نظام حقوق زن در اسلام

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱۱ -


در تـاريـخ اجتماعى ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان (تاءليف مرحوم سعيد نفيسى ) مى نويسد:
(شـمـاره زنـانـى كـه مـردى مى توانست بگيرد نامحدود بود، و گاهى در اسناد يونانى ديده شده است كه مردى چند صد زن در خانه داشته است .)
مـنـتـسـكـيـو در روح القـوانـيـن از آكـاتـيـاس ، مـورخ رومـى ، نقل مى كند كه :
(در زمـان ژوسـتـى نـيـن چـنـد نـفـر از فـلاسـفـه رومـى كه مورد آزار و اذيت مسيحيان قرار گـرفـتـه و نـمـى خـواسـتـنـد مـذهـب مـسـيـح را قـبول كنند، روم را ترك گفته و به دربار خـسـروپـرويز پادشاه ايران پناه آوردند و در آنجا چيزى كه بيشتر موجب حيرت آنها شد، ايـن بـود كـه نه تنها تعدد زوجات مرسوم بود بلكه مردها با زنهاى ديگران آميزش ‍ مى كردند.)
نـاگـفـتـه نـمـاند كه فلاسفه رومى به دربار انوشيروان پادشاه ايران پناه آوردند نه خسروپرويز. ذكر خسرو پرويز در كلام منتسكيو اشتباه است .
در مـيـان اعـراب تـعـدد زوجـات حـد و حـصـرى نداشت . محدود كردن اسلام تعدد زوجات را و حـداكـثـر مـعـيـن كـردن بـراى آن ، بـراى آن عـده از اعـراب كـه بـيـش از چـهـار زن داشـتـنـد اشـكـال بـه وجود مى آورد، افرادى بودند كه احيانا ده زن داشتند و مجبور بودند كه شش تاى آنها را رها كنند.
پـس معلوم شد اسلام تعدد زوجات را ابتكار و اختراع نكرده ، بلكه برعكس براى آن حدود و قـيـودى مـقـرر كـرده است ، ولى آن را بكلى لغو و نسخ هم نكرده است . در فصلهاى آينده ببينيم علت پيدايش تعدد زوجات در ميان بشر چيست . آيا علت آن زورگويى مرد و تحكم او بـر زن بوده است يا ضرورتهاى خاصى در كار بوده كه آن را ايجاب مى كرده است ؟ آن ضـرورتـهـا چـيست ؟ آيا از نوع عوامل منطقه اى و جغرافيايى است يا از نوع ديگر است ؟ و بـالاخـره چـرا اسـلام ايـن رسم را الغاء نكرد؟ حدود و قيودى كه اسلام براى تعدد زوجات مـقرر كرده چيست ؟ و بالاءخره علت اينكه بشر امروز (اعم از مرد و زن ) عليه تعدد زوجات قـيـام كـرده چـيـسـت ؟ آيـا يـك ريـشـه انـسـانـى و اخـلاقـى دارد يـا علل ديگرى در كار است ؟ اينها مطالبى است كه در آينده درباره آن بحث خواهيم كرد.
علل تاريخى تعدد زوجات (1)
مقدمه
عـلل تـاريـخـى و اجـتـمـاعـى تـعـدد زوجـات چـيـسـت ؟ چـرا بـسـيـارى از مـلل جـهـان و مـخـصـوصـا مـلل شـرقـى ايـن رسـم و سـنـت را پـذيـرفـتـنـد و بـعـضـى از ملل مانند ملل غربى هيچوقت آن را نپذيرفتند؟ چرا در ميان شكلهاى سه گانه چند همسرى ، چـنـد زنى رواج و مقبوليت بسزايى يافت ، برخلاف چند شوهرى و اشتراكيت جنسى كه يا هـرگـز صـورت عـمـل بـه خـود نـگـرفـتـه اسـت و يـا بـسيار به ندرت واقع شده و جنبه استثنايى داشته است ؟
تا درباره اين علل تحقيق نكنيم نمى توانيم درباره تعدد زوجات از نظر اسلام بحث كنيم و هم نمى توانيم اين مساءله را از نظر احتياجات امروز بشر مورد بررسى قرار دهيم .
اگـر ملاحظات روانى و اجتماعى زيادى كه وجود دارد از نظر دور بداريم و مانند بسيارى از نـويـسـنـدگـان سـطـحـى فـكـر كـنـيـم ، كـافـى اسـت كـه بـراى تـوضـيـح و تـوجـيه عـلل تـاريـخـى و اجـتماعى تعدد زوجات همان (ترجيع بند) معروفى كه در اين گونه زمـيـنـه ها همواره بازگو مى شود تكرار كنيم و بگوييم : خيلى واضح است كه علت تعدد زوجـات چـيـست و چه بوده است . علتش زورگويى و تسلط مرد و بردگى زن است ، علتش پـدرشـاهـى است . مرد چون بر زن تسلط و حكمروايى داشته است ، رسوم و قوانين را به نـفـع خـود مـى چـرخـانـده اسـت و لهـذا رسـم چـنـد زنـى را بـه نـفع خود و عليه زن قرنها مـعـمـول داشته است ، و زن چون محكوم مرد بوده است نتوانسته است چند شوهرى را به نفع خـود مـجـرى دارد. امـروز كـه دوره پـايـان زورگـويـى مـرد اسـت امـتياز چند زنى نيز مانند بـسـيـارى از امـتـيـازات غـلط ديـگـر جـاى خـود را بـه حـقـوق مـتـسـاوى و متقابل زن و مرد مى دهد.
اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحى و ناشيانه فكر كرده ايم . نه علت رواج يافتن چند زنى زور گويى مرد بوده است و نه علت شكست چند شوهرى ضعف و محكوميت زن بوده است ، و نـه عـلت ايـنـكه امروز تعدد زوجات عملا منسوخ مى شود اين است كه دوران زورگويى مرد به پايان رسيده است ، و نه مرد امروز به واسطه ترك تعدد زوجات واقعا امتيازى را از دسـت مـى دهـد. بـلكـه بـرعـكـس امـتـيـازى بـه نـفـع خـود عـليـه زن كـسب مى كند. من منكر عامل (زور و قدرت ) به عنوان يكى از عوامل گرداننده تاريخ بشرى نيستم ، و هم منكر اينكه مرد در طول تاريخ از قدرت خود عليه زن سوء استفاده كرده نمى باشم . اما معتقدم كـه مـنـحـصـر كـردن عـامـلهـا به عامل زور و قدرت مخصوصا در توجيه و توضيح روابط خانوادگى زن و مرد، ناشى از كوته فكرى است .
اگـر نظريه بالا درست باشد الزاما بايد قبول كنيم كه مواقع نادر و استثنايى كه چند شـوهـرى مـعـمـول شـده ، مـانـنـد دوره جـاهـليـت عـرب و يـا زمـانـى كـه بـه قـول مـنـتـسـكـيـو در مـيـان قـبـيـله نـائيـر در سـواحـل مـالايـا چـنـد شـوهـرى مـعـمول شده است ، زمانى بوده كه زن فرصتى يافته و قدرتى عليه مرد به دست آورده تـا تـوانـسـتـه اسـت چـنـد شـوهـرى را بـه مـرد تـحـمـيـل كـنـد، و بـايـد قـبـول كـنـيـم كـه ايـن دوره هـا دوره طـلائى زن بـوده اسـت و حـال آنـكه مى دانيم دوره جاهليت عرب يكى از دوره هاى سياه و تاريك زندگى زن است . در مـقـاله پـيـش از مـنـتـسـكـيو نقل كرديم كه رواج چند شوهرى در ميان قبيله نائير مربوط به قـدرت و احترام زن نبوده است . علت اين امر تصميم اجتماع به دور نگهداشتن سربازان از علايق خانوادگى و حفظ روحيه سربازى بوده است .
