حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۱۶ -


فصل بيست و يكم : در تفسير صافون و مسبحون و صاحب مقام معلوم و حمله عرش و سفره كرام برره به ائمه عليه السلام
حق تعالى مى فرمايد در شان ملائكه و ما منا الا له مقام معلوم * و انا لنحن الصافون * وانا لنحن المسبحون ( 1348) مفسران گفته اند كه :يعنى ملائكه گويند كه :نيست از ما هيچكس مگر آنكه براى عبادت از براى او جائى است دانسته شده ، و بدرستى كه هر آينه مائيم صف زدگان ، و بدرستى كه مائيم تسبيح كنندگان ( 1349)
على بن ابراهيم و ابن شهر آشوب و فرات به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : و منا الا له مقام معلوم در شان امامان و اوصياء از آل محمد عليه السلام نازل شده است . ( 1350)
و ايضا در تفسير على بن ابراهيم به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود :مائيم درخت پيرى و معدن رسالت و محل آمدن و رفتن ملائكه و مائيم عهد خدا - يعنى امامت ما را عهد گرفته است از مردم - و مائيم امان خدا و مائيم مودت خدا - يعنى محبت ما محبت خداست - و مائيم حجت خدا، بوديم نورى چند صف كشيده در عرش خدا و تسبيح مى نموديم خدا را، پس اهل آسمان به سبب تسبيح ما مى گفتند تا آنكه فرود آمديم بسوى زمين پس تسبيح و تنزيه كرديم خدا را، پس اهل زمين ما خدا را تنزيه كردند، و مائيم صافون و مائيم مسبحون كه خدا فرموده است ، پس ‍ هر كه وفاكند به عهد ما پس بتحقيق كه وفا كرده است به عهد خدا و هر كه بشكند عهد ما را عهد خدا را شكسته است . ( 1351)
و ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است كه در بعضى از خطبه ها مى فرمود :ما آل محمد نورى چند بوديم در دور عرش ، خدا ما را امر كرد كه او را تسبيح بگوييم ، پس تسبيح گفتيم و فرشتگان به تسبيح ما تسبيح گفتند، پس ‍ ما را به زمين فرستاد و امر كرد به تسبيح ، پس تسبيح گفتند اهل زمين به تسبيح ما، پس مائيم صافون و مائيم مسبحون . ( 1352)
و ايضا روايت كرده است كه :از ابن عباس پرسيده اند از تفسير و انا لنحن الصافون وانا لنحن المسبحون ابن عباس گفت كه ما در خدمت رسول صلى الله عليه و آله بوديم ، حضرت امير المومنين عليه السلام آمد، پس چون نظر حضرت رسول صلى الله عليه و آله بر او افتاد تبسم كرد در روى او و فرمود :مرحبا به كسى كه خلق كرده است خدا او را پيش از آدم به جهل هزار سال ابن عباس گفت :يا رسول الله آيا فرزند پيش از پدر بود؟ گفت :بلى خدا مرا و على را خلق كرد پيش از خلق همه اشياء بعد از آن خلق كرد ساير چيزها را و همه تاريك بودند و نور ايشان از نور من و على بود، پس ما را در جانب عرش جا داد، پس خلق كرد ملائكه را پس تسبيح و تنزيه كرديم خدا را پس تسبيح و تنزيه كردند ملائكه ، و ما تهليل گفتيم خدا را و به يگانگى ياد كرديم پس تهليل كردند ملائكه ، و ما تكبير گفتيم خدا را پس ملائكه تكبير گفتند و اينها همه از تعلمى من و على بود، و در علم سابق الهى بود كه داخل در جهنم نشود، دوست من و على و داخل در بهشت نشود دشمن من و على ، بدرستى كه خدا خلق كرد ملكى چند را كه در دست آنها بود ابريقهاى نقره مملو از آب زندگانى از جنت فردوس پس هيچ شيعه على نيست مگر آنكه پدر و مادرش پاكيزه اند و پرهيزكار و برگزيده و ايمان آورنده به خدا، پس ‍ چون اراده كند يكى از اينها كه جماع كند با اهل خود مى آيد ملكى از آن ملائكه كه در دست ايشان است ابريقهاى آب بهشت پس مى ريزد از آن آب در آن ظرفى كه از آن آب مى آشامند، پس به آن آب ايمان در دل او مى رويد چنانچه زراعت مى رويد، پس ايشان بر بينه و برهانند از جانب پروردگار ايشان و از جانب پيغمبر ايشان و از جانب وصى او على و از جانب دختر من فاطمه زهرا، پس امام حسن و امام حسين و امامان از فرزندان حسين .
پس گفتم :يا رسول الله كيستند آن امامان ؟ يازده نفر از فرزندان من و پدر ايشان على است . پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود :حمد مى كنم خداوندى را كه محبت على و ايمان به او را دو سبب گردانيده ، يعنى سبب دخول بهشت و سبب خلاص از جهنم . ( 1353)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه :ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه :ملائكه بيشترند يا فرزندان آدم ؟ حضرت فرمود :بحق آن خداوندى كه جان من در دست قدرت اوست كه ملائكه خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاك در زمين ، و نيست در آسمان به قدر جاى پائى مگر آنكه ملكى هست كه خدا را تسبيح و تنزيه مى كنند، و در زمين نيست درختى و كلوخى مگر آنكه در آن ملكى هست كه موكل است به آن و هر روز احوال و اعمال آن را به خدا عرض مى كند با آنكه خدا داناتر است به احوال آنها از آن ملك ، و هيچ ملك نيست مگر آنكه تقرب جويد هر روز بسوى خدا به ولايت و محبت ما اهل بيت و طلب آمرزش مى كند براى دوستان ما و لعنت مى كند دشمنان ما را و از خدا سؤ ال مى كند كه بفرستد بر ايشان عذاب را فرستادنى . ( 1354)
پس فرمود در تفسير قول حق تعالى والذين يحملون العرش يعنى :آنان كه برمى دارند عرش خدا را فرمود كه :يعنى رسول خدا و اوصياء بعد از او كه حاملان علم خدايند، يعنى مراد از عرش ، علم است ، و من حمله يعنى حوله يعنى آنان كه در دور عرشند فرمود كه :يعنى ملائكه كه بر دور عرشند، يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به ويستغفرون للذين آمنوا يعنى :تنزيه مى كنند با حمد پروردگار خود و ايمان مى آورند به خدا و طلب آمرزش مى كنند از براى آنهها كه ايمان آوردهاند فرمود كه :مراد شيعه آل محمدند، ربنا وسعت كلشى رحمة وعلما اى پروردگار ما! فرا گرفته اى هر چيزى را از رحمت و علم يعنى :رحمت تو به هر كس ‍ و به هر چيز رسيد و علم تو به همه چيز احاطه كرده است ، فاغفر للذين تابوا پس بيامرز مر آن جماعتى را كه توبه كرده اند فرمود كه :يعنى توبه كرده اند از ولايت و محبت ابوبكر و عمر و بنى اميه ، واتبعوا سبيلك پيروى كرده اند راه تو را فرمود كه :مراد از راه خدا، ولايت و اعتقاد به امامت ولى خدا على عليه السلام است ، وقهم عذاب الجحيم * ربنا وادخلهم جنات عدن التى وعدتهم ومن صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم يعنى :و