آرزوى جبرئيل يا هفت خصلت ممتاز

ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى

- ۱۰ -


15ـ دروغ گفتن و فحش دادن (گرچه اين دو در مواقع ديگر غير احرام هم حرام است ليكن در هنگام احرام حرمت آن شديدتر است).

يعنى تو اكنون مُحرمى، خصوص اگر در حرم هم باشى بايد صُلح مطلق و سِلم محض باشى، حتى با گياه و حيوان تا چه رسد به انسان، خصوص انسانى كه در كشور حج با تو همدوش و همراه است پس چگونه با او جدال مى كنى، ناسزا مى گويى؟ تو در شرايطى هستى كه بايد اندكى به خود آيى، و در مدرسه احرام درس سلم و صفا، صلح و وفابگيرى، تا براى هميشه نيز سليم و صالح باشى.

16ـ قسم خوردن و آن عبارت است از گفتن لا و الله يا گفتن بلى والله است خواه راست باشد يا دروغ و جنانچه راست باشد تا دو مرتبه كفاره ندارد ولى در مرتبه سوّم كفاره آن يك گوسفند است و اما قسم دروغ در مرتبه اوّل كفاره آن يك گوسفند و در مرتبه دوّم يك گاو و در مرتبه سوّم يك شتر است.

يعنى اى حاجى تو كه در حال احرام هستى بدان كه در سر كلاس تربيت انسانى حاضر شده اى و در اين كلاس بايد درس صلح و صفا را فرابگيرى و با أحدى جدال و گستاخى نكنى حرامش جاى خود دارد بلكه از حلالش نيز بايد بپرهيزى، قسم دروغ هميشه و در هر حال حرام است اما قسم راست هم كه جايز است در حال احرام حرام است تا بدانى كه خداوند بزرگتر از آن است كه نامش را به جهت سود شخصى خود به ميان آورى و در اهميت قسم نخوردن همين قدر بس كه امام زين العابدين(عليه السلام)در يك موضوعى كه پاى 400 مثقال طلا در ميان بود قسم راست نخورد و حال آنكه در ايام حج و احرام هم نبود فرمود 400 دينار طلا را مى دهم و قسم نمى خورم فرزندش امام باقر(عليه السلام) فرمود: شما كه راست مى گوييد چرا قسم نمى خوريد و قسم راست كه اشكال ندارد، فرمود: من خدا را بزرگتر از اين مى دانم كه براى 400 مثقال طلا به نامش قسم بخورم هر چند راست باشد و در اين بخش از احرام به ما اين درس را مى دهد كه بايد خدا را بزرگتر از هر چيز و بالاتر از هر كس بدانيم و به جهت منافع شخصى خود قسم او را دروغ كه هيچ بلكه راستش را هم نخوريم.

17ـ كشتن جانوران بدن از قبيل شپش، كيك، كنه و مانند اينها بر محرم حرام است چه در بدن باشد، چه در لباس و همچنين انداختن شپش و كيك از بدن بلكه آنها را از جاى خودشان به جاى ديگر در صورتى كه جاى اوّل محفوظ تر باشد نقل ندهد.

يعنى اين حيوان كه جايگاهش بدن يا جامه تو است علتش هم خودت هستى بى دعوت در تو جاى نگرفته، اگر كثيف و لاابالى نبودى هرگز سراغت نمى آمد، كه چراگاهى نداشت، و اكنون كه چراگاه او شده اى عملاً او را به خود خوانده اى، پس چرا اين مهمان خوانده را مى آزارى، مى كشى، از اين سو به آن سو مى كنى، كه «اكرم الضيف و لو كان كافراً» ميهمان را گرامى داريد گرچه كافر باشد، تا چه رسد به اين حيوان...

از احاديث چنان مى نمايد كه اين حكم در انحصار شپشى است كه از خود تو است، و يا به علت كثافت و آلودگيت در بدن و يا لباست جاى گرفته، پس اگر تو تميزى ولى در گروهى آمده اى كه برخى آلودگان در آنجايند، و تصادفاً از اين مهمانان ناخوانده (شپشها) سراغت آمده اند، كه در تو هم طمعى ندارند، اينجا فقط مى توانى بدون آزار بيرونشان كنى.

اين حكم حيوانات بدنى، اما حيوانات غير بدنى همچون پشه و كيك و مگس و همكارانشان اينها هم اگر به تو راه يافتند، و قابل تحمل نيستند چون به فرموده امام صادق(عليه السلام) بى جا در تو جا گرفته اند كشتن، يا لااقل بيرون كردنشان جايز است.

امّا ساير جانوران، آنكه خطرناك است كشتنش جايز و گاهى هم واجب است. همچون مار و عقرب موذى كه اگر تو خود از شرش رهايى يافتى سراغ ديگرى مى رود، و ديگرى را هم همچون تو برادر ايمانى يا انسانى تو است، و دفاع از او هم چون خودت واجب است، مگر اينكه نتوانى كه هيچ.

و امّا آنچه كه خطر ندارد، و تنها تو را اذيت مى كند، تا توانى تحملش كن، و اگر عرصه را بر تو تنگ كرد، تو هم عرصه را بر او تنگ كن، با كمترين اذيت و اهانت از خودت دورش كن، مگر اينكه جز كشتن دارويى نداشته باشد كه در آخرش بكش.

و پيوسته بدان اينجا كجا است و تو در چه حالى، اينجا حرم أمن الهى است و تو هم مُحرمى، تنها مى توانى از حال و جان خود دفاع كنى، و نه آنكه به جان يا حال جاندارى تجاوز نمايى، كه مثلاً مورچگان و مانندشان، جاندارانى هستند كه به تو كارى ندارند، و اگر دارند براى جمع آذوقه شان است و براى تو قابل تحمل، حق ندارى كه آزارشان كنى، تا چه رسد كه بكشى.

