حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۱۴ -


فصل پانزدهم : در تاويل آياتى كه مشتمل است بر صدق و صادق و صديق 
و آنها آيات بسيار است :
اول : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين ( 1124) يعنى اى گروهى كه ايمان آورده ايد! بترسيد از خدا و باشيد با راستگويان . شيخ طبرسى گفته است كه : در مصحف ابن مسعود و قرائت ابن عباس وكونوا من الصادقين است ، يعنى : باشيد از راستگويان ، ( 1125) و گفته است : يعنى بوده باشيد بر مذهب كسى كه بكار برد در همه اقوال و افعال خود و با ايشان مصاحبت و رفاقت كنيد.( 1126) و از ابن عباس روايت كرده است كه : يعنى بوده باشيد با على عليه السلام و اصحاب او. ( 1127) و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه : مراد از صادقان مائيم .( 1128)
و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه : صادقون ائمه عليه السلام اند، كه بسيار تصديق كنندگانند خدا و رسول را به اطاعت خود.( 1129) و در مناقب از طريق مخالفان از ابن عمر روايت كرده است كه : يعنى بوده باشيد با محمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت او. ( 1130)
و در كتاب كمال الدين از جناب امير عليه السلام روايت كرده است كه : چون اين آيه نازل شد سلمان گفت : يا رسول الله ! اين آيه عام است يا خاص است ؟ فرمود كه : مامورون عامند و جميع مؤ منان مامور به اين شده اند، و اما صادقون پس مخصوص برادرم على و اوصياى بعد از اوست تا روز قيامت .( 1131)
و شيخ طوسى در مجالس روايت كرده است از حضرت باقر عليه السلام : وكونوا مع الصادقين يعنى : باشيد با على بن ابيطالب عليه السلام ( 1132)
و على بن ابراهيم گفته است : كه صادقون ، ائمه عليه السلام اند. ( 1133)
مترجم گويد كه : اين آيه كريمه از جمله آياتى است كه علما استدلال كرده اند به آنها بر اطاعت ائمه معصومين عليه السلام ، و وجه استدلال آن است كه : حضرت عزت امر كرده است كافه مومنون را به بون با صادقون و ظاهر است مراد، بودن با ايشان به جسم و بدن نيست بلكه مراد ملازمت طريقه ايشان و متابعت ايشان در عقايدئ و اعمال و اقوال ، و معلوم است كه حق تعالى امر نمى فرمايد عموما به متابعت كسى كه داند كه فسق و معصيت از او صادر مى شود با آنكه نهى كرده است از فسوق و معاصى ، پس بايد كه البته ايشان معصوم باشند از فسوق و معاصى و مطلقا در اقوال و افعال خطا نكنند تا آنكه متابعت ايشان در جميع امور واجب باشد.
ايضا اجماع كرده اند امت بر آنكه خطابهاى قرآن عام است و شامل جميع زمانها است و مخصوص به زمانى دون زمانى نيست ، پس ‍ ناچار است كه در هر زمان امام معصوم بوده باشد كه مؤ منان آن زمان مامور باشند به متابعت او ( 1134) و در كتاب احوال جناب امير عليه السلام مبسوطتر از اين انشاءالله مذكور خواهد شد.
آيه دوم : و من يطع الله والرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين و حسن اولئك رفيقا ( 1135) يعنى : و هر كه اطاعت خدا كند خدا و رسول را پس ‍ آن گروه با آن جماعتند كه انعام كرده خدا بر ايشان از پيغمبران و بسيار تصديق كنندگان پيغعمبران و شهيدان يا گواهان و نيكوكاران ، و چه نيكويند اين جماعت به جهت رفاقت .
و در كتاب مصباح الانوار از انس روايت كرده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى نماز صبح را با ما بجا آورد پس روى خود را بسوى ما گردانيد، من از تفسير اين آيه از آن حضرت سوال كردم ، فرمود كه : نبيون منم ،صديقون بردارم على است ، و شهدا عمم حمزه است ، صالحون دختر من فاطمه و فرزندان اوست حسن و حسين ( 1136) عليه السلام
و كلينى و فرات بن ابراهيم از حضرت امير عليه السلام روايت كرده اند كه : هرگه خدا جمع نمايد پيشينيان و پسينيان را، بهترين ايشان هفت نفر از ما خواهند بود كه فرزندان عبدالمطلبيم ، پيغمبران گرامى ترين خلقند نزد خدا، و پيغمبر ما صلى الله عليه و آله بهترين پيغمبران است ؛ پس اوصياى پيغمبران بعد از ايشان بهترن امتهايند، و وصى پيغمبر ما بهترين اوصياست ؛ پس شهيدان ، بهترين امتهايند بعد از اوصياء: حمزه سيد و بزرگ شهداء است ، و جعفر صاحب دو بال است كه با ملائكه در بهشت پرواز مى كند و خدا پيش از او به ديگرى اين عطا را نكرده است و اين امرى است كه خدا محمد صلى الله عليه و آله را به آن گرامى داشته است ؛ پس دو سبط و فرزندزاده محمد صلى الله عليه و آله است حسن و حسين عليه السلام ؛ و مهدى اين امت است كه خدا هر يك از اهل بيت را كه خواهد مهدى مى گرداند. پس اين آيه را خواند فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين تا آخر آيه . ( 1137)
و ايضا روايت كرده اند از سليمان ديلمى كه گفت : در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم ناگاه ابوبصير كه از اكابر اصحاب آن حضرت بود داخل شد و نفس او تنگ شده بود، چون به جاى خود نشست حضرت فرمود كه : اى ابومحمد! اين نفس بلند چيست ؟ گفت : فداى تو شوم اى فرزند رسول خدا! سن من بالا رفته و استخوانم باريك شده است و اجلم نزديك رسيده و نميدانم كه در آخرت حال من چگونه خواهد بود؟ حضرت فرمود كه اى ابو محمد! تو اين سخن را مى گويى ؟ گفت : چگونه نگويم ؟ حضرت فرمود اى ابومحمد! خدا شما را ياد كرده است در كتابش در آنجا كه فرموده فاولئك مع الذين انعم الله عليهم تا آخر آيه ، پس ‍ رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين آيه نبيين است ، و مائيم صديقين ، و شمائيد صالحين ، پس نام خود را صالح گردانيد چنانچه خدا شما را صالح ناميده .( 1138)
