دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

- ۲ -


شهيد ثاني

 

زندگى نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

زين الدين بن على بن احمد عاملى معروف به ((شهيد ثانى )) از بزرگترين و والاترين فقيهان و دانشمندان شيعه در سده دهم هجرى است وى در سال 911 ق . در شهرك ((جبع )) در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. پدر وى ((نورالدين على )) مردى فاضل و از عالمان بافضيلت جبل عامل بود.
در سال 943 قمرى پس از پايان تحصيلات اوليه خود به دمشق رهسپار شد كه در اين سفر دو تن از شاگردان وى بنام هاى ((شيخ عبدالصمد (پدر شيخ بهائى ))) و پسر عموى او ((على بن زهره جبعى )) نيز همراه وى بودند.
در زير نام چند تن از اساتيد مصرى او آورده شده است :
1 - شهاب الدين احمد رملى
2 - ملاحسين جرجانى
3 - شهاب الدين ابن نجار حنبلى
4 - ناصرالدين طبلاوى
5 - ناصرالدين مقانى
6 - محمد بن ابى نحاس
7 - عبدالحميد سنهورى
8 - محمد بن عبدالقادر شافعى
معروفترين شاگردان شهيد ثانى عبارتند از:
1 - سيد نورالدين على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارك )
2 - سيد على حسينى عاملى جزينى (مشهور به صائغ )
3 - شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى
4 - محمد بن حسين ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحب وسائل الشيعه )
5 - بهاءالدين محمد بن على عودى جزينى (معروف به ابن عودى )
شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب ((شرح لمعه )) و ((مسالك )) وى در فقه ، ((منية المريد)) در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهمترين آنهاست .
شهيد به علت بدگويى هايى كه از وى نزد سلطان سليم شد مورد تعقيب قرار گرفته و دستگير مى شود و ماءموران در بين راه اسلامبول او را شهيد مى كنند و سر او را نزد سلطان مى برند. بعدها پيكر بى سر او در محل شهادتش مدفون شده و گنبد كوچكى بر سر مزارش ساخته مى شود.
دستورالعملها
 

بسم الله الرحمن الرحيم

اى برادر من ! خداى تعالى من و تو را در پيروى و انجام دادن دستورهايش ، موفق كند. ما را به راهى كه خشنودى او، در آن است . بدارد و بر نيكيها آگاهمان كند، تا آنها را بكار گيريم و صفتهاى بد را به ما بشناساند، تا از آنها دورى گزينيم . در همه اين امور با توفيق نيكويش ياريمان كند؛ كه او صاحب و سرپرست هر يارى و توفيق است . نخستين توصيه ام به تو اين است كه : در همه كارها، چه آنها كه انجام مى دهى و چه آنها كه ترك مى كنى ، تقواى الهى را پيشه كن ؛ زيرا اين سفارش پروردگار جهانيان است : ((و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله )). (22)
پيروان اديان پيش از شما و شما را به ((تقوا)) سفارش كرديم .
اين سخن ، در عين ايجاز، در بردارنده نيكيهاست ؛ بهمين جهت آن را وصيت خود بر همه اهل عالم قرار داد.
اگر در بين خصلتهاى نيك ، صفتى شايسته تر و فراگيرتر براى بندگان بود،اقتضاى لطف و عنايت خداوند، گزينش آن بود و يا آن صفت را نيز، به بندگان خود سفارش مى كرد. خداوند تعالى ، در كتاب خود، ((تقوا)) را ستوده است و ويژگيها و فوائد و آثار بسيارى را براى ((تقوا)) بر شمرده است ، كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
آثار و نتايج تقوا
آمرزش گناهان و بسامان كردن كارها:
((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا، يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم )). (23)
اى مؤ منان ! تقواى الهى را پيشه سازيد. راست ، استوار و پرمايه سخن گوييد، تا او كارهايتان را بسامان كند و گناهانتان را بيامرزد.
رهايى از آتش جهنم :
((ثم ننجى الذين اتقوا)). (24)
زيست جاودانه در بهشت :
((اعدت للمتقين .)) (25)
يارى و پشتيبانى خدا:
((ان الله مع المتقين .)) (26)
حفظ و حراست از دشمنان :
((و ان تصبروا و تتقوا لايضركم كيدهم شيئا)). (27)
برترين و باارزشترين اثر تقوا، محبت خداى تعالى به متقين است :
((ان اكرمكم عند الله اتقاكم )). (28)
بر طرف كردن گرفتاريهاى سخت و سر و سامان دادن به امور زندگى ، كه بزرگترين موهبت براى با تقوايان است . و آنان مى توانند در پرتو آن ، با خاطر آسوده و فراغت بال خدا را عبادت كنند:
((و من يتق الله يجعل له مخرجا و يزرقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله بالغ امره )). (29)
تبيين مفهومى تقوا
تقوا: عبارت است از سر بر انجام دستورات خدا نهادن و از آنچه او نهى كرده است دورى گزيدن . بر اين اساس است كه همه نيكيها را در بر دارد.
از امام صادق ((ع )) پرسيده شد: تقوا چيست ؟ ايشان فرمودند:
((ان لايفقدك حيث امرك و لايراك حيث نهاك )) (30)
هر جا خداوند تو را فرمان داده است حضور داشته باشى و در جائى كه نهيت كرده ديده نشوى .
