علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۱ -


فصل سوم

جمع و تاليف قرآن

جمع و تاليف قرآن به شكل كنونى،در يك زمان صورت نگرفته،بلكه به مرورزمان و به دست افراد و گروه‏هاى مختلف انجام شده است.ترتيب،نظم و عدد آيات‏در هر سوره در زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و با دستور آن بزرگوار انجام شده وتوقيفى است و بايد آن را تعبدا پذيرفت،و به همان ترتيب در هر سوره تلاوت كرد.

هر سوره با فرود آمدن‏«بسم الله الرحمان الرحيم‏»آغاز مى‏شد و آيات به ترتيب نزول درآن ثبت مى‏گرديد،تا موقعى كه‏«بسم الله...»ديگرى نازل مى‏شد و سوره ديگرى آغازمى‏گرديد.اين نظم طبيعى آيات بود.گاهى اتفاق مى‏افتاد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله-با اشاره‏جبرئيل-دستور مى‏داد تا آيه‏اى بر خلاف نظم طبيعى در سوره ديگرى قرارداده شود، مانند آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون‏» (1) -كه گفته‏اند از آخرين آيات نازل شده است-پيامبر صلى الله عليه و آله دستور فرمود آن رابين آيات ربا و آيه دين،در سوره بقره آيه 281 ثبت كنند.بنابر اين ثبت آيات درسوره‏ها،چه با نظم طبيعى يا نظم دستورى،توقيفى است و با نظارت و دستور خودپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام گرفته است و بايد از آن پيروى نمود.

ولى درباره نظم و ترتيب سوره‏ها ميان اهل نظر اختلاف است.سيد مرتضى‏علم الهدى و بسيارى از محققين و از معاصرين آيت الله خويى بر آنند كه قرآن‏هم چنان كه هست،در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله شكل گرفته است.زيرا جماعتى قرآن‏را در آن عهد حافظ بوده‏اند و بسيار بعيد مى‏نمايد كه مساله‏اى با اين اهميت راپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رها كرده باشد تا پس از وى نظم و ترتيب داده شود.

اين نظر قابل قبول نيست،زيرا حافظ يا جامع قرآن بودن در آن عهد،دليل‏نمى‏شود كه ميان سوره‏ها ترتيبى وجود داشته است.و اگر كسى هر آن چه از قرآن كه‏تا آن روز نازل شده،حفظ و ضبط كرده باشد،حافظ و جامع قرآن خواهد بود.

بنابر اين لازمه حفظ همه قرآن ترتيب فعلى آن نيست.اما اهميت اين مساله چندان‏روشن نيست،زيرا آن چه مهم است تكميل سوره‏ها و مستقل بودن هر سوره ازسوره ديگر است تا آيه‏هاى هر سوره با آيه‏هاى سوره‏هاى ديگر اشتباه نشود.اين‏مهم در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله صورت گرفت.اما ترتيب بين سوره‏ها تا هنگام پايان يافتن‏نزول قرآن امكان نداشت،زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا در حال حيات بود هر لحظه‏احتمال نزول سوره‏ها و آيه‏هايى مى‏رفت.بنا بر اين طبيعى است كه پس از ياس ازنزول قرآن،كه به پايان يافتن حيات پيامبر وابسته بود،سوره‏هاى قرآن قابل نظم وترتيب خواهد بود.

بر اين اساس،بيش‏تر محققين و تاريخ نويسان بر آنند كه جمع و ترتيب سوره‏هاپس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله براى نخستين بار بر دست على امير مؤمنان عليه السلام سپس‏زيد بن ثابت و ديگر صحابه بزرگوار انجام گرفت.و در مجموع شايد بتوان گفت كه‏عمل جمع قرآن به دست صحابه،پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله از امور مسلم تاريخ‏است.

