آيين تزکيه

محمد حسن رحيميان ، محمد تقي رهبر

- ۴ -


2ـ اسلام و هدف تربيت

بر اساس نگرشى كه اسلام به عالم آفرينش و مبدأ هستى دارد و مقصدى كه براى حركت عمومى جهان قايل است و آغاز و انجامى كه براى حيات انسان مى شناسد، والاترين هدف و مقصد را كه در هيچ يك از مكاتب فلسفى و تربيتى نمى توان يافت، براى تربيت ارائه مى كند و آن هدف، «ساختن و خالص كردن انسان براى خداست كه رمز سعادت و فوز و فلاح و جاودانگى انسان در اين نكته نهفته است».(1)

اسلام آيينِ توحيد است، توحيد در ذات، توحيد در صفات، توحيد در افعال، توحيد در عبادت و اطاعت و توحيد در «هدف» و براى انسان، چه در حركت تكوينى و چه در حركت تشريعى، هدفى جز خدا نمى شناسد. همان گونه كه قرآن تعليم مى دهد: بگو نماز من، پرستش من، زندگى من و مرگ من براى خداى آفريدگار جهانيان است:

«قُلْ اِنَّ صَلاتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْياىَ و مَماتِى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ». (2)

تعليم و تربيت اسلامى نيز بر اين محور دور مى زند و ديگر اهداف وسيله اى هستند جهت نيل به كمال نهايى كه همه كمالات ديگر را همراه دارد. بنابراين مى توان اهداف تربيت را به اهداف اوليه و ثانويه، نهايى و متوسط، از نظر رتبه و جايگاه تقسيم كرد كه اين اهداف براى افراد مختلف بر حسب پايه فكرى و علمى و عملى شان قابل دسترسى مى باشد.

با توجه به متون و منابع اسلامى، اهداف تربيت را مى توان بدين گونه برشمرد:

الف ـ يقين شهودى

تقرب انسان به خدا و غناى روحى و استكمال وجودى او در زمينه معرفت و در سايه علم و عمل و انقطاع و استغناى از غير خدا و رهيابى به منبع جمال و كمال مطلق، كه فطرت انسان در طلب آن است، والاترين هدفى است كه دين براى حيات و حركت انسان و تربيت او ارائه مى كند. در قرآن كريم است:

«يا اَيُّهَا اْلأِنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ; (3) اى انسان! تو تلاش گرانه به سوى پروردگارت مى شتابى و بدو خواهى پيوست.»

و بدين ترتيب منتهاى سير و حركت انسان را كه از خدا آغاز شده، بازگشت به او مى داند. كمال و اوج اين حركت هنگامى است كه با طمأنينه نفس و در عالمى از محبت و خشنودى متقابل به جوار حضرت حق بار يابد و در زمره بندگان صالح خدا به والاترين منازل بهشت كه بهشت حضور است، درآيد:

«يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضِيَّةً. فَادْخُلِى فى عِبادِى. وادْخُلِى جَنَّتِى». (4)

تربيت اسلامى با ايجاد روح آرمان خواهى متعالى و پرورش شخصيت اخلاقى انسان، در پرتو عبادت و رياضت(5) وى را به مرحله اى از «يقين شهودى» مى رساند كه جز خدا نبيند و جز به رضاى او نينديشد و خويشتن و همه عالم را براى خدا بخواهد و دل را از آن چه رنگ تعلق مى پذيرد، رها سازد و در اصطلاح اهل معرفت: «فانى فِى اللّه» و «باقى بِاللّه» منقطع از غير و متصل به حق در حيات طيبه ابدى قرار و آرام گيرد و به لقاى جميل مطلق مبتهج باشد.

در مناجات شعبانيه كه از ذخاير گران بهاى معارف و ادعيه اهل بيت (عليهم السلام) است، آمده:

«اِلهى هَبْ لِى قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ... اِلهى هَبْ لِى كَمالَ الأِنقِطاع اِلَيْكَ وَ أَنِرْا أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ العَظَمَةِ; خدايا! مرا قلبى ده كه شور اشتياق آن را به تو نزديك سازد، خدايا مرا انقطاع كامل به سوى خود عطا فرما و ديده دل هايمان را به نورى كه با آن، تو را مشاهده كند، روشن ساز تا چشم بصيرت ما حجاب هاى نور را بدرد و به معدن عظمت واصل گردد.»

ب ـ پرستش

همان گونه كه قرآن به صراحت بيان مى كند، پرستش و عبوديت هدف آفرينش انسان است: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ و الأِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُون »(6) و تربيت اسلامى نيز به منظور پرورش روح بندگى و دستيابى به حقيقت عبوديت است كه سرچشمه همه كمالات مى باشد و با توجه بدان چه قبلاً در هدف بودن قرب الهى و يقين شهودى گفتيم، مى توان نتيجه گرفت كه مقام قرب و يقين، هدفِ اعلا است و پرستش با مفهوم تشريعى و مصطلح، طريقى است به سوى آن. (هر چند حقيقت عبوديت از مقام قرب تفكيك ناپذير است.)

