنى : ((پروردگارا! اگر گناهان قطع رحم باشد، وليكن من نمى خواستم قطع كنم و امثال اين عبارت ها از امامان (عليهم السلام ) فراوان است و همه آنها دلالت دارد بر اين كه صدور معصيت از مومن ممكن است ، ولى اين معصيت ذاتى مومن نيست ، بلكه از باب لمم و عارضه اى است كه بر او عارض شده است ، آنگاه با پشيمانى آن گناه را تدارك مى كند و توبه مى نمايد. چنانكه خداى - تعالى - در وصف متقين فرمود: و الذين اذا فعلوا فاحشة ... كه دلالت دارد بر اين كه ((فواحش )) از مومنين صادر مى شود و يا ممكن است بر گناهى اصرار داشته باشند ولى اين ارتكاب با انكار نيست و با علم و سبك شمردن آن نمى باشد، بلكه چيره شدن هوى و غفلت و غير آنهاست ، اين موارد با ايمان منافات ندارد، چه اين كه مومن بر رحمت واسعه خداوند و بخشش او توكل مى كند، و اميد به شفاعت دارد، بنابراين در حقيقت نافرمانى وى با اين عنوان از ايمان وى پرده بر مى دارد و از اعتقاد وى خبر مى دهد به اين كه چنين گناهى نبايد از او صادر شود و با آن مستحق عذاب خدا مى گردد.
در اين كه زيارت و ملاقات با ائمه : باعث رقت قلب مى گردد
اين از حالاتى است كه قلب لحظه به لحظه از آن به حالى ديگر منقلب مى شود. و از امام باقر (عليه السلام) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)(1485) به آن در اين روايت كافى از سلام بن مستنير اشاره كرده اند ((گفت : در خدمت امام باقر (عليه السلام ) بودم ، حمران بن اعين وارد شد و از چند مطلب پرسيدند، هنگامى كه حمران خواست برخيزد، گفت : خداوند عمر طولانى به شما بدهد و ما را از وجود شما بهره مند سازد ما به خدمت شما مى رسيم ، از خدمت شما با رقت قلب خارج مى شويم و دل ما از دنيا بر مى خيزد و بر ما دارايى هاى مردم بى ارزش مى شود، هنگامى كه بيرون رفتيم و با مردم شديم و با تاجران همنشين گرديم ، دنيا را دوست مى داريم . امام باقر (عليه السلام) فرمود: اين دلها گاه چموش و گاه رام مى شود.
آنگاه فرمود: ياران پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) عرضه داشتند: اى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر خويشتن از نفاق بيمناكيم ، فرمود: چرا از آن مى هراسيد؟ پاسخ دادند: هنگامى كه در خدمت شما هستيم ، ما را يادآور و متذكر ساخته و راغب به آخرت مى نمايى ، ما هراسناك شده و دنيا را فراموش مى كنيم و زهد مى ورزيم ، به طورى كه گويا آخرت و بهشت و دوزخ را با چشمان خود مى بينيم و هنگامى كه از خدمت شما بيرون رفتيم و به خانه هاى خويش در آمديم و فرزندان را بوييديم و همسر و خانواده را ديديم ، نزديك است كه از آن حالى كه در خدمت تو بوديم كنده شويم به گونه اى كه گويا اصلا آن حالت اتفاق نيفتاده ، آيا بيم آن دارى كه ما منافق شده باشيم ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ايشان فرمود: هرگز، اين خطورها و القاءات شيطان است كه شما را به طرف دنيا ترغيب مى كند. به خدا قسم اگر بر همان حالى كه خويش را بدان وصف كرديد،
باقى مى مانديد، فرشتگان با شما دست مى دادند و بر آب راه مى رفتيد، و اگر گناه نمى كرديد و خداى را استغفار نمى نموديد خداوند مردمى را مى آفريد كه گناه كنيد، آنگاه از خداوند خواهان بخشش شوند و خداوند ايشان را ببخشد. مومن فريب خورنده و توبه كننده است ، آيا نشنيده اى كه خداوند فرمود: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (1486) و فرمود: استغفروا ربكم ثم توبوا اليه (1487)
در همان كتاب (1488) از ابان بن تغلب از آن حضرت روايت شده كه گفت : ((از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: هيچ بنده اى نيست كه گناهى كند و پشيمان شود مگر اين كه خداوند او را مى بخشد، قبل از اين كه طلب بخشش كند و هيچ بنده اى نيست كه خداوند به او نعمت داده و دانست كه اين نعمت از خداست ، مگر اين كه خداوند قبل از حمد او را مى بخشد)).
