كلمه طيبه

علامه حاج ميرزا حسين طبرسى نورى(ره)

- ۱۶ -


پانزدهم: زارع چون بر زرع توانا و داراى تمام اسباب آن باشد و نفعش را بداند و مانعى به جهت او از آن كار نباشد، خود درصدد تحصيل زمين قابل زرع برآيد و بر فرض كه زمين را زبان مقالى بود و در اقدم به شغل زرع منتظر سئوال او نبود؛ بلكه ابدا التفاتى به زبان حال او ندارد، كه از اين زرع خيرى به او مى‏رسد و او طالب او است به حسب فطرت و جبلت، بلكه محرك او همان خيرات و نافعى است كه به او راجع خواهد شد، در اين شغل و زمين آلت اين كار و واسطه آن خيرات است منفق نيز بعد از آگاهى بر منافع دنيوى و اخروى آن بايد خود، درصدد تحصيل محل قابل آن برآيد و آن منافع را به توسط او بخود رساند، و منتظر سؤال سائل و مطالبه مستحق نباشد، چه شايد كسى او را قابل انفاق نداند پس سؤال نكند يا اگر كند مستحق نباشد و اگر خود در صدد آن برآيد تواند مستحق را از غير او تميز دهد و بر فرض استحقاق به ثواب اصلى صدقه و انفاق نرسد چه دادن، پس از مسئلت نوعى است از معاوضه و معامله؛ شيخ مفيد در اختصاص از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: جزا داده خداوند نيكى را در وقتى كه نبوده باشد دادن آن از روى مسئلت و اما اگر بيايد برادرت پيش تو به جهت حاجتى كه نزديك است ديده شود خون او در رخسارش در مخاطره است و نمى‏داند آيا مى‏دهى به او يا او را منع مى‏كنى پس به خداوند قسم كه اگر بيرون كنى براى او آنچه را دارايى هر آينه مكافات نكردى؛ يعنى عوض آبرويى كه در نزد تو ريخته به او ندادى و نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هرگاه مرد دانست كه برادر مؤمنش محتاج است پس نداد به او چيزى تا آنكه از او سؤال كرد، آن گاه به او داد به اين نحو اگر به محتاج چيزى بدهد ديگر اجرى ندارد. و از آن جناب روايت كرده كه اميرالؤمنين (عليه‏السلام) به سوى مردى فرستاد پنج وسق از خرماى بغيغبه كه قنوات آن حضرت بود در ينبع و هر وسق قريب شصت من تبريز است و آن مرد كسى بود كه اميد بخشش و عطا و چيز دادن آن حضرت را داشت و از آن جناب و غير او هرگز چيزى سؤال نمى‏كرد، مردى به آن جناب عرض كرد والله آن مرد از تو سؤال نكرد و كفايت مى‏كرد او را از پنج وسق يك وسق، پس اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به او فرمود: زياد نكند خداوند در مسلمين مانند تو را من مى‏دهم و تو بخل مى‏كنى لله انت اگر من ندهم آن را كه از من اميد دارد مگر بعد از سؤال كردن، پس بدهم به او پس از پرسش، پس ندادم مگر قيمت آنچه را كه از او گرفتم؛ زيرا كه واداشتم او را كه بذل كند براى من روى خود را كه آن را به خاك مى‏مالد براى پروردگار من و خودش آنگاه كه عبادت مى‏كند براى او و مى‏طلبد حوائج خود را از او. پس هر كه چنين كند با برادر مسلم خود و حال آن كه دانسته كه او محل قابل است براى صله و نيكى او، پس راست نگفته خداى را در دعا كردن از براى آن برادر وقتى كه به زبان آرزو مى‏كند براى او بهشت را و بخل مى‏كند بر او متاع فانى دنيا را از مال خود، زيرا كه بنده در دعاى خود مى‏گويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات366 با خدايا بيامرز مر مؤمنين و مؤمنات را پس چون دعا كند بر ايشان مغفرت را، پس خواسته بر ايشان بهشت را، پس انصاف نكرده آن كه اين كار را بكند به گفتار و محقق نكند او را به كردار و ايضا از آن جناب روايت كرده كه فرمود: آنچه ابتدا داده مى‏شود نيكى است و اما آنچه مى‏دهى پس از سؤال پس چنان است كه گويا تلافى كردى به او به عوض آنچه بذل كرده براى تو از روى خود شب خود را به بيدارى به روز آورده و به خود مى‏پيچد مترد و ميان يأس و رجاء نمى‏دانست براى حاجت خود به كجا رو آورد، پس عازم مى‏شود براى انجام آن حاجت و مى‏آيد نزد تو و دلش مى‏لرزد و رگهاى گردنش مرتعش و خونش در صورتش ديده مى‏شود، نمى‏داند با آن اندوهش بر مى‏گردد يا خشنود خواهد شد و نيز از يسع بن حمزه روايت كرده كه گفت: من در مجلس ابى الحسن رضا (عليه‏السلام) بودم و برايش خبرى ذكر مى‏كردم و خلق بسيارى جمع شدند نزد آن جناب و سؤال مى‏كردند از حلال و حرام كه ناگاه داخل شد مردى بلند قد گندم گون، پس گفت: السلام عليك يا بن رسول الله، مردى هستم از محبين شما و محبين آباء و اجداد شما از حج برگشتم خرجى خود را گم كردم و با من آن قدر نيست كه يك منزل بروم، پس اگر راى منير مستقر شد مرا به بلدم برسان و خداوند به من نعمت داده چون برسم به بلد خود آنچه را داديد تصدق مى‏كنم چه من از اهل صدقه نيستم، پس فرمود: به او بنشين خدا تو را رحمت كند و رو كرد به مردم و براى ايشان سخن مى‏گفت تا آنكه پراكنده شدند و باقى ماند آن خراسانى و سليمان جعفرى و خثيمه و من پس فرمود: آيا رخصت مى‏دهيد مرا در دخول يعنى رفتن به حرم پس سليمان گفت خداوندگار تو را پيش آورد پس برخاست و داخل حجره شد و ساعتى ماند پس بيرون آمد و در را بست و بيرون آورد دست مبارك را از بالاى در و فرمود: كجا است خراسانى عرض كرد حاضرم در اينجا پس فرمود: بگير اين دويست اشرفى را و استعانت جوى به او و براى مخارج و كلفت‏هاى خود و متبرك شو به او و صدقه مده آن را از جانب من و بيرون رو كه من تو را نه بينم و تو مرا به بينى، پس بيرون رفت سليمان گفت: فداى تو شوم، عطاى وافر دادى و رحم فرمودى پس چرا روى مبارك را از او پوشاندى فرمود: از ترس آنكه ببينم ذلت سؤال را در روى او به جهت برآوردن حاجتش، آيا نشنيدى حديث رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كه پنهان كننده نيكى معادل است با هفتاد حج؛ يعنى عملش و افشا كننده بدى مخذول است و پوشاننده آن آمرزيده شده است آيا نشنيدى كلام اول را:

متى اته يوما طالب حاجة   رجعت الى اهلى و وجهى بمائه‏

‏ حاصل مضمون ممدوح من كسى است كه اگر روزى به جهت حاجتى نزد او روم بر مى‏گردم به سوى اهل خود و آبروى من به جاى خود باقى است نحوى رفتار مى‏كند كه به مذلت سؤال گرفتار نمى‏شوم.
