آيين بندگى و نيايش ( ترجمه ى عدة الداعى )

جمال و السالكين شيخ احمد بن فهد حلى (قدس سره الشريف)
ترجمه : حسين غفارى ساروى

- ۷ -


رهاورد مثبت فقر 
مبادا حيله شيطان در تو اثر كند و با زبانت بگويد : من در دنيا از مباهات و نعم الهى استفاده مى كنم ، واجبات را انجام مى دهم و حقوق را ادا مى نمايم ، خداوند هم مى فرمايد:
- قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (101) يعنى : بگو چه كسى زينتهايى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزى پاك را، حرام كرده است ؟.
بنابر اين ، از غذاهاى لذيذ ، لباسهاى زيبا، مركبهاى فاخر، منزلهاى آباد و قصرهاى بلند، بهره مى برم ، اين چيزها هم هرگز مانع پيشى گرفتن من به سوى بهشت در ميان ساير مومنين نخواهد گرديد، بلكه بايد بدانى كه اين چنين سخنى از افراد احمق و مغرور، صادر مى شود به چند دليل :
اول - كسى كه به دنبال اضافه بر قوت لازم برود و در آن غرق گردد: از صفت مذموم حرص نمى تواند به دور باشد و حتما مرتكب كارهايى مشتبه مى گردد و ورود در مشتبهات موجب هلاكت حتمى است .
دوم - اگر بر فرض از حرص در امان بماند - كه نمى ماند - از قساوت قلب و تكبر و امثال اينها چگونه مى تواند نجات يابد در حالى كه ذات اقدس الهى مى گويد:
- كلا ان الا نسان ليطغى ان راه استغنى (102).
يعنى : انسان طاغى مى شود زمانى كه مال و دارايى را ببيند.
و رسولش - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
280 - ايا كم و فضول المطعم فانه يسم القلب بالقسوه .
يعنى : خود را از غذاهاى اضافى دور نگه داريد؛ چون بر قلب ، داغ قساوت مى نهد.
حسان بن يحيى از امام صادق - عليه السلام - روايت كرد:
281 - مرد فقيرى نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - آمد در حالى كه مرد پولدارى كنار حضرت نشسته بود تا اين فقير آمد، آن پولدار لباسش را جمع كرد و از او دور شد، رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - به او فرمود: چه شده كه چنين كردى ؟ آيا ترسيدى كه فقر او به تو برسد يا پول تو به وى ؟
آن مرد گفت : حال كه چنين فرمودى ، من نصف مالم را به اين مرد مى دهم .
حضرت رو به مرد فقير كرد، فرمودند: آيا از او مى پذيرى ؟
گفت : نه !
فرمود: چرا؟
گفت : چون مى ترسم من هم مانند او شوم
.
و از همان حضرت نقل شده است كه فرمود:
282 - فى الانجيل : ان عيسى - عليه السلام - قال : اللهم ارزقنى غدوه رغيفا من شعير، و عشيه رغيفا من شعير، ولا تززقنى فوق ذلك فاطغى .
يعنى : در كتاب انجيل آمده است : حضرت عيسى - عليه السلام - به خدا گفت : خدايا: يك قرص نان جوين صبح به من بده و يك قرص شب ، بيش از اين مده كه موجب طغيانم مى گردد.
همچنانكه يك شناگر در آب حتما تر مى شود، صاحب دنيا نيز بر قلبش آثار چرك و قساوت را مشاهده خواهد كرد.
سوم - شيرينى عبادت و دعا از قلبش بيرون مى رود كه در كلام حضرت عيسى - عليه السلام - بدان اشاره شد (103).
چهارم - انسان غنى به هنگام جدا شدن از دنيا، حسرت مى خورد، اما فقير بر عكس خوشحال است . از امام صادق - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود:
283 - من كثر اشتباكه بالدنيا كان اشد حسره عند فراقها .
يعنى :هر كس بيشتر به دنيا مشغول شود، حسرتش به هنگام مرگ بيشتر است .
پنجم - فقرا زودتر از ديگران به بهشت مى روند در حالى كه اغنيا هنوز در صحنه قيامت براى حسابرسى مانده اند
.
امير المومنين - عليه السلام - مى فرمايد:
284 - تخففوا تلحقوا انما ينتظر باولكم آخركم .
يعنى : سبكبار شويد تا به قافله ملحق گرديد كه پيشينيان در انتظار بازماندگانند.
نقل است كه جناب سلمان فارسى (ره ) هنگام مرگ ، حسرت مى خورد، به او گفتند: اى ابا عبد الله ! بر چه چيزى تاسف مى خورى ؟
گفت : من بر دنيا تاسف نمى خورم ، تاسف من براى اين است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - بما عهد كرد و فرمود:
285 - لتكن بغله احدكم كزاد الراكب .
يعنى : زندگى قانع شما به اندازه بار يك حيوان باشد.
من مى ترسم كه از اين فرمان حضرت تجاوز كرده باشم در حالى كه اين مالهاى فراوان در كنار من است . در اين حال اشاره كرد به آنچه در اطرافش ‍ موجود بود كه عبارت بود از يك بالش ، يك شمشير و يك ظرف !
