سلمان در مدائن بيمار شد او ساعات آخر عمر خود را مى گذراند به همسرش بقيره گفت :
منتظر باش كه به زودى مرا در بسترم بى روح مى يابى . سپس به اطرافيان خود حذيفه ،
سعد و قاص و اصبغ بن نباته فرمود: خانه را خلوت كنيد، ناگاه امام على (عليه السلام
) وارد خانه شد و پرسيد حال سلمان چطور است ؟ سپس به بالين سلمان آمد و روپوش را به
كنارى زد سلمان لبخندى زد. امام (عليه السلام ) به سلمان فرمود: آفرين بر تو اى
بنده صالح خدا هنگامى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ملاقات نمودى
چگونگى رفتار اين قوم ، با برادرش را برايش تعريف كن . سلمان از دنيا رفت . امام
على (عليه السلام ) جنازه او را غسل داد و كفن كرد و بر كفن او اين دو بيعت شعر را
نوشت :
و فدت على الكريم بغير زاد
|
من الحسنات و القلب السليم
|
اذا كان الوفود على الكريم
|
يعنى : بر شخص كريم و بزرگوارى وارد شدم بى آنكه توشه نيك و قلب پاك داشته باشم ولى
هنگام ورود به محضر شخص بزرگوار بردن توشه نزد او قبيح ترين چيز است .(461) |