الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد

ثقة الاسلام ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق الكلينى الرازى
ترجمه و شرح : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۵۲ -


حديث شماره : 584
(حَدِيثُ الْعَابِدِ )
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ عَابِدٌ فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ لَمْ يُقَارِفْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا شَيْئاً فَنَخَرَ إِبْلِيسُ نَخْرَةً فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ جُنُودُهُ فَقَالَ مَنْ لِى بِفُلَانٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَنَا لَهُ فَقَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ فَقَالَ مِنْ نَاحِيَةِ النِّسَاءِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَمْ يُجَرِّبِ النِّسَاءَ فَقَالَ لَهُ آخَرُ فَأَنَا لَهُ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الشَّرَابِ وَ اللَّذَّاتِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَيْسَ هَذَا بِهَذَا قَالَ آخَرُ فَأَنَا لَهُ قَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الْبِرِّ قَالَ انْطَلِقْ فَأَنْتَ صَاحِبُهُ فَانْطَلَقَ إِلَى مَوْضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذَاهُ يُصَلِّى قَالَ وَ كَانَ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ الشَّيْطَانُ لَا يَنَامُ وَ يَسْتَرِيحُ وَ الشَّيْطَانُ لَا يَسْتَرِيحُ فَتَحَوَّلَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ وَ قَدْ تَقَاصَرَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ وَ اسْتَصْغَرَ عَمَلَهُ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بِأَيِّ شَيْءٍ قَوِيتَ عَلَى هَذِهِ الصَّلَاةِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنِّى أَذْنَبْتُ ذَنْباً وَ أَنَا تَائِبٌ مِنْهُ فَإِذَا ذَكَرْتُ الذَّنْبَ قَوِيتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَأَخْبِرْنِى بِذَنْبِكَ حَتَّى أَعْمَلَهُ وَ أَتُوبَ فَإِذَا فَعَلْتُهُ قَوِيتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ ادْخُلِ الْمَدِينَةَ فَسَلْ عَنْ فُلَانَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَعْطِهَا دِرْهَمَيْنِ وَ نَلْ مِنْهَا قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ لِى دِرْهَمَيْنِ مَا أَدْرِى مَا الدِّرْهَمَيْنِ فَتَنَاوَلَ الشَّيْطَانُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ دِرْهَمَيْنِ فَنَاوَلَهُ إِيَّاهُمَا فَقَامَ فَدَخَلَ الْمَدِينَةَ بِجَلَابِيبِهِ يَسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِ فُلَانَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَرْشَدَهُ النَّاسُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ جَاءَ يَعِظُهَا فَأَرْشَدُوهُ فَجَاءَ إِلَيْهَا فَرَمَى إِلَيْهَا بِالدِّرْهَمَيْنِ وَ قَالَ قُومِى فَقَامَتْ فَدَخَلَتْ مَنْزِلَهَا وَ قَالَتِ ادْخُلْ وَ قَالَتْ إِنَّكَ جِئْتَنِى فِى هَيْئَةٍ لَيْسَ يُؤْتَى مِثْلِى فِى مِثْلِهَا فَأَخْبِرْنِى بِخَبَرِكَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ تَرْكَ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَهَا وَ إِنَّمَا يَنْبَغِى أَنْ يَكُونَ هَذَا شَيْطَاناً مُثِّلَ لَكَ فَانْصَرِفْ فَإِنَّكَ لَا تَرَى شَيْئاً فَانْصَرَفَ وَ مَاتَتْ مِنْ لَيْلَتِهَا فَأَصْبَحَتْ فَإِذَا عَلَى بَابِهَا مَكْتُوبٌ احْضُرُوا فُلَانَةَ فَإِنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَارْتَابَ النَّاسُ فَمَكَثُوا ثَلَاثاً لَمْ يَدْفِنُوهَا ارْتِيَاباً فِى أَمْرِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع أَنِ ائْتِ فُلَانَةَ فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ مُرِ النَّاسَ أَنْ يُصَلُّوا عَلَيْهَا فَإِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لَهَا وَ أَوْجَبْتُ لَهَا الْجَنَّةَ بِتَثْبِيطِهَا عَبْدِى فُلَاناً عَنْ مَعْصِيَتِى
((حديث عابد
584- از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود، در بنى اسرائيل مرد عابدى بود كه بهيچوجه به دنياآلوده نشده و گرد آن نگشته بود، شيطان (كه از وضع او رنج مى برد) از بينى خود فرياد كشيد لشكريانش ‍ به دور او جمع شدند، بدانها كفت : كداميك از شما است كه بتواند اين شخص را از راه بد كند، يكى گفت : من .
گفت : از چه راه به سراغش مى روى ؟ پاسخ داد: از راه زنها.
شيطان گفت : تو حريف او نيستى ، چون او زنان را نيازموده (و لذتى از آنها نبرده كه گول بخورد) ديگرى گفت : من پرسيد: تو از چه راه گولش ميزنى ؟ گفت : از راه باده گسارى و خوشيها، بدو گفت : تو هم مرد اينكار نيستى چون او اهل اينها نيست ، سومى گفت : من او را گمراه مى كنم ، پرسيد از چه راه ؟ گفت : از راه كار خير.
