علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۳ -


موضع صحابه درباره يك‏سان شدن مصحف‏ها

همان گونه كه در گذشته گفته شد،حذيفة بن يمان اولين كسى بود كه درباره‏يك‏سان شدن مصحف‏ها سخن گفت و سوگند ياد كرد كه به نزد خليفه خواهد رفت‏و از او خواهد خواست كه فقط يك قرائت‏بين مسلمانان معمول باشد (1) .او بود كه‏در كوفه در اين باره با صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله مشورت كرد و همه آنان،به جز ابن مسعود،باپيش‏نهاد او موافقت كردند.با طرح اين پيش‏نهاد عثمان با آن موافقت نمود.سپس‏آن گروه از اصحاب پيامبر را كه در مدينه بودند فرا خواند و در اين باره با آنان مشورت‏كرد،همه با پيش نهاد يك‏سان كردن مصاحف موافقت كردند.

هم چنين امام امير المؤمنين عليه السلام راى موافق خود را با اين برنامه به گونه اصولى‏اظهار نمود.ابن ابى داوود از سويد بن غفله روايت كرده است كه على عليه السلام فرمود:

«سوگند به خدا كه عثمان درباره مصاحف(قرآن)هيچ عملى را انجام نداد مگراين كه با مشورت ما بود.او درباره قرائت‏ها با ما مشورت كرد و گفت:به من گفته‏اندكه برخى مى‏گويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزى نزديك به كفر است.

به او(عثمان)گفتم نظرت چيست؟گفت:نظرم اين است كه فقط يك مصحف دراختيار مردم باشد و در اين زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند.گفتم نظر خوبى‏است‏» (2) .در روايت ديگرى آمده است كه على عليه السلام فرمود:«اگر امر مصحف‏ها به من‏نيز واگذار مى‏شد،من همان مى‏كردم كه عثمان كرد» (3) .

پس از آن كه على عليه السلام به خلافت رسيد،مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف‏عثمان ملتزم باشند و تغييرى در آن ندهند،گر چه در آن غلطهاى املايى وجود داشته باشد.اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس،به عنوان اصلاح قرآن،تغيير وتحريفى در آن به وجود نياورد.از اين‏رو حضرتش تاكيد فرمود كه از امروز هيچ كس‏نبايد به قرآن دست‏بزند و دستور«ان القرآن لا يهاج اليوم و لا يحول‏»را قاطعانه‏صادر نمود (4) .

موضع امامان در حفظ مصحف مرسوم

كسى در حضور امام صادق عليه السلام عبارتى از قرآن را بر خلاف آن چه ديگران قرائت‏مى‏كردند،قرائت كرد.امام عليه السلام به او فرمود:«ديگر اين گونه قرائت مكن وهمان گونه كه همگان قرائت مى‏كنند قرائت نما»و نيز در پاسخ كسى كه از نحوه‏تلاوت قرآن سؤال كرده بود،فرمود:«قرآن را به همان گونه كه آموخته‏ايد تلاوت‏كنيد» (5) .

از اين رو اجماع علماى شيعه بر اين مى‏باشد آن چه امروزه در دست است،همان‏قرآن كامل و جامع است (6) و هرگز دچار تحريف و تغيير نشده است و قرائت معروف‏ميان مسلمانان همان قرائت صحيح و درستى است كه خواندن آن در نماز صحيح‏است.استناد به نص موجود در تمام موارد،درست است و همان است كه برپيامبر صلى الله عليه و آله وحى شده و چيزى جز اين نيست.

تصور نمى‏رود كه مخالفت عبد الله بن مسعود نيز مخالفتى اصولى بوده است.او ازاين جهت ناراضى و نا راحت‏بوده كه افرادى را براى انجام اين امر مهم انتخاب كرده‏بودند كه صلاحيت اين كار را نداشته‏اند.كارى كه خود ابن مسعود براى انجام آن‏شايستگى كامل داشته است.او مى‏گفت:«اينان كسانى هستند كه حق نداشتند خوددر قرآن دخالتى كنند» (7) و از اين‏رو از تسليم نمودن مصحف خود به فرستاده خليفه‏به شدت امتناع ورزيد.

