روح عرفانى روح الله

محمدرضا رمزى اوحدى

- ۴ -


موعظه 123: مكارم اخلاقى
پسرم !
ما كه عاجز از شكر او و نعمت هاى بى منتهاى اوييم ، پس چه بهتر كه از خدمت به بندگان او غفلت نكنيم كه خدمت به آنان خدمت به حق است چه كه همه از اويند. هيچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبكار مدان كه آنان به حق ، منت بر ما دارند كه وسيله خدمت به او جل و علا هستند و در خدمت به آنان دنبال كسب شهرت محبوبيت مباش ، كه اين خود حيله شيطان است كه ما را در كام خود فرو برد و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پرنفع تر است انتخاب كن ، نه آنچه براى خود يا دوستان خود، كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او جل و علا است .پسر عزيزم ! خداوند حاضر است و عالم محضر اوست و صفحه نفس ماها يكى از نامه هاى اعمالمان ، سعى كن هر شغل و عمل كه تو را به او نزديكتر كند انتخاب كن كه آن رضاى او جل و علا است .در دل به من اشكال مكن كه اگر صادقى ، چرا خود چنين نيستى كه من خود مى دانم كه به هيچ يك از صفات اهل دل موصوف نيستم و خوف آن دارم كه اين قلم شكسته در خدمت ابليس و نفس خبيث باشد و فردا از من مؤ اخذه شود، لكن اصل مطلب حق است اگر چه به قلم مثل منى كه از خصلت هاى شيطانى دور نيستم و به خداى تعالى در اين نفسهاى آخر پناه مى برم و از اولياى او جل و علا اميد دستگيرى و شفاعت دارم (291).
موعظه 124: تفكر واراده
اى عزيز!
قدرى تفكر در حالات خود بكن و مراجعه اى به اخبار اهل بيت عصمت عليهم السلام بنما و دامن همت به كمر زن و با تفكر و تدبر به نفس بفهمان كه اين مناسك و خصوصا نماز فرايض ، مايه سعادت و حيات عالم آخرت و سرچشمه كمالات و راءس المال زندگانى آن نشئه است (292).
موعظه 125: حضور قلب
مثل قلب مثل طايرى است كه دائما از شاخه اى به شاخه اى پرواز مى كند. مادامى كه درخت آرزوى دنيا و حب آن در قلب برپا است ، طائر قلب بر شاخه هاى آن متعلق است ، و اگر به رياضات و مجاهدات و تفكر در عواقب و معايب آن و تدبر در آيات و اخبار و حالات اولياى خدا قطع اين درخت را نمود، قلب ساكن و مطمئن مى شود و موفق به كمالات نفسانيه كه از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ، ممكن است بشود والا به هر قدر كه موفق شد در كم نمودن آن ، موفق به نتيجه مى شود. بالجمله ، آنچه خار طريق وصول به كمالات و شيطان قاطع الطريق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى كند و از لذت مناجات با او محروم مى نمايد و قلب را ظلمانى و كدر مى كند، حب به دنيا است كه در احاديث شريفه آن را ((راءس كل خطيئه )) و ((مجتمع كل معاصى )) شمرده اند (293).
موعظه 126: كسب حضور قلب
انسان بايد در موقع عبادات ، اشتغالات قلبيه و خواطر آن را كم كند و براى عبادت وقتى را اختصاص دهد كه مشاغلش كمتر باشد و قلب در آن وقت مطمئن تر و ساكن تر باشد... و پس از آن كه شواغل قلبيه را كم كرد، بايد شواغل خارجيه را نيز به اندازه ممكن كم كند و بيشتر آداب شرعيه ، شايد براى اين فايدات باشد، مثل نهى از التفات به اطراف و لعب و بادست و ريش و فرقعه الاصابع و مدافعه بول و غائط و ريح به مدافعه نوم و نظر كردن به نقش خاتم و مصحف و كتاب و گوش كردن به حرفهاى خارجى و حديث و ديگر آداب مكروهه و مثل آداب مستحبه كثيره كه براى حفظ حضرت بارى جلت عظمته است (294).
موعظه 127: مراقبت از نفس
اى عزيز!
شيطان تو را وسوسه نكند و به آنچه دارى قانع ننمايد، قدرى حركت كن و از صورت بى مغز و قشر بى لب تجاوز نما و ذمائم اخلاق خود را و حالات نفسانيه خويش را تحت مطالعه و مداقه قرار بده و با كلمات ائمه هدى عليهم السلام و كلمات بزرگان علماء انس بگير كه در آن بركاتى است .فرضا كه از عرفا كسانى را به بزرگى نمى شناسى ، از علما بزرگ معرفت و اخلاق ، آنها را كه پيش همه علما مسلمند، پيروى كن ، مثل ... جناب عارف بالله و سالك الى الله شيخ جليل بهائى قدس سره و... مطالعه نما، اگر نفهميدى از اهلش سؤ ال كن كه در آن كنزهايى از معرفت است و همين طور كتب شيخ جليل القدر، عارف بالله ، حاج ميرزا جواد تبريزى قدس سره را مطالعه كن ، شايد انشاءالله از اين تاءبى و تعسف (295) خارج شوى و چون نويسنده خالى از همه مقامات معرفت و انسانيت عمر را به بطالت نگذرانى كه خداى نخواسته اگر با اين حال از اين عالم منتقل شوى ، دنبال آن حسرت ها و پشيمانى هايى است جبران ناپذير و ظلمت ها و كدورت هايى است بى منتها (296).
موعظه 128: تحصيل حضور قلب
از امورى كه انسان را اعانت كامل كند بر تحصيل حضور قلب ، مراقبه از وقت است كه عهد معهود و ميعاد موعود حق است و شخص سالك الى الله و مجاهد فى سبيل الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد، لااقل اين پنج وقت را كه حق تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده ، بايد مراقبت كند و از حق تعالى به جان و دل تشكر كند كه او اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس از آن غفلت نكند واز وعده گاه حق تخلف نورزد، شايد مواظبت بر اوقات و مراقبت از ميعاد ملاقات كه در اول امر بى مغز و صورى است ، به توفيق حق و دستگيرى آن ذات مقدس جل شاءنه حقيقت پيدا كند و با مغز شود(297).
