شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۱۱ -


363 من أخلص‏393 لله أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه.

هر كه خالص چهل بامداد طاعت كند چشمه‏هاى حكمت از دلش بر زبانش پيدا گردد يعنى كه خاطرش تيز گردد تا هر حكمتى كه شنود يا در آن تامل كند و انديشه كند ياد گيرد و باز گفتنش سهل و آسانتر بود تا بلطف و توفيق خداى تعالى ترسكار گردد و همه خير انديشد و چون بدل انديشد ناچار بر زبان خير گويد.

364 من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليكرم ضيفه.

يعنى هر كه بخداى تعالى و روز قيامت ايمان دارد بايد كه مهمان را گرامى دارد تا با من كه محمدم (عليه السلام) و با ابراهيم خليل (عليه السلام) در بهشت آيد و اشارت بانگشتان كرد و خداى تعالى حساب نكند بنده را بر آنچه بخرج مهمان كرده باشد مهمان را بردن از بهر عروسى حقست هر كه اجابت نكند چون‏394 بدان خوانندش عاصى بود. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مرغى بكشت جبرئيل آمد و گفت: مهمان را گرامى دار، ديگر باره آمد كه مهمان را گرامى دار گوسفندى بكشت، ديگر باره آمد كه: مهمان را گرامى بدار گفت: يا أخى جبرئيل چكنم؟ - گفت: بنفس خويش وى را خدمت كن كه هيچ چيز گرامى‏تر از آن نيست كه پيش از آنكه مهمان آيد بچهل روز خداى تعالى فرشته‏اى بفرستد تا روزى آن مهمان بسراى وى مى‏رساند، و در مال و خواسته ايشان مى‏افزايد و بركت مى‏كند، و چون فرا رسد تا آنجا كه بود خداى تعالى هيچ گناهى كه از ايشان حاصل آيد ننويسد، و چون برود گناه ايشان جمله ببرد، و هر كه هفت گام از پس مهمان فرا شود هفت در دوزخ بر وى بسته شود؛ و اگر هشت گام فرا شود هشت در بهشت بر وى گشاده شود، و زيادت از اين بهر گامى ثواب روزه‏اى در جريده‏اش نوشته شود، و بايد كه مهمان خدا را395 طعام از وجه حلال بسازد و از آن جنس بسازد كه مهمان دوست دارد و بدان اشتهايش باشد و چنان نكند كه مهمان را نماز فوت شود.

365 من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليقل خيرا396 او ليصمت.397

هر كه ايمان دارد بخداى تعالى و بروز قيامت بايد كه چون سخن گويد در حق كسان؛ بخير گويد، يا بايد كه خاموش باشد.

366 من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يدع حليلته الحمام.398

هر كه بخدا و روز قيامت ايمان دارد بايد كه زنش را نگذارد كه بگرمابه رود اگر داند كه بيگانه ويرا خواهد ديدن و اگر گرمابه موضع تهمت بود بشب نيز نگذارد وليكن بايد كه مرد جاى غسل كردن و آنچه در آن بكار بايد، بسازد تا بى برگى نبرد و اگر نماز از وى درگذرد از آنكه از اين معنى برگش نباشد مرد بدان بزه كار گردد. و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه اطاعت زن دارد برويش در آتش دوزخ كشند گفتند كه: چون باشد اين طاعت؟ - گفت: آن باشد كه بنوحه يا بعروسى شود و با شوهر نسازد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) با قومى نشسته بود در آن سخن مى‏رفت كه زن را چه بهترست؛ هر كسى چيزى مى‏گفت اين خبر اميرالمومنين (عليه السلام) با فاطمه زهرا عليها السلام باز گفت گفت: كه زنانرا آن بهترست كه مرد بيگانه را نبينند و مردان را آن به كه زن بيگانه را نبينند. و روزى نابينائى در حجره فاطمه عليها السلام شد دختران اميرالمومنين (عليه السلام) حاضر بودند زينب دست بچشم باز گرفت ديگران گفتند كه: وى نابيناست او جواب داد كه: اگر او نابيناست من بينايم. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه زنرا با عطر و بوى خوش از خانه بيرون گذارد تا باز آمدن لعنت بر آن زن مى‏بارد.

367 من أسلم على ديديه‏399 رجل و جبت له الجنة.

هر كه را بر دستش مردى مسلمان شود بهشت وى را خواهان شود و مأواى او بهشت گردد.

368 من فرج عن أخيه كربة من كرب الدنيا فرج الله عنه كربة من كرب يوم القيامة.

هر كه بردارد از برادر مومن اندوهى از اندوههاى دنيا خداى تعالى بردارد از او اندوهى از اندوههاى آخرت در روز قيامت.

369 من نصر أخاه بظهر الغيب نصره الله فى الدنيا و الاخرة.400

هر كه يارى دهد برادر مومن خود را در غيبت او يعنى سخنى بد در حق وى نگويد و نگذارد كه كسى در حق او بدى گويد يا بدى سگالد يا شر ظالمى از وى بگرداند يا در سجده نماز او را دعا گويد خداى تعالى او را نصرت دهد در دنيا و آخرت، و هيچ نصرتى به از آن نبود كه نبوت رسول (عليه السلام) و امامت على (عليه السلام) بدليل و حجت اثبات گرداند.

370 من كان فى حاجة أخيه كان الله فى حاجته.

هر كه در گزاردن حاجت برادر مومن بود خداى تعالى در گزاردن حاجت وى بود.

371 من ستر على أخيه ستره الله فى الدنيا و الاخرة و الله فى عون العبد مادام العبد فى عون أخيه.

هر كه بپوشد گناه برادرش يعنى نخواهد كه عيبهايش كه پوشيده ظاهر گرداند و كسى نداند خداى تعالى در دنيا و آخرت سترش بدارد و خداى تعالى در يارى بنده بود مادام كه بنده در يارى برادر مومن بود. و حضرت صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه رنج مومنى بردارد يا حاجتش روا گرداند بوقت فزع الاكبر و روز قيامت از خداى تعالى هفتاد رحمت يابد.

372 من بنى لله مسجدا و لو مثل مفحص قطاة بنى الله له بيتا فى الجنة.

هر كه بنا نهد از براى رضاى خدا مسجدى اگر خود چندانى بود كه آشيانه سفرودى‏401 خداى تعالى از بهر وى خانه‏اى در بهشت بنا نهد يعنى هر كه از ملك خود مسجدى چندانكه در آن نماز توان كرد يا بيشتر بكند يا در مسجد عمارتى بكند يا چيزى در مسجد فزايد اگر خود چندان بود كه مرغى در آن بخسبد خداى تعالى در بهشت از بهر وى خانه‏اى بنا كند كه طولش و عرضش و عمقش خدا داند كه چند باشد و در كردن مسجد و عمارتش فضلى بى حد و ثوابى عظيم بود وليكن نشايد كه كس سقفش و ديوارش بلند بركشد بلكه بايد كه ميانه بود، و نقش و نگارش بايد كه نبود، و نشايد كه بكنده گرى يا بصورتگرى يا برنگ يا بزر بكنند، و نشايد كه محرابش در ديوار مسجد دور بود الا چندانى كه نشان قبله بود، و نشايد كه آنجا كه بر وى بانگ نماز كنند در مسجد جدا يگانه بو بلكه با ديوار مسجد راست بود، و نشايد كه از مسجد چيزى در ملك خود گيرد و اگر چيزى از آلت مسجد برگيرد واجب بود كه آنجا برد يا با مسجدى ديگر.

373 من طلب علما فأدركه كتب له كفلان من الأجر، و من طلب علما فلم يدركه كتب له كفل من الأجر.