بـه عـلاوه ، اگـر عـلت تعدد زوجات ناشى از پدرشاهى و پدرسالارى است ، چرا در ميان مـلل غـربى رايج نشده است ؟ آيا پدرشاهى منحصر به مشرق زمين است . مغرب زمين آنچنان عـيـسـى رشـتـه و مـريـم بـافـتـه بـوده انـد كـه از ابـتـدا بـراى زن حـقـوق مـتـسـاوى و مـتـقـابـل نـسـبـت بـه مـرد قـائل بـوده انـد؟ آيـا فـقـط در مـشـرق زمـيـن عـامـل قـدرت بـه نـفـع مـرد كـار كـرده اسـت و در مـغـرب زمـيـن ايـن عامل در جهت عدالت سير مى كرده است ؟
زن غـربـى تـا نـيـم قـرن پـيـش ، از بـدبـخـت تـريـن زنـان دنـيـا بـود؛ حـتـى در اموال خود نيازمند قيمومت شوهر بود. به اقرار خود غربى ها در قرون وسطى زن شرقى از زن غربى وضع بسيار بهترى داشته است . گوستاولوبون مى گويد:
(در دوره تمدن اسلام به زنان عينا همان درجه و مقام داده شد كه زنان اروپا بعد از مدت طولانى آن را دارا شدند؛ يعنى بعد از آنكه رفتار بهادرانه اعراب اندلس در اروپا بناى اشـاعـت را گـذاشت ... در اهالى اروپا اخلاق بهادرانه كه يك جزء عمده آن رفتار با زنان است از مسلمين آمده و از آنها تقليد شده است ، و مذهبى كه توانست زن را از درجه پست و ذلت نـجـات بـخـشيده و به اوج عزت و رفعت نائل سازد، مذهب اسلام بوده است ، نه مذهب مسيح ، چـنـانـكه عامه خيال مى كنند، زيرا مى بينيم كه در قرون وسطى رؤ سا و سردارهاى ما با آنـكـه مـسـيـحـى بـودنـد مـعـهذا پاس احترام زن را نگه نمى داشتند و از بررسى تواريخ قـديـمـه در ايـن مـطـلب شـبـهـه اى بـاقـى نـمـى مـانـد كـه قـبـل از ايـنـكه مسلمين رعايت و احترام زن را به اسلاف ما بياموزند، امرا و سرداران ما نسبت به زن با كمال وحشيگرى سلوك مى نمودند.)
ديـگـران نيز كم و بيش اوضاع زن غربى را در قرون وسطى همينطور وصف كرده اند. با هـمـه ايـن احـوال ، بـا ايـنـكـه پـدرشاهى و زور و تحكم مرد به حد اعلا در اروپاى قرون وسطى حكومت مى كرده است ، چرا تعدد زوجات معمول نبوده است ؟
حقيقت اين است كه نه آنجا كه چند شوهرى معمول شده است به واسطه فرصت و قدرت زن بـوده اسـت ، و نـه علت شكست چند شوهرى ضعف و ناتوانى زن بوده است و نه موجب رواج تعدد زوجات در مشرق زمين زور و تحكم مرد بوده است و نه منشاء عدم رواج تعدد زوجات در مغرب زمين قدرت و برابرى زن و مرد بوده است .
علت شكست چند همسرى
عـلت شـكـست چند شوهرى اين است كه نه با طبيعت مرد موافق است و نه با طبيعت زن . اما از نـظـر مـرد بـراى ايـنـكـه اولا بـا روحـيـه انـحصار طلبى مرد ناسازگار است و ثانيا با اصـل اطـمـيـنـان پدرى مخالف است . علاقه به فرزند، طبيعى و غريزى بشر است . بشر طـبـعـا خـواهـد تـوالد و تـنـاسـل كـنـد و مـى خـواهـد رابـطـه اش بـا نـسل آينده و نسل گذشته مشخص ‍ و اطمينان بخش باشد. مى خواهد بداند پدر كدام فرزند است و فرزند كدام پدر است . چند شوهرى زن با اين غريزه و طبيعت آدمى ناسازگار بوده است ، برخلاف چند زنى مرد كه از اين نظر نه به مرد لطمه مى زند و نه به زن .
مى گويند گروهى از زنان (در حدود چهل نفر) گرد آمدند و به حضور على بن ابيطالب عـليـه السـلام رسـيدند، گفتند: چرا اسلام به مردان اجازه چند زنى داده اما به زنان اجازه چند شوهرى نداده است ؟ آيا اين امر يك تبعيض ناروا نيست ؟
عـلى عـليـه السـلام دسـتـور داد ظرفهاى كوچكى از آب آوردند و هر يك از آنها را به دست يـكـى از آن زنان داد. سپس ‍ دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف بزرگى كه وسط مجلس گـذاشـتـه بـود خالى كنند. دستور اطاعت شد. آنگاه فرمود: اكنون هر يك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنيد، اما بايد هر كدام از شما عين همان آبى كه در ظرف خود داشته بردارد. گفتند: اين چگونه ممكن است ؟ آبها با يكديگر ممزوج شده اند و تشخيص آنها ممكن نـيـست . على عليه السلام فرمود: اگر يك زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه با همه آنـها هم بستر مى شود و بعد آبستن مى گردد. چگونه مى توان تشخيص داد كه فرزندى كه به دنيا آمده است از نسل كدام شوهر است ؟ اين از نظر مرد.
اما از نظر زن ، چند شوهرى هم با طبيعت زن منافى است و هم با منافع وى . زن از مرد فقط عـامـلى بـراى ارضاء غريزه جنسى خود نمى خواهد كه گفته شود هر چه بيشتر براى زن بـهـتـر. زن از مـرد مـوجـودى مى خواهد كه قلب آن موجود را در اختيار داشته باشد، حامى و مـدافـع او بـاشـد، بـراى او فـداكـارى نـمـايـد، زحـمـت بـكـشـد و پـول در آورد و محصول كار و زحمت خود را نثار او نمايد، غمخوار او باشد. پولى كه مرد بـه زن بـه عـنـوان يـك (روسـپـى ) داده و مـى دهـد، هـمـچـنين پولى كه زن از راه كار و فـعـاليـت بـدسـت آورده و مـى آورد، نـه بـه احـتـياجات مالى وسيع زن - كه چندين برابر احـتياجات مرد است - وافى بوده و نه ارزش آن پولى را داشته كه مرد به خاطر علاقه و مـحـبـت و در راه عـشـق بـه زن مـى پرداخته است . احتياجات مالى وسيع زن را همواره مرد به عـنـوان يك فداكار تاءمين كرده است . بهترين و نيرومندترين مشوق مرد به كار و فعاليت نيز كانون خانوادگى او يعنى همسر و فرزندان او بوده است .
زن در چـنـد شوهرى هرگز نمى توانسته است حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكارى يـك مـرد را نـسبت به خود جلب كند. از اين رو چند شوهرى نظير روسپى گرى همواره مورد تنفر زن بوده است . عليهذا چند شوهرى نه با تمايلات و خواسته هاى مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و تمايلات زن .
شكست اشتراكيت جنسى
همچنانكه علت شكست اشتراكيت جنسى نيز همين است .اشتراكيت جنسى و از ميان رفتن اختصاص از دو طـرف ، كـه نـه زن بـه مـرد مـعـينى اختصاص داشته باشد و نه مرد به زن معينى - هـمـچـنانكه اشاره كرديم - از طرف افلاطون پيشنهاد شد، منتها در شعاع طبقه حاكمه يعنى طـبـقه حاكمان فيلسوف و فيلسوفان حاكم به عقيده افلاطون . اين پيشنهاد نه تنها مورد پـذيـرش ديـگـران واقـع نـشـده بـلكـه خـود افـلاطـون نـيـز از عـقـيـده خـود عدول كرد.
در يـك قـرن اخير فردريك انگلس ، پدر دوم كمونيسم نيز اين فرضيه را پيشنهاد و از آن دفـاع كـرد امـا دنـيـاى كـمـونـيـسـم آن را نـپـذيـرفـت . مـى گـويـند دولت شوروى در اثر تـجـربـيـات تـلخ فـراوان در اجـراى تـئورى اشـتـراكـى خـانـوادگـى انـگـلس ، در سـال 1938 قـوانـيـنـى بـه نـفـع خـانواده گذرانيد و تك همسرى را به عنوان زناشويى رسمى كمونيستى پذيرفت .
چند زنى براى يك مرد مى توانسته امتيازى شمرده شود، اما چند شوهرى هيچ وقت براى زن امـتـيـازى نـبوده و نخواهد بود. علت اين تفاوت اين است كه مرد طالب شخص زن است و زن طـالب قـلب مـرد و فداكاريهاى او. براى مرد مادامى كه شخص زن را در اختيار دارد اهميتى نـدارد كـه قـلب زن را از دسـت بـدهد. از اين رو مرد اهميتى نمى داده كه در چند زنى قلب و عـواطـف زن را از دسـت مـى دهد. ولى براى زن قلب و عواطف مرد اصالت دارد. اگر آن را از دست بدهد، همه چيز را از دست داده است .
بـه عـبـارت ديـگـر، در امـر زنـاشويى دو عنصر دخالت دارد: يكى مادى و ديگرى معنوى . عـنـصـر مادى زناشويى جنبه هاى جنسى آن است كه در جوانى در منتهاى اوج و غليان است و تـدريـجـا رو بـه كـاهش و آرامش مى رود. جنبه معنوى آن عواطف رقيق و صميمانه اى است كه مـيـان آنـهـا حـكـمـفرما مى شود و احيانا هر چه زمان مى گذرد نيرومندتر مى گردد. يكى از تـفـاوتـهـاى زن و مـرد ايـن اسـت كـه بـراى زن عـنـصـر دوم بـيـش از عـنـصـر اول اهـمـيـت دارد، بـرخـلاف مـرد. زنـاشـويى براى زن بيشتر جنبه معنوى دارد و براى مرد بيشتر جنبه مادى ، و لااقل جنبه مادى و معنوى زناشويى براى مرد مساوى است .