در نهج البلاغه است كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: سخا آن است كه ابتدا داده شود و اما آنچه مى‏شود پس از مسئلت پس آن از روى حيا است و بيم عيب گرفتن و نيز فرمود: هرگاه يافتى از ارباب حاجت كسى را كه بكشد بار توشه تو را به سوى قيامت پس برساند تمام آن را به تو فردا يعنى روز قيامت، آنگاه كه محتاج شوى به او، پس غنيمت دان او را و بر او بار كن و زياد كن بارگيرى او را از آن توشه تا قدرت دارى، شايد او را جستجو كنى و نيابى و در آيه شريفه و احسن كما احسن الله اليك367 نيكى كن با آن به نحوى كه خداوند به تو نيكى كرده، اشاره به اين شروط شده چه از صفات نيكى خداوند به آن كه بى مسئلت و پرسش اين همه نعمت‏هاى گوناگون كه به شما و احاطه در نيايد به هر كس آنچه محتاج است داده و در بحار از كتاب قضاء حقوق صورى نقل كرده كه ابراهيم بن اسحاق بن يعقوب گفت: خدمت جناب صادق (عليه‏السلام) بودم و در نزد او بود معلى بن خنيس كه داخل شد بر او مردى از اهل خراسان، پس گفت اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آيا مى‏دانيد موالات مرا به شما اهل بيت و ميان من و شما مسافتى است دور و خرجيم گم شده و قادر نيستم بر برگشتن به سوى اهل خود و جز آن كه مرا اعانت كنى، پس نظر كرد حضرت به طرف راست و چپ و فرمود: آيا نمى‏شنويد كه برادر شما چه مى‏گويد به درستى كه نيكى آن است كه ابتدا داده شود، يعنى آنچه بى سؤال دهند آن نيكى است و اما آنچه مى‏دهى، پس از مسئلت پس نيست آن جز مكافات مر آنچه بذل كرده براى تو از آبروى خود، پس فرمود: شب خود را به سر آورده به بيدارى و به خود پيچيدن ميان اميدوارى و نااميدى، نمى‏داند حاجت خود را به كجا برد، پس با عزم به سوى تو رو مى‏كند مى‏يايد نزد تو و قلبش مضطرب و رگ گردنش مرتعش و فرود آمد خونش در رخسارش و با اين همه ذلت نمى‏داند بر مى‏گردد از نزد تو با شكستگى و بد حالتى و يا با حاجت برآورده، پس اگر چيزى به او دادى چنين مى‏داند كه به او احسانى كردى و حال آنكه فرموده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قسم به آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد و فرستاد مرا به راستى كه آنچه رنج كشيده از سؤال كردن او تو را بزرگتر است از آنچه رسيده به او از نيكى تو، راوى گفت: پس جمع كردن براى خراسانى پنج هزار درهم و به او دادند. و گذشت در خبر معلى بن خنيس در ذكر هفت حق واجب برادر مؤمن كه هرگاه دانستى كه براى او حاجتى است بشتاب به سوى قضاء آن حاجت و ملجأ نكن او را به اين كه سؤال كند تو را براى آن حاجت، بلكه مبادرت كن به آن و ما مشروحا ذكر خواهيم كرد در باب هفدهم ضررها و مفسدها كه از طرف مسئلت به سائل مى‏رسد كه پست‏ترين آنها ريختن آبروى او است، پس آن كه مطلع بر حالت او شد و اعانت نكرد تا او را مضطر نمود به سؤال سبب شده براى تمام آن مفاسد و در نزهه ابى يعلى مروى است كه معاويه از جناب امام حسن (عليه‏السلام) پرسيد كه كرم چيست؟ فرمود نيكى كردن محض تحصيل اجر خداوندى پيش از خواستن.

باب نهم: در اقسام صدقه و انفاق به ملاحظه دواعى و غايات، يعنى اغراضى كه به جهت تحصيل آنها صدقه كنند و آنچه آن را دهند و كسى كه بر او انفاق كنند و به ملاحظه هر يكى از اين سه مرحله چند قسم شود، پس در اينجا سه مقام است.

1. فضيلت صدقه.
2. دواعى انفاق و غايات صدقه.
3. نفع مالى و عرضى و اخروى و قلبى و دينى صدقه.
4. دفع ضرر قلبى و باطنى و دفع ضرر عرض و ناموس و دفع ضرر از مال.
5. دفع ضرر و عقاب جسمانى اخروى و دفع سائر عقوبات اخرويه.
6. شدت احتياج به شفاعت اخوان مؤمنين در روز قيامت.
7. سبب نزول سوره مباركه هل اتى.
8. حكايت صاحبان بستان در سوره ن و قلم.
9. در اقسام صدقه و انفاق به اعضاء و جوارح.
10. در كيفيت اصلاح نفس و اداء تكليف.
11. شرح محل صدقه و انفاق بر والدين و علماء، اموات و همسايگان.
12. بيعت گرفتن جبرئيل از حيوانات براى امام على عليه اسلام.
13. در حسن انفاق بر حيوانات و نباتات.
اول: در آن كه چرا بايد صدقه داد و به جهت چه بايد انفاق نمود.
دوم: آن كه به چه جهت بايد انفاق نمود و چيست آن كه خداوند به بذلش امر نمود. سوم: چه كسانى هستند كه بايد به ايشان انفاق نمود.
مقام اول: در اقسام آن به ملاحظه اغراض و دواعى.
مخفى نماند كه انسان خردمند به التفات و شعور به كارى اقدام نكند تا در او خيرى نبيند و اين خير يا جلب نفعى است و رسيدن به محبوب و يا برگرداندن ضررى است و آسودگى از شر مبغوض و متعلق به آن خير و شر و نفع و ضرر كه جلب آن و دفع اين را خواسته يا دين است يا نفس يا جسد يا عرض يا مال و بر هر تقدير يا آنها را معجلا خواسته كه الان طالب آن نفع است كه ندارد و داراى آن ضرر است، كه از او متنفر است يا براى بعدها كه خيرى مترقب آمدنش است پس در سدد رسيدن آن برآمده يا شرى گمان توجهش مى‏رود پيش از وصول در مقام دفع و احتراز از آن در آمده، بر هر تقدير اين مراتب را يا براى خود مى‏خواهد يا براى عزيز محبوبى از اولاد علما و اخوان ايمانى و ذوى الحقوق و اين خير و شر و نفع و ضرر يا دنيوى باشد يا اخروى، اگر چه تصور بعضى از اقسام گذشته در اخروى مشكل است، در هر حال اين اقسام از براى درجه پست است از مراتبى كه در نيت صدقه است، اگر چه در ميان آنها نيز تفاوت بسيار است و بالاتر از اينها در جائى است كه، در آنها قصد عوض از صدقه نمى‏شود چه نفع دنيوى باشد يا اخروى يا دفع شرى از آنها اگر چه راستى و خلوص بيشتر و بهتر از ديگران به او عوض دهند و آن نيز چند رقم است و ما به جهت تسهيل ضبط و معرفت عوام اغلب آن دو قسم را به ترتيب و شمار ذكر كنيم تا در اينجا؛ بلكه در غالب عبادات ملتفت باشند و در محل و موردش به كار برند.
اول: آنكه قصد نكند از انفاق جز فرمان بردارى، فرمان خداوند عزاسمه را كه سزاوار هر گونه اطاعت و پرستش و مستحق هر قسم تعظيم و عبادت است.