اينجا تمرين بى آزارى كن، درس بگير، اينجا مدرسه (انسانيت و كلاس تربيت) است، خود را بساز، تا آنچنانت آنچنانتر شود، انسان تر شوى، از خوى نسناس برون آى و همچون ناس شو (اى مُحرم در حَرم)!

نه تنها بى آزاران، يا كم آزاران، حتّى سگان و شغالان هم، و ماران و همكارانشان هم، تا با تو كارى ندارند يا بى خطرند، تو هم با آنها صلح كلّ باش، جورى كه آنها هم از تو درس بى آزارى بگيرند، چنانكه در دولت حضرت مهدى(عليه السلام) درندگان با هم صلح مى كنند، از آدميها خوى آدمى مى گيرند، تو هم اكنون اى مُحرِم حرم، با همگان آشتى محض باش.

از امام صادق(عليه السلام) مى پرسند شخصى زنبورى را كشت. فرمود: اگر از روى خطا بوده كه هيچ! گفتم عمداً كشته فرمود: مقدارى گندم كفاره دهد گفتم: به من حمله كرد و من هم دفاع كردم و در اين ميان كشته شده فرمود: هر حيوانى به تو حمله كرد او را بكش. از اينجا مى فهميم كه نظر امام(عليه السلام) در جايى است كه به جز كشتن چاره اى نباشد.

18ـ از كارهايى كه بر محرم حرام است آن است كه مرد سر و گوش خود را بپوشاند و احتياط واجب آن است كه گِل و حنا به سر نمالد و چيزى هم بر سر نگذارد بلكه احتياط مستحب اين است كه با دست نيز سر را نپوشاند.

سرّ اين دستور اين است كه اين عمل نوعى راحت طلبى و نگهبانى از باد و غبار و آفتاب است، و هم تشخيص و امتيازى است، اين هم در حال احرام بر مردان حرام است نه بر زنان كه از اصول زندگيشان پوشش است.

19ـ از كارهايى كه بر محرم حرام است آن است كه زن تمام يا قسمتى از صورت خود را با نقاب يا چيز ديگر بپوشاند.

چون زنها خيلى مراقبند چهره شان در اثر آفتاب يا سرما يا غبار، دگرگون و نا زيبا نشود و طراوت و زيباييشان كه عمده در صورت است از دست نرود، پيوسته صورتشان را از تابش آفتاب و سرما حفظ مى كنند از اين رو آنها بايد صورتشان را باز بگذارند تا در اثر باد و باران و غبار و آفتاب دگرگون شود، تا شايد روحشان نيز دگرگون گردد.

و چون زن نبايد سرش را برهنه كند، به جاى آن بايد صورتش باز باشد تا همچون مردان كمى از سختى احرام بچشد و با چهره اى غبارآلوده، ولى با حفظ عفاف در گروه مُحرِمان درآيد، و حتى المقدور هم از نا محرمان بتابد، آن گونه كه به حساب حجاب واجب است.

در روايات مشهور است كه «زن مُحرم نبايد نقاب گيرد كه احرام مردان در سر و احرام زنان در صورت است».

يعنى تو اكنون مُحرِمى و به كلى بايستى از راحتيها و ناز و كرشمه ها و خودنماييها اجتناب كنى.

20ـ حرام است بر مرد مُحرم كه در روز از زير سايه عبور كند چه سواره باشد يا پياده ولى براى زنان و كودكان اشكال ندارد.

يعنى اى حاجى تو كه اكنون در حال احرام هستى در واقع زير سايه خدا قرار گرفته اى چرا مى خواهى در سايه ديگرى غير او به سر برى و سايه بان از آفتاب و باد و باران بر سر خود قرار دهى؟! كه اين خود نيز نوعى راحت طلبى و خوش گذرانى است.

21ـ بر محرم حرام است كه از بدن خودش خون بيرون بياورد هر چند بخاراندن بدن و مسواك زدن باشد.

22ـ دندان كندن است هر چند خون نيايد. يعنى نه تنها حق ندارى ديگران را بيازارى كه حق ندارى به خود كوچكترين زيانى وارد نمايى زيرا تو در حال تمرين نيازردن هستى و نمى توانى به جبران گناهان كه مرتكب شده اى خود را بيازارى تا شايد كفّاره گناهان گردد كه اگر چنين كردى نه تنها كفّاره گناهانت نمى شود كه خود گناه ديگرى محسوب و موجب كفّاره نيز مى گردد.

بنابراين حالت احرام حالت تمرين بى آزارى است، هم به خودت و هم به ديگران، حتّى گياهان يا حيوانات، تا چه رسد به انسان، و تو كه به خود رحم نمى كنى با ديگران چه خواهى كرد؟!

23ـ بر محرم حرام است كندن درخت و گياهانى كه در حرم روييده باشد ولى كندن درخت و گياهى كه در ملك خودش روييده باشد اشكال ندارد.

يعنى در تمرين بى آزارى بايد به مرتبه اى برسى كه گياه خود رو از شر تو در امان باشد كه اگر توانستى تمرين بى آزارى را به اين پايه برسانى در تمرين صلح و صفا نسبت به جانداران از انسان و حيوان موفق تر خواهى بود.

24ـ از چيزهايى كه بر محرم حرام است اسلحه و آلات جنگى بر خود بستن است.