شيطان گفت : برو كه تو حريف او هستى .
شيطانك بيامد و در برابر او جائى را انتخاب كرد و شروع كرد به نماز خواندن .
و آن عابد چنان بود كه (شبانه روز قدرى ) مى خوابيد و استراحت مى كرد ولى شيطانك هيچ نمى خوابيد و استراحت نداشت (يكسره نماز مى خواند)
آن مرد عابد كه خود را در برابر او كم ارزش ديد و عبادتش را كوچك دانست به نزد آن شيطانك رفت و بدو گفت :اى بنده خدا چه چيز تو را باين همه نماز خواندن نيرو داده (و وادار كرده )؟
پاسخش را نداد.
بار دوم پرسيد باز هم پاسخش را نداد. تا بار سوم كه پرسيد گفت :اى بنده خدا من گناهى كرده ام و از آن توبه نموده ام و هر گاه آن گناه را به خاطر مى آورم به نماز خواندنم نيرو مى گيرم .
مرد عابد گفت آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و دنبالش توبه كنم و در نتيجه (مانند تو) برخواندن نماز نيرو بگيرم شيطانك بدو گفت :
به شهر برو و سراغ فلان فاحشه را بگير و دو درهم به او بده و با او در آويز و كام خود بر گير (و سپس توبه كن تا مانند من بر عبادت نيرو بگيرى )
عابد گفت : دو درهم را از كجا بياورم ؟ من كه نمى دانم درهم چيست ؟ شيطان از زير پاى خود دو درهم بيرون آورده به او داد، عابد برخاست و با همان جامه و لباس خود را كه در آن عبادت مى كرد به شهر در آمد و سراغ منزل آن زن را گرفت ، و مردم او را به خانه آن زن راهنمايى كردند و گمان كردند براى موعظه او آمده عابد به نزد آن زن رفت و دو درهم را پيش او انداخت و بدو گفت : برخيز زن ، زن برخاست و به درون اطاق خود رفت و به مرد عابد گفت : داخل شود.
عابد به درون اطاق رفت . آن زن بدو گفت :اى مرد تو در وضع و لباسى به خانه من آمده اى كه معمولا كسى با اين وضع لباس به نزد من نمى آيد، شرح حال خود را براى من بگو، عابد سر گذشت خود (و شيطان ) را براى آن زن تعريف كرد.
زن گفت :اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از توبه كردن است ، و چنان نيست كه هر كس توبه كند بدان برسد (و توبه اش پذيرفته گردد)، به نظر مى رسد كه آن كس (كه اين راه را پيش پاى تو گذارده ) شيطانى بوده در نظرت مجسم شده (تا تو را از راه بدر كند) اكنون باز گرد كسى را (در آنجا) نخواهى ديد، عابد برگشت و آن زن همان شب از اين جهان رفت و چون صبح شد ديدند بر در خانه اش نوشته شده :
بر سر جنازه فلان زن (براى دفن و كفن او) حاضر شويد كه او از اهل بهشت است ، مردم همه در ترديد و شك فرو رفتند، و به خاطر همان ترديدى كه در كار او پيدا كرده بودند تا سه روز جنازه اش را به خاك نسپردند، خداى عزوجل به پيغمبر آن زمان - كه جز موسى بن عمران كسى ديگر را سراغ ندارم - وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و بمردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم چون فلان بنده مرا از گناه و نافرمانى من باز داشت .))

 

حديث شماره : 585
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ [ بْنِ أَحْمَدَ ] عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ عَابِدٌ وَ كَانَ مُحَارَفاً لَا يَتَوَجَّهُ فِى شَيْءٍ فَيُصِيبَ فِيهِ شَيْئاً فَأَنْفَقَتْ عَلَيْهِ امْرَأَتُهُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ عِنْدَهَا شَيْءٌ فَجَاعُوا يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ فَدَفَعَتْ إِلَيْهِ نَصْلًا مِنْ غَزْلٍ وَ قَالَتْ لَهُ مَا عِنْدِى غَيْرُهُ انْطَلِقْ فَبِعْهُ وَ اشْتَرِ لَنَا شَيْئاً نَأْكُلْهُ فَانْطَلَقَ بِالنَّصْلِ الْغَزْلِ لِيَبِيعَهُ فَوَجَدَ السُّوقَ قَدْ غُلِقَتْ وَ وَجَدَ الْمُشْتَرِينَ قَدْ قَامُوا وَ انْصَرَفُوا فَقَالَ لَوْ أَتَيْتُ هَذَا الْمَاءَ فَتَوَضَّأْتُ مِنْهُ وَ صَبَبْتُ عَلَيَّ مِنْهُ وَ انْصَرَفْتُ فَجَاءَ إِلَى الْبَحْرِ وَ إِذَا هُوَ بِصَيَّادٍ قَدْ أَلْقَى شَبَكَتَهُ فَأَخْرَجَهَا وَ لَيْسَ فِيهَا إِلَّا سَمَكَةٌ رَدِيَّةٌ قَدْ مَكَثَتْ عِنْدَهُ حَتَّى صَارَتْ رِخْوَةً مُنْتِنَةً