بر تو باد، برادرم (خدا تو را توفيق دهد) به مراعات اين وصيت جامع و زينت دادن زندگى و رفتار خود بر اساس آن .
از عمر كوتاه خود در دنيا، كه سرمايه زندگى آن سر او مايه خوشبختى جاودان و كرامت هميشگى است ، به نيكى بهره گير.
شگفتا! با اين سرمايه ناچيز به چه سود بزرگى مى توان دست يافت .
آنان كه در اين معامله كوتاهى كرده و از سرمايه عمرشان بهره نگرفته اند.بهنگام ديدن جايگاه بلند سابقين و جلوداران در كسب فضيلت ها و مقام والاى و اصلان بحق و نتايج تلاش كوشندگان در عبادت ، سخت پشيمان شده و بر كوتاهى كردن خود، افسوس مى خورند و حال آن كه فرصت از دست رفته و جبران آن ناممكن است . اگر بدانى كه بهاى سعادت جاودانى آخرت چه چيز است و از سوى ديگر، درباره قدر و ارزش ‍ آن سعادت و رستگارى بى پايان بينديشى ، هرگز به خود اجازه نمى دهى با غفلت و سستى و تنبلى ، آن خوشبختى جاودانه از كفت برود و به حسرت فقدان آن دچار شوى . با دقت در اين نكته ، حقايق زيادى برايت روشن خواهد شد. مى دانيم كه به چنگ آوردن سعادت جاودانى آخرت ، تنها در اين عمر اندك دنيا ميسور است . عمرى كه تازه آنان كه آرزوى طولانى شدنش را دارند، اميد ندارند به صد سال برسد. در اين عمر اندك ، مگر چقدر آن صرف اعمالى مى شود كه بهاى زندگى جاودانى است ؟
يك محاسبه ساده پاسخ اين سؤ ال را روشن مى كند: بخش مهمى از آن ، بناچار، صرف خواب و استراحت مى شود. بخش ديگر آن ، صرف ضروريات زندگى ، از قبيل كار و تحصيل معاش ، نظافت و.... مى شود. مابقى عمر كه صرف اين عمر نمى شود (مشروط به اين كه مواظبت شود تا هرز نرود و در گناه مصرف نشود) ثمن و بهاى خوشبختى جاويد است .
حيات جاويدى كه بقاء بدون فناء، لذت بدون مشقت ، خوشحالى بدون ناراحتى ، بى نيازى بدون فقر، كمال بى نقصان ، عزت بى ذلت و...است ؛ بالاخره هر چه مطلوب ومرغوب است ، بگونه اى كه به هيچ وجه از آن ، اندكى كم نگردد و از نا محدوتيش كاسته نشود. به اين مثال ، براى روشن شدن حقيقت امر توجه كنيد: اگر فضاى اين جهان مادى ، از اعماق زمين تا آسمان ، پر از مورچه هاى ريزه (كه گفته اند: وزن صدتاى آنها به اندازه يك دانه جو است ) باشد و پرنده اى در هر صد سال ، بلكه در هر چند صد سال يكى از آنها را بخورد تا آنها تمام شود، از نا محدود چيزى كاسته نشود؛ اساسا نمى شود بين محدود و نا محدود مقايسه كرد.
بنابراين سزاوار است در مدت كوتاه عمر، كه با هر نفسى از آن گنج هايى بدست مى آيد و رسيدن به سعادت آن سرا، جز در همين ايام كوتاه امكان پذير نيست ، آستين همت را بالا زده و تمام توان خود را در جهت كسب سعادت جاودان بكارگيرى . چقدر زشت است سستى و كوتاهى در بدست آوردن آن براى كسى كه اعتقاد به وجود آخرت دارد، اعتقادى كه از اركان ايمان است و هيچ مكلفى را گريزى از عقيده به آن نيست ؛ زيرا وجود جهان ديگر از امورى است كه آيات و روايات بسيارى درباره آن وارد شده است و همه پيامبران الهى بر آن اتفاق كرده اند و در تمام اديان و مذاهب بشرى ، با وجود اختلاف در مرام ، بدان اذعان دارند. شگفتا! اهل دنيا را مى بينيم كه تمام توان خود را مصرف رسيدن به سود اندك ، كوتاه مدت و همراه با رنج و آلام كرده و در راه رسيدن به آن رنجها كشيده و سختيها را به جان مى خرند واز بهره ها و سودهاى خود براى رسيدن به آن مى گذرند. در حالى كه به اين سود بدست آمده ، بر فرض سلامت آن از آفات ، نمى شود اميد بست ؛كه هيچ خردمندى به بقاء آن اميد ندارد.
بى شك ، دنبال اين سعادت نرفتن و در تهيه مقدمات آن كوتاهى كردن ، بر خاسته از ضعف ايمان به آخرت است و گرنه عقل ناقص ، به انسان حكم مى كند كه براى رسيدن به اين سعادت عظيم ، آستين همت بالا زند چه رسد به عقل كامل .