موعظه 129: التجاء به حق تعالى
ما بيچارگان و متحيران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محروميم ، خوب است حالت قصور و تقصير خود و مذلت و خوارى خويش را در نظر داشته باشيم و به حال حرمان خود متاءسف و به كيفيت احتجاب خود متهلف باشيم و به حق تعالى از اين خسران و تسلط نفس و شيطان پناه بريم ، شايد حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرين را اجابت فرمايد: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يشكف السوء پس به حال پريشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاك مذلت كه اصل خلقت ما است ، نهيم و ياد از نشئات ذل (298) و مسكنت خود كنيم و با لسان حال از حق تعالى كه ولى نعم است ، جبران نقائص را طلب كنيم (299).
موعظه 130: عمر زودگذر آدمى
يكسال ديگر از عمر ما گذشت .شما جوانان ، رو به پيرى و ما پيران رو به مرگ پيش مى رويم .در اين يك سال تحصيلى ، شما به حدود تحصيلات و اندوخته هاى علمى خود واقفيد. مى دانيد چه قدر تحصيل كرده و تا چه اندازه ، پايه هاى علمى خود را را بالا برده ايد.ليكن راجع به تهذيب اخلاق ، تحصيل آداب شرعيه ، معارف اليه و تزكيه نفس چه كرديد؟ و چه قدمى مثبتى برداشتيد؟ هيچ به فكر تهذيب و اصلاح خود بوديد؟ و در اين زمينه برنامه اى داشتيد؟(300).
موعظه 131: علم با عمل
اگر انسان ، خبائث را از نهادش بيرون نكند، هرچه درس بخواند و تحصيل نمايد نه تنها فايده اى بر آن مترتب نمى شود بلكه ضررها دارد. علم ، وقتى در اين مركز خبيث وارد شد شاخ و برگ خبيث به بار مى آورد، شجره خبيثه مى شود.هر چه اين مفاهيم ، در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد، حجاب زيادتر مى شود، در نفسى كه مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است العلم هو الحجاب الاكبر لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است . علم ، نور است ولى در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهى را گسترده تر ميسازد، علمى كه انسان را به خدا نزديك مى كند در نفس دنيا طلب ، باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد... اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن است عالم شويد ولى بدانيد كه ميان عالم و مهذب خيلى فاصله است .مرحوم شيخ ، استاد ما قدس سره مى فرمود: اين كه مى گويند ((ملات شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشكل )) صحيح نيست . بايد گفت : ((ملاشدن چه مشكل ، آدم شدن محال است )) چه بسا افرادى كه عالم به علم توحيد بودند و طوايفى را منحرف كردند.اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوى و تهذيب نفس باشد هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد كبر ونخوت در دائره نفس بيشتر توسعه مى يابد... به اخلاق حسنه آراسته شويد، رذايل خلاقى را از خود دور كنيد در درس بحث و اخلاص داشته باشيد تا شما را به خدا نزديك سازد. اگر در كارها نيت خالص نباشد انسان را از درگاه ربوبى دور مى كند. طورى نباشد كه پس از هفتاد سال وقتى نامه عمل شما را باز كنند ببينند ((العياذبالله )) هفتاد سال از خداوند عزوجل دور شده ايد.مواظب باشيد مبادا پنجاه سال ، بيشتر يا كمتر، در حوزه ها با كديمين و عرق جبين جهنم كسب نماييد(301).
موعظه 122: باطن اعمال
شما با دست خويش آتش روشن نكنيد، آتش جهنم را شعله ور نسازيد، جهنم با اعمال و كردار زشت انسان روشن مى گردد. اين اعمال بشر چموش ‍ است كه آتش افروزى مى كند. فرمود: جزنا و هى خامده از جهنم گذشتيم و در حاليكه خاموش بود. اگر بشر با اعمال و كردار خويش ‍ آتش نيفروزد، جهنم خاموش است ، باطن اين طبيعت ، اقبال به طبيعت ، اقبال به جهنم است وقتى انسان از اين جهان به جهان ديگر رخت بربندد و پرده ها پس برود، مى فهمد كه ذلك بما قدمت ايديكم (302) و وجدوا بما عملوا حاضرا (303) تمامى اعمالى كه در اين دنيا از انسان سر مى زند در آن جهان ديده مى شود، در برابر وى مجسم مى گردد كمى فكر كنيد، دورانديش باشيد، عواقب امور را بسنجيد، عقبه هاى خطرناكى كه داريد به ياد آوريد. از فشار قبر، عالم برزخ مشكلات و شدايدى كه بدنبال آن است غفلت نكنيد. اقلا جهنم را باور داشته باشيد شما الان يك سنگ گرم را نمى دانيد دقيقه اى ميان كهف دست نگهداريد.از آتش جهنم بپرهيزيد(304).