حضرت حسين بن على (عليه السلام) مى فرمايد:

خداى بزرگ خلق را نيافريد جز براى معرفت خود، پس چون او را شناختند پرستش كنند و چون به عبادت او سر فرود آوردند از عبادت و بندگى ماسوى اللّه بى نياز گردند:

«اِنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ مـا خَلَقَ الخَلْقَ اِلاّ لِيَعْرفُوهُ فِاذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادةِ مَنْ سِواهُ». (7)

علامه طباطبائى ذيل آيه كريمه: «وَ ما خَلَقتُ الْجِنَّ وَ الأِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُنِ» (8) در بيان حقيقت عبادت مى گويد: «حقيقت عبادت، عبارت است از انقطاع بنده از خويشتن و هر چيز ديگر و پيوستن به خدا و ياد او و بى نيازى از غير حق» و آن گاه با اشاره به آن چه در روايت حسين بن على(عليه السلام) ملاحظه كرديم، پرستش و بندگى را «هدف متوسط» ناميده است و پيوستن به حق را هدف نهايى. يعنى بندگى مقصدى است كه انسان را به مقصدى بالاتر كه انقطاع كامل از غير و پيوستن مطلق به معبود است مى رساند و اين دو مقصد گرچه در راستاى بندگى مى باشند، اما يكى ناظر به «مقدمه» است و ديگرى «ذى المقدمه»، يكى تعبد و «پرستش مصطلح» است و ديگرى جوهر و «حقيقت بندگى» يعنى اتصال به حق و انقطاع و استغناى از غير او، كه همواره ملازم قرب و يقين مى باشد و هر دوى اين ها در آيه كريمه: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلأِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُنِ» قابل جمع است.

به گفته يكى از محققان:(9)

«مى توان «يقين شهودى» به معارف را هدف نهايى آفرينش دانست كه همواره به عبادت متكى است. گرچه نحوه اعتماد آن بر عبادت در هر نشأه اى مناسب با همان نشأه مى باشد; يعنى در دنيا به متن عبادت هاى تشريعى تكيه دارد و در آخرت به باطن آن كه ظاهر مى شود، متكى است و اگر لحظه اى عبادت نباشد آن چه مشهود است مستور مى گردد و آن كه شاهد است، محجوب مى شود، زيرا تنها وسيله شهودِ سالك و ظهورِ غيب همانا عبادت است: «وَ اْعبُدْ رَبَّكَ حَتّى يأتِيَكَ الْيَقِينُ». (10)

و بدين ترتيب، عبوديت كه مفهوم تشريعى آن، اطاعت از اوامر و نواهى الهى در همه زمينه هاست، به انسان شايستگى درك اين حقيقت و وصول به مقام قرب و يقين را مى بخشد و طالب اين مقام بايد از هواى نفس بپرهيزد و در تكميل نفس از طريق رياضت و عبادت بكوشد تا حقيقت بندگى را دريابد و به حيات طيبه نائل آيد و پرتو «ولايت مطلق الهيه» شود. همان گونه كه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «الْعُبُودِيَّةُ جَوهَرةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّة فَما فُقِدَ مِنَ الْعُبوُدِيَّةِ وُجِدَ فِى الرُّبوُبِيّةِ وَ ما خَفِىَ مِنَ الرُّبُوبِيَّةِ اُصيِبَ فِى الْعُبُوديَّةِ» .(11)

«عبوديت گوهرى است كه حقيقت آن ربوبيت است، آن چه در عبوديت يافت نمى شود در ربوبيت مى توان يافت و آن چه از ربوبيت در اختفاست از طريق عبوديت قابل دسترسى است.»

حضرت امام(قدس سره) مى فرمايد:

«تا انسان در بيتِ مظلمِ نفس و شهوات آن است و سلسله طولانى شهوت و غضب در گردن اوست به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانى نايل نمى شود و سلطنت باطنيه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمى كند و مقام استقلال و عزت نفس كه از بزرگ ترين مقامات كمال روحانى است در انسان پيدا نمى شود.»(12)

ج ـ خودآگاهى

يكى از اهداف تربيت اسلامى خودآگاهى است كه كشف استعدادها و استخراج گنجينه هاى نهفته وجود انسان بدان وابسته است و ظهور و فعليت آن ها زمينه همه كمالات مى باشد.(13)

انسان به حكم فطرت در طلب آگاهى است، آگاهى از خود و آگاهى از جهان هستى و مبدأ و مقصد آن، تكامل و سعادت او نيز در گرو اين آگاهى است. مخصوصاً آگاهى از خود از اهميت ويژه اى برخوردار است كه تعاليم اسلام بدان توصيه اكيد دارد و دستيابى به آن تنها از طريق ايمان ميسر است. در قرآن كريم است: «وَ فِى اَنْفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ; (14) آيا در نفوس خود نمى نگريد» و على (عليه السلام) آن را معرفت نهايى ناميده است: «غايَةُ الْمَعْرِفَةِ اَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ نَفْسَهُ» .(15)

همين فلسفه در بعثت پيامبران نيز لحاظ گرديده است. على(عليه السلام) مى فرمايد: «خداوند پيامبران خود را برانگيخت تا پيمان فطرت را از انسان ها طلب كنند و نعمت هاى فراموش شده خدا را به ياد آن ها آورند و با تبليغ رسالت حجت را بر آن ها تمام كنند و گنجينه هاى نهفته عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاى قدرت خداوندى را به آنان بنمايانند.»(16)

انسان با خودآگاهى به خداآگاهى مى رسد، همچنان كه كمال خودآگاهى در گروِ خداآگاهى است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ» و در اين حال جهان و حيات براى او مفهوم پيدا مى كند و با آرمان خواهى متعالى به تعليم و تربيت رو مى آورد و همين است عامل ظهور و بروز چهره واقعى انسان و شكوفايى استعدادهاى عرفانى و اخلاق و حس جمال و ساير ارزش هاى انسانى.