دوم: انفاق كند به جهت آن كه محبوب خداوند است چه خداوند انفاق را دوست دارد و گذشته از لوازم ايمان و صدق دعواى محبت ايزد منان و دوست داشتن هر خيرى است كه در حضرت مقدسش محبوب باشد و عاقل طالب محبوب خويش باشد هر چند او را امر به آن نكنيد.
سوم: آنكه غرض از انفاق اداء شكرى اندكى از احسان‏هاى بى پايان خداوند جل و علا باشد، كه وجوب آن فطرى هر ذى شعورى است و در كتاب عاصم بن حميد از ابن بصير مروى است كه گفت: شنيدم كه جناب باقر (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با اصحاب خود بر مركوب سوار بود ناگاه فرود آمد و به سجده افتاد و پس كسى گفت: يابن رسول الله ديديم شما را كه كارى كرديد كه نكرده بوديد پيش از امروز فرمود: به نزدم آمد ملكى از جانب پروردگار من، پس گفت: اى محمد، به درستى كه پروردگارت به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: اى محمد، به درستى كه من خوشحال مى‏كنم تو را در امر امت تو، پس نبود در در نزد من مالى كه آن را صدقه دهم و بنده نبود كه آزاد كنم پس براى شكر خداى تعالى سجده كردم.
چهارم: آن كه مقصود پيروى و اقتداء و تاسى باشد به زمره انبياء و اوصياء (صلى الله عليه و آله و سلم) كه نهايت اهتمام را به آن داشتند و هيچ چيزى را بر آن مقدم نمى‏داشتند، چنانچه در قصه نزول هل اتى صديقه طاهره و حسنين (عليهم‏السلام) و فضه محض اقتداء به اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در هر سه شب نان خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند.
پنجم: آن كه غرض مجرد داخل شدن در طائفه عاملين به قرآن باشد، چه در كلام مجيد پس از آيات وارده در اصلاح امر قلب و ذكر صفات جميله و مذمومه آنقدر اهتمامى كه به انفاق شده به هيچ عمل جوارحى نشده است.
ششم: آن كه محرك او در انفاق عروض خوفى باشد كه در دل از تصور عظمت خداوند پيدا شده و اين نه خوف از نزول بلاهاى دنيوى و عقوبات اخروى است كه از تذكر جرايم و معاصى در دل ظاهر مى‏شود. چنان چه بيايد، بلكه از نظر در بزرگى و جلالت حضرت احديت قهر اقلب خائف و مضطرب و جوارح خاشع و از كار مى‏افتد، هر چند در خود سبب استحقاق عقوبتى نه بيند و بى استحقاق هم احتمال عقوبتى ندهد.
هفتم: آن كه مقصود مجرد قرب منزلت در نزد خداوند و رفعت شأن باشد بى ملاحظه نفع و ضرر و ثواب و عقابى چه اين قرب در نزد اهلش محبوب‏تر باشد، از هر چه به خيال اندر آيد.
هشتم: آن كه غرض شكر نعم موجوده باشد؛ وليكن محرك اداء اين شكر واجب زياد شدن آن نعم باشد حسب وعده منجزى كه خداوند فرموده كه لئن شكرتم لأزيدنكم368 نه بيرون آمدن از عهده اين واجب؛ چنانچه گذشت.
نهم: آن كه غرض باز شكر وجود نعمت باشد، يا دفع نقمت؛ وليكن غرض از اداء شكر دوام و از دست نرفتن آنها باشد در دعائم الاسلام از جناب باقر (عليه السلام) روايت كرده كه پدرم على بن الحسين (عليهم‏السلام) هرگاه به سوى بعضى از دهات خود بيرون مى‏رفت از خداوند سلامتى خود را مى‏خريد به آنچه ميسر مى‏شد و اين در وقتى بود كه پا به ركاب مى‏گذاشتند، پس چون خداوند او را سالم مى‏داشت و برمى‏گشت خداوند را شكر مى‏كرد و تصدق مى‏كرد به آنچه ميسر بود.
دهم: از اغراض نفع قلبى است از حيات و صحت و بيدارى چه دل را مانند جسد حيات و موت و صحت و مرض و خواب و بيدارى است؛ بلكه اين اوصاف در او شديدتر باشد چه از مردن و مرض و خواب جسد دل را صدمه‏اى نرسد و از صحت و حيات و بيدارى او چيزى نبيند اما از مردن دل همه اعضاء و جوارح بميرند مردنى كه ضرر آن هزاران هزار بيش از مردن جسدى است و همچنين از مرض و خواب او چنين شوند.
شيخ صدوق در توحيد از حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) روايت نموده كه فرمود: براى جسم شش احوال است، صحت و مرض و حيات و خواب و بيدارى و روح؛ پس حيات او علم او است و موت او جهلش و مرض او شك و صحت او يقين و خواب او غفلت و بيدارى او حفظ او است و ايضا در كتاب خصال از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نمود كه فرمود: اگر پاكيزه شد دل مرد پاكيزه مى‏شود و اگر خبيث شد دل او خبيث مى‏شود جسد او و ايضا فرمود: در انسان مضغه‏اى است؛ يعنى دل كه هر گاه او سالم و صحيح شد سالم مى‏شود به سبب او ساير جسد و اگر ناخوش شد، ناخوش مى‏شود به سبب او، سائر جسد. و سائر صفات جميله قلبيه و منافع جليله باطنيه از صبر و رضا و تسليم و تقوى و توكل و يقين و ثبات و انشراح و طهارت و محبت و غير اينها همه از ثمرات و اوراق شجره علم و يقين و بيدارى دل است و يكى از اسباب تحصيل آنها كه تمامى خلائق به آن مكلفند صدقه است چنان چه آيه مباركه لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون369 صريح است در آنچه اصل بركه نكوئى است بر قلب است، كه همه برها از پرتو او است و در دعاى سجده ما بين اذان و اقامه وارد شده اللهم اجعل قلبى بارا370 بار خدايا برگردان دلم را مهربان و فرمان بردار و در كتاب جعفريات مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: بر چيزى است كه نيكو شود به او نفس و آرام گيرد به سوى او دل و ايضا در فصل اول از باب گذشته اشاره شد در شرح آيه خذ من اموالهم صدقة371 كه اين فائده از نفع‏هاى بزرگ صدقه است خصوصا طمأنينه و آرامى دل از روى دعاى نبى (صلى الله عليه و آله و سلم) به جهت دادن صدقه، چنانچه گذشت و ايضا حب خداوند جل و علا از اعظم فوائد قلبيه. بلكه نفعى در دنيا و آخرت فوق آن نباشد و گذشت كه تحصيل آن به دادن مال مى‏شود. بنابر يكى از احتمالات و أتى المال على حبه372 مال بدهد بر دوستى خدا، يعنى به جهت پيدا شدن آن.