على عليه السلام نخستين كسى بود كه پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله به جمع قرآن مشغول‏گرديد.بر حسب روايات،مدت شش ماه در منزل نشست و اين كار را به انجام‏رساند. ابن نديم گويد:«اولين مصحفى كه گرد آورى شد مصحف على بود و اين‏مصحف نزد آل جعفر بود».سپس مى‏گويد:«مصحفى را ديدم نزد ابو يعلى حمزه‏حسنى كه با خط على بود و چند صفحه از آن افتاده بود و فرزندان حسن بن على‏آن را به ميراث گرفته بودند» (2) .محمد بن سيرين از عكرمه نقل مى‏كند:«در ابتداى‏خلافت ابو بكر،على در خانه نشست و قرآن را جمع آورى كرد».گويد:«از عكرمه پرسيدم:آيا ترتيب و نظم آن مانند ديگر مصاحف بود؟آيا رعايت ترتيب نزول درآن شده بود؟گفت:اگر جن و انس گرد آيند و بخواهند مانند على قرآن را گرد آورند،نخواهند توانست‏».ابن سيرين مى‏گويد:«هر چه دنبال كردم تا بر آن مصحف دست‏يابم، ميسورم نگرديد» (3) .ابن جزى كلبى گويد:«اگر مصحف على يافت مى‏شد،هر آينه در آن علم فراوان يافت مى‏گرديد» (4) .

وصف مصحف على عليه السلام

مصحفى را كه مولى امير مؤمنان عليه السلام گرد آورى كرده بود،داراى ويژگى‏هاى‏خاصى بود كه در مصاحف ديگر وجود نداشت.

اولا،ترتيب دقيق آيات و سور،طبق نزول آن‏ها رعايت‏شده بود.يعنى در اين‏مصحف مكى پيش از مدنى آمده و مراحل و سير تاريخى نزول آيات روشن بود.

بدين وسيله سير تشريع و احكام،مخصوصا مساله ناسخ و منسوخ در قرآن به‏خوبى به دست مى‏آمد.

ثانيا،در اين مصحف قرائت آيات،طبق قرائت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه اصيل‏ترين‏قرائت‏بود،ثبت‏شده بود و هرگز براى اختلاف قرائت در آن راهى نبود.بدين ترتيب‏راه براى فهم محتوا و به دست آوردن تفسير صحيح آيه هم‏وار بود.اين امر اهميت‏به سزايى داشت،زيرا چه بسا اختلاف قرائت موجب گم‏راهى مفسر مى‏شود.كه درآن مصحف هر گونه موجبات گم‏راهى وجود نداشت.

ثالثا،اين مصحف مشتمل بر تنزيل و تاويل بود.يعنى موارد نزول ومناسبت‏هايى را كه موجب نزول آيات و سوره‏ها بود،در حاشيه مصحف توضيح‏مى‏داد.اين حواشى بهترين وسيله براى فهم معانى قرآن و رفع بسيارى از مبهمات‏بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشى،تاويلاتى نيز وجود داشت.اين تاويلات‏برداشت‏هاى كلى و جامع از موارد خاص آيات بود كه در فهم آيه‏ها بسيار مؤثر بود.

امير مؤمنان عليه السلام خود مى‏فرمايد:«و لقد جئتهم بالكتاب مشتملا على التنزيل و التاويل‏» (5) و نيز مى‏فرمايد:«آيه‏اى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نشده،مگر آن كه بر من خوانده واملا فرمود و من آن را با خط خود نوشتم.و نيز تفسير و تاويل،ناسخ و منسوخ ومحكم و متشابه هر آيه را به من آموخت و مرا دعا فرمود تا خداوند فهم و حفظ به‏من مرحمت فرمايد.از آن روز تا كنون هيچ آيه‏اى را فراموش نكرده و هيچ دانش وشناختى را كه به من آموخته و نوشته‏ام،از دست نداده‏ام‏» (6) .بنابر اين اگر پس ازرحلت پيامبر صلى الله عليه و آله از اين مصحف كه مشتمل بر نكات و شرح و تفسير و تبيين آيات‏بود استفاده مى‏شد، امروزه بيش‏ترين مشكلات فهم قرآن مرتفع مى‏گرديد (7) .

