۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۱ -


30- فاطمه بنت اسد و ورود به كعبه  

صبح هنگام ، بار ديگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (عليه السلام ) ناراحت و پريشان از خانه بيرون آمد در راه عده اى از زنان قريش را ديد كه علت ناراحتى را از او پرسيدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در شديدترين حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در اين حال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و پرسيد:
عمو جان ، چرا ناراحتى ؟!
عرض كرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حال است .
در همين حال ، فاطمه ندايى را شنيد كه مى گويد: اى فاطمه ، بر تو باد كه به خانه خدا بروى !
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست ابوطالب (عليه السلام ) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود كنار خانه خدا آوردند(44)


31- جبرئيل و فاطمه بنت اسد 

فاطمه بنت اسد در قسمت پشت كعبه (يعنى پشت آن سمتى كه درب در آن است ) ايستاده بود و رو به كعبه دعا مى خواند كه ناگهان پيش چشمان همه حاضران ديوار خانه خدا از همان قسمت شكاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت كه فاطمه توانست از شكاف ديوار وارد شود و جبرئيل او را به داخل برد و دوباره ديوار به هم آمد و او داخل كعبه ماند(45)


32- فاطمه در داخل كعبه  

قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل كعبه چيزى جز دعوت خداوند نبود چرا كه از در خانه وارد نشد بلكه خالق جهان ديوار را براى او شكافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره ديوار را بست و اينك بايد، پذيرايى الهى از اين مهمان صورت گيرد.
آرى اين چنين بود كه فاطمه بنت اسد به داخل كعبه چيزى جز دعوت خداوند نبود چرا كه از در خانه وارد نشد بلكه خالق جهان ديوار را براى او شكافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره ديوار را بست و اينك بايد، پذيرايى الهى از اين مهمان صورت گيرد.
آرى اين چنين بود كه فاطمه در آن سه روزى كه در درون كعبه ماند از ميوه ها و غذاى بهشتى برايش آوردند(46).


33- پرستاران فاطمه در كعبه  

وقتى فاطمه بنت اسد در درون كعبه قرار گرفت پنج بانو نزد او آمدند در حالى كه لباس همچون حرير سفيد بر تن داشتند و عطرى خوش تر از مشك ناب از آنان شنيده مى شد. اينان حوا و ساره و آسيه و مادر موسى بن عمران و مريم مادر عيسى (عليه السلام ) بودند،
اينان از طرف خداوند براى كمك در ولادت على (عليه السلام ) فرستاده شدند چرا كه نبايد زنان ناپاك مكه در ولادت چنين مولودى حضور داشته باشند، آنان رو به فاطمه كردند و گفتند: السلام عليك ولية الله : سلام بر تو اى بانويى كه از اولياى خدا هستى
فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتى برابر او نشستند در حالى كه هر يك ظرف عطرى از نقره در دست داشتند(47)


34- چگونگى تولد على (ع ) 

على (عليه السلام ) بر روى سنگ سرخى كه در گوشه راست كعبه است بدنيا آمد و همين كه قدم بر زمين گذاشت به سجده افتاد و در همان حال دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله . و ان عليا و صى محمد رسول الله . بحمد يختم الله النبوة و بى يتم الوصية و انا اميرالمومنين يعنى : شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و على وصى محمد رسول الله است . با محمد نبوت ختم مى شود و با من وصايت كامل مى شود و من اميرالمؤ منين هستم
سپس فرمود:
جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت .(48)


35- ناله شيطان در تولد على (ع ) 

آنگاه كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) به دنيا آمد نور حضرت از كعبه تا سينه آسمان را شكافت و بتهايى كه بر روى كعبه نصب شده بود به صورت افتادند.
شيطان فرياد بر آورد و گفت : واى بر بتها و عبادت كنندگانشان از اين فرزند!(49)


36- على (ع ) و بانوان بهشتى  

وقتى على (عليه السلام ) به دنيا آمد رو به آن پنج بانوى بهشتى نمود و به آنها سلام و خير مقدم گفت : و سپس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له . و اشده ان محمدا رسول الله . به تختم النبوة و بى تختم الولاية ؛ شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست ، يگانه است است و شريك ندارد. و شهادت مى دهم كه محمد پيامبر خداست ، با او نبوت و با من ولايت ختم مى شود
آنگاه حضرت حوا؛ تازه مولد را از زمين برداشت و در آغوش خود گرفت . على (عليه السلام ) نگاهى به صورت او انداخت و با بيانى رسا و واضح گفت : سلام بر تو اى مادر! حوا پاسخ گفت : سلام بر تو پسرم !
حضرت پرسيد: پدرم (آدم (عليه السلام ) چه مى كند؟ گفت : غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است . سپس حضرت مريم نزديك آمد در حالى كه ظرف عطرى همراهش بود و على (عليه السلام ) را از آغوش حوا گرفت . مولود كعبه نگاهى به روى مريم كرد و گفت : سلام بر تو خواهرم ! گفت : سلام بر تو برادرم ! پرسيد عمويم چه مى كند؟ او گفت : خوب است و به تو سلام رسانده است . آنگاه مريم با عطرى كه همراه داشت على (عليه السلام ) را معطر نمود.
آنگاه حضرت آسيه على (عليه السلام ) را در آغوش گرفت و او را در پارچه اى كه همراه داشت پيچيد و گفت : اين فرزند پاك و مطهر به دنيا آمده است حرارت آهن به او نمى رسد مگر بر دست مردى كه خدا و رسول و ملائكه و آسمان و زمين و درياها او را مبغوض مى دارند و جهنم مشتاق آن مرد است (50).