گـذشـتـه از ايـنـهـا در مـقاله 24 گفتيم و سخنان يك بانوى روان شناس اروپايى را نيز شاهد آورديم كه زن از آن نظر كه پرورش دهنده فرزند در رحم و دامن است ، حالات روانى مـخـصـوصـى دارد كه سخت او را به محبت و عواطف مهرآميز شوهر به عنوان پدر فرزندش نـيـازمـنـد مـى سازد. حتى ميزان محبت زن به فرزندان بستگى زيادى دارد به ميزان محبت و عـلاقـه مـرد بـه او بـه عـنـوان پـدر فـرزندش و به عنوان عاملى كه موجب به وجود آمدن فرزند شده است . اين نياز زن منحصرا در تك شوهرى بر آورده مى شود.
عـليـهـذا مـقـايـسـه چـنـد شـوهـرى به چند زنى و تصور اينكه فرقى ميان چند زنى و چند شـوهـرى نـيـسـت و عـلت ايـنـكـه چـنـد زنـى در قـسـمـتـى از جـهـان مـعـمـول و مجرى شده است ، اين است كه مرد زورمندتر بوده است و علت اينكه زن نتوانسته است چند شوهرى را به عنوان يك امتياز براى خود حفظ كند ضعف و ناتوانى زن بوده است ، اشتباه فاحش است .
خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسى و مدنى ايران صفحه 34 مى گويد:
(قـانـون مدنى ماده 1049 مى گويد: هيچ كس نمى تواند دختر برادر يا دختر خواهر زن را بـگـيـرد مـگـر با اجازه زن خود... زن اگر اجازه دهد شوى وى مى تواند دختر برادر يا خـواهـر او را بـگـيـرد. حـالا بايد ديد كه اگر اجازه ندهد چه مى شود؟ هيچ . به اصطلاح آنـكـه عـوض دارد گله ندارد، مرد با ديگرى ازدواج مى كند. خوب ، حالا اگر قضيه را به عكس كنيم آن وقت چه خواهد شد؟ مثلا اگر بگوييم زن نمى تواند با پسر برادر يا پسر خواهر شوهر خود ازدواج كند (در همان حالى كه زن اين شوهر است ) مگر با اجازه شوهر، از شـنـيـدن ايـن سـخـن خـون رگـهـاى مـتعصب به جوش ‍ مى آيد و فرياد مى زنند اين پيشنهاد بـرخـلاف اصول انسانيت است و اصلا طبع و نهاد زن هم با آن مباينت دارد. در پاسخ بايد گـفـت تـنـهـا ايـن پـيـشـنـهـاد مـخـالف بـا اصـل بـردگـى زن اسـت . هـمـچـنـانـكـه يـك مـال بـيـش از يـك مـالك نـدارد و يـا اگـر هـم داشـتـه بـاشـد مـحـصـول آن پـس از افـراز بـاز بـه يـك مـالك بر مى گردد، زن هم چون بنا به قوانين صـريـح و ضـمـنـى كـشـور مـا در حـكم اموال است از اين رو نبايد بيشتر از يك مالك داشته باشد...)
در صفحه 73 آن كتاب مى گويد:
(مـا مـى تـوانـيـم بگوييم همچنانكه مرد تا چهار زن مى تواند داشته باشد، زن هم چون بـشـر اسـت و بـا مـرد بـرابـر، بـايـد بـتـواند حقوقى را كه او دارد دارا شود. نتيجه اين صـغـرى كـبرى منطقى براى مردان بسيار وحشت آور مى شود. اينجاست كه خون در رگهاى آنـان بـه جـوش مـى آيـد و بـا چـهـره اى بـرافـروخته و چشمانى آتشبار فرياد مى زنند: چـگـونه زن مى تواند بيش از يك شوهر داشته باشد؟ ما در پاسخ با سردى و آرامى مى گوييم : چرا مرد مى تواند بيش از يك زن داشته باشد؟
مـا در ايـنـجا نمى خواهيم ترويج فساد اخلاق كنيم ، و نمى خواهيم عفت و پاكدامنى زنان را نـاچـيـز و بـيـهوده بگيريم ، ولى مى خواهيم به مردان بفهمانيم كه درباره زن عقيده آنان چـنـانـكه مى پندارند بر پايه اى محكم و تزلزل ناپذير جاى ندارد. زن يكى است و مرد يكى . هر دو با هم برابرند. اگر به مردان از لحاظ اينكه مردند حق داده شده است كه تا چـهـار زن بـگـيـرنـد، بـايـد زنـان هـم هـمـيـن حـق را داشـتـه بـاشند. اگر فرضا از لحاظ عقل تواناتر از مرد نباشد، بايد اذعان كرد كه تجلى روح و كيفيات نفسانى در زن ضعيف تر از مرد نيست .)
چـنـانـكـه مـلاحـظـه مـى فـرماييد در بيانات فوق هيچ فرقى ميان چند زنى و چند شوهرى گـذاشـتـه نـشـده اسـت جـز ايـنـكـه مـرد چـون زور داشـتـه اسـت بـه نـفـع خـود چند زنى را مـعـمـول داشـتـه اسـت ، بـرخـلاف زن كـه آزادى نـداشـتـه از چـنـد شـوهـرى كـه تـنـهـا اصل مخالف بردگى اوست دفاع كند. و نيز در بيانات فوق چنين بيان شده كه علت رواج چـنـد زنى و شكست چند شوهرى مالكيت مرد و مملوكيت زن بوده است . مرد چون مالك زن بوده است مى توانسته است زنان متعدد يعنى اموال فراوان داشته باشد، اما زن چون مملوك بوده اسـت و مـملوك نمى توانسته است بيش از يك مالك داشته باشد از موهبت چند شوهرى محروم مانده است .
اتـفـاقـا بـرخـلاف نـظـر خـانـم نـويـسـنـده ، پـذيـرش نـيـافـتـن چـنـد شـوهـرى خـود دليـل اسـت كـه مـرد بـه زن بـه چـشـم يـك مـال نـگـاه نـمـى كـرده اسـت ، زيـرا شـركـت در مـال و مـالك شـدن چـنـد نـفر يك مال را و استفاده مشترك از آن يكى از قوانين جارى و سارى بـشـرى در امـوال اسـت . اگـر مـرد بـه زن بـه چـشـم يـك مـال نـگـاه مـى كـرد شـركـت در آن را جـايـز مـى شـمـرد، هـمـچـنـانـكـه شـركـت در مـال و اسـتـفـاده مـشـتـرك از آن را جـايـز شـمـرده اسـت . در كـجـاى دنـيـا مـعـمـول است كه مال بيشتر از يك مالك نمى تواند داشته باشد تا قانون تك شوهرى را ناشى از آن بدانيم ؟
مـى گـويـنـد چـون مـرد يـكـى است و زن يكى ، بايد حقوق برابر داشته باشند. چرا مرد بتواند از حقوق چند زنى بهره مند شود و زن نتواند از حق چند شوهرى استفاده كند؟
مى گويم اشتباه شما همين جاست كه خيال كرده ايد تعدد زوجات جزء حقوق مرد است و تعدد شـوهر جزء حقوق زن ، در صورتى كه تعدد زوجات جزء حقوق زن است و تعدد شوهر نه جـزء حـقـوق مـرد اسـت و نـه جـزء حـقـوق زن ، هـم بـرخـلاف مـصالح و منافع مرد است و هم برخلاف مصالح و منافع زن . ما بعدا ثابت خواهيم كرد كه قانون تعدد زوجات در اسلام بـه مـنـظـور احـيـاء و احـقاق حقوق زن وضع شده است و اگر بنا بود جانب مرد رعايت شود اسلام همان كارى را مى كرد كه دنياى غرب كرده است ؛ به مرد حق استفاده و بهره بردارى از زنـان ديـگر جز زن او مى داد ولى هيچ تعهدى براى مرد به نفع زن و فرزندان او به عـنـوان هـمـسر قانونى و فرزندان قانونى قائل نمى شد. چند شوهرى به نفع زن نبوده كه حقى از او سلب شده باشد.
مـى گـويـنـد مـى خـواهـيـم بـه مـردان بفهمانيم كه عقايد آنها درباره زن آنچنانكه خود مى پندارند محكم و تزلزل ناپذير نيست .