و ايضا كلينى به سند معتبر از ابوالصباح روايت كرده است كه حضرت باقر عليه السلام به او فرمود كه : اعانت نمائيد ما را به ورع و پرهيزكارى از گناهان ، بدرستى كه هر كه از شما خدا را ملاقات كند با ورع ، او را نزد حق تعالى فرجى خواهد بود زيرا كه حق تعالى مى فرمايد ومن يطع الله والرسول تا آخر آيه ، پس از ماست نبى و صديقان و شهيدان و صالحان ( 1139)
و از حضرت اما رضا عليه السلام روايت كرده كه : بر خدا لازم است كه دوست و شيعه ما را در قيامت با پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحان محشور گرداند و نيكو رفيقانند ايشان .( 1140)
و در كتاب خصال از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه : صديقان سه نفرند: على بن ابيطالب عليه السلام ، حبيب نجار، و مومن آل فرعون ( 1141)
و در عيون اخبار الرضا آن حضرت روايت نموده است كه جناب پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : در هر امتى صديقى و فاروقى بوده است ، صديق و فاروق اين امت على بن ابى طالب است . ( 1142)
و على بن ابراهيم روايت نموده است كه : نبيين ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است ؛ و صديقين ، على بن ابيطالب عليه السلام است ؛ و شهداء حسن و حسين عليه السلام اند؛ و صالحين ، ائمه معصومين عليه السلام اند؛ و حسن اولئك رفيقا، قائم آل محمد صلى الله عليه و آله است .( 1143)
و ابن ماهيار از ابو ايوب انصارى روايت كرده است كه : صديقان سه كسند: حزقيل مؤ من آل فرعون ، و حبيب صاحب ياسين ، و على بن ابيطالب است و او بهترين سه نفر است .( 1144)
و ايضا روايت نموده است از حضرت صادق عليه السلام كه : ملكى بر حضرت رسول نازل شد و بيست هزار سر داشت ، حضرت صلى الله عليه و آله خواست كه دست او را ببوسد، او نگذاشت و گفت : تو گرامى ترين خلقى نزد خدا از همه اهل آسمانها و زمينها؛ نام آن ملك محمود بود، چون ملك پشت كرد حضرت ديد كه در ميان دو كتف او نوشته شده است لا اله الا الله محمد رسول الله على الصديق الاكبر ، حضرت فرمود كه : اى حبيب من محمود!چندگاه است كه اين كلمات در ميان دو كتف تو نوشته شده است ؟ گفت : پيش از آنكه خدا آدم را بيافريند به دوازده هزار سال .( 1145)
آيه سوم : من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من يننظر و ما بدلوا تبديلا ( 1146) يعنى : از مؤ منان مردانى هستندت كه راست گفتند آنچه را عهد بستند با خدا بر آن ، پس بعضى از ايشان كسى هست كه وفا كرد به عهد خود و جنگ كرد تا شهيد شد، و از ايشان كسى هست كه انتظار شهادت مى كشد و تغيير ندادند عهد را تغيير دادنى ،.
و در مورد نزول آيه ، احاديث بر دو وجه وارد شده است :
اول آنكه : اين آيه در شان اميرالمؤ منين عليه السلام و اقارب او نازل شده چنانچه در مجمع البيان از حضرت امير عليه السلام روايت نموده است كه : در شان ما نازل شده اين آيه و منم الله كه انتظار مى كشم و تبديل نكردم تبديل كردنى . ( 1147)
و در خصال از آن حضرت روايت كرده است كه : بوديم با خدا و رسول صلى الله عليه و آله من و عم من حمزه و برادر من جعفر و پسر عم من عبيده بر امرى كه وفا كرديم به آن از براى خدا و از براى رسول او، پس سبقت گجرفتند ياران من و پيشتر شهيد شدند در راه خدا و من ماندم بعد از ايشان براى امرى چند كه خدا خواست كه آنها از من بعمل آيد، پس خدا اين آيه را فرستاد من المؤ منين رجال تا آخر آيه ، پس آنها كه قضاى نحب كرده بودند،: حمزه و جعفر و عبيده بودند، و منم والله كه انتظار شهادت دارم و بدل نكردم هيچ امرى از امور دين را بدل كردنى . ( 1148)
و مثل اين را ابن ماهيار و على بن ابراهيم از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده اند، و در روايت على بن ابراهيم نحب را به اجل تفسير كرده است . ( 1149)
دوم آنكه : در شان مومنان كامل است يا مطلق مؤ منان ، چنانكه كلينى ، از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است به سندهاى معتبر كه : مومن دو مؤ من است ، پس مؤ منى است كه تصديق كرده است به عهد خدا و وفا كرده است به شرطى كه با خدا كرده است چنانچه خدا مى فرمايد رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه و اين است مؤ منى كه به او نمى رسد اهوال دنيا و نه اهوال آخرت ، و مؤ من ديگر آن است كه مانند گياه زراعت است كه به بادها گاه كج مى شود گاه راست مى ايستد، آن مومن نيز گاه تابع هواهاى نفسانى مى شود و گاه ثابت مى گردد، پس اين است كه به او مى رسد هولهاى دينا و آخرت و محتاج است به شفاعت او شفاعت ديگرى نمى كند اما عاقبتش به خير است . ( 1150)
و ايضا روايت كرده است كه حضرت صادق عليه السلام به ابوبصير گفت كه : خدا شما را در كتاب خدا ياد كرده است در آنجا كه گفته است من المؤ منين رجال تا آخر آيه پس فرمود كه : بدرستى كه شما وفا كرديد به آنچه خدا پيمان شما را به آن گرفته است كه آن ولايت ماست و بدل ما غير ما را اختيار نكرده ايد. ( 1151)
و ايضا روايت كرده است به سند معتبر از آن حضرت كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: يا على هر كه تو را دوست دارد پس بميرد بتحقيق كه قضاى نحب خود كرده است ، و هر كه تو را دوست دارد و نميرد پس او انتظار مى كشد، و آفتاب هر روز كه بر او طالع مى گردد مقرون است به روزى و ايمان .( 1152)
و احاديث بسيار وارد شده است كه : حضرت امام حسين عليه السلام در صحراى كربلا هر يك از اصحاب آن حضرت كه شهيد مى شد و ديگرى رخصت جهاد مى طلبيد حضرت اين آيه را تلاوت مى فرمود. ( 1153)
آيه چهارم : والذين آمنوا بالله و رسله اولئگك هم الصديقون والشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم ( 1154) يعنى : آنها كه ايمان آوردند به خدا و رسول او، ايشانند بسيار تصديق كنندگان به پيغمبران و شهيدان يا گواهان نزد پروردگارخود، ايشان را است اجر ايشان و نور ايشان .