آن همه تأكيد كه در آيات و روايات بر خودشناسى شده، به منظور توجه دادن انسان به ارزش ها و گوهرهاى والاى وجود خويش است تا جايگاه خود را بشناسد و خود مجازى را به جاى خود حقيقى نگيرد و هدف را با وسيله اشتباه نكند و اما اين كه راز خودآگاهى چيست و در كدام نكته نهفته است؟ بى ترديد جز از راه ايمان و مجاهده و تربيت دينى و تسلط بر هواهاى نفسانى، نمى توان به چنين توفيقى دست يافت.

على (عليه السلام) مى فرمايد:

«اَقْبِلْ عَلى نَفْسِكَ بِاْلأِدبارِ عَنْها; (17)

با پشت پا زدن به نفس خود به «خويشتن» رو آور». سپس در توضيح اين سخن مى فرمايد: «مقصودم اين است كه با نفس برتر خود كه از نور عقل كسب روشنايى مى كند و حايل ميان تو و انگيزه هاى نفسانى است روآور و از نفس اماره ات كه به بدى فرمان مى دهد روى برتاب.»(18)

گفتنى است كه خودآگاهى يا «كشف خويشتن» را به عنوان هدف تربيت در گفته برخى فلاسفه و پاره اى مكاتب غربى نيز مى توان يافت.(19) دكارت مى گويد: «خود را فتح كن نه دنيا را»(20) ويليام جمس: توجه به «خودِ گسترده تر» را در هدف تربيت لحاظ مى كند. ژان شاتو مى گويد: «تعليم و تربيت، فتح وجود خويشتن به كمك ادب و نزاكت به معناى وسيع آن است.»(21)

«وان كيلو موريس» در كتاب «اگزيستانسياليسم» مى گويد: «اگر تعليم و تربيت بنا باشد واقعاً جنبه انسانى داشته باشد، بايد آگاهى را در فرد بيدار كند، اين آگاهى مربوط به آگاهى از هستى خود به عنوان فردى كه در دنيا حضور دارد، مى باشد.»(22)

اما نكته اى كه نبايد از نظر دور بماند، فاصله اى است كه ميان خودآگاهى دينى و خودآگاهى علمى وجود دارد و همان گونه كه مكرر گفته ايم، علم هرگز نمى تواند انسان را با خودواقعى اش آشنا سازد و جز با جهان بينى و انسان شناسى الهى و ايمان و بندگى و برنامه هاى تربيتى آسمانى، چنين مقصدى قابل دسترسى نيست.

«يكى از وجوه تفاوت هاى علم و ايمان در اين است كه علم وسيله جهان آگاهى است و ايمان سرمايه خودآگاهى. البته علم سعى دارد انسان را همان گونه كه به جهان آگاهى مى رساند به خودآگاهى نيز برساند، علم النفس ها چنين وظيفه اى بر عهده دارند، اما خودآگاهى كه علم مى دهد مرده و بى جان است. شورى در دل ها نمى افكند و نيروهاى خفته انسان را بيدار نمى كند، برخلاف خودآگاهى هايى كه از ناحيه دين و مذهب پيدا مى شود كه با يك ايمان پى ريزى مى شود، خودآگاهى ايمانى سراسر وجود انسان را مشتعل مى سازد و به خداآگاهى مى رساند (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه) آن خودآگاهى كه خودواقعى انسان را به يادش مى آورد، غفلت را از او مى زدايد، آتش به جانش مى افكنده او را دردمند و دردآشنا مى سازد، كار علوم و فلسفه ها نيست، اين علوم و فلسفه ها احياناً غفلت زا هستند و انسان را از ياد خودش مى برند. از اين رو بسا دانشمندان و فيلسوفان بى درد و سر در آخور و خودناآگاه و بسا تحصيل ناكرده هاى خودآگاه.»(23)

د ـ تكامل عقل و قلب

هرگاه جوهرانسانى را در «عقلوقلب» خلاصه كنيم مى توان گفت: يكى ازاهداف تربيت اسلامى تكامل واقعى انسان يعنى تكامل عقل و قلب است، كه يكى وسيله فهم و ادراك و ديگرى كانون احساس و عرفان است و در اين جا نيز كمال عقل مقدمه كمال قلب است.

پرورش عقل و قلب را ساير مكاتب تربيتى نيز عنوان كرده اند، اما با مفهومى كه در نظام تربيتى اسلام لحاظ مى شود، از حوزه تربيت غيردينى خارج است و طريق دسترسى به آن تقوا، مجاهده، تصفيه نفس و پالايش روح است تا آيينه دل شايستگى دريافت وجدانى و حضورى از حقايق جهان هستى را پيدا كند. قرآن تأكيد مىورزد كه هرگاه انسان در راه خدا مجاهده كند (مجاهده با نفس) خداوند با عنايت خاص خود طرق هدايت را به او مى نماياند; يعنى بينش خدايى مى دهد:

«وَالَّذينَ جاهَدوُا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللّهَ لَمَعَ الُمحْسِنين». (24)