از قـضـا آنـچـه مـا مى خواهيم همين است . ما در مقالات آينده مبناى نظر اسلام را درباره تعدد زوجات خواهيم گفت . از اين نويسنده و هر صاحب نظر ديگر ملتمسانه طلب مى كنيم ببينند و نـظـر بـدهـنـد كـه آيـا نـظـر اسـلام مـبـتـنـى بـر يـك اصل تزلزل ناپذير است يا نه . من قول شرف مى دهم اگر كسى توانست خللى در مبناى نـظـر اسـلامـى راجع به اين مساءله پيدا كند، من از تمام گفته هاى خود در زمينه حقوق زن صرف نظر مى كنم .
علل تاريخى تعدد زوجات (2)
مقدمه
هوسرانى و تسلط بى چون و چراى مرد، به تنهايى براى پيدايش رسم (چند زنى ) كـافـى نيست ؛ حتما علل و عوامل ديگر نيز دخالت داشته است . زيرا براى مرد هوسران راه سهلتر و بى دردسرتر از چند زنى اين است كه حس ‍ تنوع طلبى خود را از راه زن بازى آزاد و رفـيـقـه و مـعـشـوقه گيرى ارضاء كند، بدون آنكه زن مورد نظر خود را به عنوان (هـمـسـرى ) بـپـذيـرد و نـسـبـت بـه فـرزنـدان احتمالى او تعهد و مسؤ وليتى به عهده بگيرد.
از ايـن رو در اجـتـمـاعـاتـى كـه چـنـد زنى معمول بوده است يا موانع اخلاقى و اجتماعى راه معشوقه گيرى و زن بازى آزاد را براى مرد هوسباز بسته بوده است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبى خود را با بهاى قبول همسرى قانون زن مورد استفاده خود و پدرى فـرزنـدانـش بـپـردازد، و يـا بـايـد فرض كنيم علل ديگرى (جغرافيايى يا اقتصادى يا اجتماعى ) غير از هوسبازى و تنوع طلبى مرد در كار بوده است .
عوامل جغرافيايى
مـنـتـسـكـيـو و گـوسـتـاولوبـون اصـرار زيـادى دارنـد كـه عـلل جـغـرافـيـايى را دخالت دهند. به عقيده اين مفكران ، آب و هواى مشرق زمين مقتضى رسم تـعـدد زوجـات بـوده است . در آب و هواى مشرق زمين زن زودتر بالغ مى شود و هم زودتر پير مى شود و از اين جهت مرد به زن دوم و سوم احتياج پيدا مى كند. بعلاوه ، مرد پرورده آب و هـواى مـشرق زمين از لحاظ نيروى جنسى طورى است كه يك زن نمى تواند او را اقناع كند.
گوستاو لوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب صفحه 509 مى گويد:
(رسـم مـذكـور رسـم تـعـدد زوجـات فـقط بر اثر آب و هواى مشرق و در نتيجه خصايص نژادى و علل و اسباب ديگرى كه به طرز زندگانى مشرق مربوط بوده پيدا شده است ، نه اينكه مذهب آن را آورده باشد. و معلوم است آب و هوا و خصايص قومى از جمله عواملى است كـه فـوق العـاده قـوى و مـؤ ثـر بـوده و حـتـى ما لازم هم نمى دانيم كه راجع به آن زياد قـلمـفـرسـايـى كنيم . بعلاوه ، اصل طبيعت و ساختمان مخصوص زنان مشرق و لزوم حضانت طفل و امراض و عوارض و غيره ، آنها را اغلب مجبور ساخته كه از شوهر كناره گيرى اختيار كـنـنـد، و چـون آب و هـواى مـشـرق و جـبـلت قـومـى طـورى اسـت كـه بـراى مـرد تـحـمـل اين كناره جويى موقت غالبا غير ممكن بوده لهذا تعدد زوجات لزوم پيدا نموده است .)
منتسكيو در روح القوانين صفحه 430 مى گويد:
در كـشـورهايى كه داراى آب و هواى گرم مى باشند زنها در سنين هشت و نه و ده سالگى بالغ هستند و بعد از اين كه شوهر كردند بارور مى شوند، به طورى كه مى توان گفت در كشورهاى گرمسير ازدواج و باروى زنها بلافاصله پشت هم صورت مى گيرد.
پـريـدو در شرح حال پيغمبر اسلام مى گويد كه آن حضرت در پنج سالگى خديجه را بـه حـباله نكاح در آورد و در هشت سالگى با وى همخواب شد. اين است كه زنها كشورهاى گـرمـسـيـر در بـيـسـت سـالگى پير هستند و هنگامى كه تازه مى خواهند عقلشان به طرف كـمـال بـرود پـيـر شـده انـد... در كـشـورهـايـى كـه هـوا مـعتدل است ، نظر به اينكه زيبايى زنها مدتى باقى مى ماند و ديرتر به حد بلوغ مى رسـنـد و وقـتـى كـه ازدواج مـى كـنند به واسطه زيادى سن تجربياتى دارند و در موقع بـچـه دار شـدن مقدارى از سن آنها گذشته و زن و شوهر تقريبا در يك سن و در يك موقع پـيـر مـى شـونـد، اين است كه مساواتى بين زن و مرد برقرار شده و مردها بيش از يك زن نمى گيرند...
بـنـابـرايـن قـانـون مـنـع تـعـدد ازدواج در اروپـا و مـجـاز كـردن ايـن عمل در آسيا مربوط به مقتضيات آب و هواست ...)
ايـن تـوجـيه به هيچ وجه صحيح نيست ، زيرا اولا رسم تعدد زوجات در مشرق زمين منحصر بـه مـنـاطـق گـرمـسـيـر نـبـوده اسـت . در ايـران بـا ايـنـكـه از لحـاظ آب و هـوا مـعـتـدل اسـت ، از قـبـل از اسـلام تعدد زوجات معمول بوده است . اينكه منتسكيو مى گويد در مـنـاطـق گـرمـسـيـر زنـان در بـيـست سالگى پير مى شوند، گزافه اى بيش نيست . از آن گزافه تر اينكه به نقل از پريدو مى گويد: پيغمبر اسلام در پنج سالگى خديجه را به عقد خويش در آورد و در هشت سالگى با وى زفاف كرد، در صورتى كه همه مى دانند پـيـغـمـبـر اسـلام در بـيـسـت و پـنـج سـالگـى بـا خـديـجـه كـه در آن وقـت چهل سال از سنش مى گذشت ازدواج كرد.
ثـانـيـا اگـر زود پير شدن زن و غليان نيروى جنسى مرد موجب اصلى اين كار بوده است ، چـرا مـردم مـشـرق زمـيـن هـمـان راه مـردم مـغـرب زمـيـن را در قرون وسطى و قرون جديد پيش نـگـرفـتـنـد و بـجاى تعدد زوجات طبيعت خود را با فحشاء و زن بازى آزاد اقناع نكردند؟ زيـرا در مـغـرب زمـين به قول گوستاولوبون رسم وحدت زوجه رسمى است كه فقط در كتابهاى قانون درج است و در معاشرتهاى مغرب زمين اثرى از آن نيست .
و بـاز بـه قـول او در مـشـرق زمـيـن تـعـدد زوجـات بـه شكل قانونى يعنى قبول تعهد همسرى نسبت به زن و مسؤ وليت پدرى نسبت به فرزندان او وجـود داشـتـه اسـت و در مـغـرب زمـيـن بـه شـكـل سـالوسـانـه و غـير قانونى يعنى به شـكـل مـعشوقه بازى و رفيقه بازى بدون قبول تعهد همسرى نسبت به زن و تعهد پدرى نسبت به فرزندان او.
وضع چند همسرى در مغرب زمين
مـن در ايـنـجـا لازم مـى دانـم شـرح مـخـتـصـرى از وضـع چـنـد هـمـسـرى بـه شـكـل مـغـرب زمـيـنـى در قـرون وسـطـى از زبـان يـكـى از مـورخـان مـحـقـق مـغـرب زمـيـن نـقل كنم تا خوانندگان محترم و همه كسانى كه مشرق زمين را به نام تعدد زوجات و احيانا بـه نـام حـرمـسـرادارى مـورد انـتـقاد قرار مى دهند و آن را مايه سرافكندگى مشرق زمين در مـقـابل مغرب زمين مى شمارند، بدانند كه آنچه در مشرق زمين وجود داشته ، با همه معايب و جـنـبـه هـاى نـنگين آن نسبت به جرياناتى كه از اين نظر در مغرب زمين مى گذشته ، هزار درجه فضيلت دارد.