سرانجام مصحف على عليه السلام

سليم بن قيس هلالى(متوفاى 90)كه از اصحاب خاص امير مؤمنان بود،ازسلمان فارسى(رضوان الله عليه)روايت مى‏كند:موقعى كه على عليه السلام بى‏مهرى مردم رانسبت‏به خود احساس كرد،در خانه نشست و از خانه بيرون نيامد تا آن كه قرآن راكاملا جمع آورى كرد.پيش از جمع آورى حضرت،قرآن روى پاره‏هاى كاغذ وتخته‏هاى نازك شده و ورق‏ها نوشته شده و به صورت پراكنده بود.على عليه السلام پس ازاتمام،طبق روايت‏يعقوبى آن را بار شترى كرده به مسجد آورد.در حالى كه مردم‏پيرامون ابو بكر گرد آمده بودند،به آنان گفت: «بعد از مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله تا كنون به‏جمع آورى قرآن مشغول بودم و در اين پارچه آن را فراهم كرده،تمام آن چه بر پيامبرنازل شده است جمع آورده‏ام.نبوده است آيه‏اى مگر آن كه پيامبر،خود بر من‏خوانده و تفسير و تاويل آن را به من آموخته است.مبادا فردا بگوييد:از آن غافل‏بوده‏ايم‏».آن گاه يكى از سران گروه به پا خاست و با ديدن آن چه على عليه السلام در آن‏نوشته‏ها فراهم كرده بود،بدو گفت:به آن چه آورده‏اى نيازى نيست و آن چه نزد ماهست ما را كفايت مى‏كند.على عليه السلام گفت:«ديگر هرگز آن را نخواهيد ديد».آن گاه‏داخل خانه خود شد و كسى آن را پس از آن نديد (8) .

در دوران عثمان،كه ميان طرف داران مصاحف صحابه اختلاف شديد رخ داد،طلحة بن عبيد الله به مولى امير مؤمنان عليه السلام عرض كرد:به ياد دارى آن روزى را كه‏مصحف خود را بر مردم عرضه داشتى و نپذيرفتند،چه مى‏شود امروز آن را ارائه‏دهى تا شايد رفع اختلاف گردد؟ حضرت از جواب دادن سرباز زد.طلحه سؤال‏خود را تكرار كرد.حضرت فرمود:«عمدا از جواب سرباز زدم‏».آن گاه به طلحه‏گفت:«آيا اين قرآن كه امروزه در دست مردم است،تمامى آن قرآن است‏يا آن كه غيراز قرآن نيز داخل آن شده است؟»طلحه گفت:البته تمامى آن قرآن است. حضرت‏فرمود:«اكنون كه چنين است،چنان چه به آن اخذ كنيد و عمل نماييد،به رستگارى‏رسيده‏ايد».طلحه گفت:اگر چنين است،پس ما را بس است و ديگر چيزى نگفت (9) .

حضرت با اين جواب خواستند تا علاوه بر حفظ وحدت،صلابت و استوارى قرآن‏محفوظ بماند.

جمع زيد بن ثابت

وصيت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله جمع قرآن بود تا مانند تورات يهود در معرض ضايع‏شدن قرار نگيرد (10) .على عليه السلام پس از رحلت پيامبر از وصيت تبعيت كرد و به اين مهم‏پرداخت و آن را عرضه داشت،ولى به دلايلى پذيرفته نشد.اما از آن جايى كه قرآن‏اولين مرجع تشريع آيين اسلام و زير بناى ساخت جامعه اسلامى است،ضرورت‏داشت‏خلفاى وقت از ديگر كاتبان كلام الهى استفاده كنند تا با جمع قرآن از روى‏قطعات چوب و استخوان و سينه‏هاى حافظان قرآن،آن را ضبط كنند.و خلا ازدست رفتن هفتاد تن و بنابر قولى چهار صد تن از حافظان قرآن را كه در جنگ يمامه‏به شهادت رسيدند،جبران كنند (11) .