يازدهم: نفع جسدى كه اگر كسى خواهد عمرش دراز و پيوسته بدنش صحيح و جسمش سالم و به امراض گوناگون مبتلا نشود، به صدقه متوسل شود كه بهترين سببها است ديلمى در اعلام الورى از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) روايت كرده كه شخصى به خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: مرا علمى بياموز كه خداوند و خلق مرا دوست دارند و مالم زياد شود و بدنم صحيح باشد و عمرم دراز گردد و با حضرتت محشور شوم فرمود: اين شش خصلت است كه محتاج به شش خصلت است، هر گاه خواهى خدايت دوست دارد، پس از او بترس و بپرهيز از او، يعنى از اسباب غضب و سخطش را فراهم مكن و هرگاه خواستى خلايق تو را دوست دارند، پس نيكى كن به ايشان و اعراض كن از آنچه در دست ايشان است و اگر ميل دارى مالت انبوه شود، پس زكات آن را بده و اگر بخواهى خداوند بدنت را صحيح نگاه دارد، پس بسيار تصدق كن و اگر خواستى خداوند عمر تو را دراز كند، پس صله ارحام بكن و اگر خواستى خداوند تو را با من محشور كند، پس طول بده سجده را پيش روى خداوند ملك قهار و در اخبار رسيده كه صله رحم و صدقه عمر را دراز مى‏كند.
دوازدهم: آن كه قصد كند نفع عرضى را كه در نزد مردم محبوب و معظم باشد، به خريدن قلوب ايشان و منزل كردن و بزرگ بودن در آنها، چنان چه حضرت مجتبى (عليه‏السلام) فرمود: عجب دارم از آن كسانى كه مى‏خرند بندگان را به درهم و دينار و دلهاى آزادگان را به احسان نمى‏خرند.
سيزدهم: آن كه مقصد نفع مالى باشد و اين فائده صريح آيه سابقه است خذ من اموالهم373 چه از معانى ظاهره تزكيه نمو و ترقى است كه سبب آن صدقه است و گذشت در خبر ديلمى شايد بر اين مقصود و در اخبار بسيار وارد شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: طلب كنيد فرود آمدن رزق را به صدقه و در ثواب الاعمال از حضرت صادق (عليه‏السلام) مروى است كه فرمود: صدقه در روز مال را زياد مى‏كند و بر عمر مى‏افزايد و شيخ كشى از آن جناب روايت كرده كه فرمود انفاق كن و يقين دار به جانشين، يعنى عوض آن را خداوند به جايش مى‏گذارد و بدان به درستى كه هر كس انفاق نكرد در طاعت خداوند مبتلا خواهد شد، به اين كه انفاق كند، در معصيت خداوند.
در نهج البلاغه مذكور است كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: هرگاه فقير و بى چيز شديد پس تجارت كنيد با خداوند به صدقه و اين تجارت با خداوند كه سرمايه و اسباب و آلات از او است و كار از بنده نشود مگر با رعايت شروط تجارت كه عمده آن نخوردن سرمايه است و صرف آن در خود و سرمايه را به بى مايه دادن و به فقير قرض دادن كه در اينجا مال را به فاسق ندهد كه از اين بهره ندارد و در مصارف هدم دين و ضعف آن خرج نكند چنانچه گذشت از شروط صدقه قابليت محل است كه در فاسق نيست و سرمايه را حبس نكند و در زندگى خود قوام و ميانه روى را شعار خود كند.
و بالجمله آنچه با شريك مالى خود شرط كند در كيفيت تجارت خود آن را در اينجا رعايت كند كه اگر سرمايه را خورد و يا به غير آنچه با شريك مالى خود شرط كند در كيفيت تجارت خود آن را در اين جا رعايت كند كه اگر سرمايه را خورد و يا به غير محل داد سودى نخواهد كرد، چنانچه مى‏فرمايد فما ربحت تجارتهم374
و در عدةالداعى مروى است كه حضرت صادق (عليه‏السلام) فرمود:375 به فرزند خود، اى فرزند، چه قدر زياد آمده از خرجى گفت چهل اشرفى فرمود: بيرون برو و آن را تصدق كن گفت: غير او چيزى باقى نمانده گفت: تصدق كن كه خداوند به جايش مى‏گذارد، آيا ندانستى براى هر چيزى كليدى است و كليد روزى صدقه است؛ پس آن را صدقه بده گفت: چنين كردم، پس درنگ نكرد حضرت، مگر ده روز كه از جايى برايش چهار هزار اشرفى آمد و شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير خود روايت كرده كه بنده يك لقمه نان با يك نيمه خرما به صدقه بدهد حق‏تعالى آن را مى‏پرورد و مى‏فزايد تا چندان كه كوه احد شود روز قيامت خداوند آن صدقه را به نزديك ترازو آورد و حساب او بر آرند و كفه حسنات او از اطاعت سبك باشد آن مرد فرو ماند حق تعالى آن صدقه را بياورد و در كفه حسناتش نهد، كفه گران بار شود و بر كفه سيئات بچربد بنده گويد: بار خدايا اين طاعت گران چيست؟ كه من خويشتن را نمى‏دانم طاعتى اين چنين كرده باشم، خداى تعالى گويد: اين نيم خرما است كه تو فلان روز براى من صدقه دادى من اين را براى تو مى‏پرورانيدم تا به وقت درماندگى تو را فرياد رس باشد. چهاردهم: آن كه غرض مالى اخروى باشد؛ چنانچه شيخ صدوق در امالى از حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: در بهشت درختى است كه از بالاى آن جامه‏هاى حله و از پايين آن اسبهاى ابلق زين كرده لجام دار بيرون مى‏آيد كه بال دارند و سرگين و بول ندارند، پس سوار مى‏شوند بر آنها اولياءالله و طيران مى‏دهد ايشان را در بهشت هر جا كه بخواهند و آنان كه از ايشان پايين ترند عرض كنند پروردگارا، چه رسانده بندگانت را به اين كرامت، پس خداوند جل و علا مى‏فرمايد: ايشان شبها مى‏ايستادند به عبادت و نمى‏خوابيدند و روز روزه مى‏گرفتند و نمى‏خوردند و جهاد مى‏كردند و نمى‏ترسيدند و تصدق مى‏كردند و بخل نمى‏ورزيدند و ايضا در آن كتاب از رسول خدا(صلى‏الله‏عليه‏واله‏وسلم) روايت كرده كه فرمود: آگاه باشيد كه هر كس تصدق كند به صدقه، پس براى او به وزن هر درهمى مثل كوه احد خواهد بود از نعم بهشتى و بر اين مضمون اخبار بسيار است كه متفرقا گذشته خصوص در باب سيزدهم خواهد آمد.
پانزدهم: آن كه غرض نفع عرضى و تحصيل جاه و اعتبار اخروى باشد و اجل آن محبوب بودن در نزد خداوند است، شيخ حميرى در قرب الاسناد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: تمامى خلايق عيال خداوندند و محبوب‏ترين ايشان نزد او آن كه نفقه بيشتر دهد يا نفع بيشتر به عيال او رساند و در امالى از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: رشك برده شده، كسى است كه به صدقات و خيرات ميزان‏هاى خود را سنگين كرده و در ثواب الاعمال از حضرت صادق (عليه‏السلام) مرويست صدقه در شب حساب را آسان مى‏كند.