فَقَالَ لَهُ بِعْنِى هَذِهِ السَّمَكَةَ وَ أُعْطِيكَ هَذَا الْغَزْلَ تَنْتَفِعُ بِهِ فِى شَبَكَتِكَ قَالَ نَعَمْ فَأَخَذَ السَّمَكَةَ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْغَزْلَ وَ انْصَرَفَ بِالسَّمَكَةِ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْبَرَ زَوْجَتَهُ الْخَبَرَ فَأَخَذَتِ السَّمَكَةَ لِتُصْلِحَهَا فَلَمَّا شَقَّتْهَا بَدَتْ مِنْ جَوْفِهَا لُؤْلُؤَةٌ فَدَعَتْ زَوْجَهَا فَأَرَتْهُ إِيَّاهَا فَأَخَذَهَا فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى السُّوقِ فَبَاعَهَا بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ بِالْمَالِ فَوَضَعَهُ فَإِذَا سَائِلٌ يَدُقُّ الْبَابَ وَ يَقُولُ يَا أَهْلَ الدَّارِ تَصَدَّقُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ عَلَى الْمِسْكِينِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ ادْخُلْ فَدَخَلَ فَقَالَ لَهُ خُذْ إِحْدَى الْكِيسَيْنِ فَأَخَذَ إِحْدَاهُمَا وَ انْطَلَقَ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ سُبْحَانَ اللَّهِ بَيْنَمَا نَحْنُ مَيَاسِيرُ إِذْ ذَهَبْتَ بِنِصْفِ يَسَارِنَا فَلَمْ يَكُنْ ذَلِكَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ دَقَّ السَّائِلُ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ ادْخُلْ فَدَخَلَ فَوَضَعَ الْكِيسَ فِى مَكَانِهِ ثُمَّ قَالَ كُلْ هَنِيئاً مَرِيئاً إِنَّمَا أَنَا مَلَكٌ مِنْ مَلَائِكَةِ رَبِّكَ إِنَّمَا أَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُوَكَ فَوَجَدَكَ شَاكِراً ثُمَّ ذَهَبَ
((585- ابو حمزه از امام باقر (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: در بنى اسرائيل مردى بود عابد كه از رزق و روزى محروم ، و به چيزى رو نمى كرد كه بهره اى از آن نصيبش گردد، زنى داشت كه خرجى او را مى داد تا اينكه نزد آن زن نيز چيزى نماند و روزى شد كه هر دو گرسنه ماندند، آن زن رفت و يك دوك از پنبه رشته به او داد و بدو گفت : جز اين چيزى نزد من نيست اينرا ببر و بفروش و چيزى بخر تا بخوريم .
آن مرد دوك نخ را برداشت و به بازار برد بفروشد ديد بازار تعطيل شده و خريدارها بساط خود را برچيده و رفته اند. با خود گفت : خوب است كنار آب ( دريا) بروم وضوئى بسازم و مقدارى از آن بسر و صورت خود بزنم و برگردم به همين فكر كنار دريا آمد در آنجا به ماهيگرى برخورد كه (پيش از آنكه عابد بدانجا بيايد) تور خود را به دريا انداخته و ماهى گرفته بود و جز يك ماهى گنديده در آن نمانده بود كه چند روز بود پيش او مانده و سست . گنديده شده بود، عابد بود گفت اين ماهى را به من بفروش و من در عوض ‍ اين دوك نخ را بتو مى دهم تا براى تور خود از آن استفاده كنى .ماهيگير قبول كرد و عابد ماهى را گرفت و دوك را به او داد و ماهى را به خانه آورد و جريان را به زنش گفت ، زن آن ماهى را گرفت كه درست كند چون شكمش ‍ را باز كرد در گرانبهائى در شكمش يافت ، شوهرش را خبر كرد و آن در را به او نشان داد، عابد آن در را برداشت و به بازار برد و به بيست هزار درهم فروخت و به خانه برگشت و پول ها را در منزل نهاد.
در اين هنگام سائلى بدر خانه آمد در را كوبيد و گفت :اى اهل خانه خدا شما را رحمت كند باين مسكين بى نوا هم صدقه بدهيد مرد عابد به سائل گفت : به خانه در آى سائل وارد خانه شد و عابد بدو گفت : يكى از اين دو كيسه را (كه هر كدام ده هزار درهم در آن بود بردار، سائل يكى را برداشت و رفت .
زنش گفت : سبحان الله ! حال كه ما پولدار شديم نيمى از ثروتمان رفت ، طولى نكشيد كه سائل باز گشت و در را زد، مرد عباد گفت : بفرمائيد، سائل وارد شد و كيسه را بجاى خود گذارد و گفت : بخور (و از آن استفاده كن ) نوش جان و گوارايت باد، كه به راستى من فرشته اى از فرشتگان پروردگار تو بودم و پروردگارت خواست تا تو را بيازمايد و تو را مرد سپاسگذارى يافت . (اين را گفت ) و از نزد عابد رفت .))

