موضع صحابه درباره يكسان شدن مصحفها
همان گونه كه در گذشته گفته شد،حذيفة بن يمان اولين كسى بود كه
دربارهيكسان شدن مصحفها سخن گفت و سوگند ياد كرد كه به نزد خليفه خواهد
رفتو از او خواهد خواست كه فقط يك قرائتبين مسلمانان معمول باشد (1)
.او بود كهدر كوفه در اين باره با صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله
مشورت كرد و همه آنان،به جز ابن مسعود،باپيشنهاد او موافقت كردند.با طرح
اين پيشنهاد عثمان با آن موافقت نمود.سپسآن گروه از اصحاب پيامبر را كه
در مدينه بودند فرا خواند و در اين باره با آنان مشورتكرد،همه با پيش نهاد
يكسان كردن مصاحف موافقت كردند.
هم چنين امام امير المؤمنين عليه السلام راى موافق خود را با اين برنامه
به گونه اصولىاظهار نمود.ابن ابى داوود از سويد بن غفله روايت كرده است كه
على عليه السلام فرمود:
«سوگند به خدا كه عثمان درباره مصاحف(قرآن)هيچ عملى را انجام نداد
مگراين كه با مشورت ما بود.او درباره قرائتها با ما مشورت كرد و گفت:به من
گفتهاندكه برخى مىگويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزى نزديك به
كفر است.
به او(عثمان)گفتم نظرت چيست؟گفت:نظرم اين است كه فقط يك مصحف دراختيار
مردم باشد و در اين زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند.گفتم نظر خوبىاست»
(2) .در روايت ديگرى آمده است كه على عليه السلام فرمود:«اگر امر
مصحفها به مننيز واگذار مىشد،من همان مىكردم كه عثمان كرد» (3)
.
پس از آن كه على عليه السلام به خلافت رسيد،مردم را بر آن داشت تا به
همان مصحفعثمان ملتزم باشند و تغييرى در آن ندهند،گر چه در آن غلطهاى
املايى وجود داشته باشد.اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس،به عنوان
اصلاح قرآن،تغيير وتحريفى در آن به وجود نياورد.از اينرو حضرتش تاكيد
فرمود كه از امروز هيچ كسنبايد به قرآن دستبزند و دستور«ان القرآن لا
يهاج اليوم و لا يحول»را قاطعانهصادر نمود (4) .
موضع امامان در حفظ مصحف مرسوم
كسى در حضور امام صادق عليه السلام عبارتى از قرآن را بر خلاف آن چه
ديگران قرائتمىكردند،قرائت كرد.امام عليه السلام به او فرمود:«ديگر اين
گونه قرائت مكن وهمان گونه كه همگان قرائت مىكنند قرائت نما»و نيز در پاسخ
كسى كه از نحوهتلاوت قرآن سؤال كرده بود،فرمود:«قرآن را به همان گونه كه
آموختهايد تلاوتكنيد» (5) .
از اين رو اجماع علماى شيعه بر اين مىباشد آن چه امروزه در دست
است،همانقرآن كامل و جامع است (6) و هرگز دچار تحريف و تغيير
نشده است و قرائت معروفميان مسلمانان همان قرائت صحيح و درستى است كه
خواندن آن در نماز صحيحاست.استناد به نص موجود در تمام موارد،درست است و
همان است كه برپيامبر صلى الله عليه و آله وحى شده و چيزى جز اين نيست.
تصور نمىرود كه مخالفت عبد الله بن مسعود نيز مخالفتى اصولى بوده
است.او ازاين جهت ناراضى و نا راحتبوده كه افرادى را براى انجام اين امر
مهم انتخاب كردهبودند كه صلاحيت اين كار را نداشتهاند.كارى كه خود ابن
مسعود براى انجام آنشايستگى كامل داشته است.او مىگفت:«اينان كسانى هستند
كه حق نداشتند خوددر قرآن دخالتى كنند» (7) و از اينرو از
تسليم نمودن مصحف خود به فرستاده خليفهبه شدت امتناع ورزيد.
