آنچه در آمريكا نيافتم

سيد ابوالحسن ندوى
مترجم : زاهد ويسى

- ۶ -


اگر هم بپرسيم دينى كه مى تواند آرامش و اطمينان را به طبيعت و روح پريشان ، آزرده و بى مهار اروپا بازگرداند و آن را در مسير صحيح ، جهت دهد و از زياده روى و بى مهارى آن فرو كاهد، و دينى كه مى تواند ميان وسايل و اهداف ، توفيقى برقرار كند و ميان اسباب و مقاصد وفاقى برقرار سازد و برنامه جديدى را براى انسانيت طراحى نمايد و خون جديدى را در رگهاى آن به جريان اندازد و بشريت را به راه راست و مستقيم رهنمون شود كدام است ؟ بى شك تنها جوابى كه هر حق جو، حقيقت طلب و دوستدار عدل و انصاف به اين پرسش خواهد داد، اسلام است و بس .
البته جاى هيچ تعجبى نيست كه انسان از نظرگاه مسيحيت ، از همان بدو تولد و به صورت فطرى گناهكار است . لذا چگونه مى تواند با بار سنگين گناهان و خطاهاى فطرى اى كه در زير آنها كمرش خم شده يا كاروان مدنيت و پيشرفت همراهى كند؟ انسانى كه تنها به خاطر اينكه مسيحى است ، همواره بايد معتقد باشد كه فطرتا گناهكار است ، چگونه مى تواند اعتماد به نفس داشته باشد و به توانمندى هاى خود اعتماد كند و هستى را به تسخير خود درآورد؟ چنين انسانى كه گناهكار و تا فرق سر غرق در گل و لاى معصيت و گناه است و از آفرينش خود نادم و پشيمان است ، چگونه مى تواند به نداى هستى گوش دهد و نيروهاى طبيعى نهفته در اعماق زمين را استخراج نمايد، درياها را مسخر كند، امواج آنها را درنوردد و حتى رسيدن به ماه و ساير ستارگان و سيارات را هم در خواب ببيند؟
زمانى كه فرد معتقد باشد از همان بدو تولد گناهكار است و گناه و معصيت براى او مقدر است و او نيازمند دادن كفاره گناهان خود است ، چگونه مى تواند با جرات ، قدرت ، شجاعت و اعتماد، به سفر اكتشافات هستى بپردازد و يا حتى خواب جنگيدن با هستى يا كشفهاى علمى را هم ببيند؟
در حقيقت چنين امرى ، تلاش در راه ايجاد وفاق و سازگارى ميان دو امر ضد و نقيض و تلاش براى سازگار كردن دو امر ناهمخوان است كه در عدم سازگارى و توافق نظيرى ندارد. چنين كارى در حقيقت مانند كسى است كه درشكه اى را به دو اسب بسته باشد، به طورى كه يكى از اين اسب ها در جلو و ديگرى در پشت درشكه باشد. اين دو اسب كاملا مخالف هم هستند؛ چرا كه يكى از آنها درشكه را به جلو و ديگرى آن را به عقب مى كشد.
اروپا نيز با توجه به روحيه پر جنب و جوشى كه داشت با شدت و حدت هر چه تمامتر به جلو مى رفت و مسيحيت نيز با همان شدت و حدت آن را به عقب مى كشاند و آن را به رهبانيت و فرار از دنيا سوق مى داد. به طورى كه سران كليسا، ندا بر مى آوردند كه سر پيشرفت انسانيت در كناره گيرى از زندگى و هياهوى جامعه بشرى است و اگر انسان خواستار ترقى روحى است بايد به كوهها و غارها پناه ببرد و زندگى خود را وقف كليسا نمايد. به زندگى خانوادگى پشت پا بزند و از زن كناره گيرد، حتى از سايه او نيز دورى كند و از نگاه كردن به او بپرهيزد.