موعظه 133: عنايات خداوندى
خداوند تبارك و تعالى چون به بندگانش عنايت داشته به آنان عقل داده ، نيروى تهذيب و تزكيه عنايت فرموده ، انبياء و اولياء فرستاده تا هدايت شوند و خود را اصلاح نمايند و دچار عذاب اليم جهنم نگردند و اگر اين پيشگيريها مايه تنبه و تهذيب انسان نگردد خداى مهربان از راههاى ديگر او را متنبه مى سازد، يا گرفتاريهاى گوناگون ، ابتلائات ، فقر، مرض و... آنان را متوجه مى نمايد، مانند يك طبيب حاذق ، يك پرستار ماهر و مهربان مى كوشد كه اين بشر مريض را از بيماريهاى خطرناك روحى علاج بخشد. اگر بنده مورد عنايت حق باشد، اين ابتلائات برايش پيش مى آيد تا بر اثر آن به حق تعالى توجه پيدا كند و مهذب گردد اگر از اين راه هم نتيجه اى بدست نيامد و بشر گمراه ، معالجه نشده و استحقاق نعمتهاى بهشتى را نيافت در موقع ((نزع )) و جان دادن فشارهايى بر او وارد مى كند، بلكه برگردد و متوجه شود باز هم اگر اثر نبخشيد در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناك بعد از آن فشارها و عذابهايى وارد مى آورد تا پاك و منزه گردد و به جهنم نرود. تمام اينها عناياتى است از جانب تعالى كه از جهنمى شدن انسان جلوگيرى نمايد. اگر با تمام اين عنايات و توجهات حقه باريتعالى معالجه نشد چطور؟ ناچار نوبت آخرين علاج ، كه همانا داغ كردن است مى رسد چه بسا كه انسان ، مهذب و اصلاح نشود، و اين معالجات مؤ ثر واقع نگردد و محتاج باشد كه خداوند كريم مهربان ، بنده خود را به آتش ، اصلاح كند همانند طلايى كه بايد در آتش خالص و پاك گردد اين تازه مربوط به آن دسته از بندگانى است كه دامنه گياه و معصيت آنان تا آن درجه گسترده نشده باشد كه رحمت و عنايت حق تعالى از آنان بكلى سلب گردد و هنوز لياقت ذاتى براى بهشت رفتن داشته باشند.خدا نكند كه انسان بر اثر كثرت معاصى از درگاه حضرت باريتعالى رانده و مردود گردد و از رحمت الهى محروم شود كه جز رحمت و عنايت الهى محروم گرديد و مورد خشم و غضب و عذاب او واقع شويد. مبادا اعمال شما، كردار و گفتار شما طورى باشد كه توفيقات را از شما سلب كند و جز خلود در نار براى شما راهى نباشد (305).
موعظه 134: انقطاع الى الله
ائمه طاهرين عليهم السلام بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرموده اند لسان ادعيه با لسانهاى عادى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان مى فرمودند خيلى فرق دارد.اكثرا مسائل روحانى ، مسائل ماوراء طبيعت ، مسائل دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفة الله است بالسان ادعيه بيان فرموده اند ولى ما ادعيه را تا آخر مى خوانيم و متاءسفانه به اين معانى توجه نداريم و اصولا نمى فهميم چه مى خواهند بفرمايند در اين مناجات مى خوانيم : اللهم هب لى كمال الانقطاع اليك ... كمال انقطاع به اين سادگى حاصل نمى شود، احتياج فوق العاده به تمرين ، زحمت ، رياضت ، استقامت و ممارست دارد تا بتواند با تمام قوا از ((ما سوى الله )) منقطع گردد و به غير خداوند توجهى نداشته باشد. تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع كامل الى الله نهفته است و اگر كسى بدان دست يافت به سعادت بزرگى نايل شده است ليكن با كوچكترين توجه به دنيا محال است ((انقطاع الى الله )) تحقق يابد(306).
موعظه 135: ماه رمضان
شما در اين چند روزى كه به ماه مبارك رمضان مانده به فكر باشيد، خود را اصلاح كرده توجه به حق تعالى پيدا كنيد، از كردار و رفتار ناشايسته خود استغفار كنيد، اگر خداى نخواسته گناهى مرتكب شده ايد، قبل از ورود به ماه مبارك رمضان توبه كنيد، زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهيد، مبادا در ماه مبارك رمضان از شما غيبتى ، تهمتى و خلاصه گناهى سربزند و در محضر ربوبى با نعم الى و در مهمانسراى باريتعالى آلوده به معاصى باشيد. شما اقلا به آداب اوليه عمل نماييد و همانطور كه شكم را از خوردن و آشاميدن نگه مى داريد چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز داريد، از هم اكنون بنا بگذاريد كه زبان را از غيبت ، تهمت ، بدگويى و دروغ نگهداشته كينه ، حسد و ديگر صفات زشت شيطانى را از دل بيرون كنيد. اگر با پايان يافتن ماه مبارك رمضان ، در اعمال و كردار شما هيچگونه تغييرى پديد نيامد و راه و روش شما با قبل از ماه صيام فرقى نكرد، معلوم مى شود روزه اى كه از شما خواسته اند محقق نشده است .آنچه انجام داده ايد روزه عامه و حيوانى بوده است . اگر ديديد كسى مى خواهد غيبت كند، جلوگيرى كنيد و به او بگوييد: ما متعهد شده ايم كه در اين سى روز ماه مبارك رمضان از امور محرمه خوددارى ورزيم و اگر نمى توانيد او را از غيبت باز داريد از آن مجلس خارج شويد، ننشينيد و گوش كنيد، باز تكرار مى كنم تصميم بگيريد در اين سى روز ماه مبارك رمضان مراقب زبان ، چشم و گوش و همه اعضا و جوارح خود باشيد(307).