هر كه طلب علم كند و دريابد دو بهره از مزدش نوشته آيد، و هر كه طلب علم كند و در نيابد يك بهره از مزدش نوشته آيد يعنى اگر چه خداى تعالى خاطره‏ها بر سبيل مصلحت متفاوت آفريد؛ بعضى آن بود كه چيزى در يافتن بدان سهل بود و بعضى آن بود كه دشوارتر بود نبايد كه هيچكس از طلب علم باز ايستد اگر چه در نيابد كه حق تعالى رنج وى ضايع نگرداند، و شقى و بدبخت آن بود كه در اصل خود طلب نكند، و كس بود كه خداى تعالى خاطر وى تيز داده باشد وى بر خويشتن بزيان آورد يا در چيزى كه بكارش نيايد صرف كند و سفيه و جاهل با نزديك خدا رود و چنانكه چيزى سودمندتر از علم و دانش نيست هيچ چيزى زيانكارتر از جهل و نادانى نيست، و هر كه آموختن و دانستن از دست بدارد بقيامت معذور نبود و نتواند كه حجت آورد، و از اينجاست كه حضرت صادق (عليه السلام) گويد كه: خداى تعالى خلق را از دو چيز بپرسد و گويد: چرا علم و كردار نياورديد، بعضى گويند از خجالت: چه گوئيم، و سر در پيش افكنند، و بعضى گويند كه: ندانستيم، خداى تعالى گويد: چرا ندانستيد؟ - ايشان نيز خجل شوند و جمله درمانند.

374 من سمع الناس بعلمه سمع الله به مسامع خلقه يوم القيامة و حقره‏402 و صغره.403

هر كه كردار خويش مردم را بشنواند خداى تعالى حال وى و سرّش مردم را بشنواند، و ويرا حقير و خوار گرداند يعنى هر كه طاعت و عبادت كند و با مردم گفتن گيرد و مقصودش آن بود كه مردم ويرا مدح و ثنا گويد و با وى خير بيشتر كنند404 تا ويرا پيش ايشان حرمت بيشتر باشد خداى تعالى بقيامت وى را بر سر ملا رسوا گرداند و وى خجل و شرمسار و خاكسار و ذليل گردد و از گزاردن آن عبادت الا آتش دوزخ نيابد؛ و از اينجاست كه مصطفى (عليه السلام) فرمود:

375 من طلب الدنيا بعمل الاخرة فما له فى الاخرة من نصيب.

يعنى هر كه دنيا جويد بكردارهاى آخرتى ويرا در آخرت از آن كردارها هيچ منفعتى و نصيبتى نبود. اى عجبا خداى تعالى دنيا پيدا كرد تا با زارگاه آخرت و كشتزار قيامت بود پس چه حال بود آن بنده را كه طاعت و عبادت وى كه سرمايه آخرتست دام حيلت خود سازد تا بدان دنيا بچنگ آورد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: شريك گويان و همتا گويان‏405 خداى تعالى بر دو قسم است؛ يكى آنست كه ماه پرستند يا آفتاب را سجده كنند، يا بنور و ظلمت گويند، و آنچه بدين ماند. دوم آنانند كه خدايرا يكى گويند بزبان و با اهل ايمان بياميخته باشند، و لباس اسلام در پوشيده باشند ليكن اگر عبادتى و يا طاعتى كنند غرض و مقصودشان نمايش خلق بود تا هر كه ايشانرا حرمت دارند و اگر چيزى خرند و يا فروشند كار بكام ايشان باشد و آنچه بدين ماند؛ روز قيامت خداى تعالى ايشانرا بدارد و جريده طاعتشان باز كند406 در وى عبادتى بسيار و طاعتى بيشمار باشد ويرا گويند كه: ثواب اين از مردم طلب كن كه ترا مقصود آن بود كه ترا أزهد الزهاد گويند و شناسند و حاجى گويند و آنچه بدين ماند، پس مراد خود بيافتيد، امروز دستها فرو افشانيد و راه دوزخ برگيريد، و كس باشد كه طاعتهاى وى بعضى مى‏سترند و بعضى مى‏گذارند؛ كرام الكاتبين گويند: ملكا از وى همه نيكى ديديم و نيكى شنيديم؛ خداى تعالى فرمايد سر وى من دانم و من دانستم كه وى نه از بهر من كرد، و كدام درد بود سخت‏تر از آنكه زاهد شبخيز را با خمار صبوح كش روى بر آتش مى‏كشند و كدام حسرتى بود سخت‏تر از آنكه حافظان و قراء را با مطربان سرود گو و غنا كن سرنگون در دوزخ مى‏افكنند..! و كدام تغابنى بود عظيم‏تر از آنكه قاضى و حاكم شهر و پند گوى مسلمان را با كارداران‏407 و ظالمان بدوزخ مى‏برند. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: بنده‏اى باشد كه عبادت يا نيكى بكند و آنرا از اعمال صالحان و كردارهاى پوشيده نويسند408 و آنچنان طاعتى استحقاق آن دارد كه هفتاد بار بر آن مكافات كنند، شيطان بر قفاى وى افتد409 و وسواس مى‏كند تا از410 يكى بگويد ثواب نهانى از روى بشود، ديگر باره مى‏كند و ديگر باز گويد، بجمله آن طاعت چنان بشود كه (استحقاق يك مزد411 نداشته باشد و وقت باشد كه طاعت بنده‏412) بچشم كرام الكاتبين بسيار آيد و بزرگ نمايد چون باسمان برند خداى تعالى فرمايد كه بسجين بريد كه آن نه از بهر من كرد، و بود كه طاعت بنده بچشم كرام الكاتبين اندك آيد چون باسمان برند خداى تعالى فرمايد كه بعليين بريد كه آن خالص از بهر من كرد.
و مثل آنكه عبادت بر وى و ريا413 كند چون كسى بود كه با كيسه‏اى پر سفال ببازار شود و فايده او آن باشد تا هر كسى گويد كه: فلانكس توانگرست كه زر بسيار دارد، و بود كه آرزومند خوردنيى‏414 بود و نتواند كه بخرد.
حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد: از خداى عزوجل زنهار خواهيد تا از جب‏415 الحزن يعنى چاه اندوه بپرهيزيد گفتند: يا رسول الله آن چه چاهى است؟ - فرمود كه: چاهيست در دوزخ كه هر روز چهارصد بار416 اهل دوزخ از رنج آن چاه زارى كنند و فرياد خواهند گفتند: آن چاه جاى كه باشد؟ - فرمود كه: جاى طاعت كنان ريائى‏417 و جاى قرآن خوانان هوائى‏418 و دشمن‏تر كسى نزد خداى تعالى آن قارى باش كه بزيارت امرا419 شود و بيشترين امت من قرآن خوانان منافق باشند.420
حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: علامت و نشان سرائى‏421 چهار چيزست:
اول - چون مردم را بيند طاعت كند و با نشاط بود.
دوم - چون كسى را نبيند در طاعت كاهل و كسلان بود.
سيم - چون از مردم ستايش و نيكى بيند طاعت بسيار كند.
چهارم - چون از مردم نكوهش و بدى بيند طاعت كمتر كند.
و اهل طاعت را چهار چيز بايد تا عبادت نيك باشد:
اول - بايد كه داند كه كردار بى دانش بكارى نيايد.
دوم - نيت بايد كردن كه كردار بى نيت درست نباشد.
سيم - صبر بايد كردن كه شتاب و عجله در طاعت زيان دارد.
چهارم - از سر اخلاص بايد كردن كه كردار بى اخلاص بكار نيايد؛ و هر كه بدين صفت باشد خيارترين مخلصان باشد.
اما هر آن بنده كه خداى تعالى سر وى داند و از دل وى آگاه بود كه اگر پيش مردم و از پس مردم كسى ويرا ستايد و اگر نستايد طاعت و خير اندك و بسيار از بهر خداى تعالى كند و غرضش رضاى خداى تعالى بود وى مخلص بود و بر آن طاعت ثواب يابد اگر مردم ويرا بر آن بينند و اگر نبينند الا آنست كه طاعتهاى تطوع و خيرات زيادتى چون بسر و پوشيده باشد ثوابش بيشتر بود و يكى در نزديك حضرت مصطفى (عليه السلام) شد و گفت: يا رسول الله من عبادت پنهان مى‏دارم و چون كسى بداند422 بدان خرم شوم و دوست دارم، حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمود: ترا بدان دو ثواب بود يكى ثواب طاعت دوم ثواب آن بود كه كسى بتو اقتدا بكند423 و بر پى تو برود424 و چنين گويند كه: اگر مرائيان نبودندى در عالم آبادانى كم بودى، و در و هيچ پلى يا رباطى نبودى، و آنچه بدين ماند؛ زيرا كه بيشتر كس اين چيزها از بهر آن كنند تا نام و ذكرش بماند وليكن اگر مومنى بود بى نصيب آخرتى نبود زيرا كه در حق وى دعا كنند كه خداى تعالى بشنود و بيامرزد ويرا.
گويند: يكى رباطى بكرد و چون بپرداخت ترسيد كه بر آن ثواب نيابد كه از بهر نام و ريا كرده باشد اندوهگين و دلتنگ شد بخواب ديد كه اگر از ثواب باز مانى از دعاى غريبان و راهگذريان باز نمانى، و هر كه را شقاوت و بدبختى رنجه ندارد كارى چنين از بهر خدا كند تا هم ثواب آخرتى و هم نام دنيايى بيابد.