و فرمود:
و جعلنى من خيار مواليكم التابعين لما دعوتم اليه اين فقره بيان برگزيدگان از دوستان ائمه (عليهم السلام ) است و شرح آن در ((و دعائم الاخيار)) آمده است .
و فرمود:
و جعلنى ممن يقتص آثاركم
اشاره به اين است كه رسيدن به حقايق امور متوقف بر اين است كه آن حقايق از ائمه (عليهم السلام ) گرفته شود، آنگاه به آنها معتقد شده و سپس ‍ به عنوان يك امر آلى به آن نگاه كند و اين كه آن امر از كسى گرفته شده كه خداوند او را نصيب كرده وگرنه همانند كسى خواهد بود كه عمل نكرده است . چنان كه امام باقر (عليه السلام)(1489) در روايت كافى به اسنادش به زراره فرموده است :
بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَة 000 ثُمَّ قَالَ ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ
يعنى : سلام بر پنج پايه استوار شده است : نماز، زكات ، حج و روزه و ولايت ... بلنداى همه آنها و بالاترين قسمت و كليد و در همه آنها و خشنودى رحمن معرفت امام و پيروى از اوست ، چه اين كه خداى - عزوجل - فرمود: من يطع الرسول فقد اءطاع الله و من تولى فما اءرسلناك عليهم حفيظا(1490) يعنى : ((هر كس از پيامبر پيروى كند، از خداوند پيروى كرده و هر كس روى برگرداند من تو را پاسبان ايشان قرار نداده ام )) آگاه باشيد اگر كسى همه شب را عبادت كند و روزش را به روزه سپرى كند و همه اموال خويش را صدقه دهد و در تمام عمر خود حج نمايد، ولى ولايت ولى خدا را نشناسد تا با وى موالات نمايد و اعمالش به راهنمايى وى باشد، هيچ گونه استحقاق ثوابى از خدا پيدا نمى كند و از اهل ايمان به شمار نمى رود، آنگاه فرمود: شايستگان اين گروه را خداوند از رحمت خود به بهشت مى برد)).
فرمود:
و يسلك سبيلكم
سبيل ايشان اسم الله است كه راه به سوى رب العالمين مى باشد.
و فرمود:
و يهتدى بهداكم
به همان راه هدايت كند، در گذشته به تفصيل از آن بحث شد، لذا اكنون از اعاده آن بى نيازيم .
فرمود:
و يحشر فى زمرتكم
((حشر)) جمع است و ((زمرة )) فوج و گروه هاى متفرق مردم ، يعنى خداوند بين من و بين شما در لشكر شما جمع كند.
فرمود:
و يكفر فى رجعتكم
يكر به ضم مثل يمد، يعنى در هنگام رجعت برگردد.
فرمود:
و يملك فى دولتكم
مجهول است ، يعنى در دولت شما از پادشاهان و حكمرانان بر رعاياى شما شوم .
فرمود:
و يشرف فى عافيتكم
شرف علو و مكان بلند و عافيت به معناى سلامت از ناخوشى است ، يعنى در زمان سلامت شما به جايگاه بلندى رسم ، به طورى كه ستم ستمكاران و طاغيان به من نرسد.
فرمود:
و يمكن فى اءيامكم
در زمان دولت و چيرگى شما داراى ارزش و اعتبار و منزلت شوم .
فرمود:
و قر عينه غدا برؤ يتكم
چه اين كه آرزوى همه دوستداران شماست .
در شناخت خدا
و فرمود:
باءبى اءنتم و اءمى و نفسى و اءهلى
و مالى من اءراد الله بداءبكم و من وحده
قبل عنكم و من قصده توجه بكم

يعنى : جام و پدر و مادر و خانواده و اموالم فداى شما باد.
