دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

- ۱۰ -


ميرزا جواد آقاملكى (ره )

 

زندگى نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

خورشيد قرن سيزدهم هجرى رو به افول بود كه تبريز لبريز از شادى و سرور شد. ((لطف )) الهى پسرى زيبا به خاندان ((حاج ميرزا شفيع )) داد كه ((جواد))ش نام نهادند.
ايشان مدارج علمى و عرفانى را نزد اساتيد گرانبهايى پشت سر گذاشتند.
آنان كه با حالات ملكوتى و عبادى اين فرزانه عارف آشنا بودند ايشان را از بكائون (177) مى شمردند. عبدى صالح كه سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را پى در پى روزه مى گرفت و در قنوت نمازهاى نافله اين بيت حافظ را مكرر مى خواند:
ما راز جام باده گلگون خراب كن زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب (178)
برخى از شاگردان مرحوم ملكى (ره ) عبارتنداز:
1.امام خمينى قدس سره الشريف
3. آخوند ملا على همدانى
2.حاج آقا حسين فاطمى قمى 4. حاج شيخ عباس تهرانى
5. سيد محمود مدرسى
6. حجة الاسلام سيد محمود يزدى
7. محمود مجتهدى
8. شيخ اسماعيل بن حسين (تائب )
9. حاج ميرزا عبدالله شالچى

و آثار وى عبارتند از:
اسرار الصلاة ، المراقبات يا ((اعمال السنه ))، رساله لقاء الله ، حاشيه فارسى بر ((غاية القصوى )) و...
مرحوم حاج ميرزا عبدالله شالچى درباره استاد خود مى گويد:
((مرحوم استادم ، آية الله ملكى ، اجتهاد فكرى و درونى داشت ، در برداشتهاى درونى قوى بود. ايشان دستورهايى در خوردن و خوابيدن و اعمال و رفتار ارائه مى دادند كه بسيار مؤ ثر بود و شخص را پاك و آراسته مى كرد و به سوى حق رهنمون مى ساخت .))
و سرانجام حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در يازدهم ذيحجه سال 1343 قمرى به نداى حق لبيك گفت و مزار شريفش هماكنون در قبرستان شيخان قم محل زيارت عاشقان الله است .
دستورالعملها
 

