معرفت نفس

استاد حسين انصاريان

- ۵ -


جـلسه 5

هماهنگى نفس با آموزه‏هاى الهى

نَفْس هر انسانى منبع بسيارى از مسائل معنوى و ملكوتى و مسائلى مربوط به حيات دنياى انسان است. در تابلوى با عظمت نَفْس، درباره حيات بشر، هماهنگى‏هايى با مسائل ملكوتى و معنوى وجود دارد. مسائلى كه يا از راه الهام، براى انسان تجلى مى‏كنند، يا از راه وحى و رسالت، امامت و قرآن مجيد، كه در اين جا انسان از ارزشى برخوردار مى‏شود كه مشابهى در موجودات عالم ندارد.

بنابر فرموده اميرالمؤمنين، على عليه السلام در نهج‏البلاغه، هر كس اين هماهنگى را در خود برقرار كند، محبوب‏ترين خلق خدا در پيشگاه مقدس پروردگار بزرگ عالم است. اميرالمؤمنين عليه السلام در جاى ديگر مى‏فرمايد : كسى كه مى‏خواهد محبوب‏ترين خلق خدا شود بايد همه اميال و غرايز و خواسته‏هاى خود را با مسائل معنوى، هماهنگ سازد. اين هماهنگى، نه تنها براى حيات انسان، زيانى ندارد، بلكه بسيار نافع است ؛ هم‏چنان كه در سوره يونس آمده است كه نمونه چنين زندگى را تنها ملائكه دارند. چنين شخصى، با آن كه روى زمين زندگى مى‏كند، ولى پروردگار بزرگ عالم، او را ملكوتى مى‏بيند حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد :

« إنَّ مِنْ أحَبِّ عِبادِ اللّه‏ عَبْدا أعانَهُ اللّه‏ عَلى نَفْسِهِ »1.
محبوب‏ترين بنده خدا روى زمين، انسانى است كه پروردگار بزرگ عالم، او را بر نفسش يارى كرده است.

يارى خداوند متعال، با قرآن، رسالت رسولان و امامت ائمه است. همين عشق و علاقه است كه انسان را به سوى معنويات سوق مى‏دهد.

شب، دليلى بر وجود خدا

خداوند در سوره «ليل»، بعد از ذكر «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» مى‏گويد :

«وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى »2.

سوگند به شب، هنگامى كه فرو پوشد.

قَسَم به شب! هنگامى كه تاريكىِ خود را بر نيم كره مى‏پوشاند. پس شب، چنان عظمتى دارد كه خداوند به آن سوگند ياد مى‏كند :

«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ »3.

و نشانه‏اى [ از نشانه‏هاى قدرت و حكمت ما ] براى آنان شب است كه [ پوشش ] روز را از آن برمى‏كنيم ، پس ناگاه آنان به تاريكى درآيند ،

خداوند شب را نشانه وجود خود دانسته است : «وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ». يكى از نشانه‏هاى من براى شما شب است. در دل شب راهى به سوى خداست اهل استدلال، شب را دليل بر وجود خدا مى‏گيرند و مى‏گويند : به چه دليل، عالم خدا دارد؟ به دليل شب. پس معلوم مى‏شود مسأله شب، مسأله بسيار مهمى است.

خدا دليل بر عالم

اهل عشق، كه براى خدا دنبال دليل نمى‏گردند، به گونه‏اى ديگر سخن مى‏گويند آنان مى‏گويند : خدا دليل بر عالَم است، نه عالَم دليل بر خدا. وقتى كه سحرها مى‏خوانيد : «بِكَ عَرَفْتُكَ و أنت دَلَلْتَنى عَلَيْك» 4؛ يعنى من وقتى مى‏خواستم تو را بشناسم، خودت را به خودت شناختم، عالَم، معلول تو است، نه علت بر اين كه من به وسيله آن، تو را بشناسم. تو را شناختم به واسطه خودت. راه اهل عشق، با خدا فاصله چندانى ندارد، حتى به فاصله يك نَفَس . آنان هيچ گاه از خدا نپرسيدند كه تو كجايى. آنان مقامشان مقام حضور است. خدا براى آنان غيب نيست و آنان همواره در شهودند. آن كسى كه غايب است، بايد دنبالش گشت. خدا براى آنان غايب نيست تا به دنبالش باشند.

