اسلام و سيماى تمدّن غرب

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۲ -


علل پيشرفت مسيحيّت

در عصر كنونى، مذاهب و اديان موجود در جهان غير از اسلام، اعم از آسمانى و غير آسمانى به واسطه تحريفات و نواقص گوناگون، رشد و پيشرفتى ندارند، بلكه روز به روز به سوى انحطاط و سقوط پيش مى روند، تنها در اين ميان مسيحيّت است كه در سراسر جهان، تلاشها و كوششهاى قابل توجهى دارد، بنابر اين، در عصر ما تنها اسلام و مسيحيّت هستند كه در سراسر دنيا روبه روى يكديگر قرار دارند.

پيشرفت مسيحيّت، زاييده عامل خاصّى نيست، عوامل گوناگونى دست به هم داده و موقعيّت حسّاسى را براى آيين مسيح به وجود آورده است، توسعه دايره تبليغات، عامل نيرومندى براى پيشرفت يك دين محسوب مى شود به طورى كه مى تواند افكار جامعه را زير نفوذ گرفته و به سوى هدف مشخص بكشاند، چه انسان طبعاً تحت تأثير تلقين واقع مى شود و تبليغات در روحيه و زندگى وى، اثر عميقى مى بخشد.

در نهضت علمى و اجتماعى «رنسانس» در قرون اخير، اين مسأله به عنوان يك مسأله حياتى مورد توجه فراوان قرار گرفت، مقامات مذهبى مسيحيّت دست به يك رشته تبليغات دامنه دارى زده و با استفاده از نيروى سازمانى خود با تمام قوا كوشش مى كنند آيين خود را در همه نقاط جهان گسترش دهند.

از طرفى، تلاشهاى همه جانبه و امواج تبليغات مذهبى آنها ملل متمدّن را فرا گرفته و از سوى ديگر، علاقه و دلبستگى بيش از حد مردم به ماديّات شعاع فكرشان را محدود و نيروى تعمّق در امور معنوى را از آنها ربوده است، ظواهر فريبنده ماديّات همچون

پرده هاى تاريك و سياه بر افكار مردم گسترده و مجالى بر ايشان نگذارده است تا به جستجوى حقيقت بپردازند و پيرامون دين و مسائل روحى، تفحص و كنجكاوى كنند، از آن طرف دايره فعّاليّتهاى ما هم بسيار محدود و فاقد ضرورى ترين وسايل تبليغاتى است و با وضع فعلى خود نمى توانيم اسلام را با تعاليم مقدس و چهره درخشانش به دنياى مترقى امروز عرضه كنيم و امتيازات آن را به بهترين وجهى روشن سازيم.

اينها عواملى است كه مسيحيّت را به جلو برده و سبب شده است يك سلسله اعتقادات مخالف منطق عقل در اعماق روح ملل غرب، ثابت و پايدار بماند.

فجايع دستگاه رهبرى كليسا

چون مسيحيّت، اصول، قوانين و سيستم خاصى براى اداره امور اجتماعى مردم نداشت و از اين لحاظ، كاملاً فقير و محروم بود، لذا سازمان روحانيّت مسيحى در مسائل اجتماعى، سياسى و حكومت، دخالتى نمى كرد.

اين وضع تا قرن ششم ميلادى ادامه داشت، امّا از سال 756 ميلادى كه پادشاه فرانسه «قيصر»، قسمتى از سرزمينهاى تحت نفوذ خود را به پاپ واگذار كرد، زمان سلطنت، شكوه و جلال روحانيت مسيحى آغاز شد و دستگاه مذهبى آنها از لحاظ وضع اقتصادى و مالى، قوى و نيرومند گرديد و خواهى نخواهى به خاطر كسب قدرت و نفوذ، تصادمهايى بين رجال سياست و رهبران دينى بروز نموده و جنگ و ستيز بين پاپها و امپراتوران بر سر فرمانروايى مطلق بر اروپا شدت يافت.

از طرفى مردم كه كليسارا مظهر روحانيت مسيح مى دانستند، پشتيبان و هوادار سرسخت روحانيت شدند و روز به روز بر قدرت و نفوذ دستگاه كليسا افزوده گشت تا كار به جايى رسيد كه كليسا بلارقيب بر مردم اروپا حكومت و فرمانروايى خود را تثبيت كرد.

تا قبل از بروز اختلافات وسيع و دامنه دار مذهبى نصرانيّت، هريك از شهرهاى مسيحى را يك نفر «اسقف» اداره مى كرد و از اجتماع چند شهر، ولايتى تشكيل مى يافت كه سرپرستى ولايت را «خليفه» عهده دار بود، پاپ رياست اعظم نصرانيت را به عهده داشت و در كليه امور مذهبى و عزل و نصب اسقفها و خلفا دخالت مى كرد، به

تدريج خلفاى مسيحى قسطنطنيه به فكر افتادند كه از زير نفوذ پاپ خارج گردند و براى خود حوزه اى مستقل و جداگانه تأسيس نمايند.

پس از چند بار نزاع شديد بين پاپ و خلفاى قسطنطنيه بالأخره در سال 1052 ميلادى ميان آنها جدايى كامل افتاد و مسيحيّت به دو دسته تقسيم شدند، اروپاى شرقى از روحانيت قسطنطنيه تبعيت كردند و خود را «ارتدكس» ناميدند و اروپاى غربى ـ كه از لهستان تا اسپانياامتداد داشت ـ در اطاعت از «پاپ» باقى ماندند و خود را «كاتوليك» خواندند، اين دو مذهب كه داراى دو روش متباين بودند، پيوسته يكديگر را تكفير مى كردند.

در اوايل قرن شانزدهم ميلادى، مذهب ديگرى به نام «پروتستان» در اروپا پديد آمد روحانى مسيحى «مارتين لوتر» مؤسس اين مذهب و همكاران او در مورد بهشت فروشى و بخشش گناه، پرچم مخالفت با پاپ را برافراشتند، آنها مى خواستند كليسا را ت كرده و معايب و مفاسد آن را از بين ببرند.

اقدام «لوتر» بر ضد مقام پاپ و الغاى اصول كشيشى در اروپا طرفداران زيادى پيدا كرد و در نتيجه اين تحولات، مذهب ساده مسيح(عليه السلام) به سه شعبه متباين تقسيم شد.