و در خصال از حضرت امير عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: هيچ شيعه اى نيست كه مرتكب شود امرى را كه ما نهى كرديم او را از آن ، پس بميرد مگر آنكه به بلائى مبتلا شود كه كفاره گناهان او باشد، يا در مالش كه تلف شود يا در فرزندش كه بميرد يا بيمارى كه به او برسد يا در جان و بدنش ، تا آنكه چون خدا را ملاقات كند هيچ گناه بر او نباشد، و اگر گناهى بر او باقى بماند جان كندن را بر او سخت مى كند؛ هر كه از شيعيان ما بميرد صديق و شهيد است زيرا كه تصديق به امر ما كرده است و دوستى او از براى ماست و دشمنى از او براى ماست و غرضش از اينها رضاى خداست و ايمان درست به خدا و رسول آورده است ، حق تعالى مى فرمايد والذين آمنوا بالله تا آخر آيه . ( 1155)
و در مجمع البيان از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى لهم اجرهم و نورهم يعنى : از براى ايشان است ثواب طاعت ايشان و نور ايمان ايشان كه به آن نور هدايت مى يابند بسوى راه بهشت .( 1156)
و عياشى روايت كرده است از منهال قصاب كه : به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : دعا كن كه خدا مرا شهادت روزى كند، حضرت فرمود كه : مؤ من به هر حال بميرد شهيد است ؛ پس اين ايه را از براى استشهاد تلاوت نمود. ( 1157)
و ايضا از حارث بن مغيره روايت كرده است گفت : روزى در خدمت حضرت اما محمد باقر عليه السلام بوديم فرمود كه : هر كه از شما عارف به دين تشييع و منتظر فرج ما باشد و در آن حال كارهاى خير كند چنان است كه در خدمت قائم آل محمد صلى الله عليه و آله به شمشير خود جهاد كند بلكه خدا سوگند مانند كسى است كه در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله به شمشير خود جهاد كرده باشد بلكه والله مثل كسى است كه شهيد شده باشد با رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه آن حضرت ، و در شان شما آيه اى هست از كتاب خدا. راوى گفت : فداى تو شوم كدام آيه است ؟ گفت : قول خدا والذين آمنوا بالله و رسله تا آخر آيه ، پس فرمود: بخدا سوگند كه گرديدند شما صادقان و شهيدان نزد پروردگارخود. ( 1158)
و در تهذيب روايت كرده است كه شخصى گفت : در خدمت امام زين العابدين عليه السلام بودم شهدا مذكور شدند، بعضى از حاضران گفتند كه : كسى كه به اسهال بميرد شهيد است ، و ديگرى گفت : كسى كه او را درنده بخورد شهيد است و ديگرى چيزى ديگر گفت : پس مردى گفت : كه من گمان ندارم كه شهيد غير كسى كه در راه خدا كشته شده تواند بود، حضرت فرمود كه : اگر چنين باشد شهدا بسيار كم خواهند بود؛ پس حضرت اين آيه را خواند و فرمود كه : اين آيه در شان ما و شيعيان ماست . ( 1159)
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت امام حسين عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: هيچ شيعه اى از شيعيان ما نيست مگر آنكه صديق و شهيد است ، زيد بن ارقم گفت : فداى تو شوم چگونه شهيدند و حال آنكه اكثر ايشان در ميان رختخواب خود مى ميرند؟ حضرت فرمود: مگر قرآن نخوانده اى ؟ خدا در سوره حديد مى فرمايد والذين آمنوا بالله ورسله تا آخر آيه ، پس زيد گفت : گويا من هرگز اين آيه را نخوانده بودم ، پس حضرت فرمود: كه اگر شهيد منحصر باشد در آنچه ايشان مى گويند شهيدان بسيار كم خواهند بود. ( 1160)
آيه پنجم : فمن اظلم ممن كذب على الله و كذب بالصدق اذ جاءه اليس فى جهنم مثوى للكافرين * والذى جاء بالصديق وصدق به اولئك هم المتقون ( 1161) يعنى : پس كيست ستمكارتر از كسى كه دروغ گويد بر خدا و تكذيب نمايد سخن صدق و راست را چون به نزد او آيد، آيا نيست در جهنم جايگاهى براى كافران ؟ و آن كه بيايد با صدق و راستى و تصديق به آن كند، ايشان خود پرهيزكارنند.
در مجالس شيخ و مناقب ابن شهر آشوب از حضرت امير عليه السلام روايت كرده اند كه : مراد به صدق ، ولايت ما اهل بيت است . ( 1162)
و على بن ابراهيم گفته است كه : پس ذكر كرد دشمنان آل محمد صلى الله عليه و آله را و كسى را كه بر خدا و رسولش دروغ بندد و دعوى كند مرتبه اى را كه حق او نباشد، پس فرمود فمن اظلم ممن كذب على الله و كذب بالصدق اذجاءه فرمود كه : يعنى تكذيب كند به آنچه پيغمبر آورده است از حق و ولايت حضرت امير عليه السلام ، پس ذكر كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام را پس گفت والذى جاء بالصدق و صدق به يعنى حضرت امير عليه السلام . ( 1163)
و در مجمع البيان از ائمه عليه السلام روايت كرده است كه : الذى جاء بالصدق محمد صلى الله عليه و آله است ، وصدق به على بن ابيطالب عليه السلام است . ( 1164)
آيه ششم : و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم ( 1165) يعنى : بشارت ده آنها را كه ايمان آورده اند ايشان را منزلت نيكوئى هست نزد پروردگار ايشان ،
كلينى و على بن ابراهيم و عياشى به سند حسن كالصحيح روايت كرده اند كه : مراد به قدم صدق رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليه السلام اند، ( 1166) . و گويا مراد ولايت يا شفاعت ايشان باشد.( 1167)
چنانچه كلينى به سند معتبر ديگر از آن حضرت ( 1168) روايت كرده است كه : مراد، ولايت جناب امير عليه السلام است .( 1169) و عياشى نيز چنين روايت كرده است . ( 1170)
فصل شانزدهم : در بيان اخبارى كه در تاويل حسنه و حسنى به ولايت و سيئه به عداوت ايشان وارده شده است و در آن چند آيه هست
آيه اول : من جاء بالحسنة فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون . *و من جاء بالسيئة فكبت وجوههم فى النار هل تجزون الا ما كنتم تعلمون ( 1171) يعنى : هر كه بيايد در قيامت با حسنه و خصلت نيكويى پس مر او را هست بهتر از آن ، و ايشان از فزع و ترس عظيم در آن روز ايمنند؛ و هر كه بيايد با سيئه و با خصلت بد پس روهاى ايشان سرنگون مى افتند در آتش جهنم ؛ آيا جزا داده مى شويد مگر به آنچه بوديد شما كه بعمل آوريد. و در جاى ديگر فرموده من جاء بالحسنة فله خير منها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الذين عملوا السيئات الا ما كانوا يعلمون ( 1172) و مضمونش نزديك است به مضمون آيه سابقه .