يعنى اى حاجى تو در وادى صلح و صفا قدم گذاشته اى و حمل سِلاح با صلح و صفا سازگار نيست و بايد به جاى سِلاح صَلاح را انتخاب كنى و حرم أمن الهى را با حمل سِلاح ناامن نكنى حتى اگر پوشيدن لباس جنگى هم موجب ترس و وحشت ديگران باشد حرام است.

يعنى جايى كه آرامش و آسايش حيوان و گياه محترم است آسايش انسان به طريق اولى محترم است.(1)

اين بود پاره اى از فلسفه محرّمات احرام حال ببينيم فلسفه واجبات حجّ چيست

درباره فلسفه واجبات اعمال حجّ روايت مفصّلى از امام سجّاد(عليه السلام) رسيده كه دانستن آن براى حجاج محترم ضرورى است و همانگونه كه جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى شيخ على افتخارى گلپايگانى دامت بركاته كتابى نوشته اند به نام «قبل از حج بخوانيد» و اين حديث هم از كتاب ياد شده اقتباس گشته به جا است قبل از حج حجاج محترم از فلسفه و اسرار حج آگاه شوند آن گاه عازم زيارت بيت الله الحرام گردند.

اكنون به حديث امام سجّاد(عليه السلام) درباره فلسفه و اسرار حج توجه فرماييد.

امام سجّاد(عليه السلام) از زيارت خانه خدا برگشته بود، مردى به نام شبلى آن حضرت را ملاقات نمود بعد از مراسم ملاقات و ديدن امام(عليه السلام)فرمود:اى شبلى آيا هيچ حج به جا آورده اى؟ عرض كرد چرا به جا آورده ام.

فرمودند آيا به ميقات وارد شده اى و از لباس دوخته خود خارج گرديده اى و غسل به جاى آورده اى؟ عرض كرد چرا اينها را انجام داده ام.

فرمودند آيا در آن وقت در نيت داشتى كه از جامه معصيت بيرون مى آيى و لباس بندگى و طاعت حق را مى پوشى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى كه از لباس هاى دوخته برهنه شدى نيت داشتى كه از لباس ريا و نفاق و شبهات برهنه مى شوى؟ عرض كرد خير.

فرمودند وقتى غسل كردى در نيت داشتى كه خود را از خطاها و گناهان شستشو مى دهى؟ عرض كرد خير.

فرمود پس در حقيقت نه به ميقات فرود آمده اى و نه از جامه هاى دوخته در آمده اى و نه غسل كامل به جا آورده اى.

بعد فرمودند آيا نظافت نمودى و احرام بستى و عقد و پيوند حج را استوار نمودى؟ عرض كرد چرا انجام دادم.

فرمودند: در اين وقت در نيت تو بود كه خود را به نور توبه پاك و پاكيزه مى كنى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى كه احرام بستى هر حرام را كه خداوند حرام دانسته بر خورد حرام كردى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى كه عقد حج را بستى و پيوند آن را با عمره محكم نمودى، نيت كردى كه هر عقد و پيوند غيرخدايى را باز نمايى و پاره كنى؟ گفت نه.

فرمودند پس در حقيقت خود را تنظيف نكرده اى و احرام نبسته اى و عقد حج را محكم و استوار نكرده اى.

بعد فرمودند: آيا داخل ميقات شدى، و دو ركعت نماز احرام خواندى و تلبيه گفتى؟ عرض كرد چرا انجام دادم.

فرمود وقتى داخل ميقات شدى آيا در نيت تو بود كه به زيارت حضرت پروردگار آمده اى و اين نماز و احرام و تلبيه، مقدمات زيارت حضرت خداوندى است؟ عرض كرد نه.

فرمودند وقتى دو ركعت نماز خواندى در نيت تو بود كه به يكى از نيكوترين اعمال و بزرگترين حسنات به خداى خود تقرب مى جويى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى لبيك گفتى در نيت تو بود كه به هر طاعتى براى خداى خود اقرار آورده اى و از هر گناه و نافرمانى روى گردانده اى؟ گفت نه.

فرمودند: پس در حقيقت داخل ميقات نشدى، و نماز احرام نخوانده اى، و تلبيه نگفتى.

بعد فرمود: داخل حرم شدى، و كعبه مباركه را به چشم خود ديدى، و در برابر آن نماز خواندى؟ عرض كرد چرا فرمودند وقتى داخل حرم شدى آيا نيت كردى كه از غيبت برادران مسلمان بر حذر باشى، و عيب جويى اهل قبله را ترك نمايى؟ گفت نه.

فرمودند: وقتى كه به مكه رسيدى آيا به قلب خود نيت داشتى كه تو قصد خداى را داشته اى و به زيارت او از خانه خارج شده اى؟ گفت نه.

فرمودند پس در حقيقت داخل حرم نشده اى و خانه كعبه را نديده اى و نماز نخوانده اى.

بعد فرمودند آيا طواف خانه نمودى، و دست به اركان مقدس آن رساندى، و سعى بين صفا و مروه نمودى؟ عرض كرد چرا انجام دادم.

فرمودند وقتى كه سعى نمودى آيا در نيت تو بود كه از هر كسى روى برتافته و به سوى حقتعالى روى آورده اى و به بارگاه قدس او آمد و شد مى كنى؟ گفت نه.

فرمودند پس به حقيقت طواف خانه نكرده و استلام اركان ننموده، و سعى بين صفا و مروه به جا نياورده اى.

بعد فرمودند: آيا با حجرالاسود مصافحه كردى، و در مقام ابراهيم خليل(عليه السلام)توقف نمودى، و در آن مقام مقدس نماز خواندى؟ عرض كرد چرا انجام دادم.

در اين وقت صداى صيحه و ناله امام(عليه السلام) بلند شد به طورى كه نزديك بود روح از بدن شريفش مفارقت نمايد و مى فرمود آه آه.