براى نمونه اگر كتاب ليكى را مطالعه كرده باشيد به شما مى گويد كه يك فرد اروپايى از سايه يك زن فرار مى كرد؛ حتى اگر مادرش هم بود! مادر زحمت مسافرت طولانى و پيمودن مسافت دور و درازى را بر خود هموار مى كرد تا چشمش به ديدار فرزند دلبند و جگرگوشه اش روشن شود. در حالى كه او همين كه وجود مادرش را حس مى كرد خود را از مادرش پنهان مى نمود و چنان از او فرار مى كرد كه گويى جن يا عفريتى را ديده است . مادر هم از همان راهى كه آمده بود با دلى شكسته و مملو از حزن و حسرت باز مى گشت ! آيا كسى نمونه چنين قساوت و شقاوتى را در عالم ديده است ؟
اين مسيحيتى است كه اروپا و آمريكا اسير و گرفتار آن شدند. نتيجه آن هم اين شد كه وقتى سيل تمدن و پيشرفت و ترقى جارى شد بر ضد كليسا قيام نمود تا از بندگى كليسا و هرگونه دينى رها شود؛ چرا كه به نظر آنها دين و كليسا چون صخره بزرگى مانع رشد و شكوفايى آنها بود. اين بود كه هر آنچه را كه به نوعى به دين ارتباط داشت رد كرد و آخرين حلقه اتصال خود با آن را از طريق قطع رابطه با كليسا، پاره كرد.
اين مساله در مورد آمريكا صادق است . با اين حال انحطاط جهان اسلامى از زمانى شروع شد كه رابطه خود را با دين قطع كرد! اين دو مساله حقيقت مسلم و آشكارى است و جاى هيچ گونه شك و انكارى در آن نيست . اروپا تنها زمانى به پيشرفت چشمگيرى نايل آمد كه مسيحيت را كنار گذاشت و جهان اسلامى نيز زمانى پاره پاره ، متلاشى و منحط شد كه از تعاليم اسلامى روى گردان شد و از آن دست كشيد و آن را به كنارى نهاد.
بنده ماشين آلات
بر اين اساس آمريكا به پرستش ماشين و فروتنى در برابر ابزارآلات پرداخته است و نفوذ و سيطره خود را بر شرق و غرب بسط داده است .
چنان كه در اين اواخر كار به جايى كشيده است كه خواست و اراده خود را به ديگر كشورها ديكته مى كند و در امور سياسى ديگر كشورها دخالت مى كند و آنها را آنچنان كه خودش مى خواهد، اداره مى نمايد.
سروران من ! اكنون كه در قلب آمريكا هستم با صراحت تمام به شما مى گويم : تمام كشورهاى جهان بدون استثناء اعم از اسلامى و غيراسلامى تسليم اوامر آمريكا(67) هستند و بنده وار با ارباب خود در ارتباط هستند و به طريق خاصى ، مستقيم يا غيرمستقيم ، تسليم دستورات او هستند و از اوامر او تبعيت مى نمايند. در اينجا نقشه ها و طرح هايى كه در كشورها و سرزمين هاى ما و به دست رهبران و پيشوايان ما اجرا مى شود، طراحى و تنظيم مى شوند.(68)
حال اگر آمريكا همه جهان را به بندگى گرفته است خود او بنده دستگاهها و ماشين آلات شده و به پرستش اين محيط و اين سطح زندگى (69)، ماشينها و ابزارهايى كه بدون آنها زندگى را از دست مى دهد، مى پردازد.
مزاياى جمادات و طبيعت آنها
تنها چيز نادر، كمياب و گمشده اى كه آن را در اينجا نمى يابم انسان است : انسان حقيقى اى كه به جاى ماشين متحرك در سينه خود قلب زنده ، تپنده و پر جنب و جوشى داشته باشد. انسان در اينجا در برابر زندگى ماشينى به زانو در آمده و چنان بلايى به سرش آمده است كه نمى تواند به چيزى غير از ماشين بينديشد و تمام فكر و ذكر حتى خاطرات و احساساتش هم ماشين شده است و خصلت و خصوصيت جمادات و آهن آلات را به خود گرفته است . بطورى كه هيچ گونه رقت ، لطافت ، نرمى و صفايى در او پيدا نمى شود. چشمها ديگر اشك را از ياد برده و قلبها خشوع را فراموش ‍ كرده اند. اين حقيقتى است كه من آن را در آمريكا با تمام وجود حس ‍ كردم .
خود را نبازيد
پيش از آنكه آمريكا را ترك كنم به شما سفارش مى كنم كه برق درخشش اين تمدن چشم شما را خيره نكند از اين سرزمين و زندگى بهره بگيريد، ولى بنده اين تمدن و مظاهر پوشالى آن نشويد.