 

 

حديث شماره : 586
(خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع )
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع [ وَ رَوَاهَا غَيْرُهُ بِغَيْرِ هَذَا الْإِسْنَادِ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ خَطَبَ بِذِى قَارٍ ] فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَايَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلَايَتِهِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِيراً عَوْداً وَ بَدْءاً وَ عُذْراً وَ نُذْراً بِحُكْمٍ قَدْ فَصَّلَهُ وَ تَفْصِيلٍ قَدْ أَحْكَمَهُ وَ فُرْقَانٍ قَدْ فَرَقَهُ وَ قُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِى كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ فَأَرَاهُمْ حِلْمَهُ كَيْفَ حَلُمَ وَ أَرَاهُمْ عَفْوَهُ كَيْفَ عَفَا وَ أَرَاهُمْ قُدْرَتَهُ كَيْفَ قَدَرَ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ خَلَقَ مَا خَلَقَ مِنَ الْآيَاتِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ مِنَ الْعُصَاةِ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ وَ كَيْفَ رَزَقَ وَ هَدَى وَ أَعْطَى وَ أَرَاهُمْ حُكْمَهُ كَيْفَ حَكَمَ وَ صَبَرَ حَتَّى يَسْمَعَ مَا يَسْمَعُ وَ يَرَى فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص بِذَلِكَ ثُمَّ إِنَّهُ سَيَأْتِى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِى زَمَانٌ لَيْسَ فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَيْسَ فِى الْعِبَادِ وَ لَا فِى الْبِلَادِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ وَ لَيْسَ فِيهَا فَاحِشَةٌ أَنْكَرَ وَ لَا عُقُوبَةٌ أَنْكَى مِنَ الْهُدَى عِنْدَ الضَّلَالِ فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ حَتَّى تَمَالَتْ بِهِمُ الْأَهْوَاءُ وَ تَوَارَثُوا ذَلِكَ مِنَ الْآبَاءِ وَ عَمِلُوا بِتَحْرِيفِ الْكِتَابِ كَذِباً وَ تَكْذِيباً فَبَاعُوهُ بِالْبَخْسِ وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ الْكِتَابِ فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِى طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يَأْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَحَبَّذَا ذَانِكَ الصَّاحِبَانِ وَاهاً لَهُمَا وَ لِمَا يَعْمَلَانِ لَهُ فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ الْكِتَابِ فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ فِى النَّاسِ وَ لَيْسُوا فِيهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسُوا مَعَهُمْ وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا وَ قَدِ اجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ وَ افْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ قَدْ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ وَ أَمْرَ دِينِهِمْ مَنْ يَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْمَكْرِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الرِّشَا وَ الْقَتْلِ كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا مِنَ الْكِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ يَدْخُلُ الدَّاخِلُ لِمَا يَسْمَعُ مِنْ حِكَمِ الْقُرْآنِ فَلَا يَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى يَخْرُجَ مِنَ الدِّينِ يَنْتَقِلُ مِنْ دِينِ مَلِكٍ إِلَى دِينِ مَلِكٍ وَ مِنْ وَلَايَةِ مَلِكٍ إِلَى وَلَايَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِكٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِكٍ إِلَى عُهُودِ مَلِكٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ إِنَّ كَيْدَهُ مَتِينٌ بِالْأَمَلِ وَ الرَّجَاءِ حَتَّى تَوَالَدُوا فِى الْمَعْصِيَةِ وَ دَانُوا بِالْجَوْرِ وَ الْكِتَابُ لَمْ يَضْرِبْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ صَفْحاً ضُلَّالًا تَائِهِينَ قَدْ دَانُوا بِغَيْرِ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَدَانُوا لِغَيْرِ اللَّهِ
مَسَاجِدُهُمْ فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ الضَّلَالَةِ خَرِبَةٌ مِنَ الْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِيهَا مِنَ الْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اللَّهِ وَ خَلِيقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ الضَّلَالَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُودُ فَحُضُورُ مَسَاجِدِهِمْ وَ الْمَشْيُ إِلَيْهَا كُفْرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ إِلَّا مَنْ مَشَى إِلَيْهَا وَ هُوَ عَارِفٌ بِضَلَالِهِمْ فَصَارَتْ مَسَاجِدُهُمْ مِنْ فِعَالِهِمْ عَلَى ذَلِكَ النَّحْوِ خَرِبَةً مِنَ الْهُدَى عَامِرَةً مِنَ الضَّلَالَةِ قَدْ بُدِّلَتْ سُنَّةُ اللَّهِ وَ تُعُدِّيَتْ حُدُودُهُ وَ لَا يَدْعُونَ إِلَى الْهُدَى وَ لَا يَقْسِمُونَ الْفَيْءَ وَ لَا يُوفُونَ بِذِمَّةٍ يَدْعُونَ الْقَتِيلَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ شَهِيداً قَدْ أَتَوُا اللَّهَ بِالِافْتِرَاءِ وَ الْجُحُودِ وَ اسْتَغْنَوْا بِالْجَهْلِ عَنِ الْعِلْمِ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْيَةً وَ جَعَلُوا فِى الْحَسَنَةِ الْعُقُوبَةَ السَّيِّئَةَ وَ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ ص وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً عَزِيزاً لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ قُرْآناً عَرَبِيّاً غَيْرَ ذِى عِوَجٍ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ فَلَا يُلْهِيَنَّكُمُ الْأَمَلُ وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمُ الْأَجَلُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَمَدُ أَمَلِهِمْ وَ تَغْطِيَةُ الْآجَالِ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِى تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النَّقِمَةُ وَ قَدْ أَبْلَغَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ بِالْوَعْدِ وَ فَصَّلَ لَكُمُ الْقَوْلَ وَ عَلَّمَكُمُ السُّنَّةَ وَ شَرَحَ لَكُمُ الْمَنَاهِجَ لِيُزِيحَ الْعِلَّةَ وَ حَثَّ عَلَى الذِّكْرِ وَ دَلَّ عَلَى النَّجَاةِ وَ إِنَّهُ مَنِ انْتَصَحَ لِلَّهِ وَ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هَدَاهُ لِلَّتِى هِيَ أَقْوَمُ وَ وَفَّقَهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ وَ يَسَّرَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ وَ اخْشَوْا مِنْهُ بِالتُّقَى وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ فَإِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَ لْيُؤْمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ فَاسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ وَ عَظِّمُوا اللَّهَ الَّذِى لَا يَنْبَغِى لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَةُ اللَّهِ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ عِزَّ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ يَذِلُّوا لَهُ وَ سَلَامَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَةُ اللَّهِ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلَا يُنْكِرُونَ أَنْفُسَهُمْ بَعْدَ حَدِّ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا يَضِلُّونَ بَعْدَ الْهُدَى فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ وَ الْبَارِئِ مِنْ ذِى السُّقْمِ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى تَرَكَهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْكِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّى تَعْرِفُوا الْهُدَى وَ لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَى حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِى تَعَدَّى فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمُ الْفِرْيَةَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ التَّحْرِيفَ لِكِتَابِهِ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ هَدَى اللَّهُ مَنْ هَدَى فَلَا يُجْهِلَنَّكُمُ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّ عِلْمَ الْقُرْآنِ لَيْسَ يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلَّا مَنْ ذَاقَ طَعْمَهُ فَعُلِّمَ بِالْعِلْمِ جَهْلَهُ وَ بُصِّرَ بِهِ عَمَاهُ وَ سُمِّعَ بِهِ صَمَمَهُ وَ أَدْرَكَ بِهِ عِلْمَ مَا فَاتَ وَ حَيِيَ بِهِ بَعْدَ إِذْ مَاتَ وَ أَثْبَتَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ الْحَسَنَاتِ وَ مَحَا بِهِ السَّيِّئَاتِ وَ أَدْرَكَ بِهِ رِضْوَاناً مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطْلُبُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ خَاصَّةً فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِ وَ أَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ وَ هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ فَهُمْ مِنْ شَأْنِهِمْ شُهَدَاءُ بِالْحَقِّ وَ مُخْبِرٌ صَادِقٌ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ قَدْ خَلَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ السَّابِقَةُ وَ مَضَى فِيهِمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُكْمٌ صَادِقٌ وَ فِى ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ فَاعْقِلُوا الْحَقَّ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ وَ لَا تَعْقِلُوهُ عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ
((خطبه اى از اميرمؤ منان (عليه السلام )
586- محمد بن حسين از اجداد خود از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت كند كه اين خطبه را ايراد فرمود و ديگران به سند ديگرى روايت كرده اند كه آنرا در ذى قار (كه جائى مابين كوفه و واسط بوده ) ايراد كرد:- كه پس از حمد و ثناى پروردگار - فرمود:
اما بعد همانا خداى تبارك و تعالى محمد (صلى الله عليه و آله ) را بحق مبعوث فرمود تا بندگان خود را از پرستش بندگانش به پرستش خود آورد و از تعهدهاى بندگانش به تعهدهاى خود بر آرد و از فرمانبردارى بندگانش به فرمانبردارى خود كشاند و از تحت سرپرستى بندگانش در تحت سرپرستى خود آورد، و آن پيغمبر را مژده ده و بيم دهنده و خواننده به سوى خدا به اذنش و چراغى تابان قرار داد، از آغاز تا انجام (و بعثت آنحضرت ) بخاطر برقرارى عذر (براى فرمانبرداران ) و بيم (براى نافرمانان ) بود، (او را) بهمراه احكامى (برانگيخت ) كه به خوبى بيان كرد، و شرحى كه به خوبى پا بر جا ساخت ، و فرقانى (جدا كننده حق و باطلى ) كه آنرا (از نظر نزول ) پراكنده نازل فرمود (تا بهتر بتوانند فرا گيرند) و قرآنى كه (تمام خصوصيات آنرا از محكم و متشابه و غيره همه را) به خوبى بيان نمود.
