عمل در ترازوى حق

مصطفى جعفر طيّارى دهاقان

- ۷ -


نتيجه گيرى
از آنچه كه بيان شد چند نتيجه به دست مى آيد:
الف - اين امكان وجود دارد كه كليه اعمال نيك انسان ، متعلق و مورد ((احباط)) قرار گيرد و نتيجه ((حبط)) به آثار اخروى منحصر نمى شود و آثار دنيوى را نيز در بر مى گيرد.
ب - اسباب و عوامل مختلفى موجب ((حبط اعمال )) مى گردد از قبيل :
1- ارتداد.
2- كفر.
3- شرك مقارن با عمل نيك .
4- شرك بعد از ايمان .
5- نفاق و بيمار دل بودن .
6- فراتر از صداى پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) سخن گفتن و بلندتر از كلام ايشان ندا سر دادن .
7- منّت و آزارى كه بعد از صدقه انجام مى گيرد.
8- دنيا را يگانه مقصود دانستن و فقط خواستار زينت و زيور آن بودن .
9- كشتن پيامبران : و به قتل رساندن مناديان قسط و عدالت .
10- باز داشتن ديگران از مسير حق و مخالفت كردن با رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) .
11- انكار روز قيامت و تكذيب معاد.
در سه مورد اخير (شماره 9، 10 و11) در قرآن كريم ، كفر ورزيدن به آيات الهى يا تكذيب آنها، ذكر شده و اسباب ديگر به آن عطف شده است و اين مطلب قابل بررسى است كه آيا اين اسبابهر كدام به تنهايى و صرف نظر از كفر، منجر به ((حبط اعمال )) مى گردد و يا اينكه جمع امور ياد شده ، سبب ((حبط)) است و ياهر كدام مصاديقى از كفر و جلوه هايى از آن مى باشند؟
البته امورى مانند كشتن پيامبران : و تكذيب معاد، بدون شك از مصاديق بارز كفر ورزيدن به آيات الهى و تكذيب آنهاست .
ج - اصطلاح ((احباط)) در قرآن بااصطلاح ((احباط)) در علم كلام تفاوت دارد وليكن بر اساس بعضى از مبانى كه استحقاق ثواب و عقاب ، معلول طاعت و معصيت شمرده مى شود و ((موافات )) معتبر نمى باشد و يا طبق مبانى ديگرى مثل ((تجسم اعمال )) (به شكل خاصى از آن )، آيات ياد شده ، اجمالا بر نظريه ((احباط)) دلالت دارد و ناگزير با آياتى كه در مقابل آنهاهستند، از باب ((تقييد))، يا ((تخصيص )) و يا غير آن جمع مى گردند.
فصل پنجم : احباط از ديدگاه روايات
واژه ((حبط)) و مشتقّات آن در روايات متعدد نيز به كار برده شده است . احاديثى كه مربوط به اين موضوعند به چند دسته تقسيم مى شوند؛ دسته اى در زمينه شاءن نزول آيات ، دسته اى در مورد توضيح و تفسير آنها و دسته اى مربوط به بيان امورى به عنوان ((عامل حبط)) مى باشد، ولى تا آنجا كه تحقيق و جستجو شد، اخبارى كه درباره اين مساءله نقل شده است (ازهر دسته كه باشد) در مقام بيان و توضيح اين اصطلاح نمى باشد، بلكه در مقام تبيين عوامل حبط و مصاديق آن است ؛ بنابراين ، آنچه كه در اين فصل مى آيد و مورد بررسى قرار مى گيرد، بيان ((عوامل حبط)) از ديدگاه روايات است .
عوامل حبط
1- نپذيرفتن ولايت حضرت على عليه السّلام
در روايات متعددى ، مساءله ((ولايت )) مورد تاءكيد قرار گرفته و عدم پذيرش آن (به هر نحو كه باشد و به بيانهاى مختلف ) به عنوان عامل ((حبط اعمال )) معرفى شده است :
1 - از امام باقرعليه السّلام در مورد آيه شريفه (ذل ك بانَّهم كرهوا ما انزل اللّه ...)(403) نقل شده كه فرموده اند:
((قوله تعالى : (ذلك بانَّهم كرهوا ما انزل اللّه ...) فى علىّ فاءحبط اعمالهم )).(404)
((آنان آنچه را خداوند در مورد حضرت على عليه السّلام نازل كرده بود كراهت داشتند بنابراين خداوند اعمالشان را حبط نمود)).
به همين الفاظ با اين مضمون ، چند روايت ديگر نيز نقل شده است .(405)
2 - از امام باقرعليه السّلام درباره آيه (و من يكفر بالاْ يمان فقدْ حبط عمله )(406) نقل شده است كه فرموده اند:
((مراد از ايمان در بطن قرآن ، على عليه السّلام و ولايت اوست ؛ پسهر كه به آن كفر ورزد، اعمالش حبط مى گردد)).(407)
از ابن عباس نيز نقل شده كه گفته است : ((براى على بن ابى طالب عليه السّلام در كتاب خدا نامهايى است كه مردم آنها را نمى دانند، از جمله به آيه مزبور اشاره مى كند و مى گويد: يكى از اسماى او ((ايمان )) است )).(408)
3-هر كس خدا را بدون ولايت حضرت على عليه السّلام ملاقات كند، عملش ((حبط)) مى شود. از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است : ((و من لقى اللّه عزَّ و جلَّ بغير ولايتك فقد حبط عمله )).(409)
4- در چند روايت آمده كه پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) خطاب به حضرت اميرعليه السّلام فرموده اند: ((لولم ابلِّغ ما امرت به من ولايتك لحبط عمل ى ؛(410) اگر آنچه در مورد ولايت تو ماءمور به آن شده بودم ، ابلاغ نمى كردم ، عملم حبط مى شد)).