پس فرمودند اى شبلى كسى كه مصافحه كند با حجرالاسود مانند آناست كه مصافحه كرده باشد با خداى خود پس نظر كن اى ناچيز مسكين و ضايع مكن اجرى را كه خدايش بزرگ قرار داده و نشكن عهد و پيمان خود را با خداى خود به واسطه مخالفت و معصيت.

بعد فرمودند وقتى كه در مقام ابراهيم(عليه السلام) ايستادى نيت كردى كه از آن حال به بعد بر هر طاعتى ايستادگى نمايى و از هر معصيتى دورى كنى؟ عرض كرد نه.

فرمودند وقتى در آن مقام نماز خواندى در نيت تو بود كه به ابراهيم خليل(عليه السلام)تأسى نموده اى و دماغ شيطان را به خاك ماليده اى؟ گفت نه.

فرمودند: پس در حقيقت با حجرالاسود كه محل ميثاق عهدالهى است مصافحه نكرده اى و در مقام ابراهيم(عليه السلام)نايستاده اى و در آن مقام مقدس نماز نخوانده اى.

بعد فرمودند: آيا بر سر چاه زمزم رفتى و از آب آن چاه نوشيدى؟ عرض كرد چرا.

فرمودند: آيا در نيت تو بود كه اكنون بر سر اطاعت و بندگى در رسيده اى و چشم از گناه و معصيت پوشيده اى؟ عرض كرد نه.

فرمودند: پس در حقيقت بر سر آن چاه نرفته اى و از آب آن چاه ننوشيده اى.

بعد فرمودند آيا به زمين عرفات وقوف كردى، و بر جبل رحمت الهى برآمدى، و وادى نَمَرِه(2) را شناختى و خداى را در نزد جمرات و نشانه ها خواندى؟ عرض كرد چرا انجام دادم.

فرمودند: آيا در موقف عرفات كه مقام عرفات و شناسايى است شناختى كه خداى تو چه معارف و علومى را شناسانده و در نظر داشتى كه خداى تو بر تمام رازهاى دلت آگاه و بر پنهانى هاى باطنت واقف است و فردا صحيفه عملت را به دستت خواهد داد؟ گفت نه.

فرمودند چون بر جبل رحمت برآمدى، آيا در خاطر داشتى كه خداوند مهربان هر زن و مرد با ايمان را مى آمرزد و مورد رحمت خود قرار مى دهد و هر زن و مرد مسلمان را دوست مى دارد؟ گفت نه.

فرمودند وقتى كه نزد وادى نَمِرَه قرار گرفتى آيا نيت كردى كه تا خودت اطاعت و فرمان حق را نبرى، ديگرى را به طاعتى امر نكنى، و تا خودت از گناه باز نايستى، ديگرى را از گناه نهى نكنى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى نزد اعلام و نَمِرات ايستادى، آيا هيچ در نظر داشتى كه پروردگار آسمان و زمين آنها را با ملائكه نگهبان، حافظ و مراقب طاعات و كارهاى تو قرار داده؟ عرض كرد نه.

فرمودند: پس در حقيقت در عرفات وقوف نكرده و بر جبل رحمت بر نيامدى، و وادى نَمِره را نشناخته و خداى را نخوانده اى.

بعد فرمودند آيا در وادى مزدلفه وارد شدى و سنگريزه هاى جمرات را از آن بقعه جمع كردى و به مشعرالحرام مرور نمودى؟ عرض كرد چرا در آن وادى مقدس رفتم و آنچه را فرمودى انجام دادم.

فرمودند: وقتى كه در آن وادى مقدس نماز خواندى آيا در نيت تو بود كه اين نمازى را كه در شب عيد قربان به جا آورده اى، نمازى است كه هر مشكل را آسان و هر آسان را آسانتر مى كند؟ گفت نه.

فرمودند: وقتى كه بين علمين (دو نشانه) راه مى رفتى و از انحراف به جانب چپ و راست خوددارى مى كردى آيا در نيت داشتى كه از دين حق انحراف پيدا نكنى و لغزشى از دست و زبان و قلبت به هم نرسد گفت نه.

فرمودند: وقتى كه در وادى مزدلفه راه مى رفتى و سنگريزه هاى جمره را از آن زمين برمى داشتى در نيت داشتى كه خود را از هر معصيت و جهل بركنار بدارى. و به هر علم حقى و عمل صالحى خود را آراسته نمايى؟ گفت نه.

فرمودند وقتى كه به مشعرالحرام مرور كردى آيا دلت را به شعار اهل تقوى و خوف آگاه نمودى؟ گفت نه.

فرمودند: پس در حقيقت به اعلام حرم مرور نكرده اى و در آن بقاع متبرك نماز نخوانده اى و از آن وادى مقدس سنگهاى جمرات را بر نچيده اى و به مشعرالحرام گذر نكرده اى.

بعد فرمودند آيا به سوى منى خارج شدى و در سرزمين منى وارد شدى و رمى جمره نمودى و سر خود را در آنجا تراشيدى، و قربانى خود را ذبح كردى، و در مسجد خيف نماز خواندى و براى انجام طواف كعبه به مكه برگشتى؟ عرض كرد چرا.

فرمودند وقتى به سوى منى حركت كردى آيا نيت كردى كه ايمن سازى مسلمانان را از شرّ دست و زبان و دلت؟ عرض كرد نه.

فرمودند: وقتى كه به زمين منى رسيدى و رمى جمره نمودى آيا در نيت تو بود كه به مقصد و آرزوى خود رسيدى و هر حاجت كه داشتى خداى برآورده خواهد نمود؟

گفت نه.