تا بندگان خدا پروردگار خود را كه معرفت در حقش نداشتند بشناسند و بآن خدايى كه منكرش بودند اعتراف كنند.و پس از انكار او را اثبات كنند. و خداى سبحان در كتاب خويش بر آنها تجلى كرد بى آنكه بچشم سر او را ببينند بردبارى خويش را بدانها نمود كه چگونه بردبار است و گذشت خود را نشانشان داد كه چگونه گذشت دارد، و قدرتش را بآنها فهماند كه چگونه گذشت دارد، و قدرتش را بانها نشان داد كه چگونه قدرت دارد. و از سطوت خويش بيمشان داد و بانها فهماند كه چگونه آيات و نشانه هاى توحيد را آفريده و چگونه نابود شدگان نافرمان را به شكنجه هاى سخت نابود كرد، و دور شدگان به داس كيفرهاى سخت را درو كرده ، و چه سان بندگان را روزى داده و راهنمائى كرده و عطا بخشيده و حكم خود را بدانها نشان داد كه چگونه (در هر چيز نافذ) است ، و چگونه (پس از آن ) صبر ورزد تا سخنان ناهنجار بندگان نادان و مفسد جوهاى خود را بشنود و (رفتار و كردارشان را) بنگرد.
پس خداى عزوجل محمد (صلى الله عليه و آله ) را بدين منظور بر انگيخت ، ولى بدانيد كه بزودى پس از من زمانى بر شما بيايد كه در آن زمان چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل و زيادتر از دروغ بر خداى تعالى و رسولش (صلى الله عليه و آله ) نيست . و در نزد مردم آن زمان بى ارزش ترين متاع كتاب خدا است در صورتى كه آن طور كه بايد و شايد خوانده شود (و به همانگونه كه منظور خدا است تفسير گردد) و هيچ متاعى هم باز پرده پر مشترى تر و گرانقيمت تر از همان كتاب خدا نيست در صورتيكه آياتش از جاهاى خود تحريف و تغيير يابد (و بسود دنيا داران و بر طبق ميل زمامداران بنا حق تفسير گردد) و در ميان هم چيزى هم از منكر (و كار زشت )بيشتر مرغوب نيست ، در آن زمان هيچ كار هرزه اى بدتر و هيچ كيفرى جان فر ساتر از راه يابى در وقت گمراهى (يا در نظر گمراهان آن زمان ) نيست ، چونكه خود قرآن دانان قرآن را پشت سر اندازند، و حافظانش آنرا بدست فراموشى سپارند تا آنكه خواهشهاى نفسانى آنها را به دنبال خود كشاند، و اين شيوه را (پشت در پشت ) از پدران خود با ارث برند، و به دروغ و تكذيب دست به تحريف و تفسير قرآن زنند و آنرا به بهاى ناچيزى بفروشند و بدان بى رغيب باشند.
در اين زمان است كه قرآن و اهل آن مطرود و رانده از اجتماع گردند و هر دوى آنها رفيقان يك راهند كه كسى پناهشان ندهد، و مه چه رفيقان وفادار و پسنديده اى هستند، و خوشا به حال آندو و آنچه بخاطرش كار ميكنند.
در آن زمان قرآن اهل قرآن (به ظاهر) در ميان مردمند و (در باطن ) در آنان نيستند و با آنها هم (موافق ) نيستند، و همراه آنان نيستند، اين مردم بر جدائى (ورودى از حق و حق پرستان ) گردهم آيند (و جمع شوند) و از جماعت 0 مسلمانان ) پراكنده گردند (و هر يك به راهى رود و براى خود مرامى تاسيس كنند).
سرپرستى كار اين مردم و كار دينشان را كسانى به دست گرفته اند كه به نيرنگ و زشت كارى و رشوه و آدمكشى در ميان آنها رفتار كنند، گويا خود را پيشوايان و راهنمايان قرآن مى پندارند.در صورتيكه قرآن پيشوا و رهبر آنان نيست .
از حق (و حقيقت ) در ميانشان جز نامى نمانده و از آن جز خط و نوشته در ميان ايشان بجاى نماند، كسى است كه آوازه حكمتهاى قرآن به كوشش ‍ خورده و به پيروى آن (و بدين اسلام ) در آيد ولى هنوز از آن مجلس ‍ برنخاسته كه از دين (و خلاصه دين او تابع آراء حكمرانان و پادشاهان گردد) و از تحت سرپرستى پادشاهى بسر پرستى پادشاهى ديگر بر آيد، و از پيروى زمامداراى به پيروى زمامدار ديگر در آيد، و از تعهدات سلطانى به زير بار تعهدات سلطان ديگرى برود، و بتدريج از آنجائى كه خود خبر ندارند خداى تعالى آنانرا بوسيله آرزو و اميد (به متاع پست دنيا و دلبستگى بآنچه نزد دنيا داران است ) بنا بودى كشاند، و به راستى كه دام خدا بسيار محكم و سخت است ، تا بدانجا كه در گناه و نافرمانى متولد شوند، و بجور و ستم ديندارى كنند (يا معتاد گردند) در صورتيكه قرآن كريم از جور و ستم به هيچ نحو نگذرد (و ناديده نگيرد) گمراهانى هستند سر گردان كه بغير دين خداى عزوجل ديندارى كنند، و براى غير خدا سر تعظيم فرود آرند.