همين مضمون در روايات ديگر نيز وارد شده است .(411)
5- در مورد آيه شريفه (ذلك بانَّهم اتَّبعوا ما اسخط اللّه و كرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم )(412) در تفسير قمى آمده است : ((منظور از ((ما اسخط اللّه )) موالات فلان و فلان ، آنان كه به اميرمؤ منان عليه السّلام ظلم نمودند، مى باشد)).(413)
از امام باقرعليه السّلام نقل شده كه در مورد ((كرهوا رضوانه )) فرموده اند: ((كرهوا عليّا)).(414)
6- در تفسير آيه شريفه 65 سوره زمر آمده است كه امام صادق عليه السّلام فرموده اند: ((تفسيرها لئن امرت بولاية احدٍ مع ولاية على عليه السّلام من بعدك ليحبطنَّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين )).(415)
(( تفسير آيه چنين است كه اگر در كنار ولايت على عليه السّلام ، ولايت كس ديگرى را فرمان مى دادى ، عملت حبط مى شد)).
از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده كه فرموده اند: ((يعنى ان اشركت فى الولاية غيره )).(416)
7- درباره كسى كه عمر بسيار طولانى نمايد و اموال فراوانى داشته باشد و تمامى آنها را در راه خدا انفاق كند، روزها را روزه بدارد و شبها را شب زنده دارى كند، ولى با بغض ‍ حضرت محمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و على عليه السّلام از دنيا برود، از پيامبر نقل شده كه فرمود:
((و لردَّ اللّه عزَّ و جلَّ اعماله عليه و احبطها)).(417)
((خداوند اعمالش را به خودش رد مى كند و آنها را ((حبط)) مى نمايد)).
8-همچنين درباره رزمنده اى كه در راه خدا كشته شود و بدون ولايت باشد، آمده است كه : پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) فرموده اند: ((و لا يبقى له عملٌ الاّ احبط؛(418) هيچ عملى از او باقى نمى ماند مگر اينكه ((حبط)) مى شود)).
در روايات ديگرى نيز به بيانهاى گوناگون ، عدم پذيرش ‍ ولايت به عنوان ((عامل حبط))، مطرح شده است .(419)
2 - بى صبرى و بى تابى نمودنهنگام مصيبت
در چندين روايت ((ناشكيبا بودن در قبال مصيبت ))، از عوامل ((حبط)) شمرده شده است از جمله :
1- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود: ((ضرب المسلم يده على فخذه عند المصيبة ، احباطٌ لاِ جرِهِ)).(420)
((زدن دست مسلمان بر رانشهنگام مصيبت ((حبط)) نمودن پاداش اوست )).
2- اميرمؤ منان عليه السّلام فرمود:((ينزل الصَّبر على قدر المصيبة ، و من ضرب يده على فخذه عند مصيبته حبط عمله )).(421)
((صبر و شكيبايى به اندازه مصيبت ، نازل مى شود، كسى كه دستش را (به عنوان بيتابى و ناشكرى ) به هنگام مصيبت ، بر زانو زند اجر او ضايع مى شود (و پاداشى بر مصيبت نخواهد داشت )).
3- امام جوادعليه السّلام نيز فرمود: ((...فمن غلب جزعه على صبره حبط اءجره ...)).(422)
((هر كس كه ناشكيباييش بر صبر او غلبه نمايد، اجرش ((حبط)) مى گردد)).
اين مساءله در بسيارى از روايات ديگر، نيز مطرح شده است .(423)
علاّ مه مجلسى در توضيح يكى از روايات مزبور مى گويد:
((ظاهر روايت ، حرمت زدن دست بر ران ،هنگام مصيبت مى باشد، ولى ممكن است آن را حمل بر كراهت نماييم ، چنانكه ظاهر كلام بسيارى از اصحاب چنين است ؛ امّا احوط ترك آن است و به هر حال اين روايت ، فى الجمله بر ((احباط)) دلالت دارد))(424) .
صاحب ((وسائل الشيعه )) نيز رواياتى را كه در اين موضوع نقل مى كند تحت بابى به عنوان ((باب تاءكّد كراهة ضرب المصاب يده على فخذه )) قرار مى دهد.(425)
اگر گفته شود:زدن دست بر ران ،هنگام مصيبت مكروه است و باعث حبط پاداش مى شود، در اين صورت بايد گفت : عوامل حبط، در دايره گناهان كبيره ، منحصر نمى گردد، بلكه شامل بعضى از مكروهات نيز مى شود.
اماهمان طور كه ظاهر اين روايات ، دلالت دارد متعلق ((حبط))، اجر و پاداشى است كه با صبر نمودن بر مصيبت ، نصيب انسان مى شود؛ بنابراين ، بى تابى كردن مانع ثبوت و تحقق آن مى گردد، نه اينكه ثواب و اجرى حاصل شده باشد و سپس با ناشكيبايى نمودن از بين برود، پس اگر ((احباط)) را مربوط به عمل و ثواب پيشين بدانيم ، اين امر از عوامل ((حبط)) شمرده نمى شود.
3 - ترك عمدى نماز
در اين زمينه روايات زيادى وارد شده است ،(426) از جمله از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((من ترك صلاته حتّى تفوته من غير عذرٍ فقد حبط عمله ...بين العبد و بين الكفر ترك الصَّلاة )).(427)
((هر كه نمازش را ترك كند، تا اينكه بدون عذر از او فوت گردد، عملش ((حبط)) مى شود...بين بنده خدا و كفر، ترك نماز، فاصله است )).
دركتابهاى روايى و تفسيرى اهل سنت ، بيشتر روى عدم ترك نماز عصر، تاءكيد شده و در اين باره ، روايات فراوانى نقل كرده اند، مانند آنچه از پيامبر اكرم وارد شده است :
((من ترك صلاة العصر متعمِّدا حتّى تفوته فقد اءحبط عمله )).(428)
((هركس كه از روى عمد، نماز عصر را ترك كند تا از او فوت شود (و زمان آن بگذرد)، عملش ((حبط)) مى شود)).
4 - ريا
1- امام صادق عليه السّلام روايتى را از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) بدين مضمون نقل مى كند:
((انَّ المرائى يدعى يوم القيامة باربعة اسماء: يا كافر! يا فاجر! يا غادر! يا خاسر! حبط عملك و لاخلاق لك اليوم فالتمس اجرك ممَّن كنت تعمل له )).(429)
((روز قيامت ، ريا كار با چهار اسم خوانده مى شود: اى كافر، فاجر، غادر(حيله گر) و خاسر (زيانكار) (و به او گفته مى شود): عمل تو ((حبط)) شد و امروز بهره اى نخواهى داشت ، پس ‍ پاداش خويش را از كسى كه براى او انجام مى دادى مطالبه كن )).
2- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((...و لا تراؤ واالنّاس فيحبط عملكم ...)).(430)
((در مقابل مردم ، ريا نكنيد كه در اين صورت عملتان ((حبط)) مى شود)).
3-همچنين پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((...من رائا بعمله ساعةً حبط عمله الَّذى كان قبله ...)).(431)
((هر كس با عمل خويش ، ساعتى (لحظه اى ) ريا كند آن عمل او كه قبل از آن انجام گرفته بود، ((حبط)) مى شود)).
4- در روايتى از امام باقرعليه السّلام آمده است :
((نگهدارى عمل از خود عمل ، مشكل تر است . راوى گفت : نگهدارى عمل يعنى چه ؟ امام فرمود: يعنى انسان عملى براى خداى يكتا، دور از چشم مردم انجام مى دهد و در نامه عمل اوهمين طور ثبت مى شود، بعد آن عمل را بازگو كند، آن عمل از صورت يك عمل سرّى محو مى شود و به عنوان يك عمل علنى در نامه عمل او ثبت مى گردد، بار ديگر آن عمل را بازگو مى كند، در اين وقت ، آن عمل از ديوان حسنات (وى ) محو مى شود و به عنوان يك عمل ريايى در ديوان سيّئات او ثبت مى گردد)).(432)
5 - فراتر از كلام پيامبر (ص ) سخن گفتن
در مورد آيه 2 سوره حجرات آمده است :
((كان رسول اللّه (صل الله عليه و آل وسلم ) بهم رحيما و عليهم عطوفا و فيازالة الاَّْثام عنْهمْ مجْتهدا حتّى انَّه كان ينْظر الى كلِّ منْ كان يخاطبه فيعْمل على اءنْ يكون صوْته مرْتفعا على صوته ليزيل عنه ما توعَّده اللّه به من اءحباط اءعماله حتّى انَّ رجلا اعرابيّا ناداه يوما وهو خلف حائطٍ بصوتٍ له جهورىُّ: يا محمّد، فاجابه (صل الله عليه و آل وسلم ) بارفع من صوته ، يريد ان لا ياءثم الاْ عْرابىُّ بارتفاع صوته ...)).(433)
((رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نسبت به آنان [مسلمانان ] مهربان بود و رحمت و عطوفت داشت ، بسيار تلاش مى كرد كه گناهان را از آنها زايل سازد تا آنجا كه به هر كس كه ايشان را مورد خطاب قرار مى داد، توجّه مى نمود و صداى خويش را فراتر از صداى آن گوينده قرار مى داد تا وعيد الهى (حبط اعمال ) شامل حالش نگردد؛ روزى يك مرد اعرابى از پشت ديوار، با صدايى بلند و آشكار، پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) را صدا زد و گفت ، يا محمد، و پيامبر با صدايى فراتر از آن ، او را جواب دادند و اين بدين خاطر بود كه ايشان مى خواست ، آن اعرابى با بلند صدا زدن ، گناه نكند)).
6- راضى نبودن به قضاى الهى
1- امام صادق عليه السّلام فرمود: ((من رضى القضاء اءتى عليه القضاء وهو ماءجورٌ و من سخط القضاء اءتى عليه القضاء و اءحبط اللّه اجره )).(434)
((هر كس به قضاى الهى راضى باشد، نسبت به او جارى مى شود و پاداش نيز خواهد داشت و آن كس كه راضى نباشد، قضاى الهى نسبت به او انجام مى شود و خداوند اجرش را ((حبط)) مى كند)).
2- امام باقرعليه السّلام فرمود: ((و من سخط القضاء مضى عليه القضاء و احبط اللّه اجره )).(435)
((وهر كس نسبت به قضاى الهى ناخشنود باشد، نسبت به او انجام مى گيرد و خداوند اجرش را ((حبط)) مى كند)).
7- خصومت
1- امام باقرعليه السّلام فرمود: ((الخصومة تمحق الدّين و تحبط العمل و تورث الشّكّ)).(436)
((خصومت ، دين را از بين مى برد، عمل را ((حبط)) مى كند و باعث ايجاد شك مى شود)).
2- و نيز امام باقرعليه السّلام فرمود: ((يا زياد ايّاك و الخصومات فانَّها تورث الشَّك و تحبط العمل ...)).(437)
((اى زياد! از گفتگوهاى دشمنى خيز بپرهيز كه موجب شك شود و عمل را تباه كند...)).
در اينكه منظور از خصومات چيست ؟ علاّ مه مجلسى و صدرالمتاءلهين مى نويسند:
((الخصومات اى المجادلات الكلاميّة و المناظرات التعصّبية قصدا للغلبة فانّها منبع اكثر الاخلاق الذميمة ...)).(438)
((منظور از خصومات ، جدلهاى كلامى و مناظره هاى تعصب آميز است كه به خاطر غلبه بر خصم ، دنبال مى شود، اينها سرچشمه بيشتر خلقها و خويهاى ناپسند مى باشد و اين امور موجب شك مى گردند، زيرا نفس انسان را به يكى از دو طرف ، متمايل مى سازدهمچنين ، اعمال را ((حبط)) مى كند)).
ملاصدرا اضافه مى كند:
((بعضى از عرفا گفته اند: نسبت اين خصومات و مجادلات كلامى به فواحش باطنى مانند نسبت شرب خمر، به فواحش ‍ ظاهرى است ،همان طور كه شارب خمر از بين فواحش و گناهان ، شرب خمر را كوچك مى شمارد و بر آن اقدام مى كند و سپس در حال مستى به سوى ساير گناهان كشيده مى شود،همين طور نيز حبّ غلبه بر خصم و... بر او غالب مى گردد و او را به پنهان نمودن خبائث سوق مى دهد)).
سپس ايشان مى فرمايد:
((خصومات ، عمل را ((حبط)) مى كند، زيرا مبناى صحت عمل و مترتب شدن ثواب بر آن ، داشتن يقين ، توحيد، اخلاص نيّت و سلامت قلب از شك و ريا مى باشد)).