بدان ! ضبط اوقات عمر و بارورى لحظه هاى آن ، براى رسيدن به خوشبختى و سعادت جاودانه ، جز با مراعات ، پاسدارى ، محاسبه ومراقبه نفس ممكن نيست .
در صورت سستى و كوتاهى نفس ، در انجام وظايف ، بايد آن را تنبيه كرد؛ به آنگونه كه در مسائل مادى ، كه سود آن نا چيز و از دست رفتن آن چندان زيانى ندارند، با طرف معامله خود برخورد مى كنى .
همچنانكه يك تاجر، از شريك خود كمك مى گيرد و سرمايه خويش را براى تجارت به او مى سپارد و پس از آن ، مراقبت و حسابگرى از آن تاجر را سرلوحه كارخويش كرده و در صورت كوتاهى يا زيان ، او را سرزنش مى كند، عقل هم كه تاجر راه آخرت است ، بايد از (( نفس )) در اين تجارت ، كمك بگيرد؛ تجارتى كه سود آن تزكيه نفس است و تنها با پيراستن جان از بديها و آراستن آن به نيكيها صورت مى گيرد. چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد: ((قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها)) آن كه جان خود را تزكيه كرد فلاح يابد و آن كه به هوا آلوده گشت ، نابود گردد. بله ، خرد، بايد در اين تجارت سترگ از نفس كمك بگيرد و از آن در آنچه مايه رفعت و كمال اوست بهره گيرد، همانگونه كه تاجر، شريك را به منزله دشمنى در جدال مى بيند و در طى چند مرحله با او برخورد مى كند: (قرار داد ، نظارت ، محاسبه ، سرزنش و مجازات در صورت كوتاهى )، عقل انسان نيز بايد نخست با نفس قرار داد بندد و وظايفى را بعهده او بگذارد و بر انجام آن وظايف پيمان بندد و راه رستگارى و فلاح را به او نشان دهد و پس از آن ، از نظارت و مراقبت بر نفس خويش غفلت نكند؛ زيرا كسى كه نفس خويش را بخود وانهد، ارمغانى جز خيانت و تباهى سرمايه ، از او نخواهد ديد، همانطور كه غلام خائن ، وقتى مال را به او بسپارى و او را بخود واگذارى چنين كند. در مرحله بعد لازم است كه از او حساب كشد و انجام وظايف و عمل به قراردادها را از او بخواهد. چون سود اين تجارت ، بهشت برين و رسيدن به سدرة المنتهى ، كه مقام انبياء و شهداست ، مى باشد. و زيان آن ، (پناه بخدا) عذاب جهنم و همزبانى با فرعونها و بدبختهاست ؛ چون آن سرا را دو مقام بيش نيست : بهشت و يا جهنم . بهشت براى تقوا پيشگان آماده شده و جهنم براى آنان كه در بهرورى از استعداد و اوقات خويش ، كوتاهى كرده اند پس دقت و وسوسه در حساب كشى در اين زمينه ، بسيار مهمتر از دقت در سود، بهره هاى دنيائى است ؛ زيرا سود كوتاه مدت دنيا، در قبال نعمت هاى جاودانه عقبى ، بسيار ناچيز است .
در سود بى دوام خيرى نيست ، بلكه شر زودگذر بهتر از سود گذراست . چه ، سختيهاى زودگذر شادمانى در پى دارد و سودگذرا، تاءسف و حسرت بدنبال دارد. به گفته شاعر:
اشد الغم عندى فى سرور       تيقن عنه صاحبه انتقالا (31)
نزد من ، سخت ترين اندوه خوشى اى است كه صاحب آن يقين بزوالش ‍ دارد.
بنابراين ، بر مؤ من دورانديش است كه از حسابگرى و سخت گيرى بر حركات ، سكنات و لغزشهاى نفس ، غفلت نورزد؛ زيرا هر نفسى از نفسهاى عمر، گوهر گرانبها و بى همتائى است كه مى توان با آن گنجى از گنجهاى بى پايان آن سرا را خريد.
سپرى كردن اين نفسها و لحظه هاى عمر، بدون به چنگ آودن سود، زيان دهشت انگيزى است كه هيچ عاقلى به آن تن ندهد.
در اين راستا، بايسته است كه مؤ من به خدا و آخرت ، از پگاه ، پس از فراعت از انجام فريضه صبح ، همچون يك تاجر، تا پايان روز، بانفس خود برخورد كند. ساعتى با نفس خود خلوت كرده و او را چنين مخاطب قرار دهد:
هان اى نفس ! مرا جز همين لحظه هاى زندگى زودگذر، سرمايه اى نيست . هر نفسى كه بگذرد، بخشى از سرمايه جان من نابود شده و من از تجارت و سود ناميد خواهم شد.
بدان ! امروز روز جديدى است كه خدا با لطف و كرم خود به من مهلت داده است و اجل مرا به تاءخير انداخته است . اگر جانم را مى گرفت ، آرزو مى كردم ، براى حتى يك روز، به دنيا برگردم و به جبران خسارتها و انجام كارهاى شايسته موفق شوم .