مساجد ايشان در آنزمان از گمراهى آباد و از هدايت ويران است . (حق و هدايت در آنها دگرگون گشته ) قاريان قرآن و آباد كنندگان مساجد در آنزمان نوميدترين خلق خدا و آفريدگان آنند (زيرا نه دنياى آبادى دارند و نه ايمان محكمى به آخرت )گمراهى از آنان سرچشمه گيرد و بدانها باز گردد، و از اينرو حضور در مساجد ايشان و رفتن به سوى آنها كفر بخداى بزرگ است مگر آن كس كه به مساجد آنان برود و گمراهى آنانرا بداند.
و در نتيجه رفتار و كردارى كه بدان منوال دارند مساجد آنها از هدايت ويران و از گمراهى آباد است .
سنت خدا دگرگون شده و حدود و مقرراتش مورد تجاوز قرار گرفته ، و به هدايت دعوت نكنند، و غنائم را به اهلش تقسيم نكنند و به عهد و پيمان وفادار نيستند، و كشته هاى خود را كه بدينسان (و به دستور چنين زمامداران ناحقى ) در جنگها كشته شوند (نابجا) شهيد خوانند و با افتراء و انكار بنزد خدا روند، بوسيله جهل و نادانى از علم بى نيازى جويند، و اينها (كه پس از اين چنين رفتار ناشايستى كنند و به پدران گذشته خويش اقتدا كنند كه ) پيش از اين مردان نيك و شايسته را (مانند عمار و ابوذر و مقداد) با انواع شكنجه ها زجر دادند، و سخن راست آنها را افتراء بر خدا ناميدند، و كار نيك آنها را به بدى پاداش دادند.
و به راستى خداى عزوجل پيامبرى از جنس خودتان براى شما فرستاد كه رنج بردن شما بر او گران است و بخوشى شما علاقه مند و حريص است ، و نسبت به مؤ منان مهربان و رحيم است و كتابى آنحضرت نازل فرمود كه باطل بدان راه ندارد نه از پيش روى آن و نه از دنبال ، فرود آمده است از نزد خداى حكيم و ستوده ، قرآنى عربى كه كجى در آن نيست تا بيم دهد هر كه را زنده (و زنده دل ) باشد و فرمان عذاب را بر كافران مسلم كند، پس آرزو شما را سرگرم نسازد، و عمر خود را دراز نشماريد (كه در توبه و كارهاى خير دست بدست كنيد) زيرا آرزوى دراز و سرپوش نهادن بر روى عمرها (و رسيدن مرگ ) بود كه مردمان پيش از شما را نابود و هلاك ساخت تا مرگ موعود ايشان رسيد، همان مرگى كه عذر خواهى و پوزش در آنهنگام پذيرفته نگردد، و توبه در آنجا برداشته شود، و با رسيدن آن بلاهاى كوبنده و شكنجه در رسد، و خداى عزوجل وعده خود را بشما ابلاغ كرد و گفتار حق را برايتان شرح داد و سنت و روش دين و آئين رابه شما ياد داد، و راهها را براى شما آشكار ساخت تا عذر شما را بر طرف سازد و بر ذكر (و ياد خدا بودن در همه جا) تشويقتان كرد، و به راه نجات و رستگارى راهنمائى كرد.
و به راستى هر كه اندرز خدا را پذيرفت و گفتار خداى را دليل راه خويش ‍ قرار داد خدا هم او را به راست ترين راهها راهنمائى كند و به راه صواب و هدايت موفق و ثابتش دارد، و براى كارهاى نيك آماده و مهيايش سازد، چگونه پناهنده بخدا (از گمراهى ) در امان و (از اغواء شدن ) محفوظ است ، و دشمن خدا ترسان و مغرور (به دنيا و زرو زيور آن ) است .
پس از خداى عزوجل (و عذاب او) خود را نگاه داريد ( و حفظ كنيد) بوسيله ذكر بسيار او، و از او بترسيد بوسيله تقوى و پرهيزكارى ، و به درگاهش تقرب جوئيد، بوسيله فرمانبردارى و اطاعت زيرا او (به بندگان ) نزديك و اجابت كننده است . خداى عزوجل فرموده : (و اگر بندگانم مرا از تو پرسند همانا من نزديكم و چون دعا كنند مرا بخواند دعايش را اجابت كنم ، بايد مرا اجابت كنند و به من ايمان آرند شايد به كمال هدايت رسند (سوره بقره آيه 186) پس خدايرا اجابت كنيد و بدو مؤ من باشيد و خدايرا بزرگ شماريد، براى كسى كه بزرگى خدا را شناخت سزاوار نيست كه خود را بزرگ شمارد و بلندى كسانى كه مى دانند عظمت خدا چيست همان است همان است كه براى او فروتنى كنند، و عزت آن كسانى كه جلال خدا را ميدانند عظمت خدا چيست همانست كه خود در برابرش خوار و زبون دانند، و سلامت و تندرستى كسانى كه مى دانند قدرت خدا چيست همانست كه در پيشگاهش تسليم گردند، و پس از آنكه اين معنى را دانستند خود را گم نكنند (و معايب خود را ناديده نگيرند) و پس از هدايت گمراه نشوند، پس از حق نگريزيد هم چنانكه شخص سالم از بيمار مبتلا بجرب ميگريزد و آدم تندرست از شخص دردمند فرار مى كند.