با وجود قدرت مطلقه پاپ در اروپاى كاتوليك، در قرن دوازدهم و سيزدهم بدعتها در ميان مسيحيان زياد شد، ظهور و پيشرفت عقايدى كه از نظر پاپ مردود بود باعث تشويش پاپ و كاتوليكها گرديد و به منظور جلوگيرى از پيشرفت اينگونه مذاهب در سال 1215 از طرف پاپ، فرمانى صادر شد، به موجب آن اداره اى به نام «انگيزيسيون» در تمام شهرهاى ممالك فرانسه، ايتاليا، اسپانيا، آلمان، لهستان و ساير كشورهاى مسيحى، تشكيل يافت و افرادى كه متهم به بدعت بودند به آنجا احضار گشته و محاكمه و مجازات مى شدند.

اين اداره و سازمان با قدرت اهريمنى خود از هرگونه تفكر آزاد، جلوگيرى مى كرد و آنچنان خفقان در افكار عمومى پديد آورده بود كه هرگاه كسى متهم مى شد كه داراى نظرات و عقايدى است مخالف نظرات و عقايد كليسا، انواع شكنجه هاى جهنمى

در حق او اجرا مى گرديد حتى مردگان نيز گاهى متهم به الحاد و كفرمى شدند و با تشريفات خاصّى، صندوق استخوان آنان را محاكمه مى كردند.

«ويل دورانت» در تاريخ تمدّن خود خصوصيّات محاكم تفتيش را چنين شرح مى دهد:

«محكمه تفتيش عقايد، قوانين و آيين دادرسى خاص به خود داشت، پيش از آنكه ديوان محاكمات در شهرى تشكيل شود، از فراز منابر كليساها «فرمان ايمان» را به گوش مردم مى رسانيد و از آنها مى خواست هركس ملحد، بى دين و بدعتگذارى را سراغ دارد به سمع محكمه تفتيش برساند اين محكمه تفتيش، مردم را به خبرچينى، متهم ساختن همسايگان، دوستان و خويشاوندان، تحريص و تشويق مى كردند.

به خبرچينان، قول رازپوشى كامل و حمايت داده مى شد و آن كس كه ملحدى را مى شناخت و رسوا نمى ساخت، يا در خانه خويش پنهان مى گشت و يا به لعن، تكفير و نفرين گرفتار مى شد.

گاهى مردگان نيز متهم به كفر و الحاد مى شدند! و آنها را نيز با تشريفات خاصى محاكمه مى كردند و اموال آنان را ضبط مى نمودند و وارثان آنان را از اموال او محروم مى كردند، كسانى كه از الحاد مردگان خبر مى دادند، سى تا پنجاه درصد اموال مردگان را به آنها مى دادند!

روشهاى شكنجه در جاها و زمانهاى مختلف، متفاوت بود، گاهى دست متهم را به پشتش مى بستند و سپس او را با آن مى آويختند و ممكن بود او را ببندند; چنانكه نتواند حركت كند و آنگاه چندان آب در گلويش مى چكاندند تا خفه شود. و ممكن بود طنابى چند بر اطراف بازوان و ساقهايش ببندند و چندان محكم كنند كه در گوشتهاى تنش فرو رود و به استخوان برسد».(1)

مقامات مذهبى مسيحى به طورى در اروپا صاحب قدرت شدند كه بيش از ده نفر از سلاطين و رجال بزرگ سياسى آلمان و فرانسه به وسيله پاپها تكفير گرديدند و به همين علت بعضى از زمامداران سقوط كردند و برخى هم ناچار به توبه شدند; مثلاً امپراتور آلمان «هانرى چهارم» در سال 1075 به علت بى اعتنايى به فرمان پاپ از طرف «گرگوار هفتم» تكفير گرديد و از مقام سلطنت خود خلع شد، هانرى ناچار لباس توبه كاران را پوشيد و به پيشگاه پاپ شتافت. پاپ تا سه روز به او اجازه ورود نداد و پس از سه روز توبه او را پذيرفت!.(2)

لويى هفتم، توسط پاپ «انيوسان دوّم» در سال 1140 ميلادى تكفير گشت و در سال 1205 بين «ژان» پادشاه انگلستان و پاپ «انيوسان سوّم» اختلاف افتاد، ژان به اسقف ها حمله نمود و پاپ حكم تكفير وى را صادر كرد، چندى نگذشت كه ژان مجبور شد چنين دستخطى را صادر كند: «مارا سروش غيبى چنين خبر داد كه كشور انگلستان و ايرلند را به عيسى و حواريون او ولى نعمت خودمان پاپ انيوسان و جانشينان كاتوليك وى واگذار كنيم ما از اين به بعد ممالك مزبور را از جانب پاپ و مقام روحانيت و به سمت نايب السلطنه در دست خواهيم داشت، ما را رأى بر اين قرار گرفت كه روحانيت روم، هر سال به دو قسط، هزار ليره انگليسى نقره از ما بگيرد. اگر ما يا يكى از اعقاب ما با مدلول اين دستخط مخالفت كنيم، از حق سلطنت براين مملكت محروم خواهيم بود».(3)

«مارسل كاش» مى نويسد: «در اين دوره پنج ميليون نفر را به جرم فكر كردن و تخطى از فرمان پاپ بدار آويخته و تا سرحد مرگ در سياه چالهاى تاريك و مرطوب نگهداشتند، تنها از سال 1481 ـ 1499 يعنى طى هجده سال بنا به دستور «محكمه تفتيش»، 1020 نفر را زنده زنده سوزانيدند، 6860 نفر را شقه كردند و 97023 نفر را به قدرى شكنجه دادندكه نابود شدند».(4)

«در قرون وسطى به دستور محكمه تفتيش عقايد، تنها 350 هزار نفر از دانشمندان و متفكرين را زنده زنده سوزانيدند؟».(5)

«ويكتور هوگو» نويسنده و شاعر معروف فرانسوى، ارباب كليسا و محاكم تفتيش عقايد را اينطور به باد انتقاد مى گيرد:

«حيات كليسا در تاريخ ترقى بشر نيست و در پشت صفحات تاريخ قرار دارد، او همان است كه «پرنيلى» را بخاطر اين سخن كه ستارگان از جاى خود نمى افتند، با ضربات شلاق، مجروح و زخمدار مى كند!