نگاه دار ايشان را از عذاب جهنم اى پروردگار ما و داخل كن ايشان را در باغهاى بهشت كه هميشه در آنجا يافتند و هر كه را شايسته شود از پدران ما و داخل كن ايشان را در باغهاى بهشت كه هميشه در آنجا باشند و هر كه را شايسته شود از پدران ايشان و زنان و فرزندان ايشان ، بدرستى كه تو غالب و حكيمى فرمود كه :مراد به شايسته ، آنهايند كه ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را داشته باشند و از شيعيان او باشند، و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمة و ذلك هو الفوز العظيم و نگاه دار ايشان را از عقوبتها و جزاى گناهان در روز جزا، و هر كه را نگاه دارى از عقوبتها در آن روز - فرمود :يعنى در قيامت و جزاى گناهان در روز جزا، و هر كه را نگاه دارى از عقوبتها در آن روز - فرمود :يعنى در قيامت - پس بدرستى كه رحم كرده اى او را، و اين فيروزى بزرگ است فرمود كه :فيروزى براى كسى است كه نجات يابد از ولايت و محبت ابوبكر و عمر؛ پس خدا مى فرمود كه ان الذين كفروا يعنى :بدرستى كه آنان كافر شدند فرمود كه :يعنى بنى اميه ، ينادون لمقت الله اكبر من مقتكم انفسكم اذ تدعون الى الايمان فتكفرون ( 1355) يعنى : ندا كنند آنها را در قيامت كه :هر آينه دشمنى خدا شما را بزرگتر از دشمنى شما مر نفسهاى خود را، در وقتى كه مى خواندند شما را بسوى ايمان پس كافر مى شديد به آن ، فرمود كه :يعنى مى خواندند شما را بسوى ولايت على عليه السلام ( 1356)
و ابن ماهيار نيز به سند معتبر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه :للذين آمنوا مراد شيعه محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله است ؛ للذين تابوا مراد آنهايند كه توبه كنند از ولايت ابوبكر و عمر عثمان و بنى اميه ؛ و اتبعوا سبيلك ( 1357) مراد به سبيل خدا، ولايت على عليه السلام است ؛ و قهم السيئات يعنى :نگه دار آنها را از ولايت ابوبكر و عمر و عثمان ؛ ان الذين كفروا يعنى بنى اميه ؛ و مراد از ايمان على عليه السلام است ( 1358)
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :خدا را ملكى چند هست كه مى ريزند گناهان را از پشتهاى شيعيان ما چنانچه باد برگ را از درخت مى ريزد در خزان ، و اين است معنى آن آيه كريمه يسبحون بحمد ربهم ويستغفرون للذين آمنوا و الله كه اراده نكرده است خدا غير شما را. ( 1359)
و ابن ماهيار اين مضمون را به سند بسيار روايت نموده است . ( 1360) و در عيون اخبارالرضا از آن حضرت روايت كرده است كه :مراد از للذين آمنوا در اين آيه آنهايند كه ايمان آورده اند به ولايت ما؛ و فرمود كه :فرشتگان ، خادمان ما و خادمان شيعيان مايند. ( 1361)
و ابن ماهيار از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :الذين يحملون العرش مراد هشت نفرند :محمد صلى الله عليه و آله و على و حسن و حسين و ابراهيم و اسماعيل و موسى و عيسى عليه السلام . ( 1362)
و ابن بابويه در عقايد گفته است :كه عرش علم الهى را هشت نفر بر مى دارند :چهار نفر از پيشينيان و چهار نفر از پسينيان ؛ چهار نفر پسينيان :نوح است و ابراهيم و موسى و عيسى عليه السلام و چهار نفر پسنيان :محمد صلى الله عليه و آله و على و حسن و حسين عليه السلام و گفته است كه :چنين رسيده از ائمه ما به سندهاى صحيح ( 1363)
و ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت امير عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :فضل من از آسمان نازل شد بر رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين آيه يستغفرون للذين آمنوا زيرا كه اين ايه در وقتى نازل شد كه در آن روز در زمين مؤ منى نبود بجز حضرت رسول صلى الله عليه و آله و من . ( 1364)
و به سند معتبر از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :هفت سال و چند ماه ملائكه استغفار نمى كردند مگر براى رسول خدا و براى من ، و در شان ما نازل شده است اين آيات الذين يحملون العرش تا آخر. ( 1365)
و در روايت ديگر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه :بتحقيق صلوات فرستادند ملائكه بر من و على چندين سال زيرا كه ما نماز مى كرديم و احدى غير ما نماز نمى كرد. ( 1366)
و به چند سند ديگر روايت كرده است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه :بخدا سوگند استغفار ملائكه از براى شما است ، يعنى نه شيعيان نه ساير خلق . ( 1367)
و خدا در فضل قرآن مجيد مى فرمايد انها تذكرة * فمن شاء ذكره * فى صحف مكرمة * مرفوعة * بايدى سفرة * كرام بررة ( 1368) يعنى :بدرستى كه اين آيات قرآن پندى است مردمان را، پس هر كه خواهد پند گيرد از ان در صحيفه هاى گرامى داشته شده و بلند مرتبه و پاكيزه است به دستهاى نويسندگان از ملائكه يا پيغمبران و اوصياى ايشان كه عزيز و گرامى اند نزد خدا و نيكوكارانند. و در احاديث معتبره منقول است كه :مراد از سفره ، ائمه عليه السلام اند. ( 1369)
و فرموده است : ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه وله يسجدون ( 1370) يعنى :بدرستى كه آنها كه نزد پروردگار تواند تكبر نمى كنند از عبادت خدا و تنزيه مى نمايند او را و براى او سجده مى كنند؛ مشهور ميان مفسران آن است كه مراد، ملائكه اند ( 1371) و در احاديث وارد شده است كه مراد پيغمبران و رسولان و ائمه اند. ( 1372) و بعيد نيست زيرا كه بودن ملائكه نزد خدا به جسم نيست بلكه مراد قرب معنوى است و آن در انبياء و ائمه بيشتر است .
و ايضا خداى تعالى فرموده است وقالوا اتخذ الرحمن ولدا يعنى :گفتند كافران :گرفته است خدا فرزندى سبحانه خدا منزه است از آنكه فرزندى داشته باشد بل عبادمكرون بكله بندهاى چندند گرامى نزد خدا لا يسبقونه بالقول پيشى نمى گيرند نزد خدا به گفتار يعنى تا خدا چيزى نفرمايد نمى گويند، و هم بامره يعملون و حال آنكه آنها به امر خدا عمل مى كنند يعنى تا خدا چيزى نفرمايد نمى كنند، يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم مى داند خدا آنچه در پيش روى ايشان است و آنچه در پشت سر ايشان است ، ولا يشفعون الا لمن ارتضى و هم بين من خشيته مشفقون ( 1373) و شفاعت نمى كنند مگر كسى را كه خدا پسندد شفاعت او را و ايشان را عظمت و مهابت خدا ترسانند.
و ابن ماهيار و غير او از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده اند كه :چون اين آيه را خواندند اشاره به سينه خود فرمودند.( 1374)
مولف گويد كه :اكثر مفسران گفته اند كه :اين آيات به رد قول جماعتى نازل شده است كه مى گفتند :ملائكه دختران خدايند. ( 1375) پس مراد به عباد مكرمون ، ايشان خواهند بود و از زيارتها مانند زيارت جامعه و غير آن و بسيارى از دعاها و احاديث معتبره ديگر ظاهر مى شود كه مراد، ائمه اند ( 1376) و بنابر اين تاويل دو احتمال دارد :
اول آنكه :از براى نفى قول جماعتى باشد كه قايل بودند به الوهيت حضرت امير عليه السلام و ساير ائمه عليه السلام با آنكه زن و فرزند داشتند، پس مراد به عباد مكرمون آنهايند كه ايشان گمان مى كردند كه رحمانند.
دوم آنكه :باز آيه بر رد قول جمعى باشد كه ملائكه را فرزندان خدا دانند، پس تنزيه خود نمود كه بلكه خدا را بندگان گرامى هستند كه بر مى گزيند ايشان را و خليفه خود مى گرداند، و اين معنى باعث نسبت فرزندى نمى شود، و بنابراين ممكن است كه مراد خصوص ‍ ائمه عليه السلام باشد يا يا اعم از ايشان و ساير مقربان از انبياء و اوصياء و ملائكه بوده باشد.
فصل بيست و دوم : در تاويل اهل رضوان و درجات به ائمه عليه السلام واهل سخط و عقوبات به اعداى ايشان ، و در آن چند آيه است
آيه اول : افمن اتبع رضوان الله كمن باء بسخط من الله و ماواه جهنم و بئس امصير * هم درجات عند الله بصير بما يعملون ( 1377) يعنى :آيا كسى كه پيروى كرد خشنودى خدا را مانند كسى است كه برگشت با غضبى از خدا و آرامگاه او جهنم است و بد محل بازگشت است جهنم از براى ايشان ، و صاحب درجه هايند نزد خدا، و خدا بينا است به آنچه ايشان مى كنند.
كلينى و ابن شهر آشوب و عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند :آنها كه متابعت رضايب خدا كرده اند ائمه اند، و بخدا سوگند كه ايشانند درجات براى مؤ منان و به ولايت و دوستى و شناختن ايشان ما را مضاعف مى گرداند خدا از براى آنها عملهاى ايشان را و بلند مى گرداند خدا به سبب ما درجات عاليه براى ايشان در دنيا و عقبى . ( 1378)
و به روايت عياشى فرمود كه :بخدا سوگند آنها كه به غضب خدا برگشته اند، آنهايند كه حق على بن ابيطالب عليه السلام و حق ما اهل بيت را نكار كرده اند و به اين سبب مستحق غضب و سخط الهى شده اند. ( 1379) .
و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه :درجات مؤ منان كه بلند مى كنند ما بين هر درجه اى تا درجه اى ديگر به قدر ما بين آسمان و زمين است . ( 1380)
آيه دوم : ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم ( 1381) يعنى :آنكه در وقت مردن ، ملائكه بر روى و بر پشت آنها مى زنند به سبب آن است كه ايشان متابعت و پيروى كردند چيزى را كه خدا را به خشم آورده و كراهت داشتند از چيزى كه موجب خشنودى خداست پس باطل نمود خدا ثواب عملهاى ايشان را.
ابن ماهيار از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده اند در تفسير كرهوا رضوانه يعنى :كراهت داشتند على و ولايت او را، و على مرضى و پسنديده خدا بود و پسنديده رسول او و امر كرد خدا به ولايت او در روز بدر و روز حنين و در بطن نخله و در روز ترويه نازل شد در شان آن حضرت در عمره بيست و دو آيه كه منع كردند حضرت رسول صلى الله عليه و آله را از داخل شدن مسجد الحرام و در حديبيه و جحفه و در غدير خم . ( 1382)
و على بن ابراهيم روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :متابعت چيزى كه خدا را به خشم آورد، ولايت و دوستى ابوبكر و عمر است و جميع آنها كه ستم كردند بر حضرت امير عليه السلام ، پس خدا حبط كرد و باطل نمود ثواب هر عمل خيرى كه كرده بودند. ( 1383)
آيه سوم : يا ايتها النفس المطمئنة * ارجعى الى ربك راضية مرضية * فادخلى فى عبادى * وادخلى جنتى ( 1384) يعنى :اى نفس آرميده شده به ياد خدا! بازگرد بسوى پروردگار خود خشنود و راضى به ثواب خدا و پسنديده نزد خدا، پس داخل شو در ميان بندگان شايسته من و داخل شو در دخل شو در بهشت من .