شانزدهم: نفع جسد اخروى؛ شيخ صدوق در ثواب الاعمال روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زمين روز قيامت جز سايه مؤمن، آتش است، پس به درستى كه صدقه بر او سايه مى‏اندازد و ايضا در امالى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: دوش عجائبى ديدم عرض كردند چه ديديد، پس آن حضرت ذكر فرمود: اصنافى از امت خود را كه به حالاتى ديده بود تا آن كه فرمود: ديدم از امت خود، مردى را كه دفع مى‏كرد شعله آتش و شراره او را به دست و روى خود، پس صدقه او آمد و سايبانى شد بر سرش و پرده بر سرش و بر رويش شد و ايضا در ثواب‏الاعمال از جناب باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: مبعوث ميكند خداوند قومى را در زير سايه عرش كه روهايشان از نور و جامه‏هايشان نور، نشسته باشند بر كرسيهاى نور و خلايق بر ايشان مشرف شوند و گويند اينان پيامبرانند، باز منادى از زير عرش ندا كند ايشان پيمبران نيستند، پس گويند اينان شهيدانند، باز منادى ندا كند از عرش كه ايشان شهدا نيستند؛ وليكن اينان گروهى اند كه آسان ميكردند كار را بر مؤمنين و مهلت مى‏دادند كسى را كه در عسرت بود تا مال به دست آورد.
شيخ ابوالفتوح رحمةالله در تفسير خود روايت كرده از رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كه مهلت دهد وام دار درويش را يا از مال او چيزى وضع كند خداى تعالى او را سايه كند در زير سايه عرش آن روز كه سايه نباشد مگر سايه عرش، و ايضا از خديفه بن اليمان روايت كند كه روز قيامت بنده را بيارند او گويد بار خدايا من در عمر خويشتن عملى را نمى‏دانم جز آن كه مرا در دنيا مالى دادى من بر درويشان دست‏گيرى كردم و چون نداشتند كه قضا كنند من بر ايشان سختى نكردم خداى تعالى گويد: من اولى ترم كه من تو را دست گيرم كه درمانده، از بنده من درگذريد.
ابومسعود انصارى گفت گواهى دهم كه خديفه اين حديث را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيده و ايضا بريده از آن جناب روايت كرده كه گفت: هر كه وام دار معسر را مهلت دهد به هر روزى، او را صدقه بنويسند و هر كه مهلت دهد خداى تعالى او را صدقه بنويساند و هر روز بمانند آن كه او را بر او باشد؛ يعنى بمانند آن مال كه او را بر آن غريم باشد، من گفتم: اى رسول الله، اول فرمودى به هر روزى او را صدقه بنويسند و ديگر باره گفتى بمانند آن كه بر او باشد هر روزى صدقه بنويسند گفت: بلى اول پيش از اجل و دوم بعد از اجل گفتم.
هفدهم: نفع قلبى اخروى، چنانچه خداوند وعده داده كه الذين ينفقون اموالهم باليل والنهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم‏376 آنان كه انفاق مى‏كنند مالهاى خود را به شب و روز نهان و آشكارا، پس مر ايشان راست مزد ايشان نزد پروردگارشان و از اسم نبردن مزد و حواله آن به اين كه در نزد پروردگار است ظاهر مى‏شود بزرگى شأن و عظمت قدر آن مزد و معلوم است كه تمامى نعيم جنت در جنب محبت و رضا و علوم و معارف بى انتها كه خالص آن مختص اوليا است در آن سراى مستهلك و بى‏قدر است و در جاى ديگر فرمود: من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له‏377 حاصل ترجمه: كيست آن كه قرض دهد خداوند را قرض الحسنه، پس خداوند آن را دو چندان كند و براى او است مزدى نيكو و در جاى ديگر مى‏فرمايد: خداوند منفقين را وعده حسنى داده و در جاى ديگر فرموده اجر ايشان عظيم است و در جاى ديگر فرموده ولسوف يرضى آن كه مال خود را تزكيه مى‏كند براى جستن رضاى خدايتعالى هر آينه خشنود مى‏شود و اين رضا و خشنودى از آن اجر عظيم است كه وعده داده به صدقه دهندگان و زياده از اين كلام در اين مقام مناسب نيست و در كشف الغمه از على (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: سه چيز است كه مى‏رساند بنده را به خشنودى خداوند كثرت استغفار و تواضع و فروتنى و كثرت صدقه‏
هجدهم: آن كه قصد كند نفع دينى را چون زيارت ائمه انام (عليهم‏السلام) و حج بيت الله الحرام و توفيق مرافقت عالم به حلال و حرام و ديدن آيات عظام در بيدارى يا خواب كه سبب استحكام عقايد و داعى بر زياد كردن اعمال و طاعات است و استجابت دعا و امثال اينها كه همه داخل است در آيه مباركه فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى 378 حاصل بنابر بعضى از وجوه هر آن كس كه عطا كند و بپرهيزد از آنچه مفسد او است و او را باطل مى‏كند و تصديق كند به وعده ثواب خداوند، پس براى او راه را، آسان كنيم يعنى او را به آسانى به طاعات و خيرات برسانيم و در مكارم الاخلاق از معاوية بن عمار روايت كرده كه جناب صادق (عليه‏السلام) چون حاجت را اراده مى‏كرد، پس پيش از آن صدقه مى‏داد، پس بو مى‏كرد خوش بويى را آن گاه مسجد مى‏رفت و دعا مى‏كرد براى آن حاجت و در كتاب بشارت المصطفى روايت كرده كه آن جناب فرمود: از اموال خود صله آل محمد (عليهم‏السلام) وامگذاريد هر كه غنى است پس به اندازه ثروتش و آن كه فقير است به اندازه درويشش و هر كس مى‏خواهد كه خداوند برآورد اهم حاجت‏هاى او را، پس به آل محمد (عليهم‏السلام) و شيعه ايشان، صله و نيكى كند به آن مالى كه حاجت او به آن بيشتر باشد و بهترين نفع دينى تكميل ايمان است كه صدقه از مقدمات است، چنانچه مفيد در امالى از آن جناب روايت كرده كه فرمود: كامل نمى‏شود ايمان بنده تا آن كه پيدا شود در او ده خصلت، خلقش نيكو شود و نفسش سخى گردد و نگاه دارد فضول قول خود را، يعنى سخنان بى فايده دينى و دنيوى و زيادى مال خود را بيرون كند، يعنى هر چه را به راستى به آن محتاج نباشد.
و در عوالى اللئالى مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: هر گاه اراده كردى كه خداى را بخوانى، پس مقدم دار نمازى را يا صدقه‏اى را يا خيرى و يا ذكرى و در مصباح متهجد شيخ طوسى در ضمن اعمال روز جمعه از جناب رضا (عليه‏السلام) عملى نقل كرده، بعد از روزه گرفتن چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و فرمود: در جمعه سر خود را به خطمى‏379 بشويد و نظيف‏ترين جامه خود را بپوشد و به نيكوترين عطر خود را معطر كند آن گاه صدقه دهد به مرد مسلمى به آنچه ميسر شود او را از مالش الخ و در مضمار سيد على بن طاووس مروى است از كتاب على بن اسماعيل ميثمى كه او روايت كرده از حضرت على بن الحسين (عليهم‏السلام) كه چون ماه رمضان داخل مى‏شد در هر روز يك درهم صدقه مى‏داد و مى‏فرمود: شايد كه من درك كنم شب قدر را، يعنى اين صدقه را براى ادراك آن مى‏دهم و چون شب قدر بر امام پوشيده نيست؛ بلكه شب بيان قدر و منزلت ايشان است، پس غرض تعليم ديگران است چنين كنند تا بر آن مقصد ظفر بيابند چنانچه سيد در آن جا اشاره فرموده.
