صد گفتار « خلاصه آثار شهيد مرتضى مطهرى »

مركز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام

- ۱۷ -


شأن نزول سوره منافقون‏

همانطور كه قبلا اشاره شد عبدالله بن ابى و اطرافيانش تظاهر به اسلام مى‏كردند، زكات مى‏دادند و در جماعت مسلمين حتى در جنگها شركت مى‏كردند، ولى در باطن مسلمان نبود، نفاق خود را مخفى مى‏كردند و فقط زمانى كه به نظر مى‏رسيد مى‏توانند به اسلام ضربه بزنند، ماهيت اصلى خود را نشان مى‏دادند. يكى از اين موارد، در جنگ احد بود كه كفار قريش با قدرت زيادى آمده بودند و گروه عبدالله بن ابى كه يك سوم جمعيت سپاه اسلام را تشكيل مى‏دادند، به بهانه كوچكى به مدينه برگشتند.

مورد ديگر قصه غزوه بنى المصطلق بود. در بازگشت از اين جنگ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اصحابشان در كنار چاه آبى اتراق كردند و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سايه‏اى مشغول استراحت بود كه ميان غلامى از مهاجرين با مرد ديگرى از انصار، هنگام برداشتن آب از چاه مشاجره و درگيرى پيش آمد و هر يك از آن‏ها از قبيله خود كمك خواست و نزديك بود فتنه‏اى برپا شود. وقتى عبدالله بن ابى از اين جريان خبردار شد، در جمعى از انصار و اطرافيان خودش شروع به شعار دادن كرد و گفت: گناه ما بود كه آنها را به مدينه راه داديم و به آن‏ها مكان و پول و غذا بخشيديم؛ به خدا قسم، وقتى كه پايم به مدينه برسد، خواهيد ديد كه عزيزتر و قوى‏تر، ذليل‏تر و ضعيف‏تر را بيرون خواهد كرد يا نه؟ و منظورش اين بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را از مدينه بيرون مى‏كند.

در آن جمع، جوانى از انصار به نام زيد بن ارقم بود كه با شنيدن سخنان عبدالله با عصبانيت به او پرخاش كرد و داستان را به اطلاع رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رساند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عبدالله را احضار كرد و عبدالله نيز با قسم‏هاى فراوان سخن زيد را انكار كرد و بعضى از انصار هم شروع به معذرت خواهى كردند و سخن زيد بن ارقم را به بهانه جوانى و غرض ورزى او تكذيب كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، پس از آن كه درخواست عمر را مبنى بر كشتن عبدالله نپذيرفت، در حالى كه هوا گرم بود و حركت در چنان ساعتى بى سابقه بود، دستور حركت داد و جز در اوقات نماز، ديگر توقف نكردند و آن قدر به رفتن ادامه دادند كه به محض توقف، همگى از فرط خستگى به خواب رفتند و در چنين حالى بود كه سوره منافقون نازل شد و نظر زيد بن ارقم را تاييد كرد.

عبدالله، پسر عبدالله بن ابى كه مرد مسلمان قوى ايمانى بود گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، من پدرم را به حساب عاطفه پدرى فوق العاده دوست دارم، ولى اگر شما فرمان بدهيد، خودم او را مى‏كشم، زيرا مى‏ترسم اگر مؤمنى او را بكشد، هر وقت من آن مؤمن را ببينم، تحريك بشوم و آسيبى به او بزنم، اما حضرت نپذيرفت؛ بعد از اين جريان نيز پسر عبدالله بن ابى، هنگام ورود به مدينه با شمشير مانع ورود پدرش به مدينه شد و تا زمانى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اجازه نداد، از عبور پدرش ممانعت كرد و هنوز چند روزى نگذشته بود كه عبدالله بن ابى مريض شد و مرد.(390)

مرورى بر سوره منافقون‏

بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده مهربان اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله؛ وقتى كه منافقان مى‏آيند پيش تو مى‏گويند: از دل و جان شهادت مى‏دهيم كه تو پيغمبر خدا هستى و الله يعلم انك لرسوله و خدا خود مى‏داند؛ يعنى خود شهادت مى‏دهد كه تو پيامبر او هستى، والله يشهد أنّ المنافقين لكاذبون؛ و خدا شهادت مى‏دهد كه اين‏ها در شهادت خودشان دروغ مى‏گويند: اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله قسم‏هاى خودشان را سپر خودشان قرار مى‏دهند و به اين وسيله مانع مردم از راه خدا مى‏شوند؛ يعنى با قسم، خودشان را ميان مسلمين جا مى‏دهند و انحراف به وجود مى‏آورند انهم ساء ما كانوا يعملون خيلى بد عمل مى‏كنند؛ يعنى عمل اينها بسيار بد و خطرناك است.