سال آغاز يك‏سان شدن مصحف‏ها

ابن حجر گفته است:«آغاز اين امر،در سال بيست و پنجم هجرى،سال دوم ياسوم (8) خلافت عثمان بود».او اضافه كرده است كه برخى گمان كرده‏اند كه آغازاين كار در حوالى سال سى‏ام هجرى اتفاق افتاده و هيچ سندى بر اين ادعاى خودذكر نكرده‏اند (9) .

ابن اثير و برخى ديگر نيز بدون ذكر سند،اين حادثه را از حوادث سال سى‏ام‏بر شمرده‏اند.ابن اثير مى‏گويد:«در اين سال،حذيفه به كمك عبد الرحمان بن ربيعه‏به جنگ رفت.و در آن جا متوجه اختلافات فراوان مردم درباره قرآن شد.و درباز گشت از عثمان خواست كه در اين باره چاره‏اى بينديشد و عثمان نيز چنين كرد» (10) .

تصور مى‏رود كه ابن اثير در تعيين اين سال اشتباه كرده است،زيرا:

اولا،به روايت ابو مخنف جنگ در سرزمين ارمنستان سال 24 اتفاق افتاده كه‏طبرى آن را نقل كرده است (11) .ابن حجر نيز گفته:«ارمنستان در خلافت عثمان فتح شدو فرمانده لشكر سلمان بن ربيعه باهلى از مردم عراق بود و عثمان فرمان داد كه مردم‏شام و عراق در اين جنگ شركت كنند.فرمانده لشكر شام،حبيب بن سلمه فهرى بودو حذيفه از جمله كسانى بود كه در اين جنگ شركت داشت‏».ابن حجر اضافه‏مى‏كند:«به گونه‏اى كه مؤرخان نقل كرده‏اند ارمنستان به سال بيست و پنجم،دراوايل ولايت وليد بن عقبة بن ابى معيط بر كوفه،فتح شد و وليد از جانب عثمان‏به ولايت كوفه نصب شده بود» (12) .

ثانيا،جنگ عبد الرحمان بن ربيعه در سال بيست و دوم واقع شده و كسى كه با او بوده حذيفة بن اسيد غفارى بوده و نه حذيفة بن يمان عبسى (13) .

ثالثا،در سال سى‏ام،سعيد به جاى وليد به حكومت كوفه منصوب شد.او در اين‏وقت،براى جنگ طبرستان آماده مى‏شد و ابن زبير و ابن عباس و حذيفه در اين‏جنگ هم راه او بودند (14) . سعيد تا سال سى و چهارم به مدينه باز نگشت و در سال‏بعد،عثمان به قتل رسيد (15) .بنا بر اين با توجه به اين كه سعيد،عضو كميته يك‏سان‏كردن مصحف‏ها بوده است،اگر آغاز كار كميته در سال سى‏ام بوده باشد،با حوادث‏ذكر شده تطبيق نمى‏كند و نيز با عضويت ابن زبير و ابن عباس در آن كميته سازگارنيست.

رابعا،ذهبى نقل كرده كه ابى بن كعب در سال سى‏ام در گذشته است.او اضافه‏مى‏كند كه واقدى گفته است:«اين موضوع مسلم است كه ابى بن كعب قرآن را براعضاى كميته املا مى‏كرده و او مرجع اوليه اعضاى كميته در مقابله نسخه‏هابوده است‏» (16) .

خامسا،حديث‏يزيد نخعى كه قبلا نقل شد،حكايت مى‏كند كه اين موضوع‏پيش از سال سى‏ام اتفاق افتاده است.در كلام ابن حجر نيز آمده كه اين واقعه درابتداى ولايت وليد بر كوفه اتفاق افتاده است (17) و ولايت وليد بر كوفه در سال بيست‏و ششم و به روايت‏سيف،در سال بيست و پنجم بوده است (18) .

سادسا،استوارترين دليل بر اين كه تاريخ آغاز يك‏سان كردن مصاحف در سال‏بيست و پنجم بوده،روايت ابن ابى داود از مصعب بن سعد است كه مى‏گويد:

«عثمان هنگام اقدام به جمع آورى قرآن،در خطبه‏اى اعلام كرد:پانزده سال است كه‏پيامبرتان در گذشته است و شما درباره قرآن دچار اختلاف شده‏ايد.من تصميم‏گرفته‏ام از تمام كسانى كه چيزى از قرآن از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏اند بخواهم كه بياورد ودر اختيار[كميته]بگذارند» (19) .