در ((لسان العرب )) آمده است : ((الخصومة : الجدل ؛ خصومت يعنى جدل )).(439)
مرحوم نراقى نيز مى گويد: ((خصومت نوعى از جدال است )).(440)
علاّ مه مجلسى در جاى ديگر مى نويسد:(441)
((شايد مراد از خصومت ، خصومت [و جدل ] در آن مواردى است كه بحث و تكلم در آنها منع شده باشد از قبيل تفكر در ذات يا كنه خداوند متعال ، يا در مساءله قضا، قدر و جبر و اختيار و امثال آن ، آنچنان كه آخر روايت به آن اشاره دارد)).
يعنى ((عسى ان يتكلَّم الرَّجل بشى ءٍ لا يغفرله ؛ چه بسا فردى به سخنى تكلم كند كه آمرزيده نشود)).
در روايتى آمده است :
((ايّاكم و الخصومة فى الدّين ...)).(442)
((از خصومت و جدل در امور دين پرهيز كنيد)).
در رواياتى ديگر نيز خصومت ، به عنوان عامل ((حبط عمل )) به حساب آمده است .(443)
در بعضى از روايات ((مراء)) عامل ((حبط عمل )) شمرده شده است ؛ از جمله در وصاياى امام صادق عليه السّلام به ((محمدبن نعمان )) آمده است :
((يا ابن النُّعمان ايّاك والمراء فانَّه يحبط عملك )).(444)
((اى پسر نعمان ! از مناقشه بپرهيز، كه عملت را ((حبط)) كند)).
مرحوم نراقى مى نويسد:
((مراء و جدال عبارت است از اعتراض كردن بر سخن غير و اظهار نقص و خلل آن ، در لفظ يا در معنى به قصد پست كردن و اهانت به آن شخص و اظهار زيركى و فطانت بدون باعث دينى و فايده آخرت است )).(445)
8- منت گذاردن و اذيّت نمودن
1- امام صادق عليه السّلام از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) چنين نقل مى كند:
((من اصطنع الى اءخيه معروفا فامتنَّ به احبط اللّه عمله و ثبَّت وزره و لم يشكر له سعيه )).(446)
((هر كس به برادرهمكيش خود نيكى كند و سپس بر او منت گذارد، خداوند عملش را حبط نموده گناه آن منّت نهادن را براى وى مى نويسد و اجر و پاداشى برايش منظور نمى دارد)).(447)
2- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((انَّ اللّه ...يحبط اءجر المعط ى المنّان ))؛(448) ((خداوند پاداش عطا كننده منت گذار را ((حبط)) مى كند)).
3-همچنين پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود: ((من اءسدى الى مؤ منٍ معروفا ثمّ اذاه بالكلام او منَّ عليه فقد ابطل صدقته ...))؛(449) ((هر كس به مؤ منى نيكى نمايد و سپس او را با سخن آزار دهد يا بر او منّت نهد، صدقه اش را باطل ساخته است )).
4- امير مؤ منان عليه السّلام فرمود: ((...فانَّ المنَّ يبطل الاْ حْسان ...))؛(450) ((منّت نهادن ، احسان را باطل مى كند)).
در روايتى كه از امام جوادعليه السّلام نقل شده ، آزار و اذيت نمودن ائمه : و ملائكه نيز به عنوان عامل ((حبط)) به حساب آمده است . شخصى خدمت امام عليه السّلام رسيده و خيلى شادمان و خوشحال به نظر مى رسيد و طبق گفته خودش علت آن ، اين بوده كه در آن روز به مستمندان انفاق و صدقات فراوانى عطا كرده ، اما امام عليه السّلام به ايشان فرمود:
((لعمرى انَّك حقيقٌ باءن تسرَّ ان لم تكن احبطته اولم تحبطه فيما بعد)).(451)
((به جانم قسم !همانا سزاوار و شايسته است كه مسرور باشى ؛ ولى اگر آن را ((حبط)) نكرده باشى يا در آينده حبط نكنى )).
آن مرد مى گويد: ((كيف احبطته و انا من شيعتكم الخلّص )).
چگونه آن را ((حبط)) كرده باشم در صورتى كه من از شيعيان خالص شماهستم . سپس حضرت مى فرمايد: (و لا تبطلوا صدقاتكم بالمنِّ والاْ ذى ))؛ را بخوان و او مى گويد، ولى من بر آنان ، منت نگذاردم و آزارشان نكردم . امام عليه السّلام مى فرمايد: تو ما و ملائكه خدا را اذيت نمودى ، زيرا گفتى من از شيعيان خلّصهستم و با اين كلام ، خود را در رديف مؤ من آل فرعون ، سلمان ، ابوذر و... قراردادى ؛ سپس وى استغفار مى كند و طبق فرمايش امام عليه السّلام ثواب عملش بر مى گردد و ((احباط)) آن زايل مى شود:
((الاَّْن قدْ عادتْ اليْك مثوبات صدقاتك و زال عنْها الاْ حْباط)).
((هم اكنون ثواب صدقه هاى تو برگشت نمود و ((احباط)) از آنها زايل شد)).
9- كبر
در نهج البلاغه آمده است :
((فاعتبروا بما كان من فعل اللّه بابليس اذ احبط عمله الطَّوي ل و جهده الجهيد و كان قد عبد اللّه ستَّة آلاف سنةٍ، لا يدرى امن سنى الدُّنيا ام من سنيالاَّْخرة عنْ كبْر ساعةٍ واحدةٍ. فمنْ ذا بعْد ابْليس يسْلم على اللّه بمثل معصيته ؟)).(452)
((بنابراين از آنچه خداوند در مورد ابليس انجام داده عبرت گيريد زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را (بر اثر تكبر) از بين برد، او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود كه معلوم نيست از سالهاى دنياست يا از سالهاى آخرت ، اما با ساعتى تكبرهمه را نابود ساخت ، پس چگونه ممكن است كسى بعد از ابليسهمان معصيت را انجام دهد ولى سالم بماند؟)).
بعضى از شارحان نهج البلاغه بر اين عقيده اند كه سبب ((احباط)) عمل ابليس ، كفر او بوده و چون در مقابل خداوند و اطاعت او كبر ورزيده است و اين كبرش به كفر منجر شده ، بنابراين اعمالش را ((حبط)) نموده است ، پس در حقيقت عامل ((حبط))، كفر او بوده است نه كبر جداى از آن .(453)
10- حسد
1- امامهادى عليه السّلام فرمودند: ((الحسد ماحق الحسنات ...)).(454)
((حسد، ويران كننده حسنات است )).