تجلى نور علم و عرفان و درك و دريافت معارف، آن گاه ميسر است كه لوح دل از زنگار هوى زدوده شود و آيينه نفس صفا گيرد تا انوار جلال و جمال و معرفت در آن متجلى گردد، زيرا آلودگى گناه جان را تيره مى كند و مانع تابش انوار الهى مى شود و تقوا كه پاك كردن جان از اين آلودگى هاست، زمينه تابش نور تشخيص حق از باطل را كه موهبت ويژه خداوند است، فراهم مى سازد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقاناً» .(25)

على (عليه السلام) مى فرمايد: عقل خويش را با ادب بيفروز آن گونه كه آتش را با هيزم مى افروزى: «ذَكِّ عَقْلَكَ بِاْلأَدَبِ كَما تُذَكِّى النَّارَ بِالْحَطَبِ». (26)

و نيز مى فرمايد: آن كس كه نفس خود را تهذيب نكند از عقل بهره نخواهد گرفت: «مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْل». (27)

حضرت امام(قدس سره) در مباحث تربيتى و اخلاقى خود بر اين نكته تأكيد دارد:«مادامى كه انسان در بيت مظلم نفس است و بسته تعلقات نفسانيه، جميع ابواب معارف و مكاشفات به روى او مغلق است و همين كه از اين بيت مظلم با قوت رياضات و انوار هدايات خارج شود ومنازل نفس راطى كند، فتح باب قلب به روى او شود ومعارف در قلب وى ظهوركند.»(28)

هـ ـ عدل و قسط

از برخى آيات برمى آيد كه عدالت و قسط، هدف بعثت انبياء ـ يعنى مربيان بشر ـ بوده است و خداوند پيامبران را فرستاد تا با آيات و بينات و كتاب و قانون مردم را به قسط و عدل فردى و اجتماعى رهنمون گردند:

«لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» .(29)

برخى تصور كرده اند كه هدف نهايىِ شرايع و تربيت هاى دينى تنها عدالت اجتماعى است و بقيه مقدمه است. اما با توجه بدان چه گذشت مى توان گفت: قسط و عدل از اهداف متوسط است، خواه عدل را، چنان كه برخى گفته اند بخشى از عبادت به مفهوم وسيع آن بدانيم كه خدا بدان فرمان داده است: «اِعْدِلُوا هُوَ أقرَبُ لِلتَّقْوى» (30) و يا اين كه به عنوان يك قانون و دستور اجتماعى تلقى كنيم كه در اين صورت مقدمه اى خواهد بود براى تربيت و تكامل و تعبد و تسليم و حركت در صراط مستقيم الهى و سعادت ابدى، زيرا جز در سايه عدالت اجتماعى كه آن هم حاصل عدالت فردى است، استعدادهاى والاى انسانى شكفته نمى شود و فرد و جامعه به كمال لايق خود نمى رسند. در يك جامعه ناصالح و نابرابر كه فسق و فساد و ستم و تبعيض حاكم است، استعدادهاى انسانى و امكانات طبيعى در مسير صحيح قرار نخواهد گرفت و زمينه رشد فضايل فراهم نخواهد گشت.

از اين رو اميرالمؤمنين (عليه السلام) اصلاح جامعه بشرى را در عدل دانسته و مى فرمايد:

«فِى العَدْلِ صَلاحُ البَرِيَّهِ»; «مصلحت خلق در عدل است.»(31)

و حضرت زهر (عليه السلام) در خطبه معروف خود مى فرمايد: «وَالْعَدلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوب; خداوند عدل را سامان بخش دل ها قرار داد.»

فصل چهارم:

اصول تربيتى اسلام

اصول تربيتى، «معيارها و قواعد و مفاهيم» پذيرفته شده اى است كه از جهان بينى و مبانى فكرى و اعتقادى سرچشمه مى گيرد و ريشه مذهبى يا علمى دارد و چنان كه گفتيم جهان بينى الهى وتوحيدى، ايمان به مبدأ و معاد و هدفدارى حيات و فطرت و كرامت انسان، زيربناى تربيت اسلامى است كه اصول تربيتى از آن مايه مى گيرد و خط مشى تعليم و تربيت را مشخص مى كند. درباره اين اصول و تعداد آن ها ديدگاه هاى متفاوتى است كه در اين جا آن چه را مهم تر و اساسى تر به نظر مى رسد، مى آوريم.

1ـ نيت و انگيزه الهى

نيت و به معناى قصد و واسطه ميان علم و عمل است از اين رو، هيچ عملى بدون نيت نخواهد بود. نيت مبتنى بر بينش و اعتقاد است، الهى باشد يا غيرالهى.

از آن رو كه تربيت اسلامى در ايمان و اعتقاد ريشه دارد، انگيزه الهى را اصل و اساس تربيت مى داند. ايمان و يقين به مؤمن مى آموزد كه كليه اعمال خويش را «لِوَجْهِ اللّه» و با قصد تقرب به خدا انجام دهد تا اثر آن پايدار و ثمربخش بماند. خداوند به پيامبر خود مى آموزد: بگو تنها خدا را مى پرستم و دين خود را براى او خالص مى كنم: «قُلِ اللّهَ اَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِى». (32)

و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اِنَّمَا الاَْعمالُ بِالنّيّاتِ» و «لِكُلِّ امْرِء مانَوى» و «نِيَّةُ المُؤِمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِيَّةُ الكافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه» .(33)