در ميان منافقان، در ابتدا خيلى‏ها بودند كه از اول نمى‏خواستند، راه نفاق را بپيمايند، ولى وقتى ديدند كه منافعشان از بين مى‏رود، راه نفاق را در پيش گرفتند ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا اين عملكرد نادرست منافقان براى اين است كه اينها ايمان آوردند و سپس كافر شدند و كفر بعد از ايمان، قلب انسان را تيره و تار مى‏كند: فطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون پس بر دلهايشان مهر زده شد و اين‏ها دگر نمى‏فهمند كه چه مى‏كنند، زيرا وقتى انسان عقده كارى را داشته باشد، اين عقده او را چنان به آن كار مى‏كشاند كه حتى خود هم نمى‏فهمد.

و اذا رايتهم تعجبك اجسامهم و اءن يقولوا تسمع لقولهم كانهم خشب مسندة يحسبون كل صيحة عليهم

وقتى اينها را مى‏بينى اندامشان تو را به تعجب وامى‏دارد؛ يعنى خيلى ظاهرهاى خوبى دارند و آن قدر خوب و جالب حرف مى‏زنند كه آدم مى‏خواهد گوش بدهد، اما وقتى دقت كنيم مى‏بينيم كه اين‏ها روح ندارند، مثل چوب‏هاى زيبايى هستند كه باطن و روح ندارند و گمان مى‏كنند كه هر فريادى بر سر آن‏هاست: هم العدو فاحذرهم قاتلهم الله انى يوفكون تنها آن‏ها دشمن هستند، از آنان برحذر باش، خدا آنان را بكشد، چگونه (از حق) روى بر مى‏تابند.(391)

و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله بعد از اين كه منافقان رسوا شدند و خطابشان معلوم شد، بعضى آمدند و به آن‏ها گفتند: حال، بياييد خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اظهار ندامت بكنيد و بخواهيد كه از خدا براى شما طلب مغفرت بكند، اما آنها، لوّوا رؤوسهم؛ يعنى سرشان را برگرداندند و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون و مى‏بينى آن‏ها را در حالى كه اعراض مى‏كنند؛ (يا باعث اعراض مردم مى‏شوند) يعنى روى مى‏گردانند و تكبر مى‏ورزند. كسى كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان داشته باشد، محال است در مقابل او استكبار بورزد، ولى قرآن مى‏فرمايد: كار اين‏ها از اين حرفها گذشته است: سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم فرق نمى‏كند، چه تو براى اينها استغفار بكنى و چه نكنى لن يغفر الله لهم خدا هرگز اينها را نخواهد آمرزيد اءنّ الله لا يهدى القوم الفاسقين خدا مردم فاسق را هدايت نمى‏كند.

قرآن كريم در آيه بعد، علت عدم آمرزش منافقان را گوشزد مى‏كند: هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا اينها همان كسانى هستند كه مى‏گويند: چرا به مردمى كه نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم هستند (مهاجرين) انفاق ميكنيد؛ قرآن در سوره حشر در اينباره، كمله ايثار يعنى از خود گذشتگى را به كار مى‏برد، ولى اينها كلمه نفاق را به كار بردند تا مهاجرين را تحقير و آنها را گدا معرفى كنند و لله خزائن السموات و الارض و لكن المنافقين لا يفقهون آنها خيلى اقتصادى و مادى فكر مى‏كردند، حال آن كه مسأله ايمان و اتكا به خدا و نصرت الهى مطرح بود، اگر مردمى اين استحقاق را پيدا كنند كه خدا بخواهد آن‏ها را پيروز كند، همه وسايل را فراهم مى‏كند، چرا كه خزاين آسمان‏ها و زمين مال خداست، اما منافقان اين چيزها را نمى‏فهمند يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل مى‏گويند: اگر ما به مدينه باز گرديم، آن كه عزيزتر است، ذليل‏تر را بيرون خواهد كرد و لله العزة و لرسوله و للمومنين عزت، منحصرا از آن خدا و پيامبر خدا و مؤمنين است؛ يعنى تو ذليلتر از آن هستى كه به فكرت خطور مى‏كند خودت هم نمى‏دانى و لكن المنافقين لا يعلمون، ولى منافقان نمى‏دانند.

يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله اى اهل ايمان! ثروت و فرزندانتان، شما را از ياد خدا غافل نكند، آن چنان كه منافقان را غافل كرد. و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون هر كس اين كار را بكند، و مال و ثروتش مايه غفلتش بشود، او زيانكار است؛ يعنى همين مال كه عين سود است تبديل به زيان مى‏شود.

و انفقوا مما رزقكم الله من قبل أن ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين

تا زنده هستيد از مال و ثروت خودتان استفاده كنيد؛ و استفاده شما اين است كه آن را در راه خدا بدهيد؛ پيش از آن كه مرگتان فرا رسد از آن چه به شما روزى داده‏ايم انفاق كنيد، چرا كه وقتى مرگ فرا رسد، آن گاه هر كس آرزو مى‏كند كه‏اى كاش مهلتى مى‏داشت و مى‏توانست از مالش در راه خدا خرج كند و حداقل، واجبات را و در درجه دوم مستحبات را انجام مى‏داد و از مردمان صالح و شايسته مى‏شد، ولى قرآن مى‏فرمايد كه اجل مسمى تخلف‏ناپذير نيست.

و لن يوخر الله نفسا اذا جاء اجلها و الله خبير بما تعملون خدا هرگز اجل كسى را كه هنگامش فرا رسيده است به تاخير نمى‏اندازد و خدا به آن چه شما انجام ميدهيد آگاه است.(392)

ضميمه : نگاهى به كتاب داستان راستان

نگاهى به داستان راستان

داستان راستان نام مجموعه دو جلدى، مشتمل بر 125 داستان است كه جلد اول آن (75 داستان) در سال 1339 و جلد دوم آن (50 داستان) در سال 1343 به قلم استاد مطهرى (ره) تحرير و چاپ شده است. تصور عمومى بر اين است كه داستان راستان، كتابى براى كودكان و نوجوانان است و اغلب جوانان و بزرگسالان، به ويژه افراد تحصيلكرده، خود را از خواندنش بى نياز مى‏دانند، اما اگر توجه شود كه اين كتاب تاليف چه كسى است و در چه موقعيتى و با چه نگرشى و هدفى نوشته شده، ديدگاه فوق تغيير مى‏يابد.

معمولا نويسندگان كتابهاى كودكان، تخصصشان در نوشتن شعر و قصه كودكانه است، ولى در اين مورد، با شخصيتى مواجهيم كه چنان بهره‏اى از معارف اسلامى دارد كه نه تنها در فقه و فقاهت مجتهد است، بلكه قهرمان مبارزه استدلالى با مكاتب فلسفى غرب بوده، و كتابى كه قبل از اين اثر داستانى منتشره نموده پاورقى‏هاى فيلسوفانه بر كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه طباطبايى (ره) است.

درباره اهداف و انگيزه‏هاى تاليف كتاب داستان راستان، خود استاد مطهرى در مقدمه جلد اول مى‏گويد: البته كتابهاى سودمند، كه مستقيما متن حقايق اخلاقى و اجتماعى را به لباس بيان در آورده‏اند، يا كتبى كه حقايق زندگى را در لباس داستان كه فكر و پرداخته فكر نويسنده است، يا كتب سيرت كه از اول تا آخر در مقام نقل تاريخ زندگى يك يا چند شخصيت بزرگ بوده‏اند از شماره بيرون است، ولى نويسنده تاكنون به كتابى برنخورده كه مؤلف آن به منظور هدايت و ارشاد و تهذيب اخلاق عمومى، داستانهاى سودمند، از كتب تاريخ و حديث استخراج كرده و در دسترس عموم قرار داده باشد.(393)

هدف اين كتاب اين است كه علاوه بر اين كه راهنماى اخلاقى و اجتماعى سودمندى باشد، معرف روح تعليمات اسلامى هم باشد و فرد بتواند با مقياس قرار دادن آن، خود و اطرافيان و جامعه‏اى كه در آن زندگى مى‏كند و همگى ادعاى اسلاميت دارند را محك بزند.(394)