2- امام على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد:
((...ولا تحاسدوا فانَّ الحسد ياءكل الاْ يمان كما تاءكل النّار الْحطب )).(455)
((حسد نورزيد! كه حسد ايمان را به باد مى دهد، آنچنان كه آتشهيزم را خاكستر مى كند)).
((بيمارى حسد پيوسته ، ذهن حسود را به خود مشغول مى سازد وهمواره در فكر چيزى است كه نسبت به آن حسد ورزد؛ بنابراين براى او فراغتى نمى ماند تا به تحصيل كمالات بپردازد و بالاتر از آن ، ملكات نيك و حسناتى را كه در جانش نقش بسته بوده از بين مى برد)).(456)
همچنين رواياتى ديگر مانند آنچه ذكر شد، در كتب روايى نقل شده است .(457)
3- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((الحسد ياءكل الحسنات كما تاءكل النّار الحطب )).(458)
((حسد، حسنات را نابود مى كند،همان گونه كه آتشهيزم را از بين مى برد)).
در بعضى از روايات حسد ورزيدن نسبت به اميرمؤ منان عليه السّلام از عوامل ((حبط)) محسوب شده است .
از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده :
((معاشر النّاس انَّ ابليس اخرج آدم من الجنَّة بالحسد فلا تحسدوه [ عليّاعليه السّلام ] فتحبط اعمالكم و تزلّ اقدامكم ...)).(459)
((خطاب به مردم فرمود: ابليس به واسطه حسد ورزيدن ، موجب خارج شدن آدم عليه السّلام از بهشت شد؛ پس شما نسبت به على عليه السّلام حسد نورزيد كه در اين صورت اعمالتان ((حبط)) مى شود و قدمهايتان لغزش پيدا مى كند)).
11- طمع
1- از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((...ايّاكم واستشعار الطَّمع فانَّه يشوب القلب بشدَّة الحرص و يختم على القلوب بطابع حبِّ الدُّنيا وهو مفتاح كلِّ سيِّئةٍ و راءس كلِّ خطيئةٍ وسبب احباط كلِّ حسنةٍ)).(460)
((از اينكه طمع را شعار و خوى خويش ساخته ، پرهيز كنيد؛ زيرا قلب را به حرص شديد آلوده مى سازد و بر دل ، مهر دوستى دنيا مى زند و آن ، كليدهر بدى ، سرچشمه هر لغزش و سبب ((حبط)) شدنهر حسنه اى مى باشد)).
در مورد مرجع ضمير ((هو)) در ((هو مفتاح كلِّ سيِّئةٍ)) دو احتمال وجود دارد يكى ((استشعار الطمع )) و ديگرى ((حب الدنيا)). از طرفى بهتر است كه ضمير به ((حب الدنيا)) برگردد، زيرا نزديكتر است و توضيح بعدى آن ، يعنى ((راءس كل خطيئة )) معمولا در روايات براى ((حبّ الدنيا)) مى آيد، ولى از سوى ديگر در اين روايت سخن از ((استشعار الطمع )) و آثار سوء آن است ؛ بنابراين ، آهنگ كلام و وحدت سياق اقتضاى آن را دارد كه مرجع ضمير،همين موضوع باشد.
درهر صورت اگر به ((حبّ الدنيا)) برگردد عامل ((حبط)) حبّ و دوستى دنيا شمرده مى شود و اگر مرجع ضمير ((استشعار الطمع )) باشد عامل ((حبط))،همان است كه در عنوان ، بيان شده است .
12- عجب و خود بزرگ بينى
1- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرموده :
((ثلاثٌ مهلكاتٌ: شحُّ مطاعٌ وهوىً متَّبعٌ و اعجاب المرء بنفسه وهو محبطٌ للعمل ...)).(461)
((سه چيز،هلاك كننده است : بخل كه آن را اطاعت كنى ،هوا وهوس كه از آن پيروى نمايى و عجب نمودن به خويش ، كه آن ، عمل را ((حبط)) مى كند)).
2- اميرمؤ منان عليه السّلام فرمود:
((العجب بالحسنة يحبطها)).(462)
((عجب و فخر كردن به حسنه و كار نيك ، آن را ((حبط)) مى كند)).
3- امير مؤ منان عليه السّلام در نامه اى به مالك اشتر مى نويسد:
((...ايّاك والاْ عْجاب بنفْسك و الثِّقة بما يعْجبك منْها و حبِّ الاْ طْراء فانَّ ذلك منْ اوْثق فرص الشَّيْطان فينفْسه ليمْحق ما يكون منْ احْسان الْمحْسنين ...)).(463)
((خويشتن را از خودپسندى بر كناردار و نسبت به نقاط قوّت خويش ، خود بين مباش ؛ مبادا تملق را دوست بدارى ؛ زيرا كه آن مطمئن ترين فرصت براى شيطان است ، تا نيكوكارى نيكان را محو و نابود سازد)).
13- سوگند بر اينكه خداوند شخصى را نمى آمرزد
در روايت آمده است :
((انَّ رجلا قال يوما: و اللّه لا يغفر اللّه لفلانٍ، قال اللّه عزَّ و جلَّ: من ذا الَّذى تاءلّى على ان لا اغفر لفلانٍ؟ فانّيقد غفرت لفلانٍ و اءحبطت عمل المتاءلّى بقوله لا يغفر اللّه لفلانٍ)).(464)
((روزى مردى گفت : به خدا سوگند خداوند، فلانى را نمى آمرزد. خداوند عز و جل گفت : چه كسى سوگند ياد كرد كه من فلانى را نمى آمرزم ؟ پسهمانا من فلانى را بخشيدم و عمل قسم خورنده را به خاطر آن كلامش كه گفت خداوند او را نمى آمرزد ((حبط)) نمودم )).
متاءلّى : كسى است كه سوگند ياد مى كند.