من فتوا نمى دهم كه مصنوعات و اقامت شما در اين سرزمين حرام است . من مى گويم اين ما ديگرى شما را به وحشت نيندازد، بلكه همچنان پاسدار رسالت خود باشيد و به شخصيت خود افتخار نماييد و آن را ذوب شدن و انحلال دور نگه داريد و سعى كنيد اين درخشش وزرق و برق مكار و مدنيت قلابى ، شما را نفريبد و دين ، عقيده ، آرمان ، ارزشها، تمدن و جامعه يى شما را تحقير نكند.
شما فكر نكنيد كه حيوان و چهارپا هستيد و اينها انسانند. همواره فرمايش ‍ دكتر محمد اقبال را به ياد داشته باشيد كه مى گفت : ((هواى پايتخت كشورهاى اروپايى در اثر دودهاى متراكم و انبوه كارخانه ها تاريك و ظلمانى شد و محيط آن با وجود نورهاى فراوانى كه دارد، براى فتح نوينى در انديشه و اشراق جديدى از عالم غيب غير مهياست .))
بنده بتهاى خود ساخته
افراد اين كشورها آداب و رسوم و ابزار آلاتى را مى پرستند كه با داستان خود مى سازند. خداوند متعال در قر آن خود و از زبان حضرت ابراهيم (عليه السلام ) با يك بيان ساده و روشن مى فرمايد:
...اءتعبدون ما تنحتون ...(70)
((...آيا چيزهايى را مى پرستيد، كه خودتان مى تراشيد...؟))
در اينجا چيزى ساخته مى شود، مقياسى وضع مى شود، اصلى مقرر مى شود، ماشينى طراحى مى شود و تمام سرزمين در برابر آن تعظيم مى كنند، آن را مى پرستند و ماوراى آن را تكفير مى نمايند. اين كشورها همان سرزمين ((آزر)) بت ساز معروف و پرده دار و دربان آنهاست . به همين خاطر كاملا نيازمند بر آمدن ندايى ابراهيمى است و كسى جز شما اين ندا را برنخواهد آورد؛ چرا كه شما در واقع پيروان ابراهيم هستند نه يهود. آنها از راه او منحرف شدند. نصارى هم پيروان ابراهيم نيستند؛ زيرا آنها نيز پيروان مسيحيت پولس راهب هستند و هيچ ربطى به مسيحيت حضرت عيسى و مريم (عليه السلام ) ندارند. توطئه اى كه براى مسيحيت طراحى شده بود كه شايد هيچ توطئه اى ضد هيچ دينى تا اين حد آشكارا موفق نشده باشد موفق شد و آن را از سيرى كه حضرت عيسى (عليه السلام ) پيموده و مردم را به آن دعوت كرده بود منحرف ساخت و آن را به مسيحيت پولس تبديل نمود. بدين ترتيب مسيحيت كنونى اعم از كاتوليكى و پروتستانى ، همان مسيحيت پولسى است .
بنابراين مسيحيون جانشينان ابراهيم (عليه السلام ) نيستند. برعكسى ، شما جانشينان و پيروان او هستيد. اين است كه از زبان دكتر محمد اقبال به شما مى گويم :
((اى بانى حرم ! اى جانشين ابراهيم ! دوباره عالم را تجديد بنا كن . از خواب گران برخيز: خوابى كه به طول انجاميده و خسته كننده شده (71)
است .))
شما معماران حرم هستيد. پس دوباره به تعمير جهان دست بزنيد، چرا كه تنها معماران حرم مى توانند اين جهان در هم و برهم را بازسازى نمايند. آنچه كه امروزه در جهان در جريان است ، تلاشهاى تخريب گرانه است و هر چه كه در ظاهر تلاش براى سازندگى و تعمير است در واقع تلاش در راه تحريب و ويرانگرى است .