سال آغاز يكسان شدن مصحفها
ابن حجر گفته است:«آغاز اين امر،در سال بيست و پنجم هجرى،سال دوم ياسوم
(8) خلافت عثمان بود».او اضافه كرده است كه برخى گمان كردهاند كه
آغازاين كار در حوالى سال سىام هجرى اتفاق افتاده و هيچ سندى بر اين ادعاى
خودذكر نكردهاند (9) .
ابن اثير و برخى ديگر نيز بدون ذكر سند،اين حادثه را از حوادث سال
سىامبر شمردهاند.ابن اثير مىگويد:«در اين سال،حذيفه به كمك عبد الرحمان
بن ربيعهبه جنگ رفت.و در آن جا متوجه اختلافات فراوان مردم درباره قرآن
شد.و درباز گشت از عثمان خواست كه در اين باره چارهاى بينديشد و عثمان نيز
چنين كرد» (10) .
تصور مىرود كه ابن اثير در تعيين اين سال اشتباه كرده است،زيرا:
اولا،به روايت ابو مخنف جنگ در سرزمين ارمنستان سال 24 اتفاق افتاده
كهطبرى آن را نقل كرده است (11) .ابن حجر نيز گفته:«ارمنستان
در خلافت عثمان فتح شدو فرمانده لشكر سلمان بن ربيعه باهلى از مردم عراق
بود و عثمان فرمان داد كه مردمشام و عراق در اين جنگ شركت كنند.فرمانده
لشكر شام،حبيب بن سلمه فهرى بودو حذيفه از جمله كسانى بود كه در اين جنگ
شركت داشت».ابن حجر اضافهمىكند:«به گونهاى كه مؤرخان نقل كردهاند
ارمنستان به سال بيست و پنجم،دراوايل ولايت وليد بن عقبة بن ابى معيط بر
كوفه،فتح شد و وليد از جانب عثمانبه ولايت كوفه نصب شده بود» (12)
.
ثانيا،جنگ عبد الرحمان بن ربيعه در سال بيست و دوم واقع شده و كسى كه با
او بوده حذيفة بن اسيد غفارى بوده و نه حذيفة بن يمان عبسى (13)
.
ثالثا،در سال سىام،سعيد به جاى وليد به حكومت كوفه منصوب شد.او در
اينوقت،براى جنگ طبرستان آماده مىشد و ابن زبير و ابن عباس و حذيفه در
اينجنگ هم راه او بودند (14) . سعيد تا سال سى و چهارم به
مدينه باز نگشت و در سالبعد،عثمان به قتل رسيد (15) .بنا بر
اين با توجه به اين كه سعيد،عضو كميته يكسانكردن مصحفها بوده است،اگر
آغاز كار كميته در سال سىام بوده باشد،با حوادثذكر شده تطبيق نمىكند و
نيز با عضويت ابن زبير و ابن عباس در آن كميته سازگارنيست.
رابعا،ذهبى نقل كرده كه ابى بن كعب در سال سىام در گذشته است.او
اضافهمىكند كه واقدى گفته است:«اين موضوع مسلم است كه ابى بن كعب قرآن را
براعضاى كميته املا مىكرده و او مرجع اوليه اعضاى كميته در مقابله
نسخههابوده است» (16) .
خامسا،حديثيزيد نخعى كه قبلا نقل شد،حكايت مىكند كه اين موضوعپيش از
سال سىام اتفاق افتاده است.در كلام ابن حجر نيز آمده كه اين واقعه
درابتداى ولايت وليد بر كوفه اتفاق افتاده است (17) و ولايت
وليد بر كوفه در سال بيستو ششم و به روايتسيف،در سال بيست و پنجم بوده
است (18) .