ابوذر (ره ) به رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - عرض كرد: يا رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - آنان كه از خداوند متعال هراسناكند و اهل خشوع و خضوع و ذكر كثير هستند، از همه زودتر به بهشت مى روند، آن حضرت فرمودند:
286 - لا ولكن فقراء لمومنين ياتون فيتخلون رقاب الناس فيقول لهم خزنه الجنه : كما انتم حتى تحاسبوا؟ فيقولون : بم نحاسب ؟ فو الله ما ملكنا فنجور نعدل ولا افيض علينا فنقبض و نبسط ولكن عبدنا حتى اتانا اليقين .
يعنى : خير، بلكه مومنين فقير در قيامت مى آيند و پاى برگردن مردم مى گذارند، در اين حال مامورين بهشت به آنان مى گويند: همانجا بايستيد تا حسابرسى شويد، اينان مى گويند: در برابر چه ؟ به خدا سوگند! ما چيزى نداشته ايم كه در آن ستم كرده يا عدالت را مراعات نموده باشيم ، خداوند متعال به ما نداد تا ما بخشيده يا نبخشيده باشيم ، ما بندگى حق كرديم تا مرگمان فرا رسيد.
از امام صادق - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود:
287 - ان فقراء المومنين ليتقلون فى رياض الجنه قبل اغنيائهم باربعين خريفا .
يعنى : مومنين فقير چهل پاييز قبل از اغنيا به بهشت مى روند.
سپس فرمود:
- ساضرب لكم مثلا انما مثل ذلك مثل سفينتين مر بهما على باخس ‍ فنظر فى احديهما فلم يجد فيها شيئا فقال : اشربوها، و نظر فى الاخرى فاذا هى موقره فقال : احبسوها .
يعنى : براى شما مثلى مى زنم . اين مسئله به دو كشتى مى ماند كه بازرسى ، گذرش به آن دو مى افتد، يكى را مى بيند چيزى در آن نيست و خالى است ، مى گويد: رهايش كنيد برود، اما در بازرسى ديگرى ، مى بيند پر است ، در اينجا مى گويد: اين را نگهداريد.
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
288 - اذا كان يوم القيامه وقف عبدان مومنان للحساب كلاهما من اهل الجنه فقير فى الدنيا و غنى فى الدنيا فيقول الفقير : يا رب ، على ما اوقف ؟ فوعزتك انك لتعلم انك لم تولنى ولايه فاعدل فيها او اجور و لم تملكنى مالا فاودى منه حقا او امنع ولا كان رزقى ياتينى فيها الا كفافا على ما عملت وقدرت لى .
فيقول الله تبارك و تعالى : صدق عبدى خلوا عنه حتى يدخل الجنه و يبقى الاخر حتى يسيل منه العرق ما لو شربه اربعون بعيرا لاصدرها ثم يدخل الجنه فيقول له الفقير: ما حبسك ؟ فيقول : طول الحساب ما زال يحبسنى الشى ء فيغفر الله بى ثم اسال عن شى ء اخر حتى تغمدنى الله منه برحمته و الحقنى بالتائبين فمنن انت ؟ فيقول له : انا القير الذى كنت معك انفا فيقول : لقد غيرك النعيم بعدى .
يعنى : روز قيامت دو بنده را كه هر دو بهشتى اند براى حسابرسى مى آورند كه يكى در دنيا فقير بوده و ديگرى غنى . فقير مى گويد: پروردگارا! من چرا توقف كنم ؟ به عزت سوگند! تو خود مى دانى كه به من حكومت ندادى تا در آن به عدالت رفتار كرده باشم يا به جور. مال ندادى تا حقوق آنرا ادا كرده باشم يا نه . روزى من بر اساس علم و تقدير تو به قدر كفافم بود و بس . خداوند متعال مى فرمايد: بنده ام راست مى گويد، راهش را باز كنيد تا وارد بهشت گردد.
اما آن ديگرى را آنقدر نگه مى دارند تا جايى كه عرقهاى ريخته شده از او چهل شتر را مى تواند سيراب كند، پس از آن وارد بهشت مى گردد. در آنجا فقير به او مى گويد: چه چيزى باعث شد كه تو را نگه داشتند؟ مى گويد: حسابرسى به طول انجاميد؛ دائما مسئله اى مطرح مى شد و خداوند آن را مى بخشيد، بعد، از چيز ديگر سوال مى شد و خداوند رحمتش را بر من گسترانيده و مرا به توبه كنندگان ملحق مى ساخت و... (اما بگو ببينم ) تو كه هستى ؟ مى گويد: من آن فقيرى هستم كه قبلا با تو بودم ، آنگاه غنى مى گويد: نعمتهاى بهشت ، تو را تغيير داده است
.
ششم - فقير در روز قيامت مورد تكريم و احترام و عطوفت الهى قرار مى گيرد كه حضرت صادق - عليه السلام - مى فرمايد:
289 - ان الله عزوجل ليعتذر الى عبده المومن المحوج كان فى الدنيا كما يعتذر الاخ الى اخيه فيقول : فوعزتى و جلالى ما افقرتك لهوان كان بك على فارفع هذا الغطاء فانظر الى ما عوضتك من الدنيا، فيكشف فينظر ما عوضه عزوجل من الدنيا فيقول : ما ضرنى - يا رب - ما زويت عنى مع ما عوضتنى .
يعنى : آنچنانكه برادرى از برادر ديگرش عذر خواهى مى كند، خداوند عزيز و جليل (روز قيامت ) از بنده مومنى كه در دنيا محتاج بوده عذر خواهى كرده مى فرمايد: به عزت و جلالم سوگند! كه من تو را به خاطر ذلت و پستى ، فقيرت نساختم ، پرده را بردار و ببين كه چه عوضى برايت فراهم كرده ام ؟
اين بنده نظر مى كند به آنچه خداوند متعال عوض قرار داده ، مى گويد:
پروردگارا! من در اين معامله ضرر نكرده ام
.