نوزدهم: آن كه قصد كند مطلق ثواب و اجر حسنه را از صدقه و رسيدن خير اين كار و جزاى آن به او و ديدن نفع را به آنچه خداوند تبارك و تعالى درباره او صالح داند بدون آن كه خود تعيين كند نفع مخصوصى را كه شايد در آن خطا كرده باشد چه بسا انسان در چيزى منفعتى بيند و آن را طلبد و خداوند حسب وعده آن را به او دهد ولكن جز ضرر چيزى نه بيند و نفعى را كه خداوند معين فرمايد، البته پاك و پاكيزه و مبرا خواهد بود از تمامى ضرر فساد، و در امالى شيخ طوسى مروى است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: هر كس يك درهم در راه خداوند بدهد خداوند براى او هفتصد حسنه مى‏نويسد و در كنز شيخ كراچكى از آن جناب روايت كرده كه صدقه يك درهم افضل است از نماز ده شب يعنى در ده شب نماز مستحبى كردن بر اين مضمون اخبار بسيار است.
بيستم: آن كه قصد كند از انفاق دفع ضرر دينى را و چون باب تمام ضرور دينى به استقلال يا به مشاركت شيطان رجيم است، پس به دفع او دين از ضرر مفاسد سالم خواهد بود چه آن كه ضررى باشد كه تمام آن را برد، چون كفر و شرك و نفاق يا از اجزاء و اعضايى او بكاهد. چون ساير معاصى و مبطلات اعمال و در چند خبر مروى است كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏واله‏وسلم) فرمود: با اصحاب خود آيا خبر ندهم به چيزى كه اگر آن را انجام دهيد دور شود از شما شيطان مثل دورى مشرق و مغرب، عرض كردند آرى فرمود: روزه روى او را سياه مى‏كند و صدقه پشت او را مى‏شكند و دوستى براى خداوند و اعانت يكديگر بر كردار نيكو اصل و نسل او را ببرد استغفار رگ دل او را، ببرد از اين جهت است كه آن جناب فرمود، چنانچه در ثواب الاعمال و غيره روايت شده يا على، به درستى كه صدقه مومن بيرون نمى‏رود از دستش تا آن كه رها مى‏شود از لحيه او هفتاد شيطان كه تمام آنها امر مى‏كنند او را كه نكن؛ يعنى صدقه مده؛ بلكه به صدقه ضررهاى موجوده شيطانى را نيز توان برد؛ چنانچه صدوق در ثواب الاعمال از حضرت باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: عابدى در بنى اسرائيل هشتاد سال عبادت كرد، پس مشرف شد بر زنى و او در دلش جا كرد، پس فرود آمد و او را به خود خواند و او قبول كرد. چون از كارش فارغ شد ملك الموت فرود آمد پس زبانش در بند شد. در اين هنگام سائلى بر او گذشت اشاره كرد كه بگير گرده نانى را كه در جامه او بود و خداوند حبط كرد عمل هشتاد سال را به آن زنا و آمرزيد او را به آن گرده نان و در آن كتاب از حضرت صادق (عليه‏السلام) روايت كرده حديثى طولانى را كه در آخر آن فرمود: به درستى كه صدقه در شب غضب خداوند را خاموش مى‏كند و گناه بزرگ را محو و حساب را آسان مى‏كند و در مواضع بسيارى از كلام مجيد تصريح به اين شده؛ چنانچه مى‏فرمايد: بعد از امر به انفاق الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشآء والله يعدكم مغفرة منه و فضلا380 شيطان وعده مى‏دهد شما را به درويشى در انفاق و امر مى‏كند شما را به گناه و خداوند در انفاق آمرزش از نزد خود و فزونى در مال مى‏فرمايد: ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان تخفوها و تؤتوها الفقرآء فهو خيرلكم 381 اگر ظاهر كنيد صدقات خود را پس نيكو چيزى است از خصلت و اگر نهان داريد او را و بدهيد آن را به درويشان، پس آن بهتر است، براى شما و بپوشانم از شما چيزى از سيئات و بديهاى شما و در كتاب مانعات دخول الجنة جعفر بن احمد قمى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: صدقه گناه را خاموش مى‏كند يعنى آتشى كه به گناه روشن شده باشد، چنانچه آب آتش را خاموش مى‏كند.
بيست و يكم: آن كه قصد كند به آن دفع ضرر قلبى و رفع امراض باطنى را كه ضرر آزار آنها هزارها بيش از ضرر جسمانى است، خصوص مرض قساوت كه سرمايه بسيارى از آنها است چه مرد از آن صلابت قلب و سختى و رحم نكردن او است بر ضعيف و مضطر و متاثر نشدن از آنچه بايد از آنها ترسيدن و نپذيرفتن مواعظ مانند زمين سخت كه ممكن نيست شخم كردنش و داخل كردن تخم در آن و اگر به زحمت در او پاشند چيزى از او نرويد در زمين از سنگ سخت‏تر نباشد و خداوند مى‏فرمايد: بعضى دلها از سنگ سخت‏تر باشد، چه از بعضى سنگ سخت‏تر باشد، چه از بعضى سنگها آب بيرون آيد و پاره‏اى از آنها از ترس خداوند فرو ريزد و از دل سخت و قلب قاسى اميد چيزى نباشد و از اينجا معلوم مى‏شود سبب اين كه دورترين مردم از خداوند صاحبان قلوب قاسيه‏اند؛ چنانچه در باب سابق گذشت و با اين حال از بركت اكسير صدقه مبدل گردد و به نرمى ولين كه از بهترين صفات مؤمنين است، چنانچه صدوق در فقيه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرموده: هر كس از شما دريافت كند قساوت را در دل خود، پس يتيمى را به نزديك خود آرد و با او مهربانى كند و دست بر سرش بمالد دلش نرم شود به اذن خدايتعالى پس به درستى كه براى يتيم حقى است و نيز روايت شده كه او را سر سفره بنشاند و بر سرش دست بكشد دلش نرم شود.
قطب راوندى در لب لباب خود از آن جناب روايت كرده كه فرمود: هر كه در خود قساوتى بيند ايتام را اطعام كند و در مشكات الانوار فاضل طبرسى مذكور است كه شخصى به سوى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) از قساوت قلب خويش شكايت كرد پس فرمود: هرگاه قصد كردى كه دلت نرم شود، پس بخوران مسكينى را و دست بمال سر يتيمى را و مثل آن سؤ خلق و هم قلب است كه صاحبش را از جميع كار دنيا و آخرت باز دارد و آن نيز به صدقه برود؛ چنانچه صدوق در ثواب الاعمال از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كه صدقه دهد در روز يا شب اگر روز است روز و اگر شب است؛ شب، خداوند از او هم را و بدى خلق و مردن بد را دفع مى‏كند و در رياض الابرار سيد نعمة الله جزائرى مروى است از جناب سيدالشهداء (عليه‏السلام) كه فرمود: به صحت پيوست نزد من كلام رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه افضل اعمال بعد از نماز داخل كردن سرور است در دل مؤمن به چيزى كه در آن گناهى نباشد به درستى كه ديدم كه غلامى را كه با سگى غذا مى‏خورد؛ پس از سبب آن از او پرسيدم گفت: اى فرزند رسول خدا، من غمگينم مى‏خواهم او را مسرور كنم تا مسرور شوم. چون كه آقاى من يهودى است مى‏خواهم از او جدا شوم، پس آن جناب دويست اشرفى به جهت قيمت او به نزد صاحبش برد، يهودى عرض كرد: غلام فداى قدم مباركت و اين باغ از آن او و اشرفى‏ها را نيز برگردانم به جنابت، فرمود: قبول كردم و بخشيدم آن را به غلام، پس فرمود: غلام را آزاد كردم و تمام آنها را به او بخشيدم، پس آن زن يهودى گفت: اسلام آوردم و مهر خود را به شوهر بخشيدم، پس يهودى گفت: من نيز ايمان آوردم و اين خانه را به او بخشيدم و آيه مباركه خذ من اموالهم382 الايه نيز بر وجود اين خاصيت در صدقه صريح است، چنانچه مشروحا در باب سابق گذشت و ديگر از ضررهاى قلبى كه به صدقه و انفاق مى‏رود كراهت لقاء خداوند و رسيدن اجل است و حال آن كه اولياء خداوند شايق لقاى او و آرزومند مزدند؛ چنانچه در خصال از جناب باقر (عليه‏السلام) مروى است كه شخصى به خدمت حضرت رسول (صلى‏الله‏عليه و اله و سلم) آمد و گفت: چه شده مرا كه مرگ را دوست ندارم فرمود: آيا براى تو مالى است گفت: آرى فرمود: پس آن مال را پيش فرستادى گفت نه، فرمود: از اين جهت است كه مردن را دوست ندارى.
