انقلابگر پيروز

مسعود شريعت پناه

- ۲ -


کدام مسلمان است که فراموش کرده باشد اين کلام رسول خدا را که مي فرمود: آن کس که قيام مهدي را انکار کند کافر است.(1)

ويا کدام لحظه از تاريخ اسلام است که خالي باشد ازين انتظار پويا؟ پس، امام غائب (عليه السلام)، پاسدار حماسه اميد است به فرداي بهتر وتحقق بخشنده حکومت مطلق نظام خدائي. آري، قيام او مظهر رحمت خداست و: اين تنها گمراهانند که از رحمت خدا نااميد مي شوند...(2)

2 - از آنجا که چشمه عدل خداوند در همه پستيها وبلنديهاي روح بشر جاري است وهيچ چيز از دايره اين عدل بي پايان بيرون نيست، لذا مي بايد که براي هر کس در سراسر زندگاني، دست کم يکبار حجت تمام گردد. خواه آن کس که خدا را باور دارد وخواه آنکه به او پشت مي کند. بدين معني که براي هر انسان، لحظه اي مي رسد که خود را در برابر وجدان فطري خويش تنها ببيند وراه گذشتن از پليدي ها وسرگشتگي ها را نيز در برابر خود بيابد. واز آن سو اين اتمام حجت، راه گريز را بر آنان که سر پيچيده اند مي بندد. آري هيچ گاه زمين از کسي که براي خدا بپاخيزد خالي نمي ماند...(3) تا کسي اعتراض بخداي عز وجل نکند که مرا بدون حجت گذاردي.(4)

وامام مهدي (عليه السلام) حجت خداوند است در ميان ما، که مستقيم يا غير مستقيم - حتي اگر براي يکبار - ما را با خداي خويش - روبرو مي کند...

3 - از آنجا که حکومت عدل امام (عليه السلام)، حکومت ايده آل اسلامي، وشخصيت آن حضرت، چون پدران بزرگوارش، شخصيت رهبر ايده آل است، لذا چهره امام وطرح حکومت انقلابيش، آئينه تمام نماي خواستهاي اصيل اسلامي است. بدين معني که انچه در حول وحوش شخصيت امام آمده است چهره انسان کامل را ترسيم مي کند وآنچه بعنوان برنامه حکومتش نقل شده است، خواسته هاي اجتماعي شيعه را. وشيعه همواره بدين افتخار کرده که خواسته هايش همانهايند که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وعده تحققشان را داده است: خواسته هاي اصيل اسلامي. به گوشه اي ازين همه مي نگريم:

الف: فرهنگ قرآني: هيچ بدعتي نيست مگر اينکه مهدي (عليه السلام) آن را ريشه کن خواهد کرد وهيچ سنتي نيست مگر اينکه مهدي آن را احياء مي کند.(5) و... موقعي که قرآن را تابع هوي وهوس خويش کنند، مهدي (عليه السلام) خواسته ها را تابع قرآن ميکند.(6)

ب: عدالت عمومي: ساکنان زمين وآسمان از مهدي (عليه السلام) راضي هستند. مهدي (عليه السلام) مال را بطور مساوي تقسيم مي نمايد وقلبهاي امت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را از بي نيازي پر خواهد کرد وعدل آن حضرت، مردم را فرا خواهد گرفت.(7)

ج: اقتصاد سالم: بهنگام رستاخيز قائم ما، آنچه هست درستي ويگانگي است تا آنجا که هر کس هر چه نياز دارد از ديگري مي ستاند واز مال او بي هيچ ممانعتي استفاده مي کند.(8) ودر آن هنگام بر همگان واجب است که بيکديگر وسايل رسانند ونيرو بخشند.(9) وآن روز، سور گرفتن مسلمان از مسلمان رباست.(10)

و...

مي بينيم بسياري از اين نکته ها، همانهايند که امروز حکومت شناسان جهان آنها را شرط رهبري دلخواه مي دانند.(11)

پس امام (عليه السلام) با بودن خويش، امکان انسان کامل بودن را باز مي نماياند وبا قيام خويش، چگونگي مسلمان زيستن را. واين هر دو، محتاج آنست که خود را ديگر گونه سازيم تا شايسته زندگي در دولتش باشيم، که بايد حکومتي صالح باشد ومردمي صالح، تا وارث زمين باشند: رو بتحقيق در زبور، پس از ذگر نوشتيم که زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد...(12)