ابن ماهيار روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام كه :اين آيه در شان امام حسين عليه السلام نازل شده است . ( 1385)
و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :اين آيه در شان حضرت امام حسين عليه السلام نازل شده است . ( 1386)
و ايضا از آن حضرت روايت كرده است كه :بخوانيد سوره فجر را در نمازهاى واجب خود و نمازهاى سنت خود كه آن سوره حضرت امام حسين عليه السلام است ، و رغبت كنيد در خواندن آن تا خدا رحمت كند شما را بواسطه آن . ابواسامه گفت :چگوه آن سوه مخصوص آن حضرت شده است ؟ حضرت فرمود :مگر نشنيده اى اين آيه را يا ايتها النفس المطئنة تا آخر آيه ؟ و مراد آن حضرت است و اوتس صاحب نفس مطمئنه كه راضى بود به قضاى الهى و پسنديده بود نزد او و اصحاب او از آل محمدند و خدا از ايشان راضى است و اين سوره در شان حضرت امام حسين عليه السلام و شيعيان او شيعيان آل محمد صلى الله عليه و آله نازل شده و مخصوص ايشان است ، پس هر كه مداومت كند بر خواندن اين سوه :در بهشت با آن حضرت باشد در درجه او و خدا عزيز و حكيم است . ( 1387)
و ايضا كلينى و ابن ماهيار از سدير صراف روايت كرده اند كه :به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه :فداى تو شوم اى فرزند رسول خدا، آيا اكراه مى كنند مؤ من را بر قبض روحش ؟ فرمود :نه والله ، چون ملك موت به نزد او آيد براى قبض روح او، او فزع مى كند و مى ترسد، پس مى گويد به او ملك موت كه :اى دوست خدا! جزع مكن ، سوگند ياد مى كنم بآن خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق فرستاده است كه من با تو نيكوكارتر و مهربانترم از پدر مهربان اگر نزد تو مى بود، بگشا ديده هاى خود را و نظر كن ؛ پس متمثل مى شوند براى او حضرت رسول صلى الله عليه و آله و امير المؤ منين و فاطمه و حسنين و ساير ائمه عليه السلام ، پس ‍ ملك موت مى گويد :اينها رفيقان تواند، پس مى گشايد ديده خود را و ايشان رلا مشاهده مى نمايد، پس ندا مى كند روح او را ندا كننده اى از جابن رب العزه و مى گويد :اى نفس مطمئن و آرميده بسوى محمد و اهل بيت او! برگرد بسوى پروردگار خود راضى به ولايت ايشان ، پسنديده به ثواب ، پس داخل شو در زمره بندگان خاص من يعنى محمد و اهل بيت او و داخل شو در بهشت من ؛ پس در آن وقت هيچ چيز نرد او دوست تر نيتس از آنكه روحش كشيده شود و به ندا كننده ملحق گردد. ( 1388)
آيه چهارم : لقد رضى الله عن المؤ منين اذ يبايعونك تحت الشجرة ( 1389) يعنى :بتحقيق كه راضى شد خدا از مؤ منان در وقتى كه بيعت كردند با تو در زير درخت . ابن ماهيار روايت كرده است كه :جابر از حضرت باقر عليه السلام سوال كرد كه :آن جمعت كه در آن وقت بيعت كردند چند نفر بودند؟ فرمود كه :هزار و دويست نفر بودند. پرسيد كه :آيا على عليه السلام در ميان آنها بود؟ فرمود :بلى سيد ايشان و اشرف آنها بود. ( 1390) مترجم گويد كه :اين آيه اشاره است به بيعت رضوان كه در عمره حديبيه واقع شد و حضرت رسول صلى الله عليه و آله به قصد عمره رفته بود و كفار قريش مانع شدند حضرت را از داخل شدن مكه و حضرت ، عثمان را به رسالت نزد آنها فرستاد و مذكور شد كه آنها او را حبس كردند، حضرت اصحاب خود را در زير درخت خارى يا درخت سدرى جمع كرد و از ايشان بيعت گرفت كه با كافران قريش جنگ نمايند و نگريزند، پس ‍ اين آيه نازل شد؛ ( 1391) و چون فرمود كه :راضى شد از مؤ منان ، منافقان بيرون رفتند پس ابوبكر و عمر اشتباه آنها در اينجا داخل نيستند.
و ايضا در همين سوره فرموده است فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجرا عظيما ( 1392) يعنى :هر كه بيعت را بشكند پس نمى رسد ضرر آن مگر به خودش ، و هر كه وفا كند به عهدى كه با خدا كرده است پس بزودى مى دهد خدا او ار اجر عظيمى .
على بن ابراهيم گفته كه :اين آيه بعد از آيه لقد رضى الله نازل شده است ، پس خشنودى خدا از ايشان مشروط است به آنكه پيمان را نشكنند، ( 1393) پس آنها كه پيمان را شكستند و حق اهل بيت را غصب كردند و بيعت روز غدير را شكستند و انكار نص رسول را نموده و كافر شدند، در آيه رضوان داخل نيستند، و بعضى از اين سخنان در مجلد بعد از اين انشاءالله بيان خواهد شد، و تفصيل اين قصه در جلد دوم گذشت .
فصل بيست و سوم : در آنكه ناس ، اهل بيت عليه السلام ؛ و شبيه ناس ، شيعيان ايشانند؛و غيرايشان ، نسناسند
كلينى و فرات بن ابراهيم به سندهاى معتبر از حضرت امام زين العابدين و حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه :مردى برخاست و در خدمت امير عليه السلام ايستاد و گفت :اگر تو عالمى خبر ده از ناس و اشباه ناس و نسناس ، حضرت خطاب نمود به حضرت امام حسين عليه السلام كه :جواب بگو اين مرد را، حضرت فرمود كه :مراد از ناس ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است و ما از آن حضرتيم و داخليم در ناست ، چنانچه خدا مى فرمايد ثم افيضوا من حيث افاض الناس ( 1394) يعنى :پس بار كنيد و بسرعت روانه شويد از آنجا كه مردم بار مى كنند فرمود كه :پس ‍ رسول خدا صلى الله عليه و آله بار كرد و روانه شد از عرفات با مردم ، پس مراد از ناس در اينجا آن حضرت است و ما از آن حضرتيم و در حكم اوئيم ؛ و اشباه ناس ، شيعيان مايند و ايشان از مايند و به ما شبيه اند و از اين جهت ابراهيم عليه السلام گفت فمن تبعنى فانه منى ( 1395) يعنى :پس هر كه متابعت كند مرا پس او از من است ؛ و اتما نسناس ، پس اين سواد اعظم است ؛ و اشاره نمود به دست خود بسوى سنيان ؛ پس اين آيه را خواند ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا ( 1396) يعنى :نيستند ايشان مگر چون چهارپايان بلكه ايشان گمراهترند از آنها .( 1397)
مترجم گويد كه :مفسران خلاف كرده اند در تفسير اين آيه ثم افيضوا تا آخر آيه ، اكثر گفته اند كه :قريش به عرفات نمى رفتند و در حج در مشعر الحرام توقف مى نمودند و باز به معنى برمى گشتند و مى گفتند :ما اهل حرم خدائيم و مانند ساير مردم نيستم و از حرم بدر نمى رويم و ساير مردم بايد به عرفات بروند، چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مشعر نماند و روانه عرفات شد و بر قريش ‍ گران آمد، پس خدا اين آيه را فرستاد، پس بعضى گفته اند كه :مراد اين است كه بار كنيد در آنجا كه ساير عرب بار مى كنند كه عرفات باشد. ( 1398)
و از حضرت باقر عليه السلام عليه السلام نيز چنين روايت كرده اند. ( 1399)
و بعضى گفته اند كه :مراد از ناس ، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و ساير پيغمبران است . ( 1400)
و تاويلى كه حضرت فرمود به اين تفسير نزديك است كه خطاب با قريش باشد، يعنى :برويد به عرفات با حضرت رسول صلى الله عليه و آله و از آنجا با آن حضرت بار كنيد و متوجه مشعر بشويد، پس ‍ پيغمبر صلى الله عليه و آله را خدا ناس فرموده و اهل بيت آن حضرت نيز مرادند و داخلند در ناست ، پس انسان حقيقى كه به كمال علم و وفور كمالات ممتازند از ساير حيوانات ايشانند، و شيعيان آنها فى الجمله خود را به ايشان شبيه كرده اند، و ساير مردم نه انسانند و نه شبيه بلكه حيوانند در صورت شبيه به انسان .