چنين پندار كه مرده اى و دوباره به دنيا باز گشته اى ، پس بترس و انديشه كن از تضييع اوقات و از دست دادن لحظه هاى اين روز؛ چه هر نفسى از نفسهاى تو گنجى است بى پايان . آگاه باش اى نفس ، شب و روز را بيست و چهار ساعت است . در حديث آمده است :
((در قيامت ، در برابر هر شبانه روز عمر انسان ، بيست و چهار صندوق لاك مهر شده در اختيارش قرار مى گيرد و جلو او يك بيك گشوده مى گردد. يكى را مى گشايند پر از نور است ؛ زيرا اين ساعتى است كه در آن ساعت ، در دنيا، اعمال نيك انجام داده است . با ديدن اين انوار، كه پلكان قرب به فرمانرواى جبار روز قيامت ؛ يعنى خداى متعال چنان بشارت ، خوشحالى و شادمانى به او روى مى آورد كه اگر اين شادمانى و بشارت را بر اهل جهنم توزيع كنند، بگونه اى واله و شيداى اين نور مى گردند كه درد و رنج آتش ‍ جهنم را درك نمى كنند. چون صندوق ديگرى را گشايند، سياه و تاريك باشد و بوى گند آن پخش گردد و تاريكى آن فراگير شود، اين ساعتى است كه در دنيا فرمان خدا را انجام نداده است . در اينجا چنان وحشت و ترس بر او رسد كه اگر بر اهل بهشت تقسيم كنند، عيش آنها را مكدر و شاديشان را به اندوه مبدل كند.
صندوق ديگر را گشايند. تهى ، نه در آن مايه خوشبختى و خوشنودى است و نه مايه تيرگى و ظلمت ، اين انعكاس ساعتهائى است كه در آن بغير ضرورت خوابيده است و يا در غفلت گدرانده و يا به امور مباح دنيا مشغول بوده است .
در اين حال ، بربهره نگرفتن از اين ساعت ، حسرت و پشيمانى بر وى روى آورد، همچون ندامت و غم كسى كه فرصت بدست آوردن سود كلانى را داشت ؛ ولى بر اثر سهل انكارى و اهمال كارى ، از آن سود عظيم محروم شده است و او را جز حسرت و تاءسف چاره اى نيست . اينچنين ، كليه صندوقهاى اوقات عمر بشر بر او عرضه گردد.(32)))
پس بايد نفس را مورد خطاب قرار دهد و بگويد: در اين چند روز جديد تلاش كن كه صندوقهاى اوقات عمر را آباد كنى و لحظه لحظه هاى آن را بارور سازى . مبادا، ساعت هاى عمرت از گنجهائى كه اسباب قرب و نزديكى به خداوند است خالى باشد. به كسالت ، استراحت و ندامت طولانى همدم گرددى . اگر در بهشت هم مقام كنى ، بر محروميت از مقامهاى بالاتر حسرت خورى . گرچه درد اين حسرت ، فراتر از درد آتش است ، ولى باز هم توان تحمل آن را ندارى .
بعضى از بزرگان درباره غبن و حسرت آخرت ، گفته اند:
((بر فرض اين كه فرد بدكار، مورد عفو قرار گيرد، با محروميت از پاداش و مقام خوبان چه خواهد كرد. مگر نه اين است كه مقام خوبان را از دست داده است .(33)))
خداوند متعال مى فرمايد:
((يوم يجعمكم ليوم الجمع ذلك التغابن .(34)))
آنچه كه گفته شده نخستين مقام و قرارداد بانفس است كه مربوط به پيش از عمل است و به آن محاسبه گفته مى شود.

ارزيابى روزانه
بايد در پايان هر روز ساعتى قرار دهد و در آن ساعت ، همه كارهاى روزانه نفس را ارزيابى كند. شگفتا! بازرگان در دنيا، از ارزيابى شريك خود غفلت نكرده ، در روز، يا ماه ، يا سال كارهاى او را ارزيابى مى كنند كه مبادا سودى ، كه نبود آن بهتر است و بود آن بى دوام و مايه گرفتارى ، از دست برود. چگونه عاقل ، وقتى را در روز براى ارزيابى كارهاى روزانه ، كه خوشبختى و بدبختى هميشگى او در گرو آن اعمال است ، قرار ندهد. خداوند در اين زمينه مى فرمايد: ((اتقوالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد (35)))
هان اى مومنان ، از خدا پروا گيريد و بنگريد كه نفس شما براى فردايتان چه چيز فرستاده است .
پيامبر خدا در همين زمينه مى فرمايد:
((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا (36))).
پيش از آن كه اعمالتان را ارزيابى كنند، خود آنها راارزيابى كنيد.
روزى مردى نزد رسول خدا((ص )) آمد و عرض كرد: ((اى فرستاده خدا، دستورالعملى عنايت فرماييد.)) حضرت پرسيدند: ((آيا آن راآويزه گوش مى كنى ؟)) عرض كرد: ((بلى )) حضرت فرمود:
((اذا همت با مرفند بر عاقبتة ،فان كان رشداء فامضه ، وان كان غيا فانته عنه .(37)))
وقتى كه بر انجام كارى همت كردى ،به فرجام آن بيندش ، چنانچه رشد و كمال تو در آن است اقدام كن و اگر مايه گمراهى توست ترك كن .
