الغدير جلد ۱۱

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد رازي

- ۹ -


به تنگ آيد.

پس بر تو باد از صاحب سلام تحيت و درود و فضل و بركات و رضوان،

و بر خاندان تو كه راه حقند هر چند كه نسيم وزيده و شاخه ها حركت كنند،

و بر پسر عموى تو وارث علم تو آنكسيكه دليران براى قدرت و توان شجاعت او خوار بودند،

و برادر تو در روز" غدير" كه ظاهر شد در آنروز نور هدايت و بى چيزى همگنان،

و درود بر ياران تو كسانيكه پيروى كردند راه هدايت را پس خداى بخشنده آنها را رهنمائى كرد،

و خريدند بكوشششان بهشت را و آگاه شدند كه براى فروش جانها بها و قيمتهائى است،

اى آخرين پيامبران بزرگوار و گشاينده نعمتهائى بزرگ و كسيكه براى او احسان است،

شكايت ميكنم بتو گناهان خود را كه لغزش آن را سرشته است بر آن تركيب كننده انسانى.

پس شفاعت فرما براى بنده ايكه كار او گناه است براستيكه بنده را گناه رسوا و بدنام ميكند،

پس براى تو است شفاعت درباره دوستانتان وقتيكه صراط را گذارده و ترازو را آويزان كنند،

پس هر آينه حقيقه متعرض اجازه و قبول شما شد بطمع اينكه پاداش او آمرزش باشد، و براى او است بيات زير

توال " عليا " و ابناوه تفز فى المعاد و اهواله

دوست بدار على عليه السلام و فرزندان او را كه روز رستاخيز و هراس هاى آن رستگار خواهى شد.

امام له عقد " يوم الغدير " بنص" النبى" و اقواله

امام و رهبريكه براى اوست پيمان روز غدير خم به تصريح پيامبر ص و گفتار آنحضرت.

له فى التشهد بعد الصلاه مقام يخبر عن حاله

براى او در تشهد بعد از صلوات بر پيامبر مقامى است كه خبر از حال او ميدهد.

فهل بعد ذكر اله السما و ذكرالنبى سوى آله

پس آيا بعد از ذكر خداى آسمان و ذكر پيامبر جز خاندان او ديگرى هست كه مذكور شود.

شاعر كيست؟

صفى الدين عبد العزيز بن سرايا بن على بن ابى القاسم ابن احمدبن نصر بن عبد العزيز ابى سرايا بن باقى بن عبد الله بن عريض حلى طائى سنبسى" از اولاد سنبس قبيله اى از طى"

او از طراز اول از شعراء لغت ضاد بوده است. برترى جست شعرش بشيرينى لفظ و باريكى معنى و شفاف است بخوبى اسلوب و روانى و بتحقيق كه اختراع كرده بمبادرت كردن محسنات لفظيه با مراعات كردن بر مزاياى معنويه پس مقدم آمده در فنون و اقسام شعر و پيشوائى از پيشوايان ادب چنانچه او از معدودين و شمرده شدگان از علماء شيعه است كه مشاركت در فنون داشته اند.

در مجالس المومنين ص 471- از برخى از تاليفات صاحب " قاموس " مجد الدين فيروز آبادى شافعى است كه گويد: من در سال 747 برخورد كردم بااديب شاعر صفى الدين در شهر بغداد پس او را استاد بزرگى ديدم كه داراى قدرت و توان تمامى بود بر نظم و نثر شعر گفتن و سخن پراكنى كردن و ديدم او را كه آگاه بود بعلوم عربيت و شعر، پس شعر او لطيف تر بود از بادسپيده و خرم تر از چهره خوبرو.

و اوشيعى خالص بود و كسيكه صورت او را ميديد گمان نميكرد كه بنظم آورد اين شعريرا كه آن مانند در در صدفهاست.

