خمس

آية الله سبحانى

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

انقلاب بالنده وشكوهمند اسلامي ايران، به سلطه بيگانگان بر كشور پايان داد و به صورت الگويي براي كشورهاي اسلامي و تمام منطقه درآمد، تا ريشه هاي گنديده بيگانگان را ازكشور خود، قطع نمايند و زمام امور را، خود به دست بگيرند، و با برنامه ريزي حكيمانه و الهام گرفتن ازشريعت اسلامي،عقب ماندگي ها را جبران نموده وگام به پيش نهند.

پيام انقلاب اسلامي به نحوي كه بيان شد، لرزه بر اندام سلطه گران و دست نشاندگان آنها افكند، و به تعبير «حسنين هيكل» زلزله اي در منطقه پديد آورد و بايد پس لرزه هاي آن را ديد.

عامل انقلاب، هر چند اراده نيرومند ملّت سرفراز ايران بود كه شرف و كيان خود را در معرض خطر ديده و با جانفشاني، توانستند ژاندارم منطقه را كه از بيگانگان الهام مي گرفت از پا درآورند، امّا نقش رهبري را نمي توان در به ثمر رسيدن انقلاب ناديده گرفت.

رهبر كبير انقلاب يك مجتهد عالي مقام، يك اسلام شناس آگاه از زمان بود كه توانست نيروهاي پراكنده را در مسير واحدي قرار دهد وهمه را يكصدا و همسو سازد.

رهبر كبير انقلاب مرجع بزرگواري بود كه مردم، پيام هاي او را تكليف ديني خود مي دانستند و بدون چون و چرا به فرمان او گردن نهادند و پس از يك مدت طولاني، توانستند رهبر را از تبعيد به كشور باز گردانند و آرمان خود را كه همان حكومت اسلامي در قالب جمهوريت بود، محقق سازند.

دشمنان انقلاب و متضرّران از آن، از ديرباز، ازنقش مرجعيت و تأثير آن در ملّت آگاه بودند و از زمان صدور فتواي ميرزاي بزرگ در تحريم تنباكو اين مسأله را لمس كرده بودند، امّا تا اين حد، براي آن، قدرت ونيرو قائل نبودند، ولي اين بار با تجربه اي بسيار تلخ روبرو شده و همگان اذعان كردند كه تا مرجعيت شيعه برپاست ومردم سخن مرجع را سخن امامان و پيامبران و حكم الهي مي انگارند، نمي توان با اين ملّت درافتاد و بر آنها مسلّط گشت.

از اين جهت به فكر افتادند كه با برپايي كنفرانس هاي «شيعه شناسي» ريشه هاي قدرت را كاملاً بشناسند و نحوه مبارزه با آن را طراحي كنند. وهابيت به عنوان دشمن همه مسلمانان اعم از شيعه و سنّي و مهم ترين عامل تفرقه ميان مسلمانان به جنگ با همه مذاهب اسلامي رفته و آثاري را در ردّ و نقد آنان به نگارش در آورده است. دشمنان وحدت و تقريب مسلمانان هر از چند گاهي با نگارش آثاري حجيم و كوچك يكي از اعتقادات شيعه را هدف گرفته و با ارائه آن به حجاج بيت الله الحرام كه شايد كمترين تخصصي در اين زمينه ندارند باعث تشويش خاطر حاجيان و كريه جلوه دادن چهره تابناك تشيع مي گردند. در همين راستا اخيراً كتابي به نام «الخمس بين الفريضة الشرعية والضريبة المالية»، به قلم يكي از مبلغان وهابي كه در رياض زندگي مي كند، منتشر شد. نام مؤلف «سليمان بن صالح الخراشي» از قبيله خراشي، از شاخه هاي بني تميم است.

وي اين كتاب را علاوه بر نشر مستقل، روي اينترنت نيز قرار داده و به عنوان نمونه مي توان آن را در سايت فيصل نور (www.fnoor.com) كه از سايت هاي معروف سلفي و وهابي است، مشاهده كرد.

سپس اين كتاب را تلخيص نموده و آن را منتشر كرده است، ولي بعداً ببينيم چه نوع دستكاري در اين كتاب به وجود آمده است. در روي جلد آمده است:

تهيه و تنظيم: علاء الدين موسوي، ترجمه اسحاق دبيري.

امّا در صفحه اوّل كتاب، مؤلف، علاء عباس الموسوي و مترجم، اسحاق بن عبدالله العوضي معرفي گرديده است.

گذشته از اين، نويسنده خود را يك نفر شيعه معرفي كرده است; در حالي كه مي توانستند، واقعيت را بدون تحريف و كم و زياد بنويسند و اخلاق اسلامي را رعايت كنند.