376 من أولى‏425 معروفا فلم يجد جزاء الا الثناء فقد شكره، و من كتمه فقد كفره.

هر كه باوى نيكى كنند و وى بر جزاى آن قادر نباشد بايد كه شكرش كند و نيكويش گويد كه هر كه چنين كند جزايش كرده باشد، و هر كه پنهان كند و جزا و شكرش نكرده باشد همچنان باشد كه كفران نعمت كرده باشد.

377 من أولى معروفا فليكافى‏ء به؛ فان لم يستطع فليذكره؛ فان ذكره فقد شكره.

هر كه باوى نيكى كنند بايد كه مكافاتش كند، و اگر نتواند بر سبيل مدح باز گويد، و آنكه‏426 چنين كند شكرش كرده‏427 باشد.
اين هر دو خر دليل مى‏كند بر آنكه يكديگر را هديه فرستادن و با يكديگر تبرك كردن مومنان را نيكو باشد؛ زيرا كه بدين سبب ميان ايشان دوستى پديد آيد، و همچنين خبر دليل مى‏كند كه مومن نشايد كه هديه مومن را رد كند، و نيز دليل مى‏كند بر آنكه نشايد كه مومن توانگر هديه از مومن درويش باز گيرد از بهر آنكه مكافات بيابد كه دعاى مومن بهتر از مكافات باشد، و چون مومنى سلام بر كسى كند بايد كه جواب وى بر وجهى نيكوتر از آن باز دهد و رحمة الله و بركاته در افزايد و تازه روئى كند تا ثواب يابد.

378 من أولى رجلا من بنى عبدالمطلب معروفا فى الدنيا فلم يقدر أن يكافئه كافأته عنه يوم القيامة.