هفتم - فقر، زينت اولياى الهى و شعار صالحين است ، ذات اقدس الهى بر حضرت موسى - عليه السلام - اين چنين وحى فرستاده است كه :
290 - اذا رايت الفقر مقبلا فقل : مرحبا بشعار الصالحين ، و اذا رايت الغنى مقبلا فقل : ذنب عجلت عقوبته .
يعنى : وقتى ديدى فقر به سويت مى آيد، بگو مرحبا! به شعار صالحين .
و وقتى غنا را ديدى كه روى آورده ، بگو: گناهى است كه عقوبتش تعجيل گرديده (يعنى گناهى مرتكب شدم كه خداوند متعال مى خواهد در دنيا عقوبت آن را بدهد و به بعد از مرگ نگذارد)
.
شيوه زندگى انبيا و اوليا (ع ) 
نظر كردن به شيوه زندگانى آن بزرگان ، درسهاى عملى بسيار سودمندى دارد كه ذيلا مى آيد:
1 - حضرت موسى (ع ) 
كسى كه خداوند متعال او را ازم ميان خلايق براى تكلم با خود برگزيد، آنقدر لاغر كه آثار سبزى خوردن از پوست شكمش هويدا بود. وقتى از مصر به طرف شهر مدين خارج شد، پس از مدتى سبزى خوردن ، از خداوند متعال ، تقاضاى نان كرد كه قرآن كريم از قول آن حضرت مى فرمايد:
- رب انى لما انزلت الى من خير فقير (104).
يعنى : پروردگارا! من به خيرى كه تو نازل فرمايى ، محتاجم .
در روايت آمده است كه :
291 - روزى حضرت عيسى - عليه السلام - عرضه داشت : پروردگارا! من گرسنه ام ، خداوند متعال پاسخ داد: من خب دارم كه تو گرسنه اى . گفت : پروردگارا! براى من غذا برسان ، فرمود: هر وقت كه خواسته باشم .
و از جمله چيزهايى كه براى آن حضرت وحى شد اين بود كه :
292 - يا موسى ، الفقير من ليس له مثلى كفيل ، و المريض من ليس له مثلى طبيب ، و الغريب من ليس له مثلى مونس - و يروى حبيب - يا موسى ، ارض بكسيره من شعير تسد بها جوعتك ، و بخرقه توارى بها عورتك ، و اصبر على المصائب ، و اذا رايت الدنيا مقبله عليك فقل : انا لله و انا اليه راجعون عقوبه قد عجلت فى الدنيا و اذا رايت الدنيات مدبره عنك فقل : مرحبا بشعار الصالحين . يا موسى ، لا تعجبن بما اوتى فرعون و ما تمتع به فانما هى زهره الحيوه الدنيا .
يعنى : اى موسى ! فقير، كسى است كه كفيلى چون من ندارد. مريض ، آن است كه مانند من طبيب ندارد. غريب ، فردى است كه مثل من مونس ندارد - در روايتى آمده : مثل من دوست ندارد - اى موسى ! به پاره اى از نان جو كه از تو رفع وقتى ديدى دنيا به سويت روى مى آورد، بگو: انا لله و انا اليه راجعون ، اين عقوبتى است كه جلو افتاده و در دنيا به ما رسيده است . و اگر ديدى دنيا پشت نموده ، بگو: مرحبا! به شعار صالحين .
اى موسى ! تعجب نكن از آنچه به فرعون داده شده ، نعمتهايى كه او از آنها بهره مى گيرد، همه زيبائى زندگانى دنياست
.
2 - حضرت عيسى (ع ) 
سخن هميشگى آن روح خدا اين بود كه :
293 - خادمى يداى ، و دابتى رجلاى ، و فراشى الارض ، و وسادى الحجر، و دفئى فى الشتاء مشارق الارض ، و سراجى بالليل القمر، و ادامى الجوع و شعارى الخوف ، و لباسى الصوف ، وفا كهتى و ريحانى ما انبتت الارض للحوش و الانعام ، ابيت و ليس لى شى ء و اصبح و ليس لى شى ء ، و ليس على وجه الارض احد اغنى منى .
يعنى : نوكر من ، دو دست من است و مركبم دو پاى من . فرشم زمين است و بالش از سنگ . گرما بخش من در زمستان ، زمينهايى است كه در آن آفتاب تابيده باشد. چراغ من در شب ، مهتاب است و خورشت غذاى من ، گرسنگى مى باشد پيراهن من ترس از پروردگار و لباسم پشمينه ، ميوه و ريحان من آن علفهايى است كه زمين براى چهار پايان و وحوش ‍ مى روياند.
روزها شب مى شود و شبهايم به صبح مى رسد در حالى كه مالك چيزى نيستم با اين وصف در روى زمين كسى غنى تر از من وجود ندارد
.
3 - حضرت نوح (ع ) 
پيرترين پيامبر بود و عمر زيادى كرد كه در بعضى از روايات تا دو هزار و پانصد سال هم نقل شده است ، با اين حال در دنيا خانه اى براى خود نساخت ، صبح كه مى شد مى گفت :
294 - لا امسى ؛ يعنى : روز را به شب نمى رسانم .