پيامبر((ص )) در گفتار ديگر مى فرمايد: ((ينبعى للعاقل ان يكون له اربع ساعات :ساعة يحاسب فيها نفسه ...(38)))
بر خردمنداست . كه اوقات روزانه خود را چهار بخش كند: در ساعتى اعمال روزانه اش راارزيابى كند.
چنانكه در محاسبه با شريك ، بايد سرمايه ، سود و زيان را ارزيابى و مشخص كرد تا سود از زبان معلوم گردد، همين سان بايد متوجه بود كه سرمايه بنده ، واجبات دين ، سود آن مستحبات و خصايص نيك و زبان آن گناهان و زمان اين تجارت ، گستره شب و روز و مدير عامل آن نفس اماره بالسورء است . در اين راه بايد نخست ، واجبات را از مطالبه كرد، چنانچه انجام داده است خداى را سپاس گفت و او را به انجام ديگر واجبات ترغيب كرد و اگر واجبى را از دست داده است ، تدارك او را به انجام دادن قضاء آن واجب از او خواست ، چنانچه واجبات را ناقص آورده است ، او را وادار كرد كه جبران كند.
اگر مرتكب گناه شده است ، بايد او را عقاب كرد تا به ترميم و جبران و تدارك آن اقدام كند و همانند يك تاجر كه از عامل خود درخواست غرامت مى كند، بايد از نفس غرامت گرفت . اين ارزيابى بايد بطور دقيق انجام گيرد، همانگونه كه يك تاجر، نسبت به مدير عامل و يا شريك خود، حتى از درهم و كمتر هم نمى گذرد، تا ضررى متوجه او نگردد، به طريق اولى بر سالك است كه از مكرر و خدعه نفس مكار و حيله گر، خود را در امان ندانسته و بطور دقيق و بدون انعطاف و گذشت ، كارهاى او را ارزيابى كند.
نخست ، از همه گفته هايى كه در طول روز از او سرزده است ، پاسخ صحيح بخواهد.
سزاوار است ، بر آنچه روز قيامت از او بازخواست مى كنند، پيش از رسوا شدن فرا ديد اهل عالم در آن روز، خود در خلوت از نفس بخواهد.
او كه از آشكار شدن عيوبش نزد دوستان و همسايگانش هراس دارد و بخاطر چشم مردم ترك اعمال ناشايسته مى كند، هراس از رسوايى روز قيامت كه همه كارهاى انسان در معرض ديد همه اهل عالم اعم از پيامبران ، امامان ، ستمگران و پيروان آنها از اولين و آخرين و... قرار مى گيرد، سزاوارتر است .
اين چنين نفس خود را ارزيابى كند و در تمام عمر نسبت به همه اعضاء باطنى و ظاهرى ، اين روش را اعمال كند، درباره يكى از بزرگان ، كه همواره حسابگر خويش بوده ، چنين حكايت شده است . ((در شصت سالگى ، روزى اعمال خود را ارزيابى مى كرد، روزهاى زندگى اش را شمرد. دريافت كه بيست و يك هزار و پانصد روز از عمر گذشته است . بناگاه فرياد زد و گفت : اى واى بر من . اگر روزى يك گناه از من سرزده باشد خداوند عالم را با بيست و يك هزار گناه ، بايد ملاقات كنم . سپس ناله اى سر داد و بيهوش شد. وقتى به بالين او رفتند، دار فانى را وداع كرده بود.
در اينجا شنيدند: گوينده اى ندا مى دهد: خوشا بحال او، چه بسرعت به سوى بهشت پرواز كرد.(39)))
بله ، اينچنين بايد نفس را براى هر نفسى و نيز براى عمل قلب و همه اعضاء بدن ، بازخواست كرد، زيرا اگر انسان نافرمانى هاى خود را شناسايى و جبران نكند، دو فرشته موكل ، گناهان او را ثبت مى كنند: ((احصاه الله و نسوه . (40)))

قلمرو تقوا
بدان ، تقوا را دو رويه است : رويه كسب و به چنگ آوردن و رويه ترك و دورى . اولى ، انجام طاعات ، عبادت و دستورات خداوندى و دومى ، ترك معاصى و گناهان .
 

دورى از گناه دشوارتر است و رعايت آن سزاواتر، زيراانجام واجبات در توان همه است ، ولى ترك معاصى ، تنها در توان مؤ منان راستين و صديقين مى باشد.
در اين راستاست كه پيامبر اسلام مى فرمايد:
((المهاجرمن هاجر السوه والمجاهد من جاهد هواه (41)))
مهاجر واقعى كسى است كه از سر هوا و هوسهايش برخيزد، مجاهد راستين آن است كه با هوسهاى خود ستيز كند.
حضرت رسول ، بهنگام بازگشت از جهاد به ياران رزمنده خود مى فرمايد:
((رجعنا من الجهاد الاصغر الى جهاد الاكبر(42)))
ما از جهاد كوچكتر به سوى جهاد بزرگتر كه مبارزه با نفس است بازگشتيم .