با توجه به در گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله به سال دهم هجرى،خطبه عثمان به وضوح‏تاييد مى‏كند كه سال آغاز يك‏سان كردن مصاحف،سال بيست و پنجم هجرى‏بوده است. موضوع ديگر آن كه تنها ابن اثير پيش نهاد حذيفه را براى يك‏سان كردن‏مصاحف،از حوادث سال سى‏ام هجرى شمرده است.نقل او به گونه‏اى است كه‏نمى‏توان تاييد كرد كه از يك سند تاريخى اخذ كرده باشد.

از طرف ديگر،تعيين تاريخ رويدادهاى مهم بايد از روى تحقيق و بررسى انجام‏گيرد.طبرى خود به تاريخ‏هايى كه ذكر شده،چندان اعتماد نمى‏كند و احيانا درتاريخ وقوع رويدادى ترديد مى‏كند،مانند جنگ نهاوند كه تاريخ وقوع آن را به گونه‏قطعى نقل نمى‏كند و آن را از حوادث سال هيجده و يا سال بيست و يك يادمى‏كند (20) .

بنابر اين براى شناخت دقيق تاريخ يك حادثه،نمى‏توان تنها به آن چه مورخان‏نقل كرده‏اند، اعتماد كرد.لازمه اعتماد به تاريخ صحيح وقوع يك حادثه،تحقيق وبررسى از جوانب مختلف است.

مراحل انجام برنامه

كميته يك‏سان كردن مصاحف در انجام ماموريت‏خود سه مرحله اساسى را طى‏كرد:

1.جمع آورى منابع و مآخذ صحيح براى تهيه مصحف واحد و انتشار آن بين‏مسلمانان.

2.مقابله مصحف‏هاى آماده شده با يك ديگر،به منظور حصول اطمينان نسبت‏به صحت آن‏ها و عدم وجود اختلاف بين آن‏ها.

3.جمع آورى مصحف‏ها و يا صحيفه‏هايى كه قرآن در آن‏ها ثبت‏شده بود ازتمامى بلاد اسلامى و محو و نابود كردن آن‏ها.

و بالاخره الزام همه مسلمانان به قرائت اين مصحف و منع آنان از تلاوت‏مصحف‏ها و قرائت‏هاى ديگر.

ولى اين كميته،در اين مراحل سه گانه،دقت لازم را به كار نبرد و در انجام وظايف‏خود اندكى تساهل ورزيد.به خصوص در مرحله دوم(مقابله مصاحف)كه نيازمنددقت و بررسى بيش‏ترى بود.

در مرحله جمع آورى مصحف‏ها و محو آن‏ها،عثمان به اين نحو عمل كرد كه‏افرادى را به بلاد مختلف فرستاد و مصحف‏ها و صحيفه‏هايى را كه قرآن در آن‏هاثبت‏شده بود جمع آورى كرد و دستور داد تا آن‏ها را بسوزانند (21) .

يعقوبى مى‏گويد:«تمام مصحف‏ها را از تمام اطراف و اكناف جمع آورى كردند وآن‏ها را در مخلوطى از آب و سركه جوشاندند و شستند.برخى نيز گفته‏اند:آن‏ها راسوزاندند.تنها مصحف ابن مسعود محفوظ مانده بود كه وى از تسليم آن به‏عبد الله بن عامر(والى كوفه) خوددارى كرد.بر اثر همين خود دارى،عثمان او را به‏مدينه احضار كرد.ابن مسعود به مسجد مدينه وارد شد.عثمان در حالى كه به ايرادخطبه مشغول بود،گفت:چهار پايى بد سگال بر شما وارد مى‏شود.ابن مسعود نيز به‏درشتى با او سخن گفت.آن گاه عثمان دستور داد،پاى او را گرفته به زمين كشيدند تاآن كه پهلوى او شكسته شد،عايشه به صدا در آمد و سخنان بسيارى گفت‏» (22) .