بسم الله الرحمن الرحيم

بدان : مهمترين وظيفه علماء در ماه مبارك رمضان (و ايام تبليغى ديگر) پيشنمازى و موعظه است .
عالمى كه با مبارزه طولانى ، نفس خود را (در برابر آفات اخلاقى ) نيرومند ساخته و دام هاى فريب هوا را نيك دريافته است ، بايسته است كه در بر پائى اين دو مهم بكوشد، بويژه ((موعظه كردن )) كه هيچ كارنيكى با آن برابرى نتواند، و اين مقال را گنجايش برشمارى و تبيين بهره هاى آن نيست .
بر (واعظ و پيشنماز) در راس همه كارها، نيت پاك و اخلاصى راستين لازم است تا از آفت هاى آن درامن مانند.
بايد خو را بيازمايد: انگيزه او از ارشاد و موعظه چيست ؟ اگر دين است بكار موعظه پردازد و اگر خداى نخواسته انگيزه او آلوده به خواهش هاى نفسانى است ، يا اخلاص كارش بر او، روشن نيست ، موعظه خلق را ترك كرده ، به سازندگى خويش پردازد، و در پى كسب دو گوهر گرانسنگ ((صدق و اخلاص )) بر آيد. چنانچه در اين تلاش ، راستى و خلوص ‍ داشته باشد، خداوند او را راه نمايد كه خود فرموده : ((و من جاهدفينا لنهدينهم سبلنا)) اگر بخواهد به ارزيابى خلوص خود در پيشنمازى پردازد به بررسى نفس خويش و انگيزه او در پيشنمازى پردازد.
آيا كار او جهت مقام امامت مردم و شرف اين عمل نزد مردم است ، يا بخار فرمان خدا و رشاى او است ؟
آيا كم شدن مامومين يا شركت نكردن علماء و طلاب در نماز او، ميل او را به پيشنمازى كم مى كند، و از سوى ديگر شركت بزرگان و اشراف در نماز او، او را دل خوش مى سازد؟ اگر چنين است بداند كه پيشنمازى او فقط براى مقام است و يا آلوده به جاه طلبى است .
اگر نفس به توجيه پردازد كه ، شادمانى من از شركت بزرگان ، و جمعيت زياد، از تعظيم شعائر، ترويج دين و بيشتر شدن ثواب است ، زينهار از اين گونه دسيسه ها. اگر بخواهى ، راست روى خود را در اين امر بيايى ، فرض كن شرايطى را كه امامت تو بر يك يا دو نفر ثواب بيشترى از امامت بر جمعيت انبوهى دارد، آيا رغبت تو بر امامت اين دو نفر بيشتر است يا آن انبوه جمعيت ؟
افزون بر اين : ببين حال خود را در صورتى كه پيشنمازى و پيش افتادن ديگرى و اقتدا و پيروى تو، بيشتر خلق را ارشاد و دين را ترويج مى كند آيا همانند وقتى كه خود پيشنماز باشى در شكوه اين مسجد و اين نماز جماعت تلاش مى كنى ؟
اگربازهم نفس به توجيه پرداخت كه : ((ميل من در ترويج دين به امامت خدم براى بهره ورى ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصيل اين امور شايسته است )) زينهار بدون آزمايش خود كه فريفته اين گونه توجيه ها، گردى . بنگر كه اگر ترويج دين به ماموريت تو است نه امامت ، بازهم با نشاط در پائى جماعت مى كوشى ؟
خلاصه ، مسئله در صدق و اخلاص از موى باريك تر است . (بزرگان در اين صراط لغزيده اند چه بسا بعد از سالها عبادت به بى اخلاصى خويش پى برده اند.
از بعضى بزرگان نقل كرده اند كه : ((او مدت سى سال در صف اول جماعت شركت مى جست و بر انجام اين عبادت شادمان بود، روزى بخاطر مانعى در صف دوم قرار گرفت ، بناگاه حالت شرمندگى در خويش ‍ ديد، و بر او معلوم شد كه مراقبت او بر حضور در صف اول در اين سى سال آلوده به ((رياء)) بوده اغست ، همه نمازهاى سى ساله را دو باره قضا كرد)).
برادرم بنگر به اين عالم مجاهد و در مقام او مطالعه كن : چگونه با وجود كه خود امام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت كرد و براى تاديب نفس خود به ((قضاء نمازها)) داشته اند.
از همين جا، حال واعظى را بفهم ، افزون برآفات ياد شده واعظى را آفت هاى ويژه اى است ، فراوان و ظريف . اين آفت ها، همان آفت هاى زبان است كه بزرگان از ترس آنها به سكوت پناه مى بردند و با وجود برترى كلام بر سكوت چه تمام خوبى ها بوسيله كلام نازل و استوار گشته است و با كلام خوبيها در زمين منتشر مى شود سكوت را بر كلام ترجيح داده اند.