گفت : من تو را گم نكرده بودم كه دنبالت بگردم.

«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »5.

و ما به او از رگ گردن نزديك‏تريم .

در بعضى آيات آمده است كه خدا را آهسته و با گريه بخوانيد ؛ زيرا او فاصله‏اى با شما ندارد.

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ»6.

هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند ، [ بگو : ] يقيناً من نزديكم .

هم چنان كه در سوره بقره آمده است، قيامت براى ما غيب است و براى آنان غيب نيست.

«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَ نَرَاهُ قَرِيباً »7.

دشمنان و مخالفان ، آن [ عذاب ] را دور مى‏بينند و ما آن را نزديك مى‏بينيم .

اينان قيامت را دور مى‏بينند ؛ ولى من قيامت را نزديك مى‏بينم. قيامت نزد من حاضر است. مى‏گويد: قيامت كجا است؟ مى‏گويد: قيامت اين جاست. آن جا كه مى‏گويد : «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ». آنانى كه چشم ندارند، قيامت را دور مى‏بينند و مى‏گويند : قيامت كجا است؟

«مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ »8.

و [ به صورتى مسخره‏آميز ] مى‏گويند : اين وعده [ آمدن قيامت و محاسبه اعمال ] چه زمانى است ، اگر راستگوييد ؟

چه موقع است؟

«وَ نَرَاهُ قَرِيباً »9.

و ما آن را نزديك مى‏بينيم .

ما اصلاً نمى‏پرسيم چه موقع است؟ مى‏گوييم : همين الان، موجود است. شب آيه خدا است. شب چيست؟

قسم به شب و روز

«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ»10.

قَسَم به شب و خيمه‏اى كه مى‏پوشاند با آن، نيم كره را.

روز چيست؟

«وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى »11.

قَسَم به روز، زمانى كه روشن مى‏شود.

و آن جا كه مى‏گويد :

«وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاْءُنثَى »12.

قَسَم به هر نر و ماده‏اى در عالم.

قَسَم به هر نر و ماده آن چه خلق كردم ؛ يعنى قَسَم به همه عالَم، قَسَم به خاك، آب، خورشيد، ماه، آسمان، زمين، مرد و زن، نر و ماده حيوانات، نر و ماده درختان، نر و ماده گل‏ها و ...

حكمت قسم در قرآن

اما حكمت اين قَسَم‏ها كه در جاى جاى قرآن ذكر شده است، چيست؟ خداوند مى‏خواهد چه چيزى بگويد؟ ما كه به او ايمان داريم، پس اين همه قسم براى چيست؟

«إِنَّ اللّه‏َ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ »13.

پروردگارا ! قطعاً تو در روزى كه هيچ مشكلى در آن نيست ، گردآورنده همه مردمى ؛ زيرا خدا وعده شكن نيست .

خداوند مى‏گويد : اى مردم! من خداى باوفايى هستم. اى مردم! من خداى رحيمى هستم، من خداى كريمى هستم، من خداى باصفايى هستم، من خداى عاشقى هستم. پس ما هم به وجود مقدس او مى‏گوييم : اى خدا! ما هم انسان هستيم، ما هم عاطفه داريم، محبت داريم، عقل و شرف و غيرت داريم. خدايا! سخن تو چيست؟ ما همه به گوش هستيم :

«وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا».

ما به گوش هستيم تا به آن چه مى‏گويى، عمل كنيم ؛ مانند بى‏سيم چى، كه در جبهه‏ها، با تمام وجود، به گوش است. اى خدا! به گوش هستيم ؛ يعنى دل به تو داده‏ايم.

خوب، پس حكمت اين همه قَسَم، چيست، اين همه تأكيد بر قسم‏ها براى چيست؟ با اين كه من قَسَم خورده‏ام، گوش خود را باز كن. مسأله بسيار مهم است. مسأله با خرابى يا آبادى دنيا و آخرت سر و كار دارد. مسأله با جانتان، نفستان، عقلتان، وجودتان، هويتتان، خانواده‏تان، جامعه‏تان و ... ارتباط دارد.

«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى ».

همانا تلاشتان گوناگون و پراكنده است .