اصالت نيت در تربيت بدين معناست كه مربى و متربى با قصد تقرب به خدا و با انگيزه الهى به امر تربيت روى مى آورند و تمام آن چه را در راستاى شكل گيرى شخصيت اخلاقى و تكامل انسانى انجام مى دهند با قصد رضاى خدا و تقرب او و پاداش اخروى و نجات انسانيت، باشد همان گونه كه قرآن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خطاب مى كند: «قُلْ ما أَسْئَلُكُم عَلَيهِ مِنْ أَجر اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِيلاً»،(34) «اِنْ اَجْرِىَ اِلاّعَلَى اللّهِ» .(35)

با اختلاف درجات معرفت، نيت نيز اختلاف مى پذيرد. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «نيت به مقياس صفاى معرفت در قلب ظهور مى كند و برحسب اختلاف درجات ايمان و قوت و ضعف آن مختلف است. آن كس كه نيت خالص دارد، نفس و هواى او تحت نفوذ تعظيم الهى و حياى از او، مقهورند، اميال طبيعى و شهوات نفسانى و آمال فردى را به بند مى كشد و خود در رنج و مردم از دست او راحت باشند.»(36)

گفتنى است كه نيت ملازم با«عمل صالح» است، زيرا از نظر اسلام همان گونه كه عمل بدون نيت ارزش ندارد، نيت نيز در قالب عمل صالح ظهور و عينيت مى يابد و به عبارت ديگر، نيت پشتوانه عمل است و عمل نگهبان نيت و آن دو تفكيك ناپذيرند. لذا قرآن همواره از عمل صالح در كنار ايمان ياد مى كند و آن را رمز صعود و اعتلاى ايمان مى داند:

«اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِبُ وَ الْعَملُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه» .(37)

به تعبير حضرت امام: نيت جنبه ملكوتى اعمال است و عمل بدون نيت همانند جسم بدون روح و ماده بدون صورت است و به همين دليل است كه در روايات، «شاكلة» به نيت تفسير شده است; يعنى چيزى كه صورت «اخير نفس» موحد مى شود و آن را شكل مى دهد. امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه كريمه «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» (38)، مى فرمايد: «يَعنى عَلىْ نِيَّتِه» .(39)

حضرت امام(قدس سره) ضمن توضيح اين حديث شريف براى نفس دو «شاكله» قايل شده اند: «اوليه و ثانويه» و ملكات نفس را «شاكلة اوليه» و نيت را «شاكلة ثانويه» ناميده اند، بدين معنا كه اگر نفس از آلودگى ها پاك شد و داراى ملكات فاضله گرديد، مى تواند نيت صادق داشته باشد، همان گونه كه نيت نيز منشأ عمل صالح مى گردد. در بخشى از بيان امام چنين آمده است:

«توان گفت كه «ملكات» شاكله اوليه نفس و نيات «شاكله ثانويه» آن هستند و اعمال تابع آنها است، چنان چه حضرت فرموده است: «شاكلة نيت است» و از اين جا ظاهر مى شود كه طريق تخليص اعمال از جمع مراتب شرك و ريا و غير آن منحصر به اصلاح نفس وملكات آن است كه سرچشمه اصلاحات و منشأ جميع مدارج و كمالات است.»(40)

سيره مباركه خاندان عصمت(عليهم السلام) كه نمايانگراين حقيقت قرآنى است، بايد براى همگان درس آموز نيت باشد. يكى از نمونه هاى آن فضيلتى است كه قرآن در بيان ايثار اهل بيت آورده كه سه روز غذاى افطارشان را به مسكين و يتيم و اسير دادند و آن گاه چنين گفتند:

«اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُرِيدُ مِنْكُم جَزاءً وَ لاشُكُوراً» .(41)

مراتب نيت

چنان كه اشاره شد با اختلاف درجات ايمان و معرفت، نيت نيز اختلاف مى پذيرد. على(عليه السلام) مى فرمايد: «گروهى خدا را از روى طمع مى پرستند و اين پرستش كاسب كاران است، گروهى از روى ترس و اين عبادت بردگان است و گروهى از روى شكر و سپاس و اين بندگى آزادگان است.»(42)

و بالاترين درجه نيت آن است كه سپاس و ستايش منعم و محبت به معبود انگيزه آن باشد. اگر آدمى بدين مرحله از عرفان رسيد هيچ جاذبه اى براى او به جاذبه قرب خداوند نيست. همچنان كه، امام عارفان على (عليه السلام) مى گويد: «خداوندا! تو را به طمع بهشت و ترس از دوزخ پرستش نكردم بلكه شايسته پرستش يافتم و سر به آستان بندگى ات نهادم.»

تربيت اسلامى انسان را به جايى از بلنداى معرفت و قله اخلاص مى رساند كه بهشت و دوزخ، كه براى اكثر مردم عامل بيم و اميد و انگيزه بندگى است، براى او انگيزه اصلى نيست بلكه آن را منافى با توحيد خالص مى داند.(43) يعنى از خدا جز خدا نمى خواهد.

خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا

اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، در نيايش عارفانه خود با خدا چنين مى گويد: «هَبْ لِى صَبَرْتُ على عَذابِكَ فَكَيفَ اَصْبِرُعلى فِراقِك» (44) گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم، دورى از حضور تو را چگونه تحمل نمايم؟

براى ولىّ خدا فراق او سخت ترين عقوبت و لقاى او برتر از بهشت برين است.