بنا بر اين ابو بكر از زيد بن ثابت‏خواست تا قرآن را جمع آورى كند.زيد مى‏گويد:

«ابو بكر مرا فرا خواند،و پس از مشاوره با عمر-كه در آن جا بود-گفت:بسيارى از قاريان و حافظان قرآن در حادثه يمامه كشته شده‏اند و بيم آن مى‏رود كه در مواردديگر نيز گروهى ديگر كشته شوند و قسمت عمده قرآن را از بين برود.آن گاه‏جمع آورى قرآن را مطرح ساخت. گفتيم:چگونه مى‏خواهيد كارى كنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله‏آن را انجام نداد؟گفتند: «اين كار ضرورت دارد و بايد انجام شود.و آن اندازه سخن‏گفتند و به من اصرار ورزيدند تا آن را پذيرفتم.آن گاه ابو بكر به من گفت:مى‏بينم كه‏جوان عاقلى هستى و هرگز ما به تو انديشه ناروا نمى‏داريم.تو كاتب وحى رسول‏خدا بودى،اين كار را دنبال كن و به خوبى انجام ده‏».زيد مى‏گويد:«سنگينى اين كاركه بر من تحميل شده بود از تحمل كوه گران سخت‏تر بود،ولى به ناچار آن را پذيرفتم‏و قرآن را كه بر صفحاتى از سنگ و چوب نوشته شده بود،جمع آورى كردم‏» (12) .

روش زيد در جمع قرآن

زيد به جمع آورى قرآن مشغول شد و قرآن را از صورت پراكندگى در آورد و دريك جا فراهم كرد.او اين كار را با هم كارى گروهى از صحابه انجام داد.نخستين اقدام‏وى آن بود كه اعلام كرد:هر كس هر چه از قرآن نزد خود دارد،بياورد.يعقوبى‏مى‏گويد:«وى گروهى مركب از 25 نفر را تشكيل داد» (13) و خود رياست آن گروه را برعهده گرفت.اين گروه هر روز در مسجد گردهم مى‏آمدند و افرادى كه آيه يا سوره‏اى‏از قرآن در اختيار داشتند به اين گروه مراجعه مى‏كردند.اين گروه از هيچ كس،هيچ‏چيز را به عنوان قرآن نمى‏پذيرفتند،مگر آن كه دو شاهد ارائه دهند كه آن چه‏آورده است جزء قرآن است.شاهد اول نسخه خطى،يعنى نوشته‏اى كه حكايت ازوحى قرآنى داشته باشد.شاهد دوم شاهد حفظى،يعنى ديگران نيز شهادت دهندكه آن را از زبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده‏اند.در اين جا دو نكته قابل توجه است:

1.از خزيمة بن ثابت انصارى (14) دو آيه آخر سوره برائت‏بدون شاهد پذيرفته شد، زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شهادت او را به جاى شهادت دو نفر قرار داده بود (15) .

2.از عمر بن الخطاب عبارت‏«الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة...»كه‏گمان مى‏كرد آيه قرآن است،پذيرفته نشد.از وى شاهد خواستند،نتوانست ارائه‏دهد و بر هر كس عرضه كرد انكار نمود كه از پيامبر چنين چيزى شنيده باشد.عمر تاآخر عمر بر صحت آن اصرار داشت و هم واره مى‏گفت:«اگر مردم نمى‏گفتند عمرچيزى بر قرآن افزود،هر آينه اين آيه را در قرآن درج مى‏كردم‏».