او همان است كه «كامپلاند» را به خاطر اين سخن كه غير از اين دنيا، دنياهاى ديگرى هم به تعداد بى شمار وجود دارد و به خاطر آنكه با كنايه و استعاره به راز آفرينش، اشاره هايى كرده بود، 27 بار به زندان و شكنجه گرفتار مى كند!

او همان است كه «هاروى» را شكنجه مى دهد به جرم آن كه ثابت كرده بود در رگهاى بدن آدمى، مادّه سياله خون جريان دارد و خون بى حركت، در عروق زنده وجود نخواهد داشت!

اين همان است كه «گاليله» را به خاطر آنكه بر خلاف تورات و انجيل، از گردش زمين خبر مى دهد به زندان مى افكند!

اين همان است كه «كريستف كلمب» را به خاطر سرزمينى كه «سنت پل» در تورات و انجيل پيش بينى نكرده بود، زندانى مى نمايد; زيرا كشف قانون آسمان و گردش زمين لامذهبى بوده است، كشف يك سرزمين پيش بينى نشده، دشمنى با آيين مذهب كليسا به شمار مى رفت!

اين همان است كه «پاسكال» را به نام مبانى مذهب، «مونتى» را به نام مبانى اخلاق و «مولر» را به خاطر مبانى مذهبى و اخلاقى تكفير مى كند!».(6)

كليسا از قدرت و نفوذ خود بر ضد مسلمانان نيز استفاده كرد و كشتار وحشيانه اى را به بهانه نجات بيت المقدس به راه انداخت، اين جنگها كه به نام «جنگهاى صليبى» ناميده مى شود، از سال 1095 آغاز شد و در 1270 طى هشت فقره جنگ، سرانجام، پايان يافت.

كينه توزى و تعصبات پاپ و كشيشها عامل اصلى اين جنگها بود، آنها با انواع فريبكارى، توده مردم اروپا را بر ضد مسلمين شورانيدند، قبل از شروع جنگ، پاپ «اوربن دوّم» كنگره اى از كشيشها و پيشوايان مذهبى مسيحيان تشكيل داد و در آن كنگره تصميم نهايى براى جنگ با مسلمانان گرفته شد، پاپ به تمام اسقفها و كشيشها دستور داد كه مردم را به جنگ با مسلمانان بشورانند و خود نيز شخصاً در فرانسه پيروان خود را به جنگ تحريص مى نمود.

نخستين سپاه عظيم با شركت بيش از يك ميليون نفر براى تصرف بيت المقدس به حركت در آمده، اين سيل خروشان جمعيت كه گويا تمام اروپا به سوى آسيا در حركت است، از آغاز حركت همه كس را غارت مى كردند، آتش مى زدند، به دريا مى ريختند، مُثله مى نمودند و بدون استثنا نظاميان و غير نظاميان و حتى كودكان و زنان را از دم تيغ مى گذرانيدند، پس از سه سال در تاريخ ژوئيه 1099 بيت المقدس را تصرف كردنددر حالى كه از آن سپاه عظيم فقط بيست هزار نفر باقى ماندند و مسيحيّت در اين جنگ با دادن بيش از يك ميليون نفر قربانى كه در اثر جنگهاى داخلى، بيماريهاى وبا و طاعون و برخوردهاى شديد با قبايل مسلمانان و غير مسلمانان در بين راه، به بيت المقدس دست يافت.

براى اينكه خوانندگان محترم به وحشيگريهاى اين سپاه مذهبى! خوب آشنا شوند، عين عبارت «گستاو لوبون» مورخ معروف فرانسوى را مى نويسيم:

«قبايح اعمال و كردار مجاهدين صليب در تمام اين لشگر كشى ها حقيقتاً آنها را در رديف درنده ترين و بى شعورترين وحشى هاى روى زمين قرار داده بود و رفتار آنان با هم عهدان خود، با دشمن، با رعاياى بى گناه، نظاميان، زنان، اطفال، پير و جوان يكسان و در يك رديف قرار گرفته بود، يعنى بدون امتياز، همه را غارت كرده و به قتل مى رسانيدند».

ضمناً از «روبرت» راهب كه خود شخصاً در اين وقايع حضور داشته، چنين نقل مى كند:

او مى گويد: «لشگر ما در گذرها و ميدانها و پشت بامها متصل در گشت و حركت بودند و مثل شير ماده اى كه بچّه اش را ربوده باشند از قتل عام لذّت مى بردند، اطفال را پاره پاره كرده، جوان و پير را در يك رديف از دم شمشير مى گذرانيدند! و محض تسريع در عمل چندين نفر را بايك ريسمان به دار مى آويختند! سپاهيان ما هرچه را كه مى يافتند فوراً مى ربودند شكم مرده ها را پاره كرده، پول و جواهراتى را كه سراغ داشتند بيرون مى آوردند و بالأخره «بوآمون» يكى از سران سپاه تمام مردمى كه در قصر جمع شده بودند احضار كرد، زن، مرد، پير، ناتوان و بيكاره را از دم شمشير گذرانيد و جوانان را براى فروش به انطاكيه فرستاد!».(7)

«گودفروآدوبويون» فرمانده اين سپاه خون آشام در گزارشى به پاپ چنين نوشت:

«اگر مى خواهيد بدانيد با دشمنانى كه (مسلمانان) در بيت المقدس به دست ما افتادند چه معامله اى شد، همين قدر بدانيد كه كسان ما در رواق سليمان و در معبد، در لجه اى از خون مى تاختند و خون تا زانوى مركب مى رسيد!».(8)

اينها نمونه هايى از يك سلسله فجايعى است كه مسيحيان، نسبت به متفكرين و دانشمندان اروپا در قرون وسطى و همچنين نسبت به مسلمانان در جنگهاى صليبى، مرتكب شدند.

بالأخره فشار و شكنجه هاى انگيزيسيون در كشورهاى اروپايى دانشمندان و متفكرين را به ستوه آورد، آنها براى نجات و رهايى از اين اختناق و ستمگريهاى وحشيانه، مبارزه پيگيرى را بر ضد كليسا آغاز كردند.

مبارزه ميان دانشمندان و ارباب كليسا به تدريج به اوج شدّت خود رسيد و با همه اختناق فكرى و سانسور عقايد و افكار كه مقامات مذهبى براى روشن فكران پديد آورده بودند، روز به روز علوم طبيعى در حال پيشرفت و توسعه بود و بالأخره ارباب كليسا مجبور به عقب نشينى شدند و ميدان براى آزاد فكران و دانشمندان و طرفداران علم، خالى گرديد.