ويـل دورانـت در جـلد 17 تـاريـخ تـمدن فصلى دارد تحت عنوان (سستى اخلاق ). در اين فـصـل وضـع اخـلاق عـمـومـى را در ايـتـاليـا در دوره رنـسـانـس شـرح مـى دهـد. تـمـام ايـن فـصـل كـه در يـازده قـسـمـت ذكـر شـده ، خواندنى است . من خلاصه اى از آنچه تحت عنوان (اخـلاق در روابـط جـنـسـى ) ضـمـن ايـن فـصـل آمـده اسـت نقل مى كنم .
ويـل دورانـت اول مـقـدمـه كوتاهى ذكر مى كند و مثل اينكه با اين مقدمه قبلا مى خواهد معذرت خواهى كرده باشد.
مقدمتا چنين مى گويد:
(حال با پرداختن به اخلاقيات مردم غير روحانى و با آغاز از روابط جنسى ، بايد نخست متذكر شويم كه مرد ذاتا طبيعت چند همسرى دارد، و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى ، ميزان مـنـاسـبـى از فـقـر و كـار سـخـت و نـظـارت دائمـى زوجـه مـى تـوانـد يك همسرى را به او تحميل كند).
آنگاه به اصل مطلب پرداخته مى گويد:
(مـعـلوم نـيـست زناى محصنه در قرون وسطى كمتر بوده است تا رنسانس ، و همان گونه كه در قرون وسطى زنا با بهادرى تلطيف مى شد به همان طريق در دوره رنسانس در ميان طبقات تحصيل كرده با آرمانى ساختن ظرافت و سحر آميزى روحى زن تربيت شده نرمش مى يـافـت ... دخـتـران خـانـواده هـاى اصـيـل تـا حـدى از مـردانى كه با خاندان خودشان تعلق نـداشـتـنـد نـسـبـتـا مـجزا نگه داشته مى شدند. مزاياى عفت پيش از زناشويى جدا به آنان تـعـليـم داده مـى شد. گاه اين تعليم چنان مؤ ثر مى افتاد كه بنا به روايت ، زن جوانى پـس از تـجـاوزى كـه به ناموسش شد خود را در آب غرق كرد. آن زن بى شك منحصر به فرد بوده است . زيرا پس از مرگ او اسقفى درصدد بر آمد تا مجسمه اى از او برپا كند.
مـاجـراهـاى قـبـل از ازدواج مـى بـايـسـت قـابـل مـلاحـظـه بـاشـد. والا مـشـكـل بـتـوان بـراى اطفال نامشروع بيشمارى كه در هر يك از شهرهاى ايتالياى رنسانس يافت مى شد دليلى جست . فرزند حرامزاده نداشتن امتيازى به شمار مى رفت . اما داشتن آن نـنـگ فـاحـشـى نـبـود. مـرد مـعـمـولا بـهـنـگـام ازدواج زن خـود را تـرغـيـب مـى كـرد كـه طـفـل حـرامـزاده خـويـش را بـه خـانه بياورد تا با ساير فرزندان آن مرد پرورش يابد. حـرامـزاده بـودن از قـدر كـسـى نـمـى كـاست . داغى كه جامعه بر آن مى زد چندان مهم نبود. وانـگـهـى مـشـروعـيـت را مـى شد با رشوه دادن به يكى از اعضاى كليسا به دست آورد. در نـبودن وارثان مشروع يا ذى صلاحيت پسران حرامزاده ، ممكن بود به ملك يا حتى به تاج و تـخـت بـرسـنـد. هـمـان گـونـه كـه فـرنـتـه اول وارث سـلطـنـت الفـونـسـوى اول پادشاه ناپل و لئونللودسته جانشين نيكولوى سوم امير فرارا شد. وقتى كه پيوس دوم در سـال 1459 بـه فـرار آمـد، مـورد پـذيـرايـى هـفـت شـاهـزاده قـرار گرفت كه همه نـامـشـروع بـودنـد. رقـابـت حـرامـزادگـان با حلال زادگان منشاء مهمى از كشمكشهاى دوره رنـسـانـس بـود... اما در مورد همجنس گرايى بايد بگوييم كه تقريبا يك قسمت اجبارى از احياى رسوم يونان باستان بود...
سـان برناردينو موارد اين عمل شنيع را در ناپل چندان زياد ديد كه شهر را به سرنوشت سـدوم و عـمـوره تهديد كرد. آرتينو اين انحراف را در رم نيز به همان اندازه شايع يافت ... در مـورد فحشاء نيز مى توانيم همين گونه سخن بگوييم . بنا بر روايت اينفسورا كه دوسـت مـى داشـت آمـار خـود را در رم پـاپ نـشـيـن سـنـگـيـن تـر سـازد. بـه سال 1490 در ميان نفوس نود هزار نفرى رم 6800 روسپى ثبت شده وجود داشت و اين رقم البـتـه شـامـل روسـپـيـان مـخـفـى و غـيـر رسـمـى نـمـى شـد. در ونـيـز طـبـق آمـار سال هزار و پانصد و نه ، 11654 فاحشه در ميان نفوس سيصد هزار نفرى آن شهر وجود داشـت ... در قـرن پـانـزدهـم دخـتـرى كه در 15 سالگى هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خـانـواده بـه شـمار مى رفت . در سده شانزدهم (سن ننگين ) به هفده سالگى رسانده شـد تـا تـحـصيلات عاليتر را براى دختر ممكن سازد. مردان كه از تمام مزايا و تسهيلات فـحـشـاء بـرخـوردار بـودنـد، فـقط در صورتى مجذوب ازدواج شدند كه برايشان جهاز مـعـتـنـابـهـى بـيـاورد... بـنـابـر آيـيـن ازدواج قـرون وسطايى چنين انتظار مى رفت كه در مـراحل مختلف دوران زناشويى ، عشق ميان زن و مرد نضج گيرد، چنانكه در شادى و اندوه ، خـوشـبـخـتـى و بدبختى شريك يكديگر باشند و ظاهرا در بسيارى از موارد چنين انتظارى بر آورده مى شد... با اين حال زناى محصنه رايج بود. چون بيشتر ازدواجهاى طبقات عالى ، اتحادى ديپلماتيك به خاطر منافع سياسى و اقتصادى بود، بسيارى از شوهران خود را بـه داشـتـن مـعـشوقه اى ذى حق مى دانستند و زن گرچه ممكن بود از اين امر اندوهگين شود، معمولا ديده بر آن مى بست يا لب نمى گشود.
در مـيـان طـبـقـات مـتـوسـطه ، برخى از مردان گمان داشتند كه زنا تفريح مشروعى است . مـاكياولى و دوستانش ظاهرا از داستان هايى كه درباره بى وفاييهاى خود با يكديگر رد و بـدل مـى كـردنـد نـاراحـت نـمى شدند. وقتى كه در اين موارد زن با تقليد از شوى خود انـتـقـام مـى گـرفـت ، شوهر غالبا بر عمل او چشم مى پوشيد و كلاه غيرت را بالاتر مى كشيد.)
آرى ، ايـن بـود نمونه اى از زندگى مردمى كه همواره تعدد زوجات را بر مشرق يك گناه نـابـخـشـودنـى مـى شـمـارنـد و احـيـانـا آب و هـواى مـشـرق زمـيـن را مـسـؤ ول ايـن عـمـل به اصطلاح غير انسانى ! مى دانند و اما آب و هواى سرزمين آنها به هيچ وجه به آنها اجازه بى وفايى به زن و تخطى از تك همسرى نمى دهد!
ضـمـنـا ايـن نـكـتـه نـيز ناگفته نماند كه نبودن تعدد زوجات به صورت مشروع در ميان غـربـيـهـا، چـه خـوب و چـه بـد، مـربـوط بـه مـذهـب مـسـيـح نـيـسـت . در اصـل ديـن مـسـيـح ، نـصـى بـر مـنـع تـعـدد زوجات نيست ، بلكه چون حضرت مسيح مقررات تورات را تاءييد كرده است و در تو راه تعدد زوجات به رسميت شناخته شده است ، بايد بـگـوييم در اصل دين مسيح تعدد زوجات تجويز شده است . حتى گفته مى شود كه قدماى مـسـيـحـيـون داراى زوجـات مـتـعـدد بوده اند. پس خوددارى غرب از تعدد زوجات به صورت شرعى و قانونى ، علت يا علل ديگرى داشته است .
عادت ماهانه
بـعـضـى ديـگـر بـيمارى ماهانه زن و عدم آمادگى او را براى تمتع مرد در مدت بيمارى ، هـمـچـنـيـن خـسـتگى زن از فرزند زاييدن و ميل او به كناره گيرى از زندگى زناشويى و رسيدگى به غذا و پرورش فرزندان را منشاء تعدد زوجات دانسته اند.