37- ملاقات انبياء الهى با على (ع ) در كعبه  

وقتى كه على (عليه السلام ) در كعبه پا به عرصه وجود گذاشت پنج تن از انبيا الهى وارد كعبه شدند على (عليه السلام ) با ديدن آنها حركتى كرد و خنديد. آنان گفتند: سلام بر تو اى ولى خدا و خليفه پيامبر خدا؛ حضرت در جواب آنها فرمود: و عليكم السلام و رحمة الله بركاته و سپس ‍ به هر يك جداگانه سلام كرد.
آنها حضرت آدم ، حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى و حضرت عيسى (عليه السلام ) بودند كه يكى پس از ديگرى نوزاد را گرفته و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و سپس ‍ رفتند(51)


38- ملائكه الهى در محضر مولود كعبه  

فاطمه بنت اسد مى گويد: ناگهان پس از اينكه على (عليه السلام ) به دنيا آمد صداى بال ملائكه را شنيدم و ابرى سفيد رنگ را ديدم كه تا كنار فرزندم آمد و او را با خود برداشت و به آسمان برد. در اين حال شنيدم كه ندايى مى گفت :
بگردانيد على بن ابيطالب را در شرق و غرب زمين ، و خشكى و درياهاى آن و كوهها و آسمانهاى آن ، و احكام پيامبران و علوم وصيين و همه اخلاق انبيا و مرسلين و اوصيا و صديقين را به او بدهيد، و آنچه درباره برادرش سيد الاولين و الآخرين انجام شده براى او هم انجام دهيد. او را بر همه انبيا و مرسلين و ملائكه مقربين و اهل آسمانها و زمين نشان دهيد كه ولى خداى رب العالمين است .
فاطمه گويد: رفت و بازگشت على (عليه السلام ) كمتر از ساعتى طول كشيد و او را باز گرداندند. ناگهان ابرى ديگر را ديدم كه به سوى او پايين آمد و مانند دفعه اول او را با خود برد و شنيدم ندايى را كه مى گفت :
على بن ابيطالب را نزد همه مخلوقات خدا ببريد و احكام علم و حلم و ورع و زهد و تقوا و سخاوت و بلند مرتبگى و نورانيت و تواضع و خشوع و رقت و هيبت و مروت و كرم و مودت و شفاعت و شجاعت و حفظ و ديانت و قناعت و فصاحت و عفاف و انصاف و نيكى و همه اخلاق انبيا را به او دهيد.
فاطمه مى گويد: ناگاه فرزندم را در مقابلم ديدم كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند:
او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى رب العالمين است بدان كه وارد بهشت نمى شود كسى ، مگر كه ولايت او را بپذيرد و امامت او را تصديق كند خوشا به حال آنكه تابع اوست و واى بر كسى كه از او روگردان شود مثل او چون كشتى نوح است كه هر كه بر آن سوار شد نجات مى يابد و هر كه از آن باز ماند غرق مى شود و سقوط مى كند. فاطمه مى گويد: سپس در گوش على (عليه السلام ) مطلبى گفتند كه من نفهميدم بعد او را بوسيدند و رفتند(52)


39- نداى الهى در بدرقه مولود كعبه  

فاطمه بنت اسد سه روز در كعبه ماند در آغاز روز چهارم فاطمه آماده بيرون آمدن از كعبه شد. او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود كه نداى را شنيد كه چنين مى گويد:
اى فاطمه ، نام اين مولود را على بگذار چرا كه من خداى على اعلى هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام ، و او را به ادب خود آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام ، و او را بر غوامض علم خود آگاهى داده ام . او در خانه من به دنيا آمده است . او اول كسى است كه بر فراز خانه من اذان مى گويد: و بتها را مى شكند و آنها را از بالاى كعبه به صورت پايين مى اندازد.
اوست كه مرا به عظمت ياد مى كند و مرا تقديس و تمجيد مى كند و به يگانگى ياد مى نمايد. اوست اما بعد از حبيب من ... .
خوشا به حال كسى كه او را دوست مى دارد و او را اطاعت مى كند
(53)


40- حوادث آسمانى در تولد على (ع ) 

آن شبى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به دنيا آمد، در آسمان نور افشانى شد، و نور ستارگان چند برابر گرديد. قريش با ديدن اين منظره غير منتظره ، ديدگان را به تعجب گشودند و مردم هيجان زده از خانه هاى خود بيرون ريختند و با يكديگر گفتگو مى كردند و مى گفتند: لابد امشب در آسمان حادثه اى روى داده است كه اين چنين شده است (54)


41- حجت خدا كامل شد 

وقتى مادر على (عليه السلام ) وارد كعبه شد در بين مردم سخن فقط از ميهمان كعبه بود همه متوجه حضرت ابوطالب (عليه السلام ) بودند در اين انتظار، ناگاه آن حضرت بيرون آمد و در گذرگاهها و بازارهاى مكه به راه افتاد و اين اعلام را براى مردم آورد كه : يا ايها الناس ، تمت حجة الله اى مردم حجت خدا كامل شد!
مردم كه از اين مطلب چيزى نمى فهميدند، درباره علت نورانى شدن آسمان و ازدياد نور ستارگان از او سؤ ال مى كردند حضرت ابوطالب در جواب آنها مى فرمود:
بشارت باد شما را! در اين شب وليى از اولياى خدا ظاهر شده كه خدا صفات نيك را در او كامل نموده و با او جانشينان ختم مى شوند او امام متقين ، و يارى دهنده دين ، و ريشه كن كننده مشركين ، و باعث غيظ منافقين ، و زينت عبادت كنندگان ، و جانشين رسول رب العالمين است ، اوست امام هدايت ، و ستاره بلند مرتبه ، و چراغ تاريكيها، و نابودكننده شرك . او ريشه يقين و رئيس دين است
حضرت تا صبح در كوچه هاى مكه مى گرديد. مردمى كه در هر محله دور او جمع مى شوند اين اعلام را از او مى شنيدند(55).


42- سال خير و بركت  

وقتى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خبر تولد على (عليه السلام ) را شنيد در ولادت نوزاد با بركت كعبه فرمود:
امشب مولودى بر ايمان به دنيا آمده كه خداوند به وسيله او ابواب بسيارى از نعمت و رحمت را بر ما باز مى نمايد و نيز آن سال را سال خير و بكرت ناميد(56)


43- سخنان مادر مولود كعبه  

صبح روز چهارم وقتى فاطمه از كعبه بيرون آمد در مقابل چشمان به انتظار نشسته مردم ، ناگهان ديوار كعبه از همان جاى قبل شكاف برداشت و از هم فاصله گرفت تا حدى كه فاطمه توانست از آن خارج شود. مردم در كمال تعجب ناظر اين مطلب عجيب بودند آنها ديدند آن بانوى با عظمت مولود كعبه را در آغوش فشرده و نوزاد خندان است و با اين حال از شكاف ديوار كعبه خارج شد قبل از آنكه كسى سؤ ال كند، فاطمه رو به مردم كرد و چنين سخن آغاز كرد.
اى مردم من بر زنانى كه قبل از من بوده اند فضيلت داده شدم ... من وارد خانه محترم خداوند شدم و در خانه عتيق الهى فرزند به دنيا آوردم و سه روز درون آن ماندم و از ميوه ها و غذاهاى بهشت خوردم آنگاه فرمود: هنگامى كه فرزندم را در آغوش گرفتم و خواستم از كعبه خارج شوم هاتفى ندايم داد:
اى فاطمه نام اين مولود را على بگذار...(57)


44- تبريك تولد على (ع ) 

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: هنگام ولادت على (عليه السلام ) جبرئيل بر من نازل شد و چنين پيام آورد:
اى حبيب خدا، خداوند على اعلى بر تو سلام مى رساند و براى ولادت برادرت على به تو تبريك مى گويد: و مى فرمايد: اكنون زمان ظهور نبوت تو و اعلام وحى تو و پرده بردارى از رسالت تو نزديك شده است ، چرا كه تو را به برادرت و وزيرت و دامادت و جانشينت مويد داشته ام . كسى كه با او كمر تو را محكم نمودم و ذكر تو را علنى ساختم .
اكنون برخيز و استقبال او برو، و او را با دست راست در آغوش گير، چرا كه او اصحاب يمين است و شيعيان او پيشانى سفيدان نشانه دار هستند
(58)
لذا به همين جهت است كه در روايتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: على منى به منزلة راسى من بدنى ؛ نسبت على با من مانند نسبت سر من است با بدن من (59)