فرمودند: در وقتى كه رمى جمار مى نمودى نيت داشتى كه دشمن سرسخت خود ابليس و لشكريان او را سنگ مى زنى؟ گفت نه.

فرمودند: در وقتى كه سر خود را تراشيدى نيت كردى كه خود را از هرگونه پليدى و ناپاكى پاكيزه مى نمايى و از گناهان بيرون آمده اى مانند روزى كه از مادر متولد شده اى؟ گفت نه.

فرمودند: وقتى كه در مسجد خيف نماز خواندى آيا در نيت تو بود كه نترسى از هيچ امرى غير از مخالفت خداى خود و اميدوار نباشى مگر به رحمت خداى خود؟ گفت نه.

فرمودند: وقتى كه قربانى ات را ذبح كردى آيا نيت كردى كه حلقوم طمع را قطع كردى و در اين امر تأسى به ابراهيم خليل(عليه السلام)كرده اى كه فرزند عزيز خود را به قربانگاه دوست آورده قربانى نمايد؟ گفت نه.

فرمودند: وقتى به مكه برگشتى و طواف كعبه را به جاى آوردى، در نيت تو بود كه از درياى رحمت حق بيرون آمدى و بدرهاى بندگى و طاعت او روى آورده اى و به ولايت و دوستى او چنگ زده و فرايض او را ادا كرده اى و به مقام قدس او تقرب جسته اى؟ گفت نه.

فرمودند: پس در حقيقت به منى واصل نشدى و رمى جمار نكردى و سر نتراشيدى و قربانى خود را سرنبريدى و در مسجد خيف نماز نخواندى و طواف خانه به جاى نياوردى و به سوى پروردگارت تقرب حاصل نكردى برگرد و دوباره حج به جاى آور زيرا تو حج واقعى به جاى نياوردى.

شبلى پس از شنيدن اين نصايح منقلب گرديد و حسرت مى برد بر آنچه از او فوت شده بود.(3)

اين بود گوشه اى از روايات اهميت و فضيلت و اسرار حج ليكن آنچه كه آرزوى جبرئيل است آب دادن به حاجيان در مراسم حج است و گفتيم كه چرا جبرئيل در ميان تمام كارهاى حج آب دادن به حاجيان را آرزو كرده؟

جوابش به اندك تأملى در روايات آب دادن معلوم مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: بهترين صدقه ها (يعنى احسان كردن به مردم) آب دادن است.

حال كه بهترين صدقه ها و احسان به مردم آب دادن است پس چه بهتر كه اين احسان، در موسم حج كه تشنگى بيداد مى كند و بيش از هر چيز جلوه مى كند نسبت به زائرين خانه خدا معمول گردد. و نيز سزاوار است كه زائران خانه خدا هم از اهميت اين عمل غافل نبوده و در مراسم حج از آب دادن به حاجيان غفلت نورزند تا از آن ثوابى كه آرزوى جبرئيل است بهره مند شوند.

در خاتمه به جا و مناسب است كه در اين بخش از حديث نيز همچون ساير بخشها مطالبى را كه به نحوى مناسب با بحث هست تحت عنوان متفرقات ذكر كنيم تا شايد از اين راه بحث جامع و مفيدى درباره حج كرده باشيم.

متفرقات

در قسمت متفرقات اين بخش برآنيم كه مقدارى درباره جغرافياى مكه و مدينه و علت نامگذارى اماكن آنها بحث كنيم تا قابل استفاده همگان به خصوص زائران بيت الله الحرام واقع شود.

اسامى مكه و معنى آنها

براى اين شهر مقدس نامهاى متعددى ذكر كرده اند كه در قرآن مجيد به چهارتاى آن اشاره شده است.

1ـ مكه.

2ـ ام القرى.

3ـ بكه.

4ـ بلد الامين.

و اما مكه از مُكاء گرفته شده و مكاء به معنى كف زدن آمده است و چون در جاهليت مردم براى طواف خانه خدا لخت و برهنه مى آمدند و به جاى نماز و ساير عبادات فقط به كف زدن و صوت كشيدن اكتفا مى كردند از اين رو شهر مكه را مكه ناميدند.

و اما معنى ام القرى: ام به معنى مادر و ريشه، و قرى جمع قريه و سرزمين است و چون نقطه اوليه زمين، شهر مكه بود و بعد ساير نقاط زمين از آن گرفته شده از اين رو آن را ام القرى مى نامند.

و اما معنى بكه: در اصل از ماده «بك» (بر وزن فك) به معنى ازدحام و اجتماع است و اين كه به خانه خدا و مكه بكه گفته مى شود به جهت اين است كه ازدحام و اجتماع مردم در آنجا بيش از جاهاى ديگر است.

در روايتى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود مكه نام مجموع شهر و بكه نام محلى است كه خانه كعبه در آنجا بنا شده است.

و بعضى از مفسرين گفته اند بكه به معنى از بين بردن نخوت و غرور آمده است و چون در اين مركز بزرگ، همه تبعيضات برچيده مى شود و گردنكشان و مغروران همانند مردم عادى بايد به نيايش برخيزند و غرور آنها به اين وسيله در هم شكسته مى شود به آن بكه گفته شده.(4)

و اما بلد الامين: يعنى شهر امن، شهرى كه حتى در عصر جاهليت به عنوان منطقه أمن و حرم خدا شمرده مى شد و كسى در آنجا حق تعرض به ديگرى را نداشت، حتى مجرمان و قاتلان وقتى به آن سرزمين مى رسيدند در امنيت بودند.