و شب كه مى شد مى گفت : لا اصبح ؛ يعنى : شب را به صبح نمى برم .
البته رسول خاتم حضرت محمد بن عبد الله - صلى الله عليه و آله و سلم نيز همينطور بود، يعنى در مدت حياتش ، خشتى بر خشتى ننهاد، روزى ديد يكى از يارانش خانه اى با گچ و آجر مى سازد، به او فرمود:
295 - الامر اعجل من هذا.
يعنى : مرگ قبل از خراب شدن اين خانه ، خواهد رسيد .
4 - حضرت ابراهيم (ع ) 
آن پدر پيامبران ، لباسش از پشم بود و غذايش از جو.
5 - حضرت يحيى بن زكريا (ع ) 
لباسش از ليف خرما بود و غذايش از برگ درختان .
6 - حضرت سليمان (ع ) 
با اينكه آن حكومت فوق العاده را داشت ، لباسش پشمينه بود هنگام شب ، دستهاى خود را به گردنش مى بست و تا صبح در حالت ايستاده (از خوف الهى و شوق به لقايش ) اشك مى ريخت . غذاى آن حضرت از راه بافتن زنبيل با دستان مبارك خودش ، تامين مى گرديد.
7 - حضرت محمد (ص ) 
احوال آن حضرت ، مشهور و معروف است كه چه مى خورد و چه مى پوشيد.
روايت شده است كه روزى گرسنگى بر ايشان عارض شد، پاره سنگى برداشته بر شكم نهاد و فرمود:
296 - الا رب مكرم لنفسه و هو لها مهين ، الا رب مهين لنفسه و هو لها مكرم .
يعنى : چه بسا افرادى كه نفس خود را احترام مى كنند ولى در واقع به او اهانت كرده اند و چه بسا كسانى كه به نفس اهانت مى كنند ولى در واقع او را احترام نموده اند.
- الا رب نفس جائعه عاريه فى الدنيا، طاعمه فى الاخره ، ناعمه يوم القيامه . الا رب نفس كاسيه ناعمه فى الدنيا، جائعه عاريه يوم القيامه .
يعنى : بسا افرادى كه در دنيا گرسنه و برهنه اند ولى در آخرت متنعم و بسا افرادى كه در دنيا متنعم اند و در آخرت گرسنه و برهنه .
- الا رب متخوض متنعم فيما افاء الله على رسوله ما له فى الاخره من خلاق .
يعنى : چه بسا افرادى كه در داده هاى خدا با رسولش ، غرق هستند ولى در آخرت بر ايشان بهره اى نيست .
- الا ان عمل اهل الجنه خزنه بربوه ، الا ان عمل اهل النار سهله بسهوه .
يعنى : آگاه باشيد كه عمل اهل بهشت چون كوه سخت است و عمل اهل جهنم چون زمين پست و نرم .
- الا رب شهوه ساعه اورثت خزنا طويلا يوم القيامه .
يعنى : چه بسا شهوت و لذت يك لحظه اى كه موجب حزن و اندوه طولانى در قيامت گردد.
8 - حضرت امير المومنين على بن ابى طالب (ع ) 
احوال آن بزرگوار آشكارتر است از اينكه بخواهيم بيان كنيم .
سويد بن غفله گويد: پس از آنكه مردم با على - عليه السلام - براى خلافت بيعت كردند، بر آن جناب وارد شدم ، ديدم حضرت بر حصير كوچكى نشسته در حالى كه در اطاقش غير از آن ، چيز ديگرى نبود، عرض ‍ كردم :
اى امير المومنين ! اكنون بيت المال در دست توست و در خانه هم چيزى كه بدان احتياج دارى نيست (پس چرا از بيت المال رفع احتياج نمى كنى ؟) فرمود:
297 - يابن غفله ، ان اللبيب لا يتاثث فى داالنفله و لنا دار امن قد نفلنا اليها خير متاعنا و انا عن قليل اليها صائرون .
يعنى : اى پسر غفله ! فرد خردمند هرگز در خانه اى كه بايد از آنجا كوچ كند اثاث بسيار ترتيب نمى دهد، براى ما خانه امنى است كه بهترين متاع و كالاى خود را به آنجا فرستاديم و بزودى خود نيز بدان محل خواهيم رفت .
هرگاه وجود مقدس امير المومنين - عليه السلام - مى خواست جامه اى تهيه كند، به بازار مى رفت و دو لباس مى خريد، بهتر را به قنبر مى داد و آن ديگرى را خود مى پوشيد، آنگاه نزد نجار آمده مى فرمود:
298 - خذه بقدومك ويقول هذه تخرج فى مصلحه اخرى .
يعنى : يكى از دو آستينش را كوتاه كن تا براى كار ديگرى از آن استفاده و آستين ديگر را به حال خود واگذاشته مى فرمود:
- هذه ناخذ فيها من السوق للحسن و الحسين عليهما السلام .
يعنى : در اين آستين براى حسن و حسين - عليهما السلام - چيزى از بازار تهيه مى كنيم .
انسان عاقل بايد با چشم باز نظر كند و فكر سالمش را به كار بيندازد و تحقيق نمايد كه اگر در دنيا و ازدياد آن خيرى بود، اين نوابغ عالم بشريت كه خاصان درگاه حق و حجت الهى بر مرد مند، آن را از دست نمى دادند، بلكه از طريق دورى از دنيا مى خواستند به خدا نزديكتر گردند تا جايى كه امير المومنين - عليه السلام - به دنيا بفرمايد:

- قاد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها (105).