بدين كيفيت،زيد آيه‏ها و سوره‏هاى قرآن را جمع آورى كرد و آن را از پراكندگى وخطر از بين رفتن نجات داد.هر سوره كه كامل مى‏شد در صندوق چه مانندى از چرم‏به نام‏«ربعه‏»قرار مى‏داد تا آن كه سوره‏ها يكى پس از ديگرى كامل شد.ولى هيچ گونه‏نظم و ترتيبى بين سوره‏ها به وجود نياورد (16) .اين صحيفه‏ها،كه سوره‏هاى قرآنى بر آن‏نگاشته شده بود،پس از اتمام به ابوبكر سپرده شد.اين مجموعه پس از ابوبكر به‏عمر انتقال يافت و پس از وفات وى نزد دخترش حفصه نگهدارى شد و هنگام‏يك سان كردن مصحف‏ها،عثمان آن را به رعايت گرفت تا نسخه‏هاى ديگر قرآن را باآن مقابل كند و سپس آن را به حفصه باز گردانيد.چون حفصه در گذشت،مروان كه‏از جانب معاويه و الى مدينه بود،آن را از ورثه حفصه گرفت و از بين برد (17) .

مصاحف صحابه

پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پذيرفته نشدن مصحف على عليه السلام، علاوه بر زيد،عده ديگرى از بزرگان صحابه به جمع قرآن پرداختند.از جمله:عبد الله بن مسعود،ابى بن كعب،مقداد بن اسود،سالم مولى ابى حذيفه،معاذ بن جبل و ابو موسى‏اشعرى. گويند:نخستين كسى كه سوره‏هاى قرآن را مرتب نمود،سالم مولى ابى حذيفه بود.وقتى قرآن جمع آورى و روى اوراق نوشته شد،آن‏گاه خود وهم دستانش گرد هم آمدند و درباره نام آن به شور نشستند.برخى نام‏«سفر»راپيش نهاد كردند،سالم و ديگران آن را نپسنديدند،زيرا نام كتاب‏هاى يهود است.

سپس سالم عنوان مصحف را پيش نهاد كرد و گفت:همانند اين كتاب(صحيفه‏هاى‏جمع شده) را در حبشه ديدم كه آن را«مصحف‏»مى‏گفتند.همه حاضران نام‏مصحف را براى صحيفه‏هاى جمع شده پذيرفتند (18) .در اين جا به معرفى برخى ازمصاحف صحابه و ويژگى‏هاى آن‏ها اشاره مى‏شود:

مصحف ابن مسعود

مصحف ابن مسعود داراى ويژگى‏هاى زير بود:

1.ترتيب سوره‏ها چنين بود:سبع طوال،مئين،مثانى،حواميم،ممتحنات ومفصلات.

2.اين مصحف 111 سوره داشت،زيرا فاقد سوره حمد و سوره‏هاى معوذتين‏بود.او بر اين عقيده بود كه ثبت‏سوره‏ها در مصحف براى حفظ آن از پراكندگى و گم‏شدن است و سوره حمد به جهت تكرار قرائت آن در نمازها هرگز گم نمى‏شود (19) .ياآن كه سوره حمد عدل قرآن است و نبايد جزء قرآن آورده شود.اما دليل نياوردن دوسوره معوذتين اين بود كه اين دو سوره را جزء قرآن نمى‏دانست.بلكه دعاى چشم‏زخم(باطل السحر)مى‏دانست كه از جانب خدا بر پيامبر وحى شد،تا براى‏سلامتى حسنين آن را بخواند و آنان را از چشم زخم محفوظ دارد.او هرگاه مى‏ديدكه در مصحفى اين دو سوره را نوشته‏اند،آن را پاك مى‏كرد و مى‏گفت:«غير قرآن را باقرآن خلط نكنيد و هرگز در نماز اين دو سوره را نمى‏خواند» (20) .

3.صاحب كتاب الاقناع روايتى نقل كرده كه در آن آمده است در مصحف ابن مسعود براى سوره برائت‏«بسم الله الرحمان الرحيم‏»ثبت‏شده بود.سپس مى‏نويسد.

نبايد آن را معتبر دانست (21) .