موعظه 136: اثر معصيت بر روح و قلب
اگر شما نتوانيد خود را اصلاح و مهذب نماييد، نفس اماره را تحت مراقبت و كنترل خود درآوريد، هواهاى نفسانيه را زير پا گذاشته علاقه و ارتباط خويش را با دنيا و ماديت قطع كنيد، بعد از پايان يافتن شهر صيام مشكل است بتوانيد اين مسائل را به مرحله عمل درآوريد. بنابراين از فرصت استفاده كنيد و پيش از آنكه اين فيض عظمى سپرى گردد.در مقام اصلاح ، تزكيه ، و تصفيه امور خود برآييد، خود را براى انجام وظايف ماه صيام آماده و مهيا سازيد، طورى نباشد كه پيش از فرا رسيدن شهر رمضان همانند ساعت ، بدست شيطان كوك شده ، در اين يك ماه كه شياطين در زنجيرند شما بطور خودكار به معاصى و اعمال خلاف دستورات اسلام مشغول گرديد، گاهى انسان عاصى و گناهكار بر اثر دورى از حق و كثرت معصيت آنچنان در تاريكى و نادانى فرو مى رود كه ديگر نيازى به وسوسه شيطان ندارد، خود به رنگ شيطان در مى آيد.((صبغة الله )) مقابل صبغه شيطان است و كسى كه دنبال هواى نفس رفت واز شيطان متابعت كرد بتدريج به صبغه او درمى آيد اين امور بتدريج واقع مى شود. امروز يك نظر غير صحيح ، فردا يك كلمه غيبت و روز ديگر اهانتى به مسلمان و... كم كم اين معاصى در قلب انباشته مى گردد و قلب را سياه كرده ، انسان را از ((معرفة الله )) باز مى دارد تا به آنجا مى رسد كه همه چيز را انكار كرده حقايق را تكذيب مى نمايد(308).
موعظه 137: ارايه اعمال آدمى به محضر مباركرسول خدا صلى الله عليه وآله
طبق بعضى آيات (309)، به تفسير برخى از روايات (310)، اعمال انسان به رسول خدا صلى الله عليه وآله و ائمه طاهرين عليهم السلام عرضه مى شود و از نظر مبارك آنان مى گذرد.وقتى كه آن حضرت به اعمال شما نظر كنند و ببينند كه از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاءثر مى گردند؟نخواهيد كه رسول خدا ناراحت و متاءثر شوند، راضى نشويد كه قلب مبارك آن حضرت شكسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده كند كه صفحه اعمال شما مملو از غيبت و تهمت و بدگويى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنيا و ماديت است و قلوب شما از بغض ، حسد، كينه و بدبينى به يكديگر، لبريز شده ، ممكن است در حضور خداى تبارك و تعالى و ملائكة الله افسار خجل گردد كه امت و پيروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اينگونه افسار گسيخته و بى پروا به امانت خداوند تبارك و تعالى خيانت مى كنند. فردى كه به انسان مربوط است (اگر چه نوكر انسان باشد) اگر خلافى مرتكب شد مايه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول الله صلى الله عليه وآله هستيد. اگر عمل زشتى مرتكب شديد به آن حضرت برمى خورد، بر ايشان گران مى آيد ممكن است خداى نخواسته شما را نفرين كند. راضى نشويد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام نگران و محزون گردند(311).
موعظه 138: توجه به حضور خداوند
توجه به غير خدا انسان را به حجاب هاى ظلمانى و نوارنى محجوب مى نمايد كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى باشد و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت (كه دارالتشريف است ) باشد حجابهاى ظلمانى به حجب نورانى مبدل مى گردد... ولى كسى كه هنوز حجابهاى ظلمانى را پاره نكرده ، كسى كه تمام توجه او به عالم طبيعت است و ((العياذبالله )) منحرف عن الله مى باشد و اصولا از ماوراء دنيا وعالم روحانيت بى خبر بوده منكوس (312) الى الطبيعه است و هيچگاه در مقام برنيامده كه خود را تهذيب كند، حركت و نيروى روحانى و معنوى ، در خويشتن ايجاد نمايد و پرده هاى سياهى را كه روى قلب او سايه افكنده كنار زند، در اسفل سافلين كه آخرين ظلمانيست قرار دارد(313).
موعظه 139: ناظر بودن خداوند
اگر انسان يقين كند و ايمان بياورد كه تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناظر است با حضور حق ، و نعمت حق ، امكان ندارد مرتكب گناه شود. تا كى مى خواهيد در خواب غفلت بسر بريد؟از خدا بترسيد، از عواقب امور بپرهيزيد، از خواب غفلت بيدار شويد، شما هنوز بيدار نشده ايد، هنوز قدم اول را برنداشته ايد قدم اول در سلوك يقظه است ولى شما در خواب بسر مى بريد، چشمها باز و دلها در خواب فرو رفته است .اگر دلها خواب آلوده و قلبها بر اثر گناه سياه و زنگ زده نمى بود، اينطور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى داديد اگر قدرى به امور اخروى و عقبات هولناك آن فكر مى كرديد به تكاليف و مسؤ ليتهاى سنگينى كه بر دوش شماست ، بيشتر اهميت مى داديد. شما عالم ديگرى هم داريد، معاد و قيامتى نيز براى شما هست (مثل ساير موجودات كه عود و رجعت ندارند نمى باشيد) چرا عبرت نمى گيريد؟ چرا بيدار و هوشيار نمى شويد؟ چرا اينقدر با خاطر آسوده به غيبت و بدگويى نسبت به برادران مسلمان خود مى پردازيد و يا استماع مى كنيد(314).
موعظه 140:امراض بى درد روح
خدا نكند انسان به امراض بى درد مبتلا گردد، مرضهايى كه درد دارد انسان را وادار مى كند كه در مقام علاج برآيد، به دكتر و بيمارستان مراجعه كند، ليكن مرضى كه بى درد است و احساس نمى شود بسيار خطرناك مى باشد وقتى انسان خبردار مى گردد كه كار از كارگذشته است . مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شكر بود بالاخره انسان را به معالجه و درمان وا مى داشت ولى چه توان كرد كه اين امراض خطرناك ، درد ندارد، مرض ‍ غرور و خودخواهى بى درد است ، معاصى ديگر بدون ايجاد درد، قلب و روح را فاسد مى سازد. اين مرضها نه تنها درد ندارد بلكه ظاهر لذتبخشى نيز دارد، مجالس و محافلى كه به غيبت مى گذرد خيلى گرم و شيرين است حب نفس و حب دنيا كه ريشه همه گناهان است لذتبخش مى باشد و قهرا انسان اگر از مرضى لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت . و هرچه به او اعلام خطر كنند كه اين مرض كشنده است باور نخواهد كرد.اگر انسان به مرض دنيا پرستى و هواخواهى مبتلا شد، محبت دنيا قلب او را را فرا گرفت از غير دنيا و مافيها بيزار شود ((العياذبالله )) نسبت به خدا و بندگان خدا و پيامبران و اولياء الهى و ملائكة الله دشمنى مى ورزد و احساس حقد و كينه مى كند و آنگاه كه فرشتگان به امر خداى سبحان براى گرفتن آن او مى آيند سخت احساس تنفر و انزجار مى كند زيرا مى بيند كه خداوند و ملائكة الله مى خواهند او را از محبوبش (دنيا و امور دنيوى ) جدا سازند (315).