بايد توجه داشت كه رويه ((پرهيز)) در تقوا با وجود اندكى از اطاعات و عبادات رشد مى كند، ولى رويه ((انجام وظايف )) اگر چه فراوان باشد، و با اندكى نافرمانى و گناه ، از رشد خود باز مى ماند. در همين راستا، حضرت ختمى مرتبت ((ص )) مى فرمايد:
((به همين اندازه كه نمك براى طعام كافى است ، دعا خوبيها را بس ‍ است (43))) و يا در پاسخ كسى كه پرسيد: ((ما درختهاى بهشتى زيادى در بهشت داريم ؟)) مى فرمايد: ((نعم ، ولكن اياكم ان ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها.(44)))
و در همين باره مى فرمايد:
((الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب .(45)))
حسد خوبيها را مى خورد، همانطور كه آتش هيزم را.
روايات وارده در اين باب بسيار است ، ما بهمين مقدار بسنده مى كنيم .
اگر تو، موفق به تحصيل هر دو رويه تقوا شدى ، به حقيقت تقوا رسيده اى ، ولى چنانچه به واجبات بسنده كنى ، فريب شيطان را خورده اى و مثل تو، همانند كشاورزى خواهد بود كه بهمراه كشتش ، علف هرزهايى روئيده است كه كشتش را فاسد مى كند. او بجاى اين كه علفهاى هرزه را از بن در آورد، سر آنها را مى چيند و ريشه را رها مى كند، در اين صورت پيوسته ريشه آنها نيرومندتر مى گردد، تا كشت را از بين مى برد.
يا مثل تو، همانند كسى خواهد بود كه به بيمارى ((گر)) مبتلا شده است و براى مداوا هم بايد ضد عفونى كند و هم دارو بخورد: دارو، براى خشكاندن ريشه آن و ضدعفونى ، براى درمان ظاهر آن ؛ ولى او، به ضد عفونى كردن بسنده كند و علاوه ، چيزهايى كه موجب رشد بيمارى ((گر)) مى شود مصرف كند. روشن است كه عفونت در درون او، همچنان رشد كرده و نه تنها مرض او بهبود نمى يابد كه گسترش هم پيدا مى كند.
يا مثل تو، همانند بنائى خواهد بود كه خانه اى را استوار مى سازد و در درون آن ، حشرات گوناگون ، همچون : مار، عقرب و... مى باشد، ولى او بجاى از بين بردن آنها، خانه را زينت داده و با فرشها و پرده هاى فاخر بيارايد! بى شك حشرات از باطن به بيرون آمده ، فرشها را پاره كرده و پوششها را از بين مى برند، تا اين كه خود او نيز، از گزند آن ها در امان نخواهد ماند.
اگر خردش را بكار مى گرفت ، بايسته بود كه پيش از فرش و آذين ، به دفع حشرات بپردازد و خانه را از وجود آنها پاك سازد، تا فرشها و نيز خودش ، از شر آن ها در امان باشند.
چه مى گوييم ؟ نيش زهرآگين مارهاى دنيا كجا، و زهر كشنده گناهان و معاصى كجا. درد نيش مار دنيا، مدتى اندك ، از وجود انسان رخت بر مى بندد و هر چه باشد، بالاخره ، با مرگ پايان مى پذيرد، ولى درد جانگداز افعى هاى گناه ، در آتش جهنم هم باقى است . از آن به خدا پناه مى بريم و از او طلب بخشش و رحمت مى كنيم .
بيان بعد ديگر تقوا، طاعات و عبادات در كتابهاى مربوط به عبادت آمده است . گرچه ما در اين زمينه نيز، به بيان وظائف قلبى و دقايق علمى و عملى فراوان نيازمنديم كه در بسيارى از كتب فقهى نيامده است . و تنها كسانى موفق به فهم و انجام اين امورند كه توفيق خداوندى ، قلب آنها را به صراط مستقيم هدايت كرده است .

منهيات اخلاقى
رويه ديگر تقوا؛ آنچه را كه بايد از او دورى گزيد، بر حسب موضوع متفاوت است ، بخشى از آنها از وضايف قلبيه اند و بخشى ، مربوط به عضوهاى ظاهر بدن . اعضائى كه از آنها گناه سر مى زند، هفت تاست ؛ به تعداد درهاى جهنم . هركس اين اعضاى هفت گانه را از گناه بازدارد، درهاى جهنم بر او بسته خواهد شد؛ انشاءالله . اين اعضاء، عبارتنداز: چشم ، گوش ، زبان ، شكم ، زيرشكم ، دست و پا. فلسفه وجود چشم ، اهتداء به او در تاريكى ها، يارى گرفتن بر رفع نيازها، نگريستن به ملكوت زمين و آسمانها، عبرت از آيات ، حوادث و پديده ها و نظر در كتاب خدا و سنت رسول الله و مطالعه كتابهاى اخلاق و عرفان براى بيدارى دل و جان است و مبادا كه با آن به روى نامحرم و يا به مسلمانى به ديده تحقير بنگرى و يا بر عيب مسلمانى چشم بدوزى . بايد از همه زوائدى كه مورد نياز نيست چشم برگيزى ؛ زيرا خداوند برزگ از نگاههاى بيهوده ، پرسش كند به همانگونه كه كلام بيهوده را مورد سؤ ال قرار خواهد داد.