يعنى : تو را سه بار طلاق دادم كه ديگر نمى توان به تو رجوع كرد.
و رسول حق - صلى الله عليه و آله و سلم - بفرمايد:
299 - ما يعبد الله بشى ء مثل الزهد فى الدنيا .
يعنى : تا كنون ذات اقدس الهى به چيزى مانند زهد در دنيا، بندگى نشد.
و حضرت عيسى - عليه السلام - به حواريين بفرمايد:
300 - ارضوا بدنى الدنيا مع سلامه دينكم كما رضى اهل الدنيا بدنى الدين مع سلامه ديناهم ، و تحببوا الى الله بالبعد منهم و ارضوا الله فى سخطهم .
يعنى : به اندكى از دنيا همراه با سلامت دينتان راضى شويد، همچنانكه اهل دنيا به اندكى از دين با سلامت دنيايشان راضى اند، از طريق دورى از اهل دنيا با خدا رابطه دوستى برقرار كنيد و رضايت الهى را در نارضايتى اينان بجوييد.
پرسيدند: اى روح الله ! با چه كسى نشست و برخاست داشته باشيم ؟ فرمود:
- من يذكروكم الله رويته و يزيد فى علمكم منطقه ، و يرغبكم فى الاخره عمله .
يعنى : كسى كه ديدنش شما را به ياد خدا مى اندازد، سخن گفتنش موجب ازدياد علمتان مى گردد و عملش شما را به آخرت علاقمند مى كند.
با اين اوصاف ، چگونه شخص عاقل مى تواند فقر و مسكنت را دوست نداشته باشد در حالى كه مى بينيم اوليا و اوصيا بدان متصف بودند؟ بلكه از روز خلقت حضرت آدم - عليه السلام - تا زمان رسول خاتم - صلى الله عليه و آله و سلم - بار سنگين خدمتگزارى در درگاه الهى و فرمانبرى فرامين انبيا - عليهم السلام - و احياى دين خدا و عزيز ساختن آيينش و ياران پيامبران - عليهم السلام - و منتشر كردن دعوت آن بزرگان ، تنها به دوش ‍ فقرا و مساكين بوده و بس .
مگر نشنيدى قصه هاى قرآنى را و مگر برايت آشكار نگرديد كه منكرين خدا و شرايع او معمولا اغنيا و متر فين و اشراف و متكبرين بودند؟ نظر به آيات قصص ، اين حقيقت را بر ايمان آشكار مى سازد كه :
- اغنيا و متكبران قوم نوح - عليه السلام - به آن حضرت عرضه داشتند:
- انو من لك و اتبعك الا رذلون (106).
يعنى : ما چگونه به تو ايمان بياوريم در حالى كه پيروانت مردمى فرو مايه اند؟.
- و نيز گفتند:
- و ما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى (107).
يعنى : آنانكه پيرو تواند جز اشخاصى پست و بى قدر نيستند.
- همان گروه به حضرت شعيب - عليه السلام - گفتند:
- انا لنريك فينا ضعيفاو لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز (108).
يعنى : تو در ميان ما شخصيتى بر ارزش و ناتوان و اگر ملاحظه طايفه تو نبود، سنگسارت مى كرديم كه تو را نزد ما عزت و احترامى نيست .
- مستكبرين از قوم حضرت صالح - عليه السلام - به مستضعفان با ايمان گفتند:
- اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مومنون قال الذين استكبروا انا بالذى امنتم به كافرون (109).
يعنى : آيا شما اعتقاد داريد كه صالح را خداوند به رسالت فرستاد؟
مومنان پاسخ دادند: بلى ما به آيينى كه از طرف خدا بر او فرستاد شده ايمان داريم ، متكبران بى ايمان گفتند: ما هم به آنچه شما ايمان داريد، كافريم
.
- فرزندان حضرت يعقوب - عليه السلام - سخنشان چنين بود:
- و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين (110).
يعنى : با متاعى ناچيز و بى قدر حضور تو آمديم ، محبت فرما و بر قدر احسانت نسبت به ما بيفزا و از ما دستگيرى كن كه خدا صدقه دهندگان را نيكو پاداش مى دهد .
- فرعون در حالى كه از موسى - عليه السلام - عيب مى گرفت و بر او فخر مى فروخت ، گفت :
- فلو لا القى عليه اسوره من ذهب ؟ (111).
يعنى : چرا دستبند طلا بر دست ندارد؟.
- مشركين به حضرت رسول خاتم - صلى الله عليه و آله و سلم - اين چنين مى گفتند:
- لولا انزل عليه كنز او جاء معه ملك (112).
يعنى : چرا گنج و مالى ندارد و يا فرشته آسمان همراه او نيست ؟.
- او تكون له جنه ياكل منها؟ (113).
يعنى : چرا باغى ندارد كه از ميوه هايش تناول كند؟ .
- او تكون لك جنه من نخيل و عنب فتقجر الانهار خلالها تفجيرا (114).
يعنى : يا تو را باغى از خرما و انگور باشد كه در ميان آن باغ ، نهرهاى آب جارى گردد .
- لولا تزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم (115).
يعنى چرا اين قرآن بر بزرگى از اين دو قريه نازل نشد.