اين سرزمين در اسلام اهميت فوق العاده اى دارد حيوانات و درختان و پرندگان او در امنيت اند، تا چه رسد به انسانها كه از امنيت خاصى بايد در آنجا برخوردار باشند.(5)

معنى كعبه چيست؟

از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردند كه چرا كعبه را كعبه مى گويند؟ فرمود: بخاطر اينكه آن چهار گوش و مربع است گفته شد چرا مربع و چهارگوش است؟ فرمود: براى اينكه موازى بيت المعمور است و آن هم چهارگوش است.

سؤال شد چرا بيت المعمور چهار گوش است؟ فرمودند چون بيت المعمور در موازات عرش قرار گرفته و آن هم چهارگوش است پرسيده شد چرا عرش چهارگوش است؟ فرمودند چون كلماتى كه عقايد اسلامى بر آن استوار است چهار كلمه است و آن عبارت است از «سبحان الله و الحمدالله و لااله الاّالله و الله اكبر».

معنى بيت الله الحرام چيست؟

حنان مى گويد: به امام صادق(عليه السلام) گفتم چرا خانه خدا را بيت الله الحرام مى گويند؟ فرمود: بخاطر اينكه حرام شد كه مشركين در آن داخل گردند.

بيت العتيق و معنى آن

از امام باقر(عليه السلام) سؤال شد كه چرا به خانه خدا بيت العتيق گفته مى شود؟ فرمودند چون خانه اى است آزاد كه در تملك احدى قرار نمى گيرد و عتيق يعنى آزاد شده از دست مردم.

و در روايت ديگرى مى فرمايد: عتيق يعنى آزاد شده از غرق شدن در زمان طوفان نوح.

چرا خانه كعبه محل قيام مردم شد؟

ابى بصير از امام صادق(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود همواره دين پابرجا است مادامى كه كعبه پابرجا باشد.

براى چه خانه خدا وسط دنيا واقع شده

امام هشتم(عليه السلام) در جواب مسائلى كه از جمله علت وسط دنيا قرار گرفتن خانه خدا پرسش شده بود فرمودند علت وسط دنيا قرار گرفتن خانه خدا به اين جهت است كه خانه خدا اوّل نقطه زمين است و بعد خداوند گسترش زمين را از خانه خود شروع كرده تا فاصله مشرق و مغرب عالم با خانه اش مساوى باشد.

معنى حج چيست؟

شخصى به امام باقر(عليه السلام) گفت: چرا زيارت خانه خدا را حج ناميده اند؟ فرمود: حج به معنى رستگارى است. و حج فلان اى افلح فلان يعنى فلانى با اين عمل زيارت خانه خدا رستگار شد.

علت حرم و محدوده آن

درباره علت حرم و دور و نزديك بودن بعضى از جهات نسبت به بعضى ديگر از امام هشتم(عليه السلام) روايت شده كه فرمودند از پدرم سؤال كردم علت حرم بودن اين حدود و دور و نزديكى بعضى اطراف نسبت به اطراف ديگر چيست؟ فرمود: وقتى كه آدم(عليه السلام)از بهشت خارج گرديد بر كوه ابوقبيس فرود آمد، و چون تنها بود از وحشت و تنهايى شكايت كرد. خداوند متعال دانه ياقوت سرخى براى تسكين خاطر و انس او فرستاد.

آدم(عليه السلام) آن دانه را در نقطه اى كه خانه كعبه در آن بنا شد بر زمين نهاد. روشنايى آن ياقوت توجه آدم(عليه السلام) را به خود جلب كرد و آدم نيز شروع كرد به چرخيدن در اطراف آن ياقوت. و شعاع نور و روشنايى آن ياقوت از هر طرف تا حدى پرتو افكن شد و آن حد به عنوان حرم معين گرديد.

و اوّل كسى كه حدود حرم را تعيين كرد و نشانه گذارى نمود حضرت ابراهيم(عليه السلام)بود كه به راهنمايى جبرئيل بر آن حدود واقف گرديد.(6)

چرا روز هشتم را ترويه مى گويند؟

در فقيه جلد دوم ص 127 آمده است كه علت نامگذارى روز هشتم ذى حجه به ترويه آن است كه در گذشته هاى بسيار دور در عرفات آب نبود و مردم براى تهيه آب در عرفات بايد از مكه آب ببرند و چون روز هشتم حاجيان از مكه به سوى عرفات كوچ مى كردند به يكديگر كه مى رسيدند سفارش برداشتن آب را مى كردند و مى گفتند ترويتم، ترويتم؟ يعنى آب برداشتيد، آب برداشتيد؟ لذا آن روز را روز ترويه نامگذارى كردند.

تلبيه از كجا آغاز شد؟

در فقيه جلد 2 ص 212 از امام عسكرى(عليه السلام) نقل شده كه وقتى خداوند امت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را ندا فرمود كه اى امت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم): همه اُمّت كه در پشت پدران و رحم مادران بودند جواب عرض كردند «لبيك اللهم لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك ان الحمد و النعمة لك و الملك لاشريك لك لبيك» پس خداوند اين جواب را شعار حج قرار داد.

ثواب تلبيه حجاج

در كافى جلد 4 ص 337 و در فقيه جلد 2 ص 131 از امام باقر(عليه السلام)روايت شده كه فرمود: هر كس در حال احرام هفتاد مرتبه براى رضاى خدا تلبيه بگويد خداوند هزار هزار فرشته را براى او شاهد مى گيرد كه او از آتش و از نفاق به دور است. و در تلبيه ده حسنه براى او ثبت و ده گناه از نامه عملش محو مى شود.