4- امام (عليه السلام) اگر چه غيبت اختيار کرد، ولي باز امام بود ومسئوليتي متين بر دوشش نهاده شده بود. او همواره در کار مردمان نظر داشت تا که دين خدا وراه رسول او (صلى الله عليه وآله وسلم) به کجي نگرايد. ولي بي گمان تاريخ هر جامعه، لکه هاي ننگي نيز بدامن دارد، وتاريخ شيعه نيز. لکن امام (عليه السلام) همواره راهها وچاهها را به بزرگان اين راه نموده است، ونيز مي نمايانده. نگاهي بتاريخ تشيع ايين شگفتي را بر مي انگيزد که چگونه بر سر هر دو راهي که يکراه آن به دره گمراهي مي انجاميده است، دستي نيرومند رهروان را براهي ديگر مي افکنده. واين را، آن بزرگاني که درک کرده اند، نگاشته اند. وبدين سبب است که شيعه با اين ضعف وبي برگي، وبسياري مخالفينش سر بلند مانده وخواهد ماند. براي نمونه مي توان مسئله مدعيان مهدويت را نام برد، اگر پا بپاي زمان از آغاز غيبت به اينسو بيائيم در مي يابيم که هر گاه فردي ادعائي دروغين در اين باب مي کرده است، بزرگان وهوشمندان شيعه از طريق امام عصر (عليه السلام) آگاه مي شده ودر موقع لزوم، پيام حضرتش را به مردم مي نمايانده اند.(13)

پس امام مهدي (عليه السلام) رهبري شيعيان را در دست دارد ولي از آنجا که به دلائلي چند ناگزير از ناشناخته ماندن است مي بايد اين رهبري را بوسيله افرادي مورد اعتماد وآشنا به فرهنگ اسلامي انجام دهد: يک رهبري دقيق از جانب امام (عليه السلام) وبدست دانشمندان دين: جريان امور واحکام بايد بدست علماء داناي به خدا وامناء بر حلال وحرام او باشد...(14)

واينکه در هيچ دوراه اي دانشمندان شيعه را نرسيده است که در مسائل اعتقادي وزير بنائي اختلاف حاصل کنند، خود گواهي است بر اينکه اين همه، زير نظر يک هدايتگر بزرک مي زيسته ومي زيند. هموکه حق را به همه مي نماياند وبزرگان را بدان راه، رهنمون مي گردد. پس امام (عليه السلام) در عين پنهاني، وظيفه رهبري جامعه ونگرش در احوال مردمان را بدوش دارد وآنان را از طريق عالمان راستين دقيقا رهبري مي کند ودر حقيقت، امام، واسطه ميان خداوند وايشان است وآنها واسطه ميان امام وخلق. خداوند اينان را پايدار بدارد. همان عالماني را که گاه با گمنامي وگاه با عزت وگاهي بر سبيل شهادت از دنيا رفته اند ولي هرگز راه خود را که رهبري آشکار شيعيان، در هنگام غيبت است. از ياد نبرده اند وچه بسا از آنان که درين راه دشنام خلق را بجان خريده اند ومرگ را. واينانند دعوت کنندگان به خير: ولتکن منکم امه يدعون الي الخير ويامرون بالمعروف وينهون عن المنکر واولئک هم المفلحون.(15)

5- رابطه اي که ميان انسان وخدايش برقرار است، رابطه اي نابرابر است چرا که از اينسو تنها بندگي است ودستهاي نياز، واز آن سو همه فيض است وبخششش. اما در عين حال، اين بشر محتاج هرکز نتوانسته است ادعا کند که شايستگي ايستادن در برابر پروردگارش را دارد، همانطور که هرگز نتوانسته مطمئن باشد که راهش صد در صد بر راه حق منطبق است. پس اين انسان غير معصوم را نشايد که مستقيما از معنويت بي انتهاي خدائي يعني فيض الهي بهره گيرد. وحتي آنانکه در جامه عرفان خزيده اند، اگر ادعا کنند که به نفس خود از ذات بي انتهايش فيض ستانده اند سخني به گزاف گفته اند چرا که شراره اي از فيض او بر سر کوه طور آن مي آورد که هوش از سر موسي (عليه السلام) مي ربايد. وانسان به سختي طور کجا تواند بود؟ پس، ميان خداوند وسپهر واسطه اي بايد که همچون مجرائي وظرفي، فيض خدا را باز گيرد وبه خلق، آن قدر که لايق آنند بنماياند. از سوي ديگر بينش اصيل اعتقادي ومعارف حقه تنها از طريق امام معصوم است که به آدميان مي رسد. ومي بايست که مبناهاي اعتقادي تنها از اين راه - راه امامان بر حق - خواسته شود که: آموختن معارف ومباني اعتقادي از راهي جز راه امامان (عليهم السلام)، برابر است با انکار ايشان.(16)