45- ديدار پيامبر (ص ) با على (ع ) در تولد 

قبل از هر كسى ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ابوطالب (عليه السلام ) طبق پيام الهى زمان خروج فاطمه را از كعبه مى دانستند لذا قبل از همه كنار كعبه حاضر بودند. پس از سخنان فاطمه براى مردم حضرت ابوطالب (عليه السلام ) به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيش آمدند. فاطمه برايشان آنچه كه در كعبه اتفاق افتاده بود شرح داد و فضيلتى را كه خداوند به او و فرزندش ارزانى داشته را بيان كرد. و مردمى كه گوش مى كردند غرق در حيرت بودند.
ابوطالب (عليه السلام ) بسيار خوشحال بود. و در نگاه اول على (عليه السلام ) به پدر خود گفت : السلام عليك يا ابه و رحمة الله و بركاته حضرت ابوطالب (عليه السلام ) هم در جواب گفت : و عليك السلام يا بنى و رحمة الله و بركاته و سپس فرزند خود را در آغوش گرفت .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه بشدت مسرور بود نزديك آمد، تا چشم على (عليه السلام ) به آن حضرت افتاد از خوشحالى ، خود را حركتى داد و به روى او خنديد و عرض كرد: السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته و گفت : مرا در آغوش بگير!
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ سلامش را داد و او را در آغوش ‍ گرفت او را بوسيد و دست در دست او گذاشت سپس نوزاد كعبه دست راست بر گوش راست خود گذاشت و اذان و اقامه گفت : و به يگانگى خداوند عز و جل و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شهادت داد(60)


46- قرائت كتب انبياء (ع ) توسط على (ع ) 

در حالى كه نوزاد كعبه در آغوش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، رو به آن حضرت كرد و پرسيد: يا رسول الله بخوانم ؟! حضرت فرمود: بخوان آنگاه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سينه خود را صاف كرد و شروع به خواندن كتب انبياى گذشته نمود ابتدا از صحف حضرت آدم (عليه السلام ) كه به دست پسرش شيث نگهدارى شده بود آغاز كرد و آنها را چنان خواند كه اگر حضرت شيث (عليه السلام ) حاضر بود اقرار مى كرد كه على (عليه السلام ) آنها را از او بهتر مى داند، سپس صحف حضرت نوح (عليه السلام ) و بعد صحف حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را بخواند و بعد از آن تورات حضرت موسى (عليه السلام ) را خواند سپس زبور حضرت داود (عليه السلام ) را طورى خواند كه اگر آن حضرت حاضر بود اقرار مى كرد كه على (عليه السلام ) زبور را بهتر از او مى داند. و سپس انجيل را خواند(61)


47- نامگذارى نوزاد كعبه  

چنانچه در داستان هاى قبلى اشاره شد نامگذارى حضرت على (عليه السلام ) توسط درخواست ابوطالب (عليه السلام ) و مادرش در بيرون مكه انجام شد كه خداوند لوح سبزى را از آسمان فرستاد و به اين وسيله به نام على نامگذارى شد.
اين لوح سبزى كه از آسمان توسط ابرى براى حضرت ابوطالب آورده شده بود را در كعبه آويختند تا نسلهاى آينده على (عليه السلام ) را بهتر بشناسند و از ساعات اول حيات او مقام عظيمش را درك كنند.
اين لوح همچنان در خانه خدا بود و كسى جراءت دست زدن به آن را پيدا نكرد تا زمانى كه هشام بن عبدالملك آن را از جايش برداشت و ديگر كسى از سرنوشت آن لوح سبز اطلاعى پيدا نكرد(62)


48- جلوه اى نورانى بر آسمان  

وقتى على (عليه السلام ) بدنيا آمد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه بنت اسد فرمود: اى فاطمه نزد حمزه برو و او را به اين تازه مولود بشارت ده ، فاطمه رفت و به او خبر داد وقتى بازگشت مشاهده كرد كه نورى از وجود مقدس اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به سوى آسمان بالا مى رود.
فرداى ولادت نيز دوباره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، به ديار تازه مولود آمد. تا چشم على (عليه السلام ) به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افتاد به حضرت سلام كرد و به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خنديد و اشاره كرد كه مرا در آغوش بگير، و مانند روز گذشته به من آب گوارا بنوشان .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را در آغوش گرفت آنگاه فاطمه بنت اسد گفت : به خدا سوگند؛ او را مى شناسد(63).


49- مومنين به وسيله تو رستگار شوند 

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد وقتى على (عليه السلام ) را در بغل گرفتم على بن ابيطالب شروع به خواندن همان قرآنى نمود كه خداوند بعدها بر من نازل كرد... اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سينه را صاف نمود و از اول سوره مؤ منين شروع به خواندن كرد تا آيه 11 آن سوره ؛ بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به على (عليه السلام ) فرمود:
قد افلحوابك ، انت والله اميرهم ، تميرهم من علمك فيمتارون ، و انت دليلهم و بك تهيدون ...؛ مومنان به وسيله تو رستگار شوند. بخدا قسم تو امير آنها هستى . از علوم خود به مؤ منان توشه مى دهى و آنان استفاده مى برند.
به خدا قسم تو راهنماى مؤ منان هستى ، و بوسيله تو هدايت مى شوند. بخدا قسم تو جانشين و وزير و داماد منى . تو ياور دين من و اداكننده قرضهاى من و همسرم دخترم و پدر دو نوه ام و خليفه من در امتم هستى . خوشا به حال كسى كه تابع تو باشد و تو را دوست بدارد، و واى بر كسى كه عصيان تو را نمايد و با تو دشمنى كند.
به خدا قسم دوست نمى دارد تو را مگر سعادتمند و دشمن نمى دارد. تو را مگر شقاوتمند(64)


50- وليمه ابوطالب در تولد على (ع ) 

در روز سوم از ولادت على (عليه السلام ) حضرت ابوطالب (عليه السلام ) اعلام عمومى كرد و گفت : همه در وليمه پسرم على بياييد.
براى اين سفره سيصد شتر و هزار راءس گاو و گوسفند قربانى شد و وليمه عظيمى به پا شد آنگاه كه سفره ها چيده مى شود حضرت ابوطالب اعلام كرد كه : اى مردم ! هر كسى براى وليمه پسرم على مى آيد، هفت بار گرد كعبه طواف كند و وقتى وارد خانه من شد بر فرزندم على سلام كند، چرا كه خداوند اين فرزند را شرافت خاصى داده است
مردم نيز طبق دستور آن حضرت طواف مى كردند و سپس به خانه او مى آمدند و بر تازه مولود سلام مى كردند و بر سر سفره ها مى نشستند و از وليمه مولود كعبه تبرك مى جستند(65).


51- پيوسته مظلوم بوده ام  

على (عليه السلام ) مى فرمايد: من پيوسته مظلوم بوده ام (از كودكى ) تا به امروز چنين بوده است .
(فراموش نمى كنم ) هنگامى را كه برادرم عقيل به چشم درد مبتلا شد او به حكم ضرورت مى بايست دارو مصرف مى كرد.
اما بهانه مى آورد و تسليم نمى شد و مى گفت : اگر بناست من دارو مصرف كنم نخست بايد على از آن دارو استفاده كند و كسان من (براى خوشايند او) مرا مجبور مى كردند و آن دارو را در چشمان من كه هيچ دردى نداشت مى ريختند(66)... اما مظلوميتم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين بود كه : هر كينه اى كه قريش از رسول خدا بر دل داشت (و جراءت اظهار و يا فرصت ابراز آن را نيافت ) پس از رحلت آن حضرت همه را بر من آشكار ساخت و تا توانست بر من ستم كرد...
قريش چه از جان من مى خواهد اگر خونى را از آنها ريخته ام به امر خدا و فرمان رسولش بوده است آيا پاداش كسى كه در طاعت خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم امر بوده است بايد اين چنين داده شود؟!!
قريش دنيا را به نام ما خورد و بر گرده ما سوار شد!
شگفتا از اسمى بدان پايه و از حرمت و عظمت ، و مسمايى بدين حد از خوارى و خفت
(67).


52- خانواده اى با ايمان  

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مشغول نماز بود و على (عليه السلام ) نيز به آن حضرت اقتداء كرده بود ابوطالب در حالى از كنار آنها مى گذشت كه پسرش جعفر نيز همراهش بود.
ابوطالب (عليه السلام ) به جعفر گفت : پسر جانم برو، و به عموزاده ات (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ) اقتدا كن ، جعفر نيز به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اقتدا كرد.
ابوطالب شاد شد و در حالى كه برمى گشت اين شعر را مى گفت .
ان عليا جعفرا ثقتى
عند مسلم الزمان و الكرب
والله لا اخذل النبى و لا
يخذله من نبى ذوحسب
لا تخذ لا وانصرا ابن عمكما
اخى لا مى من بينهم و ابى
على و جعفر من ؛ پشت و پناهنده اند به وقت سختى ؛ و شدت
من پيغمبر را خوار و بى كس نمى سازم كه فرزندم مرد با همتى است
شما دست از محمد برنداريد (على و جعفر)...
(68)


فصل دوم : از بعثت تا رحلت پيامبر 
53- بهترين افراد كيست ؟ 

از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بهترين افراد كيست ؟
حضرت فرمود: بهترين آنها، و پرهيزگارترين آنها، و با فضيلت ترين آنها و نزديكترين آنها به بهشت كسى است كه به من نزديكتر بوده و پرهيزگارتر و نزديكتر به من نيست مگر على بن ابيطالب .(69)


54- نگين پادشاهى  

مطابق روايات متواتر كه از طريق شيعه و سنى ، نقل شده اين آيه (70) در شاءن امير مؤ منان (عليه السلام ) نازل شده و دليل ولايت و رهبرى على (عليه السلام ) بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و اين آيه هنگامى نازل شد كه على (عليه السلام ) در مسجد مشغول نماز بود آنگاه فقيرى به مسجد آمد و از حاضرين در مسجد تقاضاى كمك كرد، كسى چيزى به او نداد، حضرت على (عليه السلام ) در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راستش اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست على (عليه السلام ) بيرون آورد، به اين ترتيب آن حضرت در ركوع نماز، انگشترش را به عنوان زكات (صدقه مستحبى ) به فقير داد، و آيه انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون در ستايش امام على (عليه السلام ) نازل شد(71)
در تاريخ آمده ، اين انگشتر يكى از مشركان بنام مروان بن طوق بوده ، امام على (عليه السلام ) هنگامى كه در جنگ ، بر او پيروز شد و او را به هلاكت رسانيد انگشتر او را به عنوان غنائم جنگى از دست او بيرون آورد، و به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تا على (عليه السلام ) از ميان غنائم ، آن انگشتر را براى خود بردارد(72).
برو اى گداى مسكين در خانه على زن
كه نگين پادشاهى دهد كه از كرم ، گدا را(73)


55- امتيازات شيعيان على (ع ) 

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابيطالب (عليه السلام ) فرمود: اى على ! به شيعيان و يارانت ده امتياز را بشارت بده :
1- حلال زادگى . 2- ايمان صحيح . 3- دوستى خدا با آنها. 4- گشادى قبر. 5روشنى پل صراط. 6- نترسيدن از فقر و بى نيازى قلب . 7- دشمنى خدا با دشمنانشان . 8- ايمنى از خوره . 9- آمرزش گناهان . 10- همنشينى با من در بهشت (74).


56- حيوانات مسخ شده  

على (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حيوانات مسخ شده كدامند؟ حضرت فرمود: آنها سيزده حيوان هستند:
فيل ، خرس ، خوك ، ميمون ، مارماهى ، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه ، آبى عقرب ، عنكبوت ، خرگوش ، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است ).
آنگاه پرسيدم : علت مسخ اينها چه بود؛ خرس : مرد ماءبونى بود كه مردها را به خود مى خواند؛ خوك : عده اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند تا غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته شان عملى شد بر كفر خود افزودند؛ ميمون : كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند؛ مارماهى : مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى گذاشت ؛ سوسمار: باديه نشينى بود كه سر راه حاجيان را مى گرفت و اموالشان را مى ربود؛ شب پره : دزدى بود كه خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى كرد؛ كرم سياه : سخن چينى بود كه ميان دوستان جدايى مى انداخت ؛ عقرب : مرد بد زبانى بود كه هيچ كس از نيش زبانش ‍ آسوده نبود؛ عنكبوت : زنى بود كه به شوهرش خيانت كرده بود؛ خرگوش : زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى كرد؛ سهيل : گمرك چى بود در يمن ؛ و زهره : زنى نصرانى بود و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت .(75)


57- على (ع ) در معراج پيامبر (ص ) 

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: يا على همانا من در سه جا اسم ترا همراه اسم خود ديدم و با نظر بر آن انس يافتم . هنگامى كه در معراجم به آسمان ، به بيت المقدس رسيدم ، بر صخره آن يافتم كه نوشته بود خدايى جز الله نيست ، محمد فرستاده خداست ، او را بوسيله وزيرش تاءييد كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام .
به جبرئيل گفتم : وزير من كيست ؟ گفت : على بن ابيطالب
و بار دوم هنگامى بود كه به سدرة المنتهى رسيدم ديدم بر آن نوشته است : منم خداوند يكتا كه معبودى جز من نيست ، محمد حبيب من است ، او را به بوسيله وزيرش تاءييد كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام (76)


58- راه بهشت  

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على (عليه السلام ) آيا آگاهتان نسازم كه كداميك از شما در اخلاق و روش به من شبيه تريد؟
على (عليه السلام ) عرض كرد:، بفرمائيد يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
آنگاه حضرت فرمود: خوش اخلاق ترين شما، و بردبارترين شما و نيكوترين شما نسبت به بستگان خود، و انصاف دهنده ترين شما نسبت به خود... آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اضافه كرد: اى على (عليه السلام ): هر كس صلوات بر من را فراموش كند راه بهشت را گم كرده است .(77)


59- على (ع ) در دامان مهر نبوى (ص ) 

موقعى كه على (عليه السلام ) را نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آوردند، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مادر على (عليه السلام ) فاطمه فرمود: برو حمزه را از ولادت على (عليه السلام ) با خبر كن ، فاطمه بنت اسد گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اگر من بروم ، چه كسى على را شير مى دهد؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تو برو من على را سيراب خواهم كرد و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم زبان مبارك خود را در دهان على (عليه السلام ) گذاشت ، وقتى كه فاطمه بنت اسد برگشت ، على (عليه السلام ) را نظير كودكان ديگر در ميان جامه اى پيچيده و بست . پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: گهواره على (عليه السلام ) را نزديك رختخواب من بگذاريد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شخصا تربيت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را بر عهده گرفت . على (عليه السلام ) را شستشو مى داد، شير در گلوى آن حضرت مى ريخت ، در وقت خواب گهواره على (عليه السلام ) را تكان مى داد و در موقع بيدارى با على (عليه السلام ) سخن مى گفت : و على (عليه السلام ) را به سينه خود مى چسبانيد، آن حضرت را براى گردش به كوههاى مكه ، شكاف كوهها، رودها و جاده ها مى برد و علوم و اسرار الهى را به گوش آن بزرگوار مى خواند.


60- على (ع ) و ابليس ملعون  

على (عليه السلام ) مى فرمايد روزى در كنار خانه كعبه نشسته بدم پيرمردى قد خميده را ديدم با موهاى سفيد و بلند كه ابروان او بر چشمانش افتاده بود با عصايى بر دست و كلاهى قرمز و جامه اى پشمين ، پيرمرد نزديك شد و در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه بر ديوار كعبه تكيه زده بود نشست . سپس گفت : اى فرستاده خدا آيا مى شود در حق من دعا كنى و از درگاه خدا برايم طلب مغفرت كنى ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: پيرمرد كوشش تو فايده ندارد، اعمال تو تباه گشته و درخواست مغفرت در حق تو پذيرفته نخواهد شد. پيرمرد با سرافكندگى از محضر آن حضرت خارج شد و از راهى كه آمده بود بازگشت . در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: يا على (عليه السلام ) آيا او را شناختى ؟ گفتم : نه . حضرت فرمود: او همان ابليس ملعون است . على (عليه السلام ) مى فرمايد با شنيدن اين جمله برخاستم و خود را به آن پيرمرد رساندم و با او درگير شدم و بر زمينش كوفتم و بعد بر سينه اش نشستم ، با دستانم گلويش را به سختى مى فشردم تا او را هلاك كنم در همين حال او مرا به نام صدا زد و از من خواست كه دست از او بردارم و وى را به حال خود رها كم . آنگاه گفت : فانى من المنظرين الى يوم الوقت الملعوم يعنى ؛ مرا تا روز قيامت (معلوم ) مهلت زندگى داده اند و من تا آن روز زنده خواهم ماند سپس گفت : يا على به خدا سوگند من تو را بسيار دوست دارم (پس اين جمله را از من بگير و نگه دار) آن كس كه در مورد تو به دشمنى و خصومت برخيزد و از تو در دل خود كينه داشته باشد بايد در مشروعيت ولادت خود ترديد كند و مرا در كار پدر خود شريك به شمارد... على (عليه السلام ) مى فرمايد: من از حرف او خنده ام گرفت و رهايش ساختم .(78)


61- صديق واقعى  

على (عليه السلام ) مى فرمايد روزى در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در غار حرا ايستاده بودم كه ناگهان كوه به لرزه درآمد و تكان سختى خورد، حضرت به كوه اشاره فرمود و گفت : اى كوه آرام بگير، كه بر بالاى تو جز پيامبر و صديقى كه شاهد اوست كس ديگرى نيست . حضرت مى فرمايد: ديدم كه كوه فورا ساكت شد و در جاى خود قرار گرفت و اطاعت خود را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشان داد.(79)


62- ماءموريتى شبانه  

على (عليه السلام ) مى فرمايد: در تاريكى شبى از شبهاى ظلمانى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كسى را به دنبال من فرستاد و مرا احضار كرد، آنگاه فرمود: هم اينك شمشير خود را برگير و برفراز كوه ابوقبيس (80) برو و هر كه را بر قله آن يافتى هلاك گردان . على (عليه السلام ) فرمود: من طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به راه افتادم و از كوه ابوقبيس بالا رفتم ناگهان مردى سياه چهره و مخوف با چشمانى به سان كاسه آتش در برابر من ظاهر شد. اما همين كه مرا با نام صدا كرد جلو رفتم و با يك ضربه شمشير او را دو نيم كردم در اين هنگام صداى فرياد و ناله بلندى شنيدم كه از ميان خانه هاى مكه برمى خاست ، در بازگشت هنگامى كه به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شدم آن حضرت در منزل همسرش خديجه بود، من ماجراى مرد مقتول و فريادهاى همزمان را كه شنيده بودم براى آن حضرت باز گفتم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على (عليه السلام ) مى دانى چه كسى را كشتى ؟ گفتم : خدا و رسول او آگاه ترند.حضرت فرمود: تو بت بزرگ لات و عزى را درهم شكستى ، به خدا سوگند از اين پس هرگز آن بتها پرستش و ستايش ‍ نگردند.(81)


63- بت شكن آخر 

على (عليه السلام ) مى فرمايد: شبى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا نزد خويش فرا خواند. من در منزل همسرش خديجه نزد او حاضر شدم آنگاه فرمود على (آماده باش ) و از پى من حركت كن . سپس خود در جلو حركت كرد و من هم به دنبال آن حضرت حركت كردم تا آنى كه در دل آن شب به خانه خدا كعبه رسيديم ... رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آهسته فرمود: على از دوش من بالا برو، آنگاه خود خم شد و من از كتف مبارك او بالا رفتم و بر بام كعبه قرار گرفتم و هر چه بت در آنجا بود پايين انداختم ، آنگاه از مسجدالحرام خارج شديم و راهى منزل خديجه شديم . در بازگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: نخستين كسى كه بتها را درهم شكست جد تو ابراهيم (عليه السلام ) بود و آخرين كسى كه بتها را شكست تو بودى بامداد روز بعد هنگامى كه اهل مكه سراغ بتهاى خود رفتند ديدند كه بتهايشان برخى شكسته و برگشته و بر زمين افتاده است . آنها با خود اين اعمال از كسى جز محمد صلى الله عليه و آله و سلم و پسر عمويش على (عليه السلام ) سر نمى زند...(82)