سادسا،استوارترين دليل بر اين كه تاريخ آغاز يكسان كردن مصاحف در
سالبيست و پنجم بوده،روايت ابن ابى داود از مصعب بن سعد است كه مىگويد:
«عثمان هنگام اقدام به جمع آورى قرآن،در خطبهاى اعلام كرد:پانزده سال
است كهپيامبرتان در گذشته است و شما درباره قرآن دچار اختلاف شدهايد.من
تصميمگرفتهام از تمام كسانى كه چيزى از قرآن از پيامبر صلى الله عليه و
آله شنيدهاند بخواهم كه بياورد ودر اختيار[كميته]بگذارند» (19)
.
با توجه به در گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله به سال دهم هجرى،خطبه
عثمان به وضوحتاييد مىكند كه سال آغاز يكسان كردن مصاحف،سال بيست و پنجم
هجرىبوده است. موضوع ديگر آن كه تنها ابن اثير پيش نهاد حذيفه را براى
يكسان كردنمصاحف،از حوادث سال سىام هجرى شمرده است.نقل او به گونهاى
است كهنمىتوان تاييد كرد كه از يك سند تاريخى اخذ كرده باشد.
از طرف ديگر،تعيين تاريخ رويدادهاى مهم بايد از روى تحقيق و بررسى
انجامگيرد.طبرى خود به تاريخهايى كه ذكر شده،چندان اعتماد نمىكند و
احيانا درتاريخ وقوع رويدادى ترديد مىكند،مانند جنگ نهاوند كه تاريخ وقوع
آن را به گونهقطعى نقل نمىكند و آن را از حوادث سال هيجده و يا سال بيست
و يك يادمىكند (20) .
بنابر اين براى شناخت دقيق تاريخ يك حادثه،نمىتوان تنها به آن چه
مورخاننقل كردهاند، اعتماد كرد.لازمه اعتماد به تاريخ صحيح وقوع يك
حادثه،تحقيق وبررسى از جوانب مختلف است.
مراحل انجام برنامه
كميته يكسان كردن مصاحف در انجام ماموريتخود سه مرحله اساسى را
طىكرد:
1.جمع آورى منابع و مآخذ صحيح براى تهيه مصحف واحد و انتشار آن
بينمسلمانان.
2.مقابله مصحفهاى آماده شده با يك ديگر،به منظور حصول اطمينان نسبتبه
صحت آنها و عدم وجود اختلاف بين آنها.
3.جمع آورى مصحفها و يا صحيفههايى كه قرآن در آنها ثبتشده بود
ازتمامى بلاد اسلامى و محو و نابود كردن آنها.
و بالاخره الزام همه مسلمانان به قرائت اين مصحف و منع آنان از
تلاوتمصحفها و قرائتهاى ديگر.
ولى اين كميته،در اين مراحل سه گانه،دقت لازم را به كار نبرد و در انجام
وظايفخود اندكى تساهل ورزيد.به خصوص در مرحله دوم(مقابله مصاحف)كه
نيازمنددقت و بررسى بيشترى بود.
در مرحله جمع آورى مصحفها و محو آنها،عثمان به اين نحو عمل كرد
كهافرادى را به بلاد مختلف فرستاد و مصحفها و صحيفههايى را كه قرآن در
آنهاثبتشده بود جمع آورى كرد و دستور داد تا آنها را بسوزانند (21)
.
يعقوبى مىگويد:«تمام مصحفها را از تمام اطراف و اكناف جمع آورى كردند
وآنها را در مخلوطى از آب و سركه جوشاندند و شستند.برخى نيز
گفتهاند:آنها راسوزاندند.تنها مصحف ابن مسعود محفوظ مانده بود كه وى از
تسليم آن بهعبد الله بن عامر(والى كوفه) خوددارى كرد.بر اثر همين خود
دارى،عثمان او را بهمدينه احضار كرد.ابن مسعود به مسجد مدينه وارد
شد.عثمان در حالى كه به ايرادخطبه مشغول بود،گفت:چهار پايى بد سگال بر شما
وارد مىشود.ابن مسعود نيز بهدرشتى با او سخن گفت.آن گاه عثمان دستور
داد،پاى او را گرفته به زمين كشيدند تاآن كه پهلوى او شكسته شد،عايشه به
صدا در آمد و سخنان بسيارى گفت» (22) .