آري اينانند پيام آوران حق که بايد رو بسويشان داشت و: چيست بعد از حق، مگر گمراهي...؟(17)

حماسه اميد وانتظار

ياد امام غائب ونام او، پيوسته حماسه شجاعت آفريده است. بسياري از نهضت هاي شيعه که در راه کسب حقوق پايمال شده خود بوده ازين فکر سرچشمه مي گيرد. واصولا انتظار يک قيام مسلحانه، بنفسه، بخش مومن جامعه را آماده انفجار نگاه مي دارد وپايگاهي تشکيل مي دهد براي مطالبه همه سنتهاي اصيلي که تحريف شده وپامال گشته اند. اين، نه مسئله ايست که به مرور زمان در ميان شيعيان ستم ديده رواج يافته باشد!! - آن چنان که برخي گفته اند(18) بلکه طليعه آن را بخصوص از زمان دهمين امام به بعد مي توان مشاهده کرد. چنان که بيان امام عسکري (عليه السلام) درباره حضرت مهدي (عليه السلام) به صورت انتقادات سياسي بر بعضي از موضوعات موجود صورت مي گرفت. مثلا مي فرمود: وقتي قائم قيام کند دستور مي دهد تا منبرها ومقصوره هائي که(19) در مسجد است خراب ومنهدم سازند...(20) اين، تنها بازگوئي تاريخ گذشته نيست. اين که مي گفتند انديشيدن در باب مهدي (عليه السلام) يک انديشه اصلاحي وانقلابي بزرگي است تا جائي که به تعبير حکومتها (امري خطرناک ووحشتناک است) که تاج وتخت وخوابگاه آنها را به لرزه در مي آورد وصريحا خود مي گويند که دعوت مردم به مهدي (عليه السلام) خروج بر قانون وتمرد اساسي بر عليه دولت است،(21) تنها در قالب زماني خود منجمد شده است بلکه ادامه يافته وخواهد يافت. بگذاريد گذشته را رها کنيم وقدري جلوتر بيائيم. کدام تاريخ دان است که قيام هاي مسلمانان را در قرنهاي اخير بررسي کند وبه اين نتيجه نرسد که در بسياري از آنها، محرک اصلي اين فکر بوده که بايد براي پاک کردن زمين از فساد وظلم وايجاد زمينه مناسب براي ظهور امام عصر (عليه السلام) جنگيد؟ به اين ترتيب شيعه پيوسته خود را در حمايت شمشير حضرتش داشته وبر شجاعت افزوده است. دکتر وردي جامعه شناس معاصر در کتاب خود وعاظ السلاطين، شيعه را آتشفشان خاموشي معرفي مي کند که گاه گاه زمين را به لرزه در مي آورده وآن را مظهر ومرکز انقلابات اجتماعي مي داند که سر نخ تمام انقلابات دنياي اسلام بطور مستقيم يا غير مستقيم به آن منتهي مي شود.(22)

از همين روست که مخالفان اين چنين جنبش ها پيوسته از سخن راندن در باب قيام او هراسيده اند ودر آن نهضتها که آشکارا، نامي از حضرتش در ميان بوده است کوشيده اند تا اميد بقيام مسلحانه او را از ميان بردارند. هم به اين دليل است که هر گاه مهدي نماهاي دروغين نيز قيام مي کرده اند، پيش از هر چيز سياستهاي استعماري سعي مي کرده اند تا که دروغين بودن ادعاي او را بمردم بنمايانند. اين، جواب دندان شکني است بر آنان که انتظار امام غايبي را - که انتقام مظلومان را بگيرد - عامل رکود وجمود دانسته اند. درين قسمت، نقش اعتقاد اصيل شيعيان را به منجي موعود ورعب وهراس ايجاد شده از گسترش ياد او را در سرگذشت يکي از مهدي نمايان بررسي مي کنيم ونيز مي نگريم که چونه دست استعمار در برابر اين سيل خروشان اعتقادي - نظامي، راه نجات را در سلب اعتقاد مردم از آن فرد مي يابد. ناگفته نماند که اين مسئله بعدها بازيچه دست سياستها شد وخود ايشان به دروغ، زمينه هائي را چيدند تا مهدي نماياني از ميان مردم سر بر آرند وآنان را به فرمانبرداري وسکوت خوانده وسرگرمشان کنند.(23)