و در كتاب جعفريات همين حديث را از آن جناب روايت كرده و در آخر آن فرمود: چون دل مرد نزد متاع او است يعنى اگر فرستاد، پس در آخرت است و دلش مايل به او است به جهت رسيدن به آن مال و ديگر از ضرر قلبى كه رفع مى‏شود به آن غفلت او است از ذكر خدا و خلفاى او و ياد معاد و عقبات او، به سبب اشتغال به مال و صرف اوقات در جمع و تحصيل و زياد كردن او و تمتع بردن از او چه مال خصوص اگر زياد شود بازدارنده است از آنها چنانچه خداوند مى‏فرمايد: الهيكم التكاثر، حتى زرتم المقابر383 حاصل زياد كردن مال شما را بازداشته و به لهو انداخته تا آن گاه كه زيارت قبور كنيد؛ يعنى بميريد و به آنجا رويد بعضى از احتمالات آيه پس مال را انفاق مكنيد تا از شر غفلت ايمن شود و ديگر بيرون كردن محبت مال از دل كه جمع نشود با محبت خداوند و اوليائش؛ چنانچه صدوق در خصال از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حديثى روايت كرده در خصال‏384 و علامات محبت اهل بيت (عليهم‏السلام) و آن بيست خصلت است ده در دنيا و ده در آخرت، نهم از خصال دنيوى بغض دنيا است، پس اگر مالى محبوب شد آن را انفاق مى‏كند تا از ضرر محبتش كه مانع بودن از آن محبت‏ها است محفوظ بماند.
بيست و دوم: آن كه قصد كند از صدقه دفع ضرر جسد و رفع امراض موجوده و مترقبه را و اين دوايى است الاهى و ترياقى است آسمانى كه جز اجل محتوم هر مرض در هر كس به هر حال در هر زمان پيدا شود قلع كند و بلاهاى آسمانى را برگرداند و ستارهاى منحوسه را و از تاثير بيندازد؛ بلكه مار و عقرب را بيجان، گرگ و شير را پاسبان و عدو خونريز را مهربان كند؛ از سفر مشقت را بردارد. و از سفر نحوست دريا را، از فرو بردن و آتش را از سوزاندن افكند و اگر نبود براى اثبات وجود مقدس خداوند و صدق رسالت حضرت ختمى مآب و خلافت آل اطياب آن جناب و صدق جزاها، كه براى اعمال مقرر و وعده فرمودند، آيت و علامت و معجزه و شاهدى جز آنچه در ثمره صدقه در اين باب فرمودند و كمتر كسى است كه در خود يا در ديگران آن را به صحت نرسانده و آن ثمره را از اين شجر نچشيده باشد هر آينه كافى بود.
شيخ كلينى در كافى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: به درستى كه خداوندى نيست جز او. هر آينه بر مى‏گرداند به سبب صدقه درد، و دپيله و سوختن و غرق شدن و ويرانه شدن خانه و امثال آن و ديوانگى و هفتاد نوع بلا از او شمرد از حضرت صادق (عليه‏السلام) روايت نموده كه شخص يهودى گذشت به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) پس گفت (السام عليك) حضرت فرمود، عليك، پس اصحاب آن جناب عرض كردند كه او سلام كرد بر تو، به مردن، پس گفت: مرگ بر تو باد، حضرت فرمود: من چنين رد كردم آنگاه فرمود: به درستى كه اين يهودى را مارى در قفايش بزند و او را بكشد، پس يهودى رفت و هيزم بسيارى جمع كرد و به دوش گرفت و درنگى نكرد كه برگشت، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كه بگذار آن را، پس هيزم را گذاشت ناگاه مارى سياه در ميان هيزم بود كه چوب را به دهن گرفته بود، پس فرمود: اى يهودى، امروز چه كردى گفت: كارى نكردم جز اين هيزم را به دوش كشيدم و آوردم و با من دو نان خشك بود، يكى را خوردم و ديگرى را به مسكينى صدقه دادم، پس حضرت فرمود: به آن صدقه، خداوند مار را، از تو دفع كرد و فرمود: به درستى كه صدقه از انسان مردن بد را دفع مى‏كند و از جناب كاظم (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: مردى در بنى اسرائيل بود كه او را فرزند نمى‏شد، پس از براى او پسرى شد و به او گفتند كه او در شب عروسى مى‏ميرد؛ پس مدتى بر آن پسر گذشت چون شب عروسى شد چشمش بر پيرمردى ضعيف افتاد، پس بر او رحم كرد و او را خواند و غذا داد، پس آن سائل گفت: مرا زنده كردى خداوند تو را زنده بدارد، بعد شخصى در خواب نزد آن مرد آمد و گفت از پسرت بپرس كه چه كرده‏اى؟ پس پرسيد او خبر داد پدر را به آنچه كرده بود، بار ديگر آن كس به خواب او آمد و گفت خداوند پسرت را زنده داشت به آنچه به آن پير كرده.