و ابن حجر در " الورر الكامنه " ج 2 ص 369 گويد در ادبيت رنج كشيد تا استاد شد در تمام اقسام شعر و معانى و بيان را آموخت و در آن دو رشته كتابى تصنيف نمود و زحمت بازرگانى كشيد پس بشام و مصر و ماردين و غير آنها براى تجارت و بازرگانى مسافرت نمود سپس برگشت بوطنش و در مدحهائى كه كرده بود از ايشان اباطيلى بود. و ستود الناصر محمد بن قلاون و مويد اسماعيل را به قصيده اى و او متهم برفض و شيعه بودن بود و در شعرش مطالبى است كه اعلان بان ميكند و با او اين حال تبرى ميجست بزبانيكه گفته است و آن در اشعارش موجود است هر چند كه در آن چيزيست كه مناقض و مخالف با اين است.

و اول مرتبه ايكه داخل قاهره شد سنه 727 بود پس ستود علاء الدين اين اثير را پس رفت بسوى او و رسانيد او را بسلطان و جمع شد به فرزند آقاى مردم و ابى حيان و فضلاء آن عصر پس همگى اعتراف كردند بفضائل او و رئيس شمس الدين عبد اللطيف بود. و معتقد بود كه هيچ كس مطلقا مانند او شعر نگفته است. و ديوان شعر او مشهور و مشتمل بر فنون بسياريست. و عجيب بودن آن معروفست و همچنين شرح آن و در آن يادنموده كه آن را از صد و چهل كتاب دريافت كرده است.

امينى گويد: و از كسانيكه با مترجم اجتماع كرده است صفدى است در سال 731 كه از او در كتاب" الوافى بالوفيات" روايت ميكند و علم را از استاد ما محقق نجم الدين حلى فرا گرفته و شريف نسابه تاج الدين معيه از او آموخت است.

امينى گويد: اينكه گفتيم علم را از پيشواى ما محقق فرا گرفته تا آخر ما آنرا از كتاب" امل الامل" گرفتيم وپيروى كرده او را اكثر كسانيكه شاعر ما صفى الدين را ترجمه كرده اند مانند صاحب روضات و اعيان الشيعه و استاد ما محدث قمى" حاج شيخ عباس" و اين جدا درست نيست براى آنكه پيشواى ما محقق نجم الدين در سال 676وفات نموده و صفى الدين در سال 677 بدنيا آمده يكسال بعد از وفات و صفى الدينى كه شاگردى كرده شيخ ما محقق را او صفى الدين محمد بن شيخ نجيب الدين يحى است و اوست آنكه از اساتيدو مشايخ سيد تاج الدين بن معيه بوده است چنانچه در كتب تراجم موجود است.

در تعريف و درود بر او كتبى در كتاب فوات الوفيات ج 1 ص 279 مبالغه كرده و بسيارى از اشعار او را ياد نموده وقاضى" شهيد" شوشترى هم در كتاب مجالس المومنين ص 470 و پيشواى ما شيخ حر عاملى در امل الامل و ابن ابى شبانه در تتميم امل و سيد يمانى در نسمه السحر و شوكانى در بدر طالع ج 1ص 358 و فريد وجدى در دائره المعارف ج 5 ص 525 و صاحب رياض العلماء و سيدزنوزى در رياض الجنه و سيد" خونسارى" صاحب روضات ص 422 و زرگلى در اعلام ج 2 ص 525 و مولف تاريخ آداب اللغه عربيه ج 3 ص 128 ويرا ياد نموده اند.

هر يك از آن گروه او را توصيف كرده بانچه كه او اهل آن بوده از جمع كردن مدح و مبالغه در تعريف و ستايش گرى و علامه شيخ محمد على مشهور بشيخ على" حزين" متوفاى در بنارس هند در سال 1181 تاليفى جداگانه در اخبار و نوادر شعر او نموده است.