در ابتداى امر عثمان تصور مى‏كرد يكى كردن مصاحف كار آسانى است،لذاگروهى را براى انجام آن گرد آورد كه شايستگى كافى نداشتند.سرانجام به گروهى‏ديگر متوسل شد كه افراد لايق و با كفايتى چون سيد قراء و صحابى بزرگ‏ابى بن كعب در ميان آنان بود (23) .صحيفه‏هايى را نيز كه در عهد ابو بكر قرآن در آن‏هاثبت‏شده و نزد حفصه بود طلب كرد.حفصه در ابتداى امر از تسليم آن‏ها به عثمان‏خوددارى كرد و شايد نگران آن بود كه از بين برود.تا آن كه عثمان تعهد كرد كه آن‏هارا به وى باز گرداند و او نيز پس از اين تعهد،صحيفه‏هاى مذكور را در اختيار عثمان‏گذاشت تا به عنوان سندى موثق،مورد مقابله با ديگر مصاحف و استنساخ قرارگيرد (24) .

از طرف ديگر،عثمان به همه مسلمانان اعلام كرد كه هر كس،هر قسمت از قرآن‏را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است.در اختيار كميته بگذارد (25) .بر اثر اين اعلام،مردم‏الواح و استخوان‏ها و چوب‏هايى را كه قرآن بر آن نوشته شده بود،آوردند.شايدكميته جمع آورى قرآن،اين انتظار را داشت كسانى كه در آخرين عرضه قرآن برپيامبر صلى الله عليه و آله حاضر بودند،آيات قرآن را در اختيارشان قرار دهند.ابن سيرين مى‏گويد:

«اگر آيه‏اى مورد اختلاف قرار مى‏گرفت،ثبت آن را به تاخير مى‏انداختند برخى‏گفته‏اند كه منظور از تاخير در ثبت آن،اين بوده است كه نسخه‏هاى كسانى را كه درآخرين عرضه قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر بوده‏اند،به دست آورند» (26) .

انس بن مالك گفته است:«من از كسانى بودم كه آيات را بر نويسندگان املا مى‏كرد.

چه بسا آيه‏اى مورد اختلاف واقع مى‏شد،در اين صورت نظر كسانى را كه آيه مورداختلاف را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند مى‏خواستند.اگر اين گونه افراد در مدينه‏نبودند،ما قبل و ما بعد آيه را براى آنان مى‏نوشتند و از آنان مى‏خواستند تا قسمت‏مورد اختلاف را از آن گونه كه شنيده‏اند بنويسند يا خود حاضر شوند» (27) .

ابى بن كعب نيز قرآن را بر آنان املا مى‏كرد و آنان به ثبت آن مى‏پرداختند.يا اين كه‏آيه مورد اختلاف را براى وى مى‏فرستادند و او پس از تصحيح،آن را باز مى‏گرداند.

در حديث ابو العاليه آمده است كه آنان قرآن را از مصحف ابى بن كعب جمع آورى‏مى‏كردند. ابى بن كعب شخصا آيات را املا مى‏كرد و گروهى مى‏نوشتند (28) .

عبد الله بن هانى بربرى(غلام عثمان)نقل مى‏كند:«من نزد عثمان بودم و مى‏ديدم‏كه نسخه‏هاى مختلف مصحف‏ها را با يك ديگر مقابله مى‏كردند.عثمان استخوان‏كتف گوسفندى را به من داد كه در آن اين كلمات نوشته شده بود:«لم يتسن‏»و«لاتبديل للخلق الله‏»و«فامهل الكافرين‏»،من آن را نزد ابى بن كعب بردم و او آن‏ها را به‏اين گونه تصحيح كرد:« لم يتسنه (29) و لا تبديل لخلق الله (30) و فمهل الكافرين (31) .

در مرحله مقابله مصحف‏ها با يك ديگر سهل انگارى‏هاى آشكارى رخ داد به گونه‏اى كه در مصحف‏هاى عثمانى،اشتباهات و تناقض‏هاى املايى فاحشى‏وجود داشت.تا آن جا كه مصحف‏هاى فرستاده شده به اطراف با يك ديگر كاملاتطبيق نمى‏كرد.مسؤوليت اين امر بر اعضاى كميته و به خصوص عثمان است كه براين اشتباهات واقف شد،ولى چاره‏اى نينديشيد و مسامحه كرد.