از طرف ديگر شما حامل پيام و رسالتى هستيد و به يك كتاب زنده ايمان داريد و از پيامبرى پيروى مى كنيد كه در هدايت مردم و رهايى آنها از هرگونه بندگى و عبوديتى به سوى بندگى خداى واحد، تخصص داشت . لذا شما در اينجا صرفا انسانى نيستيد كه فقط مى خورد و مى نوشد. شما حتى مانند هنديها و پاكستانيها و مصريها و سوريها هم نيستيد. شما مسلمان و جزو امت اسلامى هستيد و شاعر اسلامى شما دكتر محمد اقبال مى گويد:
((بتهاى رنگ و نژاد و مليت را درهم شكنيد و در گرماى اسلام ذوب شويد تا ديگر نمايى از تورانى و ايرانى و افغانى باقى نماند.))
ناگزير بايد شخصيت و جايگاه خود را بشناسيد و به قدر و قيمت خود پى ببريد. شما مانند ابزارى نيستيد كه وقتى در يك دستگاه به كار گرفته شد، ديگر وجود و شخصيت خود را از دست بدهد. همچنين مثل چهار پايانى نيستيد كه همچون آنها بخوريد و سير شويد، بلكه بايد رسالت خود را به آمريكاييها و غرب برسانيد و آنها را از غفلت و بى خبريشان بيدار كنيد و آنان را نيست به خطاهايشان آگاه سازيد و به آنها بفهمانيد كه از مسير صحيح زندگى منحرف شده اند و لذت زندگى حقيقى را نشاخته اند و در مورد شناخت راه درست زندگى در جهل مركب به سر مى برند.
گاهى هم كه اين احساس در آنها زنده مى شود راه را به خطا مى روند و همان روش هيپى گرى (72) ادامه مى دهند و به خودكشى ، رهاشدن و فرار از زندگى رو مى آورند يا اينكه به روش يوگا و برهمنى رو مى نمايند.
هندوها در شهر ((اله آباد)) جشن دينى بزرگى را برپا مى كنند كه اگر آن را ديده باشيد مى بينيد كه چگونه بسيارى از تحصيلكردگان آمريكايى نيز در ميان آنها ديوانه وار اين سو و آن سو مى روند و در برابر هندوها و بتها زانو مى زنند. يعنى چيزى كه نشان مى دهد آنها دل درد تمدن گرفته و تا حد استفراغ ، شراب مدنيت نوشيده اند و اكنون به پزشكانى رو آورده اند تا آنها را علاج كنند و شفا دهند، ولى نه آنها را شفا مى دهند و نه عطش آنها را فرو مى نشانند.
اى كاش جامعه اسلامى اى وجود داشت كه دست آمريكاييها را مى گرفت و آنها را به راه راست هدايت مى نمود و آنها را استادوار و بزرگوارانه مخاطب قرار مى داد، ولى از بدشانسى ما چنين جامعه الگو و نمونه اى وجود ندارد تا آمريكاييها را مانند يك جامعه هم سطح مخاطب قرار دهد و آنها را به راه راست و درست و درست رهنمونى كند.
اين است كه وقتى به آمريكايى از تمدن خود دورى مى كند و از جامعه خود ملول و دلسرد مى شود به هند و نپال رو مى كند تا شايد در آنجا به آرامش ‍ قلبى و آسايش روحى دست يابد يا مى خواهد به قلبه هاى هيماليا برود. به انواع مسكرات ، مخدرات و ساير شراب هاى روح فزاى ديگر رو مى آورد هيپى گرى را انتخاب مى نمايد. اى كاش ما مسلمانان مى توانستيم به داد آن ها برسيم . دستشان را برگيريم و آنها را به ساحل حق و راستى رهنمود شويم .
مسلمانان كجا هستند؟
برادران من ! نبايد كار شما در اين سرزمين فقط كاركردن و خوردن باشد. اين كارى است كه همه مردم جهان انجام مى دهند و هنديهاى همسايه ما بهتر از شما اين كارها را انجام مى دهند. بيشتر از حد نياز خود به كار و كاسبى و غذا و لباس توجه نكنيد(73) بقيه وقت و توان خود را در راه هدف و مقصد خود به كار بگيريد. جايگاه خود را بشناسيد و الگويى را براى زندگى به آنها پيشنهاد كنيد.