آثار و كارهاى برجسته او

1- منظومه اى در علم عروض صاحب رياض العلماء" افندى" آن را براى او ياد كرده

2- العاطل الحالى- رساله اى در" الزجل و الموالى"

3- الخدمه الجليله رساله اى در صيد با تفنگ شكارى

4- درر النحور در مدايح ملك منصور و آن قصايد " الارتقيات " است كه شامل 29 قصيده است، مرتبه بر حروف مجمعه است و اول ابياتش مثل آخرآنست از حروف و هر يك از آن قصيده هايم 29 بيت است.

5- ديوان شعرش: كتبى در اللغوات گويد: كه او تدوين كرده شعرش در سه مجلد و تمامش بسيار خوبست. و آنچه بطبع رسيده يك جلد است و شايد آن برخى از اشعار او يا ديوان كوچك او باشد كه بعضى از متاخرين از نويسنده گان آنرا بعد از ديوان كبير او ياد كرده اند 6.

6- رساله الدار از محاورات الفار.

7- الرساله المهمله آنرا براى ملك ناصر محمد بن قلاون نوشت در سال 723.

8- لرساله الثوميه آنرا در ماردين در سال 700 نوشته است 9- الكافيه آن بديعيه مشهوره اوست كه شامل يكصد و پنجاه و يك نوع از محاسن بديع است در 145 بيت در بحر" البسيط" كه مدح ميكند بان پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله را در ديوان او چاپ شده و اول آن اينست.

ان جئت سلعافل عن جيره العلم و اقر السلام على عرب بذى سلم

اگر آمدى بكوه سلع پس به پرس از ساكنين كوه علم و ابلاغ سلام كن بر عرب" كوه" ذى سلم.

آنرا شرح كرده ابن ذاكور ابو عبد الله محمد بن قاسم بن زاكور فاسى مالكى متوفاى 1120.

10- شرح كافيه ياد شده كه در مصر درسال 1316 بطبع رسيده و در بسيارى از كتب رجالى است كه براى او فضيلت سبقت است در نظم بديعيه شگفت انگيز بر كسيكه آنرا بنظم آورده است جز، اينكه ما ميگوئيم كه ترجمه شده ما و اگرچه ابتكار كرده در نظم بديعييه اش اما بدرستيكه پيشقدم بسوى آن امين الدين على بن عثمان بن على بن سليمان اربلى شاعر صوفى متوفاى در سال 670 ترجمه شده در الوافى بالوفيات است و براى او فضيلت سبقت است چنانچه آنرا سيد على خان در" انوار البديع" يادكرده و قصيده او را هم ياد نموده و باقى از كسانيكه بنظم درآورده است محاسن بديع را بشگفتى پيروى كرده انددر اين مراين دو شاعر را، " از ايشانست ".

1- شمس الدين ابو عبد الله محمد بن على هوارى مالكى متوفاى 780 يكى از شعراء" الغدير" يادش در اين جزء خواهد آمد براى او بديعيه مشهور به" بديعيه العميان" است كه مدح ميكند بان پيامبر بزرگوار و اولش اينست:

" بطبيه انزل و يمم سيد الامم"

بمدينه طيبه فرود آى و قصه كن آقاى امتها" پيامبر اسلام را"

با مترجم ما معاصربوده و شرح كرده بديعيه رفيق شاعرش ابو جعفر احمد بن يوسف بصير البيرى معروف باعمى طليطلى متوفاى 779 را.

2- شيخ عز الدين على بن حسين بن على بن ابى بكر محمد بن ابى الخير موصلى متوفاى 789 بديعييه دارد كه مطلعش اينست:

براعه تستهل الدمع فى العلم عباره عن نداء المفرد العلم

مهارتيكه ميگشايد اشگ ديده را در علم عبارت ازصدا كردن سيد و آقاى مردم است.

و براى اوست شرح آن قصيده كه ناميده است به" التوصل بالبديع الى التوسل بالشفيع"

3- شيخ وجيه الدين اليمنى متوفاى سال 800 براى او بديعيه- ايست چنانچه در علم الادب ج 1 ص 244.