ابن ابى داود نقل مى‏كند كه برخى از مردم شام مى‏گفتند:«مصحف ما و مصحف‏بصره صحيح‏تر از مصحف كوفه است‏»زيرا هنگامى كه عثمان دستور دادمصحف‏ها را بنويسند، مصحفى را كه براى كوفه تهيه كرده بودند بر مبناى قرائت‏عبد الله بن مسعود بود و پيش از آن كه اين مصحف با ساير نسخه‏ها مقابله و تصحيح‏شود،براى آنان فرستاده شد.اما مصحفى كه براى شام و نيز مصحفى كه براى بصره‏تهيه شده بود،پس از مقابله و تصحيح آن‏ها فرستاده گرديد (32) .

اين امر بر آن دلالت دارد كه مصحف‏ها را پيش از مقابله دقيق آن‏ها با يك ديگر به‏سر تا سر بلاد پهناور اسلامى فرستاده‏اند.چنان كه وجود اختلاف ميان مصحف‏هاى‏شهرهاى مختلف-به نقل ابن ابى داود (33) -دليل بر سهل انگارى در امر مقابله نسخه‏هاو حصول اطمينان به صحت آن‏ها است.

ابن ابى داود موضوع ديگرى را نيز نقل مى‏كند كه حاكى از سهل انگارى‏عجيب‏ترى در اين امر مهم است.او مى‏گويد:«هنگامى كه نسخه‏هاى مصحف‏هاآماده شد،يكى از آن‏ها را نزد عثمان بردند.او آن را مشاهده كرد و گفت:چه خوب وزيبا تهيه كرده‏ايد.ولى اشتباهاتى در آن ديد و گفت اگر املا كننده از قبيله‏«هذيل‏»ونويسنده از قبيله‏«ثقيف‏»بود،اين اشتباهات رخ نمى‏داد و افزود:ولى عرب طبق‏زبان مادرى،آن را درست مى‏خواند» (34) .

آيا بايد گفت:اين چه بى‏تفاوتى بى‏موردى است،كتاب خدا شايسته عنايت واهتمام بيش‏ترى نبود تا اين كه از اشتباه املايى و خطاى نوشتارى خالى باشد؟

علاوه بر اين،اين آرزوى عثمان چه معنايى دارد؟آيا او نمى‏توانست از اول املاكنندگانى از هذيل و نويسندگانى از ثقيف انتخاب كند،در حالى كه صلاحيت و شايستگى آنان را براى انجام اين كار مهم مى‏دانست؟ولى او به جاى اين افرادشايسته،كسانى را از اطرافيان خود انتخاب كرد و سرانجام اين انتخاب نا به جا،سبب پيدايش اختلاف در قرائت قرآن در زمان‏هاى بعد گرديد.

تعداد مصحف‏هاى عثمانى

مؤرخان در شماره مصحف‏هاى تهيه شده هم آهنگ كه به اطراف بلاد اسلامى‏فرستاده شده است،اختلاف دارند.ابن ابى داود تعداد آن‏ها را شش نسخه مى‏داندكه هر يك به يكى از شش مركز مهم اسلامى آن روز ارسال شد.اين شش مركزعبارتند از مكه،كوفه،بصره،شام،بحرين و يمن.وى اضافه مى‏كند كه علاوه بر اين‏شش نسخه،يك نسخه نيز در مدينه نگه داشته شد كه آن را به نام‏«ام‏»و يا«امام‏»

مى‏ناميدند (35) .يعقوبى دو نسخه ديگر را بر اين تعداد اضافه كرده كه به مصر و الجزيره‏فرستاده شده است (36) .مصحفى كه به هر منطقه‏اى فرستاده شده بود،در مركز منطقه‏حفظ مى‏شد و از روى آن،نسخه‏هاى ديگرى استنساخ مى‏شد تا در دست رس‏مردم قرار گيرد.و تنها قرائت اين مصحف‏ها رسميت داشت و هر نسخه و يا قرائت‏كه با اين مصحف‏هاى هم آهنگ،مخالف بود،غير رسمى و ممنوع شناخته مى‏شدو استفاده از آن‏ها موجب مجازات بود.