موعظه 141: نقشه هاى شيطان
بپرهيز از اينكه خداى نخواسته حب دنيا و حب نفس بتدريج در شما رو به فزونى نهد و كار به آنجا رسد كه شيطان بتواند ايمان شما را بگيرد گفته مى شود تمام كوشش شيطان براى ربودن ايمان است ، تمام وسايل و جديتهاى شبانه روزى او براى اين است كه ايمان انسان را بربايد، كسى سند نداده كه ايمان ثابت بماند، شايد ايمان مستودع (316) باشد و آخر كار شيطان از شما بگيرد و با عداوت خداوند تبارك و تعالى و اولياء او از دنيا برويد، يك عمر از نعمتهاى الهى استفاده كرده ، سر سفره امام زمان عليه السلام نشسته و آخر كار خداى نخواسته بى ايمان و با دشمنى ولى نعمت خود جان بسپريد. بكوشيد اگر علقه ، ارتباط و محبتى به دنيا داريد قطع نماييد... شما از دنيا چه داريد كه به آن دل ببنديد؟(317).
موعظه 142: علت ناله هاى ائمه اطهار عليهم السلام
شما خيال مى كنيد گريه هاى ائمه طاهرين و ناله هاى حضرت سجاد عليه السلام براى تعليم بوده و مى خواسته اند به ديگران بياموزند؟ آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخى كه داشتند از خوف خدا مى گريستند و مى دانستند راهى كه در پيش دارند و پيمودنش چقدر مشكل و خطرناك است ، از مشكلات ، سختى ها، ناهمواريهاى عبور از صراط (كه يك طرف آن دنيا و طرف ديگرش آخرت مى باشد و از ميان جهنم مى گذرد) خبر داشتند. از عوالم قبر، برزخ ، قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند، از اين روى هيچگاه آرام نداشته همواره از عقوبات شديد آخرت به خدا پناه مى بردند. شما براى اين عقبات هولناك و عقوبات توانفرسا چه فكرى كرده و چه راه نجاتى يافته ايد؟ چه وقت مى خواهيد در مقام اصلاح و تهذيب خود برآييد(318).
موعظه 143: جهد تام براى توبه
شما كه اكنون جوانيد، نيروى جوانى داريد، بر قواى خود مسلط مى باشيد و هنوز ضعف جسمى بر شما چيره نشده است ، اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد هنگام پيرى كه ضعف ، سستى ، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده ، تصميم و مقاومت را از دست خود داديد و بار گناه و معصيت ، قلب را سياهتر ساخت ، چگونه مى توانيد خود را بسازيد، و مهذب كنيد؟ به سن پيرى كه رسيديد، ديگر مشكل است موفق به تهذيب نفس و كسب فضيلت و تقوى شويد پشيمانى و عزم بر ترك گناه براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده ، ريش ‍ خود را گناه و معصيت سفيد كرده اند حاصل نمى شود چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند، جوانان ننشيند كه گرد پيرى ، سر و روى آنان را سفيد كند قلب جوان لطيف و ملكوتى است و انگيزه هاى فساد در آن ضعيف مى باشد و ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قويتر و محكمتر مى گردد تا جايى كه كندن آن از دل ممكن نيست (319).
موعظه 144: اعضاء بدن امانت است
شما اگر خداى نخواسته خود را اصلاح نكرديد و با قلبهاى سياه ، چشمها، گوشها، و زبانهاى آلوده ، به گناه از دنيا رفتيد، خدا را چگونه ملاقات خواهيد كرد؟ اين امانات الهى را كه با كمال طهارت و پاكى به شما سپرده شده ، چگونه با آلودگى و رذالت مسترد خواهيد داشت ؟ اين چشم و گوشى كه در اختيار شما است ، اين دست و زبانى كه تحت فرمان شماست . اين اعضاء و جوارحى كه با آن زيست مى كنيد، همه امانات خداوند متعال مى باشد كه با كمال پاكى و درستى به شما داده شده است . اگر ابتلاء به معاصى پيدا كرد آلوده مى گردد و آنگاه كه بخواهيد اين امانات را مسترد داريد، ممكن است از شما بپرسند كه راه و رسم امانتدارى اينگونه است ؟ ما اين امانات را اينطور در اختيار شما گذاشتيم ؟قلبى كه به شما داديم چنين بود؟ چشمى كه به شما سپرديم اينگونه بود؟ در مقابل اين سؤ الها چه جواب خواهيد داد؟ خداى ، خود را با اين خيانتهايى كه به امانات او كرده ايد چگونه ملاقات خواهيد كرد؟(320).
موعظه 145: بدى ثناگويى
پسرم !
براى ماها كه از قافله ابرار عقب هستيم يك نكته دلپذير است و آن چيزى است كه به نظر من شايد در ساختن انسان ، كه در صدد خود ساختن است دخيل است بايد توجه كنيم كه منشاء خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شايعه افكنى ها حب نفس است كه بزرگترين دام ابليس لعين است . ماها ميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال ناشايسته و خوبيهاى خيالى را صد چندان جلوه دهند و درهاى انتقاد - گرچه به حق - براى ما بسته باشد يا به صورت ثناگويى درآيد از عيب جويى ها نه براى آنكه به ناحق است افسرده مى شويم و از مدحت و ثناها، نه براى آنكه به حق است فرحناك مى گرديم بلكه براى آنكه عيب من است و مدح من نيست (321).