و در نسناس خلاف كرده اند :بعضى گفته اند كه ياجوج و ماجوجند؛ و بعضى گفته اند كه خلقند به صورت انسان و از فرزندان آدم عليه السلام نيستند؛ و سنيان روايت نموده اند كه : قبيله اى از عاد نافرمانى پيغمبر خود كردند و خدا ايشان را مسخ نمود و نسناس ‍ شدند، هر يك ، يك دست و پا دارند از يك جانب و مانند چهارپايان در زمين چرا مى كنند. ( 1401)
و بدان كه در بعضى از اخبار تفسير انسان در بعضى از آيات به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده ، چنانچه حق تعالى مى فرمايد اذال زلزلت الارض زلزالها * و اخرجت الارض ‍ اثقالها * و قال الانسان مالها * يومئذ تحدث اخبارها * بان ربك اوحى لها ( 1402) يعنى :چون به زلزله درآورده شود زمين زلزله اى كه در آن مقدر شده كه زلزله قيامت باشد، يا آنكه جميع زمين بلرزد و بيرون افكند زمين بارهاى گران خود را - يعنى مردگان كه در آن مدفون شده اند و گنجها كه در آن پنهان كرده اند - و گويد انسان كه :چه شد زمين را كه چنين مى لرزد؟ در آن روز گويا شود زمين خبرهاى خود را - يعنى خبر دهد زمين كه هر كس چه كرده است بر روى زمين از نيك و بد - به آنكه پروردگار تو وحى كرده است بسوى زمين آن خبرها را.
و در احاديث معتبره وارد شده است كه :مراد از انسان در اين آيه ، حضرت امير المومنين عليه السلام است ، كه در قيامت از او سوال مى كنند و زمين خبرهاى خود را به او مى گويد به وحى و الهام خدا ( 1403)
چنانچه ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه :مردم را زلزله عظيمى عارض شد در مدينه در زمان خلافت ابوبكر و مردم پناه بردند بسوى ابوبكر و عمر، ديدند كه آنها نيز بسيار ترسيده اند و به جانب خانه اميرالمؤ منين عليه السلام مى روند، مردم نيز همراه ايشان رفتند، چون به در خانه حضرت رسيدند ديدند كه حضرت از خانه بيرون آمده در نهايت اطمينان و پروا نمى كند از آن واقعه هايله ، پس ‍ از عقب آن حضرت روانه شدند تا از مدينه بيرون رفتند و به تلى رسيد، پس بر تل بالا رفت و بر بالاى آن نشست و صحبابه بر دور او نشستند و مى ديدند كه ديوارهاى مدينه حركت مى كند و پيش ‍ مى آيد و پس مى رود، حضرت به آنها فرمود كه :گويا ترسيده ايد از اين حالت كه مشاهده مى نمائيد؟ گفتند :چگونه نترسيم كه هرگز چنين حالتى نديده ايم ؛ پس لبهاى مبارك خود را حركت داد و دعائى خواند و دست شريف خود را بر زمين زد و فرمود :چه مى شود تو را؟ ساكن شو؛ پس در همان ساعت زلزله ساكن شد به اذن خدا، پس ‍ تعجب كردند صحابه از اين حالت زياده از تعجبى كه در هنگام بيرون آمدن حضرت كردند كه پروان نكرد و به اطمينان بيرون آمد. حضرت فرمود كه : تعجب كرديد از آنچه از من مشاهده نموديد؟ گفتند: بلى ، فرمود :منم آن انسان كه خدا فرموده است قال الانسان مالها و من در قيامت از زمين سوال خواهم كرد و او خبرهاى خود را به من خواهد گفت . ( 1404)
و به روايت كلينى فرمود كه :اگر زلزله قيامت مى بود، جواب من مى گفت . ( 1405)
فصل بيست و چهارم : در تاويل بحر و لؤ لؤ و مرجان به ايشان عليه السلام 
حق تعالى فرمود مرج البحرين يلتقان * بينهما برزخ لا يبغان * فباى آلاى ربكما تكذبان * يخرج منها اللؤ لؤ و المرجان ( 1406) يعنى :سر داد دو دريا را كه ملاقات كردند با يكديگر و ميان ايشان فاصله قرار داد كه بر يكديگر زيادتى نكنند، پس به كداميل از نعمتهاى پروردگار خود تكذيب مى كنيد اى گروه جنيان و آدميان ؟ بيرون مى آيد از اين دو دريا بزرگ و مرواريد كوچك يا مرجان سرخ مشهور.
بدان كه اكثر مفسران گفته اند كه :مراد، درياى شور و درياى شيرين است كه شيرين در شور داخل مى شود به قدرت الهى و به يكديگر مخلوط نمى شوند و در محل اجتماع اينها مرواريد بعمل مى آيد؛ و بعضى گفته اند :درياى آسمان و درياى زمين است كه چون باران نيسان بر دريا مى بارد صدفها مى گشايند و مرواريد از آنها بهم مى رسد؛ و بعضى گفته اند :درياى فارس و درياى روم است . ( 1407)
و در تاويل اين آيات احاديث بسيار وارد شده از طريق عامه و خاصه چنين ثعلبى كه از معتبران مفسران عامه است روايت كرده از سفيان ثورى و ابن جبيرى كه : دو دريا، على و فاطمه عليه السلام اند؛ و برزخ ، محمد صلى الله عليه و آله و لؤ لؤ و مرجان ، حسن و حسين عليه السلام اند. ( 1408) كه حسن عليه السلام را تشبيه به مرواريد بزرگ كرده اند و حسين عليه السلام را به مرواريد كوچك يا مرجان به اعتبار سرخى كه مناسب شهادت آن حضرت است .