متأسفانه كسي يا كساني كه دست به نگارش چنين رساله هايي مي زنند و به زبان عربي يا فارسي منتشر مي كنند نه فقيه اند، نه حديث شناس و نه از فقه شيعه و احاديث آن آگاهي كافي دارند و گاه مطالب دروغي رابه شيعه نسبت مي دهند كه در فقه شيعه وجود ندارد.

نويسنده حتي از رفتار عادي متدينان وكساني كه خمس مي پردازند شناخت لازم را ندارد و باعث افترا به آنان مي گردد. اينك نمونه هايي از ناآگاهي هاي نويسنده را در اين مقدمه مي آوريم.

1. مي گويد: «متدينان بايد خمس تمام اموال و درآمدهاي خود رابپردازند»، در حالي كه پرداخت خمس از همه اموال هيچ گاه مطرح نبوده، اموالي كه انسان از طريق ارث به دست مي آورد و مهريه زنان ـ هر چند سنگين باشد ـ خمس ندارد.

از اين گذشته همه درآمدها نيز خمس ندارد، بلكه آنچه افزون بر هزينه زندگي سالانه باشد خمس دارد.

2. او مي گويد: «از نظر فقه شيعه، خمس متعلق به همه سادات است، چه ثروتمند و چه فقير»، در حالي كه احدي از فقيهان چنين مطلبي را نگفته و رفتار شيعيان نيز بر خلاف آن است. خمس فقط به سادات فقير پرداخت مي شود.

3. گاهي مي گويد: «بر وجوب خمس در كتاب و سنت، دليلي وجود ندارد»، ولي بعداً مي گويد: «فقط در قرآن يك بار، آن هم به خمس غنائم جنگي اشاره شده است.» در حالي كه در سنت اهل بيت (عليهم السلام) روايات فراواني بر وجوب خمس وجود دارد.

4. گاهي وجوب خمس را مي پذيرد و اين كه از ائمه (عليهم السلام) رواياتي درباره خمس وارد شده است، ولي پرداخت آن را به فقيهان انكار مي كند. در حالي كه روايات بر ولايت فقيه در اين امور تأكيد دارند.

5. گاهي مي گويد: خمسي كه در اصل واجب بوده، به وسيله امامان شيعه و در زمان غيبت بخشيده شده است.

6. او تصوّر مي كند كه، «تنها فقيهان شيعه اماميه خمس را واجب مي دانند»، در حالي كه در فقه اهل سنّت خمس در موارد متعددي واجب دانسته شده است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

* غنيمت جنگي،كه خمس آن مربوط به خداو پيامبرو نزديكان پيامبر و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است.

* فيء (اموالي كه بدون عمليات نظامي در اختيار پيامبر (صلي الله عليه وآله) قرار مي گيرد) كه عبارتند از:

الف. سرزمين هايي كه كافران بدون جنگ از آن كوچ كنند يا بدون درگيري تسليم شوند.

ب. مالياتي كه از كافران گرفته مي شود.

ج. جزيه اي كه از كافران تحت حمايت حكومت اسلامي گرفته مي شود.

د. خراج يعني درآمد زمين هايي كه متعلق به دولت اسلامي است.

* تركه كافر ذمّي.

* تركه كسي كه بدون وارث مرده است.

* تركه مرتد.

* خمس معادن با تمام انواع و اقسامش.

* خمس گنجينه ها و دفينه هايي كه پيدا مي شود.

* هديه هايي كه كافران به فرمانروايان مسلمان مي دهند.

7. گاهي دو قضيه را به هم ارتباط مي دهد كه كوچكترين پيوندي بين آنها نيست. مي گويد: پرداخت خمس سبب فراموشي «زكات» شده است.

اولاً خمس و زكات مانند صوم و صلاة دو واجب مستقل اند. و احكام جداگانه اي دارند، چرا عمل به يكي مايه فراموشي ديگري بشود؟ در حالي كه موارد و مصارف آن دو كاملاً با هم مختلفند.

دوّم اين كه متديناني كه زكات برذمه آنان هست در كنار خمس، زكات خود را مي پردازند. زكات فراموش نشده است ولي چون در جهان امروزين اكثر مردم مشمول پرداخت زكات نمي شوند، برخي تصور مي كنند كه زكات به فراموشي سپرده شده است. در دوران پيامبر (صلي الله عليه وآله) و بعد از آن، اكثر مردم كشاورز و دامدار بودند و زكات بايد مي پرداختند ولي اكنون اكثر شهروندان نه گندم و جو مي كارند و نه دامداري دارند تا مشمول پرداخت زكات گردند. بنابراين عدم پرداخت زكات به خاطر پرداخت خمس نيست، بلكه به خاطر تغيير شغل مسلمانان درشهرهاي بزرگ است.