در اين قسمت، سخن از محمد احمد يا مهدي سوداني است که بيش از نيم قرن پيش در سودان بپاخاست وخطر بزرگي گشت. در تحليلي کوتاه، جنبش او را بدون در نظر گرفتن دروغين بودن ادعايش (که بحثي است ديگر) بررسي مي کنيم. آوازه مهدي بالا گرفت. تا آنجا که دار مستتر، شرق شناس يهودي الاصل فرانسوي ناگزير شد که در دانشگاه سوربن پاريس براي مردمي که ازين خطر بزرگ به شگفت آمده بودند واز موضوع سر در نمي آوردند درس مهدي شناسي بيان کند.(24) که درسهاي تحريف شده اش خود داستاني ديگر دارد. او پس از محکوم کردن خشونت قواي نظامي انگلستان در برابر اهالي طاغي سودان، - که ظاهرا اين کار را براي يافتن وجهه بيشتر مي کرده - نمي تواند آرزوي قلبي خود را پنهان کند: با اين وجود، سودان بايد بروي اروپائيان باز بماند واگر راه آن مجددا بسته شود، براي عصر ما شرم آور خواهد بود.(25)

از سوئي مردم شناسان آن ديار، دريافته اند که چنين اعتقاد ريشه داري با فشار نظامي خاموشي نمي گيرد وتا آن روز که مردم به نظام حق ورهبر معصوم اعتقاد دارند محال است به تسلط باطل بر حق راضي گردند وتن به يک حکومت استعمارگر خارجي دهند: اما اکنون چيزي که شما با کمال اطمينان مي توانيد اظهار بداريد اين است که اعزام قواي انگليسي به آن حدود، هر قدر که باشد ويک ملت اروپائي هر که باشد، هرگز نخواهد توانست تشکيلات با دوامي در سودان برقرار سازد.(26)

نهضت مهدي سوداني بالا مي گرفت. کار به آنجا رسيد که افراد او در جنگ با کلنل هيکس از يازده هزار سرباز او فقط سيصد نفر زخمي ونيمه جان بجا گذاردند. پس چاره کدامست؟ چگونه اين قدرت را مهار توان کرد؟ راهي نيست جز سلب اعتقاد مردم ازين منجي: در واقع ممکن است که سه سال براي خسته گردانيدن مهدي - سوداني - کافي باشد... واگر عقب بنشيند اهل سودان خواهند گفت: مهدي حقيقي نبود ويکي از مهدي هاي دروغين بود...(27)

ومي بينيم که آن قدر ماجرا را ادامه مي دهند تا مهدي سوداني رسوا مي شود ومردم از گرد او پراکنده شده او را تنها مي گذارند تا آنجا که جنبش او به شکست مي انجامد. اين نکته را بايد دانست که اهميت اين جنبش ها نه بخاطر شخصيت انقلابي مهدي دروغين است، چرا که اگر اين طور باشند، دليلي ندارد که پس از روشن شدن بطلان دعوي او، دوباره قيامي وعصياني رخ ندهد. واگر فرياد مهدي منم سر نمي داد مسلما بسياري ديگر نيز مي توانسته اند همچون او عصيان کنند ومردمان را گرد خود جمع آورده ومبارزه آغاز کنند. ليکن مي بينيم مردمان در اين گونه نهضتها به دور آن کس جمع مي شوند که دلائلي بيشتر در مهدويت خويش ارائه کرده وخود را بيشتر در قالب امام زمان (عليه السلام) به مردم مي نموده است. اين نکته را مي توان بسادگي در ماجراي مهدي سوداني مشاهده کرد. او به احاديثي برخورده بود که بر اساس آنها مهدي (عليه السلام) شبيه ترين فرد به رسول خداست وحکومت او از بسياري جهات شبيه به حکومت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است ولذا بساط رهبري خود را به طرز مضحکي به تقليد از زمان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) چيده بود. براي مثال زنش را عايشه ام المومنين ناميده وباطرافيانش لقب ابوبکر وعمرو... مي داد. ويا قدري پيشتر ابن تومرت مغربي از ديگر مدعيان مهدويت - نام خود را از امغار به محمد تغيير داده بود تا همنام امام غائب گردد!! اين همه نشانگر آنست که آنچه در همه اين جنبشها مشترک بوده اين است که جملگي مهدي نمايان - بجز آنها که دست قدرتها را پشت سر داشته اند - اين چنين مي گفته اند: مائيم آن رهبر معصومي که بخاطر او ودر رکاب او بايد جهاد کنيد. بگذاريد اين نکته را در زندگي محمد احمد سوداني بيابيم: مباشران ماليه همچنان بر مردم ستم روا مي داشتند وسودان در قلق واضطراب بود. محمد احمد هر گاه که ازين کلام صحبتي مي داشت... ايشان را از خشم پروردگار مي ترسانيد واظهار مي کرد که خداوند فردي را برانگيزد تا فساد را به صلاح آرد وزمين را از عدل وداد پر سازد. او، مهدي موعود است. اين سخن کم کم در ساير نقاط سودان پيچيد ولفظ مهدي (عليه السلام) در زبانها افتاد وهمين که دو سه تن از گوشه وکنار باهم جمع مي شدند از مهدي (عليه السلام) صحبت مي کردند.(28)