هر كس خدا را بخواهد از شما شروع مى كند و هر كس به يگانگى او معتقد باشد از شما مى پذيرد و هر كس قصد خداوند نمايد از كانال شما به او توجه مى نمايد.
براى توضيح اين فقره ها نيازمند مقدمه اى هستم :
بدان كه ذات خداى - تبارك و تعالى - را نمى توان شناخت و نمى توان به هيچيك از صفاتش احاطه نمود، چنان كه روايات تصريح دارند.
از جمله خطبه (1491) مولى اميرالمومنين (عليه السلام) در كافى به اسنادش ‍ از امام صادق (عليه السلام) است ، گفت :
أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِي حَرْبِ مُعَاوِيَةَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِي لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَانَ قُدْرَةٌ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ فَلَيْسَتْ لَهُ صِفَةٌ تُنَالُ وَ لَا حَدٌّ تُضْرَبُ لَهُ فِيهِ الْأَمْثَالُ كَلَّ دُونَ صِفَاتِهِ تَحْبِيرُ اللُّغَاتِ وَ ضَلَّ هُنَاكَ تَصَارِيفُ الصِّفَاتِ وَ حَارَ فِي مَلَكُوتِهِ عَمِيقَاتُ مَذَاهِبِ التَّفْكِيرِ وَ انْقَطَعَ دُونَ الرُّسُوخِ فِي عِلْمِهِ جَوَامِعُ التَّفْسِيرِ وَ حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ تَاهَتْ فِي أَدْنَى أَدَانِيهَا طَامِحَاتُ الْعُقُولِ فِي لَطِيفَاتِ الْأُمُورِ فَتَبَارَكَ اللَّهُ الَّذِي لَا يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ
اميرالمومنين در دومين بار جنگ با معاويه مردم را در اين خطبه تشويق و ترغيب به جنگ مى كرد، هنگامى كه مردم جمع شدند بلند شد و سخنرانى كرد و فرمود: ستايش خدايى را كه واحد احد صمد و متفرد است كه از چيزى به وجود نيامده و اشياء را از چيزى نيافريده ، قدرت است كه او از اشياء جدا شده و اشياء از او ممتاز گرديدند، صفتى ندارد كه بتوان به آن رسيد و اندازه و حدى ندارد تا بتوان بر آن مثلى زد، سخنان زيبا از رسيدن به صفات وى قاصرند و گوناگونى و چرخش صفات در آنجا رنگ مى بازد و افكار عميق در ملكوت او متحير مى گردد، تفاسير و روشنگرى هاى كامل و جامع قبل از رسيدن و رسوخ در علمش باز مى مانند، حجاب هاى غيوب از غيب مكنون وى حائل مى شوند، حجاب هايى كه در پايين ترين آنها خردهاى نافذ در امور بسيار لطيف سرگردان مى شوند، مبارك است خدايى كه همت هاى بلند بدان نمى رسند، و فطنت هاى غواص به او دست پيدا نمى كند)). نظير اين ديگر خطبه هاى آن حضرت و بسيارى از اخبار ديگر(1492) است .
سر اين مطلب اين است كه اگر خداوند شناخته گردد بايد بعد از تحديد آن باشد، زيرا معرفت روشن كردن شى ء و جدا كردن از ديگران است به طورى كه با ديگر اشياء مشتبه نشود. چنين شناختى ممكن نيست مگر اين كه عارف به همه مشخصات و مميزه هاى معروف احاطه داشته باشد، اگر چنين احاطه اى ممكن باشد پس معروف محدود مى شود و اگر محدود شود معدود مى گردد، در اين صورت ازليت وى از بين رفته ، پس آن كس كه او را تحديد كرده خود به الوهيت شايسته تر است .
و لذا در اخبار فراوانى وارد شده كه كمال توحيد خداوند نفى صفات از اوست و صفات خداى - تعالى - عين ذات او هستند، و قبلا آنها را بيان كرديم و اخبارى كه بر آن دلالت دارد آورديم .
و اگر محمد نيست و به شمارش هم در نمى آيد، پس غيب مطلق است و حواس او را ادراك نمى كنند، بلكه اسم مستاءثر وى غيب مطلق است كه فرشته مقرب و پيامبر مرسل آن را نمى داند، پس چگونه به صفات او عالم شوند، چه رسد به ذات حق - تعالى -.