موعظه 146: زهر ستايش
پسرم !
چه خوب است به خود تلقين كنى و به باور خود بياورى يك واقعيت را، كه مدح مداحان و ثناى ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند واز تهذيب دور و دورتر سازد. تاءثير سوء ثناى جميل در نفس آلوده ما مايه بدبختى ها و دورافتادگى ها از پيشگاه مقدس حق جل و علا براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود و شايد عيب جويى ها، و شايعه پراكنى ها براى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد...(322).
موعظه 147: احترام عرفاء بالله
پسرم !
سعى كن اگر از اهل مقامات معنوى نيستى انكار مقامات روحانى و عرفانى را نكنى كه از بزرگترين حيله هاى شيطان و نفس اماره كه انسان را از تمام مدارج انسانى و مقامات روحانى باز ميدارد، وادارى اوست به انكار، و احيانا به استهزاء سلوك الى الله كه منجر به خصومت و ضديت با آن شود و آنچه تمام انبياء عظام صلوات الله عليهم و اولياء كرام عليهم السلام ، و كتب آسمانى خصوصا قرآن كريم كتاب جاويد انسان ساز براى آن به وجود آمده اند در نطفه خفه شود(323).
موعظه 148: بلاى شهرت طلبى
اى فرزند عزيزم !
كه خداوند تو را با ذكر خود مطمئن القلب فرمايد نصيحت و وصيت پدر سرگشته و حيرت زده ات را بشنو و به اين در و آن در براى رسيدن به مقام و شهرت و آنچه مورد شهوات نفسانيه است مزن كه به هرچه برسى از نرسيدن به مافوق او متاءثر مى شوى و حسرت بالاتر را مى برى و ناراحتى روحيت افزون مى شود...(324).
موعظه 149: عالم حيرت
عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند، اى كاش كه ما از خواب برخيزيم و در اول منزل كه يقظه است وارد شويم ، و اى كاش كه او - جل و علا - با عنايات خفيه خود از ما دستگيرى فرمايد و به خود و جمال جميلش رهنمود فرمايد و اى كاش كه اين اسب سركش چموش نفس آرام شود و از كرسى انكار فرود آيد و اى كاش اين محموله سنگين را زمين مى گذاشتيم و سبك بارتر روبه سوى او مى كرديم واى كاش كه چون پروانه در شمع جمال او مى سوختيم و دم در نمى آورديم و اى كاش كه يك گام به قدم فطرت برمى داشتيم و اينقدر پاى به فرق فطرت نمى گذاشتيم و اى كاش هاى بسيار ديگر كه من در پيرى و در آستان مرگ از آنها ياد مى كنم و دسترسى به جايى ندارم (325).
موعظه 150: حق الناس
پسرم !
سعى كن كه با حق الناس از اين جهان رخت نبندى كه كار بسيار مشكل مى شود. سر و كار انسان با خداى تعالى كه ارحمن الراحمين است بسيار سهل تر است ، تا سرو كار با انسانها،به خداوند تعالى پناه مى برم از گرفتارى خود و تو و مؤ منين در حقوق مردم و سروكار با انسانهاى گرفتار...(326).
موعظه 151: خودپسندى
دخترم !
عجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفكر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشان ها را ادراك مى كند و عظمت خالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خودبينى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نمايد(327).
موعظه 152: دنياى زوال پذير:
ما فرض مى كنيم يك زندگى مثل هارون الرشيد، اين طور فرض مى كنيم كه يك زندگى اى شما بعد از صد و بيست سال عمر مى كنيد و يك زندگى اى پيدا مى كنيد مثل هارون الرشيد.صد وبيست سال در مقابل غيرمتناهى چه نسبتى دارد؟ بعدش غيرمتناهى معذبيد... خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش ، عقل داده به اينها- عرض ميكنم كه - قوه اينكه بتوانند خودشان را تهذيب كنند داده است اكتفا به اين نكرده ، انبيا فرستاده است ، كتاب فرستاده اولياء فرستاده است اگر اينها تاءثير نكرد، باز فشارهايى در دنيا به آنها وارد مى كند،اينها عناياتى است كه از طرف حق تعالى است كه فشار بر آنها وارد مى كند(328).
موعظه 153: توقف در حد حيوانى
پس اى نفس !
قانع نشو به وصول لذت هاى بهيمى (329) و شهوت هاى حيوانى و برترهاى دنيايى ظاهرى ، و به عبادات و طاعات ، خود را راضى مگردان به حسن صورت و نيكويى خلقت بسنده مكن و به حكمت رسمى و شبهات كلامى ، خود را خرسند مساز و به نيكويى و آراستگى گفتار ارباب تصوف و عرفان خشنود مشو و قناعت مكن و به دعوى و علمدارى اهل فقه راه مپوى ، چه صرف همت در اينها كه ياد كرديم و ماندن بر آن به تحقيق كه هلاكت است و زيان و (گفته اند) علم حجاب است ، بزرگترين ، آن بل سزاوار است كه در سكون و جنبش و انديشه و آمال و پرستش و طاعتت ، وجهه هم و همت تو خداى يگانه باشد كه اوست آفريدگار و آورنده و بازگرداننده تو (330).
موعظه 154: گوهر مخفى عمر
و تو اى دختر عزيزم !