ناديده نبايد گذاشت که بسياري از مردمان نيز بوده اند که به مقام اين مدعيان شک مي برده اند ليکن خويش را دلخوش مي داشته اند که شايد اين، زمينه ظهور امام زمان (عليه السلام) را فراهم سازد. وبه اين ترتيب به صف معتقدان ملحق مي شده اند. به همين دليل، تا کنون ديده نشده که پيروان يک مهدي نما، بخاطر اختلافات جزئي او با خصوصيات امام عصر (عليه السلام) از گرد او پراکنده شوند، اگر چه آنها را مي دانسته اند. پس درين ميان آنچه اصالت دارد اعتقاد به قيام قائم منجي است که در همه زمانها نيز بوده وهست. وآنجا که اعتقاد به چندين مهدي دروغين، اين چنين شور عظيمي بر مي انگيزد واين چنين قدرتي را مي سازد، بسهولت مي توان فهميد که اعتقاد اصيل شيعيان بظهور حضرت مهدي (عليه السلام) تا چه پايه نيرو آفرين وتوان ساز است، چرا که در واقع همان اعتقاد به ضرورت وجود رهبري معصوم است. محمد عبدالله عنان در کتاب خود تاريخ جمعيت هاي سري وجنبشهاي منهدم کننده، در بيان اسرار نهضتهاي شيعه اين چنين نتيجه مي گيرد که تعقيبات پيوسته شيعه از هدف خود به اين ملاحظه است که عقيده دارد که بايد همواره در راس، شخصيتي قرار گيرد که معصوم باشد وتعليماتش در هر وقت عملي گردد تا بر مردم هيچ گونه ظلمي نرود.(29)

آري، شيعه همواره در انتظار رهبر معصوم است تا به اطاعتش گردن نهد وبا ياد او نهال سرخ نهضتها را آبياري مي کند ودرين مسير، او را هرگز ترسي نيست. گوارا باد بر شيعيان قائم ما. آنان که در ايام غيبت انتظار ظهورش را مي کشند وبه هنگام ظهور، مطيع اويند. اولياي خدا همينها هستند، که نه ترسي دارند ونه اضطرابي.(30)

7 - امام، امان خداست بر اهل زمين.(31) بگذاريد با مثالي اين نکته را به ذهن نزديک کنيم. بر فرض فرزند شما کاري کرد که شما را بخشم آورد. اگر در آن لحظه ميهماني داشتيد که از شما خواست از تنبيه او بگذريد وشما هم گذشتيد، هيچ علتي نمي تواند اين واقعه را تعليل کند مگر علاقه شما به آن مهمان واحترام به خواسته اش. واين گذشت شما نه بخاطر آنست که فرزندتان مستحق بخشش بوده. يا در مثالي ديگر، اگر فرزندتان در ميان کودکاني چند باشد وبخواهيد به او يک هديه بدهيد يا يک خوراکي، ديگر کودکان نيز ازين لطف شما بي بهره نخواهند ماند. حال برگرديم به مثل اعلي که امام عليه السلام باشد. بايد دانست که اگر خلق، از خشم خدا در امانند واز موهبت هايش بهره مند، نه بخاطر استحقاق ذاتي ايشان است، بلکه واسطه اي هست که از خشم خدا نگاهشان مي دارد وشفاعتشان را بعهده مي گيرد. بي گمان اگر اين انسان ظلوم وجهول بخود واگذاشته مي شد، آن چنان آتش خشمي در عرش مي افروخت که خشک وتر را باهم بسوزاند. براستي که اگر امام نمي بود زمين درهم فرو مي ريخت... واين همه، جريان دارد اگر چه آدميان آن را باور نداشته باشند. گفته اند: که از امام غائب آن چنان بايد سود برد که از خورشيد پشت ابر. وچه زيباست اين تعبير. چرا که همچون باور داشت امام، روشنائي خورشيد را نيز هر کس بقدر روزن خانه خويش مي گيرد وآنها که بر پنجره، پرده سياه دارند مي پندارند که امام، نيست. ونيز خورشيد را، همه در انتظارند تا از پس ابرها بدر آيد ودرين مدت انتظار، هيچ گاه زندگي وفعاليت خود را کنار نمي گذارند به اين اميد که: بگذار خورشيد بيرون بيايد آن وقت...! و: اي عزيز، ابر غيبت به کناري زن، تا فروغت جهان افزود وشعله ات سياهي ظلمت سوزد. که ما را واهل ما را بيچارگي گرفته...(32)