بر واعظ است كه تمام ريزه كارى هاى بيان شده در امامت جماعت را براى كسب صدق و اخلاص مراعات كند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقب ربان خويش باشد.
مطلبى را بدون دليل به خدا نبندد، بدون آگاهى و علم سختى نگويد، به هنگام موعظه ديگران خود را مبر انسازد، ديگران را نادان و خود را بربر نپندارد، فتنه ايجاد نكند، مردم را در جهت كشت و كشتار و ديگر چيزهائى كه مسلمين ضرر مى زند برنانگيزد.
زينهار كه سخنى گويد كه باعث انحراف عقيده مردم شود ولو بدين صورت كه شبهات ابليس و پاسخ آنها را باز گويد، ولى شنونده پاسخ شبهات را درست درنيابد.
در ترسانيدن و يا اميدوار ساختن ، ميانه روى را مراعات كند، و مردم را به ياس يا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد.
چيزهايى را كه شنونده در غلو افتد، يا اعتقاد او به انبياء و اولياء سست مى شود نگويد. از بردن آبروى اشخاص بويژه خواص غواص گذشتگان ، افترا به پيامبران ، اوصياء و دانشمندان بپرهيزد.
زينهار كه با سخت گيرى بر مردم ، و وادار كردن آنان به پذيرش چيزهايى كه ظرفيت آن را ندارند، مردم را به خير، شريعت ، عبادت ، انبياء، علم و عالم بد بين سازد. از نشر بديها با نقل داستانهاى فاسقان و بدكاران بپرهيزد.
حيله هاى شرعى كه بايسته نيست ، بر مردم نياموزد، از مانور دادن در منبر بويژه اگر زنان در مجلس حضور دارند، بپرهيزد، و گفتار زشت يا رفتار زشت را در منبرنداشته باشد.
شنيده شده است كه واعظى بر منبر، ((عمل استبراء)) را بگونه اى زننده به مردم تعليم داده است ، واعظى ديگر گناهكاران را بر منبر با الفاظ ركيك و زننده فحش مى داده است . همه اين ها آفت هاى واعظى اند. موعظه را، آفت هاى بسيارى ديگر نيز هست .
بر واعظ است كه مراقبت كند بعد ازتكميل مراتب اخلاص و صدق فرمان خدا: ((اتا مرون بالبر و تنسون انفسكم )) را.
نخست به موعظه خود پردازد، آنگاه با رفق و مدارا و حكيمانه مردم را موعظه كند، حالات شنوندگان را مراعات سازد. اگر شنونده ويژه اى ندارد، جانب ترس را در موعظه اش بيشتر آرد، و اگر شنونده اى دارد، كه انذار و ترساندن او را مايوس مى كند، يا حالت ديگر در او پديد مى آورد، مراعات حال آن شنونده را بنمايد.
گفته اند حضرت زكريا(ع ) به هنگام حضور حضرت يحيى (ع ) در مجلس ‍ وعظ او، نامى از آتش ، عذاب و جهنم بميان نمى آورد، همچنين اگر شنونده هتاكى حضور داشته باشد، از اميد و عفو سخن گفتن او را بر نافرمانى خداوند جرئت مى دهد، و به هلاكت افكند.
كوتاه سخن : واعظ، با شنوندگان خود بايد حالت پدرى حكيم را داشته باشد. آنچه را برآنان سودمند است دريغ ندارد و آنچه را زيان آور است دفع كند.
بدان : سودمندترين و موثرترين موعظه آن است كه با عمل همراه باشد، لقلقه زبان نباشد، چه بسا فاصله بين گفتار و رتار واعظ، مردم را برانجام گناهان جرئت داده و آنان را به علماء و انبياء بدبين ساخته و از دين خارج كند.
از بيان امور غربيه اى كه با عقل عرفى مردم سازگار نيست بپرهيزد. مثلا ثواب هاى زيادى را كه در روايات بر يك كار كوچك آمده است ، مجرد و بدون توضيح نگويد: بلكه بهمراه آن قدرت خدا، و فلسفه اين مقدار ثواب بر اين عمل را، نيز بيان كند تا عقل به انكار روايات نپرداخته و وعظ او موثر افتد، بويژه در دورانى كه ملحدين با القاء شكوك و شبهه ها و ايرادها در پى بيرون كردن مسلمان ها از دين شان مى باشند.
نمى گويم كه به طور كلى اين اخبار را نگويد، بلكه بگونه اى بيان كند كه عقل آن را بپذيرد دو آنچه را كه سبب از بين رفته استبعاد عقلى مى شود با آن همراه كند.