اعمال شما انسان‏ها دو قسمت است كه فاصله آن، فاصله بين من و شيطان است، بين حق و باطل، نور و ظلمت، حرارت و سرما و مرگ و حيات. بين كارهاى شما دو گروه، تفاوت بسيارى هست :

«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى * فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى »14.

همانا تلاشتان گوناگون و پراكنده است ؛ اما كسى كه [ ثروتش را در راه خدا ]انفاق كرد و پرهيزكارى پيشه ساخت و وعده نيكوتر را [ كه وعده خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهيزكارى است ] باور كرد ؛ پس به زودى او را براى راه آسانى [ كه انجام همه اعمال نيك به توفيق خداست ] آماده مى‏كنيم .

اين آيات، عظمت خداوند را نشان مى‏دهند، آن جا كه مى‏گويد :

«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى».

«ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللّه‏ِ وَ اللّه‏ُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ »15.

اى مردم ! شماييد نيازمندان به خدا ، و فقط خدا بى‏نياز و ستوده است .

انتخاب نجات‏بخش

خدا با همه عظمت خود، مى‏فرمايد: هر كس بدن و همه حركات و مالش را به من عطا كند، «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى»، يعنى مرحله عملى، «وَ اتَّقَى » و هر كسى كه براى من خود را از هر لغزشى نگه دارد، يعنى مرحله روحى، «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى » و هر كس وعده‏هاى مرا كاملاً بپذيرد، يعنى مرحله فكرى، پس به زودى آسايش را براى او به ارمغان مى‏آورم. پس نعمت خدا شامل كسى است كه اين سه شرط را داشته باشد. منافقان نيز پشت سر پيغمبر به نماز مى‏ايستادند ؛ ولى فكرشان جاى ديگرى بود :

«وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ»16.

و هنگامى كه با اهل ايمان ديدار كنند ، گويند : ما ايمان آورديم و چون با شيطان‏هايشان [ كه سرانِ شرك و كفرند ]خلوت گزينند ، گويند : بدون شك ما با شماييم ، جز اين نيست كه ما [ با تظاهر به ايمان ] آنان را مسخره مى‏كنيم .

آنان تنها جسمشان در كنار پيغمبر بود ؛ اما نفسشان جاى ديگرى بود.

«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ».

آيه دو معنا دارد : خداوند مى‏گويد : آن بنده را عاشق عبادت و كار خير مى‏كنم و او را به بهشت مى‏رسانم.

«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ‏لِلْعُسْرَى »17.

و اما كسى كه [ از انفاق ثروت ] بخل ورزيد و خود را بى‏نياز نشان داد و وعده نيكوتر را تكذيب كرد ، پس او را براى راه سخت و دشوارى [ كه سلب هرگونه توفيق از اوست ] آماده مى‏كنيم .

«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ»، كسى كه بخل ورزد، با اين كه من اين همه نعمت در اختيار او قرار داده‏ام، از اين كه در راه من جهاد كند، بخل بورزد و گفته‏هاى مرا تكذيب كند. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى »، من دو عقوبت براى او دارم : قلبش را از هر خوبى برمى‏گردانم، راه بهشت را بر او مى‏بندم.

خوب، اكنون بايد راه خود را انتخاب كنيد. از آن دسته باشيد كه خدا بهشت خود را آماده ورودشان مى‏كند يا گروهى كه قلبشان را برمى‏گرداند.

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج البلاغة: خطبه 87؛ بحار الأنوار: 2/56، باب 11، حديث 36.
2 . ليل ( 92 ) : 1.
3 . يس ( 36 ) : 37.
4 . بحار الأنوار: 95/82، باب 6، حديث 2.
5 . ق ( 50 ) : 16 .
6 . بقره ( 2 ) : 186 .
7 . معارج (70): 6 ـ 7 .
8 . يونس ( 10 ) : 48.
9 . معارج (70 ) : 7.
10 . يس ( 36 ) : 37.
11 . ليل ( 92 ) : 2.
12 . ليل ( 92 ) : 3.
13 . آل عمران ( 3 ) : 9.
14 . ليل ( 92 ) : 4 ـ 7.
15 . فاطر ( 35 ) : 15.
16 . بقره ( 2 ) : 14.
17 . ليل ( 92 ) : 8 ـ 10.