هر كه در دنيا با يكى از فرزندان عبدالمطلب نيكى كند و وى بر مكافات آن قادر نباشد من كه رسولم مكافات كنم ازو در روز قيامت؛ و مراد به فرزندان عبدالمطلب عباسيان و طالبيان‏اند و طالبيان بر سه قسم‏اند علويان‏اند و جعفريان‏اند و عقيليان‏اند؛ و علويان بر دو قسم‏اند فاطميان‏اند و ايشان فرزندان مصطفى‏اند (عليه السلام) الا آنكه از نسب شاه مردان و شير يزدان على بن أبى طالب‏اند (عليه السلام)، و بعضى آنند كه نه از فاطمه زهراءاند عليها السلام و حق سبحانه و تعالى در حق ايشان اين آيه فرستاد كه: قل لا أسألكم عليه أجرا الا المودة فى القربى‏428 گفت: يا محمد بگو امت را كه: من بدين رسالت كه گزاردم از شما هيچ مزدى و پاداشتى‏429 نمى‏خواهم الا آنكه قرابت مرا دوست داريد و اين امت جافى كه دعوى امتى مى‏كنند و طمع بشفاعت رسول (عليه السلام) دارند بعضى را بكشتند، و بعضى را متفرق در عالم گردانيدند.
حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: أربعة أنالهم شفيع يوم القيامة و ان كانت ذنوبهم عظيمة؛ من شفاعت كنم چهار كس را اگر چه گناه ايشان چند430 گناه همه دنيا باشد.
اول - آنكه فرزندانم را نصرت و يارى كند چون بر ايشان ظلم رود.
دوم - آنكه چون دست تنگ باشند با ايشان خير و احسان كند.
سيم - آنكه ايشان را بدل و زبان دوست دارد.
چهارم - آنكه چون ايشان را ژنده‏431 و درمانده يابد در قضاى حاجات ايشان سعى كند. و حضرت صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: روز قيامت خلايق را ندا كنند كه جمله خاموش شويد كه رسول مى‏خواهد كه سخن گويد، جمله خاموش گردند مصطفى (عليه السلام) برخيزد گويد: هر كه را بر من منتى و نعمتى باشد بايد كه برخيزد خلق عالم گويند كه: نفسهاى ما فداى رسولست منت و نعمت خدايرا بود بر خلق، رسول (عليه السلام) ديگر باره گويد: هر كه يكى از فرزندان مرا با پناه گرفته است، يا با ايشان نيكى كرده است، يا برهنه‏اى را ازيشان باز پوشانيده است، يا گرسنه‏اى را ازيشان سير كرده است؛ ويرا بر من منت و نعمت است بايد كه برخيزد، مردمى بسيار برخيزند و جمع شوند، از خدا جل جلاله. بخواجه‏اى هر دو سراى (عليه السلام) ندا آيد كه: جزا و پاداشت ايشان در دست تو كردم، پس حضرت مصطفى (عليه السلام) همه را ببهشت فرستد و مقام ايشان بهمسايگى حضرت مصطفى (عليه السلام) و اهل بيتش عليهم السلام باشد چنانكه ميان ايشان و حضرت مصطفى (عليه السلام) هيچ حجابى نبود. و بوقتى كه حجاج ملعون ظالم مردى را از علماى دين بياورد و گفت كه: از تو بمن رسانيدند كه: تو همى گوئى كه: حسن و حسين فرزندان مصطفى (عليه السلام) بودند؟! عالم گفت: از كتاب خدا گفتم، حجاج مطرود ملعون خبيث گفت: اگر درست نگردانى بزشترين وجهى بفرمايم تا بكشندت، مرد عالم برخواند: و من ذريته داود و سليمان و .يوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين‏432 و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين‏433 پس گفت: معلوم است كه عيسى (عليه السلام) بى پدر بود و از ابراهيم تا بوى‏اند هزار سال بود بحكم آنكه مادرش مريم از بنى اسرائى لبود خداى تعالى وى را از فرزندان ابراهيم (عليه السلام) شمرد چگونه حسن و حسين عليهما السلام از فرزندان حضرت مصطفى (عليه السلام) نباشند كه ميان ايشان بجز از فاطمه عليها السلام نبود؟! حجاج ملعون چون اين سخن بشنيد لال شد و كر گشت و كور آمد و از غم چنان شد كه نزديك بود كه جان پليدش بسجين پيوندد.
گويند: شبى دزدى با يارانش از بهر دزدى در شهرى شدند كارشان بر نيامد و روز ايشان را رسوا كرد و دريافت، نتوانستند كه بيرون شوند بسراى آشنائى متوارى شدند زنى درويش بدر آن سراى شد كه دزدان بودند و چنانكه عادت باشد سوال كرد و دعا كرد، از آن دزدان يكى بر سبيل تلبيس و حيلت زن را گفت: اندر آى و بدر حجره زنان شو؛ زن در خانه شد چون بميان سراى رسيد مرد دست دراز كرد تا باوى فساد كند، زن بگريست و زارى كرد و گفت كه: من علويه‏ام و از فرزندان حضرت مصطفى (عليه السلام) ام، مهتر دزدان چون اين سخن بشنيد گفت: دست از وى باز دار كه ما گناهى بى حد داريم و از توشه قيامت جز اميد شفاعت پدر وى نداريم اگر اين زن را بيازاريم از شفاعت حضرت مصطفى (عليه السلام) باز مانيم، زن خلاص يافت و آنروز مردم شهر از ايشان خبر يافتند و حشر كردند و ازيشان رنج بسيار كشيده بودند و گرد آن سراى در آمدند و آن دزدان را اسير كردند و بند بر نهادند بر آنكه ديگر روز همه را بردار كنند، امير شهر آنشب بخواب ديد كه حضرت مصطفى (عليه السلام) فراز آمدى و از بهر ايشان شفاعت كردى، ديگر روز مهتر دزدان را بياوردند و پرسيدند كه: چه نيكى كردى كه بدان سبب ترا استحقاق آن بود كه چون حضرت مصطفى در حق تو سخن گويد و شما را برهاند؟ - مرد گفت كه: من از خويشتن جز از فساد و دزدى و رهزنى نمى‏دانم وليكن ديروز زنى علويه را ازبندى برهانيدم و چون خداى تعالى اين نيكى ضايع نكرد و بشفاعت حضرت مصطفى (عليه السلام) ما را از بلا برهانيد ما نيز جمله توبه كنيم؛ جمله توبه كردند و بزهد و عبادت مشغول شدند تا بمردند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه پيش وى ذكر اهل البيت رود و آن محنت كه بر ايشان گذشته باشد ياد كند و مقدار پر مگسى آب از چشم وى بيايد خداى تعالى گناهان وى جمله بيامرزد اگر چه بسيار باشد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه در دلش يك ذره بغض اهل البيت من دارد بقيامت جهود باشد كه برخيزد گفتند: يا رسول الله اگر چه شهادتين گويد؟ - فرمود كه: فايده وى از گفتن شهادتين بيشتر از آن نباشد كه خود را باز يابد434 و جزيت‏435 ندهد صحيح همچون جهودان نباشد. و بروايتى ديگر: هر كه اهل بيت مرا دشمن دارد بقيامت أجذم بود يعنى بر وجهى بود كه همه كس از وى نفرت گيرد. و حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: اگر كسى ميان كعبه و مقام ابراهيم (عليه السلام) عبادت كند چنانكه بروز روزه دارد و بشب همه شب نماز كند و برين وجه عمر نوح بيابد (عليه السلام) و او را بظلم بكشند چون بما نگويد436 يك ذره سود ندارد. و حضرت محمد باقر (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه با ما پيوندد437 خداى تعالى برحمت باوى پيوندد،438 و هر كه ما را اجابت كند خداى تعالى او را اجابت كند، و هر كه ما را بگذارد خداى تعالى او را بگذارد و اگر چه عبادت بسيار كند؛ چون ما را جاهل باشد سودى ندارد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) و اميرالمومنين على و فاطمة الزهرا و حسن مجتبى و حسين شهيد كربلا عليهم السلام باهم نشسته بودند و دلها بديدار يكديگر سلوت 439 مى‏دادند حضرت مصطفى (عليه السلام) چون اندوهناكان در حسن و حسين عليهما السلام نگريد و آب در ديده مبارك بگردانيد و فرمود: چگونه باشد حال شما كه تنهاى نازنين شما و عزيزان شما و اولاد شما هر يكى بصحرا افتاده باشد؟ و گور هر يكى بأقصائى افتاده؟ امام حسن (عليه السلام) فرمود: بابا440 ما را بكشند يا بمرگ خويش بميريم؟ - فرمود: شقى‏ترين خلقى و بدترين قومى شما را بظلم بكشند امام حسين (عليه السلام) گفت: بابا441 هيچ كس ما را زيارت كند؟ - فرمود: بلى قومى باشند كه بيايند تقرب را روى را در خاك گور شما مالند، بقيامت من بزيارت ايشان روم و بازوهاى ايشان بگيرم و از هول و فزع قيامت برهانم. و بروايتى ديگر: هر كه مرا يا شما را مرده يا زنده زيارت كند بقيامت از عقاب و گناهش برهانم و با خويشتن ببهشت برم. و در فضل زيارت امام حسين على عليهما السلام اخبارى بسيار آمده است، از أئمه عليهم السلام روايت كرده‏اند كه: خداى تعالى چهل هزار فرشته بر قبر امام حسين (عليه السلام) موكل كرده است و همه گرد آلود تا بقيامت مى‏گيرند و هر كه بزيارت امام حسين (عليه السلام) شود و حق حسين (عليه السلام) بشناسد پيش وى باز آيند و چون بدانجا رسد از بهر وى خير خواهند و خداى تعالى گناهان اولين و آخرينش بيامرزد، و همچنان بود كه ده هزار حج و ده هزار عمره و بقولى ديگر دوازده هزار حج و دوازده هزار عمره باشد، و دوازده هزار غزا با بنى اسرائيل كرده و بقولى ديگر با حضرت مصطفى (عليه السلام) كرده باشد، و اگر آنجا دو ركعت نماز كند هر حاجت كه خواهد روا گردد، و چون باز گردد فرشتگان از پس وى فراز آيند، و چون بيمار شود او را دعا كنند، و چون بميرد بجنازه‏اش حاضر آيند و بر وى نماز كنند، و از پس مرگش از بهر وى استغفار مى‏كنند. و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه يكى از ائمه را از ما زيارت كند همچنان بود كه امام حسين (عليه السلام) را زيارت كرده باشد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: پاره‏اى از اندام من بخراسان افتد و آنجا دفنش كنند هر كه ويرا زيارت كند خداى تعالى ويرا بهشت واجب گرداند و تنش بر آتش دوزخ حرام گرداند. و حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد كه: يكى از فرزندان من بزمين خراسان برسد بر سبيل ظلم كشته شود و همنام من باشد و نام پدرش هم نام موسى عمران باشد هر كه ويرا زيارت كند خداى تعالى گناهان اولين و آخرين وى بيامرزد و اگر چه بعدد ستارگان آسمان و قطره‏هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان گناه دارد.
و در نامه رضا (عليه السلام) يافتند كه: هر كس كه مرا442 زيارت كند همچنان باشد كه هزار حج كرده باشد، اين حال با محمد تقى (عليه السلام) بگفتند فرمود كه: هر كه امام رضا (عليه السلام) را زيارت كند و حق وى را بشناسد همچنان باشد كه هزار بار حج كرده باشد. و امام رضا (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه ستى‏443 فاطمه را عليها السلام زيارت كند بقم بهشت مأواى او گردد. و بنزديك حضرت على نقى (عليه السلام) شخصى رفت و گفت كه: از زيارت اميرالمومنين (عليه السلام) مى‏آيم فرمود كه: هر كه برى گور444 عبدالعظيم (عليه السلام) را زيارت كند مرقد حسين بن على را عليهما السلام را زيارت كرده باشد.
و نبايد كه بر دلش بگذرد آنرا كه اين فضيلتها بشنود گويد كه: اين نتواند بودن كه وقتى واعظى در حق خواننده شهدالله445 فضلهاى بيحد مى‏گفت بدل مستمعى بگذشت كه: اين نتواند بود، آنشب بخواب ديد كه يكى ويرا گفت كه: فلان شاعر در حق فلان ملك دو بيت مدح بگفته است هزار دينارش بداد خداى تعالى كه غنى بر حق است‏446 و زوال و نقص در ملكش محال است چه عجب باشد كه بيشتر از آنكه واعظ مى‏گفت با خواننده شهدالله بكند، همچنين آنكه از بهر خداى تعالى و ثوابش اين زيارتها بكند خداى تعالى او را مثل اين و بيشتر ازين تفضل كند، خداى تعالى آسمان و زمين و هر چه درويست از بهر بندگان آفريده است و اگر بندگان نبودندى هيچ بقعه را بر ديگر بقاع شرف و فضل نبودى اگر بنده خاصه كه فرزند رسول خدا باشد و هميشه رضاى خداى جويد و نفسى در ناشايسته‏447 بر نياورد چه عجب كه نفس وى از هزار كعبه و بيت المقدس و بيت المعمور بهتر بود، و هر كه در حق آل رسول عليهم السلام معتقد باشد بدين گفتارش حاجت نباشد. و اميرالمومنين (عليه السلام) روزى بحكم نشسته بود و خلقى عظيم بر وى گرد آمده بودند ناگاه از كناره يكى گفت: چه عظيم است نعمت خداى تعالى بر پسر ابو طالب كه پدر در آتش بود و وى بر مسلمانان حكم مى‏كند، چون اين سخن بگوش شاه مردان و شير يزدان رسيد بر جوشيد و سر بر آورد و گفت: نه چنانست كه پدرم را بدرگاه خدا جنانست‏448 والله كه ثواب أبو طالب چند ثواب نيمه اين أمت است‏449 پس نبايد كه كسى بنادانى گمان برد و مادر يا پدر امامان و پيغمبران را كافر خواند.450

379 من رأى عورة فسترها كان كمن أحيى موؤدة من قبرها.