همين سخت گيريهاى بى دليل و جنايات شرم آور مقامات مذهبى مسيحى سبب گرديد، گروهى از دانشمندان به طور كلى از اديان بيزارى جويند و اين فكر براى آنان پيدا شد كه دين طرفدار اوهام و جهالت است و با علم و دانش سر ستيز و مبارزه دارد.

بالأخره هرچه بود فجايع شرم آور و رفتار وحشيانه محاكم تفتيش، ضربت هولناكى بر پيكر اديان آسمانى وارد ساخت و يك حس بدبينى و نفرت در افراد بى اطلاع از عقايد مذهبى نسبت به تمام اديان به وجود آورد.

همچنين روش كليسا با مردم رنجديده و محروم به خاطر ثروت و قدرت، واكنش شديدى در روسيه به وجود آورد و كمك فراوانى به پيروزى جنبش كمونيسم در آنجا كرد و سبب شد كه رهبران كمونيسم مبارزه دامنه دارى را با دين آغاز نموده و مذهب را دستاويز سرمايه داران براى استثمارطبقه كارگر معرفى نمايند.

«فردوف» در اين زمينه چنين مى نويسد: «كليسا در روسيه تزارى مالك اموال منقول و غير منقول بى حد و حصرى بود، املاك اختصاصى اش به ميليونها هكتار و سپرده هايش در بانكها به صدها ميليون روبل طلا بالغ مى شد، كليسا و معابد از جنگلها و چراگاه هاى وسيعى بهره بردارى مى كردند و درآمدهاى كلانى از ماهيگيرى، تجارت، صنعت و غيره داشتند.

كليسا كه در عين حال بزرگترين سرمايه دار، بزرگترين زمين دار و بزرگترين بانكدار روسيه بود، بيرحمانه دهقانان را استثمار مى كرد و تمام اقدامات كارگران را براى بهبود شرايط كار، بدون ملاحظه تعقيب مى نمود و به اين ترتيب كينه ريشه دارى در كارگران و
دهقانان كه خادمين كليسا را طرفداران بردگى در لباس كشيشى مى ناميدند به وجود آورد».(9) اين مسيحيّت كه روزى حافظ آداب و سنن كهنه و مظهر ارتجاع بود و با آن همه سوابق درخشان تاريخى! امروز براى تحكيم مبانى خود از تمام امكانات علم و تمدن، استفاده هاى شايانى مى كند.

ما غافليم كه تنها براى كليساى كاتوليكها چهار هزار هيأت تبليغاتى است كه در نقاط مختلف پراكنده مى شوند و جمعيّتهاى مبلّغ با بودجه كافى حتى در نقاط مجهول مانند: كنگو، تبت و مناطق وحشى نشين آفريقا كوششهاى تبليغاتى براى انتشار مسيحيّت مبذول مى دارند، تنها بودجه كليساى انگلستان در سال، مبلغى معادل نهصد ميليون تومان است! اگر تنها همين رقم را با تمام بودجه تبليغاتى خود مقايسه كنيم، بى نهايت متأسف خواهيم شد.

تاكنون انجيل را به بيش از هزار زبان ترجمه كرده اند، تنها در سال 1937 سه مؤسسه نشر و پخش انجيل، قريب 24 ميليون نسخه در آمريكا منتشر نموده است.

واتيكان داراى روزنامه اى است به نام «اوسر فاتورى رومانو» با تيراژ سيصد هزار نسخه در روز، به علاوه قريب پنجاه نشريه و مجلّه كه در هر ماه در چند ميليون نسخه چاپ و منتشر مى شود، تا به حال بيش از 32 هزار دبستان، دبيرستان، دانشگاه و بيمارستان از طرف دستگاه مذهبى مسيحى تأسيس شده، در دنيا چهار دستگاه نيرومند فرستنده مخصوص تبليغات دينى مسيحى وجود دارد كه يكى در مركز واتيكان و اخيراً چهارمين آن در آديس آبابا افتتاح گرديده است، اصولاً تبليغات مسيحيان از سه طريق صورت مى گيرد: ترجمه كتب عهد جديد، ساختن كليساهاو معابد و ارسال جمعيت هاى تبليغ (جمعيت هاى تبشيريه) به نقاط مختلف جهان.

فرقه «پروتستان» مسيحى نيز به فعّاليّتهاى چشمگيرى پرداخته اند.

جريده «ريدرز دايجست»(10) مى نويسد: «تجديد فعاليّتهايى درباره پرداخت زكات يا «عشريه»(11) كه يكى از سنن قديمى كليساست، باعث شده كه انقلاب و تحولى در زنده كردن كليساى پروتستان آمريكايى هم از لحاظ روحى و هم از جهت مادى، ايجاد كند.

از سال 1950 به بعد حد اقل در ده حوزه مذهبى به اين فعاليّت دست زده اند و نتايج عجيبى به دست آورده اند، در بسيارى از جمعيتها همكاريها و فعاليّتها دوبرابر و سه برابر شده است، صدها ساختمان براى كليسا برپا شده و ميسيونرها و هيأتهاى اعزامى در داخل و خارج تقويت گرديده اند و از همه مهمتر اين كه افراد جمعيّتها مانند خود جمعيتها درك كرده اند كه پيروى از اين سنّت ديرين، چه نتايج مسرّت بخش و اجر مترقبه اى در بر دارد!».