حال ببينيم مسئله رهبري ظاهري شيعه در زمان غيبت کبري در فرهنگ اسلامي چگونه مطرح شده است. بيانات ائمه (عليهم السلام) بهترين مرجع براي طرح وبازگوئي اين سيستم دقيق رهبري است. اساس وپايه اين بيانات اين است که مسلمانان بايد دنباله روي ائمه (عليهم السلام) بوده وتوده ملي نبايد در زمان غيبت وزمان انقطاع از رهبر معصوم ومصدر قانون، از راهنمائي که تعاليم دين را به آنها بياموزد وجو ايمان وعقيده آنان را ارج دهد واسلام آنان را برايشان تشريح نمايد وآنها را بطريق عدل وصلاح ورضاي حق بکشاند محروم بمانند.(33)

اهل بيت (عليهم السلام) در ضمن احاديث خود رهبري عامه را در زمان غيبت به علمائي که روشنگر خط سير وهدفهاي ايشان هستند واگذار مي کنند. اين مفهوم را امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فردي که سئوال مي کند: اگر دو نفر از شيعيان در مالي ويا ارثي نزاع داشتند آيا مي توانند به سلطان يا حاکم از طرف سلطان مراجعه کنند، کاملا روشن فرموده ومي گويد: نمي توانند، زيرا اين، رجوع به طاغوت است. پس خط مشي کلي رهبري عامه را بيان مي فرمايد: بايد بنگرند هر کس از شما که حديث ما را روايت مي کند ودر حرام وحلال مي نگرد واکام را مي شناسد، او را به قضاوت وفرماندهي برگزينند... وهر گاه فرماني دهد که مطابق حکم ما باشد از وي بپذيرند که سرپيچي ازو در حکم شرک بخداست.(34)

وشرايط اين رهبر را بتفصيل باز گفته اند.(35)

ازين فراتر نرويم وتنها بگوئيم: پذيرش اين گونه رهبري، شايد انسان را به آنچه دلش مي خواهد نرساند واو را از جمله قدرتمندان قرار ندهد، ولي اين کلام خداست که: چنين اراده کرديم که بر ضعيفان پاک منت نهيم، آنان را پيشوايان گماريم ووارثينشان قرار دهيم.(36)

در ميقات ظهور

به کجا چنين شتابان؟... دل من گرفته زينجا هوس سفر نداري ز غبار اين بيابان...(37)

بکدام سو رو کنيم واز کدامين راه بگريزيم؟ ما که نه طاقت دوري از امام را داريم ونه لياقت زيستن در دولت عدلش را. چگونه توانيم در رکاب حضرتش جنگيد، يا بر غذاي ناچيزش قناعت کرد؟ چگونه شبها نخسبيم وسر بر خاک عبادت سائيم وروزها شهادت را در سايه شمشيرش نظاره گر باشيم؟ ليک، در غبار اين بيابان نيز نشايد نشستن، وبايد شتابان رفتن.

خويش را صالح انگاشته ايم، ولي از صلاح بدوريم، همچنان که به گناه نزديک. وپنداشته ايم که امتحاني نيست واي بر ما! آيا مردمان چنين پنداشته اند که اگر گفتند ايمان آورديم بحال خود رها خواهند گشت واز آزمايش نخواهند گذشت؟(38)

به ما فرصتي داده اند، واين آزمايش ماست: به آنان فرصت داديم تا بر گناه خود بيفزايند وآنها را عذابي رسوا ساز در پيش است.(39)