از اين رو در ادعيه و مناجات هاى ائمه معصومين آمده و به ما نيز آموخته اند كه با خدا اين گونه راز بگوييم: الها مرا قلبى ده كه مشتاق مقام قرب تو باشد و زبانى كه سخن صدقش به سوى تو بالا رود و نظر حقى كه موجب تقرب تو گردد:

«اِلهى هَبْ لِى قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِساناً يُرْفَعُ اِلَيْكَ صِدْقُهُ و نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ» .(45)

حضرت امام براى نيت چهار مرتب آورده اند كه هر يك به گروهى اختصاص دارد. «خوف و طمع» از براى عامه، «هيبت و تعظيم» از براى اهل معرفت، «شوق و حبّ» از براى اهل جذبه و عشق، «فناى در محبوب» از براى اوليا و نيز مى فرمايند: «وقتى سالك اِلى اللّه قدم بر فرق خطوط نفسانيه خود، بلكه خود و همه عالم نهاد و خود را يكسره خالص كرد از رويت غير و غيريّت، در قلب او جز حق جايگزين نشد و بيت الله را از بت ها به دست ولايت خالى كرد و از تصرف شيطان تهى نمود، دين او و عمل او، باطن او و ظاهر او براى حق خالص شود و حق تعالى چنين دينى را براى خود اختيار كرده است.»(46)

تربيت اسلامى، با تكيه بر اين اصل مى كوشد انسان را به مرحله اى از صفاى نفس و تزكيه و تهذيب برساند كه با الهام از ايمان و اخلاص خويش، از پليدى ها برهد و به فضايل رو آورد. على (عليه السلام) مى فرمايد: آن كس كه نيت را خالص كند از همه پستى ها دامن برچيند: «مَنْ اَخْلَصَ النّيَّةَ تَنَزَّهَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّة» .(47)

و اين يكى ديگر از ويژگى هاى تربيت اسلامى است كه در هيچ يك از مكاتب تربيتى از آن نشانى نمى توان يافت و تنها از طريق پرورش كمال جويى فطرى بشر در پرتو شريعت مى توان چنين انگيزه اى را به وجود آورد.

روشن است كه آن چه در نقش والاى نيت گفتيم، منافى با استفاده نظام تربيتى اسلام از «تبشير و انذار» نيست كه در شيوه هاى تربيتى بدان خواهيم پرداخت.

2ـ اختيار و آزادى

آزادى و اختيار از ويژگى هاى انسان و لازمه كرامت اوست، جلوه اى است الهى كه خداوند انسان را بدان گرامى داشته است. اگر انسان مانند جمادات و نباتات و چهارپايان، مجبور و غيرمختار بود، از چنين كرامتى بهره نداشت. قرآن كريم با اشاره به آفرينش انسان، نخستين خصيصه او را قدرت تعقل و تشخيص و آزادى در انتخاب دانسته است: «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُورًا» (48).

تربيت دينى راه خير و شر و سعادت و شقاوت را مى نمايد و انسان را حق انتخاب مى دهد و در آن هيچ گونه اجبار و اكراهى نيست: «لا اِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ» (49) نقش پيامبران نيز هدايت گرى است و قرآن كتاب تذكر است: «اِنَّ هذِهِ تَذْكِرَهٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ اِلى رَبِّهِ سَبيلاً» .(50)

خلاصه آن كه در منطق دين، «بودنِ» انسان در اختيار وى نيست اما «شدن» او در اختيار اوست. برخلاف منطق جبر و مكتب ماركسيسم كه انسان را محكوم به جبر سرنوشت و يا جبر تاريخ مى پندارند و برخلاف پندار طرفداران «گرايش شرطى» كه از نوعى «جبر طبيعى» سر بيرون مى كند.(51) اسلام انسان را موجودى انتخاب گر مى داند كه خود بايد در ساختن سرنوشت خويش بكوشد.

3ـ تكليف و مسئوليت

در پرتو آزادى و اختيار است كه انسان، تحت مشيت الهى، حاكم بر سرنوشت خويش است و «مجبور» يا «خودمحور» نيست(52) و فضايل و رذايل براى وى اكتسابى مى باشد و مكلف و مسئول است كه در سايه رهنمود عقل و شرع به تهذيب نفس بكوشد و تربيت اسلامى بر اين اصل پى ريزى مى شود.

برخلاف مكاتب «انسان گرا» كه مسئوليت را ناشى از آزادى مى دانند، از نظر اسلام تكليف و مسئوليت از مسئوليت انسان در برابر آفريدگار خويش نشأت مى گيرد و انسان بايد در برابر اوامر و نواهى خداوند پاسخگو باشد. همچنان كه قرآن كريم بيانگر آن است: «وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» .(53)

اين مسئوليت حتى شامل عضو عضو انسان مى شود:

«اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤَادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً» .(54)

او همچنين بايد براى تربيت و نجات خود و خاندان خود بكوشد: «يا اَيُّهَا الَّذيِنَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُم وَ اَهْليِكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» .(55)

و نيز يك مسلمان، در برابر خير و هدايت جامعه و كل بشريت مسئوليت دارد: «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّة اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ المُنَكَرِ» .(56)

و بالاخره شعاع مسئوليت از اين فراتر رفته و شامل حيوانات و نباتات و جمادات نيز مى گردد. على (عليه السلام) فرمود:

«اِتَّقُوْاللهَ فى عِبادِهِ وَ بِلادِهِ فَاِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتّى عَنِ البِقاعِ وَ البَهائِمِ; (57)

در رفتار با بندگان خدا و آبادى هاى او، تقواى الهى پيشه كنيد، زيرا شما حتى از اماكن زمين و چهارپايان مسئول خواهيد بود.»