اگر گويى : اكنون كه امر اين چنين است معناى امر به معرفت خداى - تعالى - و تشويق و ترغيب به آن و نيز فرستادن پيامبران و كتابهايى كه مدار اديان است براى شناخت خدا چيست ؟ چنان كه همه عبادت هايى كه توجه به خدا در آن مد نظر است . چه معنايى دارد و نيز امكان ندارد مخاطبان خدا را نشناخته و او را خطاب كنند، به گونه اى كه گويا خداى - تعالى - را مى بينند؟
بلكه در كافى (1493) از اميرالمومنين (عليه السلام) روايت شده كه آن حضرت در پاسخ از سوال كسى كه از پروردگارش پرسيده بود كه : هل رايته حين عبدته قال فقال : ديلك ما كنت اعبد ربا لم اره ؛ آيا به هنگامى كه او را عبادت كرده اى ديدى ؟ فرمود: واى بر تو من پروردگارى را كه نشناسم عبادت نمى كنم )).
و در همان كتاب (1494) از امام باقر (عليه السلام) ((در پاسخ از مردى از خوارج كه پرسيده بود: اءى شى ء تعبد قال الله تعالى قال راءيته قال بل لم تره العيون بمشاهدة الاءبصار و لكن راءته القلوب بحقايق الاءيمان ؛ چه چيزى را مى پرستى ؟ فرمود: خدا، پاسخ داد: آيا او را ديدى ؟ فرمود: آرى چشم ها با مشاهده خود نمى توانند او را ببينند وليكن دلها با حقيقت ايمان او را مى بينند)). و نظير آن با كمترين تفاوتى در عبارت در روايت قبلى از اميرالمومنين روايت شده است .
در اين كه ائمه (عليهم السلام ) معرف خدا هستند
در پاسخ گويم : خداوند هيچ كمال جمالى و جلالى را فاقد نيست ، لذا ذات او گوناگون نيست و به اجزاء گوناگون تقسيم نشده لذا بى نياز از خلق است قبل از آفرينش كمبودى در قدرت نداشت و بعد از آن بر قدرتش افزون نگرديد و گنج پنهان بود، لذا دوست داشت كه شناخته شده و صفات گوناگونش در عالم فرق خود را نشان دهند، و هر مرتبه اى با ويژگى خاص ‍ خود را نشان داد و چون عالم امكان وسعت ظهور آن صفات و مراتب را نداشت ، چه اين كه عالمى متناهى و محدود بوده و لذا ظرف موجودات محدود و زمان كه ابتدا و انتها دارند مى باشد، ولى ذات و صفات ازلى و ابدى اند و موجودات محدود نمى توانند ظرف موجودات غير متناهى و غير محدود شوند، لذا خداوند خواست آنها را با آثار آشكار كند.
لذا مخلوقات را داراى اطوار و مراتبى آفريده كه يك و يا چند صفت گوناگون كه خدا خواست را نشان دهند، ولى خداوند انسان را آفريد و به او بيان را آموخت تا همه صفات خود را در وى جمع كند و انسان نشانه جامع همه صفات جلال و جمال و مظهر صفت عدالت و دليل بر الوهيت و خليفه او بر زمين است در هر يك از آنها نشانه اى از نشانه هاى مملكت و دليلى از دلائل قدرت و نمونه كامل و جامعى از همه صفات و مشتمل بر همه اسماء قرار داد، چه اين كه انسان آينه جامع و پر وسعتى است كه از همه جلال و جمال خدا حكايت مى كند و از حدود منزه بوده و متكفل همه مراتب نزول و سعود مى باشد، تا به واسطه معرفت وى به معرفت خدا برسند، و هر او را بشناسد به رحمت برسد و دليل او شود و هر كس او را بعد از معرفت انكار كند حجت و عذاب سخت گردد. منزه است چه احسان او بزرگ و برهان او برنده و ديدار او روشن است ، نابينا باد چشمى كه او را نبيند و كالاى بنده اى كه از دوسى او بهره اى نبرد كاسد باد!