منظورشان از دو قريه ، مكه و طائف و آن دو مرد هم ، مغيره يا وليد بن مغيره از مكه و ابو مسعود ثقفى يا حبيب بن عمر و ثقفى از طائف بود. و اينكه دو نفر را كانديدا كردند به خاطر اين بود كه اين دو بزرگان قومشان بوده اند و اموال بسيارى در مكه و طائف داشتند.
اين مقدار آيه و خبر در مدح مسكنت و كم دارى و مذمت شرف و دارايى ، كفايت مى كند، چگونه اين خبرها كفايت نكند در جاى كه خداوند متعال به پيامبرش حضرت عيسى - عليه السلام - مى گويد:
301 - يا عيسى ، انى قد وهبت لك حب المساكين و رحمتهم ، تحبهم و يحبونك ، يرضون يك اماما و قائدات و ترضى بهم صحابه و تبعا، و هما خلقان من لقينى بازكى الاعمال و احبها الى .
يعنى : اى عيسى ! من دوستى با مساكين و بيچارگان و ترحم به آنان را به عنوان هديه اى به تو بخشيدم ، تو آنان را دوست دارى آنان هم تو را دوست دارند، آنان راضى به امامت و رهبرى تواند و تو نيز راضى به يارى و پيروى اينان ، اگر كسى با اين دو خلق نيكو (يعنى حب مساكين و ترحم به ايشان ) مرا ملاقات كند با پاكترين و محبوبترين اعمال ، مرا ملاقات نموده است .
پيامبر ما - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
302 - الفقر فخرى و به افتخر.
يعنى : فقر، فخر من است و بدان افتخار مى كنم .
از حضرت عيسى - عليه السلام - نقل است كه فرمود:
303 - بحق اقول لكم : ان اكناف السماء لخاليه من الاغنياء ولد خول جمل فى سم الخياط ايسر من دخول غنى فى الجنه .
يعنى : به حق به شما مى گويم كه اطراف آسمان از اغنيا خالى است و داخل شدن يك شتر در سوراخ سوزن ، راحت تر است از داخل شدن يك غنى در بهشت .
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
304 - اطلعت فى الجنه فوجدت اكثر اهلها الفقراء و المساكين ، و اذا ليس فيها احد اقل من الاغنياء و النساء .
يعنى : در بهشت اطلاع حاصل كردم كه اكثر اهلش از فقرا و مساكين بوده و اغنيا و زنان در آن كم بودند.
اگر غنا فقط يك خطر كه آن ترك همراهى و كمك به فقر است داشته باشد، كافى است (كه انسان از آن بگريزد.).
اگر غنى بخواهد نقايص را بزدايد و همه ضرورتهايى را كه از آن اطلاع دارد بر طرف نمايد، بايد تمام اموالش را در اين راه مصرف كند و خود ضعيف و زمينگير گردد و فقير همانند ديگر فقرا شود، به همين خاطر است كه اويس ‍ قرنى (ره ) گفت : حقوق الهى براى ما طلا و نقره اى باقى نگذاشت .
نقل است كه حضرت على - عليه السلام - باغى داشت كه درختانش را پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - كاشته و آن حضرت با دستان خودش آن را آبيارى كرده بود، اين باغ را به دوازده هزار درهم فروخت و تمام آن پولها را در راه خدا صدقه داد و به خانه برگشت ، در اين حال ، همسر گرامش حضرت فاطمه - سلام الله عليها - به او گفت :
305 - تعلم ان لنا اياما لم نذق فيها طعاما و قد بلغ بنا الجوع ولا اظنك الا كاحدنا فهلا تركت لنا من ذلك قوتا؟ .
يعنى : مى دانى كه چند روز است غذايى نخورده ايم و گرسنگى مى كشيم و فكر مى كنم تو نيز همانند گرسنه اى پس چرا چيزى از آن همه پولها برايمان نگه نداشتى ؟.
حضرت على - عليه السلام - فرمود:
306 - منعنى عن ذلك وجوه اشفقت ان ارى عليها ذل السوال .
يعنى : دلم به حال افرادى كه مبادا در اثر گدايى به ذلت و خوارى بيفتند سوخت به همين خاطر، چيزى به خانه نياوردم .
گويند علت اينكه معاويه فرزند يزيد از خلافت كنار كشيد، اين بود كه شنيد دو كنيزش - كه يكى زيبا روى بود - با هم مشغول گفتگويند، آن ديگرى به كنيز زيبا گفت : جمالت تو را به ملوك داد (وگرنه تو خودت هيچ ارزشى ندارى ).
كنيز زيبا پاسخ داد: چه حكومتى شبيه حكومت جمال است ؟ اين جمال و زيبايى است كه بر حاكمان حكومت مى كند، پس حاكم حقيقى اوست .
كنيز ديگر گفت : حكومت چه خيرى دارد؟ حاكم يا حقوق مردم را ادا مى كند و شكر الهى را به جاى مى آورد كه در اين صورت لذت و قرارى برايش باقى نخواهد ماند و يا مطيع شهوات و لذت است و حقوق ديگران را ضايع كرده ، شكر الهى را ترك مى نمايد كه در اين صورت جايگاهش آتش ‍ جهنم خواهد بود.
اين سخنان در معاويه بسيار موثر واقع افتاد در نتيجه خود را از حكومت خلع نمود.
اطرافيان گفتند: لااقل حكومت را به ديگرى بسپار.
گفت : گناه ديگرى را من به دوش بگيرم ، در حالى كه تلخى دورى آن را مى چشم ، اگر بخواهم كسى را معين كنم ، خودم بدان سزاوار ترم .