و از حضرت باقر (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: به درستى كه صدقه هفتاد بليه از بلاهاى دنيا را با مردن زشت بر مى‏گرداند صاحب صدقه هرگز بد نمى‏ميرد علاوه بر آن در آخرت براى او ذخيره مى‏شود و شيخ صدوق در عيون، از جناب صادق (عليه‏السلام) روايت كرده كه فرمود: گذشت عيسى روح الله به قومى كه آوازهايشان بلند شده بود فرمود: اين جماعت را چه شده گفتند: يا روح الله، فلانه دختر فلان را مى‏برند براى فلان، پسر فلان فرمود: امروز چنين آواز مى‏كنند و فردا گريه خواهند كرد، پس يكى از آنها پرسيد چرا اى رسول خدا، فرمود: چون امشب آن زن خواهد مرد، پس گروندگان آن جناب گفتند: راست گفته خداوند و راست گفته رسول او و منافقان گفتند: فردا خيلى نزديك است چون صبح شد آمدند زن را به حال خود ديدند كه آسيبى به او نرسيده، پس گفتند: يا روح الله، آن را كه خبر دادى به ما ديروز كه خواهد مرد، نمرد. پس عيسى فرمود: خداوند آنچه خواهد مى‏كند برويم نزد آن زن؛ پس رفتند به سوى او و بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند تا آن كه در خانه را كوبيدند شوهر زن بيرون آمد حضرت به او فرمود: از زن خود اذن بگير براى ما، پس به نزد زن آمد خبر داد او را كه روح الله و كلمه خداوند بر در ايستاده با جمعى، پس داخل پرده‏اى شد، پس آن جناب داخل شد و فرمود: به او در اين شب چه كردى گفت: در اين شب كارى نكردم جز آن كار كه پيش مى‏كردم سائل بر ما مى‏گذشت در هر شب چيزى به او مى‏رسانديم كه به او قوت مى‏كرد تا شب ديگر به درستى كه شب گذشته آمد و من مشغول به كار خود بودم و اهل من هم به كارهاى خود اشتغال داشتند، پس ندا كرد و جواب ندادند، تا اين كه مكرر ندا كرد، چون سخنان او را شنيدم برخاستم به نحوى كه مرا كسى نشناسد، تا آن كه رساندم به او مثل آنچه مى‏رسانيدم، پس حضرت فرمود: از مكان خود دور شو چون دور شد، ناگاه افعى در زير جامه‏هاى او بود مانند تنه خرما دم خود را به دندان گرفته بود، پس حضرت فرمود: به آنچه كردى خداوند اين را از تو برگردانيد.
در ثواب الاعمال از حضرت رضا (عليه‏السلام) روايت نموده كه فرمود: در بنى اسرائيل چند سال پى در پى قحطى شديد شد، در نزد زنى لقمه نانى بود در دهن گذاشت تا بخورد، پس سائلى فرياد كرد اى كنيزك خدا گرسنه‏ام؛ پس زن گفت صدقه مى‏كنم در چنين زمانى پس آن را از دهن خويش درآورد و به سائل داد و او را پسر كوچكى بود كه هيزم مى‏كند، پس به صحرا رفت گرگى او را ربود، پس صيحه بلند شد مادر، در پى گرگ مى‏دويد خداوند جبرئيل را فرستاد پسر را از دهن گرگ گرفت و به مادرش داد. پس جبرئيل به او گفت اى كنيزك خدا آيا راضى شدى، اين لقمه را عوض آن لقمه.
و ايضا در آن كتاب روايت نموده كه در خدمت آن جناب عرض كردند از درد پس فرمود: مداوا كنيد ناخوشيهاى خود را به صدقه و چه ضرر مى‏رساند، يكى از شما را كه به قوت روز خود صدقه كند به درستى كه انداخته مى‏شود به سوى ملك الموت منشورى به جهت قبض روح بنده مؤمن و او صدقه مى‏دهد، پس به او مى‏گويند آن منشور را برگردان.
و ايضا در فقيه مروى است از آن جناب كه فرمود: بامدادان صدقه بدهيد، پس به درستى كه بلاها از صدقه نمى‏گذرد و هر كس اول روز صدقه بدهد خداوند از او دفع مى‏كند در اين روز شر آنچه از آسمان فرود مى‏آيد و هر كه صدقه دهد اول شب خداوند شر آنچه در اين شب از آسمان فرود مى‏آيد دفع مى‏كند و ايضا در آن كتاب روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا على، صدقه بر مى‏گرداند قضايى را كه محكم و استوار شده.
شيخ كلينى و غيره از حضرت صادق (عليه‏السلام) روايت كردند كه فرمود: ميان من و مردى قسمت كردن زمينى بود و آن مرد صاحب علم نجوم بود انتظار ساعت نيك مى‏داشت، پس در آن ساعت بيرون آمد و من بيرون آمدم در ساعت بد، پس قسمت كردم، پس بهترين قسمت‏ها براى من بيرون آمد و آن مرد دست راست خود را بر چپ زد و گفت: هرگز مانند امروز نديدم گفتم واى بر تو چيست، گفت: من صاحب نجومم تو را در ساعت بد بيرون آوردم و خود در ساعت نيك بيرون آمدم تقسيم كرديم بهترين قسمت‏ها براى تو بيرون آمد، گفتم: آيا خبر ندهم تو را به حديثى كه خبر داد به آن پدرم، كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر كس خوش دارد كه خداوند از او بدى روز او را، برگرداند، پس در ابتداى آن روز صدقه دهد، پس مى‏برد خداوند به آن بدى آن روز را و كسى كه دوست دارد اينكه ببرد خداوند بدى شب او را در اول شب صدقه دهد اين براى تو از علم نجوم بهتر است.
سيد جليل على بن طاووس در فرح الهموم از ابن ابى عمير روايت كرده كه گفت: من در علم نجوم با بصيرت بودم و طالع را مى‏شناختم، پس در تقسيم داخل مى‏شد؛ يعنى چون در ساعت منحوسه به كارى مشغول مى‏شوم در نفس خود به جهت بدى عاقبت آن مهمومم، پس اين را شكايت كردم خدمت حضرت صادق (عليه‏السلام) پس فرمود: هر گاه در نفس تو چيزى پيدا شد بگير چيزى را و صدقه بده، بر اول مسكينى كه ملاقات مى‏كنى، پس به درستى كه خداوند بدى را تو دفع مى‏كند. در كتاب طب الائمه (عليهم‏السلام) روايت كرده كه شخصى به خدمت جناب كاظم (عليه‏السلام) شكايت كرد كه من در ميان ده نفر عيالم كه همه آنها ناخوشند، حضرت فرمود: مداوا كن ايشان را به صدقه كه نيست چيزى سريع‏تر در تاثير از صدقه و نه پر منفعت‏تر از صدقه.

پى‏نوشتها:‌


366) امالى صدوق ص 379
367) سوره القصص 28 آيه 77
368) سوره ابراهيم: 14 آيه 7
369) سوره آل عمران 3 آيه 92
370) مصباح كفعمى ص 14
371) سوره توبه‏9 آيه 103
372) سوره بقره 2 آيه 177، البته ترجمه درست آيه اين است كه مال خود را، با آن كه دوستش داريد به خويشان و يتيمان و غيره بدهيد ولى مرحوم نورى در چندين جاى اين كتاب به اين آيه استناد كرده و ضمير (حبه) را به خداوند برگردانده و حال آن كه ضمير به مال در آيه بر مى‏گردد. م‏
373) سوره توبه‏9 آيه 103
374) سوره بقره 2 آيه 16
375) اين خبر اشتباها در اينجا نقل شده بايد در باب چهاردهم ذكر مى‏شود كه بعد از اين است (منه نورالله قلبه)
376) سوره بقره 2 آيه 274
377) سوره بقره 2 آيه 245 در حاشيه جمله (و له اجر كريم) را اضافه نمود كه در آيه شريفه هم چنين جمله‏اى نيست و در ترجمه هم به اين اشاره شده است. م‏
378) سوره الليل 92 آيه 5 و 6 و 7
379) گياهى است با ساقه‏اى حدود يك متر و يا بيشتر و به صورت بوته و خودروست گل‏هاى خوشبو و رنگارنگى دارد اكثرا رنگ آن بنفش و يا زرد است كه در صنعت رنگ هم از آن استفاده مى‏كنند.م
380) سوره بقره 2 آيه 268
381) سوره بقره 2 آيه 271
382) سوره توبه‏9 آيه 103
383) سوره التكاثر 102 آيه 1و 2
384) منظور از اين خصال نام كتاب نيست بلكه مراد خصلتهاست.