براى نمونه در تبيين ثواب دو ركعت نماز كه خداوند تعالى شانه در برابر هر حرفى كه مى خواند كاخى از دروز بر جد در بهشت به او مى دهد، گويد: عالم خيال ربا بنگريد كه بدون عمل و پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او مى دهد، در خيال خود مى توان در عرض يك ساعت هزار شهر از لولو و مرجان را خلق كرد. آن خدايى كه به عالم خيال اين قدرت را داده است ، قدرت آن دارد كه بر عمل خيال آمده است عينيت بخشد. چنانچه درباره اهل بهشت آمده است كه آنان هر آنچه اراده كنند مى يابند و اين برخاسته از قوت وجودى و توانائى آنها بر عينيت دادن به صورتهاى خيالى است اينكه خداوند بندگان مومن خود را در آخرت چنين توانى بخشد، از عقل بدور نيست ؛ حال اينكه در همين دنيا به بعضى از بندگانش اين قدرت را بخشيده است همانگونه كه برخى اولياء اين قدرت را در موارد لازم ابراز كرده اند.
چنانچه حضرت ثامن الائمه (ع ) عكس شير را تبديل به شير خارجى مى كند. حضرت موسى عصا را به اژده ها تبديل مى سازد، حضرت عيس (ع ) مردگان را زده مى كند و حبيب خدا پيامبر ما(ص ) ماه را مى شكافد، مرده را زنده مى كند، سنگريزه را به سخن مى آورد، و بيماران را شفا مى بخشد و...
افزون بر اين ها، خود تو، بر خلق صورت هاى بسيارى در علم خواب و خيال توانائى ، كه اگر بعضى موانع كنار رود، آنها دقيقا همانند موجودات خارجى را گاهى از اوقات ببينى امر معكوس شده ، موجودات خارج را خيالى و صورت هاى خواب و خيال را عينى مى پنداشتى .
بنابراين ((ثواب زياد)) نه نامقدور است بر خداوند، كرم او را پايانى است ، چگونه بر مومنان كرم و بخشش بسيار نكند، آنكه كرامت و عطاهاى او بر كفار و معاندين در دنيا بى شمار است .
كوتاه سخن : اگر واعظ ثواب عبادات ها و كارها را همراه با اين مقدمات بيان كند، خردهاى ناتوان اين مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زيانى بر دين و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت .
برواعظ است : شنوندگان را بيمارانى برخوردار از مرض هاى گوناگون ؛ خود را طبيبى معالج ؛ گفتار، مطالب و مواعظ را داروها و معجون هايى كه با آن بيماران را معالجه مى كند بشمار آرد.
بايد احتياط و مراقبت او از طبيبى كه مريض صعب العلاج را معالجه مى كند، بيشتر و دقيق تر باشد، چون امور روحانى والاتر و دقيق تر است ، و خطر آن دائمى و تباهى آن بزرگتر است .
بر واعظ است كه براى انجام اين امر مهم خود و كارهاى خود را به امامان معصوم (ع ) واگذار كند. (بياد آرد كه موعظه او و حال او بهرگونه اى باشد به آنان عرضه و تسليم مى شود.)
پيش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد، و قبل از شروع سخن با قرائت ((بسم الله )) از خداوند يارى جويد. پس از آن سپاسى كوتاه گويد و با پناه بردن از شر شيطان و هواى نفس به پروردگار، موعظه را آغاز كند و سعى كند خويش را از اشتباهات حفظ كند.
بيقين خداوند او را نگاه دارد، و گفتار و مواعظ او را سودمند، موثر، نور و حكمت ، قرار دهد.
هدف او از موعظه بايد: استوارى عقيده شنوندگان در دين ، ايجاد عشق خداوند، پيامبر و اولياء(ع ) در دلها باشد، و در اين راستا نعمت هاى بى پايان الهى را بر شمارد، و فرمان او را خطير و عظيم جلوه دهد، و شدت خشم و سختى عقاب او را به يادها آرد.
بر شنوندگان ، ادب مراقبت با خدا و انبياء و اولياء را بياموزد، و آنان را از زيبايى اين زندگى دنيوى ، و زيور و زينت آن بر حذر دارد و پارسائى شان بخشد.
 

حالات اهل مراقبت ، خوفى كه آنان از خداوند داشتند، عبادات ها و مراقبت هاى آنان ، عشق و شوق آنها به ديدار خدا، لطف پروردگار به آنها، كرامت هاو عطاهايى كه خداوند به آنان داده است بر شنوندگان بر شمارد.
در لابلاى سخنان خود برخى از معارف بلند و استوار را با نرمى و بيان ساده در قالب الفاظى مانوس با زبان آنان و با استناد به باورهاى آنان همانند انبياء(ص ) بازگويد.