ديدنيهاى مسجد الحرام

1ـ خانه خدا

مرحوم كلينى در كافى روايتى نقل مى كند كه هرگاه بنده مؤمنى به قصد خانه خدا خارج شود تا آنكه وارد مسجدالحرام گردد آنگاه دور خانه خدا طواف كند، طواف واجب و دو ركعت نماز در پشت مقام ابراهيم به جا آورد فرشته اى از جانب خداى متعال دست بر شانه او زند و بگويد: گذشته ات آمرزيده شد و آينده ات را از سر بگير و براى آن جديت كن.(7)

شرافت مسجدالحرام

در فضل و شرافت مسجدالحرام همين قدر بس كه امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد: يك نماز در مسجدالحرام برابر است با صدهزار نماز در ساير مساجد.(8)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند متعال 120 باب رحمت در اطراف خانه كعبه به سوى بندگان خود گشوده است 60 باب آن براى طواف كنندگان و 40 باب آن براى نمازگزاران و 20 باب آن براى تماشا كنندگان است.(9)

پس شما كه در جوار رحمت حق قرار گرفته ايد از طواف و نماز و نظر به سوى كعبه غفلت نكنيد.

طواف خانه و كمك به طواف كنندگان

اسماعيل خثعمى به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد چون به مكه رسيديم رفقا رفتند براى طواف خانه خدا و مرا در منزل نزد اثاثيه و توشه خود نهادند و طواف من به تأخير افتاد فرمود اجر بزرگتر را تو برده اى(10) (كه هم طواف و هم خدمت نموده اى).

يك طواف براى همه

ابراهيم حضرمى از پدرش نقل كرده كه گفت از مكه به جانب مدينه برگشتم، حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) را در مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)ديدم در حالى كه بين قبر و منبر نشسته بود عرض كردم يابن رسول الله بسا مى شود كه وقتى به مكه مى روم يكى به من مى گويد يك طواف و دو ركعت نماز به قصد من به جاى آور و من از اين سفارش غفلت مى كنم و در خواست برادر ايمانى به عمل نمى آيد چون بر مى گردم نمى دانم جواب او را چه بگويم.

حضرت فرمود: چون به مكه رفتى و از اعمال خود فارع شدى هفت شوط دور خانه خدا طواف كن و دو ركعت نماز بخوان و بگو: «اللهم انّ هذا الطواف و هاتين الركعتين عن أبي و امّى و عن زوجتى و عن وُلدى و عن خاصتى و عن جميع اهل بلدى حرهم و عبدهم و ابيضهم و اسودهم».

كه اگر چنين كردى مانعى ندارد كه به هر يك از اهل محل بگويى كه من براى تو طواف و نماز به جاى آورده ام.(11)

2ـ مقام ابراهيم(عليه السلام)

دومين ديدنيهاى مسجدالحرام مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) است كه جاى پاى آن حضرت در آن سنگ نمايان است.

در فضل و شرافت مقام همين بس كه بر هر طواف كننده لازم است نماز طواف واجب خود را پشت اين مقام بجا آورد.

امام باقر(عليه السلام) فرمود: نماز در پشت مقام معادل شش بنده آزاد كردن و دوهزار ركعت نماز مقبول است.

3ـ حجر الاسود

يكى ديگر از ديدنيهاى كعبه حجرالاسود است، حجرالاسود سنگ سياه رنگ بيضى شكلى است كه در ركن شرقى كعبه به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام) نصب شده تا آنكه مبدأ طواف بوده و گردش به دور خانه به طور منظم انجام پذيرد.

استلام حجرالاسود

استلام يعنى دست ماليدن، حماد بن عثمان گويد مردى به امام صادق(عليه السلام)گفت: چه مى فرماييد درباره استلام حجرالاسود فرمود رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) استلام مى فرمود آن مرد گفت: پس چرا شما استلام نمى كنى؟ فرمود: خوش ندارم كسى را اذيت كنم يا اذيت ببينم آن مرد گفت: شما مى فرماييد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) استلام كرد؟ فرمود: بلى و لكن وقتى مردم پيغمبر را مى ديدند به او راه مى دادند و حق او را مى شناختند ولى مردم حق مرا نمى شناسند.(12)

ركن يمانى

در كافى جلد 4 ص 408 در حديث زيد شحام دارد كه وقتى امام صادق(عليه السلام)به ركن يمانى مى رسيدند آن را در بغل مى گرفتند. عرض كردم فدايت شوم حَجَر را با دستت مسح فرمودى و ركن يمانى را در بغل گرفتى؟ حضرت فرمود: كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمود: هر وقت نزد ركن يمانى رفتم ديدم جبرئيل قبل از من او را در بغل گرفته.

و در حديث ديگرى فرمود: ملكى موكل ركن يمانى است از روزى كه خداوند آسمانها و زمين را خلق كرده، و هيچ عملى ندارد جز آنكه براى دعاهاى شما آمين بگويد. پس هر بنده اى ملاحظه كند كه دعاى او چيست و از خدا چه مى خواهد.

و در حديث ديگرى فرمود: ركن يمانى درى است از درهاى بهشت و از روزى كه خدا باز كرده ديگر نبسته و ما از آن در وارد بهشت مى شويم و به روى شيعيان ما نيز باز است و بر غير آنها بسته و هرگاه مؤمنى در نزد آن در دعا كند دعايش بالا رود تا به عرش بچسبد كه مابين آن دعا و خداوند يك حجاب بيشتر فاصله نباشد. و هرگاه مابين ركن يمانى و حجرالاسود واقع شدى بگو ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة وقنا عذاب النّار.

امام باقر(عليه السلام) هرگاه به ركن يمانى مى رسيد آن را استلام كرده مى فرمود: «اللهم تب على حتى اتوب و أعصمنى حتى لاأعود».