متاءلّين : آنان كه بر خداوند حكم مى كنند و مى گويند فلان شخص ‍ در بهشت و فلان كس در جهنم است .(465)
14- انجام ندادن فرايض
از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((...فمن صدَّق عليّا و وازره و اءطاعه و نصره و قبله و اءدّى ما عليه من الفرائض للّهِِ، فقد بلغ حقيقة الاْ يمانِ، و منْ اءبى الْفرائِض فقدْ اءحْبط اللّه عمله حتّى يلْقى اللّه و لا حجَّة له عِنْده ...)).(466)
((هر كس حضرت على عليه السّلام را تصديق كند، او را يارى و نصرت دهد، از او پيروى نمايد و او را بپذيرد و آنچه از فرايض و تكاليف بر عهده اش مى باشد انجام دهد، به حقيقت ايمان دست يافته است و آن كس كه از انجام فرايض ابا ورزد و آنها را ادا نكند، خداوند متعال اعمالش را ((حبط)) مى كند و زمانى كه او را ملاقات مى كند،هيچ حجتى برايش وجود ندارد)).
15- غيبت
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است :
1 - ((يؤ تى باءحدٍ يوم القيامة فيوقف بين يدى الرَّبِّ عزَّ و جلَّ و يدفع اليه كتابه ، فلا يرى حسناته فيه . فيقول : الهيليسهذا كتاب ى [فانّى ] لا ارى فيه حسناتى . فيقال له : انَّ ربَّك لا يضلُّ و لا ينسى ، ذهب عملك باغت ياب النّاس . ثمَّ، يؤ تى بآخر و يدفع اليه كتابه ، فيرى فيه طاعاتٍ كث يرةً. فيقول : الهى ، ماهذا كتابى ، فانّى ما عملتهذه الطّاعات ، فيقال له : انَّ فلانا اغتابك فدفع حسناته اليك ...)).(467)
((روز قيامت بنده اى را در پيشگاه حق ، نگاه مى دارند و نامه عملش به او داده مى شود و حسنات خود را در آن نمى بيند؛ پس چنين مى گويد: خداوندا! اين نامه عمل من نيست و حسنات خود را در آن نمى بينم ؛ به او گفته مى شود:همانا پروردگار تو نه گمراه است و نه فراموشكار، چرا كه با غيبت كردن تو از مردم ، عملت حبط و نابود شد؛ پس از آن بنده ديگرى را مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند و در آن طاعتهاى بسيارى مى بيند، آنگاه مى گويد: بار الها! اين نامه عمل من نيست زيرا كه من اين طاعات را انجام نداده ام به او گفته مى شود فلانى غيبت تو كرده پس حسنات او به تو داده شد)).
2 - ((من اغتاب اخاه المسلم بطل صومه و انتقض وضوؤه )).(468)
((هر كس غيبت برادر مسلمان خود را بنمايد، روزه اش باطل مى شود و وضويش شكسته خواهد شد)).
3 - ((ما النّار فياليبس باءسرع من الغيبة فيحسنات العبد)).(469)
((غيبت در از بين بردن نيكيهاى بنده ، سريع تر است از آتشى كه هيزم خشك را مى سوزاند)).
16- لواط و زنا
1- پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((...من نكح امراةً حراما فى دبرها او رجلا او غلاما حشره اللّه يوم الق يامة انتن من الجيفة تتاءذّى به النّاس حتّى يدخل جهنَّم و لا يقبل اللّه منه صرفا ولا عدلا و احبط اللّه عمله ...)).(470)
((هر كس با زنى كه بر او حرام است يا با مردى يا پسرى از پشت نزديكى كند خداوند سبحان ، در روز قيامت او را با بويى كه از بوى مردار، گنديده تر است محشور فرمايد به گونه اى كه همه مردم از بوى بد او در رنج باشند تا اينكه به دوزخ رود و پروردگار از اوهيچ توبه و فديه اى قبول نكند وهمه اعمال خير او را تباه سازد)).
2- امام باقرعليه السّلام فرمود:
((عبد اللّه عابدٌ ثمانين سنةً ثمَّ اشرف على امراءةٍ فوقعت فينفسه فنزل اليها فراودها عن نفسها فطاوعته فلمّا قضى منها حاجته طرقه ملك الموت فاعتقل لسانه فمرَّ سائلٌ فاءشار اليه اءن خذ رغيفا كان فى كسائه فاحبط اللّه عمل ثمانين سنةً بتلك الزَّنيَّة و غفر اللّه له بذلك الرَّغيف )).(471)
((عابدىهشتاد سال عبادت كرد [روزى ] از مكان مرتفع و بلندى چشمش به زنى افتاد؛ آن زن در دل او جاى گرفت سپس به سوى او رفت و تمنّاى كامجويى نمود و آن زن تسليم او شد، پس از اينكه حاجتش را از آن روا ساخت ، ملك الموت فرا رسيد، زبان عابد بند آمد در اينهنگام سائلى (گدايى ) عبور مى كرد به او اشاره نمود كه قرص نانى كه در زير لباس اوست بردارد. خداوند متعال به خاطر آن زنا، عملهشتاد ساله او را ((حبط)) نمود و به واسطه آن قرص نانى كه احسان كرد، او را مورد آمرزش قرار داد)).(472)
17- نپوشاندن عورت ميّتهنگام تغسيل
از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((من غسَّل ميِّتا فاءدّى فيه الاْ مانة كان له بكلِّ شعْرةٍ منْه عتْق رقبةٍ و رفع له به مائة درجةٍ فقال عمربْن الخطّاب : يا رسول اللّه و كيْف يؤ دّى فيه الاْ مانة ؟
قال : يستر عورته و يستر شينه و ان لم يستر عورته و يستر شينه حبط اءجره و كشف عورته فى الدُّنيا و الاْ خرة )).(473)
((هر كس جنازه مسلمانى را غسل دهد و امانت را ادا بنمايد، براى او به هر مويى از آن جنازه ، ثواب آزاد كردن يك برده باشد وهمچنين يكصد درجه رتبه او بالا رود.
عمربن خطاب گفت : يا رسول اللّه چگونه اداى امانت كند؟
فرمود: عورت او را بپوشاند و اگر نقص عضوى ديد آن را مستور دارد و چنانچه ستر عورت او نكند و عيب او را نپوشاند، اجرش تباه شود و در دنيا و آخرت عيوبش آشكار گردد)).