در ابتداى امر عثمان تصور مىكرد يكى كردن مصاحف كار آسانى است،لذاگروهى
را براى انجام آن گرد آورد كه شايستگى كافى نداشتند.سرانجام به گروهىديگر
متوسل شد كه افراد لايق و با كفايتى چون سيد قراء و صحابى بزرگابى بن كعب
در ميان آنان بود (23) .صحيفههايى را نيز كه در عهد ابو بكر
قرآن در آنهاثبتشده و نزد حفصه بود طلب كرد.حفصه در ابتداى امر از تسليم
آنها به عثمانخوددارى كرد و شايد نگران آن بود كه از بين برود.تا آن كه
عثمان تعهد كرد كه آنهارا به وى باز گرداند و او نيز پس از اين
تعهد،صحيفههاى مذكور را در اختيار عثمانگذاشت تا به عنوان سندى موثق،مورد
مقابله با ديگر مصاحف و استنساخ قرارگيرد (24) .
از طرف ديگر،عثمان به همه مسلمانان اعلام كرد كه هر كس،هر قسمت از
قرآنرا كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است.در اختيار كميته
بگذارد (25) .بر اثر اين اعلام،مردمالواح و استخوانها و
چوبهايى را كه قرآن بر آن نوشته شده بود،آوردند.شايدكميته جمع آورى
قرآن،اين انتظار را داشت كسانى كه در آخرين عرضه قرآن برپيامبر صلى الله
عليه و آله حاضر بودند،آيات قرآن را در اختيارشان قرار دهند.ابن سيرين
مىگويد:
«اگر آيهاى مورد اختلاف قرار مىگرفت،ثبت آن را به تاخير مىانداختند
برخىگفتهاند كه منظور از تاخير در ثبت آن،اين بوده است كه نسخههاى كسانى
را كه درآخرين عرضه قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر بودهاند،به
دست آورند» (26) .
انس بن مالك گفته است:«من از كسانى بودم كه آيات را بر نويسندگان املا
مىكرد.
چه بسا آيهاى مورد اختلاف واقع مىشد،در اين صورت نظر كسانى را كه آيه
مورداختلاف را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند مىخواستند.اگر
اين گونه افراد در مدينهنبودند،ما قبل و ما بعد آيه را براى آنان
مىنوشتند و از آنان مىخواستند تا قسمتمورد اختلاف را از آن گونه كه
شنيدهاند بنويسند يا خود حاضر شوند» (27) .
ابى بن كعب نيز قرآن را بر آنان املا مىكرد و آنان به ثبت آن
مىپرداختند.يا اين كهآيه مورد اختلاف را براى وى مىفرستادند و او پس از
تصحيح،آن را باز مىگرداند.
در حديث ابو العاليه آمده است كه آنان قرآن را از مصحف ابى بن كعب جمع
آورىمىكردند. ابى بن كعب شخصا آيات را املا مىكرد و گروهى مىنوشتند
(28) .
عبد الله بن هانى بربرى(غلام عثمان)نقل مىكند:«من نزد عثمان بودم و
مىديدمكه نسخههاى مختلف مصحفها را با يك ديگر مقابله مىكردند.عثمان
استخوانكتف گوسفندى را به من داد كه در آن اين كلمات نوشته شده بود:«لم
يتسن»و«لاتبديل للخلق الله»و«فامهل الكافرين»،من آن را نزد ابى بن كعب
بردم و او آنها را بهاين گونه تصحيح كرد:« لم يتسنه (29) و لا
تبديل لخلق الله (30) و فمهل الكافرين (31) .
در مرحله مقابله مصحفها با يك ديگر سهل انگارىهاى آشكارى رخ داد به
گونهاى كه در مصحفهاى عثمانى،اشتباهات و تناقضهاى املايى فاحشىوجود
داشت.تا آن جا كه مصحفهاى فرستاده شده به اطراف با يك ديگر كاملاتطبيق
نمىكرد.مسؤوليت اين امر بر اعضاى كميته و به خصوص عثمان است كه براين
اشتباهات واقف شد،ولى چارهاى نينديشيد و مسامحه كرد.