هر كه عورتى را برهنه بيند و باز پوشد451 همچنان باشد كه زنده‏اى در گور كرده را برهانيده باشد؛ در عرب بايام جاهليت هر كه دخترى آوردى زنده در گور كردى و از بهر آن بكشتى كه عار داشتندى كه بشوهر دهند و تفاخر در آن دانستندى كه در كارزار بدست شجاعى يا شجاعى بر دست وى كشته آمدى يعنى هر كه درمانده‏اى را يا برهنه‏اى را پوشاند يا بداند كه چيزى ندارد ويرا چيزى دهد همچنان باشد كه دختر پاك بى گناه را از زير خاك بيرون آورده باشد و زنده نگاه داشته؛ زيرا كه هر گناه كه كردنش زشت‏تر باشد باصلاح آوردن نيكوتر باشد و ثوابش بيشتر بود. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه مومنى را سير گرداند، يا تشنه‏اى را سيراب گرداند حق تعالى ميان وى و آتش دوزخ هفت خندق پيدا كند چنانكه ميان هر خندقى بسيار ساله راه باشد. و حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه گرسنه را سير گرداند خداى تعالى از ميوه‏هاى بهشتش بچشاند، و هر كه تشنه‏اى را آب دهد خداى تعالى از رحيق مختوم سيرابش گرداند452 و هر كه برهنه‏اى را بپوشد خداى تعالى بجامه‏هاى سبزش پوشاند، و هر كه جامه‏اى زيادت دارد و پيش وى مومنى برهنه باشد و داند كه چيزى ندارد ويرا باز نپوشاند ويرا بر وى باتش دوزخ كشند453 و هر كه بشب سير بخسبد و مومنى گرسنه باشد و داند كه وى چيزى ندارد خداى تعالى فرشتگان را گويد كه گواه باشيد كه: من هرگز وى را نيامرزم.
امام محمد باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه مومنى را سير گرداند خداى تعالى از بهر وى در بهشت خوانى بنهد كه جن و انس از آن خوان سير گردند. و حضرت جعفر صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه سير گرداند آنرا كه همدين او باشد هيچ آفريده نداند نه فرشته مقرب و نه ساير مقربان حضرت از أجر و مزد او كه چند باشد، و هر كه شبى از شبهاى ماه رمضان طعام داده باشد مومنى را همچنان باشد كه بيرون از ماه رمضان سى مومن را طعام داده باشد. و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) هرگز سير نخوردى و گفتى: ما پدران مومنان باشيم بود كه مومنى گرسنه باشد و نيكو نباشد كه پدر سير باشد و فرزند گرسنه. و همچنين مومنان برادران يكديگرند چنان بايد كه مومن سير نخورد كه بود كه ممنى سير نبود و محتاج باشد بنانى و هر كه خورش گوناگون خورد و ميوه‏هاى رنگارنگ و طعامها در خانه‏اش باشد و همسايگانش درويش باشند و چون ايشانرا از آن نصيب ندهد به از آن نبود كه پنهان دارد كه دلهاى ايشان بداند454 كه از آن دارد.455

380 من انقطع الى الله كفاه الله كل مؤنة و رزقه من حيث لا يحتسب.

هر كه خويشتن را با خداى تعالى دهد ويرا از مونت مردم بى نياز گرداند و روزيش دهد از آنجا كه ويرا هيچ تمنا نكند. و نشان آنكه خود را با خداى تعالى دهد آن باشد كه توكل برو كند و دست بر وى زند، و كارهاى خويش باوى گذارد، و حاجتها ازو خوهد، و نيكوئيها ازو خواهد و ازو داند، و در بلا پناه باوى دهد، و از وى ترسد، و از وى واثق و استوار باشد، و بر نعمتهايش شكر كند، و بقضايش راضى باشد، و در طاعتش صابر بود، و پيوسته بيدار و هشيار باشد، و در هر چه گويد و كند و شنود همه رضاى او جويد، و آنچه حق از آن كاره بود از آن دور باشد، و غم بر آن طاعتى خورد كه از دستش بشده باشد و اگر زيانيش از امر دنيائى بيفتد دل در آن نبندد؛ و هر كه چنين كند خداى تعالى دل ويرا روشن كند، و بلطف كارها456 بر وى آسان گرداند، و راههاى طلب روزى كردن بر وى سهل گرداند بر وجهى كه از مؤنت مردم مستغنى باشد و كسى را بر وى منتى نبود.

381 من انقطع الى الدنيا و كله الله اليها.

هر كه خويشتن را با دنيا دهد خداى تعالى او را با دنيا گذارد و خويشتن را با دنيا دادن آن باشد كه بخلاف اين كند كه گفته آمد، لاجرم خداى تعالى لطف و توفيق و نصرت و تاييد از وى باز گيرد، و ويرا با خويشتن گذارد، پس دايم تمناى او آن بود كه چيزى چون بدست آورد؟ يا مرادى‏457 چون بيابد؟ و يا هوائى را چون تواند كه براند؟ و پيوسته در غم اينچين باشد و اگر روزى چيزى در نيايد يا چيزيش بزيان شو از غم آن بشب نخسبد و اگر پيوسته فرايض و واجبات از وى فوت شود و گناه بيشمار از وى حاصل مى‏آيد يك ذره اندوهش نباشد، و از اين بسيار بتر جمله صفت دنياست كه اگر نبود غم و اندوه باشد و اگر بود هم غم و اندوه بود، و حالش آنست كه نفسها را كهنه گرداند، و اميد را دراز گرداند، و مرگ را نزديك گرداند458 و اصل هر گناهى و خطائى دوستى دنيا بود، و ابليس ملعون گويد: مرا چندان بس باشد كه بنده دنيا را دوست بدارد و بدان ميل كند پس چنان باشد و چنان كند كه مرا مى‏بايد و هر وسواسى كه كنم‏459 زود تاثير كند.

382 من طلب محامد الناس بمعاصى الله عاد حامده من الناس ذاما.

هر كه مدح و ستايش مردم طلبد بمعصيت خداى تعالى، مردم بجاى آنكه وى را ستايند عيب كنند و بدگويش گردند.

383 من التمس رضى‏460 الله بسخط الناس رضى الله عنه و أرضى عنه الناس.

هر كه طلب رضاى خداى تعالى بسخط و خشم مردم كند خداى تعالى ازوى راضى شود و مردم را از وى راضى گرداند.

384 من التمس رضى‏461 الناس بسخط الله سخط الله عليه و أسخط عليه الناس.

هر كه رضاى مردم جويد بسخط و خشم خداى؛ خداى تعالى بر وى خشم گيرد و مردم را بر وى بخشم آورد.

385 من مات على خير عمله فارجوا له خيرا؛ و من مات على سى‏ء عمله فخافوا عليه و لا تيأسوا.