استاد تذكر مى‏دهد كه با اين كه براى رعايت حشمت و حرمت قرآن كريم، از داستان‏هاى آن كتاب مقدس چيزى جزء اين داستانها قرار نداديم و معتقد بوده و هستيم كه قصص قرآن، مستقل چاپ و منتشر شود، اما در اصل تاليف اين كتاب از قرآن مجيد استفاده كرده‏ايم، زيرا اولين كتابى كه داستان راستان [و حكايت صالحان‏] را به منظور هدايت و راهنمايى و تربيت اجتماع بشرى، جزء تعليمات عالى خود قرار داده، قرآن كريم است.(395)

و مى‏دانيم كه قرآن كريم در 268 مورد براى بيان مطالب گوناگون از داستان استفاده كرده، و يقينا اين كار باعث مى‏شود حقايق عالى و اصول و ارزشهاى والا، به نحو بسيار ساده و ملموس در دسترسى انسان قرار گيرد و فهم و درك آن با سهولت هرچه بيشتر ميسر شود و در عمل نيز آسانتر به كار آيد.

با نگرشى بر كل كتاب داستان راستان، و توجه به نكاتى كه استاد در مقدمه آورده، شايسته است به نكات و مزاياى زير در مورد اين كتاب توجه داشته باشيم:

1. واقعى بودن داستان‏ها:

چنان كه خود استاد متذكر شده، ما هم كتب اخلاق فراوانى داريم، هم داستانهاى ساخته و پرداخته نويسندگان، اما اين كه با داستانهاى واقعى به تعليم اخلاق بپردازيم بسيار مؤثرتر است، زيرا، انجام وظايف اخلاقى غالبا دشوار و حتى گاه ناممكن به نظر مى‏رسد، و هنگامى كه داستان غير واقعى باشد، انسان مى‏گويد: چنين چيزى فقط در خيال ممكن است، اما وقتى انسان ببيند كه در طول تاريخ كسانى بوده‏اند كه مطابق آن ارزشهاى والاى انسانى رفتار كرده‏اند اين امر را شدنى مى‏يابد و عزمش بيشتر جزم مى‏شود.

2. نثر روان و ساده، و گذاشتن نتيجه‏گيرى براى خواننده:

استاد مطهرى معتقد است كه كتاب بايد هم زحمت فكر كردن را از دوش خواننده بردارد و هم او را وادار به تفكر كند. آن فكرى كه بايد از دوش خواننده برداشته شود، فكر در معنى جمله‏ها و عبارات است؛ و آن فكرى كه بايد به عهده خواننده گذاشته شود، فكر در نتيجه است، چرا كه هر چيزى تا خود خواننده درباره‏اش فكر نكند و از فكر خود چيزى بر آن نيفزايد، با روحش آميخته نمى‏گردد و در دلش نفوذ نمى‏كند و در عملش اثر نمى‏بخشد(396)

بدين سان شاهديم كه اين كتاب بر خلاف بسيارى از كتب اخلاقى كه علماى اسلامى نگاشته‏اند، از يك سو نثر بسيار ساده و روانى دارد و به ذكر اصل داستانهاى تاريخى و گاهى پرورش داستانها در حدود قراين و امارات اكتفا شده و از سوى ديگر نتيجه‏گيرى از داستان را بر عهده خواننده گذاشته و در واقع از روش القاى غير مستقيم كه تأثير بيشترى در مخاطب دارد گاهى، استفاده شده است.

3. تأثير اصلاحى در عوام:

سادگى در نحوه نگارشى كتاب داستان راستان، موجب شده كه افراد عوام استفاده بيشتر از اين كتاب ببرند. استاد مطهرى در اين باره مى‏گويد: اين داستانها هم براى خواص قابل استفاده‏اند، و هم براى عوام، ولى منظور از اين نگارش، تنها استفاده عوام است، زيرا تنها اين طبقاتند كه ميلى به عدالت و انصاف، و خضوعى در برابر حق و حقيقت در آنها موجود است، و اگر با سخن حقى مواجه شوند حاضرند خود را با آن تطبيق دهند. صلاح و فساد طبقات اجتماع در يكديگر تأثير دارد، اما معمولا فساد از خواص شروع مى‏شود و به عوام سرايت مى‏كند. و صلاح بر عكس از عوام و تنبه و بيدارى آنها آغاز مى‏شود و اجبارا خواص را به صلاح مى‏آورد، و روى همين اصل است كه على عليه‏السلام در دستور حكومتى خود به مالك اشتر، پس از تقسيم مردم به دو طبقه عامه و خاصه، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه، اظهار ياس و نااميدى مى‏كند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار مى‏دهد.