ابن ماهيار و ابن شهر آشوب و ابن بطريق در عمده مستدرك از تفسير ثعلبى و حليه حافظ ابونعيم روايت كرده اند به چندين سند از ابوعبدالله جدلى كه حضرت امير المومنين عليه السلام به او گفت : مى خواهى تو را خبر دهم به حسنه كه هر كه به آن حسنه به محشر بيايد ايمن مى گردد از فزع و ترس روز قيامت ، و به سيئه كه هر هر كه با آن سئيه بيايد بر رو مى افتد در آتش جهنم ؟ گفت : بلى يااميرالمومنين حضرت فرمود: آن حسنه ، محبت ما اهل بيت است ، و آن سيئه ، بغض ما اهل بيت . ( 1173) و ابن ماهيار به سند معتبر ديگر روايت كرده است از عمار ساباطى كه گفت : ابن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السلام سوال كرد از تفسير اين آيه ، حضرت فرمود كه : حسنه در اين آيه شناختن امام است ، و اطاعت او اطاعت خداست . ( 1174) و به روايت ديگر فرمود كه : حسنه ، ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است ( 1175) و به سند معتبر ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : حسنه ، ولايت على عليه السلام است ؛ و سيئه ، عداوت و بغض ‍ او. ( 1176) و شيخ طوسى در مجالس روايت كرده است به سند معتبر از عمار ساباطى كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : قبول نمى كند خدا از بندگان اعمال صالحه كه مى كنند هر گاه ولايت امام جور كننده اى اختيار كنند كه از جانب خدا منصوب نشده باشد، ابن ابى يعفور گفت : خدا مى فرمايد من جاء بالحسنة فله خير منها تا آخر آيه ، پس چگونه نفع نمى كند عمل صالح از كسى كه ولايت امام جائر داشته باشد،؟ حضرت فرمود: مى دانى حسنه اى كه خدا در اين آيه فرموده است كدام است ؟ آن شناختن امام است و اطاعت او، و سيئه كه بعد از اين فرموده است : هر كه بيايد در روز قيامت با ولايت جور كننده اى كه از جانب خدا نباشد و منكر حق ما اهل بيت باشد و انكار كند امامت و ولايت ما را، خدا او را سرنگون در آتش جهنم مى اندازد در روز قيامت .( 1177)
آيه دوم : و من يقترف نزد له فيها حسنا ( 1178) يعنى ن هر كه كسب كند عمل نيكوئى را زياد مى گردانيم از براى او نيكى او را.
ثعلبى و غير او از مفسران از حضرت امام حسن عليه السلام و ابن عباس و ديگران روايت كرده اند : اقتراف حسنه ، محبت و ولايت اهل بيت عليه السلام است از آل محمد صلى الله عليه و آله .( 1179)
و عامه و خاصه روايت كرده اند كه : حضرت امام حسن عليه السلام بعد از صلح با معاويه خطبه اى خواند و در آن فرمود كه : ما از اهل بيتيم كه خدا واجب گردانيده بر هر مسلمانى محبت و مودت ما را، پس فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و فرموده است و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا اقتراق حسنه ، محبت ما اهل بيت است . ( 1180)
آيه سوم : لا تستوى الحسنة ولا السيئة ( 1181) يعنى : برابر نيتست نيكوئى و نه بدى . از حضرت كاظم عليه السلام منقول است كه :مائيم حسنه وبنى اميه سيئه اند، ( 1182) زيرا كه منشا اسرار ائمه عليه السلام است . ( 1183)
آيه چهارم : فاما من اعطى و اتقى * و صدق بالحسنى * فسينيره لليسرى * و اما من بخل و استعنى * و كذب بالحسنى * فسنيسره ( 1184) للعسرى مفسران گفته اند :يعنى اما آن كه عطا كند اموال خدا را و بپرهيزد از معصيت خدا و تصديق كند به حسنى يعنى به كلمه نيكوتر يا وعده نيكوتر، پس زود باشد كه او را مهيا گردانيم براى امرى كه مؤ دى به آسانى و راحت مى شود كه دخول بهشت باشد؛ و اما كسى كه بخل ورزد به مال خدا و مستغنى شود به شهوات دنيا از نعيم آخرت و تكذيب كند به حسنى كه گذشت ، پس زود باشد كه مهيا كنيم از براى او طريقه اى را كه مؤ دى به دشوارى باشد كه دخول جهنم است ،
.
و احاديث بسيار روايت شده است :مراد به حسنى در هر دو موضع ولايت است چنانچه در تفسير على بن ابراهيم و در بصائر الدرجات از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است ، ( 1185) و در تاويل الآيات از آن حضرت روايت كرده است كه در تفسير آيات اين سوره فرموده :فما من اعطى يعنى :پس اما كسى كه عطا كند خمس آل محمد را، واتقى يعنى :و بپرهيزد از دوستى و ولايت طواغيت يعنى خلفاى جور و ائمه باطل ، و صدق بالحسنى و تصديق كند به ولايت و امامت ائمه حق ، فسنيسره لليسرى پس ‍ اراده نمى كند هيچ امرى از امور خير را مگر آنكه به توفيق خدا ميسر مى گردد از براى او، واما من بخل ، يعنى :هر كه بخل ورزد به خمس و ندهد، واستغنى يعنى :مستغنى گردد براى خود از دوستان خدا كه ائمه حقند و در علم رجوع به ايشان نكند، و كذب بالحسنى و تكذيب كند به ولايت ائمه حق ، فسنيسره للعسرى يعنى اراده نمى كند هيچ شر و بدى را مگر آنكه ميسر مى گردد از براى او، و سيجنبها الاتقى ( 1186) و زود باشد كه دور كرده شود از آتش جهنم كسى كه پرهيزكارتر است ، حضرت فرمود :مراد از پرهيزكارتر رسول خدا صلى الله عليه و آله است و هر كه متابعت او نمايد ره همه اقوال و افعال ، الذى يؤ تى ماله يتزكى ( 1187) يعنى : آن كه مى دهد خود را يا آنكه زكات مى دهد يا آنكه براى تزكيه نفس و مال خود مى دهد نه از براى ريا و سمعه ، حضرت فرمود :مراد حضرت امير عليه السلام است كه در ركوع زكات داد، و ما لاحد عنده من نعمة تجزى ( 1188) يعنى :نيست هيچكس را نزد او نعمتى و منتى كه مكافات كرده شود حضرت فرمود :مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه هيچكس را نزد او نعمتى نيست كه جزا دهد و نعمت او جارى است بر همه خلق . ( 1189)
