دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

- ۵ -


فيض كاشاني

 

زندگى نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

((محمد)) مشهور به ((ملامحسن )) و ملقب به فيض در چهاردهم صفر سال 1007 قمرى در كاشان بدنيا آمد پدرش رضى الدين شاه مرتضى (950 - 1009 ق ) بوده است و مادر او زهرا خاتون (متوفى 1071 ق ) بانويى عالم و شاعر بوده است .
شاگردان اين بزرگ عبارتند از:
1 - محمد مشهور به علم الهدى 2 - احمد مشهور به معين الدين 3 - محمد مؤ من فرزند عبدالغفور 4 - شاه مرتضى دوم 5 - ضياءالدين محمد 6 - ملاشاه فضل الله و ملا علامى 7 - ملا محمد باقر مجلسى 8 - سيد نعمت الله جزايرى 9 - قاضى سعيد قمى 10 - ملا محمد صادق خضرى و...
علامه فيض آثار بسيار زيادى در تفسير، كلام ، عرفان و اخلاق دارند كه مهمترين آنها عبارتند از: تفسير صافى ، تفسير اصفى ، تفسير مصفى ، الوافى ، الشافى ، النوادر، المحجة البيضاء و مفاتيح الشرايع ، اصول المعارف ، اصول العقائد، علم اليقين ، الحق اليقين ، عين اليقين و الحق المبين ، الجبر و الاختيار و ... بوده است .
علامه دست توانايى نيز در نظم و نثر داشته و اشعار وى حاوى نكات دقيق اخلاقى مى باشد.
شيخ در 84 سالگى در كاشان بدرود حيات گفت و روح ملكوتش به ديار باقى شتافت .
دستورالعملها
 

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت يكم
الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى .
امابعد، اين رساله ايست موسوم به ((زادالسالك ))، در جواب سئوال يكى از برادارن روحانى نوشته شده كه از كيفيت سلوك راه حق پرسيده بود.
بدان ((ايدك الله بروح منه ))(70)، همچنانكه سفر صورى را مبدئى و منتهائى و مسافتى و مسيرى و زادى و راحله و رفيقى و راهنمايى مى باشد، همچنين سفر معنوى را كه سفر روح است ، بجانب حق سبحانه و تعالى ، همه هست .
مبداءش جهل و نقصان طبيعى است ، كه با خود آورده از شكم مادر: ((والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا)). (71)
و منتهايش كمال حقيقى است ، كه فوق همه كمالات است ، و آن وصول است به حق سبحانه و تعالى : ((وان الى ربك المنتهى ))، ((يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه )). (72)
و مسافت راه درين سفر، مراتب كمالات علميه و عمليه است كه روح ، طى آنها مى كند ((شيئا فشيئا))، هر گاه بر صراط مستقيم شرع ، كه مسلوك اوليا واصفيا است ساير باشد: ((وان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ، و لا تتبعوا السبل فتقرق بكم عن سبيله )). (73) و اين كمالات مترتب است بعضى بر بعضى ، تاكمال متقدم طى نشود به متاخر منتقل نتوان شد، چنانكه در سفر صورى تا قطعه مسافت متقدمه طى نشود، به متاخر، نتوان رفت .(74)
و منازل اين سفر، صفات حميده و اخلاق پسنديده است ، كه احوال و مقامات روح است از هر يك به ديگرى ، كه فوق آنست منتقل مى شود به تدريج ، منزل اول يقظه است كه آگاهى است و منزل آخر توحيد است كه مقصد اقصى است ازاين سفر(75)، و تفاصيل اين منازل و درجات آن در كتاب ((منازل السائرين ))(76) مذكور است .