بنابراين برنامه آموزشى و تربيتى بايد به گونه اى باشد كه به تناسب هر يك از روابط انسان (با خدا، با خود، با خلق و با جهان پيرامون خود) مسئوليتى را با ويژگى الهى بودن مطرح كند كه نتيجه آن احساس تكليف در برابر خدا، پيامبر، امام، خود، والدين، اولاد، خانواده، معلم، متعلم، هم كلاس، رفيق، شهروند، هم كيش، ملت، دولت و همنوع و حتى حيوانات و نباتات و جمادات باشد كه در مباحث بعدى خواهيم ديد و تربيت اسلامى داراى چنين ويژگى است.

4ـ تقدم تزكيه

اصالت تزكيه و نقش محورى آن را در تعليم و تربيت اسلامى، از آيه كريمه «يُزَكِّيهِم و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكَمَةَ» مى توان استنباط كرد. گرچه در برخى آيات، تعليم مقدم بر تزكيه آمده است، اما سخن از تقدم لفظى نيست. بلكه هدف از محور بودن اين است كه تزكيه و تهذيب از يك سو هدف تعليم و تربيت اسلامى است و از سوى ديگر اساس ديگر كمالات و كسب معارف الهى مى باشد، توضيح آن كه:

اولاً: تعليم و تربيت در اسلام به منظور انسان سازى است و اين جز با تزكيه ميسور نيست.

ثانياً: بدون تزكيه، هر نوع تعليم وتربيتى ناقص و گاه زيانبار است. اگر علم و دانش رازهاى جهان را به روى بشر مى گشايد و انسان را بر طبيعت مسلط مى كند، تهذيب و تزكيه نفس، انسان را با هويت خويش آشنا ساخته و بر خويش تسلط مى بخشد و در استفاده صحيح از مواهب طبيعى و ره آورد دانش يارى مى رساند.

ثالثاً: دست يابى به حقيقت علم و معرفت و نور و حكمت كه هدف غايىِ آفرينش انسان است جز با تزكيه و تهذيب نفس فراهم نمى گردد. كه در مقدمه كتاب بدان پرداختيم.

از اين رو تزكيه و تهذيب و به تعبير ديگر «تقوا» در مكتب تربيتى اسلام به عنوان كليد هدايت، طريق رستگارى و محور ارزش ها و ارتقاىِ انسانى، مورد توجه قرآن كريم و مربيان بزرگ آيينِ الهى اسلام قرار گرفته است. در قرآن كريم است: «ذَلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» .(58)

على (عليه السلام) مى فرمايد: «خَيْرُ النُّفُوسِ اَزْكاها» .(59)

و نيز مى فرمايد: «انسان با نفس ناطقه آفريده شد، اگر آن را با علم و عمل تزكيه كند به مبادى عاليه نخستين خود مانند شود: خُلِقُ الاِنسانُ ذانَفْس ناطِقَه اِنْ زَكّاها بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَواهِرَ أَوائِلَ عِلَلهِا...» .(60)

حضرت امام با توصيه به خودسازى در كنار فراگيرى علم و با اشاره به هدف بودن تزكيه مى فرمايد:

«هر قدمى كه براى تحصيل علم برمى داريد، قدمى هم براى كوبيدن خواسته هاى نفسانى، تقويت روحانى، كسب مكارم اخلاق، تحصيل معنويات برداريد. تحصيل اين علوم در واقع مقدمه تهذيب نفس و تحصيل فضايل، آداب و معارف الهيه مى باشد، تا پايان عمر در مقدمه نمانيد كه نتيجه را رها سازيد.»(61)

خلاصه آن كه تقوا و تزكيه، نردبانِ عروج بر مدارج عالى و كمالات انسانى است و بدون آن، ابواب معارف آسمانى و گنجينه هاى عقل و فطرت بر انسان گشوده نخواهد شد و به مدارج عاليه نتوان رسيد.

على (عليه السلام) فرمود: «طَهِّرُواْ اَنْفُسَكُم عَنْ دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدْرِكوُا رَفيِعَ الدَّرَجاتِ: (62) نفس خويش را از آلودگى شهوات بزداييد تا به درجات بلند نايل آييد.»