و فرات بن ابراهيم روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام در تفسير وكذب بالحسنى يعنى :تكذيب كند به ولايت على عليه السلام ، فسنيسره للعسرى يعنى :براى آتش جهنم ، و ما يغنى عنه ماله اذا تردى ( 1190) يعنى :فائده نمى بخشد او را ماپروردگار او چون بميرد به جهنم درافتد حضرت فرمود :يعنى فائده نمى بخشد علمش چون بميرد، ان علينا للهدى ( 1191) حضرت فرمود كه :در قرائت اول اهل بيت چنين است ان عليا للهدى ( 1192) يعنى :بدرستى كه على و ولايت او هدايت است ، فانذرتكم نارا تلظى ( 1193) يعنى :پس مى ترسانيم شما را از آتش كه زبانه زند حضرت فرمود :مراد از آن آتشى كه زبانه زند حضرت قائم عليه السلام است در وقتى كه قيام نمايد به شمشى از هزار نفر نهصد و نود و نه نفر را بكشد، لا يصليها الا الالشقى * الذى كذب و تولى ( 1194) فرمود: يعنى نمى سوزد مگر كسى كه تكذيب كند به ولايت و روى بگرداند از او، وسيجنبها الاتقى الذى يؤ تى ماله يتزكى فرمود :يعنى دور كرده مى شود از آن آتش مؤ منى كه علم را عطا مى كند به اهلش ، و ما لاحد عنده من نعمة تجزى (يعنى :نيست هيچكس را نزد او منتى كه مكافات كرده شود، الا ابتغاء وجه ربه الاعلى ( 1195) فرمود :يعنى از براى محض تقرب به خدا مى كند، و لسوف يرضى ( 1196) فرمود :يعنى زود باشيد كه راضى شود چون ببيند ثواب خدا را. ( 1197)
فصل هفدهم : در بيان آنكه نعمت و نعيم در آيات كريمه مفسر است به ولايت اهل بيت عليه السلام ، و بيان آنكه ولايت ايشان اعظم نعم است و در اين باب آيات بسياراست
آيه اول : الم تر الذين نعمة الله كفرا واحلوا قومهم دار البوار * جهنم يصلونها و بئس القرار ( 1198) يعنى : آيا نديدى و نظر نكردى بسوى آنان كه تبديل كردند شكر نعمت خدا را به كفران و فرود آوردند قوم خود را به سوى هلاكت كه آن جهنم است ، مى سوزند به آن و بد قرارگاهى است جهنم .
بدان كه اكثر مفسران گفته اند كه :مراد قريشند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله نعمتى بود، به عوض شكر اين نعمت ، كفران اختيار كردند و با او در مقام محاربه و عداوت درآمدند، و اين تفسير را از حضرت امير عليه السلام و ابن عباس و ابن جبير روايت كرده اند. ( 1199)
و بعضى گفته اند :اصل نعمت را بدل به كفر كردند، زيرا كه چون كفران نعمت كردند نعمت از ايشان مسلوب شد و كفر با ايشان ماند. ( 1200)
و صاحب كشاف و ساير مفسران از حضرت امير عليه السلام و از عمر روايت كرده اند كه :اين آيه در شان دو فاجرترين قريش نازل شد كه فرزندان اميه اند و فرزندان مغيره ، اما بنى اميه پس مهلت يافتند تا وقتى كه مقدر شده است براى فناى ايشان ، و اما بنو مغيره پس ‍ كفايت شر ايشان شد در جنگ بدر - زيرا كه ابوجهل و خويشان او در روز بدر كشته شدند - و اين حديث را عياشى و ديگران نيز به سندهاى بسيار روايت كرده اند. ( 1201)
و على بن ابراهيم به سند كالصحيح روايت كرده است كه :از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از تفسير اين آيه ، فرمود :نازل شد در شان دو فاجرترين قريش از بنى اميه و بنيه مغيره ، اما بنى مغيره ، پس ‍ خدا همه ايشان را هلاك كرد در روز بدر، اما بنى اميه پس ماندند تا مدتى ، پس فرمود :مائيم نعمت خدا كه انعام كرده است به آن بر بندگانش و به ما رستگار مى شود هر كه رستگار مى شود. ( 1202)
و كلينى به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده است :كه چرا آن گروهى كه سرزنش مى كنند حضرت رسول را و از وصى او رو مى گردانند و به جانب ديگر مى روند نمى ترسند كه عذاب ايشان نازل گردد؟ پس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود و گفت :نعمت خدا كه انعام كرده است به آن بر بندگانش و به بركت ما مى رسد به نعيم الهى كه مى رسد در قيامت . ( 1203)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :مراد به اين آيه جميع قريشند كه دشمنى كردند با رسول خدا صلى الله عليه و آله و با او جنگ كردند و انكار امامت وصى او كردند. ( 1204)
و به سند معتبر ديگر روايت كرده كه :از آن حضرت پرسيدند از تفسير اين آيه ، حضرت فرمود :سنيان چه مى گويند در اين آيه ؟ راوى گفت :مى گويند :در شان بنى اميه و بنى مغيره نازل شده است ، حضرت فرمود :بخدا سوگند كه در حق جميع قريش نازل شده است ، حق تعالى خطاب كرد پيغمبرش را كه :من فضيلت دادم قريش را بر ساير عرب و تمام كردم بر ايشان نعمت خود را و پسنديم اسلام را از براى دين ايشان و فرستادم بسوى آنها رسولى پس بدلا نمودند نعمت مرا به كفر و درآوردند قوم خود را به دار هلاكت كه جهنم است . ( 1205)
و در صحيفه كامله به روايت حسن از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :خدا پيغمبرش را خبر داد به آنچه به اهل بيت آن حضرت و دوستان و شيعيان ايشان خواهد رسيد از بنى اميه در ايام پادشاهى آنها، پس خدا فرستاد الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا تا آخر آيه ؛ و نعمت خدا، محمد صلى الله عليه و آله است و اهل بيت او عليه السلام ، محبت ايشان ايمان است و داخل بهشت مى گرداند، و بغض و دشمنى ايشان كفر و نفاق است و داخل جهنم مى گرداند. ( 1206)
آيه دوم :ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ( 1207) يعنى : پس سوال كرده مى شويد در روز قيامت از نعمتها كه در دنيا به آنها متنعم بوديد، چنين گفته اند اكثر مفسران كه :مراد از نعيم ، جميع نعمتهاى دنيا است ؛ و بعضى گفته اند ايمنى و صحبت بدن است ؛ ( 1208) و از حضرت باقر و حضرت صادق عليه السلام نيز اين را روايت كرده اند. ( 1209)