چه مي انديشيم؟ مگر نه اينکه آن گاه که حضرتش ظهور فرمايد، ما را فرمان دهد که قرآن را پيروي کنيم ورسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را وجانشينش علي (عليه السلام) وجانشينش حسن (عليه السلام) را و... پس چرا امروز اين چنين نباشيم وچرا درد غربت امام را با پيمودن راه ثقلين(40) مرهم ننهيم؟ اينک اين راه که با خلقت آغاز شد، با بعثت به اوج رسيد، در غدير جاودانه شد، ومي رود که به دست آخرين معصوم (عليه السلام) به مقصد رسد، پيش روي ماست وما را آموخته اند که چگونه راهيان اين راه باشيم. قدر امام را ندانستيم وروي از سويش تافتيم تا چشيديم طعم تلخ غيبت را وديديم تيرگي دلها را. وچه زيبا گفته اند که: نبودن او گناه ماست.(41) راستي را که گناه از ماست. ماتئي که مي بايد بسويش مي رفتيم ولي مانديم. ومگر چنين است که معلمي بدنبال شاگردانش رود تا درسشان آموزد؟

ساده دلان به بيراهه شدند. تن پروران به استهزاء نشستند، دشمنان زيرک از آب گل آلود ماهي گرفتند ودرين ميان، پاکان وصالحان بهوش ماندند واميد را دامن زدند وبا تاريکيها به مبارزه برخاستند وديديم که چگونه به همت نايبان امام، اولين قدم را بسوي حکمت عدل او برداشتيم. اينک اين وظيفه ماست که در ادامه حرکت، بکوشيم تا نهضت را جهاني سازيم وپيروزي امروز را به پيروزي نهائي حضرتش متصل سازيم. وگر نه بر سر ما نيز همان خواهد آمد که بر سر ديگر حرکت ها آمد: يک بيک سنگر را ترک خواهيم کرد وسپاه را نيز. وفردا: ترسم که ازين قافله جز قافله سالار نماند! اين بار بر دوش ماست. ما که به دروغ نام منتظر بر خود نهاده ايم دردمندانه نشسته ومي نگريم دستهائي را که مي کوشند ياد رهبر زمانمان را آلوده کنند واز ميان برگيرند وتفکر اصيل شيعي ما را به انحراف کشانند. ونه تنها هر نيمه شعبان، که هر روز وهر لحظه، ياد آور اين مسئوليت حتمي است که از ياد برده ايم. واين مائيم که دوري ظهور را سبب شده ايم. پس بخود آئيم ونزديکي قيام را از آن کس بخواهيم که کار ظهور را در يکشب سامان تواند داد. اين بدان معني است که براي نزديکي فرج دعا کنيم. آن گاه که دل به قيام مومن شد، دست وپا نيز آن کنند که بايد. از اين راه، در پنهاني امام نيز جامعه اي خواهيم داشت چون هنگام ظهور: براي تعجيل فرج دعا کنيد که اين خود فرج شماست.(42)

ليک اين همه را اميد بايد، تا بدانيم که کارمان بيهوده نيست. حقي است وباطلي، وچيرگي حق بر باطل مسلم است، اگر چه در واپسين روز هستي زمين باشد: اگر تنها يک روز از عمر زمين مانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردي از خانواده مرا که همنام وهم کينه من است برانگيزد وزمين را بدست او از عدل وداد آکنده سازد، آن چنان که از ظلم وجور پر شده باشد.(43)

وتا آن روز بايد محک ها خورد وغربالها شد، تا تنها وارثان راستين زمين بجاي مانند. وانتظار مهلتي است تا بجمع اين وارثان بپيونديم. انتظار، نه بان معناست که با نام امام قائم بپاخيزيم وبمانيم تا دستي از غيب برون آيد وکاري بکند، که در انتظار، شکنجه ودرد از غربت امام نيز هست وگرفتن دست فريب خوردگان نيز هست ودگرگوني وقيام نيز. که تا خود تغيير نکنيم خدايمان دگرگونه نخواهد ساخت. تا که ساعت ظهور فرارسد وخويش را با دست پر منتظري يابيم که در ميقات ظهور به ميعاد نور آمده است تا: جاء الحق را نظاره گر باشد، وزهق الباطل را. وانتظروا الفرج صباحا ومساوا....(44)