ابن ابى داود نقل مىكند كه برخى از مردم شام مىگفتند:«مصحف ما و
مصحفبصره صحيحتر از مصحف كوفه است»زيرا هنگامى كه عثمان دستور
دادمصحفها را بنويسند، مصحفى را كه براى كوفه تهيه كرده بودند بر مبناى
قرائتعبد الله بن مسعود بود و پيش از آن كه اين مصحف با ساير نسخهها
مقابله و تصحيحشود،براى آنان فرستاده شد.اما مصحفى كه براى شام و نيز
مصحفى كه براى بصرهتهيه شده بود،پس از مقابله و تصحيح آنها فرستاده گرديد
(32) .
اين امر بر آن دلالت دارد كه مصحفها را پيش از مقابله دقيق آنها با يك
ديگر بهسر تا سر بلاد پهناور اسلامى فرستادهاند.چنان كه وجود اختلاف ميان
مصحفهاىشهرهاى مختلف-به نقل ابن ابى داود (33) -دليل بر سهل
انگارى در امر مقابله نسخههاو حصول اطمينان به صحت آنها است.
ابن ابى داود موضوع ديگرى را نيز نقل مىكند كه حاكى از سهل
انگارىعجيبترى در اين امر مهم است.او مىگويد:«هنگامى كه نسخههاى
مصحفهاآماده شد،يكى از آنها را نزد عثمان بردند.او آن را مشاهده كرد و
گفت:چه خوب وزيبا تهيه كردهايد.ولى اشتباهاتى در آن ديد و گفت اگر املا
كننده از قبيله«هذيل»ونويسنده از قبيله«ثقيف»بود،اين اشتباهات رخ
نمىداد و افزود:ولى عرب طبقزبان مادرى،آن را درست مىخواند» (34)
.
آيا بايد گفت:اين چه بىتفاوتى بىموردى است،كتاب خدا شايسته عنايت
واهتمام بيشترى نبود تا اين كه از اشتباه املايى و خطاى نوشتارى خالى
باشد؟
علاوه بر اين،اين آرزوى عثمان چه معنايى دارد؟آيا او نمىتوانست از اول
املاكنندگانى از هذيل و نويسندگانى از ثقيف انتخاب كند،در حالى كه صلاحيت و
شايستگى آنان را براى انجام اين كار مهم مىدانست؟ولى او به جاى اين
افرادشايسته،كسانى را از اطرافيان خود انتخاب كرد و سرانجام اين انتخاب نا
به جا،سبب پيدايش اختلاف در قرائت قرآن در زمانهاى بعد گرديد.
تعداد مصحفهاى عثمانى
مؤرخان در شماره مصحفهاى تهيه شده هم آهنگ كه به اطراف بلاد
اسلامىفرستاده شده است،اختلاف دارند.ابن ابى داود تعداد آنها را شش نسخه
مىداندكه هر يك به يكى از شش مركز مهم اسلامى آن روز ارسال شد.اين شش
مركزعبارتند از مكه،كوفه،بصره،شام،بحرين و يمن.وى اضافه مىكند كه علاوه بر
اينشش نسخه،يك نسخه نيز در مدينه نگه داشته شد كه آن را به نام«ام»و
يا«امام»
مىناميدند (35) .يعقوبى دو نسخه ديگر را بر اين تعداد اضافه
كرده كه به مصر و الجزيرهفرستاده شده است (36) .مصحفى كه به هر
منطقهاى فرستاده شده بود،در مركز منطقهحفظ مىشد و از روى آن،نسخههاى
ديگرى استنساخ مىشد تا در دست رسمردم قرار گيرد.و تنها قرائت اين مصحفها
رسميت داشت و هر نسخه و يا قرائتكه با اين مصحفهاى هم آهنگ،مخالف بود،غير
رسمى و ممنوع شناخته مىشدو استفاده از آنها موجب مجازات بود.