سازمان مذهبى مسيحى، نه از يهود و هندو مى ترسند، نه از بودايى; زيرا اينها اديانى است كه به واسطه مرتبط بودن به قومى معين نمى توانند به خارج از محيط خود نفوذ كنند، آنها فقط از ناحيه اسلام كه دوست و دشمن، طرز فكر و ايدئولوژى خاص آن را زنده و با كفايت شناخته اند، احساس خطر مى كنند، پاپ اعظم در سخنرانى افتتاحيه شوراى اسقف ها در واتيكان گفت: «خطرى كه از ناحيه اسلام در آفريقا مسيحيّت و غربى ها را تهديد مى كند، بيش از خطر كمونيسم براى جهان غرب در آفريقا است».(12)

با اينكه تبليغات مسلمانان در خارج، تقريباً صفر است ولى اسلام با معارف وسيع و قدرت تحركى كه از امتيازات اوست در برخى از نقاط جهان مخصوصاً در آفريقا در شوراى مزبور كه يك كنگره بين المللى از روحانيون و كشيشهاى پنج قارّه جهان است، تقريباً در هر قرنى، يك بار تشكيل مى شود و منظور از تشكيل اين كنگره حلّ مشكلات جهان مسيحيّت است. اخيراً در اين شورا هفت هزار نفر از رهبران مذهبى كليساهاى جهان در واتيكان مقر سلطنت پاپ، اجتماع كردند و پيرامون مشكلاتى كه كليسا با آن مواجه است، به بحث و تبادل نظر پرداختند، اين كنگره در خلال يك سال در سه دوره اجلاسيه كه هر دوره آن مدّت دوماه است تشكيل مى گردد. طبق گفته منابع رسمى كليسايى، بودجه آن قريب 650 ميليون لير ايتاليايى است!.

حال پيشروى است، اسلام بهترين پناهگاه سياهان رنجديده است و كليسا نمى تواند اين خطر را ناديده بگيرد.

طبق گزارش دو مؤسسه تحقيقاتى بلژيكى: «در ابتداى قرن بيستم ميلادى، فقط در يك ناحيه از «كنگو»، چهار هزار مسلمان بوده كه امروز تعداد آن در «مانيه ما»، «كيوو» و «استانلىويل» به 236 هزار نفر رسيده است».

مجله «پرو» چاپ پاريس از قول «مارسل كاردر» كه يكى از متخصصين اروپايى مطالعه اسلام در آفريقاست، مى نويسد:

«اسلامى كه سابقاً مذهب امرا و شاهزادگان بود، امروز مذهب توده مردم شده است، مردمى كه چون سيل خروشان، متحرك بوده در پى زندگى بهتر و آرامترى مى باشند! آنچه را كه نمى توان در آن ترديد كرد اين است كه اسلام از آفريقاى شمالى به طرف جنوب آفريقا با سرعت و مداومت به جلو مى رود، آمار و واقعيت هاى انكار ناپذيرى اين موضوع را تأييد مى كند».

مجلّه «ريودو پاريس»(13) بعد از آنكه آمار مسلمانان، بت پرستان و مسيحى ها را در آفريقا ذكر كرده و برترى تعداد مسلمانان را نشان مى دهد، مى نويسد:

«به طور كلى نيمى از سياهان آفريقايى را بايد مسلمان حساب كرد، اسلام با سرعت عجيبى پيش مى رود، چنانكه در هر سال به طور متوسط پانصدهزار نفر مسلمان
مى شوند، اين پيشرفت دنباله نفوذ اسلام در قديم نيست بلكه افزايش آن مربوط به شرايط عصر جديد مى باشد كه از صد سال اخير پيدا شده است.

در سال 1950 چهار نفر از فارغ التحصيلان «دانشگاه الأزهر» يك مدرسه اسلامى در شهر «ماباكو» افتتاح كردند كه پيشرفت برق آسا داشت، ولى دولت فرانسه بلافاصله درب آن را بست».

«دكتر واكسياواگليرى»(14) استاد دانشگاه ناپل مى نويسد:

«چه علّت دارد كه با وجود آزاديهاى زيادى كه در كشورهاى اسلامى به افراد غيرمسلمان داده شده، و بااينكه در زمان حاضر به معناى واقعى هيچ گونه سازمان تبليغاتى در اسلام وجود ندارد، امّا با اين حال در برابر آثار و علايم محسوس ضعف و انكسار دين، در سالهاى اخير، كيش اسلام لاينقطع در آسيا و آفريقا پيشرفت مى كند، امروز نمى توان گفت كه شمشير فاتحين، راه را براى نشر اسلام، صاف مى كند، بلكه، بالعكس در منطقه هايى كه يك وقتى دولتهاى اسلامى حكومت مى كردند، فعلاً دولتهاى تازه از ساير اديان حكومت دارند و سالهاست كه سازمانهاى تبليغاتى نيرومندشان در ميان مسلمين فعاليت مى كنند، با اين حال نتوانسته اند اسلام را از زندگى مردم جدا كنند، چه نيروى معجز آسايى در اين دين نهفته است؟ چه نيروى ذاتى از اقناع و ارضايى با اين دين ممزوج شده است؟ كداميك از اعماق و زواياى روح بشر است كه با چنين جوش و خروش آن را استقبال مى كند و به اين نداى دعوت، لبيك اجابت مى گويد».

مسيحيان براى تباه ساختن مسلمانان دست به هر گونه اعمال خلافى مى زنند.

«استاد محمد قطب» مى نويسد: «يكى از شركتهاى كشتى رانى كه متعلق به انگليسيها است در جنوب آفريقا تأسيسات و سازمانى دارد، در كشتى هاى اين شركت، تعدادى مسلمان آفريقايى كار مى كردند، ولى اين شركت چون مسيحى است، لذا تاب آن را نياورد كه تعدادى از كارگران خود را مسلمان ببيند.

آنگاه براى تباه ساختن ايشان دست به كار عجيبى زد و آن اين كه بابت قسمتى از دستمزدشان چند شيشه نوشابه الكلى به آنان مى داد، از طرفى چون شراب در اسلام حرام است و آن را نمى توان خورد و نه مورد خريد و فروش قرار داد، از اين رو با شكستن اين شيشه ها كارگران مسلمان قسمت نسبتاً مهمى از دستمزد خود را به هدر مى دادند، سپس يكى از قانون دانان مسلمان، وضع ايشان را دريافت و سپس توصيه كرد كه از دريافت چنين دستمزدى ـ كه در دنيا نظير ندارد ـ امتناع ورزند و هرگاه شركت، به اعتراض آنان پاسخ نداد به دادگاه شكايت برند.

اما مى دانيد نتيجه چه شد همين كه شركت از اين امر آگاهى يافت تمام آنها را يكجا اخراج نمود».(15)

آرى اين است مفهوم بشر دوستى.