اين فكر غلطى است كه عده‏اى از طرفداران اصلاح، هميشه مى‏خواهند اصلاح را از زعما و قله‏هاى مرتفع آغاز كنند، در حالى كه تجربه نشان داده كه معمولا كارهايى كه از ناحيه قله‏هاى رفيع آغاز شده و در نظرها مفيد مى‏نمايد، بيش از آن مقدار كه حقيقت و اثر اصلاحى داشته باشد، جنبه تظاهر و تبليغات و جلب نظر عوام دارد.(397)

4. پرهيز از تعصب:

اين نكته آن قدر براى استاد اهميت داشته، كه نه تنها داستانهايى در نشان دادن مذمت تعصب آورده، بلكه خود ايشان هم در تنظيم داستانها از اين كار اجتناب كرده و لذا قهرمانان داستناهايش - به طورى كه آگاهانه در مقدمه كتب متذكر شده - تنها به مذهب شيعه اختصاص نيافته، و از ساير شخصيت‏هاى اسلامى و حتى شخصيت‏هاى برجسته غير مسلمان نيز داستانهايى آورده است.

5. استفاده از جنبه‏هاى مثبت براى تعليم اخلاق:

اكثر قريب به اتفاق داستان‏ها، جنبه مثبت دارند و درباره ارزش‏ها و فضايل اخلاقى سخن مى‏گويند، و فقط چند داستان (مثل داستانهاى شماره 49 و 50) با نشان دادن يك امر ضد ارزش يا نقطه ضعف اخلاقى، تنبه و تذكر داده است و به روشى كه لقمان ادب آموخت، مى‏خواهد ادب بياموزاند، اما از آن جا كه در ميان مردم عوام، افراد لقمان‏صفت خيلى كم است، لذا اين روش در همين چند مورد محدود شده است.

6. جامعيت و تفكر نظام‏مند در ارايه داستان‏ها:

استاد مطهرى در مقدمه كتاب انسان و سرنوشت - كه اول بار در سال 1345 منتشر شد - مى‏گويند:

مسأله علل انحطاط مسلمين قريب 20 سال است كه ذهن مرا به خود مشغول كرده است.(398)

با توجه به اين گفته، مى‏توان يقين داشت كه تدوين كتاب داستان راستان، يك كار كاملا برنامه ريزى شده و از روى انگيزه و هدف مشخص در راستاى مبارزه با انحرافات و بدفهمى‏ها نسبت به تعاليم اسلام بوده، خصوصا كه فاصله نوشتن جلد اول و دوم آن، قريب 4 سال مى‏شود.

جامعيت و توجه به جنبه‏هاى مختلف تعاليم اسلامى در گردآورى داستانهاى اين كتاب به گونه‏اى است كه اين داستانها هم به مقام انديشه ناظرند، هم به مقام عمل، و در مقام عمل هم به عمل فردى توجه دارند و هم به عمل اجتماعى، و در همه اين موارد، هم بايدها بيان شده، هم نبايدها؛ و اگر به اين مجموعه از اين نظر بنگريم، كاملا در خواهيم يافت كه چرا استاد مطهرى مدعى بود كه علاوه بر تعاليم اخلاقى و اجتماعى، روح تعاليم اسلام را در اين داستانها مى‏توان يافت.

براى درك بهتر جامعيت و تفكر نظام‏مند استاد مطهرى در تنظيم داستان‏هاى اين كتاب، نگاهى مى‏اندازيم به طبقه‏بندى موضوعى اين داستان‏ها:

الف - در مقام انديشه (جمعا 34 داستان)

الف - 1) در باب فضيلت انديشه و علم و عالم و احترام به آزادى انديشه و پرهيز از تعصب، 15 داستان.

الف - 2) در باب اصلاح تصورات غلط از دين و كج انديشى‏ها و افراط و تفريطها، 19 داستان.

ب - در مقام عمل فردى (جمعا 28 داستان)

ب - 1) در باب لزوم انجام امور اخلاقى و عبادى، مانند زهد، تقوا، ايمان، نماز و دعا، 19 داستان.

ب - 2) در باب پرهيز از امور ناشايسته اخلاقى همچون غرور، غفلت، ثروت‏اندوزى، خوردن مال حرام، شرابخوارى، و...9 داستان.