اذان را سر دهيد تا عقل و فكر آنها را تكان دهد. نماز را به پا داريد تا بصيرت پيدا كنيد و به فكر بييفتند و زندگى كثيف و آلوده منزجر شوند. در زندگى خود ميانه رو و معتدل باشيد تا آنها ميزان افراط و اسراف و ريخت و پاش ‍ خود را با چشم خود ببينند. زندگى پر از آرامش و آسايش و رها از سلطه ماشين و كارخانه را در پيش بگيريد تا به سرچشمه آرامش و آسايش پى ببرند. دل خود را به وسيله امور روحى و با قدرت ايمان و يقيين شارژ كنيد تا هنگام نشستن در كنار شما احساس نيرو و قدرت جديدى به آنها دست بدهد. اى كاش در اينجا انسانهاى ربانى ، اهل دل و يقينى وجود داشتند و اين سرگشتگان سرگردان را كه از زندگى خود متنفرند وحتى مى خواهند لباسهايشان را از تن خود در آوردند و از شهر و ديار خود فرار كنند، زير پر و بال خود بگيرند و آنها را تحت رعايت و عنايت خود قرار دهند. دست آنها را بگيرند و به آنها بگويند:
...اءلا بذكر الله تطمئن القلوب (74)
((... هان ! دلها با ياد خدا آرام مى شوند.))
و كسى جز مسلمانان نيز به تبليغ اين رسالت نمى پردازد، ولى به من بگوييد مسلمانان كجا هستند؟ آيا كشورى اسلامى يا ملتى مسلمان وجود دارد كه دست آمريكاييها را بگيرد و به آنها بگويد:
...ااءلا بذكر الله تطمئن القلوب (75)
((...هان ! دلها با ياد خدا آرام مى شوند.))
متاءسفانه امروز مسلمانان چنان شده اند كه به معنى دقيق كلمه اى كه در اين آيه آمده است ، بى اعتقادند. حال كه خودشان چنين وضعى دارند، چگونه مى توانند ديگران را به اين راه فرا بخوانند. اكنون به كسانى تبديل شده اند كه به عظمت نماز، اعجاز آن و حقانيت اسلام و صدق آن اعتمادى ندارند و به اينكه خير و شر و نفع و ضرر در دست خداوند است ايمان نداشته و به قضا و قدر اطمينان ندارند.
مسلمانانى كه آمريكاييها و كارخانه هاى آنها را رازق و روزى رسان خود مى دانند، چگونه مى توانند آمريكاييها را به توحيد پاك و خالص دعوت نمايند و آنها را به يگانگى خدا در عبوديت و عبادت فرا بخوانند و چگونه مى توانند به آنها بگويند كه تنها رازق و روزى رسان حقيقى خداوند يكتاست و بس .
برادران و خواهران من ! دلهاى خود را در مرحله اول با ايمان آباد نماييد. نمازها را ادا كنيد و در لحظات خلوص و تنهايى خدا را به ياد بياوريد و شور و حرارتى را كه در اثر دود كارخانه ها و كارگاهها از دست داده ايد دوباره به قلب خود برگرداندى . ديد خود را نسبت به غايت زندگى تصيح نماييد و بكوشيد مانند يك ((انسان )) زندگى كنيد. قرآن را تلاوت نماييد و سيره پيامبر (ص ) را مطالعه كنيد و با چراغ آن راه خود را روشن سازييد، آن را مشعل حيات خود قرار دهيد و بعد از آن آمريكاييها را به دين فطرت كه همان دين اسلام است فراخوانيد؛ چرا كه تنها اسلام دين فطرت است . فطرت را خوار و ذليل نمى كند و آن را سركوب نمى سازد و مانند مسيحيت و ديگر اديان عرصه را بر آن تنگ نمى كند. برعكس اسلام معتقد است :
ما من مولود الا يولد على الفطرة فابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه (76) ((تمام نوزادها بر فطرت پاك و معصوم به دنيا مى آيند و اين پدر و مادرهاى آنها هستند كه آنان را به سلك يهوديت و نصرانيت و مجوسيت در مى آوردند.))
پس فطرت ، از آنجايى كه فطرت است ، نيك و پاك است و به فرمايش ‍ قرآن :
...فطرت الله التى فطر الناس عليها...(77)
((...اين سرشتى است كه خدا مردمان را به آن سرشته است ...))