اكنون افق وسيعى براى كوششهاى مبلّغين اسلامى در آفريقا وجود داردكه اگر دستگاه تبليغاتى اسلام به طور جدى و سريع به كار افتد، توده هاى وسيع آفريقايى با دل و جان، اسلام را خواهند پذيرفت، آفريقا در جستجوى مذهبى است كه بتواند بين جنبه هاى مادى و معنوى، هماهنگى ايجاد نموده و مساوات و برابرى را در محيط اجتماع بر قرار سازد و مردم را به سوى صلح و آرامش و حقيقت دعوت كند.

بى شك، مسيحيّت كنونى نمى تواند چنين خواسته اى را تأمين سازد و به شدّت از اين نقطه نظر، فقير و ناقص است، حتى كليسا خود عامل تبعيض، اختلاف و تفرقه است. در آفريقا هنوز كليسا اجازه نمى دهد سياه و سفيد در يك عبادتگاه مشغول عبادت شوند! به طور كلى رفتار مسيحيان با سياهپوستان يك رفتار انسانى نيست.

«پاتريس لومومبا» رهبر فقيد كنگو در يكى از روزنامه هاى چاپ پاريس مى نويسد: «هرگز نفهميدم كه چرا در مدارس به ما تعليم مى دهند كه بايد اصول مسيحيت را محترم شمرد، در حالى كه در خارج از مدرسه، اروپاييان هرگونه عمل خلافى را مرتكب مى شدند و تمام اصول تمدّن و انسانيت را زير پا مى گذاشتند، تعليماتى كه در مدارس به ما مى دادند، با روشى كه اروپاييان نسبت به سياهپوستان، به كار مى بردند، تضاد بارزى داشت».

نه تنها مسيحيت از پيشرفت اسلام در قاره آفريقا نگران است بلكه ميسيونهاى مذهبى مسيحى در آمريكا كه ناظر اسلام آوردن مسيحيان سياهپوست آمريكا مى باشند بسيار ناراحتند و از هر وسيله اى براى درهم كوبيدن اساس تشكيلات آنها استفاده مى كنند. امروز شايد كمتر روزنامه آمريكايى باشد كه برضد سياهپوستان تبليغ نكند، حتى برخى از سناتورهاى آمريكايى در مجلس سنا پس از حمله به مسلمانان سياهپوست از رئيس جمهورى خواستار انحلال سازمانهاى سياهپوستان مسلمان و غيرقانونى كردن اقدامات آنها شدند.

اما على رغم همه كوششهايى كه براى جلوگيرى از اقدامات سياهپوستان مسلمان مى شود، تعداد بيشترى به آنها مى پيوندند و فعاليّتها و تشكيلاتشان نيرومندتر مى گردد. اكنون سازمان آنها در 27 ايالت آمريكايى، هفتاد شعبه دارد و همچنين در شيكاگو و ديترويت داراى دو مركز فرهنگى اسلامى هستند، مراكز و مساجد متعددى بنا كرده اند و روزنامه اى نيز به نام كلمات محمّد(صلى الله عليه وآله) منتشر مى سازند، در برخى از شهرهاى آمريكا هنگام ترتيب دادن تظاهرات، شعارهاى مذهبى باخود حمل مى نمايند و در پيشاپيش جمعيت، تابلوى «لااله الا الله محمّد(صلى الله عليه وآله) رسول الله» به چشم مى خورد.

همه مسلمانان سياه، فرايض دينى خود را با كمال علاقه مندى انجام مى دهند، زنانشان مقيد به حجاب اسلامى هستند و عموماً در خريد گوشت وساير معاملات، سعى دارند از قصابيها و فروشگاه هاى اسلامى كه با علامت ماه و ستاره مشخص شده است، خريد نمايند. در فرا گرفتن زبان عربى بسيار علاقه مندند، به جوانان خود در مدارس و دانشكده ها توصيه مى كنند كه زبان قرآن را حتماً فرا گيرند، در ميان آنها قتل، دزدى و انحراف وجود ندارد و حتى به اعتراف دشمنان، زندگى تازه مسلمان سياه در پرتو اسلام به طورى تغيير مى يابد كه اعتيادات زشت و آلودگيها را ترك مى گويد.

مبشرين مسيحى كه در آفريقا سرگرم تبليغ هستند، نمى خواهند سياهان را ترقى دهند و مانند خود سازند، بلكه مى خواهند افرادى به وجود آورند كه تسليم كليسا و دولتهاى مطبوع آنان گردند، اين حقيقتى است كه استاد «وسترمان»(16) بيان داشته است. وى مى نويسد:

«موقعى كه سياه به اسلام مى گرود، جزء اعضاى عالى اجتماع مى گردد و به زودى اعتماد به نفس پيدا مى كند و موقعيت خود را درك مى نمايد و به سرعت مى فهمد كه يك عضو جهانى است، مى فهمد با اروپائيان در حدود معينى ارتباط دارد، سياهى كه قبلاً در ميان خاكروبه و خاشاك باكمال حقارت به سر مى برد، با اسلام آوردن، داراى مقامى مى شود كه خود اروپائيان براى او احترام قايل مى شوند.

اما موقعى كه سياه بت پرست به مسيحيت منتقل مى گردد، وضع خود را بر خلاف وضع مسلمانان سياه مى بيند; زيرا وضع ما (مسيحيان) بر پايه جدايى از سياهان بنا شده است و هر گاه با تمدّن ما روبه رو مى شوند آن را درك نمى كنند، ما هنوز به سياهان تعليم نداده ايم، آنان نيز درك نكرده اند كه خصايص ممتازى دارند; زيرا ما خود را موظف نديده ايم كه توجهى به تمدّن سياهان كنيم و آن را ترقى دهيم و وضع آنان را با تمدّن خود تطبيق كنيم، ما هرگاه مى خواهيم سياه را مجسم سازيم، با وضع ناپسندى او را به اروپا معرفى مى كنيم و او را يك اروپايى بد قيافه مى دانيم ولى اسلام او را يك سياه آفريقايى كه پيش خود محترم است و بين ديگران احترام دارد، معرفى مى نمايد، بر فرض اينكه سياه متمدّن اروپايى را بنگريم، آن مساوات اجتماعى كه اسلام ذاتاً به او داده است براى او نمى بينيم.

عده اى از اروپائيان هستند كه نمى توانند حقيقت زير را ناديده بگيرند، سياهان مسيحى در نظر اين آقايان آنقدر بى ارزش هستند كه با سياه بى دينى كه در ميان خار و خاشاك زندگى مى كند، فرق ندارد.