پى‏نوشتها:‌


1. در واژه هاى فوز و فلاح و مشتقات آن كه در قرآن كريم به عنوان آخرين منزل سير تكامل انسان است، تأمل شود. مانند: «اولئك هم الفائزون »، «اولئك هم المفلحون ».
2. سوره انعام، آيه 162. ر.ك: «استاد مطهرى، تكامل اجتماعى انسان ».
3. سوره انشقاق، آيه 6.
4. سوره فجر، آيات 30 ـ 27.
5. قال الصادق(عليه السلام) : «ما اعتصم عبدبمثل ما اعتصم بِغَضِّ البصر، فان البصر لايغض عن محارم الله الاوقد سبق الى قلبه مشاهدة العظمة و الجلال» بحارالانوار ، ج 104، ص 41.
6. سوره الذاريات، آيه 56.
7. الميزان ، ج 18، ص 388.
8. سوره الذاريات، آيه 56.
9. آية الله جوادى آملى، اسرار عبادات ، ص 10.
10. سوره حجر، آيه 99.
11. مصباح الشريعه ، ص 53.
12. چهل حديث ، ص 220.
قرب، نى بالا و پستى جستن است *** قربِ حق از قيد هستى رستن است
13. «الناسُ معادن كمعادِن الذَّهب و الفضّة» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 273.
در ادبيات تربيتى ما نيز از خودآگاهى بسيار سخن به ميان آمده است. از جمله:
گوهر خود را هويدا كن كمال اين ست و بس *** خويش را در خويش پيدا كن كمال اين ست و بس
هر دو عالم را به نامت يك معما كرده اند *** اى پسر حلّ معما كن كمال اين ست و بس
14. سوره الذاريات، آيه 21.
15. تصنيف غرر ، ص 232.
16. نهج البلاغه ، خطبه اوّل.
17. تصنيف غررالحكم ، ص 238.
18. همان ، ص 238.
19. همچنان كه در انديشه هندوئيسم، كشف خويشتن مقصد اصلى تعليم و تربيت است.
20. تاريخ فلسفه هاى تربيتى ، ج 1، ص 14.
21. مربيان بزرگ ، ص 339.
22. دكتر شريعتمدارى، فلسفه تعليم و تربيت ، ص 239.
23. استاد شهيد مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى ، صص 284 ـ 283.
24. سوره عنكبوت، آيه 69.
25. سوره انفال، آيه 29.
26. تصنيف غرر ، ص 247.
27. همان ، ص 240.
28. چهل حديث ، صص 292 ـ 291.
29. سوره حديد، آيه 25.
30. سوره مائده، آيه 8.
31. تصنيف غرر ، ص 446.
32. سوره زمر، آيه 14.
33. مصباح الشريعه ، ص 54.
34. سوره فرقان، آيه 57.
35. سوره يونس، آيه 72.
36. مصباح الشريعه ، ص 54.
37. سوره فاطر، آيه 10.
38. سوره اسرا، آيه 84.
39. اصول كافى ، ج 2، ص 16.
40. چهل حديث ، صص 286 ـ 285.
41. سوره انسان، آيه 9.
42. نهج البلاغه ، حكمت 237، ص 400.
43. اوصاف الاشراف ، باب اخلاص.
44. دعاى كميل .
45. مناجات شعبانيه .
باغ بهشت و سايه طوبى و قصر و حور *** با خاك كوى دوست برابر نمى كنم
در ضمير ما نمى گنجد به غير از دوست كس *** هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
46. سرالصلوة ، صص 122 ـ 121.
47. تصنيف غرر ، ص 53.
48. سوره انسان، آيه 3.
49. سوره بقره، آيه 256.
50. سوره انسان، آيه 29.
51. «پاولوف» فيزيولوژيست روسى با آزمايش هايى كه روى سگ انجام داد به اين نتيجه رسيد كه حيوان در برابر گوشت (انگيزه طبيعى) واكنش نشان داده و به صورت بزاق دهان سگ ظاهر مى گردد. وى ديد اگر صداى زنگ (انگيزه شرطى) را با نشان دادن گوشت همراه سازد واكنش طبيعى سگ خودبه خود در برابر انگيزه شرطى ظاهر مى گردد. پاولوف متوجه شد كه انسان نيز بسيارى از امور را از اين طريق مى آموزد. «واتسون» روان شناس آمريكايى نيز تحقيقات پاولوف را مورد بررسى قرار داد و مكتب سلوك يا رفتار را تأسيس نمود. بعد از واتسون «اسكينر» آزمايش هايى روى كبوتر انجام داد و در برابر مكتب كلاسيك پاولوف، مكتب شرطى عملى را تشكيل داد. اسكينر به اين حقيقت توجه نمود كه اگر كبوتر عملى صحيح انجام دهد و بلافاصله پاداش ببيند، اين عمل در كبوتر تثبيت مى شود. تحقيقات اسكينر مورد توجه بسيارى از محافل تربيتى آمريكا قرار گرفت. بسيارى از متخصصان تعليم و تربيت به ايجاد آموزش برنامه اى كه مبتنى بر پاداش است، اقدام كردند. اسكينر با قبول اصل شرطى شدن اعمال در انسان مجبور شد، تكامل پذيرى و آزادى و هدايت را در انسان مورد انكار قرار دهد. (دكتر على شريعتمدارى، مقاله انتقال به تعليم و تربيت اسلامى (با تلخيص)، ص 224 و 226)
چنان كه مشاهده مى كنيم اين تفكر ناشى از انسان شناسى غربى و مادى است كه انسان را به منزلت حيوانات تنزل داده و از نظر تحقيق با تكامل پذيرى نامحدود بشر، آزادى و تفكر و انتخاب را كه مايه امتياز و برترى انسان بر ساير جانداران است مورد انكار قرار مى دهد و بازگشت آن به نوعى تفكر جبرى است.
52. امام صادق(عليه السلام) فرمود: لاجبرو لاتفويض بل امر بين الامرين «اصول كافى ، ج1، ص 160».
53. سوره صافات، آيه 24.
54. سوره اسرا، آيه 36.
55. سوره تحريم، آيه 6.
56. سوره آل عمران، آيه 110.
57. نهج البلاغه ، خطبه 167، ص 174.
58. سوره بقره، آيه 2.
59. تصنيف غرر ، ص 240.
60. تصنيف غرر ، ص 240.
61. جهاد اكبر ، ص 30.
62. تصنيف غرر ، ص 239.