سوم اين كه در پرداخت خمس، اجبار و الزام نيست، بلكه اين تديّن افراد است كه باعث انجام اين وظيفه شرعي مي گردد. با توجه به اين يادآوري هاي اجمالي، براي روشن شدن مباحث، به موضوعات زير مي پردازيم:

1 . دلايل وجوب خمس، از كتاب خدا و سنّت

پيامبر (صلي الله عليه وآله) و احاديث ائمه اهل بيت (عليهم السلام) .

2 . تفسير رواياتي كه دلالت بر مباح بودن خمس براي شيعيان دارد.

3 . فريضه خمس و فقيهان در عصر غيبت.

4 . مصرف خمس.

5 . كالبد شكافي كتاب خمس.

جعفر سبحاني
20/10/86
دوم محرم الحرام 1429

بخش اوّل : دلايل وجوب خمس در :  كتاب خدا - سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) - روايات ائمّه (عليهم السلام)

1 . دلايل وجوب خمس در كتاب خدا

خمس به معناي يك پنجم چيزي است، و در آيه مباركه به مسلمانان امر شده كه خمس غنيمت را بپردازند و فرموده است: خمس از آنِ خدا و رسول او وبستگان پيامبر (صلي الله عليه وآله) و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان است. اينك متن آيه:

(وَاعْلَمُوا أنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأنّ للهِ خُمُسَهُ وَللرّسُولِ ولِذِي الْقُربي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبيل إنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرقانِ يَوْمَ التقي الجَمْعانِ وَاللهُ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ).

«بدانيدكه هرگونه غنيمتي به دست آوريد،51آن ازآنِ خدا و پيامبر و نزديكان او و يتيمان و درماندگان و درراه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه ما بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل و رويارويي دو گروه نازل كرده ايم ايمان داريد و خدا بر هر چيزي تواناست.»

1. غنيمت در زبان عربي

آيا غنيمت در زبان عربي و اصطلاح قرآن فقط به معناي غنائم جنگي است و اصلاً در غير اين مورد به كار نرفته است، چنانكه نويسنده كتاب آن را ادعا نموده است؟ يا غنيمت در هر دو مورد به كار رفته و اصولاً معناي اصلي آن، مطلق درآمد است، هر چند در اصطلاح فقيهان به معناي غنائم جنگي هم به كار رفته، و اصطلاح فقهي ارتباطي به لغت و تفسير قرآن ندارد. اينك در اين مورد، كلمات لغت نويسان عرب را يادآور مي شويم:

1. خليل بن احمد فراهيدي، نخستين لغت نويس عرب كه همه كتب معاجم از او بهره گرفته اند مي گويد: «غنم» به معناي دست يافتن به چيزي است و «اغتنام» به معناي بهره برداري از چيز به دست آمده است.

2. ابن فارس، كتابي به نام «معجم مقاييس اللغه» نوشته و هدف آن اين است كه معاني مختلف لفظ را در مقام
استعمال، به يك ريشه برگرداند. او در اين مورد مي گويد: غنم يك معني بيش ندارد و آن حكايت از بهره بردن از چيزي است كه قبلاً داراي آن نبوده است، سپس آن را به چيزي كه از مشركان گرفته شود، محدود كرده اند.

3. راغب اصفهاني مي گويد: غنم رسيدن به چيزي، و دست يافتن به آن است. آنگاه درهر چيزي كه از دشمن و غير دشمن به دست آيد، به كار رفته است.

4. ابن منظور مي گويد: «غنم»، آن است كه انسان چيزي را بدون رنج به دست آورد.

5. ابن اثير مي گويد:در حديثي آمده است: مالي كه در گرو است، هرگونه غنيمت و خسارتي داشته باشد، از آنِ مالك آن است. غنيمت آن، افزايش تعداد آن، رشد و نمو، و افزايش قيمت آن است...

بنابراين همگان متفقند كه در لغت عرب، غنيمت به معناي دست يافتن به سود و چيز تازه اي است كه قبلاً مالك آن نبوده است، و هرگز اختصاص به غنيمت جنگي ندارد، حتي ابن فارس مي گويد: معني اوّلي آن، دست يافتن بر چيز سودمند و مفيد است و بعدها در مورد غنائم جنگي شهرت يافته است.

خلاصه اينكه، «غنيمت» در مقابل «غرامت» به كار مي رود، و لفظ دوم به معني ضرر است ومقتضاي تقابل اين دو لفظ، اين است كه غنيمت به معني نفع وسود باشد، لذا يكي از قواعد فقهي اين است كه مي گويند: «من له الغنم فعليه الغرم» يعني غرامت به كسي تعلق مي گيرد كه درآمد از آنِ اوست.