شيخ طبرسى نيز اين حديث را از سلمان فارسى و سعيد بن حبير و سفيان ثورى روايت كرده است . ( 1409)
و ابن ماهيار نيز همين روايت را از ابن عباس نقل كرده است . ( 1410)
و ايضا به سندهاى بسيار روايت كرده است از طريق مخالفان از ابوسعيد خدرى ( 1411) و به طريق شيعه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه :دو دريا، على و فاطمه عليه السلام اند؛ لا يبغيان يعنى على بر فاطمه و فاطمه بر على زيادتى نمى كنند، و از ايشان بيرون مى آيند حسنين عليه السلام .( 1412)
مولف گويد كه : بنابراين احاديث كه جناب رسول صلى الله عليه و آله مذكور نيست ، ممكن است كه مراد از برزخ ، عصمت آن دو بزرگوار باشد كه مانع است از بغى هر يك بر ديگرى . و ايضا ابن ماهيار به سند مخالفان از ابوذر روايت كرده كه :بحرين ، على و فاطمه عليه السلام اند؛ و لؤ لؤ و مرجان ، حسنين عليه السلام اند، پس كه ديده است مثل اين چهار كس را؟ دوست نمى دارد ايشان را مگر مؤ منى و دشمنى ايشان كه در اندازد شما را به جهنم . ( 1413)
و ابن بابويه در خصال از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :يعنى على و فاطمه عليه السلام دو درياى عميق اند از علم كه هيچيك بر ديگرى زيادتى نمى كنند؛ و لؤ لؤ و مرجان ، حسن و حسين عليه السلام هستند. ( 1414)
و ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه :حضرت فاطمه عليه السلام روزى گريه كرد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله از گرسنگى و برهنگى ، حضرت فرمود كه :قانع شو اى فاطمه به شوهر خود كه او سيد و بزرگ و بهترين خلايق است در دنيا و آخرت ؛ پس ‍ خدا اين آيات را فرستاد مرج البحرين يلتقيان يعنى :منم خدا كه دو دريا را فرستادم على بن ابيطالب درياى علم است و فاطمه درياى پيغمبرى است كه به يكديگر متصل شدند و من ايشان را به يكديگر متصل گردانيدم ، بينهام برزخ يعنى :ميان ايشان مانعى هست كه آن حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه منع مى كند على عليه السلام را از آنكه دلگير باشد از دست تنگى دنيا و منع مى كند فاطمه عليه السلام را از آنكه در اين باب با على منازعه مى كند، پس ‍ به كداميك از نعمتهاى پروردگار شما اى گروه جن و انس تكذيب مى كنيد، به ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام يا به محبت فاطمه زهرا عليه السلام كه هر دو نعمت بزرگ خدايند بر شما؟ پس لؤ لؤ امام حسن عليه السلام ؛ و مرجان ، امام حسين عليه السلام است ؛ زيرا كه لؤ لؤ ، مرواريد بزرگ است ، و مرجان ، مرواريد كوچك ؛ ( 1415)
فصل بيست و پنجم : در تاويل ماء معنى و بئر معطله و قصر مشيد و سحاب و مطر وظل و فواكه و ساير منافع ظاهره است به ائمه عليه السلام و علوم و بركات ايشان وآيات در اين باب بسيار است
آيه اول : قل ارايتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياتيكم بماء معين ( 1416) يعنى :بگو - يا محمد كه به قوم خود كه : - خبر دهيد مرا كه اگر صبح كند آب شما فرورفته در زمين ، پس كيست كه بياورد براى شما آبى جارى و ظاهر براى زمين ؟
على بن ابراهيم روايت كرده است كه :مراد آن است كه اگر امام شما غايب گردد كيست كه امامى مانند او بياورد براى شما؟ ( 1417)
و از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه در تاويل اين آيه فرمود كه :آب شما درهاى شمايند بسوى خدا، ائمه عليه السلام درهاى خدايند بسوى شما كه خدا گشوره ميان خود و ميان خلق خود، آب جارى كنايه است از علم امام . ( 1418)
و در كتاب غيبت شيخ طوسى از حضرت امام موسى عليه السلام روايت كرده است كه در تاويل اين آيه فرمود :يعنى اگر امام خود را نيابيد و غايب گردد و او را نبيند چه خواهيد كرد. ( 1419) و ابن ماهيار از حضرت صادق روايت كرده است كه : يعنى اگر غايب گردد امام شما - به سبب اعمال شما - كه براى شما امام تازه خواهد آورد.؟ ( 1420)
و بر اين مضمون احاديث بسيار است . ( 1421)
و آب را كنايه از علم گردانيده اند براى آنكه آب باعث حيات بدن است ، همچنين علمى كه از ائمه به شيعيان رسيده باعث حيات روح ايشان است ، و اين اولى است به منت گذاشتن زيرا كه آب سبب حيات چند روزه دنيا است و علم موجب حيات ابدى آخرت است ، و اين بطن آيه است و منافات با ظاهر آيه ندارد، و هر دو مراد است و قرآن مجيد را هفت بطن مى باشد.
آيه دوم : و ان لو استقاموا على الطريقة لاستقيناهم ماء غدقا ( 1422) يعنى :و اينكه اگر مستقيم باشند بر راه حق و نگردند از آن بسوى راههاى باطل هر آينه مى آشامانيم به ايشان آبهاى بسيار.
در كافى و مناقب از حضرت امام محمد تقى عليه السلام روايت نموده است كه : يعنى اگر بر راه ولايت و محبت و اعتقاد امامت على بن ابيطالب عليه السلام و اوصياى او مستقيم بمانند، مى آشامانيم به دلهاى ايشان زلال ايمان را. ( 1423) و اين نيز بطن آيه است به وجهى كه مذكور شد.
آيه سوم : فكان من قرية اهلكنا وهى ظالمة فهى خاوية على عروشها و بئر معطلة و قصر مشيد ( 1424) يعنى :بسى از شهرها كه هلاك گردانيديم اهل آنها را، پس خالى گرديد آنها از اهلش و ديوارهاى آنها بر سقفهاى آنها فرود آمد، و بسى چاه كه معطل گرديد به هلاك شدن اهل آنها، و چه بسيار قصرهاى محكم بلند كه بى صاحب و خراب ماند.
اكثر مفسران گفته اند كه :مراد از بئر معطله ، چاهى است كه در دامن كوهى واقع است در حضرموت يمن ؛ و مراد به قصر قصرى است كه بر قله آن كوه واقع است و به آن چاه مشرف است ، و اينها را قوم حنظلة بن صفوان كه از بقاياى قوم حضرت صالح عليه السلام بودند احداث كرده بودند، و چون حنظله پيغمبر خود را كشتند خدا ايشان را هلاك كرد و آن چاه و قصر معطل و باير ماندند. ( 1425)
و ابن بابويه به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : چاه معطل ، امام خاموش است - كه غصب حق او كرده اند و او از ترس مخالفان اظهار امامت نمى تواند كرد، هر كه خواهد از آن چشمه علمو حكمت منتفع مى تواند شد - و قصر محكم ، امام سخن گو است - كه بى تقيه و خوف سخن مى تواند گفت و دعواى امامت علانيه مى تواند كرد. و غالب آن است كه امام صامت را اطلاق مى كنند بر امامى كه هنوز نوبت امامت او نرسيده باشد، و امام ناطق بر كسى كه امام شده باشد.- ( 1426)
و ايضا به سند ديگر روايت كرده است كه :قصر مشيد محكم ، حضرت امير عليه السلام است ؛ و بئر معطله ، حضرت فاطمه عليه السلام و امامان از فرزندان او كه معطل اند از ملك و پادشاهى و حق ايشان را ديگران غصب كرده اند. ( 1427)
و در نخب المناقب از حضرت رسول صلى الله عليه و آله منقول است كه :قصر مشيد و بئر معطله ، هر دو كنايه است از حضرت امير عليه السلام ( 1428)
مترجم گويد :بنابر اين قول ، تاويلاتى كه در اين اخبار وارد شده است ممكن است كه مراد از هلاك قريه ، هلاك معنوى ايشان بوده باشد يعنى ضلالت و گمراهى ايشان كه منتفع نمى گردند نه به امام صامتى و نه به امام ناطقى ؛ و اين تاويلات مبتنى است بر آنچه سابقا مذكور شد از تشبيه حيات معنوى به حيات صورى و تشبيه انتفاعات روحانيه به انتفاعات جسمانيه . و در كتبا بحار تحقيق اين مراتب شده ( 1429) و اين كتاب گنجايش ذكر آنها ندارد.