اين را گفت و به درون خانه رفته در را از درون بست و كسى را به درون راه نداد، بيست و پنج شب گذشت كه جان داد.
گويند مادرش وقتى اين ماجرا را شنيد گفت : اى كاش ! لكه خونى بودى (و هرگز به دنيا نمى آمدى ).
فرزند جواب داد: اى كاش ! همينطور كه مى گويى بودم و نمى دانستم بهشت و جهنمى در كار است .
سخن در اين باب به درازا كشيد و از موضوع اصلى كتاب به حاشيه رفتيم ، علتش در خواست يكى از ياران بود كه نخواستيم بر خلاف آن عمل كنيم (116).
بحث در موطن دعا بود كه دعا پس از اعمال مخصوصى ، مستجاب مى گردد :
ج - دعا بعد از قرائت قرآن .
د - دعا بين اذان و اقامه .
ه - دعا هنگام سوختن دل .
و - دعا هنگام جارى شدن اشك .
ابو بصير از حضرت صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
307 - اذا رق احدكم فليدع فان القلب لا يرق حتى يخلص ‍ .
يعنى : هرگاه دل يكى از شما سوخت ، دعا كند؛ چون قلب تا صاف و پاك نگردد، نمى سوزد.
سبب هفتم دعا در حالات مخصوص  
الف - در حال جنگ . 
ب - در حال حج . 
ج - در حال عمره . 
د - در حال مريضى 
عيسى بن عبد الله قمى گويد: شنيدم حضرت امام صادق -عليه السلام - مى گويد:
308 - ثلاثه دعوتهم مستجابه : الحاج و المعتمر و الغارى فى سبيل الله ، فانظروا كيف تخلفونهم ، و المريض فلا تعرضوه ولا تضجروه .
يعنى : سه نفر دعايشان مستجاب است : اول : حاجى و معتمر (كسى كه حج و عمره انجام مى دهد) دوم : جنگ كننده در راه خدا - دقت كنيد كه در آنچه از او باقى مانده چگونه عمل مى كنيد - سوم : مريض ، مبادا متعرض او شويد يا دلتنگش نماييد.
ه - دعاى مريض براى عيادت كننده . 
درجات و پاداش مريض  
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
309 - للمريض اربع خصال : يرفع عنه القلم ، يامر الله الملك فليكتب له افضل ما كان يعمله صحته ، و ينفى عن كل عضو من جسده ما عمله من ذنب ، فان مات مات مغفورا له و ان عاش عاش مغفورا له .
يعنى : مريض چهار خصلت دارد:
اول - گناه برايش نوشته نمى شود (البته در امورى كه نسبت به آنها اضطرار دارد).
دوم - خداوند متعال به فرشته فرمان مى دهد كه بهترين عملى را كه در زمان صحتش انجام مى داد در حال مرض نيز برايش بنويسند.
سوم - هر گناهى كه با اعضاى بدنش مرتكب شده ، پاك مى گردد.
چهارم - چه بميرد و چه زنده بماند، آمرزيده شده است
.
- و اذا مرض المسلم كتب الله له كاحسن ما كان يعمله فى صحته ، و تساقطت ذنوبه كما يتساقط ورق الشجر .
يعنى : وقتى مسلمان مريض مى شود، خداوند متعال بهترين عملى را كه در زمان صحتش انجام مى داد به حسابش مى نويسد و گناهانش بسان ريزش ‍ برگ از درخت مى ريزد.
- و من عاد مريضا فى الله لم يسال المريض للعائد شيئا الا استجاب له .
يعنى : كسى كه مريضى را عيادت مى كند، اگر آن مريض برايش دعا كند، مستجاب مى شود.
- و يوحى الله تعالى الى ملك الشمال ان لا تكتب على عبدى شيئا ما دام فى و ثاقى ، و الى ملك اليمين ان اجعل انين عبدى حسنات .
يعنى : خداوند متعال به فرشته جانب چپ اينگونه وحى مى فرستد: مادامى كه بنده ام در پناه من است برايش چيزى ننويس و به فرشته جانب راست اينگونه وحى مى كند: براى ناله بنده ام حسنه بنويس .
- و ان المرض ينفى الجسد من الذنوب كما يذهب الكير خبث الحديد .
يعنى : مرض ، جسد را از گناه پاك مى كند همچنانكه دم آهنگران ، جرمها را از آهن مى زدايد.
از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه فرمود:
310 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - الحمى رائد الموت ، و سجن الله فى ارضه ، و حرها من جهنم ، وهى حظ كل مومن من النار .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: تب ، پيش قراول مرگ و زندان خدا در زمين است ، گرماى آن از جهنم مى باشد و همين مقدار گرما بهره مومن از آن آتش است .
- نعم الوجع الحمى ، تعطى كل عضو حظه من البلاء، ولا خير فى من لا يبتلى .
يعنى : تب چه درد خوبى است كه سهميه هر عضو بدن از بلا را به او مى دهد و كسى كه بلا نبيند خيرى در او نيست .
- وان المومن اذا حم حمى واحده تناثرت الذنوب عنه كورق الشجر، فان ان على فراشه فانينه تسبيح ، وصياحه تهليل ، و تقلبه على فراشه كمن يضرب بسيفه فى سبيل الله ، فان اقبل يعبد الله كان مغفورا له و طوبى له .