امام صادق(عليه السلام) فرمود: در اين موضع يعنى ركن يمانى ملكى قرار گرفته كه شنوايى تمام اهل زمين را دارا است و هرگاه كسى به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درود بفرستد آن را به پيامبر مى رساند.

مستجار يا ملتزم

مستجار يا ملتزم كه به ان متعوذ هم گفته مى شود جايى است كه به خدا پناه برده مى شود از آتش دوزخ و آن پشت خانه خدا و نزديك ركن يمانى است.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: وقتى در طواف هفتم به آنها رسيدى كه پشت كعبه و مقابل درب خانه است بگو «اللهم البيت بيتك و العبد عبدك و هذا مقام العائذ بك من النّار، اللهم من قبلك الروح و الفرج» پس ركن يمانى را استلام كن (ببوس و يا اشاره كن) پس برو نزد حجرالاسود و طواف را ختم كن.(13)

حطيم كجا است و معنى آن چيست؟

حطيم در لغت به معناى شكستن است. و از امام صادق(عليه السلام)سؤال شد كه چرا حطيم را حطيم گفته اند؟ فرمود: چون مردم در آنجا يك ديگر را به وسيله تنه زدن مى شكنند و حطيم ما بين درب خانه و حجرالاسود است. و آنجا جايى است كه خداوند توبه آدم(عليه السلام)را قبول كرد.

امام هشتم(عليه السلام) فرمود: بهترين جاهاى مسجدالحرام براى نمازهاى  يوميه (غير از نماز طواف) حطيم است بعد از آن پشت مقام  ابراهيم و بعد از آن حجراسماعيل و بعد از آن هرچه به خانه نزديكتر باشد.(14)

* * *

4ـ حجر اسماعيل(عليه السلام)

بنائى به شكل نيم دايره با ديوارى به ارتفاع يك متر و سى سانت در جانب شمالى كعبه واقع شده كه به نام حجراسماعيل معروف است. و قبر آن حضرت و مادرش هاجر(عليها السلام) در عرصه حجر در دو جانب ناودان طلا واقع شده و قبر آنها به وسيله سنگ سبزى بيضى شكل مشخص شده و بر حسب فرموده امام صادق(عليه السلام) قبر جمعى از پيامبران هم در اين عرصه است.

5ـ ناودان طلا

اين ناودان در ضلع شمالى خانه قرار دارد و بارانهاى پشت بام كعبه به وسيله اين ناودان در ميان حجراسماعيل ريخته مى شود.

اهميت نماز در زير ناودان

در كافى جلد 4 ص 210 روايت شده كه ابوهلال مكى مى گويد: ديدم امام صادق(عليه السلام) از طريق درب خانه داخل حجر شد و در مقابل ناودان به نماز ايستاد گفتم يابن رسول الله نديده بودم از اهل بيت شما كسى مقابل ناودان نماز بخواند؟ حضرت فرمود اينجا جاى نماز شبر و شبير پسران هارون است.

6ـ پيراهن كعبه

محمد بن مسلم به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد مردى از حجاج قدرى از پيراهن كعبه خريده است آيا مى تواند در آن تصرف نمايد؟ فرمودند: اهداء و خريد و فروش و تبرك جستن به آن مانع ندارد.

7ـ دربهاى مسجدالحرام

صاحب جامع اللطيف نوزده باب براى مسجدالحرام ذكر كرده كه از جمله آنها ابواب ذيل است:

الف: (باب السلام) اين باب به اسم باب على و بنى شيبه هم خوانده مى شود و به طرف صفا باز مى شود.

ب: (باب النّبى(صلى الله عليه وآله وسلم)) اين درى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از آن در به خانه حضرت خديجه رفت و آمد داشتند.

ج: (باب العباس) اين باب برابر بوده است با خانه اى كه در سعى براى عباس بن عبدالمطلب بوده و از آن آمد و شد داشته.

8 ـ زمزم

چاه زمزم در جنوب مقام ابراهيم(عليه السلام) واقع شده، و راجع به پيدايش آن در تاريخ عامه و خاصه چنين آمده است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)فرزند خود اسماعيل و مادرش را به امر خداوند به آن وادى آورد چون كمى از روز برآمد و آب آنها تمام شد از تشنگى بى تاب شدند. جناب هاجر براى فرزندش در جستجوى آب برآمد جبرئيل آمد و در آن نقطه پايى بر زمين زد از اثر پاى جبرئيل و بركت اسماعيل(عليه السلام)چشمه آبى ظاهر گرديد در هر حال آن آب آبى است با بركت و موجب شفا.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در مدينه بودند و از آب زمزم درخواست مى نمودند و مى فرمود وقتى از آب زمزم نوشيدى بگو:

«اللهم اجعله علما نافعاً و رزقاً واسعاً و شفاءاً من كل داء و سُقم».


پى‏نوشتها:

1ـ اقتباس از فقه سياسى اسلام دكتر صادقى
2ـ نَمِرَه كوهى است در حد عرفات كه نشانه هاى حرم بر آن نصب شده
3ـ قبل از حج بخوانيد آقاى افتخارى به نقل از مستدرك ج 2 ص 186
4ـ تفسير نمونه ج 3 ص 12
5ـ تفسير نمونه ج 27 ص 141
6ـ علل الشرايع ج 2
7ـ كافى ج 4 ص 257 حديث 23
8ـ وسائل ج 2 ص 536

9ـ محجّة البيضاء ج 2 ص 154

10ـ وسائل ابواب الطواف باب 11
11ـ وسايل ج 10 ص 230
12ـ قبل از حج بخوانيد ص 90
13ـ كافى ج 4 ص 410
14ـ كافى ج 4 ص 525 و فقيه جلد 2 ص 125