و مسير اين سفر جد تمام و جهد بليغ نمودن و همت گماشتن است ، در قطع اين منازل به مجاهده و رياضت نفس به حمل اعباء(77) تكاليف شرعيه از فرائض و سنن و آداب و مراقبه و محاسبه نفس آنا فآنا و لحظه فلحظة و هموم را واحد گردانيدن (78)، و منقطع شدن به حق سبحانه و تعالى : ((و تبتل اليه تبتيلا، والدين جاهدوا فينا لنهدينهم سلبنا)) (79) و زاد راه اين سفر تقوى است : ((و نزودوا فان خير الزاد التقوى )) (80) و تقوى عبارتست از قيام نمودن به آنچه شارع امر به آن فرموده است ، و پرهيز كردن از آنچه نهى از آن كرده از روى بصيرت (81)؛ تا دل به نور شرع و صيقل تكاليف آن ، مستعد فيضان معرفت شود از حق عزوجل : ((واتقوا الله و يعلمكم الله )) (82)، و همچنانكه مسافر صورى تا قوت بدن از زاد حاصل نكند قطع راه نتواند كرد، همچنين مسافر معنوى تا به تقوى و طهارت شرعيه ، ظاهرا و باطنا قيام ننمايد و روح را تقويت به آن نكند، علوم و معارف و اخلاق حميده كه بر تقوى مترتب مى شود و تقوى از آن حاصل مى شود، (نه بر سبيل دور) بر او فائض نمى گردد(83) و مثل اين ، مثل كسى است كه در شب تار، چراغى در دست داشته باشد و به نور آن ، راهى را مى بيند و مى رود؛ هر يك گام كه بر مى دارد قطعه از آن راه روشن مى شود و بر آن مى رود، و هكذا،... و تا گام بر ندارد و نرود، روشن نشود و تا روشن نشود نتواد رفت ، آن ديدن به منزله معرفت است و آن رفتن به منزله عمل و تقوى : ((من عمل بما علم ، اورثه الله علم ما لم يعلم (84)، العلم يهنف بالعمل ، فان اجابه والا ارتحل (85)، لا يقبل الله عملا الا بمعرفة و لا معرفة الا بعمل فمن عرف ، دلته المعرفة على العمل و من لم يعمل ، فلا معرفة له ، الا آن الايمان بعضه من بعض )) (86) و كذا عن الصادق عليه السلام ... و همچنانكه در سفر صورى ، كسى كه راه نداند به مقصد نمى رسد، هم چنين در سفر معنوى كسى كه بصيرت در عمل ندارد به مقصد نمى رسد: ((العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لايزيده ، كثرة السير الا بعدا)). (87)
و راحله اين سفر، بدن است و قواى آن ، و همچنانكه در سفر صورى ، اگر راحله ضعيف و معلول باشد، راه را طى نتواند كرد، همچنين در اين سفر صحت بدن و قوت قوى نباشد، كارى نتوان ساخت . پس تحصيل معش از اين جهت ضرورى است و آنچه از براى ضرورتست به قدر ضرورت يابد، پس طلب فضول در معاش ، مانع است از سلوك ، و دنياى مذموم كه تحذير از آن فرموده اند، عبارت از آن فضول است كه بر صاحبش و بال است ، و اما قدر ضرورى از آن ، داخل امور آخرتست و تحصليش عبادت ، و همچنانه اگر كسى راحله را در سفر صورى در اثناى راه سر دهد، تا خود سر مى چرد، راه او طى نمى شود؛ همچنين در اين سفر معنوى اگر بدن و قوى را بگذارند تا هر چه مشتهاى آنها است به فعل آورند و به آداب و سنن شرعيه مقيد نگرداند و و لجام آنرا در دست نداشته باشد، راه حق طى نمى شود.