يعنى : وقتى مومن يك مرتبه تب كند، گناهان از او چون برگ درختان پاشيده مى شود، اگر در رختخوابش ناله بزند، ناله هايش سبحان الله است و فريادش لا اله الا الله ، جابجايى مريض در رختخوابش ، مانند آن است كه در راه خدا با شمشيرش (دشمنان دين را) مى زند، اگر باقى بماند و بندگى حق كند آمرزيده شده است ، خوشا به حالش !.
- وحمى يوم كفاره سنه فان المها يبقى فى الجسد سنه ، وهى كفاره لما قبلها و ما بعدها .
يعنى : تب يك روزه ، كفاره يك سال گناه ات و رنجش تا آن مدت در بدن باقى مى ماند، اين رنج كفاره گذشته و آينده است .
- و من اشتكى ليله فقبلها بقبولها و ادى الى الله شكرها كانت له كفاره سنتين ؛ سنه لقبولها و سنه للصبر عليها .
يعنى : كسى كه يك شب بنالد و نه تنها آن را بپذيرد (و شكايت نكند) بلكه به خاطر آن شكر گزارى نيز بنمايد، كفاره دو سالش خواهد بود، يك سال به خاطر پذيرفتن آن درد و سال ديگر به خاطر صبر بر آن .
- و المرض للمومن تطهير و رحمه و للكافر تعذيب و لعنه .
يعنى : مرض براى مومن پاكى و رحمت است و براى كافر عذاب و لعنت .
- ولا يزال المرض بالمومن حتى لا يبقى عليه ذنبا، و صداع ليله تحط كل خطيئه الا الكبائر .
يعنى : مرض آنقدر در مومن مى ماند تا گناهى در او باقى نگذارد، يك شب درد سر، موجب محو شدن هر نوع خطاست ، مگر گناهان كبيره .
از حضرت امام باقر - عليه السلام - نقل است كه فرمود:
311 - لو يعلم المومن ما له المصائب من الاجر لتمنى انه يقرض ‍ بالمقاريض .
يعنى : اگر مومن بداند كه مصيبتها چه اجر عظيمى دارند، آرزو خواهد كرد كه با قيچى تكه تكه اش كنند.
و از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
312 - اذا كان العبد على طريقه من الخير فمرض او سافر او عجز عن العمل بكبر كتب الله له مثل ما كان يعمله .
يعنى : اگر مومن در راه خير و درست حركت كند و مريض شود يا به مسافرت برود يا در اثر پيرى ، نتواند اعمالش را چونت گذشته انجام دهد، خداوند متعال همانند اعمال ايام عادى را برايش خواهد نوشت .
آنگاه حضرت ، اين آيه را تلاوت فرمود:
- فلها اجر غير ممنون (117).
يعنى : براى آنان پاداشى است دائمى .
از حضرت صادق - عليه السلام - اينگونه نقل شده است كه :
313 - اذا مات المومن صعد ملكاه فقالا: يا ربنا، امت فلانا، فيقول : انزلا فصيليا عليه عند قبره وهللانى و كبرانى و اكتبا ما تعملان له .
يعنى : وقتى مومن مى ميرد، دو فرشته او بالا رفته مى گويند: پرودگارا! فلانى را قبض روح كردى ، خداوند متعال مى فرمايد: پايين برويد و بر قبرش ‍ نماز بگزاريد و لا اله الله و الله اكبر بگوييد، آنگاه اين اعمال را به حساب او بنويسيد.
از جابر نقل است كه مردى كر و لال نزد رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - آمده با دستش اشاره اى نمود، آن حضرت فرمود:
314 - اعطوه صحيفه حتى يكتب فيها ما يريد .
يعنى : كاغذى به او بدهيد تا مقصودش را بنويسد.
آن مرد كاغذ را گرفت و نوشت : اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله .
در اينجا رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
- اكتبوا له كتابا تبشرونه بالجنه فانه ليس من مسلم يفجع بكريمه او بلسانه او بسمعه او برجله او بيده فيحمد الله على ما اصابه و يحتسب من عند الله ذلك الا نجاه الله من النار و ادخله الجنه .
يعنى : چيزى برايش بنويسيد و او را به بهشت بشارت دهيد، چون هرگاه مسلمانى چشم يا زبان يا گوش يا پا دستش از او گرفته شود و او در همان حال نسبت به آن مصيبت ، شاكر و سپاسگزار باشد و اجرش را از خدا طلب كند، خداوند متعال او را از آتش ، نجات داده وارد بهشتش مى نمايد آنگاه فرمود:
- ان لاهل البلايا فى الدنيا درجات و فى الاخره م لا تنال بالا عمال حتى ان الرجل ليتمنى ان جسده فى الدنيا كان يقرض بالمقاريض مما يرى من حسن ثواب الله لاهل البلاء من الموحدين فان الله لا يقبل العمل فى غير الاسلام .
يعنى : اهل بلا در دنيا درجاتى دارند و در آخرت مقاماتى كه با عمل (صالح ) نمى توان بدان رسيد تا جايى كه انسان آرزو مى كند كه اى كاش ! بدنش در دنيا با قيچى تكه تكه مى گرديد، اين خواهش از آنجا ناشى مى شود كه اينان در قيامت ثواب نيكوى الهى به موحدين بلا ديده را تماشا مى كنند (اختصاص اين پاداش به موحدين به خاطر اين است كه ) چون خداوند متعال عملى را در غير اسلام نمى پذيرد.