18- سعايت و بدگويى
از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((...ومن سعى باءخيه الى سلطانٍ لم يبدله منه سوءٌ و لا مكروهٌ اءحبط اللّه عزَّ و جلَّ كلَّ عملٍ عمله ، فان وصل اليه منه سوءٌ او مكروهٌ او اءذىً جعله اللّه فيطبقةٍ معه ام ان فيجهنَّم ...)).(474)
((هر كس نزد سلطانى ، از برادرهمكيش خود بدگويى كند، چنانچه از آن سلطان نسبت به او بدى يا چيزى كه موجب ناراحتى او شود، پديد نيايد، خداوند عزّ و جلهمه اعمال آن شخص بدگو را تباه سازد، و اگر بدى يا رنج يا آزارى از جانب سلطان به آن شخص برسد خداوند او را در دوزخهم طبقه وهم رديفهامان (وزير فرعون ) خواهد ساخت )).
19- خيره شدن زن شوهردار به مرد نامحرم
از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) وارد شده است :
((اشتدَّ غضب اللّه عزَّوجلَّ على امراءةٍ ذات بعلٍ ملاََت عَينَها من غَير زَوجها اَو غَير ذى مَحرَمٍ، فَانَّها ان فَعَلَت ذلكَ، اَحبَطَ اللّه كلَّ عَمَلٍ عَملَته )).(475)
((خشم و غضب پروردگار عزوجل ، بسيار سخت و گران است بر آن زن شوهردارى كه چشم خويش را پر كند از ديدن مرد اجنبى و نامحرم به ناپاكى وهرگاه چنين كند، خداوندهمه اعمال نيك او را نابود كند)).
20- تهمت زدن به مرد يا زن پاكدامن
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((...و من رمى محصنا او محصنةً اءحبط اللّه عمله ...)).(476)
((هر كس به مرد يا زن پاكدامنى تهمت زند، خداوند اعمال نيك او را ((حبط)) كند)).
21- ستم كردن به كارگر
از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((...من ظلم اءجيرا اجره ، اءحبط اللّه عمله و حرَّم عليه ريح الجنَّة ...)).(477)
((هر كس در اجرت اجير و مزد وى ستم كند، خداوند عمل او را ((حبط)) نموده و بوى بهشت را بر او حرام مى نمايد)).
22- تكريم شرابخوار
از پيامبر اسلام نقل شده است :
((من سلَّم على شارب الخمر او عانقه او صافحه اءحبط اللّه عليه عمل اربعين سنةً)).(478)
((هر كس به شارب خمر سلام كند و يا با او معانقه يا مصافحه نمايد، خداوند عمل چهل سال او را ((حبط)) مى كند)).
چند نكته
در خاتمه اين فصل بيان چند نكته لازم است :
1- عمده روايات و بلكه همه آنها بيان كننده عوامل ((احباط)) مى باشند و در مقام توضيح ((احباط)) نيستند.
2- از بين عواملى كه در روايات آمده ، آنهايى كه شعبه اى از كفر، شرك و مانند آن مى باشند و يا مؤ يد امورىهستند كه در آيات وارد شده است ، بدون بررسى سند روايات مربوط به آنها، قابل قبول و مورد پذيرش است .
3- آن عواملى كه در آيات مطرح نشده و يا به كفر و مانند آن باز نمى گردد، بايستى روايات مربوط به آن از جهت سند و دلالت مورد تحقيق قرار گيرد و نگارنده در اين نوشتار در صدد آن نبوده است .
4- برخى از روايات ، مستفيضه است ، برخى ديگر صحيح ، ولى خبر واحدند و بعضى ديگر ضعيف مى باشند.
5- اگر در اثبات يك اصل اعتقادى ، خبر واحد صحيح يا مستفيض را حجت بدانيم ، امورى را كه در اين دسته روايات آمده مى توانيم به عنوان عامل ((حبط)) بپذيريم ، در غير اين صورت وجهى براى قبول آن وجود ندارد.
6-هر چند نگارنده در حد خود و تا آنجايى كه وقت اجازه داده ، تتبع و جستجوى وسيع و قابل ملاحظه اى را انجام داده است ، ولى روايات ((احباط)) به آنچه نقل گرديد و توضيح داده شد منحصر نمى گردد؛ بنابراين ، به آسانى نمى توان بعضى از امور ياد شده را به بهانه ضعف سند، رد نمود،همان طور كه پذيرفتن و اعتقاد پيدا كردن و به حساب اصول كلامى دين گذاشتن بعضى از آنها نيز عملى شايسته و محققانه نمى باشد.
7- برخى از عواملى كه ذكر شد و جداگانه به عنوان عامل ((حبط)) مطرح گشت در يك يا چند روايت و در منابع مختلف آمده است ، اما تعدادى از آنها در يك روايت وارد شده و به جهت تعدد موضوع ، روايت تقطيع شده و مجزا ذكر شده است .
8- اگر عامل ((حبط اعمال )) را فقط منحصر در كفر و مانند آن بدانيم ، بناچار بايد كلّيه روايات ، تاءويل شود و اگر غير از كفر را نيز عامل ((حبط)) بدانيم (و اين مطلب به خوبى از مجموع ادّله عقلى و نقلى استفاده مى شود) اين مساءله قابل تاءمل است كه آيا تك تك عوامل مذكور در روايات ، به تنهايى عامل ((حبط)) تمامى اعمال نيك است يا اينكه هر كدام قسمتى از اعمال را باطل مى سازد و يا مجموع آنها و در كنارهم عامل ((حبط)) مى باشد، در اين رابطه در فصلهاى گذشته مطالبى بيان شد.
احباط از ديدگاه دعا
در دعاهايى كه از معصومان : رسيده است نيز مساءله ((حبط اعمال ))، مطرح شده است . در بعضى از آنها از گناه يا گناهانى كه موجب ((حبط اعمال )) مى گردد به خدا پناه برده شده و گاهى از آنها توبه و استغفار و طلب بخشش شده است . در برخى از آنها از گناه خاصى مثل عجب و منت گذاردن نيز، سخن به ميان آمده و از خداوند متعال خواسته شده كه اين گناهان موجب فاسد گشتن عبادت و اعمال خير نگردد.
1- از گناهى كه موجب حبط عمل مى گردد به خدا پناه برده شده است :
امير مؤ منان عليه السّلام فرمود:
((اللّهمَّ و اعوذبك ...من الذَّنب المحبط للاْ عْمال )).(479)
((بار خدايا! از گناهى كه موجب ((حبط اعمال )) مى گردد به تو پناه مى برم )).