گوش را بايد از شنيدن ، بدعت ، دشنام ، غيبت ، اباطيل و بدگويى مردمان حفظ كرد، زيرا فلسفه و همچنين گوش فرا دادن به دانشهائى كه به وسيله آنها مى توان به نعمت جاودانى بهشت دست يافت . فلسفه وجودى زبان ، گفتن ذكر خدا، تلاوت قرآن ، ارشاد بندگان خدا و ابراز خواسته هاى انسان ، اعم از نيازهاى دينى و دنيايى است . اگر در غير مواردى كه براى آن آفريده شده است بكارگيرى ، نعمت خداى سبحان را كفران و ناسپاسى كرده اى .
زبان ، بر ساير اعضاء آفرينش در انسان ، غلبه دارد؛ زيرا او را مهارى نيست و بكارگيرى آن مؤ نه اى نمى طلبد، ولى از سوى ديگر جنايات بزرگى همچون : غيبت ، دروغ ، ستايش خود، بدگويى مردم ، ستيره جوئى و آفتهاى بسيارى ديگر، از آن سر مى زند؛ زيرا هيچ چيزى همانند نشخوارهاى زبان ، انسان را به ((روى )) به جهنم نمى افكند.
پس تمام تلاشها و توان خود را براى غلبه بر او بكارگير، تا تو را به ((روى )) به جهنم نيفكند.
در حديثى آمده است :
((ان الرجل ليتكلم بالكلمه فيهوى بها فى جهنم سبعين خيريفا))
گاهى انسان سخنى مى گويد كه به خاطر آن ، بمدت هغتاد سال در جهنم سقوط مى كند.
و نيز روايت شده است مردى در ميدان مبارزه به شهادت رسيد؛ يكى گفت : بهشت گوارايش باد. پيامبر ((ص )) فرمود: چه مى دانى ، شايد او سخنان بيهوده گفته باشد و بيجا بخل ورزيده باشد.(46)
اما شكم ، آن را همواره از پرخورى بازدار و مواظب باش حتى از حلال سير نخورد؛ زيراسيرى ، قساوت قلب مى آورد، ذهن را فاسد، حافظه را كور و حفظيات را باطل كند، شهوات را در انسان قوى نمايد، لشكريان شيطان را يارى رساند و اعضاء بدن را از عبادت باز دارد. بطور خلاصه ، آگاه باش ، پرخورى ، سرچشمه هر بدى است .
اين چنين ، بقيه اعضاء را خود، بازرسى و وظيفه شناسى كن ؛ زيرا فرمانبرى و نافرمانيهاى آنها پوشيده نيست .

وظايف قلب
وظايف قلب بسيار است و راه پالايش آن از پستيها و رساندن آن به رستگارى بسيار طولانى و مشكل است . دريغا! كه در اين دوران ، دانش ‍ پاكسازى قلب و تكامل دهى به آن ، نه تنها كهنه و مندرس شده است ، بلكه آثار آن هم محور گرديده است .
با تقوا و پارسا، در اين زمان ، به كسانى مى گويند كه از محرمات ظاهرى ، نوشته شده در كتابهاى فقهى ، اجتناب كنند؛ ولى بازرسى قلب و پاكسازى آن از صفتهاى ناپسند، نزد خداى متعال ، همچون : حسد، تكبر، كينه ورزى و دشمنى ، ريا، رياست طلبى ، برترى جوئى ، بداخلاقى ، بدخواهى نسبت به همنشينها و دوستان را وانهاده اند، حتى بسيارى از مردم ، اين امور را گناه نمى شمارند؛ با اين كه خصايص ، ريشه و سر چشمه همه گناهان است .
پيامبر اكرم ((ص )) درباره ((ريا))، كه يكى از مرضهاى قلب است ، مى فرمايد:
((اءدنى الرياءالشرك )).(47)
كمترين مرحله ريا شرك محسوب مى شود.
درباره كبر، پيامبر ((ص )) مى فرمايد:
((لا يدخل الجنه من فى قلبه مثقال ذرة من كبر)).(48)
كسى كه در قلب او ذره اى كبر و خود بزرگ بينى باشد وارد بهشت نخواهد شد.
درباه حسد، پيامبر ((ص )) مى فرمايد:
((الحسد ،ياءكل الحسنات كما تاءكل النار الحطب )).(49)
حسد، كارهاى خوب را مى خورد، همچون آتش هيزم را.
درباره حب مال ، پيامبر((ص )) مى فرمايد:
((حب المال و الشرف ينبتان النفاق كما ينبت الماء البقل )).(50)
دوستى مال و رياست ، نفاق را در وجود انسان مى روياند، همانگونه كه آب سبزى را.
در اين باب ، روايات بسيارى در كتب روائى آمده است .
پيامبر ((ص )) مى فرمايد: ((ان الله لا ينظر الى صوركم و لا الى اموالكم و انما ينظرالى قلوبكم و اعمالكم .))
خدا به مال و ظاهر شما نظر نمى كند،بلكه او به كارهاى شما نظر مى كند.
اين پرتوى از ابعاد تقواست كه خداوند متعال به ما سفارش كرده است . تفصيل و بست آن را فرصتى فراخ بايد. چه زيبا و شايسته است كه در پايان شرح وصيت پروردگار متعال ، منظور آيه كريمه ((ولقد وصينا الذين ...)) است كه در آغاز دستورالعمل آمد. وصيت حضرت رسالت را به مولى الموحدين على (ع ) بياوريم :
((يا على ، من تو را درباره خويش به چند چيز سفارش ميكنم كه يادداشت كن . (راوى مى گويد پس از اين سخن ، پيامبر (ص ) فرمود: ((اللهم اءعنه )) خدايا ياريش كن .)