و شيخ طبرسى و عياشى و قطب راوندى در دعوات روايت نموده اند كه :ابوحنيفه از حضرت صادق عليه السلام سوال كرد از تفسير اين آيه ، حضرت فرمود : نعيم به اعتقاد تو چيست ؟ گفت :خوردنى از طعام و آب سرد، حضرت فرمود :اگر خدا تو را باز دارد در پيش خود در روز قيامت تا سوال كند از تو از هر طعامى كه خورده اى و هر آشاميدنى كه آشاميده اى هر آينه بسيار بايستى نزد خدا. گفت :پس نعيم چيست فداى تو شوم ؟ حضرت فرمود :ما اهل بيت ، نعميم كه انعام كرده است خدا به ما بر بندگان و به ما الفت داده است ميان ايشان بعد از آنكه مختلف بودند، و به ما دلهاى ايشان را صاحب الفت گردانيده است و ايشان را برادران گردانيده است بعد از آنكه دشمنان يكديگر بودند، بو به ما هدايت نموده است ايشان را بسوى اسلام ، و اين است نعمتى كه منقطع نمى شود و خدا سؤ ال نمى كند از آنها از حق نعمتى كه بر آنها انعام كرده و آن محمد صلى الله عليه و آله است و عترت او. ( 1210)
و در عيون اخبار رضا روايت كرده ابراهيم بن عباس كه :روزى جمعى در خدمت حضرت على بن موسى عليه السلام بوديم ، آن حضرت فرمود كه :در دينا نعيم حقيقى نيست ، يكى از علماى عامه كه در آن مجلس حاضر بود گفت :پس قول خدا كه مى فرمايد ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم آيا اين نعيم كه آب سرد است در دنيا نيست ؟ حضرت به آواز بلند فرمود كه :شما چنين تفسير مى كنيد آيه را و بر چند قسم تعبير كرده ايد : جمعى گفته اند آب سرد است ؛ و بعضى گفته اند طعام لذيذ است ؛ و بعضى گفته اند خواب نيكو است ؛ بدرستى كه خبر داد پدرم از پدرش ابى عبدالله عليه السلام كه اين اقوال شما نزد جدم حضرت صادق عليه السلام مذكور شد در تفسير اين آيه ، پس آن حضرت به غضب آمده گفت :خدا سوال نمى كند بندگانش را از آنچه تفضل كرده است بر ايشان و منت نمى گذارد به اين نعمتها بر ايشان و منت گذاشتن به نعمت از مخلوقين قبيح است ، پس چگونه به خداوند خالق مهربان نسبت توان داد چيزى را كه مخلوقات به آن راضى نباشند كه به ايشان نسبت دهد؟ و ليكن نعيم ، محبت ما اهل بيت و اقرار به امامت ماست ، خدا سوال مى كند از آن بعد از سوال از توحيد و نبوت ، زيرا كه اگر بنده وفا كند به ان اعتماد او را مى رساند به نعمتهاى بهشت كه هرگز زوال ندارد، و بتحقيق كه خبر داد مرا پدرم از پدرانش از على عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود :يا على ! بدرستى كه اول چيزى كه از بنده بعد از مردن سؤ ال مى كند شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است و آنكه تو امام و آقاى مومنانى به سبب آنچه خدا و من از براى تو قرار داده ايم ، پس كسى كه اقرار به اين كند و در دنيا به آن اعتقاد داشته باشد مى رود به سوى نعيمى كه هرگز زايل نگردد.
ابوذكران كه يكى از راويان اين حديث است گفته است كه :بعد از شنيدن اين حديث چون مشغول لغت و اشعار بودم ، نقل اين حديث نكردم ، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله را شبى در خواب ديدم كه مردم بر او سلام مى كردند و جواب مى فرمود، چون من سلام كردم جواب نفرمود، گفتم :مگر من از اين امت شما نيستم يا رسول الله ؟ فرمود :بلى هستى و ليكن خبر ده مردم را به حديث نعيم كه شنيدى از ابراهيم . ( 1211)
و شيخ طوسى در مجالس از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :مراد از نعيم كه سوال مى كنند از آن ، ولايت است . ( 1212)
چنانچه در جاى ديگر فرموده وقفوهم انهم مسئولون ( 1213) يعنى :بازداريد ايشان را بدرستى كه ايشان سوال كرده مى شوند يعنى سوال از ولايت اهل بيت مى كنند. ( 1214)
و ايضا از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :سوال مى كنند اين امت را از آنچه خدا بر ايشان انعام كرده به رسوپروردگار خدا 2صلى الله عليه و آله پس به اهل بيت او. ( 1215)
و ابن ماهيار از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :مراد آن نعيمى است كه خدا انعام كرده به آن بر شما به ولايت ما و محبت محمد و آل محمد عليه السلام . ( 1216)
و از حضرت امام موسى عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :مائيم نعيم در كام مومن ، و حنظل در گلوى كافر. ( 1217)
و ايضا روايت كرده است از ابوخالد كابلى كه گفت :به خدمت حضرت باقر عليه السلام رفتم پس فرمود طعامى از براى من آوردند كه هرگز بهتر از آن طعامى نخورده بودم ، پس فرمود :اى ابوخالد! چگونه ديدى طعام ما را؟ گفتم بسيار نيكو بود اما آيه اى از قران را به يادم آوردم كه به من ناگوار شد، فرمود :كدام است ؟ من آيه را خواندم ، حضرت فرمود كه بخدا سوگند كه هرگز از اين طعام سوال نخواهند كرد، پس خنديد دندانهاى مباركش نمايان شد و فرمود :مى دانى كه كدام است نعيم ؟ گفتم نه فرمود :مائيم نعيمى كه كه سوال كرده خواهيد شد از آن . ( 1218)
و در مناقب از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه :نعيم ، امنيت و صحت است و ولايت على بن ابيطالب عليه السلام ؛ و در روايت ديگر از حضرت باقر و صادق عليه السلام روايت كرده است كه :نعيم ، ولايت جناب امير عليه السلام است . ( 1219)
و در كافى به سند معتبر از ابوحمزه ثمالى روايت كرده كه گفت :با جماعتى در خدمت حضرت صادق عليه السلام بوديم ، پس طعامى حاضر كرد ما هرگز مانند آن را نديدهى بوديم در لذت و خوشبوئى ، و خرمايى آوردند كه از غايت صفا و نيكوئى و لطافت روى خود را در آن مى توانستيم ديد، پس مردى گفت :كه از شما سوال خواهند كرد از اين نعيمى كه تنعم مى كنيد به آن نزد فرزند رسول خدا، حضرت فرمود :خدا كريمتر و بزرگوارتر است از آنكه طعامى را به شما بدهد و بر شما حلال گرداند پس در قيامت سوال از آن بكند و ليكن سوال از شما مى كند از آنچه انعام كرده است به آن بر شما به محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله . ( 1220)
و حضرتب باقر عليه السلام نيز نزديك به اين مضمون را روايت كرده است و در آخرش فرمود :سوال نمى كند خدا مگر از دين حقى كه شما بر آن هستيد. ( 1221) و بر اين مضامين احاديث بسيار است .