هر كه بر كردار نيك بميرد از بهر وى اميد بنيكى داريد، و هر كه بر كردار بد بميرد بر وى بترسيد وليكن نااميد نباشيد و بيكبار طمع بر مى‏گيريد كه خداى تعالى كريمست و رحمتش فراوانست؛ بود كه ويرا بيامرزد، يا حضرت مصطفى يا امامان يا مومنان در حق وى شفاعت كنند، يا خود بود كه بوقت سكرات مرگ خويشتن را دريافته باشد و بر توبه بمرده باشد، و چون ابليس عليه اللعنه بر زمين آمد و سوگند خورد كه تا جان در تن آدمى باشد از وى جدا نشود كما قال الله تعالى نقلا عنه‏462 ثم لا تينهم من بين أيديهم و من خلفهم و عن أيمانهم و عن شمائلهم ولا تجد أكثرهم شاكرين يعنى از پيش و از پس و راست و چپ ايشان در مى‏آيم و وسواس مى‏كنم تا بيشترين را هلاك كنم. خداى تعالى گفت: بعزت من كه تا جان بحلقوم آدمى نرسيده باشد توبه‏اش قبول كنم، و هر وقت كه پشيمان شود او را بيامرزم، وليكن نه هر كس بتوبه رسد463 و نه هر گناهى آن بود كه هر وقت تواند كه از وى برهد كه در خبرست كه از هفتاد گناه كه ميان خلق و خداى تعالى بود برستن آسانتر بود بقيامت كه از يك گناه كه ميان او و خلق باشد. و آورده‏اند كه چون بنده‏اى از دنيا بشود بدانحال رسد كه ملك الموت را عليه السلام معاينه بيند كس بود كه فرشتگان راست و چپ چون روند ويرا گويند كه: چه بد بنده‏اى بودى بسى گناه كه ما را بنمودى، و سخن هرزه و فحش كه ما را بشنوانيدى، بسى كه ما را بمجلس فسق و فجور حار آوردى، و بسى كه ما را بمعصيت كردن برنجانيدى، و بسى ناشايست كه بر ما عرض كردى، و ما را حرمت نداشتى؛ پس بشوند و از رنج وى برآسايند.464

تو چنان زى كه بميرى برهى   نه چنان زى كه بميرى برهند

و كس بود كه ويرا گويند كه: نيك بنده‏اى كه تو بودى، چه نيك مونسى كه تو بودى، بس خيرات و طاعات و عبادات كه تو ما را بنمودى، و سخنهاى نيك كه ما را بشنوانيدى، و بسى مجالس علم‏465 كه ما را آنجا حاضر آوردى، و بسا ناشايست كه بحرمت داشتن ما466 از دست بداشتى، خداى تعالى بر تو رحمت كناد و از تو راضى باد.

386 من أذنب فى الدنيا ذنبا فعوقب به فالله أعدل من أن يثنى عقوبته على عبده.

هر كه گناهى كند در دنيا و وى را بر آن عقوبت كنند يعنى حد خداى تعالى بر وى برانند خداى تعالى عادلتر از آنست كه بنده خويشتن را دو بار عقوبت كند و اين بشرط آنست كه از آن گناه باز آيد.

387 و من‏467 أذنب ذنبا فى الدنيا فستره الله عليه و عفا عنه فالله أكرم من أن يعود فى شى‏ء قد عفا عنه.

هر كه در دنيا گناهى كند پس خداى تعالى بر وى ستر كند و از آن گناهش عفو كند خداى تعالى كريم ترست از آنكه ديگر باره بيميان آورد چيزى را كه از آن عفو كرده باشد. و پرسيدند حضرت مصطفى را (عليه السلام) كه خداى تعالى ستر كند چون كند؟ و پرده بر گيرد چون بر گيرد؟ - فرمود كه: چون بنده بگناه مشغول شود و بر آن مى‏باشد يك يك پرده‏هاى ستر468 كه خداى تعالى فروهشته باشد دريده مى‏شود و بنده از آن حال باخبر نيست تا آنگاه كه هيچ ستش بنماند پس خداى تعالى بكرم خويش عنايت از وى باز نگيرد و فرشتگان را از ناپاكى آن طاقت نرسد فرياد خواهند و زارى كنند تا خداى تعالى فرمايد تا پرده‏ها با خويشتن گيرند و وى عريان بمان و رسوا گردد و عيبهايش فاش گردد و خلق را معلوم شود كه بچه مشغول است.

388 من لم يكن له ورع يصده عن معصية الله اذا خلا لم يعبأ الله بشى‏ء من عمله.

هر كه او را ورعى و زهدى نباشد كه ويرا از معصيت باز دارد چون خالى و تنها باشد خداى تعالى بچيزى از كردار وى باكى ندارد يعنى نپذيرد و بدان التفات نكند؛ زيرا كه هر كه بظاهر و چشم مردم با طاعت و پرهيز باشد پس در حال تنهائى نابكار باشد كردارش نه از بهر كردگار باشد، و هر كه را مقصود از كردار پروردگار باشد چون تنها باشد بهتر بر سر كار باشد كه پيش مردم چون پرهيزد از بهر خدا و مردم پرهيزد، و بحال تنهائى اگر بهتر پرهيزد خالص خدايرا باشد، و بنده صافى و مخلص بر حقيقت آن باشد كه اگر ظاهر و باطن وى بر طبقى نهند و گرد عالم بگردانند ويرا غم نباشد و خجل نگردد.

389 من أحسن صلوته حين يراه الناس ثم أساءها حين يخلو فتلك استهانة استهان بها ربه.

هر كه نيكو گزارد نماز را چون مردم او را بينند و پس بد بگزارد چون تنها باشد آن خواريى باشد كه وى با پرودرگار مى‏كند و پروردگار ويرا خوار دارد.

390 من لم تنهه صلوته عن الفحشاء و المنكر لم تزده‏469 من الله الا بعدا.

