دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

- ۹ -


آقا سيد احمد كربلائى (ره )

 

دستورالعملها

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت يكم
 

زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غير اوست .
اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت بنگر كه از كجابه كجا مى فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست مى بينمت عيان و دعا مى فرستمت
هر صبح و شام قافله اى از دعاى خير در صحبت شمال و سبا مى فرستمت
اى غايب از نظر كه شدى همنشين دل مى گويمت دعا و ثنا مى فرستمت
فداى حقيقت كه شوم كه از او خبر ندارى . دستورالعمل آن است كه از خود و خودرايى دست بردارى ، جان من به لب آمد از گفتن اين كه راه نجات و خلاص در استغراق ذكر الهى و تفكر در معرفت نفس و خودشناسى است و ذكر و فكر، خود راهنماى تو خواهد شد.
((يا من اسمه دواء و ذكره شفاء)) : (اى كه نام او دواى دردها و يا او شفابخش نمى بينى و داروى تو هم نزد خود توست فهم نمى كنى )
تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز. جناب عالى در همه چيز اهتمام داريد، مگر در همين يك كلمه ، پس حالا كه چنين است :
تو و تسبيح و مصلى و ره زهد و ورع من و ميخانه و ناقوس وره ديرو كنشت
بارى جناب حاج ميرزا... سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بيرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا ميرزا... هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر، اميد پيش آمد، بزودى انشاء الله در او هست .
بارى نوشته بودى در تضرع و ابتهال هم چيزى بنويس تا اين كه نوشتجات ناقص نماند. نمى دانم بر اين حرف خنده كنم يا گريه ، ايكاش بر دل مباركت زده مى شد و نوشته مى شد و الا بر كاغذ خيلى زده اند و نوشته اند.
فدايت اين مساله و باقى مسائل راه آخرت آموختنى نيست ، بلكه نوشيدنى است . تضرع و ابتهال نخواهد بود. ((فهم والنار كمن راوها و هم فيها معذبون )).(168) طرفه اين كه با اين همه بى التفاتى تعجبم كه از كجا يك مطلب را خوب فهميده اى و آن اين است كه جهالت اين حقير را خوب فهميده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده اى . با وجود اين ، باز مى گوئى كشف و شهودى برايم نشده و علمى بحقايق اشياء نيافته ام . در اين خيال بوده باشيد!
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
 