مصحف مدينه مرجع عمومى بود و اگر ميان مصحف‏هاى فرستاده شده در بلادديگر،اختلافى پيدا مى‏شد،براى رفع اختلاف و تصحيح آن‏ها مصحف مدينه‏ملاك قرار مى‏گرفت و مطابق با آن،مصحف‏هاى ديگر تصحيح مى‏شد.

گفته شده است عثمان هم راه هر مصحف،يك قارى قرآن نيز به منطقه مورد نظراعزام مى‏كرد،تا قرائت قرآن را مطابق با آن مصحف به مردم بياموزد،از جمله‏عبد الله بن سائب هم راه با قرآن مكه و مغيرة بن شهاب هم راه با مصحف شام وابو عبد الرحمان سلمى با مصحف كوفه و عامر بن عبد القيس با مصحف بصره به‏مناطق مذكور اعزام شدند.افراد ديگرى به همين ترتيب به مناطق ديگر فرستاده شدند.زيد بن ثابت نيز از جانب خليفه به عنوان قارى مدينه تعيين گرديد (37) .

مقامات حكومت و عمال خليفه،عنايت و توجه خاصى به اين مصحف‏ها وحفاظت از آن‏ها داشتند،و همين علاقه و توجه زياد مردم نسبت‏به حفظ آن‏ها،موجب بقا و دوام آن‏ها گرديد. پس از گذشت زمانى طولانى،تغييرات ودگرگونى‏هايى در اين مصحف‏ها به وجود آمد كه نقطه گذارى و علامت گذارى وتقسيم آن به حزب‏ها از آن جمله‏اند.آخر الامر،خط اين مصحف‏ها كه خط كوفى‏ابتدايى بود،به خط كوفى متعارف تبديل شد.در زمان‏هاى بعد، نوشتن قرآن با خطنسخ زيباى عربى و ديگر خطوط متداول گرديد.اين تغييرات به تدريج مصحف‏هاى‏اوليه را كه در زمان عثمان نوشته شده بود،به دست فراموشى سپرد و رفته رفته اثرى‏از آن‏ها باقى نماند.

ياقوت حموى(متوفاى 626)نقل مى‏كند كه مصحف عثمان بن عفان در مسجددمشق است كه مى‏گويند به خط خود اوست (38) .اين مصحف را فضل الله العمرى(متوفاى 749)ديده و مى‏گويد:«مصحف عثمانى به خط عثمان بن عفان در سمت‏چپ مسجد دمشق باقى است‏» (39) . البته در جايى ذكر نشده است كه عثمان به خطخود مصحفى نوشته باشد و شايد مصحف ياد شده،همان مصحف شام بوده كه تاآن زمان باقى بوده است.

ابن كثير(متوفاى 774)نيز از اين مصحف ياد كرده،ولى نوشتن آن را به عثمان‏نسبت نداده است.او گفته است:«مشهورترين مصحف عثمانى در روزگار مامصحفى است در شام كه در نزديكى ركن شرقى مقصوده مسجد دمشق محفوظ‏است.اين مصحف در گذشته در شهر«طبريه‏»بوده و در حدود سال 518 هجرى ازآن جا به دمشق منتقل شده است.من آن را ديده‏ام،كتابى است قطور با خطى زيبا وروشن و پخته و با مركبى خوب.در ورق‏هايى نوشته شده بود كه به گمان من ازپوست‏شتر بود» (40) .

جهان گرد معروف،ابن بطوطه(متوفاى 779)مى‏گويد:«در ركن شرقى مسجد ودر مقابل محراب خزانه‏اى است‏بزرگ كه در آن مصحفى را كه عثمان بن عفان به شام‏فرستاده است، قرار داده‏اند.اين خزانه را در هر جمعه،پس از نماز باز مى‏كنند ومردم براى بوسيدن آن هجوم مى‏آورند.در همين جا،مردم درباره حل اختلافات ودعاوى خود با يك ديگر،قسم ياد مى‏كنند» (41) . گفته شده است كه اين مصحف‏هم چنان در مسجد دمشق باقى بود تا اين كه به سال 1310 هجرى دست‏خوش‏حريق گرديد (42) .