هر كه نماز ويرا از زشتى و نشايست‏470 باز ندارد آن نماز نيفزايدش از خداى تعالى الا دورى.
قال الله تعالى: أقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر471
يعنى نماز را بپاى داريد كه شما را از فحشاء و منكر باز مى‏دارد و اين چنين باشد كه بنده چون نماز كند از بهر آنكه واجب است ناچار ديگر واجبات بجاى آورد از بهر آنكه واجب است، و از هر زشتى پرهيز كند از بهر آنكه حرام است، و اگر نماز را از بهر آن كند كه در آن رضاى خداى تعالى بود ثواب يابد و بنا كردنش عقاب يابد، پس هر نماز كنى در ديگر واجبات تقصير نكند.
و وجهى‏472 ديگر كه نماز بنده را از نشايست‏473 باز دارد آنست كه:
هر كه نماز كند و در نماز با خداى تعالى راز474 كند، و مناجات خاضع و خاشع وار كند ورع كوع و سجود كند و ترسان و لرزان ويرا برخواند و از وى يارى خواهد چون خواهد كه گناهى كند يا واجبى از دست بدارد ناچار شرم دارد؛ از آنكه گويد كه: از ساعتى كه باز بندگى مى‏كردم و طمع دارم تا ساعتى ديگر بدرگاهش شوم و ويرا خوانم چگونه ميان اين دو ساعت ويرا بيازارم. و گفتند حضرت مصطفى را (عليه السلام) كه: فلان كس دزدى مى‏كند فرمود كه: اگر نماز بپاى دارد زود باشد كه از دزدى و گناهان ديگر باز ايستد چون آن نماز ويرا از گناه باز دارد. وليكن آنكه نماز چنان كند كه اگر بى نمازى ديگر را بيند بسبب آن از نماز باز ايستد، چگونه نماز وى وى را از گناه باز دارد؟!
و نبايد كه كس چنان بود كه در نماز خويش انديشه كند كه نصيب شيطان از نصيب رحمن بيشتر يابد روز قيامت و خجل شود، و حضرت مصطفى (عليه السلام) يكى را ديد باخر روز نزديك آنكه آفتاب فرو شود نماز مى‏كرد گفت: فتلك صلوة المنافقين. و زاهدى گويد كه: اگر سرب و ارزيز در گوش گدازم دوستر دارم از آنكه بانگ نماز شنوم و همچنان مى‏نشينم و برگ نماز نكنم.475 و يكى از زنان حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه رسول (عليه السلام) با ما نشسته بود زمانى؛ چون وقت نماز در آمد از حال خويش بشد و چنان شد كه ويرا باز نشناختيم. و همچنين اميرالمومنين على بن أبى طالب (عليه السلام) چون وقت نماز در آمدى گونه‏اى رويش زرد شدى و گفتى كه: وقت امانت گزاردن آمد؛ ندانم كه چگونه گزارده آيد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرماى كه: خداى تعالى مى‏فرمايد كه: هر كه اين پنج نماز بجا آورد و حق آن نگاهدارد روز قيامت رويش چون بدر476 باشد، و چون باد بر صراط بگذرد، و وقتى قضيب بر شاخى مى‏زد برگ بانبوه از آن فرو مى‏آمد و وقت خزان بود پس گفت: كه هر كه نماز نگاهدارد گناهان از تن وى چنين فرو ريزد، و چون وقت نماز در آيد فرشته‏اى در آيد و پيش مردم باز ايستد و ندا مى‏كند كه: اى بندگان برخيزيد و بنماز كردن آتش دوزخ را فرو نشانيد. و هر كه باول وقت نماز كند رضاى خداى تعالى نگاهداشته باشد، و چون آخر گزارد از خداى تعالى عفو يابد وليكن ميان عفو و رضاى خداى تعالى‏477 فرقى عظيم است. و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: فضل اول وقت بر آخر وقت همچون فضل مومنست بر كافر، و هر كه در نماز اقبال بر خدا كند يعنى دل بنماز دارد خداى تعالى برحمت بر وى اقبال كند و دوستى وى در دل مومنان افكند و دل ايشان بر وى مايل گرداند. و قنوت‏478 در نماز راحت آخرت بود و (ابوذر رحمة الله عليه گويد كه از رسول (عليه السلام) شنيدم كه هر كه قنوت در نماز درازتر كند بقيامت راحت بيشتر يابد.479) و حضرت باقر (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه ركوع نماز تمام بجاى آورد در گور اندوه و دلتنگى نيابد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: از پس نماز بامداد ساعتى ذكر خدا كنيد تا شما را ثواب حجى قبول نوشته آيد؛ و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه در نماز فريضه بانگ نماز و قامت بكند دو صف فرشتگان از پس وى نماز كنند؛ و اگر قامت تنها كند يك صف، و هر كه از پس فريضه سجده شكر كند خداى تعالى ده گناهش بسترد، و ده نيكى در نامه‏اش بنويسد، و ده درجه‏اش بزيادت كند. و آورده‏اند كه هر كه از پس فريضه دعائى نخواند ندا آيد كه از كجا خداى را جل جلاله بخيل يافتى كه دعا نمى‏كنى و از وى حاجت نمى‏خواهى؟ و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: (هر كه در نماز صلوات بر من نفرستد آن نماز وى را بدوزخ برد. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه‏480) از پس نماز فريضه تسبيح زهرا عليها السلام بكند دوستر دارم از آنكه هزار ركعت نماز زيادت كند 481 (و هر ساعت گوش بخويشتن داشتن و بسبب نماز از گناه بپرهيزيدن يابد كه بر جمله ثواب يابد482) و حضرت باقر (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه تسبيح فاطمه عليها السلام بكند پس آمرزش بخواهد خداى تعالى ويرا بيامرزد و تسبيح فاطمه عليها السلام شيطان را براند. و خداى تعالى را راضى گرداند، اگر چه بحساب صد است بهزار تسبيح ثواب يابد، و هر كه اين پنج نماز بجاى آرد اگر چه بيشتر از هفده ركعت كه فريضه است نكند در شبانروزى هزار و ششصد فريضه و سنت بنماز483 و طهارت و ترك فعل و كيفيت بجا آورده باشد مستحق هزار و ششصد جزا و ثواب گردد، و خداى تعالى وعده داده است كه بهر حسنه زيادت بر ثواب ده نيكى بدهد پس به پنج فريضه شانزده هزار نيكى و چهل هزار و هشتصد جز از آن ثواب يابد جز از آن ثوابى و نيكيى كه بنگاهداشت وقت نماز يابد و جز از آن ثواب كه بخواندن دعاها و بجا آوردن فريضه و سنت در طهارت جزا يابد، و جز از آن ثواب و نيكى كه بر تسبيح فاطمه عليها السلام و صلوة بر محمد (عليه السلام) و سجده شكر و خواندن دعا از پس نماز يابد، و جز از آن ثواب و نيكى كه بجامه‏484 پاك داشتن.
و اگر كسى خواهد كه بداند كه نماز چه اصلى دارد و بركت چند و ثواب نيز كه يابد نتواند، و آنكس كه نماز نكند ازينجمله محروم ماند؛ و در شبانروزى هر كه هر فريضه‏اى‏485 در نماز نگويد مستحق جزوى از عقاب شود و شومى بى نمازى ويرا دريابد و بيم آن باش كه از وى همه گناه و معصيت حاصل آيد.

پى‏نوشتها:‌


393) در نسخه عتيقه: (أخلص العبادة.)
394) در اصل نسخه: (خود).
395) كذا؟
396) در نسخه عتيقه: قبل از اين حديث اين حديث و من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليكرم جاره نيز نقل شده است.
397) صمت يصمت از باب (نصر ينصر) است.
398) در نسخه عتيقه اين حديث در اين مورد از كتاب نقل نشده است.
399) در نسخه عتيقه: (يده) و آن بهتر است.
400) در نسخه عتيقه اين حديث قبل از حديث سابق بر آن نقل شده است.
401) در حاشيه نسخه عتيقه (مفحص قطاة) بعبارت (آشيان سفورى) ترجمه شده است؛ در برهان قاطع گفته: (سفرود با واو مجهول بر وزن مقصود مرغ سنگ خواره را گويند و بعربى قطا خوانند.)
402) ابن الاثير در نهايه گفته: و فيه: من سمع الناس بعمله سمع الله به سامع خلقه، و فى رواية: أسامع خلقه، يقال: سمعت بالرجل تسميعا و تسمعة اذا شهرته و نددت به، و (سامع) اسم فاعل من سمع و (أسامع) جمع أسمع و أسمع جمع قلة لسمع، و سمع فلان بعمله اذا أظهره ليسمع؛ فمن رواه سامع خلقه بالرفع جعله من صفة الله تعالى اى سمع الله سامع خلقه به الناس، و من رواه (أسامع) اراد أن الله يسمع به أسماع خلقه يوم القيامة. و قيل: أراد: من سمع الناس بعمله سمع الله و أراه ثوابه من غير ان يعطيه. و قيل: من أراد بعمله الناس أسمعه الله الناس و كان ذلك ثوابه، و قيل: أراد ان من يفعل فلا صالحا فى السر ثم يظهره ليسمعه الناس و يحمدوا عليه فان الله يسمع به و يظهر الى الناس غرضه و أن عمله لم يكن خالصا، و قيل: من نسب الى نفسه عملا صالحا لم يفعله وادعى خيرا لم يصنعه فان الله يفضحه و يظهر كذبه؛ و منه الحديث: انما فعله سمعة و رياء اى ليسمعه الناس ويروه؛ و قد تكرر هذا اللفظ فى غير موضع.
چنانكه ملاحظه مى‏شود ابن الاثير در لفظ حديث (مسامع) نياورده بلكه بجاى آن (سامع) يا (أسامع) ياد نموده است ليكن طريحى در مجمع البحرين در ماده سمع گفته: و فى الخبر: من سمع الناس بعمله سمع الله به مسامع خلقه، و فى رواية: أسامع خلقه؛ قيل: هو من سمعت الرجل تسميعا اذا شهرته، و قيل: أراد و من أراد بعمله الناس أسمعه الله الناس و كان ذلك ثوابه، و (المسامع) جمع مسمع و هى آلة السمع و المسمع بالفتح خرقها، و منه حديث الميت: لا يقرب مسامعه الكافور يعنى اذا حنط و المسامع جمع سمع بغير قياس.
403) قرائت آن بتخفيف قاف نيز جايز است زيرا كه (حقر) مجردا نيز متعدّيست چنانكه در اين شعر:

ان المعلم و الطبيب كلاهما فاصبر لدائك ان جفوت طبيبه   لاينصحان اذا هما لم يكرما واقنع بجهلك ان حقرت معلما

404) در نسخه ديگر: (كند).
405) در نسخه ديگر: (انبازگويان).
406) در نسخه ديگر: (از هم باز كند.)
407) در برهان قاطع گفته: (كاردار با دال ابجد بر وزن كامكار وزير پادشاه را گويند و كارداران جمع آنست كه وزيران باشند و كاردان بر وزن ساربان نيز بمعنى كاردار است كه وزير باشد) و مراد در اينجا ظلمه و ستمكارانند.
408) در يك نسخه: (پسندد) و در ديگرى (نپسندد) و تصحيح نظرى است.
409) در نسخه ديگرى: (ايستد).
410) در نسخه ديگرى: (آن يكى).
411) كذا.
412) عبارت ميان دو قلاب از نسخه قديم ساقط است.
413) دو كلمه (و ريا) در نسخه قديم نيست.
414) در نسخه قديم: (بروردى).
415) در اصل: (حبه)؛ در منتهى الارب گفته: (جب بالضم چاه يا چاه بسيار آب دور تك يا چاه در مرغزار نيكو يا چاه سر بر نياورده يا چاه ناكنده.)
416) در نسخه دانشگاه: (هر روز صد بار.)
417) در نسخه دانشگاه: (بروى و رياء.)
418) در نسخه ديگر: (ريائى) و مراد أعماليست كه از روى هواى نفس و رياى مردم بجاى آورده شود.
419) جمع (امير) است مانند كريم و كرماء.
420) در نسخه ديگر: (و بيشتر منافق در امت من قراء بود.)
421) يعنى رياكار.
422) در نسخه ديگر: (نداند.)
423) در نسخه ديگر: (نكند.)
424) در نسخه ديگر: (نرود.)
425) فعل مجهول است از أولاه معروفا اى أسداه اليه و أعطاه اياه.
426) در نسخه ديگر: (كه چون).
427) در نسخه ديگر: (گزارده).
428) وسط آيه 23 سوره مباركه (شورى) است.
429) در برهان قاطع گفته: (پاداشت بسكون تاى قرشت بمعنى پاداش است كه جزا و مكافات نيكى باشد.)
430) چند) در اينجا بمعنى مطلق مقدار است يعنى بقدر و اندازه‏اى و برابر.
431) در برهان قاطع گفته: (ژنده بر وزن خنده بمعنى (ژند) است كه خرقه و پاره و كهنه باشد) پس در اينجا بمعنى افسرده و پژمرده و بدحال مى‏باشد.
432) ذيل آيه 83 سوره الانعام و صدر آن اينست: و وهبنا له اسحاق و يعقوب كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و ضمير (له) راجع بابراهيم (عليه السلام) است كه نامش در آيه سابق ذكر شده است.
433) آيه 80 سوره مباركه (انعام) است.
434) در نسخه ديگر: (كه خون را باز يابد) پس مراد آنست كه خون خود را حفظ كند.
435) جزيت) بمعنى (گزيه) و (سر گزيه) است.
436) يعنى بما ائمه معتقد نباشد و ايمان نياورد.
437) در نسخه ديگر: (نپيوندد.)
438) در نسخه ديگر: (نپيوندد.)
439) در أقرب الموارد گفته: السلوة و السلوة بالفتح و الضم السلو يعنى تسلى.
440) در نسخه قديم در هر دو مورد: (يا بابا.)
441) در نسخه قديم در هر دو مورد: (يا بابا.)
442) در نسخه ديگر: (ما را).
443) در منتهى الارب گفته: (ستى بالكسر براى خطاب زن آيد يعنى اى شش جهات من، يا آن ملحون است و صواب سيدتى) نگارنده گويد: (ستى) در اسعمالات بجاى خانم كه اكنون مصطلح است بكار رفته است يعنى سيده؛ بنابر اين تخصيص بخطاب درست نيست زيرا در اعم از خطاب و غير آن باين معنى بكار مى‏رود مانند همين مورد كه خطابى در كار نيست، طالب تفصيل بكتب مفصله لغت و ادب مراجعه كند و موارد استعمال را نيز تتبع نمايد.
444) لفظ (گور) فقط در نسخه دانشگاه است.
445) مراد آيه شهدالله أنه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط؛ لا اله الا هو العزيز الحكيم است كه آيه هيجدهم سوره مباركه (آل عمران) است.
446) در نسخه ديگر: (بر حقيقت).
447) در نسخه ديگر: (ناشايست).
448) در نسخه ديگر: (سر بر آورد و گفت: بدوزخ نبود).
449) در نسخه ديگر: (بود).
450) تحقيق اين مسئله در كتب كلام و عقايد شيعه بطور مستوفى شده است و در تفسير ابوالفتوح (ره) و در كتاب بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض و در تفسير جلاء الاذهان (تفسير گازر) نيز بحد كافى در اين موضوع تحقيق شده است فمن أراد فليرا جعها.
451) در نسخه ديگر: (باز پوشاند.)
452) در نسخه ديگر: (شرابش دهد.)
453) در نسخه ديگر: (روى وى بر آتش دوزخ نهاده شود.)
454) كذا؛ و (نداند) مناسبتر بنظر مى‏رسد.
455) در نسخه ديگر: (كه دلهاى ايشان بداند كه از آن زيان دارد ايشان را.)
456) در نسخه ديگر: (روشن كند بلطف و كارها.)
457) در نسخه ديگر: (كه چيزى چون بدست آورد و باز گيرد و تا مرادى.)
458) در نسخه غير دانشگاه: (نگرداند).
459) در نسخه ديگر: (كند).
460) در نسخه قديم: (رضاء) بمد و در حاشيه آن ذكر شده: الرضى بالكسر مقصورا مصدر (رضى) (بفتح راء و كسر ضاد و فتح ياء) و ممدودا بالكسر أيضا الاسم من (رضى).)
461) در نسخه عتيق: (رضاء) بمد.
462) آيه هفدهم سوره مباركه اعراف است و آيه سابق متصل بان اين است نقلا عن قول ابليس: قال فبما أغويتنى لأقعدن لهم صراطك المستقيم.
463) در نسخه قديم: (وليكن نه هر آنكسى كه بود بتوبه رسد.)
464) در نسخه ديگر: (و بسى حشو از رنج وى برآسايند.)
465) در نسخه ديگر: (و بسى مجالس ذكر و علم).
466) در نسخه ديگر: (كه بحرمت داشتى تا).
467) كذا با وجود حرف عطف (و) در آغاز خبر در نسخه عتيقه.
468) در نسخه ديگر: (سرّ).
469) در نسخه قديم: (لم يزدد بها) و بنابر اين ترجمه اين مى‏شود كه: (نمى‏افزايد آن بنده بان نماز مگر دورى از خداى را.)
470) در نسخه ديگر: (ناشايست).
471) وسط آيه 45 سوره مباركه عنكبوت و صدر آن اينست: أتل ما أوحى اليك من الكتاب و ذيل آن اين: و لذكر الله أكبر و الله يعلم ما تصنعون.
472) در نسخه قديم: (بوجهى).
473) در نسخه ديگر: (ناشايست).
474) در نسخه ديگر: (نياز) و شايد اصل: (راز و نياز) بوده است.
475) يعنى تهيه مقدمات نماز نكنم و آماده نماز نباشم.
476) يعنى ماه چهارده شبه.
477) در نسخه ديگر: (ميانه رضا و عفو.)
478) در نسخه ديگر: (و دعاء قنوت).
479) كذا در نسخه دانشگاه ليكن در نسخه قديم: (حضرت محمد باقر (عليه السلام) گويد از حضرت مصطفى (عليه السلام) كه).
480) عبارت ميان دو قلاب در نسخه قديم نيست.
481) در اصل: (كنم).
482) عبارت ميان دو قلاب در نسخه قديم نيست.
483) كذا در نسخه قديم و در نسخه جديد اين كلمه اصلا نيست.
484) در نسخه ديگر: (بجاى).
485) كذا.