و بدانيد كه شما رُشد (يعنى راه درست و حق ) را نمى شناسيد مگر پس از آنكه تارك و رها كننده آنرا بشناسيد (چنانچه در مثل است كه گويند ادب را از بى ادبان آموختم ) و نتوانيد به عهد و پيمان كتاب چنگ زنيد جز آنكه پيمان شكن قرآن را بشناسيد، و نتوانيد بدان تمسك جوئيد مگر آنكه پشت پا زدن به قرآن را بشناسيد، و نتوانيد قرآن را آنطور كه بايد بخوانيد مگر آنكه تحريف كننده (و تغيير دهنده ) آنرا بشناسيد و گمراهى را نشناسيد تا وقتى كه هدايت را بشناسيد، و تقوى و پرهيزكارى را نشناسيد تا وقتى كه متجاوز (از حق و حدود خدا) را نشناسيد.
و چون اينها را شناختيد بدعتها و زور گوئيها را خواهيد شناخت ، و افتراى بر خدا و رسولش و تحريف (و تغيير آيات ) قرآن او را خواهيد ديد، و مى بينيد كه خداوند هدايت يافتگان را چگونه هدايت كرده مبادا كسانى كه (معارف كتاب و سنت ) را نمى دانند شما را به نادانى و (گمراهى ) اندازند، چونكه به راستى علم قرآن را نداند كه چيست جز آنكس كه طعم آنرا چشيده باشد، و بوسيله علم آن نادانى خود را به دانائى و كوريش را به بينائى و كريش را بشنوائى مبدل سازد و كارهاى نيك خود را در نزد خداى عزه ذكره ثبت كرده و كارهاى بد را محو و نابود كرده است ، و به مقام رضوان (و خشنودى ) خداى تبارك و تعالى نائل گشته .
پس علم قرآن را تنها از اهل آن بجوئيد كه تنها همانهايند آن نورى كه از آن بايد پرتو گرفت و آن پيشوايانى كه بدانها بايد اقتداء كرد، و آنهايند مايه زندگى علم و دانش و وسيله مرگ جهل و نادانى .
و هم آنهايند كه حكمهاى آنان را (و داوريهايشان ) شما را از (كمال ) علم و دانششان آگاه سازد، و همان خموشى آنها از منطق (صواب ) آنان خبر سازد، و ظاهرشان دليل باطل آنهاست ، با دين و آئين مخالفت نكنند و اختلافى هم در آن ندارند، و همان دين (يا قرآن ) در ميان آنان گواهى است صادق ، و خموشى است گويا (بظاهر خموشى است ولى براى اهلش گويا است ) پس ‍ آنانند كه بخاطر مقام و عظمتى كه دارند گواهان (خداى تعالى ) هستند بدان حقى كه نازل فرموده ، و خبر دهندگانى هستند راستگو، نه با حق مخالفت دارند و نه در آن اختلاف كنند، سابقه آنها در علم ازلى خدا نيك است ، و قضاوت درست خداى عزوجل درباره آنها صادر گشته ، و در همين عبرتى است براى پند گيران ، پس هر گاه حق به گوشتان خورد آنرا به خوبى درك كنيد يعنى آنرا مورد عمل و اعتقاد خويش قرار دهيد نه اينكه تنها براى نقل كردن روايت به ذهن خود بسپاريد زيرا روايت كنندگان و ناقلان كتابها بسيارند ولى مراعات كنندگان و عمل كنندگان بدان اندكند و الله المستعان .))

 

حديث شماره : 587
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ يَزِيدَ يَقُولُ حَدَّثَنِى مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ وَيْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا يَزَالُ مُمَارِئاً وَيْلُمِّهِ فَاجِراً مَنْ لَا يَزَالُ مُخَاصِماً وَيْلُمِّهِ آثِماً مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ فِى غَيْرِ ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
((587-معروف بن خربوذ گويد: حضرت على بن الحسين (عليه السلام ) مى فرمود: واى بر مادرش از نظر فسق ونابكارى آنكس كه پيوسته جدال و مجادله كند( يعنى در غير مورد حق )، واى بر مادرش از نظر فجور و هرزه درآئى آنكس كه سخنش درباره غير خداى عزوجل بسيار باشد (و خالص ‍ براى او نباشد).
كلمه (((ويلمه ))) مخف (((ويل امه ))) است كه به (((واى بر مادرش ))) ترجمه شد، و اينكه لفظ ويل به (((مادر))) اضافه شده اشاره بدان دارد كه مادر هر كس سبب خطا و يا سعادت شخص است .))

 

حديث شماره : 588
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ نُعَيْمٍ الْقُضَاعِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَصْبَحَ إِبْرَاهِيمُ ع فَرَأَى فِى لِحْيَتِهِ شَعْرَةً بَيْضَاءَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الَّذِى بَلَّغَنِى هَذَا الْمَبْلَغَ لَمْ أَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ
((588- نعيم قضاعى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: روزى ابراهيم (عليه السلام ) در ريش خود تارموئى سفيد ديد پس گفت : ستايش ‍ خاص خدا پروردگار جهانيان را كه مرا باين روز رسانيد و چشم برهم زدنى نافرمانى او را نكردم .))