دليل اين قاعده حديثي است از پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه فرمود: «لا يغلق الرهن من صاحبه الذي رهنه. له غنمه وعليه غرمه» (رابطه عين مرهونه، با صاحب آن، قطع نمي شود، هرگونه سود و زياني داشته باشد، از آنِ مالك آن است).

امام شافعي مي گويد: مقصود از «غنم» در حديث افزايش آن است و مقصود از غرامت، نابودي و كاستي در آن است.

اين نوع تصريح از سوي پيشوايان لغت شناس عربي، حاكي از آن است كه مادّه «غنم» با مشتقات خود، به معني درآمد وفائده است و اختصاصي به غنائم جنگي ندارد. هر چند در اصطلاح فقيهان غالباً(نه هميشه)، كلمه غنيمت به معناي فايده اي است كه از جنگ به دست مي آيد و گرنه اين واژه، معناي وسيع و گسترده اي دارد.

2. غنيمت در قرآن

تا اينجا با كلمات اهل لغت آشنا شديم كه غنيمت معناي وسيع و گسترده اي دارد. اتفاقاً قرآن نيز با اهل لغت، همسو و هماهنگ است. اگر لفظ غنيمت را در مواردي در غنائم جنگي به كار مي برد، آن چنان نيست كه در قرآن هميشه به آن معني باشد بلكه در آيه اي درباره نعمت هاي اخروي و پاداش هاي روز رستاخيز به كار رفته است، چنان كه مي فرمايد:

(يا أَيُّها الّذينَ آمَنُوا إذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبيلِ اللهِ فَتَبَيَّنُوا وَلاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إلَيْكُمُ السَّلامَ لَستَ مؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الحَياةَ الدُّنيا فعِندَ اللهِ مَغانمُ كَثيرةٌ كَذلِكَ كُنْتُم مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيّنُوا إنّ اللهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً).

«اي كساني كه ايمان آورده ايد،هرگاه در راه خدا گام مي زنيد،تحقيق كنيد وبراي به دست آوردن سرمايه دنيايي به كسي كه به شما اظهار صلح و اسلام مي كند، نگوييد كه مؤمن نيستي، زيرا نزد خدا غنيمت هاي فراواني هست، شما پيش از اين چنين بوديد، و خداوند بر شما منّت نهاد، پس تحقيق كنيد. خدا به آنچه مي كنيد، آگاه است.»

دقت در آيه حاكي است كه مراد از غنيمت دراين آيه، نعمت هاي اخروي است، به گواه اينكه در مقابل (عَرَض الحياةَ الدُّنيا)قرار گرفته است. در حالي كه نويسنده كتاب در صفحه 68 مي نويسد: «غنيمت در قرآن، شش بار آمده است و در هشت جا به اموالي كه از كفار در جنگ گرفته مي شود، اطلاق گرديده است».

بنابراين غنيمت در قرآن مفهوم عام دارد و آنچنان كه نويسنده ادعا مي كند كه فقط براي غنايم جنگي به كار رفته، نيست.

3. غنيمت در حديث

اگر مادّه غنيمت در كلمات اهل لغت و يا در قرآن مجيد در مطلق درآمد به كار رفته است، در احاديث رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيز اين مادّه در مطلق فايده ها و سودهاي مادّي و معنوي كه انسان به دست مي آورد به كار رفته است كه ما فقط موارد معدودي را به شما يادآور مي شويم، علاقه مندان مي توانند به مادّه «غنم» در احاديث اسلامي مراجعه كنند:

پى‏نوشتها:‌


1 . موسوعه فقهي كويتي، ج20، مادّه خمس، ص 12تا 21 و در آنجا آمده است: شافعيان وا حمد مي گويند: از «فيء» بايد خمس پرداخت شود، و مصرف آن، همان مصرف خمس غنايم است(ص19).
2 . انفال : 41
3 . الغنم: الفوز بالشيء. والاغتنام انتهاز الغنم.(العين، ج4، ص 426، مادّه غنم).
4 . معجم مقاييس اللغة، مادّه غنم«له أصل صحيح واحد يدل علي افادة شيء لم يملك من قبل ثم يختص بما أخذ من المشركين».
5 . مفردات راغب، مادّه غنم«الغنم: اصابته والظفر به ثم استعمل في كلّ مظفور به من جهة العدي وغيرهم».
6 . لسان العرب، مادّه غنم«الغنم: الفوز بالشيء من غير مشقة».
7 . النهاية في غريب الحديث والأثر، مادّه «غنم» وفي الحديث:«الرهن لمن رهنه، له غنمه وعليه غرمه. غنمه زيادته ونماؤه وفاضل قيمته».
8 . نساء : 94