همچنين در جاى ديگر آمده است :
((...اعوذ بك ان اعمل ذنبا محبطا لا تغفره ابدا...)).(480)
((خدايا! از انجام دادن گناهى كه حبط كننده اعمال است و مورد مغفرت تو قرار نمى گيرد، به تو پناه مى برم )).
2- طلب آمرزش از گناهانى كه عمل را حبط مى كنند:
((...واغفرلى الذُّنوب الَّتى تحبط العمل ...)).(481)
((بار خدايا! آن گناهانى كه عمل را ((حبط)) مى كند بر ما ببخشا)).
3- طلب يارى از خداوند در انجام ندادن گناهانى كه حسنات را ((حبط)) مى كند:
در دعاى روز عرفه كه از امام سجادعليه السّلام رسيده است آمده :
((...و طوِّقنى طوق الاْ قْلاع عمَّا يحْبط الْحسنات و يذْهب بالْبركات ...)).(482)
(([بار خدايا!] خوددارى نمودن از آنچه را كه موجب ((حبط)) حسنات و از بين رفتن بركات مى شود، گردنبند و طوق گردنم ساز (هيچ گاه اين كنده شدن و خوددارى از اين گناهان را از من جدا مساز)).
و باز در اين دعا آمده است :
((...و لا تحبط حسناتى بما يشوبها من معص يتك ...)).(483)
(([بار پروردگارا!] كارهاى نيك مرا به سبب نافرمانى كردن از تو كه با آنها آميخته مى شود باطل مفرما)).
4- دعا جهت فاسد نشدن عبادت به وسيله عجب و كار نيك به واسطه منت نهادن :
امام چهارم عليه السّلام در دعاى مكارم الاخلاق از خدا، چنين درخواست مى كند:
((...و لا تفسد عبادتى بالعجب و اجر للنّاس على يدى الخير و لا تمحقه بالمنِّ...)).(484)
((خداوندا!] عبادتم را به سبب عجب و خودپسندى ، فاسد مگردان و خير و نيكى براى مردم را به دست من روان ساز و آن را با منت گذاردن تباه مساز.))
بخش دوّم : تكفير
فصل اوّل : معناى تكفير
(...ربَّنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفِّر عنّا سيِّئاتنا و توفَّنا مع الاْ بْرار).(1)
((پروردگارا! گناهان ما را ببخش و بديهاى ما را بپوشان و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران )).(485)
معناى لغوى تكفير
واژه ((تكفير)) از ريشه ((كفر)) به معناى پوشانيدن گرفته شده و مصدر باب تفعيل اين ماده مى باشد، عرب زبانان به كشاورز ((كافر)) گويند؛ زيرا بذر را زير خاك مى پوشاند.
((تقول العرب للزّارع كافرٌ لاِ نَّه يكفِّر البذر بِترابِ الاْ رْضِ)).(486)
چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:
(...كمثل غيثٍ اعجب الكفّار نباته ...).(487)
((همانند بارانى كه محصولش ، كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد.))
به شب تاريك و ظلمانى نيز ((كافر)) گفته مى شود، زيرا با تاريكى اش اشياء را مى پوشاند.(488) و چون آنچه در دريا افتد، آن را مخفى مى كند به دريا نيز اين صفت ، اطلاق مى گردد.
كسى كه زره خويش را با پارچه اى پنهان نموده ، گويند: ((قد كفَّر درعه )).
((مكفِّر)) به كسى گفته مى شود كه خود را با سلاح پوشانده باشد.
((كفر)) ضد ((ايمان )) است ، زيرا كه آن ، پوشاندن حق است .(489)
به طور كلىهر چيزى كه چيز ديگرى را پنهان كند مى گويند: ((فقد كفره و كفَّره )).(490)
مراد از كفّاره ، آن است كه گناه را مى پوشاند ((الكفّارة ما يغطِّى الاْ ثْم )).(491)
كفّارات را بدين جهت كه گناهان را مى پوشاند، كفّارات گفته اند.(492)
وقتى گفته مى شود خداوند متعال گناه كسى را ((تكفير)) نمود، يعنى آن را محو ساخت . در ((المصباح المنير)) آمده است : ((كفَّر اللّه عنه الذَّنب محاه )).
راغب مى نويسد: ((التَّكفير، ستره و تغطيته حتّى يصير بمنزلة ما لم يعمل )).
تكفير نمودن يك فعل ؛ يعنى ، آن را پنهان كردن و پوشاندن ، به طورى كه به منزله انجام نگرفتن آن شود.
در تاج العروس از ((بصائر)) نقل مى كند:
((التَّكفير ستر الذَّنب تغطيته ، و قوله تعالى : (...لكفَّرنا عنهم سيِّئاتهم ...)(493) اى سترناهم حتّى تصير كان لم تكن ، او يكون المعنى نذهبها و نزيلها من باب التَّمريض لاِِزالةِ المرضِ والتَّقذ يةِ لِذهابِ القذى و الىهذا يشير قوله تعالى : (...انَّ الحسنات يذهبن السَّيِّئات ...)).(494)
((تكفير؛ يعنى ، پنهان كردن و پوشاندن گناه ، و كلام خداوند متعال ((لكفّرنا...)) يعنى گناهانشان را پنهان كرديم به طورى كه از اول ، وجود پيدا نكرده ، يا اينكه معناى آيه شريفه اين باشد: ما گناهان آنان را از بين برده ، زايل ساخته ايم و اين معنا، از باب تمريض (كه به معناى زايل نمودن بيمارى ) و تقذيه (به معناى بر طرف كردن و بيرون بردن خاشاك از چشم ) مى باشد. و كلام خداوند متعال در آيه (...انَّ الحسنات يذهبن السَّيِّئات ...) به همين معناى دوم ، اشاره دارد)).
بعضى از اهل لغت به معناى اصطلاحى تكفير (نزد متكلمان )، نيز توجه كرده و نوشته اند:
((التَّكفير فى المعاصى كالاْ حْباط فى الثَّواب )).
((تكفير در مورد معاصى و گناهان ، مانند ((احباط)) در مورد ثواب است )).
تكفير به معانى ديگر نيز آمده است از قبيل :
1- خضوع كردن انسان براى ديگرى ، خم شدن انسان و نزديك ركوع بردن سر براى تعظيم نمودن كسى .
2- به كسى نسبت كفر دادن .
3- تاج شاهى را نيز تكفير گويند.(495)