مصحف مدينه مرجع عمومى بود و اگر ميان مصحفهاى فرستاده شده در
بلادديگر،اختلافى پيدا مىشد،براى رفع اختلاف و تصحيح آنها مصحف
مدينهملاك قرار مىگرفت و مطابق با آن،مصحفهاى ديگر تصحيح مىشد.
گفته شده است عثمان هم راه هر مصحف،يك قارى قرآن نيز به منطقه مورد
نظراعزام مىكرد،تا قرائت قرآن را مطابق با آن مصحف به مردم بياموزد،از
جملهعبد الله بن سائب هم راه با قرآن مكه و مغيرة بن شهاب هم راه با مصحف
شام وابو عبد الرحمان سلمى با مصحف كوفه و عامر بن عبد القيس با مصحف بصره
بهمناطق مذكور اعزام شدند.افراد ديگرى به همين ترتيب به مناطق ديگر
فرستاده شدند.زيد بن ثابت نيز از جانب خليفه به عنوان قارى مدينه تعيين
گرديد (37) .
مقامات حكومت و عمال خليفه،عنايت و توجه خاصى به اين مصحفها وحفاظت از
آنها داشتند،و همين علاقه و توجه زياد مردم نسبتبه حفظ آنها،موجب بقا و
دوام آنها گرديد. پس از گذشت زمانى طولانى،تغييرات ودگرگونىهايى در اين
مصحفها به وجود آمد كه نقطه گذارى و علامت گذارى وتقسيم آن به حزبها از
آن جملهاند.آخر الامر،خط اين مصحفها كه خط كوفىابتدايى بود،به خط كوفى
متعارف تبديل شد.در زمانهاى بعد، نوشتن قرآن با خطنسخ زيباى عربى و ديگر
خطوط متداول گرديد.اين تغييرات به تدريج مصحفهاىاوليه را كه در زمان
عثمان نوشته شده بود،به دست فراموشى سپرد و رفته رفته اثرىاز آنها باقى
نماند.
ياقوت حموى(متوفاى 626)نقل مىكند كه مصحف عثمان بن عفان در مسجددمشق
است كه مىگويند به خط خود اوست (38) .اين مصحف را فضل الله
العمرى(متوفاى 749)ديده و مىگويد:«مصحف عثمانى به خط عثمان بن عفان در
سمتچپ مسجد دمشق باقى است» (39) . البته در جايى ذكر نشده است
كه عثمان به خطخود مصحفى نوشته باشد و شايد مصحف ياد شده،همان مصحف شام
بوده كه تاآن زمان باقى بوده است.
ابن كثير(متوفاى 774)نيز از اين مصحف ياد كرده،ولى نوشتن آن را به
عثماننسبت نداده است.او گفته است:«مشهورترين مصحف عثمانى در روزگار
مامصحفى است در شام كه در نزديكى ركن شرقى مقصوده مسجد دمشق محفوظاست.اين
مصحف در گذشته در شهر«طبريه»بوده و در حدود سال 518 هجرى ازآن جا به دمشق
منتقل شده است.من آن را ديدهام،كتابى است قطور با خطى زيبا وروشن و پخته و
با مركبى خوب.در ورقهايى نوشته شده بود كه به گمان من ازپوستشتر بود»
(40) .
جهان گرد معروف،ابن بطوطه(متوفاى 779)مىگويد:«در ركن شرقى مسجد ودر
مقابل محراب خزانهاى استبزرگ كه در آن مصحفى را كه عثمان بن عفان به
شامفرستاده است، قرار دادهاند.اين خزانه را در هر جمعه،پس از نماز باز
مىكنند ومردم براى بوسيدن آن هجوم مىآورند.در همين جا،مردم درباره حل
اختلافات ودعاوى خود با يك ديگر،قسم ياد مىكنند» (41) . گفته
شده است كه اين مصحفهم چنان در مسجد دمشق باقى بود تا اين كه به سال 1310
هجرى دستخوشحريق گرديد (42) .