ويل دورانت مى گويد:
در اجـتـماعات ابتدايى ، زنان به سرعت پير مى شوند و به همين جهت خود غالبا مردان را بـه زنـاشـويـى جـديـد تشويق مى كردند تا بتوانند مدت درازترى غذاى كودكان خود را تـاءمـيـن كـنـنـد و در عـيـن حـال فـاصـله مـيـان دوره هـاى حـمـل خـود را طـولانـى تـر سـازنـد بـى آنـكـه از مـيـل مـردان در تـوليـد نـسـل و دفـع شـهـوت خـود چـيـزى بـكـاهـنـد. غـالبـا ديـده شـده كـه زن اول ، شـوهـر خـود را تـرغيب مى كرده است تا زن تازه بگيرد كه كار او سبكتر شود و زن تازه براى خانواده اطفال ديگرى بياورد و بهره بردارى و ثروت زيادتر شود.)
بدون شك بيمارى ماهانه زن و همچنين خستگى او از فرزند زادن ، زن و مرد را از لحاظ امر جنسى در وضع نامشابهى قرار مى دهد و سبب مى گردد كه مرد كم و بيش رو به سوى زن ديگر بياورد. اما هيچيك از دو علت بالا به تنهايى موجب رسم تعدد زوجات نمى شود، مگر آنـكه يك مانع اخلاقى يا اجتماعى براى مرد وجود داشته باشد كه نتواند هوس خود را با مـعـشـوقـه گـيـرى ، و زن بـازى آزاد تـسـكـيـن دهـد. پـس هـر يـك از دو عـامـل فـوق هـر زمـان دخـالت داشـتـه انـد، در زمـيـنـه اى بـوده كـه مـرد آزادى كامل در هوسبازى نداشته است .
محدود بودن دوره فرزندزايى زن
بـه عـقـيده بعضى محدود بودن سن زن از نظر توليد فرزند برخلاف مرد، و رسيدن او به سن (يائسگى ) يكى از علل پيدايش رسم تعدد زوجات بوده است . احيانا زنى به اين سن مى رسيده است ، در حالى كه به قدر كافى براى مرد فرزند نياورده بوده است ، يا فرزندان قبلى تلف شده بودند.
مـيـل مـرد بـه داشـتـن فـرزنـد بـعـلاوه عـدم مـيـل او بـه طـلاق زن اول سـبـب شـده كـه مـرد بـه دنـبـال زن دوم يـا سـوم بـرود، هـمـچـنـانـكـه نـازا بـودن زن اول عامل ديگرى براى رو آوردن مرد به ازدواج ثانوى بوده است .
عوامل اقتصادى
بـراى تـعـدد زوجات ، ريشه هاى اقتصادى نيز ذكر كرده اند و گفته اند در دوران قديم ، برخلاف امروز، زن و فرزند زياد از لحاظ اقتصادى به نفع مرد بوده است . مرد از زنان و فـرزنـدان خـود مانند بردگان كار مى كشيده است و احيانا فرزندان خود را مى فروخته است . منشاء بردگى بسيارى از افراد، اسارت در جنگ نبوده است ، بلكه پدران آنها، آنها را به بازار آورده و فروخته اند.
ايـن جـهـت مـى تـوانـد عـلت تـعـدد زوجـات واقـع شـود، زيـرا مـرد تـنـهـا بـا قبول همسرى رسمى زن مى تواند از مزيت كثرت اولاد بهره مند شود. معشوقه گيرى و زن بازى آزاد نمى تواند اين مزيت را براى مرد تاءمين كند. ولى چنانكه مى دانيم اين علت را به همه مواردى كه تعدد زوجات وجود داشته است نمى توان تعميم داد.
فـرضـا مـلل ابـتـدايـى بـه ايـن مـنـظـور زنـان مـتـعـدد مـى گـرفـتـه انـد، هـمـه مـلل ايـنـطـور نـبـوده انـد. در دنـيـاى قـديـم رسـم تـعـدد زوجـات درمـيـان طـبـقـاتـى معمول بود كه با تجمل و تعين و تشخص زندگى مى كردند و معمولا پادشاهان ، اميران ، سـرداران ، روحـانـيـون و بـازرگـانـان مـتـعين زنان متعدد داشته اند و چنانكه مى دانيم اين طبقات از وجود زنان و فرزندان زياد خود بهره اقتصادى نمى برده اند.
عامل عدد و عشيره
عـلاقـه بـه كـثـرت فـرزنـد و تـوسـعـه نـفـوس فـامـيـل نـيـز بـه نـوبـه خـود عـامـل ديگرى بوده براى تعدد زوجات . يكى از جهاتى كه زن و مرد را در وضع متفاوتى قـرار مـى دهـد اين است كه عدد فرزندانى كه يك زن مى تواند توليد كند بسيار معدود و مـحـدود اسـت ، خـواه تـك شـوهـر بـاشد يا چند شوهر، اما عدد فرزندانى كه مرد مى تواند توليد كند بستگى دارد به تعداد زنانى كه در اختيار دارد، ممكن است يك مرد به تنهايى از صدها زن ، هزارها فرزند از نسل خود توليد كند.
در دنـيـاى قـديـم بـرخـلاف دنـيـاى امـروز عـدد و عـشـيـره عـامـل اجـتـمـاعـى مـهـمـى بـه شـمـار مـى رفـتـه اسـت . قـبـايـل و طـوايـف از هر وسيله اى براى تكثير عدد و جلوگيرى از كاهش آن استفاده مى كرده انـد. يـكى از افتخارات آن مردم افتخار به كثرت عدد افراد قبيله بوده است . بديهى است كه تعدد زوجات يگانه وسيله تكثير عدد بوده است .
فزونى عدد زنان بر مردان
آخـريـن عـامـل تـعـدد زوجـات كه ضمنا مهمترين عوامل است ، فزونى عدد زنان بر عدد مردان بـوده است . مواليد دختران از مواليد پسران زيادتر نبوده و نيست . احيانا اگر در برخى سـرزمينها مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر است ، در بعضى سرزمين هاى ديگر برعكس اسـت ، مـواليـد پـسر از مواليد دختر افزونتر است . چيزى كه همواره سبب مى شود كه عدد زنـان آمـاده ازدواج از عـدد مردان آماده ازدواج بيشتر باشد اين است كه تلفات مرد هميشه از تـلفـات زن بـيـشـتـر بـوده و هـسـت . كثرت تلفات مرد همواره سبب شده و مى شود كه در صـورت تك همسرى ، گروه فراوانى از زنان از داشتن شوهر قانونى و خانه و زندگى و فرزند مشروع محروم بمانند. در اينكه در اجتماعات ابتدايى اين طور بوده بحثى نيست . قبلا از ويل دورانت نقل كرديم كه :
(در اجتماعات ابتدايى به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شكار، زندگى مرد در معرض خطر بود و به همين جهت مردان بيشتر از زنان تلف مى شدند. فزونى عده زنان بر مردان سـبـب مـى شـد كـه يـا تـعـدد زوجـات رواج پـيـدا كـنـد و يـا عـده اى از زنـان بـه حال عزوبت بسر برند.)
بررسى علل و عوامل
عـللى را كـه از لحـاظ تـاريـخى مى توان مبداء و منشاء چند زنى فرض كرد همينهاست كه گـفـتـه شـد. امـا چـنـانـكـه مـلاحـظـه شـد بـعـضـى از ايـن علل در واقع علت نبوده و بى جهت در رديف علل تعدد زوجات ذكر شده است ، مانند آب و هوا. از اين يك كه بگذريم به سه نوع علت بر مى خوريم :
نـوع اول : آن كـه در روآوردن مـرد بـه تـعـدد زوجات تاءثير داشته ، بدون آنكه مجوزى براى مرد شمرده شود، فقط جنبه زور و ظلم و استبداد داشته است . علت اقتصادى كه قبلا ذكـر شـد از ايـن قـبـيـل اسـت .بـديـهـى اسـت كه فروختن فرزند يكى از وحشيانه ترين و ظـالمـانـه تـريـن كـارهـاى بـشرى است و تعدد زوجاتى كه به خاطر اين هدف وحشيانه و ظالمانه باشد مانند خود آن عمل نامشروع است .
نوع دوم : آن علل از جنبه حقوقى قابل مطالعه است و مى تواند (مجوزى ) براى مرد يا بـراى اجـتـمـاع شـمـرده شـود، از قـبـيـل نـازا بودن زن يا يائسه شدن او و احتياج مرد به فـرزنـد يـا نـيـازمـنـدى قـبـيـله يـا كـشـور بـه كـثـرت نـفـوس . بـه طـور كـلى عـلل طـبـيعى كه زن و مرد را از لحاظ ارضاء جنسى و يا از لحاظ توليد فرزند در وضع نامساوى قرار مى دهد مى تواند از جنبه حقوقى (مجوز) تعدد زوجات محسوب شود.