همين عده هستند كه منتظر فرصتى مى باشند تا برترى سياهان مسلمان را بر سياهان مسيحى آشكار سازند، از اين رهگذر است كه ما باكمال وضوح درك مى كنيم كه آفريقائى هايى كه در زمانهاى اخير، تعليمات مسيحى ديده اند، مبلّغ اسلام گرديده اند و چون سياهان آفريقا اميد به تساوى خود با برادران دينى اروپايى خود را ندارند، استعداد مسلمان شدن براى آنان پيدا مى شود و مى فهمند كه دين منحصر به فرد آفريقا، «اسلام» است».(17)

تبليغات مسيحيان بر ضد اسلام

اصحاب كليسا از نفوذ معنوى اسلام سخت بيمناك و نگرانند و براى لكه دار ساختن حيثيت جهانى اسلام، بر ضد آن، دست به تبليغات دامنه دارى زده و احياناً از تهمت و افترا نسبت به ساحت مقدس دين اسلام فروگذار نمى كنند و مى خواهند از هر راهى شده آفتاب حقيقت را بپوشانند و كارى كنند كه مردم دنيا آهنگ حقانيت اسلام را نشنوند.

براى نمونه، شبى از تلويزيون آلمان اوضاع كشور اسلامى يمن، وضع مساجد، طرز اداى نماز و عبادت اسلامى را نمايش داده بودند، گوينده تلويزيون پيرامون محروميت هاى مردم آن سرزمين به تفصيل سخن گفت، سپس حمله خود را متوجه اسلام كرده و ادامه داد: «اسلام در سر راه پيشرفت و ترقى اين ملّت، مشكلات فراوانى ايجاد كرده و آنها را دويست سال از قافله تمدّن، عقب انداخته است، توقف در مراحل ابتدايى و ضعف و عقب ماندگى در شرايط كنونى، مظهر برنامه هاى اسلام است و محروم ماندن اين ملّت از تحوّل و انقلابى كه در شؤون مختلف مردم دنيا به وجود آمده است، معلول عقايد مذهبى و پيروى آنها از دستورات دينى است!!».

فكر كنيد اين تبليغات مسموم و نقشه هاى ماهرانه كه انسان مى تواند از پشت پرده بخواند، در روحيه مردم اروپا كه در مسائل مربوط به عقايد مسلمانان روشن نيستند و احياناً اگر اطلاعاتى داشته باشند، بسيار ناچيز است، چه انعكاسى خواهد بخشيد و قضاوتهاى بى مطالعه آنها در باره اسلام چگونه خواهد بود؟! آيا اين گونه حقكشيها جز

خيانت به نوع بشر چيز ديگرى هست؟

بايد به اين تبليغات چى ها گفت: اگر عدم پيشرفت مردم يمن در مراحل زندگى مادى را بايد در مذهب آنها جستجو كرد، پس چرا مردم در جنوب ايتاليا كه پاپ در آنجا حكمرانى دارد، از مزاياى تمدّن جديد بى بهره اند و افراد در نهايت فقر و بدبختى زندگى مى كنند؟و غالباً براى تأمين زندگى خود به كشورهاى مجاور هجوم برده و به كارگرى در ساختمانها اشتغال مىورزند.

چرا كشور يونان كه يك كشور اروپايى و غير مسلمان است، از بيشتر كشورهاى اسلامى، عقب افتاده تر است؟

در حالى كه يونان تا قبل از پيدايش مسيحيّت، راه تكامل و ترقّى را مى پيمود، اما از روزى كه آيين مسيح را پذيرفت، راه انحطاط و سقوط را در پيش گرفت، تا وقتى كه يونان با آن عظمت، زير پرچم سلطنت عثمانى قرار گرفت.

چرا برخى از كشورهاى آسيايى غير مسلمان در شرايطى زندگى مى كنند كه به مراتب از كشورهاى اسلامى، اسف انگيزتر است؟ در صورتى كه مسلمانان در پاره اى از نقاط مانند «بوسنى» در بسيارى از جهات بر مسيحيان كاتوليك و ارتدكس برترى دارند، بيشتر مسلمانان روسيه ازمسيحيان مجاور خود كمتر نيستند، مسلمانان چين بر بودايى ها برترى و تقدم دارند، به طورى كه مى گويند: اعراب ساكن جزيره سنگاپور از نظر مادى، از ساكنين آن جزيره و حتى انگليسها جلوترند.

بيشتر دستگاه تبليغاتى كشورهاى غربى حقايق را معكوس جلوه داده و مطالب بى اساس را به خورد مردمى مى دهند كه از اصول اوليّه اسلام نيز كوچكترين اطلاعى ندارند، اين قبيل تبليغات سوء، تلاشهايى است كه از طرف وابستگان به سازمان روحانى كليسا در باره اسلام به عمل مى آيد.

متفكر و نويسنده بزرگ «محمد قطب» مى گويد: «بايكى از فرستادگان سازمان ملل در مصر، مدت چند ساعت در خصوص برنامه هاى اسلام صحبت كردم، سرانجام روشنفكر غربى گفت: گاهى مى بينم از اسلام حقى و حقيقتى را بيان مى كنى اما چه كنم

كه نمى توانم از فوائد تمدّن امروز محروم بمانم; زيرا خيلى مشتاقم كه با هواپيماهاى فلك شكاف سفر كنم...

متعجبانه به او گفتم چه تو را از لذايذ تمدّن امروز باز مى دارد؟ در پاسخم گفت: مگر اقتضاى اسلام شما اين نيست كه من به زندگى چادر نشينى و بيابانگردى برگردم و با آن ابزار وحشيانه صحرا نشينى زندگى كنم!!».(18)

در آلمان در هتلى اقامت داشتم كه مدير آن تحصيلات عاليه دكتراى خود را در انگلستان و فرانسه به پايان رسانده بود و به زبان عربى نيز آشنايى داشت، وى مى گفت: من مردى موحدم، پروردگار يكتاى خود را به خوبى شناخته و به او ايمان كامل دارم، اما آن خدايى كه مكتبهاى دينى به پيروان خود معرفى كرده و مردم را به پرستش و عبادت در پيشگاهش دعوت مى كنند، براى من قابل قبول نبوده و ابداً با منطق عقل سازگار نمى بينم، فكر و ادراك روشن مى داند كه اينها برخلاف فطرت بشرى راه مى پيمايند.