دكتر صبحى صالح مىگويد:«دوست من،استاد دكتر يوسف العش،به من گفتكه
قاضى عبد الحسن الاسطوانى به او گفته كه مصحف شام را قبل از سوختن ديده وآن
در مقصوره مسجد دمشق در محفظهاى چوبى نگهدارى مىشد» (43) .
استاد زرقانى مىگويد:«هم اكنون دليل قاطعى بر وجود مصحفهاى عثمانى
دردست نداريم تا چه رسد به آن كه محل وجود آن را تعيين كنيم».
درباره برخى از مصحفهاى تاريخى كه در كتاب خانههاى مصر موجود است،گفته
مىشود كه از مصاحف عثمانى است.ولى در صحت اين انتساب ترديد بسياراست،زيرا
در اين مصاحف علايم و نقوشى مانند نشانهها و علايم فصل و جدايىبين
سورهها و علايمى براى تعيين اعشار قرآن وجود دارد.در حالى كه
مىدانيممصحفهاى عثمانى از اين قبيل علايم و نشانهها عارى بوده است.
در خزانه حرم امام حسين عليه السلام مصحفى است منسوب به عثمان كه با خط
كوفىكهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن حروف آن از علايم و حجم
بسياربزرگ آن،با مصحف مدينه و يا مصحف شام همآهنگ و همانند است.به خصوصكه
كلمه«يرتد» (44) از سوره مائده را به صورت«يرتدد»ضبط كرده
است.به احتمال قوىاين قرآن،از يكى از قرآنهاى عثمانى استنساخ شده و رو
نوشتى از يكى ازآنهاست (45) .
هم چنين مصحفى كه برخى از اوراق آن در خزانه علوى در نجف اشرف
موجوداست،به امير مؤمنان عليه السلام نسبت داده شده و گفتهاند كه به خط آن
حضرت است.اينقرآن به خط كوفى كهن نوشته شده و در آخر آن آمده كه آن را على
بن ابو طالب بهسال چهلم هجرى نوشته است.
استاد ابو عبد الله زنجانى مىگويد:«من ماه ذو حجه سال 1353 در كتاب
خانهعلوى در نجف مصحفى را به خط كوفى ديدم كه در پايان آن نوشته شده
بود:«كتبهعلي بن ابي طالب في سنة اربعين من الهجرة»و به علت تشابه
بين«ابي»و«ابو»دررسم الخط كوفى،گمان مىرود كه«كتبه على بن ابو
طالب»مىباشد (46) .
در موزه مسجد امام حسين در قاهره نيز مصحفى است كه گفته مىشودعلى بن
ابى طالب عليه السلام آن را به خط خود نوشته است.اين قرآن به خط كوفى
كهناست.استاد زرقانى درباره اين مصحف گفته:«ممكن است نويسنده آن على عليه
السلامبوده و يا به امر او در كوفه كتابتشده است».
ابن بطوطه مىگويد:«در مسجد امير المؤمنين على عليه السلام در بصره
مصحفى كهعثمان در هنگام كشته شدن آن را قرائت مىكرد،موجود است و آثار خون
او برورقى كه در آن آيه فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم (47)
نوشته شده باقى است» (48) كهالبته بعيد است.
سمهودى از محرز بن ثابت نقل كرده است كه او گفت:«به من خبر رسيد كهمصحف
عثمان به دستخالد بن عمرو بن عثمان رسيد.وقتى كه مهدى(عباسى)بهحكومت
رسيد،آن مصحف را به مدينه فرستاد و آن همان قرآنى است كه امروز درمدينه
خوانده مىشود.با رسيدن آن مصحف به مدينه مصحف حجاج كه در درونصندوقى در
پايين منبر قرار داشت،كنار گذاشته شد.
ابن زباله گفته است:مالك بن انس به من گفت:حجاج به شهرهاى مهممصحفهايى
را فرستاده بود.به مدينه هم مصحفى بزرگ فرستاد.اين مصحف درصندوقى كه در طرف
استستونى كه نشانه مقام پيامبر صلى الله عليه و آله است،قرار داشت و
روزهاى پنجشنبه و جمعه صندوق باز مىشد.پس از آن كه مهدى عباسى مصحفبا
ارزشى به مدينه فرستاده و در صندوق گذاشته شد،مصحف حجاج برداشتهشد».