و در بعضى از روايات عامه وارد شده است كه :از پنج چيز سوال مى كنند :از سيرى شكم و آب سرد، و خواب لذيذ، و خانه ها كه در زير آنها باشيد، و از اعتدال خلقت كه در آن عيبى نباشد. ( 1222)
آيه سوم : واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة ( 1223) يعنى :كامل گردانيد بر شما نعمتهاى خود را بعضى ظاهر و بعضى باطن .
و بعضى از قرا نعمته را بعه تاء خوانده اند و بعضى به صيغه جمع و اضافه به ضمير خوانده . ( 1224)
و نعمت ظاهره ، بعضى گفته اند آن است كه محسوس باشد، و باطنه آن كه معقول باشد و به عقل يابند؛ يا ظاهره آنچه دانند، و باطنه آنچه ندانند. ( 1225) و در اكمال الدين و مناقب به سند معتبر از موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده اند كه :نعمت ظاهره ، امام ظاهر است ؛ و نعمت باطنه ، امام غايب است . ( 1226)
و على بن ابراهيم از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه :نعمت ظاهره ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است و آنچه از جانب خدا آورده از معرفت خدا و اقرار به يگانگى او، و نعمت باطنه ، ولايت ما اهل بيت است و در دل محبت ما را قرار دادن است ، پس بخدا سوگند گروهى اعتقاد نموده اند اين نعمت را ظاهر و باطن و گروهى اعتقاد كرده اند به ظاهر و در باطن اعتقاد نكرده اند، پس خدا اين آيه را فرستاد يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم وام تؤ من قلوبهم ( 1227) يعنى :اى رسول ! تو را به اندوه نياورند آنان كه مسارعت و مبادرت مى نمايند در كفر از آنها كه به دهنهاى خود گفتند كه :ايمان آورديم و ايمان نياورده دلهاى ايشان ، حضرت فرمود :پس شاد شد حضرت رسول صلى الله عليه و آله در وقت نزول اين آيه به سبب آنكه قبول نمى كند خدا ايمان آنها را مگر به اعتقاد ولايت و محبت ما. ( 1228)
آيه چهارم : فباى آلاء ربكما تكذبان ( 1229) يعنى :پس به كداميك از نعمتهاى پروردگارخود تكذيب مى كنيد و نسبت به دروغ مى دهيد اى گروه جن و انس ؟
على بن ابراهيم در تفسير گفته است كه :اين خطاب در ظاهر با جن و انس است و در باطن با ابوبكر و عمر است . ( 1230) .
از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :معنى آيه آن است كه :به كداميك از اين دو نعمت كافر مى شويد، به محمد يا به على ؟ ( 1231)
و به روايت كلينى :آيا به پيغمبر كافر مى شويد يا به وصى او؟ ( 1232)
و به روايت ابن ماهيار :به كداميك از دو نعمت من تكذيب مى كنيد، به محمد صلى الله عليه و آله يا به على عليه السلام كه من به ايشان انعام كرده ام بر بندگان . ( 1233)
و كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه :حضرت صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت نمود فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون ( 1234) يعنى :پس به ياد آورديد نعمتهاى خدا را شايد رستگار شويد، پس حضرت فرمود :مى دانيد آلاء خدا چيست ؟ رواى گفت :نه ، حضرت فرمود :مراد عظيمترين نعمتهاى خداست بر خلق و آن ولايت ماست . ( 1235)
مترجم گويد :اگر چه ظاهرا اين خطاب به امتهاى گذشته است ، اما چون ذكرش براى تنبيه اين امت است پس مصداقش در اين امت ، ولايت اهل بيت است ، با آنكه احاديث وارد شده كه جميع امتها مكلف بوده اند به ولايت رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه السلام .
آيه پنجم : يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون ( 1236) يعنى :مى شناسيد نعمت خدا را پس انكار مى كنند آن را و اكثر ايشان كافرانند.
على بن ابراهيم گفته است كه :نعمت خدا، ائمه عليه السلام اند. ( 1237)
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :چون آيه انما وليكم الله و رسوله ( 1238) در امامت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نازل شد، جمع شدند گروهى از منافقان اصحاب رسول خدا در مسجد مدينه و با يكديگر گفتند :چه مى گوئيد در اين آيه ؟ بعضى از ايشان گفتند :اگر كافر شويم به اين آيه بايد كافر شويم به بسيارى از آيات قرآن ، و اگر ايمان آوريم به اين آيه باعث مذلتن ماست كه فرزند ابوطالب را بر ما مسلط گرداند، پس گفتند :ما مى دانيم كه محمد صلى الله عليه و آله صادق است در آنچه مى گويد وليكن ولايت امر را قبول مى كنيم و اطاعت نمى كنيم على را در آنچه ما را به آن امر مى كند، پس اين آيه نازل شد يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها يعنى مى شناسند ولايت على عليه السلام را پس انكار مى كنند آن را و اكثر ايشان كافرند به ولايت على عليه السلام . ( 1239)
آيه ششم : قل بفضل الله و برحمة فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون ( 1240) يعنى :بگو - يا محمد-: به فضل خدا و رحمت او پس به اين شاد شوند، اين بهتر است از آنچه جمع مى كنند از اموال دنيا.