و رفيقان اى راه ، علماء و صلحاء، و عباد سالكانند، كه يكديگير را ممد و معاونند، چه هر كسى بر عيب خود زود مطلع نشود، اما بر عيب ديگرى زود واقف مى شود، پس اگر چند كس با هم بسازنند، و يكديگر را از عيوب و آفات با خبر سازند، زود راه برايشان طى مى شود و از دزد و حرامى دين ايمن مى گردند، چه ((الشيطان الى المنفرد اقرب منه الى الجماعة ، و يدالله على الجماعة )) (88). اگر يكى از راه بيرون مى رود، ديگرى او را خبردار مى گرداند، و اگر تنها باشد تا واقف مى شود، هيهات است . و راهنمايى اين راه پيغمبر است ، (صلى الله و عليه و آله و سلم ) و سائر ائمه معصومين (صلوات الله عليهم )، كه راه نموده اند و سنن و آداب وضع كرده و از مصالح و مفاسد راه خبر داده اند و خود به اين راه رفته اند، و امت را به تاسى و اقتفاى خود فرموده اند: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه .(89) قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله )). (90)
و محصل آنچه ايشان مى كرده اند و امر به آن مى فرموده اند چنانكه از روايات معتبره به طريق اهل بيت ، عليهم السلام ، مستفاد مى شود از امورى كه سالك را لابد است ، از آن ، و اخلال به آن به هيچ وجه جائز نيست ، بعد از تحصيل عقائد حقه بيست و پنج و چيز است :
قسمت دوم
نامه اى از عالم متبحر فيض كاشانى
و محصل آنچه ايشان (پيامبر و ائمه معصومين ) مى كرده اند و امر بآن مى فرموده اند چنا كه از روايات معتبره بطريق اهل البيت (عليهم السلام ) مستفاد مى شود از امورى كه سالك را لابد است از آن و اخلال بآن بهيچ وجه جايز نيست بعد از تحصيل عقايد حقه بيست و پنج چيز است .
اول . محافظت بر صلوات خمس ؛ اعنى گزاردن آن در اول وقت بجماعت و سنن و آداب ؛ پس اگر بى علتى و عذرى از اول وقت تاخير كند، يا بجماعت حاضر نشود، يا سنتى از سنن يا ادبى از آداب آنرا فرو گذارد الا نادرا از سلوك راه بيرون رفته و با ساير عوام كه در بيداى جهالت و ضلالت سر گردان مى چرند و از راه و مقصد بيخبرند و ايشان را هرگز ترقئى نيست مساوى است .
دوم : محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات با اجتماع شرائط الا مع العذر المسقط(91) كه اگر سه جمعه متوالى ترك نمار كند بى علتى دل اوزنگ گيرد بحيثيتى كه قابل اصلاح نباشد.
سوم : محافظت بر نماز معهوده رواتب يوميه ؛ كه ترك آنرا معصيت شمرده اند الا چهار ركعت از نافله عصر و دو ركعت از نافله مغرب و وتيره كه ترك آن بى عذرى نيز جايز است .
چهارم : محافظت بر صوم ماه رمضان و تكميل آن چناچنه زبان را از لغو و غيبت و دورغ و دشنام و نحو آن و ساير اعضا را از نظم و خيانت و فطور را از حرام و شبهه بيشتر ضبط كند كه در ساير ايام مى كرد.
پنجم : محافظت بر صوم سنت كه سه روز معهود است از هر ماهى كه معادل صوم دهر است چنانچه بى عذرى ترك نكند و اگر ترك كند قضا كند و يا بمدى از طعام تصدق نمايد.
ششم : محافظت بر زكوة بر وجهى كه تاخير و توانى جايز ندارد مگر عذرى باشد مثل فقد مستحق يا انتظار افضل مستحقين و نحو آن .
هفتم : محافظت بر انفاق حق معلوم از مال ؛ اعنى مقرر سازد كه هر روز يا هر هفته يا هر ماه بسائل يا محروم مى داده باشد بقدر مناسب مال چنانچه اخلال بآن نكند و اگر كسى را نيز بر آن مطلع نسازد بهتر است ((والذين فى اموالهم حق معلوم ؛ للسائل والمحروم )) ففى الحديث انه غير الزكوة )).
هشتم : محافظت بر حجة الاسلام چنانچه در سال وجوب بفعل آورد و بى عذرى تاخير روا ندارد.
نهم : محافظت بر زيارت قبور مقدسه پيغمبر و ائمه معصومين (صلوات الله عليهم ) خصوصا امام حسين (عليه السلام ) چه در حديث آمده كه زيارت حسين (عليه السلام ) فرض است بر هر مومن كه هر كه ترك كند حقى از خدا و رسول ترك كرده باشد، و در حديث ديگر وارد است كه هر امامى را عهديست بر گردن اولياء و شيعه خود را از جمله تمامى وفاى بعهد؛ زيارت قبور ايشان است .