ج - در مقام عمل اجتماعى (جمعا 102 داستان)

ج - 1) در باب رعايت اخلاق اسلامى در سلوك اجتماعى همچون حسن خلق، مدارا و پرهيز از بددهنى، و رعايت عزت نفس، و تواضع، رعايت حقوق ديگران، و تأثير اين امور در جلب مردم به ديندارى، 48 داستان.

ج - 2) در باب اهميت كار و تلاش و پرهيز از سربار مردم بودن و رهبانيت به بهانه قضا و قدر و توكل، 18 داستان.

ج - در باب ولايت و رهبرى و حكومت و ايستادگى در برابر حكام جور، 15 داستان.

ج - 4) در باب عدالت اجتماعى، اقتصادى، سياسى، و قضايى، 15 داستان.

ج - 5) در باب جهاد و امر به معروف و تحمل سختى‏ها در راه دين، 16 داستان.(399)

7. وجه تسميه كتاب:

چنان كه خود استاد متذكر شده، اولاً چون غالب قهرمانان اين داستان‏ها كسانى هستند كه راست رو و بر صراط مستقيمند و در قرآن كريم نيز صديقين ناميده شده‏اند، نام داستان راستان بر داستان زندگى آن‏ها سزاوار است، ثانياً چون معمولا مخاطبان و خوانندگان داستان‏ها افرادى هستند كه مى‏خواهند در راه راست گام بردارند، اين كتاب براى آن‏هاست و به اين معنى نيز داستان راستان است.

ثالثا اين داستانها ساخته وهم و خيال نيست، بلكه حوادثى است كه در دنيا واقع شده و با كمال صداقت و راستى ضبط شده و لذا مناسب بود كه ماده راستى جزء نام اين كتاب قرار داده شود.

8. اخلاص در نگارش كتاب:

اخلاص و صفاى باطنى استاد مطهرى در نگارش داستان راستان در دو جا ظهور و بروز مى‏يابد؛ يكى اين كه استاد على‏رغم قبول زحمت تحقيق و نگارش مجموعه داستانها در مقدمه كتاب مى‏گويد: فكر اوليه تهيه اين اثر از آن شخص ديگرى بوده است و به اين ترتيب نشان مى دهد كه هدف او از انجام اين كار تنها انجام وظيفه در راستاى ترويج تعاليم اسلامى بوده و در اين ميان اجازه نداد كه غرور و خودپسندى و ديگر اغراض غير الهى او را از امانتدارى و تجليل از ديگر خدمتگزاران تعاليم اسلامى غافل نمايد.

نشانه ديگر اخلاص استاد مطهرى در نگارش كتاب داستان راستان اين است كه ايشان پس از تاليف و چاپ كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم در جامعه به عنوان يك متفكر و فيلسوف بزرگ و يك شخصيت علمى موفق در مبارزه با مكاتب فلسفى غرب شناخته شده بود.

در چنان شرايط و با قضاوتى كه افكار عمومى درباره شخصيت و عملكرد ايشان داشت، طبيعى بود كه نگارش يك كتاب داستان براى بچه‏ها دور از انتظار و كسر شأن، تلقى مى‏شد، اما اخلاص و احساس وظيفه و توجه به اهميت كار و نتايج آن و بى توجهى به قضاوت و بلكه ملامت ديگران باعث شد كه استاد مطهرى با جديت به تاليف اين كتاب اقدام نمايد و حتى به خاطر آن چند تاليف علمى ديگر خود را كنار بگذارد. با توجه به اهميت اين موضوع و نياز جامعه علمى، به طرز تفكر استاد مطهرى، در اين جا عين سخنان ايشان درباره اين موضوع را نقل مى‏كنيم:

در مدتى كه مشغول نگارش يا چاپ اين داستانها بودم، بعضى از دوستان ضمن تحسين و اعتراف به سودمندى اين كتاب، از اينكه من كارهاى به عقيده آنها مهمتر و لازمتر خود را موقتا كنار گذاشته، به اين كار پرداخته‏ام، اظهار تأسف مى‏كردند و ملامتم مى‏نمودند كه چرا چندين تأليف علمى مهم را در رشته‏هاى مختلف به يكسو گذاشته‏ام و به چنين كار ساده‏اى پرداخته‏ام؛ حتى بعضى پيشنهاد كردند كه حال كه زحمت اين كار را كشيده‏اى، پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عيبى دارد؟ گفتند: اثرى كه به نام تو منتشر مى‏شود لااقل بايد در رديف همان اصول فلسفه باشد؛ اين كار براى تو كوچك است. گفتم: مقياس كوچكى و بزرگى چيست؟ معلوم شد مقياس بزرگى و كوچكى كار در نظر اين آقايان مشكلى و سادگى آن است و كارى به اهميت و بزرگى و كوچكى نتيجه كار ندارند؛ هر كارى كه مشكل است بزرگ است و هر كارى كه ساده است كوچك.

