| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقصود از گنبد در اين حديث : آسمانى است كه بر فراز سر ما ديده مى شود كه اين آسمان مربوط به اين آدم و عالم است ، و غرض اين است كه افلاك منحصر به اينها نيست كه ما مى بينيم و افلاك ديگرى (و به اصطلاح امروز منظومه هاى شمسى ديگرى ) نيز در كار است كه ما آنها را نمى بينيم و در آنها مخلوقاتى نيز وجود دارد، و اين مطلبى را كه امام در آن زمان فرموده بايد يكى از معجزات علمى مكتب ائمه اطهار دانست اگر چه تحديد آن به چهل گنبد از خور فهم ما بيرون باشد. و مرحوم فيض (رحمة الله عليه ) گويد: اين سخن اشاره به عالم مثال است . ))
اين حديث از چند نظر مورد پرسش و ايراد واقع شده ، و مرحوم مجلسى (رحمة الله عليه ) و فيض و ديگران پاسخهائى داده و تحقيقاتى در آن دارند و بالاخره هم آنطور كه بايد از عهده پاسخ بر نيامده اند و مرحوم فيض (رحمة الله عليه ) بالاخره حديث را به نوعى تاويل مى كند و مى گويد: با اين تاويل اشكالات حديث مرتفع مى گردد كه هر كه توضيح كافى خواهد به مرآة العقول ج 4 ص 347 - 349 و وافى ج 3 (كتاب الروضه ) مراجعه كند، و بهتر آن است كه چنانچه پيش از اين نيز اشاره شد و خود ائمه دستور فرموده اند علم درباره اينگونه احاديثى را كه عقل ما گنجايش درك و فهم آن را ندارد بخودشان واگذاريم ، لعل الله يحدث بعد ذلك امرا. و از اين گذشته مقاتل بن سليمان راوى اين حديث را علماى رجال ضعيف دانسته و خبر از نظر سند مخدوش است . ))
ميان مورخين مسلم است كه يزيد پس از اينكه به خلافت رسيد هيچگاه به مكه و مدينه نرفت ، و در نتيجه چنين اتفاقى ميان او و امام چهارم (عليه السلام ) رخ نداده است ، و به همين خاطر مجلسى (رحمة الله عليه ) براى توجيه اين حديث گويد: ممكن است راوى يزيد را با مسلم بن عقبة (كه در سال 63 به مدينه آمد و ميان او و حضرت على بن الحسين (عليه السلام ) مكالماتى اتفاق افتاد) اشتباه كرده باشد... ولى اين احتمال هم با عبارت حديث مخالف است چون مسلم بن عقبة قرشى نبوده تا چنين احتمالى داده شود... گذشته از اينكه جريان بر خورد مسلم بن عقبة با آنحضرت بدين نحو نبوده است . مسعودى در مروج الذهب داستان آمدن مسلم بن عقبة را به مدينه كه نقل كرده گويد: مسلم بن عقبة نسبت به على بن الحسين به سختى خشمناك بود و او و پدارنش را دشنام مى داد ولى چون آن حضرت را به نزد او بردند همينكه چشمش بدانحضرت افتاد لرزه اندامش را گرفته از جا برخاست و احترام زيادى نسبت به آنجناب مبذول داشت و او را روى تخت در كنار خود نشانيد و گفت : هر حاجتى دارى بگو تا انجام دهم ، امام (عليه السلام ) از او خواست تا از كشتن جمعى (كه مسلم قصد كشتنشان را داشت ) صرفنظر كند و او نيز پذيرفت ، و پس از آن با احترام حضرت را باز گرداند... و شيخ مفيد (رحمة الله عليه ) نيز در ارشاد (ج 2 ص : 152، ارشاد مترجم ) نظير آن را روايت كرده است و به هر صورت اين حديث به اين نحو، به هيچ وجه قابل توجيه نيست جز آنكه بگوئيم راوى هم در اصل داستان يزيد را با مسلم اشتباه كرده و هم در نقل مكالمه مسلم با امام چهارم (عليه السلام )، و يا اينكه از اصل حديث را موضوع بدانيم و الله اعلم . ))
ناصبى در روايات گاهى بر دشمنان اهل بيت (عليهم السلام ) اطلاق مى شود و شكى نيست كه آنها بدترين فرق اسلام و بلكه بدتر از يهود و نصارى هستند و حتى نكاح با آنها حرام است ، و گاهى ناصبى به مطلق مخالفين شيعه اطلاق مى شود، چنانچه ظاهر اين حديث است و مقصود عموم اهل سنتند كه عداوتى نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) ندارند بلكه با شيعه كه قائل به امامت آنها هستند مخالفند. و اما زيديه با اهل بيت عداوت دارند و به گفته مرحوم مجلسى (رحمة الله عليه ) حكم به فسق اهل بيت مى كنند به خاطر اينكه گويند: چرا نبايد آنها (نيز مانند زيدبن على ) با شمشير خروج كنند و چرا نبايد كسى را هم كه خروج مى كند يارى كنند. ))
|