سمهودى مىگويد:«در مورد اين مصحفى كه امروز در قبهاى در وسط مسجداست و
منسوب به عثمان مىباشد،كسى چيزى نگفته است».
ابن نجار اولين كسى است كه شرح حال مصحفهاى مساجد را نوشته
است،اومىگويد: مصحفهاى اوليه به مرور زمان كهنه شده است و اوراق آنها
متفرقگرديده و چيزى از آنها باقى نمانده است» (49) .
1- فتح الباري ج 9،ص 15.
2- الاتقان،ج 1،ص 59.
3- ابن الجزرى النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 8.
4- تفسير طبرى ج 27 ص 104.تفسير طبرسى ج 9 ص 218.
5- وسايل الشيعة،ج 4،ابواب قراءة القرآن.
6- بحار الانوار،ج 92،ص 42-41.
7- طبقات ابن سعد،ج 3،ص 270.
8- اين كه مىگويند اين واقعه در سال دوم يا سوم خلافت عثمان اتفاق
افتاده از اين نظر است كه در تاريخ آغازخلافت عثمان اختلاف هست.برخى
گفتهاند كه در دهه آخر ذى الحجه سال 23 مردم با عثمان بيعت كردند كهدر
اين صورت تشكيل كميته در آغاز سال سوم خلافت عثمان خواهد بود.قولى ديگر
حاكى است كه در دههاول محرم سال 24 با عثمان بيعتشده است كه در اين صورت
تشكيل كميته در اواخر سال دوم خلافتعثمان خواهد بود(ر.ك:تاريخ طبرى،ج 3،ص
304،و ج 4،ص 242).
9- فتح البارى،ج 9،ص 15.
10- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.الفتوحات الاسلامية،ج 1،ص 175.
11- تاريخ طبرى،ج 4،ص 247-246.
12- فتح الباري،ج 9،ص 14-13.
13- تاريخ طبرى،ج 4،ص 155.
14- همان.ص 271-269.
15- همان،ص 330 و 365.
16- ذهبى،ميزان الاعتدال،ج 2،ص 84 و رجوع كنيد به:طبقات ابن سعد،ج
3،قسمت 2،ص 62.
17- فتح الباري،ج 9،ص 14-13.
18- تاريخ طبرى،ج 4،ص 251.
19- مصاحف سجستانى،ص 24.
20- تاريخ طبرى،ج 4،ص 114.
21- صحيح بخارى،ج 6،ص 226.
22- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160-159.
23- تهذيب التهذيب،ج 1،ص 187.طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.
24- مصاحف سجستانى،ص 9.صحيح بخارى،ج 6،ص 226.
25- مصاحف سجستانى،ص 24.
26- همان،ص 25.
27- همان،ص 21.
28- همان،ص 30.
29- بقره:2:259.
30- روم 30:30.
31- طارق 86:17.ر.ك:الاتقان،ج 1،ص 183.
32- مصاحف سجستانى،ص 35.
33- همان،ص 49-39.
34- همان،ص 33-32.
35- همان،ص 34.
36- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160.
37- مناهل العرفان،ج 1،ص 397-396.
38- ياقوت حموى،معجم البلدان،ج 2،ص 469.
39- مسالك الابصار في ممالك الامصار،ج 1،ص 195.
40- فضائل القرآن،ص 49.
41- رحله ابن بطوطه،ج 1،ص 54.
42- احمد بن على مقريزى،الخطط،ج 5،ص 279.
43- صبحى صالح،مباحث في علوم القرآن،پاورقى،ص 89.
44- مائده 5:54.
45- مناهل العرفان،ج 1،ص 398-397.
46- تاريخ القرآن،ص 46.
47- بقره 2:137.
48- رحله ابن بطوطه،ج 1،ص 116.
49- سمهودى،وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى،ج 2،ص 668-667.