خداوند فطرت را به صورت يك لوح صاف و پاك كه چيزى بر آن نوشته نشده ، قرار داده است و در آن تمايل فوق العاده ايى را بر خير و خوبى قرار داده است . لذا انسان فطرتا صالح ، نيكوكار و شايسته است و خيرو خوبى قرار داده است . لذا انسان فطرتا صالح ، نيكوكار و شايسته است و خير و صلاح را دوست دارم و از قبح و شر بيزار و متنفر است . لذا هرگاه به حال خود واگذاشته شود، در نتيجه وحى فطرى و درونى ، خود به راه راست و درست مى گرايد. پس بايد پيش از هر چيز از اين حقايق آگاهى پيدا كنيد و آن را با عقل و قلب خود دريابيد. پس آنها را به آمريكاييها برسانيد؛ چرا كه شما امت دعوت ، رسالت و هدف هستيد نه مانند چهارپايان رها شده اى كه كارتان چريدن و ارضاى شهوات جنسى باشد.
در جستجوى انسان
خاطرات و دلواپسى هايم را با شما در ميان گذاشتم . در آمريكا همه چيز غير از انسان را ديدم و اگر انسانى را هم ديدم ، شايد آن را در ميان شما ديده باشم . البته علت اين امر هم اين نيست كه من با آنها معاشرت نداشته ام من آنها را از لابه لاى نوشته ها، سخنان ، برنامه هاى تلويزيونى و راديومى ديده ام . نسبت به آنها بى اطلاع نيستم . آنچه من مى خواهم ، انسانى است كه جانشين خدا در زمين و موجودى است كه خداوند به خاطر او هستى را آفريده است . موجودى كه در سينه خود قلب زنده اى دارد كه در زندگى از هر چيز ديگر گرانبهاتر و باارزش تر است . به طورى كه تمام گنجينه هاى زمين و توضيحاتى كه علم حاصل كرده در مقايسه با آن ارزشى ندارند. قلبى كه قلب صاحبدل است . چنين موجودى انسان نام دارد.
در جستجوى چنين انسانى باشيد و اين گونه انسانيتى را در وجود خود زنده نماييد. در اين صورت نه تنها حق داريد در اين سرزمين زندگى كنيد، بلكه مانده شما در اينجا عبادت ، خدمت به بندگان ، تبليغ دعوت و سعادت دنيا و قيامت شما است .
ترس و دلسوزى
برادران و خواهران ! در غير اين صورت به من اجازه بدهيد تا با كمال صراحت به شما بگويم اگر زمينه ها و امكاناتى را كه حيات دينى شما، تعلييم فرزندان (دختر و پسر) و تربيت دينى آنها را ميسر مى سازد فراهم سازيد و نسبت به آينده دينى آنها و ماندن آنان بر پيمان ايمان و اسلام به خوبى مطمئن نباشيد، در مورد شما واقعا ترس و دلهره فراوانى دارم و مى ترسم ماندن شما در اينجا سرپيچى از فرامين خدا و رسول او باشد و در اين صورت شما در معرض خطر بزرگى قرار داريد:ان الذين توفاهم الملائكة ظالمى اءنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا اءلم تكن اءرض الله واسعة فتهاجروا فيها...(78)
((بى گمان كسانى كه فرشتگان (براى قبض روح در واپسين لحظات زندگى ) به سراغشان مى روند (مى بينند كه به سبب ماندن با كفار در كفرستان و هجرت نكردن به سرزمين ايمان ) برخود ستم كرده اند، بديشان مى گويند: كجا بوده ايد (كه اينك چنين بى دين و توشه مرده ايد و بدبخت شده ايد؟ عذرخواهان ) مى گويند: ما بيچارگانى در سرزمين (كفر) بوديم (و چنانكه بايد به انجام دين نرسيده ايم ! فرشتگان به آنها مى گويند: مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن (بتوانيد بار سفر بنديد و به جاى ديگر) كوچ كنيد؟
جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى و چه بد سرانجامى ...))
لذا قطعا بايد در جايى زندگى كنيم كه دين بتواند از آزادى بهره مند باشد و ويژگيها و خصوصيات خود را زنده نگه دارد و متكفل فراهم كردن فرصت ادارى فرايض و واجبات ما باشد و اگر جامعه اى وجود دارد كه چنين امكانى را فراهم نمى سازد، يا احساس مى كنيم در چنين جامعه اى نمى توانيم فرايض الهى را ادا نماييم ، ماندن ما در آن درست نيست و حتما بايد آن را ترك كرده و به جاى ديگرى برويم .