دكتر صبحى صالح مى‏گويد:«دوست من،استاد دكتر يوسف العش،به من گفت‏كه قاضى عبد الحسن الاسطوانى به او گفته كه مصحف شام را قبل از سوختن ديده وآن در مقصوره مسجد دمشق در محفظه‏اى چوبى نگهدارى مى‏شد» (43) .

استاد زرقانى مى‏گويد:«هم اكنون دليل قاطعى بر وجود مصحف‏هاى عثمانى دردست نداريم تا چه رسد به آن كه محل وجود آن را تعيين كنيم‏».

درباره برخى از مصحف‏هاى تاريخى كه در كتاب خانه‏هاى مصر موجود است،گفته مى‏شود كه از مصاحف عثمانى است.ولى در صحت اين انتساب ترديد بسياراست،زيرا در اين مصاحف علايم و نقوشى مانند نشانه‏ها و علايم فصل و جدايى‏بين سوره‏ها و علايمى براى تعيين اعشار قرآن وجود دارد.در حالى كه مى‏دانيم‏مصحف‏هاى عثمانى از اين قبيل علايم و نشانه‏ها عارى بوده است.

در خزانه حرم امام حسين عليه السلام مصحفى است منسوب به عثمان كه با خط كوفى‏كهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن حروف آن از علايم و حجم بسياربزرگ آن،با مصحف مدينه و يا مصحف شام هم‏آهنگ و همانند است.به خصوص‏كه كلمه‏«يرتد» (44) از سوره مائده را به صورت‏«يرتدد»ضبط كرده است.به احتمال قوى‏اين قرآن،از يكى از قرآن‏هاى عثمانى استنساخ شده و رو نوشتى از يكى ازآن‏هاست (45) .

هم چنين مصحفى كه برخى از اوراق آن در خزانه علوى در نجف اشرف موجوداست،به امير مؤمنان عليه السلام نسبت داده شده و گفته‏اند كه به خط آن حضرت است.اين‏قرآن به خط كوفى كهن نوشته شده و در آخر آن آمده كه آن را على بن ابو طالب به‏سال چهلم هجرى نوشته است.

استاد ابو عبد الله زنجانى مى‏گويد:«من ماه ذو حجه سال 1353 در كتاب خانه‏علوى در نجف مصحفى را به خط كوفى ديدم كه در پايان آن نوشته شده بود:«كتبه‏علي بن ابي طالب في سنة اربعين من الهجرة‏»و به علت تشابه بين‏«ابي‏»و«ابو»دررسم الخط كوفى،گمان مى‏رود كه‏«كتبه على بن ابو طالب‏»مى‏باشد (46) .

در موزه مسجد امام حسين در قاهره نيز مصحفى است كه گفته مى‏شودعلى بن ابى طالب عليه السلام آن را به خط خود نوشته است.اين قرآن به خط كوفى كهن‏است.استاد زرقانى درباره اين مصحف گفته:«ممكن است نويسنده آن على عليه السلام‏بوده و يا به امر او در كوفه كتابت‏شده است‏».

ابن بطوطه مى‏گويد:«در مسجد امير المؤمنين على عليه السلام در بصره مصحفى كه‏عثمان در هنگام كشته شدن آن را قرائت مى‏كرد،موجود است و آثار خون او برورقى كه در آن آيه فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم (47) نوشته شده باقى است‏» (48) كه‏البته بعيد است.

سمهودى از محرز بن ثابت نقل كرده است كه او گفت:«به من خبر رسيد كه‏مصحف عثمان به دست‏خالد بن عمرو بن عثمان رسيد.وقتى كه مهدى(عباسى)به‏حكومت رسيد،آن مصحف را به مدينه فرستاد و آن همان قرآنى است كه امروز درمدينه خوانده مى‏شود.با رسيدن آن مصحف به مدينه مصحف حجاج كه در درون‏صندوقى در پايين منبر قرار داشت،كنار گذاشته شد.