كه غوره نشده حلوا شدى بدان كه يك روزى خواهى بر جوانى كه به همين سرگرمى ها يا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست ، خداى نخواست بار سنگين تاءسف را بدوش مى كشى ، پس ‍ از اين پير بى نوا بشنو كه از اين بار را بدوش دارد و زير آن خم شده است به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است بسنده مكن و در جستجوى او جل و علا باش جوانيها و عيش و نوش هاى آن بسيار زودگذر است كه من خود همه مراحلش را طى كردم واكنون با عذاب جهنمى آن دست بگريبانم ... اين دخترم ! مغرور به رحمت مباش كه غفلت از دوست كنى و ماءيوس مباش كه خسرالدنيا و الاخره شوى (331).
موعظه 155: عمر همه سرمايه انسان
پسرم !
تا نعمت جوانى را از دست ندادى فكر اصلاح خود باش كه در پيرى همه چيز را از دست مى دهى ... در عهد جوانى شيطان باطن كه بزرگترين دشمنان اوست او را از فكر اصلاح خود باز ميدارد و اميد مى دهد كه وقت زياد است اكنون فصل برخوردارى از جوانى است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان ميگذرد درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از اين فكر باز مى دارد تا ايام جوانى را از او بگيرد و آنگاه كه جوانى رو به اتمام است او را به اميد اصلاح در پيرى سرخوش مى كند و در ايام پيرى نيز اين وسوسه شيطانى از او دست نكشد و وعده توبه در آخر عمر مى دهد...(332).
موعظه 156: تاءمل در ادعيه :
عزيزم !
ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مى دانند و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند و بجز رحمت حق به چيزى نمى انديشند و اهل دنيا و آخوندهاى شكم پرور اين ادعيه را تاءويل مى كنند چون حق جل و علا را نشناخته اند. پسرم ! مسئله بزرگتر از آن است كه ما تصور مى كنيم . آنانكه در پيشگاه عظمت حق تعالى از خود فانى شده اند و جز او چيزى نمى بينند در آن حال كلام و ذكر و فكرى نيست و خودى نيست ... (333).
موعظه 157: تهذيب در جوانى
جوانى تان را داريد تلف مى كنيد اگر چنانچه اين جوانى را در راه خدا بدهيد و در راه خدا تلف كنيد، تلف نشده ، براى شما باقى است .اگر چنانچه خداى نخواسته شما هم مثل ساير اهل دنيا باشيد(334) جوانى از دست تان برود، آن ها دنيا را دارند، شما جوانى را داريد، دنيا را هم نداريد، خسرالدنيا و الاخره خوب آنها دنيا را لااقل دارند اگر بنا شد كه حب دنيا و حب نفس در ما همچو غلبه كند كه نگذارد حقايق را ببينيم نگذارد واقعيات را ملاحظه كنيم ، سد راه هدايت ما بشود كم كم زياد بشود اين معنا، تا آنجايى كه گفته مى شود كه شيطان ايمان را مى خواهد، همه وسايل براى اين است كه ايمان را از انسان بگيرد، اين آخر امر ايمان را از دست ما بگيرد كسى سند ندارد كه من ايمانم همين طور صاف ، زيرا شايد مستودع باشد من بايد جديت كنم ، شما بايد جديت كنيد، مهذب كنيد خودتان را (335).
موعظه 158: عبادت مخلصانه
پس مرگ بر بنده اى كه ادعاى بندگى كند، آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند كه آسمان هاى ارواح و زمين اشباح (336) با آن اسماء و صفات استوار است ولى خواسته اش شهوت هاى نفسانى و رذايل حيوانى باشد و تاريكى هايى را بخواهد كه روى هم انباشته شده است و رياست هاى باطل و دست درازى برشهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.

تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است ؟
و اى خوشا به حال بنده اى كه پروردگارش را به خاطر خود او عبادت كند و خالص براى او شده باشد و به جز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنيوى و مقامات اخروى را خريدار نباشد.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است (337).
موعظه 159: ترك تعلقات
اى حبيب من !
سعى و كوشش كن تا به مقام شهود برسى كه شهيد، سعيد است و سعادت با شهادت تواءم است و كوشش كن تا عاشق روى دلدار شوى كه هر كس ‍ كشته عشق شد شهيد كشته شده است .
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت
كانكه شد كشته او، نيك سرانجام افتاد .
مگر ممكن است كه بدون كندن نعلين شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترك هوى و يكباره دل به حضرت مولا بستن به طور قرب رسيد؟...(338).
پس اى دوست از خواب بيدار شو و با ديده حقيقت و بصيرت به پروردگار خويش بنگر و مباد كه از زمره نادانان باشى (339).
پس از خواب غفلت بيدار شو و در زمره مؤ منان و يكتا پرستان باش (340).
موعظه 160: يقظه ، منزلاول
پس اى عزيز!
از اين ستم آباد تاريك و خانه وحشتناك وحشت زا و نشاءه تنگ و تاريك بدر آى و بخوان و پرواز كن .
تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است ؟
و حجاب (341) طبع و طبيعت را پاره كند كه تو از جهان قدس و طهارتى و از جايگاه نور و كرامت ، چنانچه عراف شيرازى قدس سره مى گويد:
چاك خواهم زدن اين دلق ريايى چكنم
روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
اى برادر راه حقيقت ، از خواب غفلت بيدار شو و چشم دل و ديده قلب را باز كن و كتاب نفس خود را قرائت نما كه از براى گواهى ، كافى خواهد بود... (342).