4.اين مصحف در بسيارى از آيات و كلمات قرآنى با مشهور مخالفت دارد،زيراابن مسعود بر اين باور بود كه مى‏توان كلمات قرآن را به مترادف آن تبديل كرد.اومى‏گفت:«هرگاه كلمه‏اى بر شما دشوار باشد يا براى خواننده فهم آن مشكل مى‏آيد،مى‏توان آن را به كلمه ديگر كه سهل و واضح است و معناى آن را دارد،تبديل كرد».

او كلمه زخرف را به كلمه ذهب،و كلمه عهن را به كلمه صوف تبديل مى‏كرد.زيرامعناى هر دو كلمه در هر دو موضع يكى است.او در تعليم يك نفر اعجمى كه تلفظكلمه اثيم بر وى دشوار بود،تجويز كرد تا به جاى آن بگويد:«ان شجرة الزقوم طعام‏الفاجر»به جاى طعام الاثيم (22) .

5.ابن مسعود در مصحف خود برخى كلمات را براى روشن شدن مراد آيه به‏كلمات ديگر تبديل مى‏كرد.مثلا و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما (23) را به‏«...

فاقطعوا ايمانهما»تبديل كرد،زيرا معلوم نبود مراد آيه كدام دست است.و يا آيه واقيموا الوزن بالقسط (24) را به صورت‏«و اقيموا الوزن باللسان‏»ثبت كرده بود،زيرا معتقدبود اقامه وزن به واسطه زبانه ترازوست.و يا آيه اني نذرت للرحمان صوما فلن اكلم‏اليوم انسيا (25) را«انى نذرت للرحمان صمتا...»ثبت كرده بود،زيرا روزه‏صمت(سكوت)نذر كرده بود (26) .

6.او احيانا الفاظى را به منظور شرح و تفسير در ضمن جمله‏ها و عبارات قرآن‏مى‏افزود.اين گونه زوائد تفسيرى كه در كلام گذشتگان بسيار به چشم مى‏خورد،درمواردى بود كه موجب اشتباه با نص قرآنى نمى‏گرديد.مثلا در آيه كان الناس امة واحدة[فاختلفوا]فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم‏بين الناس فيما اختلفوا فيه... (27) افزودن‏«فاختلفوا»براى روشن شدن اين مطلب بود كه‏بعثت انبيا پس از اختلاف بوده است (28) . بنا بر نقل سيوطى از ابن مردويه،ابن مسعودمى‏گفت:«در زمان پيامبر اين آيه را اين گونه تلاوت مى‏كرديم: يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك[ان عليا مولى المؤمنين]و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك‏من الناس... (29) از اين موارد در مصحف ابن مسعود بسيار است كه براى روشن شدن‏مفهوم آيه،بر آيات افزوده شده است.البته اين افزودن‏ها پرسش‏هايى از جمله‏مساله تحريف را مطرح كرده است.ولى بسيارى از اين نسبت‏ها قطعى نيست واحتمال دخالت‏سياست در جعل و نسبت‏خلاف به ابن مسعود بسيار مى‏رود.

به ويژه كه وى مخالفت‏هايى با حكام وقت داشت.از طرف ديگر مواردى از اين‏زيادت‏ها جنبه تفسيرى و توضيحى دارد و در آن زمان بسيار متداول بوده است كه‏صحابه در كنار مصحف خود مطالب تفسيرى را مى‏نوشتند،و به ديگران نقل‏مى‏كردند تا مفهوم و پيام آيه در ميان مردم حفظ شود (30) .

مصحف ابى بن كعب

ويژگى‏هاى مصحف ابى بن كعب به شرح ذيل است:

1.ترتيب سوره‏هاى مصحف ابى بن كعب تقريبا هم آهنگ با ترتيب مصحف‏ابن مسعود بود.جز آن كه سوره يونس را پيش از دو سوره انفال و برائت قرار داده بودو نيز در تقديم و تاخير برخى سوره‏ها با آن تفاوت داشت.تفاوت ديگرى كه بامصحف ابن مسعود داشت آن كه مشتمل بر سوره حمد و معوذتين بود.