آيه چهارم : والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذى خبث لا يخرج الا نكدا ( 1430) يعنى :شهرى كه خاكش پاكيزه و نيكوست بيرون مى آيد گياه آن به اذن و تقدير و قدرت پروردگار آن - يعنى نيكو سيرت مى آيد به آسانى بدون تعبى و مشقتى - و آن شهرى كه زمين آن خبيث و شوره زار و سنگستان است بيرون نمى آيد گياه آن مگر اندكى .
على بن ابراهيم روايت كرده است كه : بلد طيب ، مثلى است براى ائمه عليه السلام كه علم ايشان حاصل مى شود به الهام حق تعالى - بدون تعبى - و بلد خبيث ، مثلى است براى دشمنان ايشان كه علوم ايشان خبيث و باطل است ، ( 1431) و اگر اندكى علمى از ايشان به خلق برسد بهره اى از آن نمى برد.
و شيخ طبرسى از ابن عباس روايت كرده است كه :اين مثلى است حق تعالى زده براى مؤ من و كافر، پس خبر داده است كه چنانچه زمين همه يك جنس است ، و بعضى طيب است و به باران نرم مى شود و گياهش نيكو مى گردد و ريعش ( 1432) بسيار مى گردد و بعضى شوره است كه چيزى از آن نمى رويد و اگر برويد چيزى است كه منفعتى در آن نيست . همچنين دلها همه از گوشت و خون بهم مى رسد و بعضى به موعظه نرم مى شود و بعضى سنگين است و قبول پند نمى كند، پس هر كه دلش نزد ياد خدا نرم شود خدا را بر اين نعمت شكر كند. ( 1433)
مؤ لف گويد كه :تاويلى كه در حديث وارد شده است مى تواند بود كه اشاره به طينتهاى نيك و بد باشد كه در احاديث وارد شده ، و طينت نيكو قابل علوم و معارف و افاضات الهى است و جميع خيرات و نيكيها را منشاء مى شود، و از طينت بد بغير جهالت و شقاوت ثمره اى حاصل نمى شود و قابل افاضات سبحانى و هدايات ربانى نيست .
آيه پنجم : ان الله فالق الحب والنوى يخرجج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى ( 1434) يعنى :بدرستى كه خدا شكافنده حبه است كه از آن گياه مى روياند، و شكافنده دانه است كه از آن درخت مى روياند، بيرون مى آورد زندهرا از مرده - چون گياه از حبه ، و حيوان از نطفه و بيضه - بيرون آورنده است مرده را از زنده - مانند نطفه وبيضه از حيوان ، و حبه از نباتات -
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حب ، مؤ من است كه خدا او را دوست مى دارد؛ و نوى ، كافر است كه از هر خيرى دور است . ( 1435)
و به روايت ديگر :شكافتن آن حب است كه علوم بسيار از ائمه اطهار عليه السلام ظاهر مى گرداند و نوى ، كسى است كه از آن علم دور است . ( 1436)
و به روايت ديگر :حب ، طينت مؤ من است كه (خدا) محبت خود را بر آن انداخته است ؛ و نوى ، طينت كافر؛ و حى را از ميت بيرون مى آورد يعنى طينت كافر را از طينت مومن جدا مى نمايد. ( 1437)
و به روايت ديگر :مؤ من را از صلب بيرون مى آورد. ( 1438)
و تاويل اين بطون را در بحارالانوار ايراد كرده ام . ( 1439)
آيه ششم : و اصحاب اليمين * فى سدر مخضود * و طلح منضود * و ظل ممدود * و ماء مكسوب * و فاكهة كثيرة * لا مقطوعة و لا ممنوعة * و فرش مرفوعة * ( 1440) يعنى :اصحاب دست راست يا اصحاب يمن و بركت در ميان درختان سدرند كه خارشان را بريده باشند، و درختان موز كه ميوه شان از بالا تا پائين بر روى يكديگر بافته شده باشد، و سايه اى كشيده شده مانند هواى مابين طلوع صبح تا طلوع آفتاب ، و آبى ريزنده از بالا به زير، و ميوه هاى بسيار كه در هيچ وقت منقطع نشوند و كسى منع نكند ايشان را از چيدن آنها، و فرشهاى بلند شده و بر روى هم افتاده .
در بصائرالدرجات از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :اينها كنايه است از امام عليه السلام و علومى كه به خلق مى رسد. ( 1441)
مترجم گويد كه :اين از تاويلات غريبه است ، و ممكن است كه مراد آن باشد كه نه چنان است كه بهشت مؤ منان منحصر باشد در بهشت صورى كه در آخرت خدا به ايشان عطا مى فرمايد بلكه ايشان را در دنيا از بركات ائمه ايشان به بهشتهاى روحانى از ظل حمايت و رافت و شفقت ايشان كه بر سر شيعيان كشيده است و آب جارى علوم و معارف ايشان است كه نفوس و ارواح ايشان به سبب آنها زنده مى شوند به حيات ابدى ، و ميوه هاى بسيار از انواع حكم و معارف ايشان كه هرگز منقطع نمى گردد از شيعيان خود منع نمى كنند آنها را، و فرش مرفوعة از آداب و اخلاق حسنه ايشان كه به آنها متادب مى گردند و لذت مى يابند بلكه در آخرت نيز با لذت آن لذات روحانى ايشان را مى باشد، چنانچه در عين الحيوة و غير آن تحقيق آنهارا كرده ام .
آيه هفتم :تاويل آيات سوره والتين والزيتون گفته اند كه :خدا سوگند ياد كرده به انجير و زيتون ، زيرا كه انجير ميوه اى پاكيزه است سريع الهضم و دوائى است كثير النفع ؛ و زيتون ميوه و نان و خورش ‍ است و روغن لطيف دارد و منافع عظيم ؛ ( 1442) و بعضى گفته اند؛ اسم دو كوهند. ( 1443) و طور سينين يعنى :كوهى كه حضرت موسى عليه السلام در آن كوه مناجات كرد با حق تعالى ، وهذا البلد الامين بحق اين شهرى كه هر كه در آن داخل مى شود ايمن است يعنى مكه معظمه ، لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم بتحقيق كه آفريديم آدمى را در نيكوترين اندامى به حسب صورت و معنى ، ثم رددناه اسفل سافلين پس بازگردانيديم او را بسوى پست ترين دركات جهنم ، الا الذين آمنوا و عملوالصالحات مگر آنها كه ايمان آورده اند و اعمال شايسته كرده اند، فهم اجر غير ممنون پس مر ايان را است مزدى كه هرگز منقطع نمى گردد، فما يكذبك بعد بالدين پس چه چيز تكذيب مى كند تو را به جزا دادن بعد از اين دلايل واضحه در امر دين ، اليس الله باحكم الحاكمين ( 1444) آيا نيست خدا حكم كننده ترين يا حكيم ترين حكم كنندگان ؟.
