على (عليه السلام ) فرمود: در باغ فدك كه به فاطمه عليهاالسلام رسيده بود در بعضى
مزارع آن به كار مشغول بودم . ناگاه زنى را ديدم در نهايت جمال و غايت دلربائى و او
را تشبيه به بثينه نمود (او زنى بود كه در جمال ضرب المثل عرب بوده است ) آن زن به
من گفت : اى پسر ابوطالب مرا همسر خود كن تا خزينه ها زمين را به تو بنمايم تا
داراى ملك شوى و پس از خودت فرزندانت نيز بهره مند و ملك دار شوند به او گفتم تو
كيستى تا از خانواده ات خواستگارى كنم . گفت : منم دنيا. على (عليه السلام ) فرمود
باز گرد و شوهر ديگر بجوى .
آنگاه حضرت مشغول كار خود گشت ، اشعارى به اين مضمون فرمود:
به حقيقت بى بهره شده هر كه دنياى فرومايه او را فريفت ، و
دنيا اگر فريبد قرنها سود دهنده نيست ، دنيا آمد ما را برزى عزيز بثينه و آرايش او
در مثل آن شيوه ها بود، گفتم او را غير مرا بفريب زيرا من از دنيا سيرم و نادان
نيستم ، و نيستم من در دنيا پيوسته زيرا محمد صلى الله عليه و آله و سلم افتاد در
خاك ميان آن سنگها (يعنى پس از مردن محمد صلى الله عليه و آله و سلم دلبستگى من به
دنيا بى جاست ) گيرم دنيا بياورد براى من گنجها و زرها و مالهاى قارون و پادشاهى
قبيله ها را، آيا اين طور نيست كه بازگشت همه آنها به نيستى است و مطالبه خواهد شد
از نگاه دارندگان آنها به دشمنيها، اى دنيا غير مرا بفريب زيرا من راغب نيستم به
آنچه در تست از عزت و ارجمندى و ملك و عطا، و به حقيقت نفس من راضى است به آنچه
روزى ام شده ، كار تو اى دنيا با اهل بديها و سختيها همراه است ، من از روز قيامت
ترسانم و از عذاب هميشگى .(1060)
لقد خاب من عزته دنيا دنيه
|
و ماهى ان غرت قرو.نا بطائل
|
اتتنا على زى العزيز بثينه
|
و زينتها فى مثل تلك الشمائل
|
عزوف عن الدنيا و لست بجاهل
|
و ما انا والد نيافان محمدا
|
احل صريعا بين تلك الحنادل
|
وهبها اتتنى بالكنوز و درها
|
و اموال قارون و ملك القبائل
|
و يطلب من خزآنها بالطوائل
|
بما فيك من ملك و عز و نائل
|
فقد فنعت نفسى بما قدر زقته
|
فشانك يا دنيا و اهل الغوائل
|
و اخشى غدابا دائما غير زائل |
|