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت دوم
 

طالب حضرت حق جل و علا را شايسته آنست كه چون عزم برخوابيدن نمايد، محاسبه اعمال و افعال و حركات و سكنات صادره از خود را از بيدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و كمال نموده ، و از معاصى و اعمال ناشايسته واقعه از خود پشيمان شده ، و توبه حقيقى نموده ، و عزم بر آنكه ان شاء الله در ما بعد بنمايد، و متذكر شود كه ((النوم اخ الموت )) (169)(خواب برادر مرگ است ) و ((الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها)) (170)(خداوند جانها را به هنگام مرگ مى گيرد، جان زندگان را نيز بهنگام خواب مى گيرد...)
تجديد عهد به ايمان و شهادتين و عقايد حقه نموده با طهارت رو به قبله ((كما يجعل الميت فى قبره )) (بدان سانى كه ميت را در قبر مى نهند.) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضاى آيه شريفه در مقام تسليم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگويد:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم
مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسليم خود به او شده تا او را خواب بر بايد و ملتفت آن باشد، كه چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن ، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدى كه حتى از خود غافل و بى شعور مى شود و اگر اعاده روح به بدن نفرمايد، موت حقيقى خواهد بود. چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد:
((... فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ))
آنرا كه اجل او فرارسيده است نگه مى دارد، و روح آن را كه بايد زنده بماند، تا وقت معين به دنيا مى فرستد)
چه بسيار كسانى كه خوابيدند و بيدار نشده تا روز قيامت سربرنداشتند. پس ‍ اميد برگشتن به دنيا، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جديدى از حضرت حق جل و علا به برگردانيدن روح او را به بدن به لسان حال وقال : ((رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت )) (171) (پروردگارا! باز گردانم شايد در اين فرصت باقى مانده كار شايسته اى كنم ). بگويد.
لهذا، چون از خواب برخيزد، اولا: متذكر نعمت اعاده روح كه بمنزله حيات تازه ايست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شكر الهى بر اين نعمت چنانكه فرموده سجده شكرى بر اين نعمت ، چنانكه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود، ادا نموده ، ملتفت آن شود كه چندين هزارها، اين خواهش را از او در خواست نموده و بغير از ((كلا انها كلمه هوقائلها...)) (انه چنين است اين فقط حرف است ) جوابى نشنيده اند، كمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده كه خواهش او را اجابت فرموده ، و او را دوباره به دنيا ارجاع فرموده ، اين حيات تازه را غنيمت شمرده و كمال همت بر آن گماره كه ان شاء الله تعالى تجارت رابحه نموده كه براى دفعه ديگر كه به اين سفر رود، او را مدد حيات ابدى بوده باشد.
پوشيده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا كه علاوه بر اينكه ساير اشياء و موجوادت ، غير از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شايسته مطلوبيت ندارد، ممكن بما هو ممكن را هيچ موجودى نافع و مفيد نيست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض كنى غير او، چون ممكن است ، محتاج است من جميع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هيچ موجودى غير از او نه در زمين و نه در آسمان و نه در دنيا و نه در آخرت ، شايسته مطلوبيت براى شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود كه شخص عاقل ، چيزى غير از او طلب نمايد، پس بالضرورة و اليقين مطلوب بالذات نخواهد بود، بلكه مطلوب بالغير خواهد بود مانند مطلوبيت دين و ايمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهم السلام و رضا و تسليم و ساير اخلاق محموده و ملكات پسنديده ، كه محبوبيت و مطلوبيت و مفيد بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فى نفسه .
لهذا، شايسته براى عاقل چنان است كه صرف نظر و همت طلب از جميع اشياء غير از او نموده و به مقتضاى ((قل الله ثم ذرهم )) ، همت طلب را، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگويد:
ما از تو نداريم بغير از تو تمنا حلوا به كسى ده كه محبت نچشيده
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
پس غنيمتى را در اين حيات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حركات و سكنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جميع اوقات بداند، تا وقت خوابيدن در شب آينده و هكذا و از اين بيان معلوم شد كه قبيح ترين قبائح براى چنين كسى ، صرف همت نمودن است به ((مشتهيات )) و ((مستلذات )) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غير ذالك . و لذا شايسته است با المره غفلت از امور مزبوره و به هيچ وجه التفات به امورات مذكوره ننمايد و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود، چون نه از او نه از غير او جز از حضرت حق جل و علا كارى برنمى آيد، پس امورات خود را تسليم و تفويض به حضرت او جل و علا بنمايد.
به جد و جهد چوكارى نمى رود از پيش به كردگار رها كرده به مصالح خويش
بربنده بندگيست و روزى و ساير مصالح او بر عهده آقاى اوست و اقبح قبايح دست برداشتن از بندگى و اهتمام او در امور خويش ‍ مى باشد.(172)
پس لازم و واجب بر طالب حق كمال اهتمام است در اطاعت و بندگى و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به كمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است . و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلكه در تمام موجودات مظهرى و مجلائى اتم واكمل از قلب مومن براى او جل و علا نيست كه :
((لا يسعنى ارضى و لاسمائى بل يسعنى قلب عبدى المومن ))
(زمين و آسمان قدرت پذيرش مرا ندارند، ولى قلب بنده با ايمان گنجايش ‍ پذيرش مرا دارد).
آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه فال به نام من ديوانه زدند
((انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و حملها الانسان ...)) (173)
(ما امانت (ولايت ) را بر آسمانها و زمين عرضه كرديم توان پذيرش ‍ نداشتند، انسان اين امانت را پذيرفت )
كمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا كه تعبير از آن به ذكر ميشود، معرفت قلب و نفس است كه تعبير مى شود، به تفكر در نفس ‍ كه :
((من عرف نفسه فقد عرف ربه )) (174) (هر كه خو را شناخت رب خود را شناخته است ).
((و فى انفسكم افلا تبصرون و آياتنا فى الافاق وفى النفسهم حتى يتبين لهم انه الحق )) (175) (ما نشانه هاى خو را در هر سوئى از جهان و در جان هاى ايشان مى نمائيم تا حق بر آنها روشن گردد)
لهذا، طالب حق را به غير از دل و دلبر، كارى نيست . بلى من باب المقدمه بر او لازم است تطهير و تنظيف قلب از ((ارجاس )) و ((انجاس ))، كه مقصود اخلاق رذيله بوده باشد، بلكه از ما سوى حق جل و علا كه تعبير از آن مى شود به تخليه و آرايش قلب و صيقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق كريمه تا قابليت ظهور و حضرت حق جل و علا را بيايد كه تعبير از آن مى شود ((تجليه )) و ((تحليه ))
((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا))(176)
((اراده خدا بر اين قرار گرفت كه پليدى را از شما اهل بيت بدور دارد و شما را پاك گرداند (تا الگوى انسانها باشيد)))
فدايت ! اگر عمل كنى ، همين قدر بس است ، و اگر عاملى نباشد، درد و غصه در دل باشد، بهتر از آنست كه ((عبث )) اظهار كند، و كسى گوش به درد دل او نكند. اميد چنانست كه در خلولت با حبيب ، اين روسياه در گاه اله را فراموش نكرده و اظهار شوق مندى اين روسياه را به دربار منيع او جل و علا بنمايد.