موعظه 161: در بيان مقايسه احوالات خود با على عليه السلام است :
ديگران در جوار حضرت امير نيستند(343) خوب ، ما بايد يك قدرى مطالعه كنيم در وضع زندگى اين مرد بزرگ . ما ادعا مى كنيم شيعه هستيم ، چه شيعه اى ؟ خوب آن زهد دارد، من كه ندارم ، باز شيعه ام ؟! او تقوا دارد، ما نداريم ، باز شيعه هستيم ؟!او وضع زندگى اش چطور است ، ما نداريم ، باز هم شيعه هستيم ؟!......(344) آخر شيعه بايد يك مشايعتى از او كرده باشد، يك تبعيتى از او كرده باشد تا شيعه باشد من مى ترسم كه وقتى رسيد به اينجايى كه موت به آمد براى ما، ما از اين مذهب شيعه و از اين اسلام و از (اين ) اينها اصلا خارج بشويم و خداى نخواسته از اين دنيا برويم . اگر بنا باشد كه اعمال ما اينطور باشد كه وضع زندگى ما، وضع اعمال ما اين نحو باشد كه انسان ملاحظه مى كند، بترسد از اينكه خداى نخواسته در آخر عمر وقتى كه پير شد، در يك روايتى هست كه وقتى كه نفس به اينجا رسيد يا نفس به اينجا رسيد - و اشاره به حلقوم كرد) عالم ديگر برايش توبه نيست براى اينكه در آيه شريفه فرموده است كه آنهايى كه عمل مى كنند به جهالتين ، آنها برايشان توبه است ...(345).
موعظه 162: عرفان ناب
خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى عرفان است . مرتبه اعلاى عرفان را امام على عليه السلام داشته است و هيچ اين چيزها نبوده در كار.خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه بكند و دكاندارى . اميرالمؤ منين در عين حالى كه اعراف خلق الله بعد از رسول الله در اين امت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود معذلك نرفت كنار بنشيند و هيچ كارى به هيچى نداشته باشد، هيچ وقت هم حلقه ذكر نداشت ، مشغول بود به كارهايش ، ولى آن هم بود يا خيال مى شود كه كسى كه اهل سلوك است ، اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد، در شهر هرچه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوكم ، برو و يك گوشه اى بنشينم و ورد بگويم و سلوك به قول خودش پيدا كند اين سلوك در انبياء زيادتر از ديگران بوده است در اولياء زيادتر از ديگران بوده است لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند ما اهل سلوكيم (346).
موعظه 163: ضيافت پروردگار
من فكر مى كردم كه اين ضيافتى كه شما مؤ منين دعوت برش شديد كه ضيافت الله است اين چى است . دعوت شديم به ضيافت الله و ضيافت الله در عالم ماده عبارت از اين است كه ما را پرهيز بدهد از تمام شهوات دنيوى ، اين مرتبه مادى ضيافت الله است كه همه كسانى كه دعوت شدند به اين ضيافت بدانند كه ضيافت خدا در اين نشاءه ، چشم پوشى از شهوات است و ترك آن چيزى كه قلب انسان ، يعنى روح طبيعى انسان بهش مايل است ، آن ها را بايد ترك كند، اين ضيافت خداست و اين ضيافت سايه ضيافتهايى است كه در طول عالم وجود تحقق دارد، منتها در عالم ماده به اين صورت است كه ترك شهوات طبيعى است ، شهوات جسمانى است و در عالم مثال (347) ترك شهوات خيالى (348) است و در عالم بعد از مثال ، ترك شهوات عقلانى است ، روحانى است ، شهوت در هر جا به يك صورت تحقق دارد، در اين عالم به همين طورى كه مى دانيد و در عالم بعد از اين عالم ، عالم مثال شهواتى كه انسان در عالم مثال دارد بالاتر از شهواتى است كه در عالم طبيعت دارد و جلوگيرى از آن هم مشكل تر است و ضيافت الله در آنجا اين است كه از آن شهوات انسان منصرف بشود، از شهوات نفسانى ، اى كه الان عالم گرفتارش هست ، شهوات عقلانى هم كه بالاتر از اين شهوات است ضيافت الله در آنجا باز اين است كه از آن شهوات عقلانى هم بايد دست برداشت و (آنها هم ) در همه اين مراتب هم شيطان وارد است كه نگذارد شما در اين ضيافت الله استفاده كنيد، در عالم طبيعت نگذارد، در عالم خيال نگذارد، در عالم عقل (349) هم نگذارد و دست برداشتن از آن آمال عقلانى نيز مشكل تر از دست برداشتن از اين آمال ديگر است . آمال نفسانى كه پايين تر از آمال عقلانى است عالم را به آتش كشيده ... تمام اينها از همين سركشى نفس است (350).
و ضيافت الله در آنجا كه ما دعوت بر آن هم شديم ، اين است كه وارد بشويم در آنجا و ترك كنيم آن شهوات نفسانيه را و اين بسيار مشكل است ، شهوات جسمانى آسانتر است تركش ، تا شهوات بالاتر تا برسد به شهوات نفسانى ، تا آن آخر انسان مبتلا به اين شهوات نفسانى و ضيافت الله هم در آن اين است كه ما دعوت شديم كه دعوت بشويم كه ترك كنيم اينها را، اين جا ظل آنجاست و آنجا روح اينجاست و شهوات عقلانى هم كه در بسيارى در تمام عالم پرتو انداخته است اين بالاتر از شهوات روحانى و نفسانى و جسمانى است و ضيافت الله هم در آنجاست كه آن هم ترك بشود، ضيافت الله به ترك اين چيزهاست ... آيا در محضر حق تعالى كه دعوت كرده است ما را، ما رفته ايم در اين محضر. وارد شده ايم در اين محضر تا استفاده بكنيم و يا وارد نشده ايم ؟ در مسائل بالاتر از اينجا هم هست اينها مراتبى است از آن ضيافت فوق ، اين ضيافات كه آن ضيافت اهل معرفت است . خدا همه را دعوت كرده است به اين ضيافت و اهل معرفت و كمال از اولياء در آن ضيافت وارد مى شوند و مى توانند، البته نادرى مى تواند از عهده برآيد، و فوق اين همه مقامات ، آنجايى است كه ديگر ضيافتى در كار نيست ، مضيقى و ميهمانى و مهماندارى و ضيافتى در كار نيست ، آنچه در وهم تو نايد آن است كه اصل مساءله ديگر مى رسد به جايى كه ضيافتى در كار نيست (351).


next page

fehrest page

back page