پاورقى:‌


(1) براي مدارک بيشمار اين روايت به المهدي آيه الله صدر - رجوع کنيد.
(2) ومن يقنط من رحمه ربه الا الضالون. (سوره حجر آيه 56).
(3) بلي لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه. (نهج البلاغه ج 3).
(4) لئلا يحتج احد علي الله عز وجل انه ترکه بغير حجه لله عليه (کافي ج يک / 180).
(5) عقد الدرر، فصل يک از باب چهارم.
(6) علي (عليه السلام)، ينابيع الموده ص 437.
(7) حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)، اسعاف الراغبين، ص 151.
(8) امام باقر (عليه السلام)، الاختصاص، ص 24.
(9) امام صادق (عليه السلام)، وسايل الشيعه، ج 2، کتاب العشره.
(10) امام صادق (عليه السلام)، وسايل الشيعه، ابواب التجاره. بنقل از: در فجر ساحل، ص 38 از محمد حکيمي.
(11) درين زمينه مي توان به آثار اين حکومت شناسان رجوع کرد. براي مثال به: جامعه وحکومت از مک آيور.
(12)(ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون). سوره انبياء آيه 105.
(13) براي مثال به بخش مدعيان مهدويت از بحار - الانوار رجوع کنيد.
(14) تحف العقول / 169 از امام حسين (عليه السلام): يا علي: مجاري الامور والاحکام علي ايدي العلماء بالله والامناء علي حلاله وحرامه.
(15) سوره آل عمران آيه 104.
(16) امام عصر: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا (چهل سخن / 247).
(17)(وماذا بعد الحق الا الضلال) (سوره يونس آيه 32).
(18) از جمله اسلام شناسان روسي نظير پطروشفسکي در کتاب خود اسلام در ايران. مثل اينان مثل آن دزد سرگردنه است که يک تخت آهني داشت رهگذران را پس از سرقت اموالشان روي آن تخت مي خواباند. اگر از تخت بلندتر بودند، از پايشان مي بريد واگر کوتاهتر بودند آن قدر آنها را مي کشيد تا به اندازه تخت در آيند. اينان نيز، هر مسئله را آن قدر مي کشند تا به اندازه تخت اعتقادشان در آيند!!.
(19) سيد محمد صدر، امام مهدي وغيبت صغري (ترجمه) ص 181: حکام زمان براي خود در هر محل عمومي، يک مکان اختصاصي مي ساختند تا دور از دسترس مردم باشند وبر ابهت خود بيفزايند. اين مکان مخصوص را در مسجد، مقصوره مي گفتند.
(20) مناقب، ج 4، ص 536.
(21) مدرک فوق، ص 178.
(22) به نقل از: مهدي بازرگان، پيروزي حتمي، ص 28.
(23) نمونه بارز اين گروه غلام احمد قادياني است با تعاليم آسمانيش در مورد اطاعت محض از دولت انگلستان!!.
(24) اين سخنراني، متن کتابي را تشکيل مي دهد بنام: مهدي تا قرن سيزدهم.
(25) دارمستتر، کتاب فوق، ص 84.
(26) کتاب مهدي... از دار مستتر، ص 81.
(27) مدرک فوق، ص 80.
(28) کتاب دار مستتر، ص 185.
(29) تاريخ جمعيت هاي سري و... ص 26، بنقل از: خورشيد مغرب.
(30) طوبي لشيعه قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبته والمطيعون له في ظهوره اولئک اولياء الله الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون (کمال الدين / ج 357:2).
(31) امام عصر (عليه السلام): اني امان لاهل الارض (کمال الدين ج 485:2).
(32) اشاره به آيه شريفه: (يا ايها العزيز مسنا واهلنا الضر...) (سوره يوسف آيه 89).
(33) تاريخ غيبت صغري، ص 184.
(34) وسايل الشيعه: ج 3 کتاب قضاء، ص 424.
(35) براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به کتاب فقه الشيعه تاليف سيد محمد مهدي خلخالي.
(36)ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين). (سوره قصص آيه 5).
(37) محمد رضا شفيعي کدکني، در کوچه باغهاي نيشابور.
(38)(احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون) (سوره عنکبوت آيه 2).
(39) سوره بقره، آيه 178.
(40) اشاره به حديث نبوي: اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي....
(41) عدمه منا. خواجه نصيرالدين طوسي، شرح تجريد قوشچي، ص 376، بنقل از در فجر ساحل.
(42) (کمال الدين ج 485:2): فاکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم.
(43) (ينابيع الموده / 426): لو لم يبق من الدهر الا يوم واحده لطول الله ذلک اليوم حتي يبعث الله رجل من عترتي اسمه اسمي وکنيته کنيتي. يملا به الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.
(44) هر صبح وشام، انتظار فرج را بکشيد، غيبت نعماني ص 81.