اگر اين منطق و اين طرز تفكر مربوط به يك نفر يا چند نفر مى‏بود، من در اينجا از آن نام نمى‏بردم، متأسفانه اين طرز تفكر - كه جز يك بيمارى اجتماعى و يك انحراف بزرگ از تعليمات عاليه اسلامى چيز ديگرى نيست - در اجتماع ما زياد شيوع پيدا كرده، چه زبانها را كه اين منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشه‏اى نيفكنده است؟

به همين دليل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفيد و مخصوصا كتب دينى و مذهبى سودمند، بيش از اندازه فقيريم. هر مدعى فضلى حاضر است ده سال يا بيشتر، وقت صرف كند و يك رَطب و يابس به هم ببافد و به عنوان يك اثر علمى، كتابى تأليف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنويسد، بدون آنكه يك ذره به حال اجتماع مفيد فائده‏اى باشد، اما از تأليف يك كتاب مفيد، فقط به جرم اينكه ساده است و كسر شأن است، خوددارى مى‏كند.

نتيجه همين است كه آنچه بايسته و لازم است نوشته نمى‏شود و چيزهايى كه زائد و بى‏مصرف است پشت سر يكديگر چاپ و تأليف مى‏گردد.

چه خوب گفته خواجه نصير الدين طوسى:

افسوس كه آنچه برده‏ام باختنى است بشناخته‏ها تمام نشناختنى‏ها است
برداشته‏ام هر آنچه بايد بگذاشت بگذاشته‏ام هر آنچه برداشتنى است

عاقبه الامر در جواب آن آقايان گفتم: اين پيشنهاد شما، مرا متذكر يك بيمارى اجتماعى كرد و نه تنها از تصميم خود صرف نظر نمى‏كنم، بلكه در مقدمه كتاب از اين پيشنهاد شما به عنوان يك بيمارى اجتماعى نام خواهم برد. بعد به اين فكر افتادم كه حتما همان طور كه عده‏اى كسر شأن خود مى‏دانند كه كتابهاى ساده - هر چند مفيد باشد - تأليف كنند، عده‏اى هم خواهند بود كه كسر شأن خود مى‏دانند كه دستورها و حكمتهايى كه از كتابهاى ساده درك مى‏كنند به كار ببندند!(400)

9. موفقيت كتاب داستان راستان:

موفقيت اين كتاب از چند جنبه قابل توجه است. اين كتاب در داخل كشور با استقبال كم‏نظير توده مردم همراه بوده به طورى كه تاكنون بالغ بر 30 مرتبه در تعداد نسخه‏هاى بالا تجديد چاپ شده است.

علاوه بر اين، تاليف اين اثر الگوى مناسبى بود كه در اختيار نويسندگان متعهد قرار گرفت تا از عرصه ادبيات براى ارايه معارف دينى بهره بردارى نمايند و به ويژه ادبيات كودكان و نوجوانان را از انحصار ترجمه آثار بيگانگان خارج نمايند.

نكته ديگر اين كه در سال 1343 (پس از چاپ اول و قبل از چاپ دوم اين كتاب)، با تصويب شوراى نويسندگان راديو، برنامه‏اى تحت عنوان داستان راستان تهيه و در تمام روزهاى ماه مبارك رمضان آن سال، از راديو كشور پخش شد. اين برنامه تا مدتها در روزهاى تعطيل مذهبى نيز ادامه يافت. لازم به ذكر است كه در عرصه بين المللى، كتاب داستان راستان به چندين زبان ترجمه شده و مورد توجه و استقبال فراوان قرار گرفته است و بالاخره اين كه، اين كتاب در سال 1344؛ يعنى يك سال پس از انتشار جلد دوم آن، از سوى كميسيون ملى يونسكو در ايران مورد تقدير قرار گرفته و برنده جايزه ويژه يونسكو گرديد.(401)