64- قضاوت على (ع ) 

اعراب به كثرت نسل خود خيلى علاقمند بودند و اصرار زيادى مى ورزيدند تا در خانواده شان جنس ذكورى باشد لذا روزى سه مرد در طهر واحد با زنى هم بستر شدند و اين زن پسرى زائيد هر سه اين مرد ادعا داشتند كه پدر اين پسر هستند هنوز سوره ى مباركه نور نازل نشده بود تا زناكاران به مجازات خود برسند، لذا آنها با هم اختلاف نزاع داشتند تا اينكه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم اين قضاوت را به على (عليه السلام ) احاله فرمود. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) دستور داد: نام اين سه مرد را بر 3 ورقه كوچك بنويسند و آن سه ورقه را مثل قرعه لوله كرد و جلوى بچه بيندازند آن قرعه را كه كودك از زمين برمى دارد بنام پدرش خواهد بود. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين قضاوت على (عليه السلام ) را به قضاوت حضرت داود (عليه السلام ) تشبيه فرمود: الحمد الله الذى جعل فينا اهل البيت من يقضى على سنن داوود.(83)


65- عادل دادگر 

روى گاوى با شاخ تيز خود شكم خرى را دريد. صاحب خر شكايت خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشت هنوز خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخن نگفته بود كه ابوبكر عقيده اش را اظهار كرد و گفت حيوان زبان بسته اى حيوان زبان بسته ى ديگرى را كشت به كسى مربوط نيست . ولى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اگر آن گاو آزاد بود و به خر حمله آورد و شاخش زده صاحب گاو مسئول اين جنايت است زيرا گاو وحشى خود را آزاد گذاشته تا به مال مردم تعدى و تجاوز كند. ولى اگر آنجايى كه گاو بسته بوده و خر با پاى خود به پيش گاو رفته و سرانجام كشته شده صاحب گاو گناهى ندارد و از دادن تاوان معاف است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: قضاوت على كافيست .(84)


66- سلام خضر نبى به پيامبر (ص ) و على (ع ) 

روزى على (عليه السلام ) همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از راههاى مدينه عبور مى كردند ناگاه مردى بلند قامت و چهارشانه ... جلو آمد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احترام شايانى نمود سپس رو به على (عليه السلام ) كرد و گفت : سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو اى خليفه چهارم ، آنگاه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رو كرد و گفت : آيا اين گونه نيست كه گفتم ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى چنين است . آن شخص ناشناس از آنجا رفت على (عليه السلام ) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: اين چه لقبى بود كه اين مرد ناشناس به من داد و تو هم آن را تصديق كردى ، من خليفه ام چهارم هستم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حمد و سپاس خدا را، همانگونه كه او گفت تو خليفه چهارم هستى زيرا اولين خليفه آدم (عليه السلام ) است (85). و دومين خليفه داود (عليه السلام ) است .(86) و سومين خليفه هارون برادر موسى (عليه السلام ) است كه خليفه موسى شد(87) و خداوند در (آيه 3 سوره توبه ) مى فرمايد:
و اين اعلامى است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حج اكبر (عيد قربان ) كه خداوند و پيامبرش از مشركان بى زار است .
اى على ابلاغ كننده برائت از مشركان از جانب خدا و رسولش تو هستى و تو وصى و وزير من مى باشى و دين مرا ادا مى كنى ... پس تو چهارمين خليفه مى باشى چنانكه آن شخص با اين عنوان بر تو سلام كرد آيا مى دانى او چه كسى بود؟
او برادرت خضر (عليه السلام ) بود.0(88)


67- على (ع ) هم نيكو شوهرى است  

على (عليه السلام ) مى فرمايد: چون آفتاب غروب كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ام سلمه فرمود كه فاطمه عليهاالسلام را نزد او بياورد.ام سلمه فاطمه عليهاالسلام را در حالى كه پيراهنش بر زمين كشيده مى شد آورد، دانه هاى درشت عرق از چهره فاطمه عليهاالسلام بر زمين مى چكيد از حجب و حيا چون نزديك پدر رسيد پاى وى لغزيد و بر زمين آمد رسول خدا فرمود: دخترم خداوند تو را در دنيا و اختر از لغزش حفظ كند، همين كه در برابر پدر ايستاد حضرت پرده از رخسار منورش بر گرفت و دست او را در دست شويش گذارد و گفت : خداوند پيوند تو با دخت پيامبر را مبارك گرداند، على ، فاطمه نيكو همسرى است ، آنگاه فرمود: فاطمه ! على هم نيكو شوهرى است . سپس ‍ فرمود: به اتاق خود رويد و منتظر من بمانيد...(89)


next page

fehrest page

back page