امـا در مـيـان عـلل گـذشـتـه نـوع سـومـى هست كه اگر فرض كنيم در دنياى گذشته وجود داشـتـه و يـا در دنـيـاى امـروز وجود دارد، بيش از آن است كه فقط (مجوز) تعدد زوجات بـراى مـرد يـا اجتماع محسوب گردد بلكه موجب (حقى ) است از جانب زن و موجب تكليفى اسـت بـه عـهـده مرد و اجتماع . آن علت ، فزونى عدد زن بر مرد است . اگر فرض كنيم در گـذشـتـه يـا زمان حاضر عدد زنان آماده به ازدواج بر عدد مردان آماده به ازدواج فزونى دارد بـه طورى كه اگر تك همسرى تنها صورت قانونى ازدواج باشد گروهى از زنان بى شوهر از تشكيل زندگى خانوادگى محروم مى مانند، چند زنى به عنوان (حقى ) از زنـان مـحـروم و (تـكـليـفـى ) بـه عـهـده مـردان و زنـان متاءهل محسوب مى شود.
حـق تـاءهـل از طبيعى ترين حقوق بشرى است . هيچ بشرى را از اين حق به هيچ نامى و تحت هـيـچ عنوانى نمى توان محروم كرد. حق تاءهل حقى است كه هر فرد بر اجتماع خود پيدا مى كند. اجتماع نمى تواند كارى بكند كه نتيجتا گروهى از اين حق محروم بمانند.
هـمـان طـورى كـه حـق كـار، حق خوراك ، حق مسكن ، حق تعليم و تربيت ، حق آزادى جزء حقوق اصلى و اولى بشر شمرده مى شود و به هيچ وجه و هيچ عنوان نمى توان از او سلب كرد، حـق تـاءهـل نـيـز يك حق طبيعى است و نظر به اينكه در صورت فزونى عدد زنان آماده به ازدواج ، از مـردان آمـاده بـه ازدواج قانون انحصار ازدواج به تك همسرى با اين حق طبيعى منافى است ، پس اين قانون برخلاف حقوق طبيعى بشر است .
ايـنـهـا مـربـوط بـه گـذشـتـه اسـت . در زمـان حـاضـر چـه بـايـد گـفـت ؟ آيـا عـلل (مـجـوز) تـعـدد زوجـات و هـمچنين علتى كه تعدد زوجات را به عنوان (حق ) زن رسـمـيـت مـى دهـد، در ايـن زمـان وجـود دارد يـا خـيـر؟ بـه فـرض ايـنـكـه ايـن علل وجود داشته باشد، از جنبه حق زن سابق چه بايد گفت ؟
حق زن در چند همسرى
مقدمه
عـلل شـكـست چند شوهرى و رواج چند زنى را شرح داديم . روشن كرديم كه در پيدايش چند زنـى عـلل گـونـاگـونـى تـاءثـيـر داشـتـه اسـت . بـعـضـى از آن عـلل از روحـيـه تـحـكم و استبداد جنس مرد سرچشمه گرفته است و بعضى ديگر ناشى از تـفـاوت وضـع طـبـيـعـى زن و مـرد از لحـاظ سنين استعداد توليد فرزند و قابليت تعداد توليد فرزند بوده است و مى توانسته (مجوزى ) براى چند زنى مرد به شمار رود. امـا عـلت خـاصـى همواره در طول تاريخ در كار بوده كه چند زنى را به عنوان (حقى ) بـراى زن و (وظيفه اى ) براى مرد ايجاب مى كرده است . آن ، فزونى نسبى عدد زنان آماده به ازدواج از عدد مردان آماده به ازدواج است .
مـا بـراى ايـنـكـه از درازى سـخـن خـوددارى كـنـيـم ، از بحث درباره علتهايى كه ممكن است (مـجوز) تعدد زوجات براى مرد محسوب شود خوددارى مى كنيم ؛ سخن را محدود مى كنيم بـه عـلتـى كـه اگـر وجود داشته باشد تعدد زوجات به صورت (حقى ) براى طبقه نسوان در مى آيد.
بـراى اثـبـات اين مدعا دو مقدمه بايد روشن شود: يكى اينكه ثابت شود طبق آمار قطعى و مـسـلم ، عده زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج فزونى دارد. ديگر اگر چنين چيزى وجـود پـيـدا كند، از جنبه حقوق بشرى و انسانى موجب حقى مى شود براى زنان محروم بر عهده مردان و زنان متاءهل .
اما از نظر اول . خوشبختانه در دنياى امروز آمار نسبتا صحيحى در اين زمينه وجود دارد. همه كـشـورهـاى جـهـان در هـر چـند سال يك بار سرشمارى مى كنند. در اين سرشماريها كه در كشورهاى پيشرفته به صورت دقيقى صورت مى گيرد، نه تنها عدد مجموع جنس ذكور و مـجـموع جنس اناث به دست مى آيد، بلكه نسبت عدد دو جنس در سنين مختلف به دست مى آيد. مـثـلا روشـن مى گردد كه عدد پسران از بيست ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است و عدد دخـتـران از عـدد بـيـسـت ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است ، همچنين در ساير سنين عمر. سازمان ملل متحد در سالنامه هاى جمعيت شناسى خود همواره اين آمار را منتشر مى كند و ظاهرا تـاكـنـون شـانـزده نـشـريه در اين زمينه منتشر كرده است . آخرين نشريه مربوط است به سال 1964 كه در سال 1965 منتشر شده است .
البـتـه قـبـلا بـايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه براى مدعاى ما كافى نيست كه بـدانـيـم مـجـموع عدد جنس ذكور مردم يك كشور چقدر است و مجموع عدد اناث آنها چقدر. آنچه مفيد و لازم است اين است كه بدانيم نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج چه نسبت است . غالبا نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج با نسبت مجموع جنس ذكور و جنس اناث متفاوت است ، و اين دو عـلت دارد: يـكـى ايـنـكـه دوره بلوغ دختران قبل از دوره بلوغ پسران است . به همين جهت معمولا در قوانين جهان سن قانونى دختران از سن قانونى پسران پايين تر است و عملا در همه جهان اكثريت قريب به اتفاق ازدواجها ميان مردان و زنانى صورت مى گيرد كه مردان به طور متوسط پنج سال از زنان بزرگترند.
عـلت ديـگر كه علت اساسى است و مهمتر است اين است كه با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست و احيانا در بعضى كشورها مواليد پسر بيشتر است ، همواره به واسطه اينكه تلفات جنس ذكور از تلفات جنس اناث بيشتر است ، در سنين ازدواج توازن بهم مى خـورد؛ گـاهـى بـه صـورت فـاحشى تفاوت پيدا مى شود و عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مـردان آمـاده ازدواج بـه مـقـيـاس وسـيعى فزونى مى گيرد. و لهذا ممكن است مجموع عدد جنس ذكـور يـك كـشـور بـا عـدد جـنـس اناث آن مساوى يا از آن بيشتر باشد، اما در طبقه آماده به ازدواج يعنى طبقه اى كه به سن قانونى ازدواج رسيده اند كار بر عكس بوده باشد.
ايـن مـطـلب از آمـارى كـه در آخـريـن نـشـريـه جـمـعـيـت شـنـاسـى سـازمـان مـلل مـتحد مربوط به سال 1964 درج شده كاملا روشن است . مثلا در جمهورى كره طبق آمار اين نشريه مجموع جمعيت 635 / 277 / 26 نفر است از اين مجموع 289 / 145 / 13 نفر از جـنـس ذكـورنـد و 346 / 132 / 13 نفر از اناث ؛ يعنى در مجموع جمعيت عدد ذكور 12943 نـفـر بـيـش از اثـاث اسـت . ايـن نـسـبـت در اطـفـال كـمـتـر از يـك سـاله و اطفال يك ساله تا چهارساله و از پنج ساله تا نه ساله و از دوازده ساله تا چهارده ساله و از پانزده ساله تا نوزده ساله همچنان محفوظ است .
آمـار نـشان مى دهد كه در همه اين سنين تعداد ذكور بيش از اناث است . اما از بيست ساله تا بـيـسـت و چهارساله اين نسبت عوض مى شود. مجموع عدد ذكور در اين سنين 364 / 083 / 1 نـفـر اسـت و مـجـموع اناث 051 / 111 / 1 نفر است . از اين سنين به بالا كه سنين ازدواج قانونى زنان و مردان است هر چه بالا برويم عدد جنس اناث بيش از عدد جنس ذكور است .