2.اين مصحف دو سوره به نام‏هاى خلع و حفد بيش از مصاحف ديگر دارد.اين‏دو دعاى قنوت‏اند و به گمان اين كه از سوره‏هاى قرآن است،در قرآن درج‏شده است.

دعاى خلع:«بسم الله الرحمان الرحيم اللهم انا نستعين بك و نستغفرك و نثني‏عليك الخير و لا نكفرك و نخلع و نترك من يفجرك‏».

دعاى حفد:«بسم الله الرحمان الرحيم اللهم اياك نعبد و لك نصلي و نسجد واليك نسعى و نحفد،نخشى عذابك و نرجوا رحمتك ان عذابك بالكفار ملحق‏» (31) .

3.در اين مصحف ميان دو سوره فيل و قريش‏«بسم الله الرحمان الرحيم‏»نيامده و آن‏دو،يك سوره پنداشته شده است (32) .در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز آمده است كه هركس در نماز،سوره فيل را بخواند بايد سوره قريش را نيز بخواند،ليكن با آوردن بسم الله الرحمان الرحيم (33) بين دو سوره،يعنى اين دو سوره قرائتا يك سوره محسوب‏مى‏شود،ولى از نظر ثبت در قرآن دو سوره به حساب مى‏آيد.اين روايت عكس‏مصحف ابى بن كعب را ثابت مى‏كند.بنابر اين مصحف ابى بن كعب داراى 115 سوره‏بود.

4.در اين مصحف ابتداى سوره زمر با«حم‏»شروع شده بود و در نتيجه حواميم‏اين مصحف به جاى هفت‏سوره،هشت‏سوره است (34) .

5.اين مصحف با مشهور،اختلاف قرائت داشت.برخى كلمات به مترادف‏هاى‏آن‏ها تبديل شده است:آيه قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا (35) به صورت‏«من هبنا من‏مرقدنا» (36) و آيه كلما اضاء به صورت‏«مروا فيه‏»يا«سعوا فيه‏»خوانده‏شده است (38) .برخى كلمات براى توضيح و تفسير آورده شده است:در آيه فصيام‏ثلاثة ايام (39) [متتابعات]في الحج... كلمه افزوده شده (40 براى معلوم كردن سه روز روزه‏متوالى است و يا در آيه فما استمتعتم به منهن[الى اجل مسمى]فآتوهن اجورهن‏فريضة... (41) عبارت اضافه شده براى معلوم كردن اين است (42) كه مقصود،نكاح متعه و انقطاعى است نه دائمى و يا اين آيه را چنين خوانده است: ان الساعة آتية‏اكاد اخفيها [من نفسى فكيف اظهركم عليها] لتجزى كل نفس بما تسعى (43) .

همان گونه كه درباره مصحف ابن مسعود بيان شد،نبايد گمان برد كه اين بيان‏هاى‏تفسيرى در مصاحف صحابه تحريف و زيادت كلمات و يا ترديد در قرآن‏هاى‏موجود را به دنبال داشته است.البته بعدها اين روش متروك شد.


پى‏نوشتها:

1- بقره 2:281.

2- الفهرست،ص 48-47.

3- طبقات ابن سعد،ج 2،ص 101.الاستيعاب در حاشيه الاصابة،ج 2،ص 253.الاتقان،ج 1،ص 57.

4- ابن جزي الكلبي،التسهيل لعلوم التنزيل،ج 1،ص 4 و نيز رجوع كنيد به:التمهيد،ج 1.ص 288 و 296-292.

5- محمد جواد بلاغى،آلاء الرحمان،ج 1،ص 257.

6- تفسير برهان،ج 1،ص 16،شماره 14.

7- براى اطلاع بيش‏تر در زمينه نظم و ترتيب مصحف على عليه السلام رجوع كنيد به:تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 113.

8- السقيفة،ص 82.

9- همان،ص 124.

10- تفسير قمى،ص 745.