شما بايد در اينجا جامعه اى را تشكيل دهيد كه با روحيات و ويژگيهاى شما سازگار باشد و ماندن شما بر اسلام ، دين ، ايمان و اداى اعمال دينى را امكانپذير نمايد و زمينه اى را فراهم سازد كه شما بتوانيد تمامى ويژگيها و خصوصيات دينى خود را زنده نگه داريد. علاوه بر آن از آينده فرزندانتان و اينكه آنها نيز بعد از شما ايمان و دين خود را همچنان محفوظ مى دارند مطمئن باشيد، يعنى همان كارى كه حضرت يعقوب (عليه السلام ) با فرزندان خود كردم خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:
اءم كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت اذقال لبنيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و له آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون (79)
((آيا (شما يهوديان و مسيحيان كه محمد را تكذيب مى نماييد و ادعا داريد كه بر آيين يعقوب هستيد) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد شما حاضر بوديد (تا آيينى را بشناسيد كه بر آن مرد؟) آن هنگامى كه به فرزندان خود گفت : پس از من چه چيزى را مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو، خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خداوند يگانه است و ما تسليم (فرمان ) او هستيم (و سر عبادت و بندگى بر آستانش مى ساييم )))
از همين رو بايد مطمئن شويم و تا جايى كه به فرزندان و جگر گوشه هاى ما مربوط مى شود خيالمان راحت باشد كه آيا پس از ما ملمان خواهند بود يا نه ؟ و اگر در اين باره هيچ تضمينى وجود نداشت و نتوانستيم مطمئن باشيم ، بايد انديشه كنيم و به دل و درون خود مراجعه نماييم كه آيا با اين حال باز هم مى خواهيم در اينجا بمانيم يا اينجا را به مقصد ديگرى ترك مى كنيم ؟
امكان زندگى اسلامى در اين محيط
بنده صادقانه از زحمات A.S.M و خدماتى كه ساير و مؤ سسات و سازمان هايى كه دقيقا اسم و تعداد آنها را نمى دانمى تشكر مى كنم و از تلاش هايى كه افرادى در زمينه ناشر دين و تبليغ دعوت اسلامى انجام مى دهند، نشريات اسلامى را توزيع مى كنند، جلسات مختلفى را تشكيل مى دهند و جوانان عرب و غير عرب را جمع مى كنند سپاسگزارم . همه اين كارها مبارك و خير است خداوند كار و تلاش اين عزيزان را بپذيرد و درجات آنها را رفيع گرداند ! آمين
سخن آخرى كه در خدمت شما عرض مى كنم اين است كه شما اگر بخواهيد و اراده كنيد مى توانيد در اينجا مانند يك مسلمان زندگى كنيد و در برابر شعله هاى گدازنده تمدن مانند شبنمى در برابر خورشيد يا شمعى در برابر آتش ذوب نشويد. اگر شما از ذوب شدن مى ترسيد، بايد به همان سرزمين مادرى خود كه از آنجا آمده ايد برگرديد، حتى اگر يك چهارم يا يك دهم در آمد اينجا يا خيلى كمتر از اينها هم عايدتان مى شود، ولى اگر مى توانيد در اين گونه محيطها مانند يك مسلمان زندگى كنيد، بدانيد واقعا خوشبخت هستيد و اقامت شما در اينجا خوشايند و مبارك است ، چرا كه شايد خداوند به وسيله شما اهل اينجا را با نور جديدى هدايت كند و از طريق شما راه تازه اى را باز كند كه از رهگذر آن دسته دسته وارد دايره اسلام شوند و...
...يومئذ يفرح المومنون بنصر الله ...(80)
((... در آن روز (كه روميان پيروز مى گردند)) مؤ منان شادمان مى شوند (آرى خوشحال مى شوند) از يارى خدا...)).
اسلام آمريكايى ؛ هرگز
اين سخنرانى در شهر نيوجرسى آمريكاى شمالى ايراد شده است و استاد محقق و دانشمند مصرى ، دكتر سليمان دنيا(81) سرپرست مركز اسلامى نيز در آن حضور داشت و طى سخنرانى ارزشمندى كه ايراد نمود بيان كرد كه اسلام و فرهنگ اسلامى منحصر به عرب و مختص به آنها نيست .