تـازه جـمـهورى كره وضع استثنايى دارد كه در مجموع جمعيت عدد ذكور بيش از اناث است . اكـثـريـت قريب به اتفاق كشورها نه تنها در سنين ازدواج عدد جنس اناث بيش از جنس ذكور اسـت ، در مـجـمـوع جـمـعيت نيز عدد اناث بيش ‍ از ذكور است . مثلا در كشور جمهورى شوروى مـجـمـوع جـمـعـيـت 000 / 101 / 216 است و از اين مجموع 000 / 840 / 97 از جنس ذكور و 000 / 261 / 118 از جـنـس انـاث اسـت و ايـن تـفـاوت در سـنـيـن قـبل از ازدواج و همچنين سنين ازدواج ، يعنى از بيست ساله تا بيست و چهار ساله و از بيست و پـنـج سـاله تا بيست و نه ساله و از سى ساله تا سى و چهار ساله و همچنين تا هشتاد ساله و هشتاد و چهار ساله ، همچنان محفوظ است .
و هـمچنين است كشورهاى انگلستان ، فرانسه ، آلمان غربى ، آلمانى شرقى ، چكسلواكى ، لهستان ، رومانى ، مجارستان ، آمريكا، ژاپن و غيره . و البته در بعضى نقاط مانند برلن غربى و شرقى تفاوت عدد زن و مرد تفاوت فاحشى است .
در هـنـدوسـتـان حـتى در سنين ازدواج عدد مرد بر عدد زن مى چربد. فقط از سنين پنجاه به بـالا اسـت كـه عـدد زن بـر عـدد مـرد فزونى مى گيرد. ظاهرا علت نقصان زن در هند عادت قديمى مردم خرافاتى آن سرزمين است كه زن شوهر مرده را از ميان مى برند.
سـرشـمـارى كـه سـال گـذشـتـه در ايـران بـه عـمـل آمـد نـشان داد كه ايران از كشورهاى اسـتـثـنـايى است كه در مجموع جمعيت ، عدد ذكور بيش از عدد اناث است . مجموع جمعيت ايران طـبـق ايـن سـرشـمارى 090 / 781 / 25 نفر است و از اين مجموع 334 / 337 / 13 نفر از جـنـس ذكـورنـد و 576 / 443 / 12 نـفر از جنس اناث مى باشند و مجموعا عدد ذكور 578 / 893 بيش از عدد اناث است .
يـادم هـسـت كـه در هـمـان اوقـات بـعـضى نويسندگان كه در باره تعداد زوجات بحث كرده بـودنـد نـوشته بودند ببينيد برخلاف ادعاى طرفداران تعدد زوجات عدد مرد در كشور ما بيش از عدد زن است ، پس قانون تعدد زوجات بايد لغو شود.
مـن هـمان وقت تعجب مى كردم از اين نويسندگان . اينها فكر نمى كنند كه اولا قانون تعدد زوجات مخصوص ايران نيست و ثانيا آنچه براى اين موضوع مفيد است اين است كه بدانيم عـدد مـردان آمـاده به ازدواج با عدد زنان آماده به ازدواج برابر است يا از آن بيشتر است . ايـنـكـه در مـجـمـوع عـدد، عـده جـنس ذكور بيش از جنس اناث باشد براى موضوع مورد نظر كافى نيست . ديديم كه در جمهورى كره و بعضى كشورهاى ديگر نيز در مجموع نفوس عدد جـنـس ذكـور بيشتر است ولى در افراد آماده به ازدواج عدد جنس اناث بيشتر است . بگذريم از ايـنـكـه در كـشورهايى مانند ايران چندان اعتمادى به اين آمارها نيست . اگر تنها (ژست پـسـرزايـى ) زنـان ايـران را در نظر بگيريم كه حاضر نيستند حتى در جواب ماءموران سرشمارى خود را دخترزا معرفى كنند و به جاى دختر پسر قلمداد مى كنند، كافى است كه اعـتـمـاد مـا را سـلب كـنـد. جـريـان عـمـلى عـرضـه و تـقـاضـا در كـشـور مـا دليل قاطعى است بر اينكه عدد زنان آماده به ازدواج در اين كشور از عدد مردان بيشتر است ، زيـرا بـا ايـنـكـه تعدد زوجات در همه جاى اين كشور از شهرها و دهات و حتى ميان ايلات معمول بوده و هست ، هرگز كسى در اين كشور تاكنون احساس كمبود زن نكرده و زن بازار سـيـاه پـيـدا نـكـرده است . برعكس ، همواره عرضه بر تقاضا مى چربيده است . دختران يا زنـان بـيـوه و جـوانـى كـه اجـبارا بدون شوهر مى مانده اند از مردان مجرد بسى افزونتر بـوده انـد. هيچ وقت يك مرد، هر اندازه فقير و بدقيافه بوده ، اگر زن مى خواسته بدون زن نـمـى مـانـده است ، در صورتى كه زنانى كه اجبارا بدون شوهر مانده اند زياد بوده اند. اين جريان مشهود و محسوس بيش از هر آمارى قاطعيت دارد.
اشـلى مـونـتـاگـو در كـتـاب زن جـنـس بـرتـر ضـمـن ايـنـكـه بـيـهـوده مـى كـوشـد مـيـل زن را بـه تـجمل و زينت ناشى از عوامل اجتماعى بداند، به اين حقيقت اعتراف مى كند و مى گويد: در سراسر عالم پيوسته ميزان زنان آماده ازدواج بر مردان فزونى دارد.
آمـارگـيـرى سـال 1950 نـشـان داد كـه زنـان آمـاده ازدواج آمـريـكا به اندازه يك ميليون و چهارصد و سى هزار تن بر مردان افزايش دارد. (مجله زن روز، شماره 69، صفحه 71).
برتراند راسل در كتاب زناشويى و اخلاق فصل مربوط به نفوس ، صفحه 115 مى گويد:
(در انـگـلسـتـان كـنونى بيش از دو ميليون زن زائد بر مردان وجود دارد كه بنابر عرف بايد همواره عقيم بمانند و اين براى ايشان محروميت بزرگى است .)
در چـنـد سـال پيش در روزنامه هاى ايران خوانديم كه زنان مجرد آلمان كه پس از تلفات عظيم آلمان در جنگ دوم جهانى از داشتن شوهر قانونى و كانون خانوادگى محروم مانده اند، رسما از دولت آلمان تقاضا كردند كه قانون تك همسرى را لغو كند و اجازه تعدد زوجات بـدهـد. دولت آلمـان ضـمـن يـك درخـواسـت رسـمـى از دانـشـگـاه اسـلامـى الازهـر فـرمـول ايـن كـار را خـواسـتـه و البـتـه بـعـد هـم اطـلاع حاصل كرديم كه كليسا سخت با اين تقاضا مخالفت كرد. كليسا محروم ماندن زنان را و در واقـع شـيـوع فـحـشـاء را بـر تـعـدد زوجـات ، صـرفـا بـه خـاطـر ايـنـكـه يـك فرمول شرقى و اسلامى است ، ترجيح داد.
علل فزونى عدد زنان آماده به ازدواج از مردان
عـلت اين امر چيست ؟ چرا با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست ، عدد زنان آماده ازدواج از مردان بيشتر است ؟
عـلت ايـن امـر واضـح اسـت : تـلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر است . اين تلفات معمولا در سنينى واقع مى شود كه مرد بايد سرپرست خانواده اى باشد. اگر اندكى به مرگهايى كه در اثر حوادث پيش مى آيد توجه كنيم از جنگها، غرق شدنها، سقوطها، زير آوار ماندنها، تصادفها و غير اينها خواهيم ديد همه اين حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است . نـدرتـا زنـى در مـيـان ايـنـهـا ديده مى شود. چه در مبارزه انسان با انسان ، چه در مبارزه انسان با طبيعت ، تلفات متوجه مرد مى شود.
اگـر تـنـهـا جـنـگـها را در نظر بگيريم كه از اول تاريخ بشريت روزى نبوده كه در چند نـقـطـه جـهـان جـنـگ نـبـاشـد و تلفاتى بر مردان وارد نياورد، كافى است كه بدانيم چرا تـوازن زن و مـرد در سـنـيـن ازدواج بهم مى خورد. ميزان تلفات جنگ در عصر صنعت صدها برابر عصرهاى شكار و كشاورزى است . تلفاتى كه در دو جنگ اخير جهانى بر جنس مرد وارد شـد - كـه ظـاهـرا در حـدود هـفـتـاد ميليون نفر بوده است - مساوى است با تلفاتى كه سابقا در چند قرن از راه جنگ بر بشر وارد مى شد. شما اگر تنها تلفاتى را كه در چند سـال اخـيـر در جـنـگ هـاى مـنـطـقـه اى خاور دور و خاورميانه و آفريقا وارد آمده و هنوز هم در جريان است در نظر بگيريد، مدعاى ما را تصديق خواهيد كرد.

next page نظام حقوق زن در اسلام از شهيد مطهري

back page