ابن زباله گفته است:مالك بن انس به من گفت:حجاج به شهرهاى مهم‏مصحف‏هايى را فرستاده بود.به مدينه هم مصحفى بزرگ فرستاد.اين مصحف درصندوقى كه در طرف است‏ستونى كه نشانه مقام پيامبر صلى الله عليه و آله است،قرار داشت و روزهاى پنجشنبه و جمعه صندوق باز مى‏شد.پس از آن كه مهدى عباسى مصحف‏با ارزشى به مدينه فرستاده و در صندوق گذاشته شد،مصحف حجاج برداشته‏شد».

سمهودى مى‏گويد:«در مورد اين مصحفى كه امروز در قبه‏اى در وسط مسجداست و منسوب به عثمان مى‏باشد،كسى چيزى نگفته است‏».

ابن نجار اولين كسى است كه شرح حال مصحف‏هاى مساجد را نوشته است،اومى‏گويد: مصحف‏هاى اوليه به مرور زمان كهنه شده است و اوراق آن‏ها متفرق‏گرديده و چيزى از آن‏ها باقى نمانده است‏» (49) .


پى‏نوشتها:

1- فتح الباري ج 9،ص 15.

2- الاتقان،ج 1،ص 59.

3- ابن الجزرى النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 8.

4- تفسير طبرى ج 27 ص 104.تفسير طبرسى ج 9 ص 218.

5- وسايل الشيعة،ج 4،ابواب قراءة القرآن.

6- بحار الانوار،ج 92،ص 42-41.

7- طبقات ابن سعد،ج 3،ص 270.

8- اين كه مى‏گويند اين واقعه در سال دوم يا سوم خلافت عثمان اتفاق افتاده از اين نظر است كه در تاريخ آغازخلافت عثمان اختلاف هست.برخى گفته‏اند كه در دهه آخر ذى الحجه سال 23 مردم با عثمان بيعت كردند كه‏در اين صورت تشكيل كميته در آغاز سال سوم خلافت عثمان خواهد بود.قولى ديگر حاكى است كه در دهه‏اول محرم سال 24 با عثمان بيعت‏شده است كه در اين صورت تشكيل كميته در اواخر سال دوم خلافت‏عثمان خواهد بود(ر.ك:تاريخ طبرى،ج 3،ص 304،و ج 4،ص 242).

9- فتح البارى،ج 9،ص 15.

10- الكامل في التاريخ،ج 3،ص 111.الفتوحات الاسلامية،ج 1،ص 175.

11- تاريخ طبرى،ج 4،ص 247-246.

12- فتح الباري،ج 9،ص 14-13.

13- تاريخ طبرى،ج 4،ص 155.

14- همان.ص 271-269.

15- همان،ص 330 و 365.

16- ذهبى،ميزان الاعتدال،ج 2،ص 84 و رجوع كنيد به:طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.

17- فتح الباري،ج 9،ص 14-13.

18- تاريخ طبرى،ج 4،ص 251.

19- مصاحف سجستانى،ص 24.

20- تاريخ طبرى،ج 4،ص 114.

21- صحيح بخارى،ج 6،ص 226.

22- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160-159.

23- تهذيب التهذيب،ج 1،ص 187.طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 62.

24- مصاحف سجستانى،ص 9.صحيح بخارى،ج 6،ص 226.

25- مصاحف سجستانى،ص 24.

26- همان،ص 25.

27- همان،ص 21.

28- همان،ص 30.

29- بقره:2:259.

30- روم 30:30.

31- طارق 86:17.ر.ك:الاتقان،ج 1،ص 183.

32- مصاحف سجستانى،ص 35.

33- همان،ص 49-39.

34- همان،ص 33-32.

35- همان،ص 34.

36- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160.

37- مناهل العرفان،ج 1،ص 397-396.

38- ياقوت حموى،معجم البلدان،ج 2،ص 469.

39- مسالك الابصار في ممالك الامصار،ج 1،ص 195.

40- فضائل القرآن،ص 49.

41- رحله ابن بطوطه،ج 1،ص 54.

42- احمد بن على مقريزى،الخطط،ج 5،ص 279.

43- صبحى صالح،مباحث في علوم القرآن،پاورقى،ص 89.

44- مائده 5:54.

45- مناهل العرفان،ج 1،ص 398-397.

46- تاريخ القرآن،ص 46.

47- بقره 2:137.

48- رحله ابن بطوطه،ج 1،ص 116.

49- سمهودى،وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى،ج 2،ص 668-667.