و ابن بابويه در مجالس به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه :روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله سواره بيرون آمد و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پياده همراه بود، حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه :اى ابوالحسن ! بايد هر وقت كه من سوار باشم تو هم سوار شوى و چون پياده روم تو هم پياده روى و چون من بنشينم تو هم بنشينى مگر آنكه در حدى از حدود الهى بوده باشد كه به ناچار باشد تو را از ايستادن و نشستن در آن ، و خدا گرامى نداشته مرا به كرامتى مگر آنكه تو را به مثل آن گرامى داشته ، و مخصوص گردانيده خدا مرا به پيغمبرى و رسالت و تو را ياور و معين من گردانيده ات و در آن قيمام مى نمائى به حدود خدا و كارهاى صعب و دشوار، سوگند ياد مى كنم كه انكار كند تو را، و اقرار به پيغمبرى من نكرده است كسى كه انكار امامت تو كند، و ايمان به خدا ندارد كسى كه كافر شود به تو، بدرستى كه فضل تو از فضل من است و فضل من از فضل خداست و اين است معنى قول پروردگار من قل بفضل الله تا آخر آيه ، پس فضل خدا پيغمبرى پيغمبر شما و رحمت خدا ولايت على است ، فبذلك فرمود كه :يعنى به نبوت و ولايت ، فليفرحوا يعنى :بايد كه شاد شوند شيعه ، هو خير مما يجمعون يعنى :اين بهتر است از آنچه جمع مى كنند مخالفان شيعه از زن و مال و فرزند در دار دنيا، يا على ! تو آفريده نشده اى مگر براى آنكه عبادت كرده شود پروردگاراتو و از براى آنكه به تو دانسته شود معالم دين و به بركت تو به اصلاح آيد راههاى مندرس شده ، و بتحقيق كه گمراه است هر كه گمراه شود از ولايت تو و هرگز هدايت نمى يابد بسوى خدا كسى كه هدايت نيابد بسوى تو و بسوى ولايت تو و اين است معنى قول پروردگارمن
وانى لغافر لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى ( 1241) يعنى :بدرستى كه من آمرزنده ام مر كسى را كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل شايسته كند پس هدايت بيابد، حضرت فرمود كه :يعنى هدايت بيابد بسوى ولايت تو، و بتحقيق كه مرا امر كرد پروردگارمن كه واجب گردانم از حق تو آنچه واجب شده از حق من و بدرستى كه فرض و واجب است حق تو بر هر كه ايمان آورد به من ، اگر تو نمى بودى دشمن خدا شناخته نمى شد، و كسى كه خدا را با ولايت تو ملاقات نكن با هيچ چيز از دين و ايمان خدا را ملاقاات نكرده و بى ايمان از دينا رفته است ، و بدرستى كه خدا بسوى من فرستاد يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك ما انزل اليك من ربك ( 1242) يعنى :اى رسول ! برسان آنچه نازل شده بسوى تو از جانب پروردگار تو ( 1243) فرمود كه :يعنى در ولايت تو يا على ، و ان لم تفعل بلغت رسالته يعنى :و اگر نكنى پس نرسانيده اى رسالت خدا را، حضرت فرمود كه :اگر نمى رسانيدم آنچه را كه مامور شده بودم به آن از ولايت تو هر آينه حبط مى شد عمل من ، و هر كه خدا را ملاقات كند بغير ولايت تو پس بتحقيق كه حبط مى شود عملهاى او در قيامت و دور خواهد بود از رحمت خدا و آنچه كه مى گويم در حق تو گفته پروردگار من است كه در حق تو فرستاده است . ( 1244) و كلينى از امام رضا عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :يعنى ولايت محمد صلى الله عليه و آله و آل محمد بهتر است از آنچه جمع مى كنند مخالفان از دنياى ايشان . ( 1245) و عياشى نيز اين مضمون را از حضرت امير عليه السلام روايت كرده است . ( 1246)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه :فضل ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، و رحمت امير المومنين عليه السلام است ، بايد مكه به اين فرح كنند شيعيان ما كه اين بهتر است از آنچه داده شده است به دشمنان ما از طلا و نقره . ( 1247)
آيه هفتم : فلولا فضل الله عليكم و رحمة لكنتم من الخاسرين ( 1248) يعنى : اگر نه فضل خدا بود بر شما و رحمت او هر آئينه بوديد از زياناكاران .
عياشى به دو سند از حضرت صادق و باقر عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه :فضل خدا، رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، و رحمت خدا، ولايت ائمه عليه السلام است . ( 1249)
آيه هشتم : ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ( 1250) يعنى :آنچه بگشايد خدا از براى مردمان از رحمتى ، پس بازگيرنده نيست مر او را.
ابن ماهيار از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :مراد از رحمت ، علوم و حكمتهاست كه خدا بر زباتن امام عليه السلام جارى مى گرداند از براى هدايت مردم . ( 1251)
آيه نهم : ولو شاء الله لجعلهم امة واحدة ولكن يدخل من يشاء فى رحمته والظالمون ما لهم من ولى ولا نصير ( 1252) يعنى :اگر مى خواست خدا هر آينه مى گردانيد همه خلق را گروهى يكتا بر يك ملت - بر سبيل الجاء و اضطرار - وليكن داخل مى كند هر كه را مى خواهد در رحمت خود و ستمكاران را نيست مر ايشان را دوستى و نه ياورى در قيامت .
على بن ابراهيم گفته است :يعنى اگر مى خواست همه خلق را معصوم مى گردانيد مانند ملائكه ، و مراد از ظالمون ، ستمكاران بر آل محمدند. ( 1253)
و محمد بن العباس از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :مراد از رحمت ، ولايت على بن ابى طالب عليه السلام است . ( 1254)
آيه دهم :ويزيدهم من فضله ( 1255) يعنى :و زياد مى كند آنها را از فضل خود. در مناقب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :مراد به فضل ، ولايت آل محمد عليه السلام است . ( 1256)
آيه يازدهم : و الله يختص برحمته من يشاء ( 1257) يعنى : و خدا مخصوص مى گرداند به رحمت خود هر كه را مى خواهد.
ديلمى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :مخصوص به رحمت خدا، پيغمبر خداست و وصى او صلوات الله عليهما، بدرستى كه خدا صد رحمت خلق كرده است ، نود و نه رحمت را نزد خود ذخيره كرده است براى محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و عترت ايشان ، و يك رحمت را پهن كرده است بر ساير موجودات . ( 1258)
آيه دوازدهم :در مناقب از حضرت باقر و صادق عليه السلام روايت نموده است در تفسير ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء ( 1259) و قول حق تعالى ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض ‍ ( 1260) كه ترجمه آيه اولى آن است كه :اين فضل خداست مى دهد به هر كه مى خواهد، و ترجمه آيه ثانيه آن است كه :آرزو نكنيد آنچه را خدا تفضيل داده است به آن بعضى از شما را بر بعضى ، فرمودند كه :اين دو آيه در شان اهل بيت نازل شده است . ( 1261)
آيه سيزدهم : و لتكبروا الله على ما هداكم و لعلكم تشكرون ( 1262) يعنى : و از براى آنكه خدا را به بزرگى ياد كنيد به آنچه شما را هدايت نموده است و شايد شما شكر كنيد.
در محاسن روايت كرده است كه :مراد از شكر، معرفت - اصول دين - است ( 1263) يا معرفت ولايت ائمه عليه السلام است .
و ايضا در تفسير اين آيه ولا يرضى لعباده الكفر وان تشكروا يرضه لكم ( 1264) يعنى :خدا نپسنديده است براى بندگانش كفر را، و اگر شكر نمائيد او را مى پسندد آن را از براى شما، كه فرمود :كفر :مخالفت ائمه كردن است ؛ و مراد از شكر، ولايت ائمه و يا معرفت ايشان است . ( 1265)
آيه چهاردهم : و تجعلون رزقكم تكذبون ( 1266) در تاويل الآيات روايت كرده است كه :يعنى شكر شما آن نعمتى را كه روزى كرده است خدا به شما و منت گذاشته است بر آن به شما به محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله آنكه تكذيب مى كنيد به وصى او على بن ابيطالب عليه السلام ؟ فلولا اذا بلغت الحلقوم * و انتم حينئذ تنظرون ( 1267) لكن شما نمى بينيد ( 1268)