دهم : محافظت بر حقوق اخوان و قضاى حوائج ايشان چه تاكيد بليغه در آن شده بلكه بر اكثر فرائض مقدم داشته اند.
يازدهم : تدارك نمودن هر چه از مذكورات فوت شده باشد وقتى كه متنبه شده باشد مهما امكن .
دوازدهم : اخلاق مذمومه مثل كبر و بخل و حسد و نحو آنرا از خو سلب كردن برياضت و مضادت ، و اخلاق پسنديده مثل حسن خلق و سخا و صبر و غير آن بر خود بستن تا ملكه شود.
سيزدهم : ترك منهيات جملة : و اگر بر سبيل ندرت معصيتى واقع شود زود باستغفار و توبه و انابت تدارك نمايد تا محبوب حق باشد ((ان الله يحب التوابين و ان الله يحب كل مفتتن ثواب )).
چهاردهم : ترك شبهات كه موجب وقوع در محرماتست ؛ و گفته اند: ((هر كه ادبى را ترك كند از سنتى محروم مى شود؛ و هر كه سنتى را ترك كند از فريضه اى محروم مى شود)).
پانزدهم : در مالا يعنى خوض نكردن كه موجب قسوت خسران است و فى الحديث ((من طلب مالا يعنيه فاته ما يعنيه )) و اگر از روى غفلت صادر شود، بعد از تنبه تدارك نمايد باستغفار و انابت ان الذين اتقوا ادا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون ، و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لا يقصرون و تا ترك مجالست بطالين و مغتابين و آنهائى كه سخنان پراكنده گويند و روز مى گذرانند نكند از مالا يعنى خلاص ‍ نشود چه هيچ مثل اين نيست در ايجاب قسوت و غفلت و تضييع وقت .
شانزدهم : كم خوردن و كم خفتن و كم گفتن را شعار خود ساختن كه دخل تما در تنوير قلب دارد.
هفدهم : هر روز قدرى از قرآن تلاوت كردن و اقلش پنجاه آيه است بتدبر و تامل و خضوع و اگر بعضى از آن در نماز واقع شود بهتر است .
هيجدهم : قدرى از اذكار و دعوات ورد خود ساختن در اوقات معينه خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ؛ و اگر تواند كه اكثر اوقات زبان را مشغول ذكر حق دارد و اگر چه جوارح در كارهاى ديگر مصروف باشد زهى سعادت ؛ از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولست كه زبان مبارك ايشان اكثر اوقات تر بوده است بكلمه طيبه لااله الا الله اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى فته اند، الى غير ذلك ؛ چه اين ممد و معاونى قوى است مرسالك را، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارن ذكر لسانى سازد باندك زمانى فتوح بسيار روى مى دهد؛ تا مى تواند سعى نمايد كه دم بدم متذكر حق مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى باين نمى رسد در سلوك و اين مددى است قوى در ترك مخالفت حق سبحانه و تعالى بمعاصى .
نوزدهم : صحبتن عالم و سوال از او و استفاده علوم دينيه بقدر حوصله خود تا مى تواند كه علمى بر علم خود بيافزايد ((اكيس الناس من جمع علم الناس الى علمه )) صحبت اعلم از خود را فوزى عظيم شمرد، و اگر عالمى يابد كه بعلم خود عمل كند متابعت او را لازم شمرد و از حكم او بيرون نرود و پيرى كه صوفيه مى گويند عبارت از چنين كسى است ، و مراد از علم ، علم آخرت است نه علم دنيا، و اگر چنين كسى نيابد و اعلم از خود نيز نيابد با كتاب صحبت دارد و با مردم نيكو سيرت كه از ايشان كسب اخلاق حميده كند، و هر صحبتى كه او ار خوشوقت و متذكر حق و نشاه آخرت مى سازد از دست ندهد.
بيستم : با مردم بحسن خلق و مباسطت معاشرت كردن تا بر كسى گران نباشد و افعال ايشان را محملى نيكو انديشيدن و گمان بد به كسى نداشتن .
بيستم و يكم : صدق در اقوال و افعال را شعار خود ساختن .
بيست و دوم : توكل بر حق سبحانه و تعالى كردن در همه امور؛ و نظر بر اسباب نداشتن ، و در تحصيل رزق اجمال كردن و بسيار بجد نگرفتن در آن ، و فكرهاى دور بجهت آن نكردن ؛ تا مى توان بكم قناعت كردن و ترك فضول نمودن .
بيست و سوم : بر جفاى اهل متعلقان صبر كردن ، و زود از جا در نيامدن و بدخوئى نكردن ، كه هر چند جفا بيشتر مى كشد و تلقى بلا بيشتر مى كند زودتر بمطلب مى رسد.
بيست و چهارم : امر بمعروف و نهى از منكر بقدر وسع و طاقت كردن و ديگران را نيز بر خير داشتن و غمخوارى نمودن و با خود در سلوك شريك ساختن اگر قوت نفسى داشته باشد؛ والا اجتناب از صحبت ايشان نمودن با مدارا و تقيه ؛ تا موجب وحشت نباشد.
بيست و پنجم : اوقات خود را ضبط كردن و در هر وقتى از شبانه روزى وردى قرار دادن كه بآن مشغول مى شده باشد تا اوقاتش ضايع نشود ((چه هر وقتى تابع موقوت له است )) و اين عمده است در سلوك .
اينست آنچه از ائمه معصومين (صلوات الله عليهم ) بما رسيده كه خود مى كرده اند و ديگرانرا مى فرموده اند.
اما چله داشتن و حيوانى نحوردن و ذكر چهار ضرب كردن و غير آن كه از صوفيه منقولست از ايشان (ع ) وارد نشده و ظاهرا بعضى از مشايخ امثال اينها را بجهت نفوس بعضى مناسب مى ديده اند در سهولت سلوك بنا بر آن امر بآن مى فرموده اند و ماخذ چله شايد حديث من اخلص لله اربعين صاحبا ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه باشد، و ماخذ ترك حيوانى ((لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوانات )) و نحو آن ؛ و شكى در اين نيست كه گوشت كم خوردن و در خلوت نشستن و بفراغ بال و توجه تام مشغول ذكر بودن دخلى تمام در تنوير قلب دارد و ليكن بشرط آنكه مانع جمعه و جماعت نباشد.
و از جمله امورى كه عمده است در سلوك جريت است اعنى آزاد بودن از شوائب طبيعت و وساوس عادت و نواميس عامه ؛ چه سالك را هيچ سدى عظيم تر از اين سه امر نيست و بعضى از حكماء اينها را روساى شياطين ناميده اند و هر قبيحى كه از هر كسى سر مى زند چون نيكو مى نگرى بيكى از اين سه منتهى مى شود.
و اما شوائب طبيعت مثل شهوت و غضب و توابع آن را از حب مال و جاه و غير آن ((تلك الدار الاخرة نجعلها للدين لا يريدون علوا فى الارض ‍ ولا فسادا)).
و اما وساوس عادت مانند تسويلات نفس اماره و تزيينات او و اعمال غير صالحه بسبب خيالات فاسده و اوهام كاذبه و لوازم آن از اخلاق رذيله و ملكات ذميمه ((قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا، الدين سعيهم فى الحيواة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسبون صنعا)).
اما نواميس عامه مانند متابعت غولان آدمى پيكر و تقليد جاهلان عالم آسا و اجابت استغوا و استهواى شياطين جن و انس و مغرور شدن بخدع و تلبيسات ايشان ((ربنا رانا الدين اضلانا من الجن والانس نجعلهما تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين )).