آنگاه در حالى كه تأثر و اندوه از چهره اش نمايان بود، اضافه كرد: بايد اساس يكتاپرستى را در جهان پى ريزى و مسير افكار تاريك و منحرف دستجات گوناگون بشرى را عوض كرد و سطح معارف انسانى را تا حد توحيد خالص، ارتقا داد.

اين شخص از توحيد خالص اسلام و تفاوت ريشه دارى كه ميان قرآن مقدس و تورات و انجيل تحريف شده موجود است به كلى بى خبر بود و تصور مى كرد قرآن هم مانند كتب عهدين خدا را معرفى كرده و با مسأله حلول نيز سروكار دارد!!.

بعداً جزوه اى كه به زبان آلمانى در اصول دين اسلام نگاشته شده بود در اختيار وى گذاشتم تا مورد مطالعه قرار دهد.

متأسفانه برخى از هموطنان ما به عنوان يك نفر مسلمان در خارج مرتكب اعمالى مى گردندكه موجب بدبينى غربى ها به اسلام مى شود، همين آقاى مدير هتل ياد شده، در اثر مشاهده پاره اى اعمال از ايرانيان، هيچ فرد ايرانى را در هتل خود نمى پذيرفت، با كوشش و اصرار يكى از دوستان كه سابقه آشنايى با وى داشت، قبول كرد كه من به طور موقت چند روزى آنجا بمانم، در طى چند روز اقامت، اعتمادش فوق العاده نسبت به من جلب شد، اين اعتماد فقط به واسطه اين بود كه خلافى از من مشاهده نكرده بود، نه اينكه كار فوق العاده اى براى جلب اعتمادش انجام داده باشم، مكرر از من تمجيد مى نمود (چون سخنان او مبالغه آميز بود از ذكر آن خود دارى شد) حتى گاهى به وسيله هديه اى احساسات و علاقه خود را نسبت به من ابراز مى داشت، هرگاه ميهمانى بر او وارد مى شد، اتاق مرا در اختيار ميهمانش قرار مى داد و خواهش مى كرد كه شب را در اتاق خصوصى خودش به سر برم، اتاقى كه تمام اوراق و اسناد بهادار روى ميز كارش انباشته شده بود.

مدّتى گذشت تا ضرورتى ايجاب كرد به جاى ديگر تغيير مكان دهم، مدير هتل نشانى مرا گرفت و از آن پس هرگاه ايرانيان به وى مراجعه مى كردند تلفنى ازمن سؤال مى نمود و مى گفت: اگر شما ضمانت اخلاقى مى كنيد تا من آنها را بپذيرم من هم به خاطر اينكه هموطنان به زحمت نيفتند چنين ضمانتى را مى كردم (چون براى مسافرين تازهوارد كه قبلاً جا را رزرو نكرده اند، پيدا كردن اتاق و منزل اوايل شب بسيار مشكل است).

شبى، چند تن از مسافران تازهوارد ايرانى كه جايى پيدا نكرده بودند، روانه آنجا ساختم و طبق معمول ضامن حسن اخلاق و رفتار آنها شدم، اما صبح فردا تلفن زنگ زد و آقاى مدير هتل بالحنى كه تأثر و ناراحتى از آن مى باريد، از من گله كرد و گفت: فرستادگان ديشب شما بسيار مردمان بدى بودند و مرا سخت ناراحت كردند، با شرمندگى از وى معذرت خواستم و تصميم گرفتم كه ديگر اشخاص را به آنجا معرفى نكنم!

* * *

هم اكنون فرصت بسيار مناسبى براى اسلام در اين موقعيت كه دنيا لحظات حساسى را مى گذراند، پيش آمده كه مى توان قلوب ملل متمدّن را تسخير كرد، در عصر حاضر براى اعلام مواد و برنامه هاى روانبخش اسلام و شناساندن ويژگيهاى اين آيين مقدس،

شرايط تا حد زيادى مساعد و آماده است، درست است كه سازش يك دين با خواسته هاى فطرى بشر سبب پيشرفت سريع آن مى شود، اما موفقيت در بسط و گسترش جهانى آن با توجه به تناسب اوضاع محيط به كادر تبليغاتى جديد و نقشه صحيحى نيازمند است كه متأسفانه در محيط ما هنوز تبليغات ارزش واقعى خود را به دست نياورده است، ديگر حركت هاى فردى و فعاليتهاى ناقص و خالى از هرگونه نقشه و تشكيلات صحيح به نتيجه ثمر بخشى نخواهد رسيد و احياناً اگر اثرى داشته باشد، بسيار اندك خواهد بود و در برابر صفوف فشرده و نيروهاى متمركز مخالف ياراى مقاومت ندارد.

اشتباه ما توجه نكردن به اهميت عظيم تبليغات و سازماندارى است. و با وجود نيروى حيرت انگيزى كه در فرهنگ اسلامى براى تحول و پيشروى نهفته است، مع الوصف، خاصيت تحول انگيز معارف اسلامى در اثر عواملى در ميان ما نابود شده و با داشتن صحيح ترين و ارزنده ترين قوانين و ايدئولوژى، دچار جمود عجيبى هستيم، همين موضوع سبب شده است كه ميدان وسيعى در اختيار عوامل ضداسلامى قرار گيرد.


پى‏نوشتها:

1) «ويل دورانت» تاريخ تمدّن، ج 18، ص 351.
2)
«آلبرماله»، تاريخ، ج 3، ص 247.
3)
«مارسل كاش»، تاريخ تحولات اجتماعى، ج 2، ص 141.
4)
همان، ص 143.
5)
دائرة المعارف، قرن بيستم، ج 6، ص 598.
6)
تاريخ آزادى فكرى، ص 147.
7)
تمدّن اسلام و عرب، ص 407.
8)
آلبرماله، تاريخ، ج 3، ص 226.
9)
مذهب در اتحاد جماهير شوروى، ص 7.
10)
.Reader's Digest
11)
. Tithe
12)
روزنامه Suddeutscher zeitunq
13)
.Revue de paris
14)
. D.r.L.V. Vaglieri
15)
اسلام و نابسامانى هاى روشنفكران، ص 291.
16)
. Westermann
17)
الاستعمار والتبشير.
18) اسلام و نابسامانى هاى روشنفكران، ص 298.