1. راستگويى . مبادا هرگز دروغى از دهانت بيرون آيد.
2. ورع و پارسايى . مبادا برخيانتى دلير گردى .
3. ترس از خداى عزوجل ، بد انسان كه گويا او را ببينى .
4. گريستن بسيار از ترس خدا كه به هر اشك ريختنى هزار خانه در بهشت برايت ساخته شود.
5. نثار كردن مال و جان خود را براى خدا و دينت .
6. پيروى از سنت و روش من در نماز و روزه و صدقه ؛ اما نماز پنجاه ركعت و اما روزه در هر ماه سه روز: پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه و اما صدقه تا حدى كه به تو بگويند: اسراف و زياده روى كردى و با اين كه اسراف نمى كنى .
بر تو باد به نماز شب و بر تو باد به نماز زوال (ظهر) و بر تو باد به نماز زوال و بر تو باد به نماز زوال . (پيامبر (ص ) اين جمله را (بر تو باد به نماز زوال ) را سه بار تكرار مى فرمايند.) و بر تو باد به خواندن قرآن در حالى . و بر تو باد به اين كه دستهاى خود را در نمازت بلند كنى و بگردانى (يعنى در حال تكبير گفتن و بر گرداندن آن .) و بر تو باد به مسواك كردن با هر وضو. و بر تو باد به اخلاق خوب . با مردم با اخلاق خوب رفتار كنى و از اخلاق بد دورى جوئى و اگر نكردى جز خويشتن را نبايد ملامت و سرزنش كنى .))(51)
امير مومنان ، صلوات الله و سلامه عليه ، وصيت ارزشمندى به فرزندانش ، امام حسن مجتبى (ع ) كرده است كه در نهج البلاغه (52) و جز آن (53)، نقل شده است . مطالعه و، تاءمل در آن ، كه شامل پندها و حكمتهاى فراوانى است ، لازم و ضرورى است . ((روايت شده است كه شخصى از پيامبر، صلى الله عليه و آله ، طلب كرد كه : يا رسول خدا، مرا پندى ده .
حضرت فرمود: هرگز غضبناك مشو و در هيچ واقعه و حادثه غضب به خود را مده ؛ زيرا كه هيجان غضب ، عنان اختيار از دست آدمى مى ربايد و گاه باشد كه در حين استيلاى غضب ، حرف چند بگويد كه موجب خسران دنياو آخرت باشد.
آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود: كارى مكن كه محتاج عذرى شوى ؛ يعنى بايد كار تو در ظاهر و پنهان يكسان باشد و كارى نباشد كه هرگاه ظاهر شود محتاج بعذر شوى ؛ چه ، هر چه محتاج بعذر است ، البته خالص نيست ، شرك خفى است و شرك خفى ، مانند شرك جلى ، اجتناب از او لازم است . و فرق ميان شرك جلى و خفى آن است كه شرك جلى ، العياذ بالله ، اعتقاد به شريك براى ذات اقدس الهى ، است ، مانند نصارى كه به الوهيت عيسى ومريم ، عليهما السلام ، قائلند، و شرك خفى ، غير خدا را در عمل خير داخل كردن است و بمضون : ((و جعل اله هوا)) عمل نمودن و از مضمون بلاغت مشحون : ((ولا يشرك بعبادة ربه احدا)) انحراف ورزيدن .
آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود: در نماز، بسيار با خضوع و خشوع باش . در هر نماز كه مى گذارى ، بنا را بر اين بگذار كه آخرين نماز است كه مى گذارى و به نماز ديگرى نخواهى رسيد. آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود از خداوند عالم شرم كن ، چنانكه از همسايه ملاحضه مى كنى و از ارتكاب بعضى از قبايح اجتاب مى نمايى . حضرت بارى ، جمع كرده است كل وصيتها را در يك خصلت : ((تقوى )). خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: ((لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم واياكم اءن اتقوا الله )). (54)
تقوى ، جمع كرده است تمام عبادت را. به سبب تقوى ، انسان ، به درجات عاليه و مرتبه هاى بلند، مى رسد. به سبب تقوا، زندگى خود را با خداوند مى گذراند، زندگى پاك و پاكيزه . يار و مونس متقى نيست ، مگر حضرت بارى عزاسمه .))(55)
قال الله تعالى : ((ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.)) (56)
آنچه تا اينجا ذكر شد، در فرصتى اندك و خاطرى پريشان ، فراهم آمد. و افزون بر آنچه آمد توفيق دست نداد. شايد، انشاءالله ، همين مقدار هم كه گفته آمد اگر به دقت مراعات شود، سالك طريق حق را كافى باشد. خداوند ما و شما را در گفتار و كردار، به آنچه مى پسندد، توفيق دهد و اين چند روز باقيمانده عمر را وقف طاعت خود كند و از آنچه مايه دورى از آن ذات اقدس است باز دارد. تنها او، ولى اين امر است و اعتقاد ما در هر جا بر اوست .