اما بعضى رسوم و اوضاع و در مانند لباس و معاشرت با ناس كه در عرف زمان مقرر شده باشد متابعت جمهور در آن بايد كرد بحسب ظاهر تا در پوستين اين كس نيفتند، چه امتياز باعث وحشت و غيبت مى شود، مگر آنكه متابعت ايشان در آن مخالفت با امر مهم دينى كه تركش ضرر بسلوك داشته باشد كه در آن هنگام متابعت لازم نيست مگر از باب تقيه ، و امثال اين امور را براى بصير زمان منوط بايد داشت و هر كه اين بيست و پنج چيز مذكور را بر خود لازم گرداند و بجد مى كرده باشد از روى اخلاص اعنى ((ابتغاء لوجه الله لالغرض دنيوى عاجل )) روز بروز حالش در ترقى باشد؛ حسناتش متزايد و سيئاتش مغفور و درجاتش مرفوع ، پس اگر از اهل علم باشد اعنى مسائل علميه الهيه از احوال مبداء و معاد و معرفت نفس و امثال آنها بر گوشش خورده و دانستن آن را كما هو مقصد اقصى داند و كمال اهتمام بمعرفت آن دارد و از اهل آن هست كه بفهمد روز بروز معرفتش متزايد مى گردد بالهام حق بقدر كسب استعدادى كه از عبادت و صحبت علماء و سخنان ايشان او را حاصل مى شود، والا صفاى باطنى و دعاى متسجابى و نحو آن از كمالات در خور سعى و توجه خود مى يابد و بر هر تقدير او را قربى بحق سبحانه حاصل مى شود و محبت و نورى ؛ و محبت كامل و نور وافر ثمره و معرفت است ، و معرفت گاه بحدى مى رسد كه اكثر امور آخرت او را مشاهده مى شود و در اين نشاه ، چنانكه از حارثة بن نعمان منقول است و حديث او در كافى مذكور است ، و محبت هر گاه كه اشتداد يافت و بحد عشق رسيد و بذكر حق ، مستهتر گشت تعبير از ن بلقاء، و وصول ، و فناء فى الله و بقاء بالله ، و نحو آن مى كنند.
و اينست غايت و غرض از ايجاد خلق چنانكه در حديث قدسى وارد است ((كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف ، و فى التنزيل و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون قيل : اى ليعرفون و انما عبر عن المعرفة بالعبادة لانها لا تنفك عنها و انما عبر عن اللازم بالملزوم ، لئلايتوهم ان المقصود ايه معرفة كانت بل المعرفه الخاصه التى لا تحصل الا من جهة العبادة )) چه معرفت را انواع متعدده و طرق متكثره است و هر معرفتى موجب قرب و وصول نمى شود چه اكثر عامه را نيز معرفتى از راه تقليد حاصل است و متكلمين را نيز معرفى از راه دلائل جدليه كه مقدمات آن از مسلمات و مقبولات و مظنونات تركيب يافته هست و فلاسفه را نيز معرفتى از راه براهين عقليه كه مقدمات آن از يقينيات مركب شده هست و هيچ يك از اينها موجب وصول و محبت نمى گردد پس هر كه معرفت از راه عبادت او را حاصل شده او ثمره شجره آفرينش است و مقصود از ايجاد عالم و ديگران همه بطفيل او موجود شده اند و از براى خدمت او؛
طفيل هستى عشقند آدمى و پرى ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
و لهذا در حديث قدسى وارد است ((خطابا للنبى صلى الله و عليه و آله وسلم كه لولاك لما خلقت الافلاك )).
پس هر كه همتى عالى دارد و در خود جوهرى مى يابد بايد كه بكوشد تا از راه عبوديت و تقوى و طهارت خود را باين مرتبه نزديك سازد.
گرچه وصالش نه بكوشش دهند      آنقدر اى دل كه توانى بكوش
هاتفى از گوشه ميخانه دوش      گفت ببخشيد گنه مى بنوش
اگر بمقصد رسيدى زهى سعادت      و اگر در اين راه مردى زهى شهادت
اگر در راه او مردى شهيدى      و گر بردى سبق زين العبيدى
و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على
در غرور اين هوس گر جان دهم      به كه دل در خانه و دكان دهم
و التوفيق من الله العزيز الحكيم والحمدلله رب العالمين و الصلوة على محمد وآله اجمعين .