4- شرف الدين عيسى بن حجاج سعدى مصرى حنبلى معروف بعويس العاليه متوفاى 807 براى او بديعييه است در مدح پيامبر بزرگوار چنانكه در شذرات الذهب ج 7 ص 71 كه مطلعش اينست:

سل ما حوى القلب فى سلمى من العبر فکماخطرت امسى على خطر

به پرس دل مرا چه در بردارد در سلمى از عبرتها پس وقتيكه با ناز قدم برميدارد دل مرا بخطر مياندازد.

م- 5- سيد جمال الدين عبد الهادى بن ابراهيم حسينى صنعانى يمانى زيدى متوفاى 822 چنانچه در" ايضاح المكنون" ذيل كشف الظنون ج 1 ص 173- اولش اينست:

سرى طيف ليلى فابتهجت به وجدا.

شب خواب ديدم ليلى را پس از خوشحالى بوجد و طرب آمدم

6- اديب شعبان بن محمد قرشى مصرى متوفاى 828 براى او بديعييه اى است كه براى او ياد كرده صاحب " كشف الظنون " ج 1 ص 191.

7- شرف الدين اسماعيل بن ابى بكر مقرى يمنى متوفاى 837 براى او بديعييه اى است و شرح آن چنانچه در " كشف الظنون " ج 1 ص 191 و بغييه الوعاه ص 193 و شذرات الذهب ج 7 ص 221.

8- تقى الدين ابوبكر على بن عبد الله حموى معروف بابن حجه متوفاى837- براى او بديعييه اى است كه مدح ميكند با آن پيامبر بزرگ اسلام را كه او را موسوم ب " التقديم " كه شامل بر136 نوع در 141 بيت و شرح كرده آنرا بشرحيكه ناميده ميشود ب " خزانه الادب " در 571 صفحه طبع شده و مطلعش اينست:

لى فى ابتداء مدحكم يا عرب ذى سلم براعه تستهل الدمع فى العلم

براى من در اول مدح شما اى عرب ذى سلم مهارتيست كه جارى ميسازد اشگ را در چهره.

9- ابن الخراط زين الدين ابو الفضل عبد الرحمن بن محمد بن سليمان حموى شافعى متوفاى 840 براى او بديعييه و شرح آن است " ايضاح المكون ج 1 ص " 173.

10- يخ محمد مقرى ابن شيخ خليل حلبى متوفاى 849 براى او بديعييه اى است كه اولش اينست:

عجبى عراقى فعج بى نحوذى سلم و اجنح لسكانها بالسلم و السلم

خوش آيند من بعراق منست پس كوچ بده مرا بطرف ذى سلم و ميل كن بطرف سكنه ذى سلم بسلامت و مدارا.

11- شيخ بدر الدين حس بن مخزون طحان براى او بديعييه اى است كه ياد كرده آنرا پيشواى ما كفعمى در كتابش""فرج الكرب"" و گويد آن تخميسى است براى بديعييه شيخ صفى الدين ترجمه شده.

12- شيخ ابراهيم كنعمى حارثى يكى از شعراء" الغدير" كه ذكرش در اين جزء خواهد آمد، براى او بديعييه و شرح آن كه اعلان كننده از تبحر او در فنون ادب است، اول آن اينست:

ان جئت سلمى فسل من فى خيامهم.

اگر آمدى سلمى را پس سئوال كن كيست در خيام ايشان

13- جلال الدين ابو بكر سيوطى متولد 849 و متوفاى 911 براى او بديعييه اى است بنام" نظم البديع فى مدح خير الشفيع" و براى او شرحيست كه اول آن اينست:

من العقيق و من تذكار ذى سلم براعه العين فى استهلالها بدم

از وادى عقيق و از يادآورى ذى سلم مهارت چشم است در استهلال و ظاهر شدنش بخون من.

14- باعونيه عايشه دختر يوسف بن احمد بن ناصر بن خليفه دمشقيه شافعيه فوت شده در سال 922 براى او بديعييه است كه اولش اينست: