دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

- ۱۱ -


آية الله شاه آبادى

 

زندگى نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

در سال 1292 ق . در محله حسين آباد اصفهان در خانه آية الله ميرزا محمد جواد بيدآبادى طفلى پا به عرصه وجود نهاد كه او را ((محمد على )) ناميدند.
محمد على ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در كلاس درس برادر بزرگترش (شيخ احمد مجتهد) كه يكى از اساتيد معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمين بهار عمر قدم نهاد در درس آية الله ميرزاهاشم خوانسارى (نويسنده كتاب مبانى الاصول ) شركت نمود و معلم درس رياضيات وى نيز آقا ميرزاعبدالرزاق سرتيپ بود.
آيت حق ، شاه آبادى بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم ميل باطنى خود و به خاطر درخواست مادرش كه دورى از ديگر فرزندان كاسه صبرش را لبريز كرده بود به طرف ايران حركت كرد و آنگاه كه علماى سامرا دريافتند كه ايشان در حال آماده سازى وسايل سفر براى حركت به طرف ايران است با اصرار زياد از ايشان خواستند كه در سامرا بماند ولى ايشان ((رضايت مادر)) را كه ((رضايت خداوند )) در آن بود به تدريس و اقامت در سامرا ترجيح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.
چون مردم تهران از ورود آية الله شاه آبادى به ايران مطلع شدند از ايشان خواستند كه به تهران برود و وى پذيرفت و چون منزل ايشان در خيابان شاه آباد (جمهورى اسلامى كنونى ) بود به آية الله شاه آبادى معروف شد.
يكى از افرادى كه از محضر اين عالم بزرگ كسب فيض نمود امام امت (ره ) است كه نزد آية الله شاه آبادى كتابهاى عرفانى فصوص الحكم ، مفتاح الغيب و منازل السائرين را فراگرفت . امام (ره ) چگونگى آشنايى خود با آية الله شاه آبادى را چنين توضيح مى دهد:
((من پس از آنكه توسط يكى از منسوبين مرحوم شاه آبادى با ايشان آشنا شدم ، در مدرسه فيضيه ايشان را ملاقات كردم و يك مساءله عرفانى از ايشان پرسيدم . شروع كردند به گفتن ، فهميدم اهل كار است . به دنبال ايشان آمدم و اصرار مى كردم كه با ايشان يك درس داشته باشم و ايشان در ابتدا قبول نمى كردند تا به گذر ((عابدين )) يكى از محلات قم رسيديم و بالاخره ايشان كه فكر مى كرد من فلسفه مى خواهم قبول كردند.
ولى من به ايشان گفتم كه فلسفه خوانده ام و عرفان مى خواهم و ايشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم ، تا بالاخره ايشان قبول كردند و من حدود هفت سال نزد ايشان فصوص و مفتاح الغيب خواندم .))
بجز حضرت امام (ره )،(( آية الله حاج شهاب الدين مرعشى نجفى ، آية الله حاج ميرزا هاشم آملى ، آية الله شيخ محمد رضا طبسى نجفى ، آية الله حاج محمد ثقفى تهرانى (پدر همسر حضرت امام ) و...)) از محضر ايشان استفاده نموده اند.
مرحوم شاه آبادى آثار فراوانى دارند كه تعدادى از آنها عبارتند از:
1. شذرات المعارف نام ديگر اين كتاب حرام الاسلام است
2. رشحات البحار.
3. مفتاح السعاده فى احكام العبادة (توضيح المسائل ) .
4. حاشيه نجاة العباد.
5. منازل السالكين .
6. حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسانى .
7. حاشيه فصول الاصول .
8. رسالة العقل والجهل .
9. تفسيرى مشتمل بر توحيد، اخلاق و سير و سلوك .
سرآنجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 شمسى در سن 77 سالگى روح او به ملكوت اعلى پيوست و جنازه پاك او در حرم حضرت عبدالعظيم در مقبره شيخ ابوالفتوح رازى مدفون گشت .

دستورالعملها
 

بسم الله الرحمن الرحيم

بدان كه تو هستى و نمى ميرى . بدنست كه مى ميرد، تو هستى و زنده . حساب كار خودت را بكن كه چه تهيه ديده اى براى زندگى آخرت . ببين براى اين دو روزه ، كه مى دانى ثباتى در آن نيست ، چه كوششها و تقلاها مى كنى . براى آن جا كه به حكم فطرت هستى و زندگى ابدى است ، چه كوشش كرده و چه تهيه ديده اى ؟ در آن جا زندگى انفرادى است ، احتياجات را خودت منفردا بايد رفع كنى ؛ باب استقراض و استعداد مسدود است . اين جا آمده اى كه تهيه براى آن جا ببينى .
معصوم مى فرمايد: ((ما كانت الدنيا مرنين .))
بايد به اراده كارت درست شود به صرف اراده اداره شود، زندگى آخرت .
آن جا، نتيجه تحصيلات عقلى و نفسى و حسى است ؛ يعنى ، بايد عقلت منور باشد به معارف حقه و عقايد صحيحه و صالحه . مقياس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراء اين عالم ، همانا شخص شخيص وجود مقدس پيغمبر اكرم (ص ) و ائمه هدى (ع ) هستند.
عقايد وقتى صحيح و اخلاق در صورتى نيكو و اعمال هنگامى درست است كه مطابق عقايد و اخلاق و اعمال محمد(ص ) باشد؛ ميزان صحتش ‍ اين است . تشكيل عالم برزخ بر اين منوال است كه آنچه اين جا عمل كرده اى ، آن جا يابى ، چنانچه قرآن مجيد مى فرمايد: ((و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمة كتابا يلقيه منشورا.))
اين مرحله به حكم ((ملك دوران )) است كه سلطان حس است و آنچه از حس سرزده محكوم به حكم اوست ، ليكن صورت برزخى آن . در اين جا نظر به نامحرم كرده ، فاصله ميان باصره و صورت حسى در اين جانور است و در آن جا نار است .
در اين جا ميل به وصال و نزديكى بود، در آن جا به طورى كريه المنظر است كه مى گويى :
((با ليت بينى و بينك بعد المشرقين ))
در اين جا مرغ بريان كرده حرام خوردى و تمام حواست از آن ملتذذ بود و در آن جا مرغ بريان كرده آتشين است و تمام حواست معذب . لذا كشف خاتم انبياء براى نجات بشر كه مى فرمايد:
((الذين يا كلون اموال اليتامى ظلما انما يكون فى بطونهم نارا.))
مثال است ولى صورت كليه دارد. در اين جا رنج و تعب است . براى پرستش حق : در هواى سرد وضو گرفتن است و در هواى گرم روزه گرفتن و صرف نظر از مال ، و در برزخ صورت خشنودى حق را ملاحظه كردن و متنعم به نعم الهى بودن است .
خلاصه ، تامين حيات آخرت به علم و ادب است ، چه عملى و چه قلبى و چه حسى . فلاح و رستگارى تابع ايمان و عمل است : ((يا ايها الذين آمنوا)) يعنى در مرتبه پرستش نبينيد الا معبود را. حريت آن جا، نتيجه بندگى در اين جاست . كه نه خود را بيند و نه عبادت خود را.
لذا مى فرمايد: ((عبدتك )) عبادت مى كنم ترا. اين يكى از مراتب نازله ولايت و جلوه معبود و تجليبات ربوبى و كبرياى حق است و حرارت فطرت عشق است كه موجب پرستش و فناء در معبود و عدم ادراك عبادت مى شود.
يكى از سلاطين عالم برزخ ((ملك فتان )) است . كثيرالفتن و كثيرالامتحان كه ممتحن اعمال قلبى است و سنگينى و سبكى انسان را مى رساند. مى بيند اين كه در دنيا بوده ، آيا داراى ملكه صبر بوده است يا نه ؟ آيا داراى ملكه حياء و عفت و ملكه عدالت بوده يا خير؟ اگر داراست سنگين و خيلى عظيم الشاءن است . و اگر واجد نباشد سبك و بى وزن است .
يكى ديگر از سلاطين عالم برزخ ، كه عظيم ترين سلاطين است ، ((سلطان عقل )) است كه بشير و مبشر است ، به اعتبار مواجه شدنش با مؤ من كه داراى عقايد حقه صحيحه و واجد معارف الهيه است . نكير و منكر است ، به اعتبار مواجه شدنش با منافق و كافر كه داراى عقايد باطله فاسده است .
خلاصه ، از جمله مقامات عالم برزخ ، كه باطن ايمن عالم است ، ملك مبشر و بشير است كه سلطان عقل است . پس سلاطين عالم برزخ تشكيل شده از سلطان حسن ، سلطان نفس ، سلطان عقل ، اينها مامور محصلات حس ، نفس و عقل اند.
خداوند عالم ، انسان را مدرك حقايق گردانيده كه مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند كه كيست ؟ و موجد اين موجودات كيست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده كه كشف اين حقايق كند و به عالم السماء و صفات ، بر احديت و مقام غيب الغيوى مطلع شود. اينها معقولات انسان است ؛ لذا در عالم برزخ يك سلطنت عظمى براى امتحان عقول است كه در مدرسه دنيا بيست سال ، چهل سال ، هفتاد سال يا بيشتر مانده ، چه تحصيل كرده ؟ و در اين مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است .