11- فتح البارى،ج 7،ص 447-در آن واقعه 360 تن از مهاجرين و انصار از شهر مدينه و 300 تن از مهاجرين‏ساكن در غير مدينه و 300 تن از تابعين كشته شده بودند(تاريخ طبرى،ج 2،ص 516).

12- صحيح بخارى،ج 6،ص 225.مصاحف سجستانى،ص 6.ابن اثير،الكامل في التاريخ،ج 2، ص 247 و ج 3،ص 56.البرهان،ج 1،ص 233.

13- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 113.

14- خزيمة بن ثابت انصارى به‏«ذو الشهادتين‏»لقب يافت،زيرا او در تمامى جنگ‏هاى پيامبر حضور داشت و ازنزديكان و شيفتگان مولى على بود.در واقعه صفين و جمل شركت داشت و اوست كه حديث‏«تقتل عماراالفئة الباغية‏»را در واقعه صفين روايت كرد.او براى پيامبر صلى الله عليه و آله كه از اعرابى اسبى خريده بود شهادت داد.

با آن كه نديده بود،صرفا چون طرف دعوا پيامبر است‏به حق سخن مى‏گويد،لذا حضرت شهادت او را دوشهادت قرار داد(اسد الغابة،ج 2،ص 114).

15- مصاحف سجستانى،ص 9-6.صحيح بخارى،ج 6،ص 225.

16- ابن كثير القرشي الدمشقي،تفسير ابن كثير،ج 1،ص 261 و البرهان،ج 2،ص 35 و الاتقان، ج 1،ص 58 وفتح الباري،ج 9،ص 16 و زرقانى،مناهل العرفان،ج 1،ص 254 و احمد امين مصرى،فجر الاسلام،ص 195.

17- ابن حجر قسطلانى،ارشاد الساري في شرح البخاري،ج 7،ص 449 و التمهيد،ج 1،ص 300.

18- ر.ك:الكامل في التاريخ،ج 3،ص 55.الاتقان،ج 1،ص 58.مصاحف سجستانى،ص 14-11. پوشيده نماندكه قرآن،نام‏«ما يقرا»آن چه خوانده مى‏شود است.آن گاه كه در صحيفه‏ها به صورت كتاب در آمد نام مصحف به‏خود گرفت.

19- ابن قتيبه،تاويل مشكل القرآن،ص 49-48.

20- الدر المنثور،ج 6،ص 417-416.فتح البارى،ج 8،ص 581.

21- الاتقان،ج 1،ص 65.

22- دخان 44:44.ر.ك:حموى،ياقوت،معجم الادباء،ج 4،ص 193.تفسير كبير رازى،ج 1،ص 213.تفسيرطبرى،ج 15،ص 163 و ج 23،ص 96.تاويل مشكل القرآن،ص 24.

23- مائده 5:38.

24- الرحمان 55:9.

25- مريم 19:26.

26- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 8،ص 421.الكشاف،ج 1،ص 459.ابو حامد غزالى،احياء علوم الدين،ج 2،ص 77.

شمس الدين الذهبى،تذكرة الحفاظ،ج 1،ص 340.الاتقان،ج 1،ص 47.صحيح بخارى،ج 6،ص 228.

27- بقره 2:213.

28- الكشاف،ج 1،ص 255.

29- مائده 5:67.ر.ك:الدر المنثور،ج 2،ص 298.

30- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 322-320.

31- الاتقان،ج 1،ص 65.

32- همان،ج 1،ص 65-64.

33- وسايل الشيعة،ج 4،ابواب القراءة في الصلاة،باب 10.

34- الاتقان،ج 1،ص 64.

35- يس 36:52.

36- تفسير طبرسى،ج 8،ص 428.

37- بقره 2،20.

38- الاتقان،ج 1،ص 47.

39- بقره 2:196.

40- الكشاف،ج 1،ص 242.

41- نساء 4:24.

42- تفسير طبرى،ج 5،ص 9.

43- طه 20:15.ر.ك:ابن خالويه،شواذ القراءات،ص 87.