و در تاويل اين سوره احاديث غريبه وارد شده است چنانچه على بن ابراهيم روايت نموده كه : تين ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است ؛ و زيتون ، حضرت امير عليه السلام ؛ و طور سينيين ، حسن و حسين عليه السلام هستند؛ و بلد امين ، ائمه ؛ و مراد به انسان در اين سوره ، ابوبكر است كه به اسفل دركات جهنم مى رود؛ و الذين آمنوا و عموا الصالحات مصداقش حضرت امير عليه السلام است ؛ فلم اجر غير ممنون يعنى : خدا منت نمى گذارد بر ايشان در ثوابها كه به ايشان عطا مى كند؛ پس خدا به پيغمبرش خطاب كرد كه : پس چه چيز تو را تكذيب مى كند به دين ، يعنى به جناب امير عليه السلام و امامت او ( 1445) .
و ابن ماهيار به سند بسيار روايت كرده است كه تين و زيتون ، حسنين عليه السلام ؛ و طور سينين ، على عليه السلام و بلد امين ، سيد المرسلين صلى الله عليه و آله است زيرا كه هر كه اطاعت او كند، از عذاب خدا ايمن است ؛ لقد خلقنا الانسان مراد، ابوبكر است كه خدا پيمان گرفت از او از براى خود به پروردگارى و از براى محمد صلى الله عليه و آله به پيغمبرى و از براى اوصياى او به امامت ، و به حسب ظاهر به همه اقرار كرد، پس چون غصب حق آل محمد عليه السلام كرد و به ايشان كرد خدا او را برگردانيد به درك اسفل جهنم ؛ الذين آمنوا و عملوا الصالحات ، اميرالمومنين عليه السلام است و شيعيان او؛ فما يكذبك حضرت فرمود كه : آيه چنين است : افمن يكذبك بعد بالدين ، و مراد به دين ، ولايت اميرالمومنين عليه السلام است . ( 1446) و در خصال روايت كرده است كه : تين ، مدينه است ؛ و زيتون ، بيت المقدس ؛ و طور سينين ، كوفه است ؛ و بلد امين ، مكه . ( 1447)
مترجم گويد كه : بنابر تاويلى كه در اين اخبار وارد شده است مى تواند بود كه استعاره كرده باشند تين به امام حسن عليه السلام ، زيرا كه آن لذيذترن ميوه ها است و پاكيزه ترين آنهاست ؛ و روايتى وارد شده است كه : از ميوه هاى بهشت است و منافع و فوايد بسيار دارد ( 1448) چنانچه آن حضرت از ميوه هاى بهشت متولد شده است و علوم و حكمتها كه از آن حضرت به خلق مى رسد باعث تغذيه و تقويت ارواح شيعيان مى گردد؛ و اسم زيتون براى امام حسين عليه السلام استعاره كرده اند به سبب جهات فضيلتى كه در آن ميوه مذكور شد و از آن روغن لطيفى بهم مى رسد كه ظلمتها از آن حضرت ميوه دل مقربان است و علوم آن حضرت قوت دلهاى مومنان است و از او انوار امامت در اولاد مطهرش سارى ، و به نور او و اولاد بزرگوار او جميع مقربان هدايت يافته اند، و در تاويل آيه نرو گذشت كه خدا نور ايشان رابه شجره زيتونه مثل زده است ؛ و اسم طور را براى حضرت امير استعاره كرده است به چنيدن جهت :
اول آنكه : خدا فضيلت او و اهل بيت او و شيعيان او را براى حضرت موسى عليه السلام در آن كوه وحى نموده چنانچه در اخبار بسيار وارد شده است . ( 1449)
دوم آنكه : آن حضرت شبيه است در علو شان و ثبات در امر دين و حلم رزين به كوه ثابت ، چنانچه خضر عليه السلام در روز وفات آن حضرت خطاب كرد آن جناب را كه : كنت كالجبل لا تحركه العواصف ( 1450) يعنى : بودى مانند كوه در ثبات در امر دين كه بادهاى تند او را به حركت نياورد، و همچنين توده در فتنه هاى عظيم از جا بدر نيامدى و در يقين ثابت قدم بودى .
سوم آنكه : چنانچه كوهها ميخهاى زمين اند كه باعث عدم تزلزل و ثبات و استقرار آن مى گردند، همچنين آن حضرت و ائمه از ذريه آن حضرت تا در زمينند به بركت ايشان زمين مستقر است ، چنانچه در احاديث بسيار وارد شده است كه : اگر يك ساعت امام در زمين نباشد هر آينه سرنگون شود. ( 1451)
و خاصه و عامه نقل كرده اند كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : على عليه السلام عالم و ميخ زمين است كه به او ساكن مى گردد.( 1452)
چهارم آنكه : آن حضرت مهبط انوار الهى است چنانچه طور چنين بود.
پنجم آنكه : دو سبط كه تين و زيتون عبارت از ايشان است از آن حضرت بهم رسيده اند، چنانچه بهترين اصناف آن دو ميوه آن كوه بهم مى رسد.
و بلد امين را كنايه از حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله گردانيده به چندين وجه :
اول آنكه : آن حضرت صاحب مكه است ، و شرف آن بلده طيبه به آن حضرت است .
دوم آنكه : آن جناب نسبت به ساير انبياء و مقربان مانند مكه است نسبت به ساير بلاد.
سوم آنكه : هر كه به آن حضرت و اهل بيت او ايمان آورد و در بيت الحرام ولايت ايشان داخل شود، ايمن گردد از ضلالت دينا و عذاب آخرت ، چنانچه هر كه داخل مكه شود ايمن است از مخاوف دنيا، و اگر با ايمان داخل شود از مخاوف هر دو جهان ايمن باشد.
و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : منم مدينه علم و على درگاه آن است . ( 1453)
و تاويل ساير احاديث سابقه به آنچه گفتيم معلوم مى تواند باشد.
و اما تاويل انسان به نسناس ابوبكر، ممكن است كه سبب نزول او باشد اگرچه آيه عام است ، يا آنكه در اين مقام چون اكمل افراد در شقاوت و بازگشتن به اسفل سافلين جهنم او بود و باعث شقاوت ساير اشقياى اين امت او گرديده ، تخصيص به او فرمودند چنانچه الذين آمنوا را تخصيص به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اين جهات فرمودند كه مورد نزول آيه و اكمل افراد آن و سبب اتصاف ديگران به صف ايمان او بود. يا آنكه ممكن است كه هر دو موضع خصوص هر يك ملت باشد و استثناء منقطع باشد، و جمعيت الذين از براى تعظيم باشد يا به اعتبار دخول ساير ائمه عليه السلام در آن باشد، و الله يعلم .