1. دنيا مدرسه است و انبياء و علماء مدرسين و كتب سماوى كتب تدريسى كه بالاترين آنها قرآن كريم است . مى پرسند با اين كيفيات چه كردى ؟ نسبت به مؤ منين ((بشير)) و نسبت به منافقين ((ترساننده )) و نذير است . عالمى است وحشت انگيز وحشت آور؛ لذا دارد: وقتى عليا مخدره ، فاطمه بنت اسد را در قبر مى گذارند، (از شدت وحشت است يا خجالت مى كشد) در پاسخ مقام ولايت لكنتى در لسان مباركشان پيش مى آيد؛ (نه اين كه نعوذ بالله معتقد نبوده ، معاذ الله ) لذا حضرت رسول (ص ) تلقين مى فرمايد:
((هذا القائم على شيفر قبرك ، لا جعفر و لا عقيل .))
يعنى على است واجد ولايت مطلقه .
تلقين به معناى تعليم نيست زيرا جاى ياد گرفتن نيست ؛ بلكه يادآورى و تذكر است :
مى فرمايد: (ابنك ، ابنك ) پسر تو، پسر تو.(179)
برزخ ، عالم ماندن نيست ؛ بلكه عالمى است براى تصفيه اعمال و اخلاق و عقايد تا رجوع به عالم قيامت كند و توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى را تكميل كرده ، تحصيل لباس تقوا نموده و از مسارعت به سوى حق ، واجد مقامى شود كه ديگران حسرت برند؛ زيرا ستايش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست .
پس معلوم شد كه مايحتاج مادر عالم برزخ ، افعال و اعمال صالحه و حسنه و عقايد صحيح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمايش داده مى شود، لكن مساءله عبوديت و ثناء و قرب حق معارفى كه در عبادت است ، وجه ملكوتيش در عالم قيامت كبرى ظاهر خواهد شد.
يكى از علماء، مجلسى ، رحمة الله عليه ، را در عالم رويا مشاهده نمود: در مراتب عاليه و دستگاه مرتب و منظمى . از وى پرسيد بر شما چه گذشت ؟
مجلسى ، عليه الرحمه ، مى فرمايد: سوال كردند چه هديه و تحفه اى براى ما آورده اى ؟
عرض كردم : بحارالانوار، جوابى براى آن داده نشد.
آنان گفتند: پيش ما چيزى دارى و آن سيبى است كه به آن بچه يهودى دادى براى رضاى ما.
آن كس كه خواب ديده بود، گمان كرد كه ((بحار را رد كردند لكن اشتباه نموده بود؛ زيرا ((بحارالانوار)) مسكوت عنه واقع شد؛ يعنى ، ((بحارالانوار)) چون علم است محل ظهورش در برزخ نيست و همان سيب ، صورت ملكى اش كه التذاذ طفل بوده ، در برزخ ظهور كرده است بنابراين به حكم تناست هر چيزى اگر نظر التفات به عالم انبياء كنى كه غرض و مقصود اين يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر چه بوده خواهى يافت كه همه داعى الى الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق كنند و جز اين ، مقصد ديگر نداشتند. به قسمى كه احدى از اين مطلب خارج نبوده ، لكن معلوم است دماغهاى آنان فرق مى كند در بسط معارف : يكى ماءمور شخصى است نسبت خودش و يكى ديگر ماءمور به بسط معارف است در خانواده اش و ديگرى عالى تر و ماءمور به محله اش مى باشد در اين مقصد و يكى به مملكتى تا مى رسد به آن كه دماغش منورتر و فكرش بازتر و مى تواند عالمى را اداره كند. روحش به حدى نورانى و بسيط است كه مى تواند عالم را منور كند و همه اهل عالم ماءمور به اطاعت او شوند، حتى مثل امير مؤ منان كه مى فرمايد: ((انا عبد من عبيد محمد(ص ))) تا مى رسد به معلم كل و استاد انبياء و المرسلين ، وجود مقدس ‍ ختمى مرتبت (ص )، لكن نحوه اداره اين بزرگ مرد كه مدير كل است در دار تحقيق و عالم بشريت ، به نفس او، كه وحى اوست ؛ يعنى على بن ابيطالب (ع ) مى باشد و او هم به همين نحوه تا امام حسن عسكرى (ع ). همه اينان در اين عالم ، بسط معارف و حقايق فرمودند. اين وظيفه ، بعد از امام حسن عسكرى (ع ) با فرزند اوست . حقايق و اسرار، به وسيله او در زمان او آشكار مى شود، چنانكه اميرالمؤ منين (ع ) به كميل فرمود:
((ما من علم الا و انا افتحه و ما من سر الا و القائم يختمه .))(180)
هر مدعى كه ادعاى اين مقام كند، حاصلش براى او رسوائى خواهد بود، چنانكه ادعا كردند و رسوا شدند و جهالت خود را آشكار كردند.